انواع کلمه از نظر ساخت درونی
با توجه به آنچه در مورد واژه سازی گفته شد می توان واژه های زبان را از نظر ساخت دورنی تقسیم کرد.
اگر واژه ای از یک تکواژ آزاد(خواه قاموسی و خواه دستوری) ساخته شده باشد، آن را بسیط می نامند، مانند: مرد، زن، قلم، که، از.
اگر واژه ای از یک تکواژ آزاد ( وگاهی غیرآزاد) و یک یا چند وند تشکیل شده باشد، مشتق است، مانند: کوشش، هنرمند، عیبناک، شرمگین.
واژه ای که از حداقل دو پایه یا دو ریشه ساخته شده باشد مرکب است.
اگر در واژه ای هم از ترکیب استفاده شده باشد و هم از اشتقاق، به آن مشتق-مرکب می گوییم، مانند: “هنرمندپرور”، “گلخانه ای”، “هنردوستانه”.
هر واژه ای که مشتق یا مرکب یا مشتق-مرکب باشد پیچیده نام داردمانند داروسازی. بنابراین”پیچیده” اصطلاحی است پوششی برای این سه نوع واژه. در نمودار زیر انواع واژه نشان داده شده اند.
بسیط
انواع واژه مشتق
پیچیده مرکب
مشتق- مرکب
ماهیت زایایی صرفی
هر فرایند واژه سازی ای که بتوان براساس آن صورتهای جدید ساخت فرایندی زایاست اما بر اساس چه فرایندهایی می توان صورت های جدیدی ساخت؟ گویشور هر زبان با شنیدن واژه های مختلف رفته رفته به الگوهای ساخت آنها پی می برد و به این ترتیب می تواند معنای صورتهایی را که تا کنون نشنیده است دریابد و خود صورتهایی جدید بسازد. برای مثال، او با آموختن کلمه هایی مانند “فروشنده” و “خزنده” و “جوینده” و “جهنده” که بر مبنای الگوی “ریشه فعل + -نده” ساخته شده اند می تواند معنای صورتهایی را که تاکنون نشنیده است دریابد یا خود صورتهای جدید بسازد.
معولاً هرچه محصولات یک فرایند بیشتر باشد و آن واژه ها در زبان کاربرد بیشتری داشته باشند آن فرایند زایاتر است. به این ترتیب می توان به یکی از ویژگی های دستگاه صرف، یعنی نسبی بودن زایایی، پی برد، به این معنی که برخی فرایندها از برخی دیگر زایاترند. برای مثال، فرایند”ریشه فعل + -نده اسم/صفت ” بسیار زایاست و از میان ۴۸۷ فعل بسیطی که طباطبایی گرد آورده است، ۳۶۹ فعل با پسوند “نده” ترکیب شده است. اما فرایند “ریشه فعل + -ِش اسم مصدر ” زایایی کمتری دارد و واژه های حاصل از آن حداکثر به ۱۷۷ می رسد( طباطبایی، ۱۳۷۶، ص ۱۰۷و۱۱۱). از سوی دیگر، با فرایند”ریشه فعل + -اک اسم” کلمات انگشت شماری ساخته شده است، از جمله: “خوراک”، “پوشاک”، “و…. ا
ویژگی دیگر زایایی صرفی زمان مند بودن آن است، به این معنی که ممکن است فرایندی در یک زمان بسیار زایا باشد و در زمان دیگر از زایایی آن کاسته شود و بالعکس. برای مثال، فرایند”اسم + -کده اسم مکان ” که زمانی دراز زایایی خود را از دست داده بود اکنون بار دیگر فعال شده است که حاصل آن را در کلمه هایی “دانشکده” و “کتابکده” و… می توان دید.
طباطیایی معتقد است در واژه سازی گاهی به وجود نوعی مد برمی خوریم. برای مثال، درچند سال اخیر با بهره گرفتن از کلمه “ایران” چندین کلمه جدید، اغلب تجاری، ساخته شده است: ” مبلیران”، ” کفشیران”، ” چوبیران”، “روفیران”. با توجه به دو مفهوم نسبیت وزمانمندی می توان دریافت که در هر زمان فرایندهای مختلف واژه سازی از نظر زایایی مراتب متفاوتی دارند. در زایایی صرفی دو حد متصور است: یکی زایایی کامل؛ و دیگری عدم زایایی. زایایی کامل زمانی اتفاق می افتد که یک فرایند بتواند در بخش اعظم موارد مربوط اعمال شود. برای مثال، در زبان فارسی فرایند “صفت + -ی اسم معنی ” چنین وضعی دارد، یعنی بخش اعظم صفات را می توانیم با پسوند ” – ی” به اسم معنی تبدیل کنیم: “خوبی”، “نیکی”، “زشتی”، “بدی”، “کژی”، “سرخی” و یااسامی مرکب فعلی که ازالگوی”اسم +صفت فاعلی مرخم +ی “ساخته می شوند، مانند سبزی فروشی، طلا فروشی ومانند این ها. عدم زایایی هنگامی است که با فرایندی روبرو باشیم که هیچ کلمه جدیدی براساس آن ساخته نشود، همانند فرایند “ریشه فعل + -گار اسم/صفت ” که در کلمات “آموزگار”، “پرهیزگار” و نیز الگوی” اسم +صفت مفعولی” که اسم مرکب فعلی حاصل آن است و در کلماتی چون خواهر زاده، بردرزاده وچند کلمه دیگر به کار رفته است، ولی از مدتها پیش تا کنون هیچ واژه جدید براساس آن ساخته نشده است. در این میان باید توجه داشته داشت که در عرصه صرف، از عدم زایایی به مفهوم مطلق آن نمی توان سخن گفت، زیرا فرایند های صرفی معمولاً به کلی از زبان خارج نمی شوند و ممکن است فرایندی که حتی چند قرن غیر زایا مانده باشد، بر حسب نیاز بار دیگر فعال شود. در میان دو حد “زایایی کامل” و “عدم زایایی” مراتب متفاوتی وجود دارد و غالب فرایندهای واژه سازی در میانه این دو حد قرار دارد. (طباطبایی، ۱۳۸۲، ص ۱۱)
موانع واژه سازی
عواملی وجود دارد که زایایی فرایندهای واژه سازی را محدود می کند. این عوامل را به دو نوع می توان تقسیم کرد: درون زبانی و برون زبانی.
عوامل درون زبانی
این عوامل به خود نظام زبان و قوانین حاکم برآن مربوط می شوند و مهمترین آنها به قرار زیر است:

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

وجود کلمات رقیب: هرگاه برای یک مفهوم کلمه ای متداول وجود داشته باشد فرایندی که می تواند چنین مفهومی را برساند بلااستفاده می ماند. )آرونوف، ۱۹۷۰، ص۴۳). در چنین وضعیتی یکی از شرایط واژه سازی، که همان “نیاز” است، وجود ندارد. برای مثال، با وجود کلمه متداولی مانند “شاعر” دیگر نیازی نیست که واژه ای مانند “شعرسرا” ساخته شود. البته این محدودیت مطلق نیست. مثلاً در زبان فارسی معاصر”سره گرایی” موجب شده که برخی کلمات کاملاً متداول عربی جای خود را به معادل های فارسی بدهند، از جمله “بلدیه” و “عدلیه” که جای خود را به “شهرداری” و “دادگستری” سپردند. (در این زمینه بی تردید عوامل برون زبانی مانند حمایت مراجع رسمی و ملی گرایی تاثیر داشته اند. )

عوامل واج شناختی: گاهی اعمال یک فرایند به سبب وجود برخی ویژگیهای واجی امکان ناپذیر می شود. برای مثال، در زبان انگلیسی می توان با افزودن پسوند “-ly” به صفت قید ساخت، چنانچه در مثالهای زیر می بینیم:

قید صفت
Kindly kind
Seriously serious
ولی اگر صفت خودش به “ly” ختم شود، دیگر با افزودن “-ly” به آن، قید ساخته نمی شود. به همین دلیل قیدهای زیر بدساخت به شمار می آیند.
صفت قید

silly sillily
friendly friendlily
در زبان فارسی برای ساختن صفت می توانیم پسوند ” –ی” به اسم افزود، مانند مثالهای زیر:
اسم صفت
منطق منطقی
آزمایش آزمایشی
تصویر تصویری
کتاب کتابی
اما در کلمات مختوم به “-ی” از این فرایند پرهیز می شود. به همین دلیل است که برای ساختن صفت از کلمه هایی مانند ” جامعه شناسی” و “روانشناسی” آنها را به صورت “جامعه شناختی” و روانشناختی” و نیز به صورت “جامعه شناسانه” و روانشناسانه”در می آورند. (عده ای نیز وامگیری از زبان پهلوی را چاره کار دانسته اند و استفاده از پسوند “-یک” را توصیه کرده اند: جامعه شناسیک، روانشناسیک)

 

 

عوامل صرفی: ویژگی های صرفی پایه ممکن است از کاربرد برخی فرایندها جلوگیری کند. تکواژهای بومی گاهی رفتاری متفاوت با تکواژهای قرضی از خود بروز می دهند. مثلاً برخی وندها فقط با پایه های اصیل یا دخیل به کار می روند. برای مثال، پسوند “-یت” که اسم معنی می سازد و کاربردش را در کلمات “انسانیت” و “بشریت” و “ضدیت” شاهدیم، عمدتا به کلماتی که از عربی به وام گرفته شده اند افزوده می شوند. (البته این پسوند در محاوره گاهی هم با پایه های فارسی به کار می رود: “خوبیت” و “منیت”)

عوامل معنایی: عوامل معنایی هم در کاربرد فرایندهای صرفی تاثیر دارند. برای نمونه موردی را می توان شاهد آورد که در بسیاری زبانها یافت می شود و احتمالاً از جهانیهای زبان است: اگر دو صفت از نظر معنا در دو قطب مخالف باشند و یکی از آنها معنایی مثبت و دیگری معنایی منفی داشته باشد، وندی که معنای منفی را می رساند به صفتی می پیوندد که معنای مثبت دارد و اگر به صفت منفی بپیوندد معمولاً کلمه ای بد ساخت به وجود می آید. به همین دلیل است که مثلاً می توان از واژه های “زیبا” و “درست” و “شاد” واژه های “نازیبا” و “نادرست” و “ناشاد” را ساخت؛ ولی از کلمات “زشت” و “غلط” و “غمگین” نمی توان واژه های “نازشت” و ” ناغلط” و “ناغمگین” را ساخت. و نیز به همین دلیل است که به “کور” می گوییم “نابینا” و لی به “بینا” نمی گوییم “ناکور”.

عوامل برون زبانی
این عوامل به خود زبان مربوط نیستند، بلکه به وضعیت فرهنگی و گرایش ها و آرا و عقاید جامعه زبانی مربوط می شوند. شاید مهمترین عاملی که در همه زبانها مانع واژه سازی می شود وامگیری بسیار گسترده از زبانهای دیگر است. این وضعیت معمولا زمانی پیش می آید که یک جامعه زبانی با جامعه زبانی دیگری روبرو شود که از اعتبار و سیطره فرهنگی برخوردار باشد. در چنین وضعیتی، اگر وامگیری با چنان وسعتی صورت گیرد که رفته رفته دستگاه واژه سازی زبان مغلوب کارآیی خود را از دست بدهد، زبان مغلوب ممکن است حتی در معرض نابودی قرار گیرد. جامعه شناسان زبان نشان داده اند که بی استفاده ماندن فرایندهای واژه سازی از جمله علائم مرگ یک زبان است( درسلر، ۱۹۸۸، ص۱۹۱-۱۸۴). نمونه بارز چنین زبانی در حال حاضر زبان استرالیایی دیربال(ِDyirbal (است که از نظر جامعه شناسان زبانی در شرف مرگ است. این زبان نه تنها بسیاری از واژه های انگلیسی را به عاریت گرفته، بلکه فرایند واژه سازی اش به کلی بی استفاده مانده و حتی برای نشان دادن نقش های دستوری کلمات الگوی خاص خود را فرونهاده است و از الگوی زبان انگلیسی پیروی می کند( همان، ص۱۸۵).
انواع واژه سازی
اگر به واژه سازی از منظر سازندگان واژه های جدید نگریسته شود، می توان آن را به دو نوع تقسیم کرد: واژه سازی آگاهانه و واژه سازی ناآگاهانه. واژه سازی ناآگاهانه را عامه مردم بر اساس شم زبانی و به صرافت طبع و بی آنکه به کار خود واقف باشند انجام می دهند. کلمه هایی مانند “سگدست”، “گلگیر”، “برف پاک کن”، “پیچ گوشتی”، “چپقی”، “زیرسری” از این جمله اند. طباطبایی می گوید از یک کودک دبستانی واژه “تخته ماژیکی” را شنیده، که برای اشاره به “وایت بُرد” به کار می برده است(همان منبع، ص ۱۵).
واژه سازی آگاهانه را نهاد یا شخص معینی انجام می دهد و حاصل آن معمولاً واژه های عالمانه است. این نوع واژه سازی در ایران سابقه ای طولانی دارد و علاوه بر شعرا، اهل فلسفه و علم نیز به آن پرداخته اند. در واژه سازی آگاهانه عمدتاً از ترکیب و اشتقاق و گاهی هم از “سرواژه سازی” acronym))استفاده می شود. از این نوع واژه سازی، به ویژه در قرن حاضر به دو صورت بهره گرفته شده است: «یکی جدا از متن آفرینی و در گروه های تخصصی یا به دست اشخاص منفردی که خود را برای این کار ذی صلاح دانسته اند؛ و دیگری در خلال متن آفرینی و به دست مترجمان، مؤلفان، معلمان و غالب کسانی که برای مفهوم نو یافته یا کالایی نوساخته به واژه نو نیاز داشته اند»(حق شناس، ۱۳۷۹، ص۲۹). به این ترتیب، می توان واژه سازی آگاهانه را به دوقسم تقسیم کنیم: برونِ متن و درونِ متن. حاصل واژه برون متن، نو واژه هایی بوده است از نوع “دورنگار” و “بالگرد” که گروه های تخصصی “فرهنگستان زبان و ادب فارسی” برای مفاهیم نویافته “فکس” و “هلیکوپتر” اختیار کرده اند. «حاصل واژه سازی درون متنی نو واژه هایی بوده است در مایه “بادرفت” برای “wind erosion” از محمدرضا باطنی؛ و “سازه” و “پیراپزشکی” به ترتیب برای” structure” و”paramedical” هر دو از محمد دبیرمقدم؛ و “تکواژ” برای “morpheme” از هرمز میلانیان؛ و “حسامیزی” برای “synaesthesia” از محمدرضا شفیعی کدکنی؛ و “گرته برداری” برای”calque” از ابوالحسن نجفی» (حق شناس، ۱۳۷۹، ص ۳۰-۲۹).
روش های بیان مفاهیم تازه
زبان انسان چنان سامان یافته است که بتواند از عهده بیان مفاهیمی که اهل زبان در نظر دارند برآید. هیچ زبانی نیست که این توانایی را نداشته باشد؛ و این نکته ای است که حتی زبانشناسی مانند سایبر، که بر تفاوت میان زبان ها تاکید بسیار دارد، به صراحت بیان کرده است: «همه ی زبان ها امکانات لازم را در اختیار دارند تا در صورت نیاز لغات جدید خلق کنند» (سایبر، ۱۳۷۶، ص۱۸۹).
در زبان فارسی برای بیان مفاهیم جدید از شش روش استفاده شده است که دراین جا به یک یک آنها اشاره شده است. (به احتمال زیاد غالب زبانها از همه این روشها یا غالب آنها سود می جویند. )

 

 

گسترش معنایی

در این روش یکی از کلمات موجود و متداول زبان معنایی تازه می یابد. برای مثال، در فارسی واژه های “پیچ” و “چرخ” و “مجلس” و “فرهنگ” در کنار معانی قدیم خود معنایی جدید یافته اند. این فرایند در همه زبانها تداول دارد و یکی از علل چند معنا بودن بسیاری از کلمات نیز همین است.

 

 

وامگیری

این روش نیز در غالب زبانها به درجات متفاوت رایج است. وامگیری را به دو نوع می توان تقسیم کرد: وامگیری تاریخی و وامگیری جغرافیایی. منظور از وامگیری تاریخی استفاده از واژه هایی است که در گذشته رایج بوده اند، اما برای گویشوران امروز حکم واژه هایی بیگانه را دارند، مانند کلمه “سرهنگ” و “ارتش” که از گذشته های زبان فارسی به وام گرفته شده اند. زبانهای انگلیسی و فرانسه و برخی زبانهای غربی دیگر در واژه سازی عالمانه، در بسیاری موارد، از زبان لاتین یا یونانی وام می گیرند، که این هم نوعی وامگیری تاریخی است. وامگیری جغرافیایی زمانی اتفاق می افتد که یک زبان از یک زبان زنده دیگری که با آن به نحوی ارتباط دارد وام بگیرد، مانند همه واژه های عربی و فرانسه و انگلیسی ای که در فارسی وجود دارد ( حق شناس، ۱۳۷۹، ص۲۷). وامگیری تاریخی لزوماً در واژه سازی آگاهانه اعمال می شود، اما وامگیری جغرافیایی معمولاً آگاهانه نیست و در جهت یک برنامه ریزی مشخص زبانی حرکت نمی کند.

 

 

ساختن سرواژه

سرواژه نوعی کلمه اختصاری است که از به هم پیوستن حروف آغازین چند کلمه حاصل می آید. این روش که در زبانهای اروپایی، به ویژه انگلیسی، رایج است در فارسی هم بدون سابقه نیست( کافی، ۱۳۷۱). در چند دهه اخیر کلماتی چند به این شیوه ساخته شده است که “هما” (هواپیمایی ملی ایران)، “ساف” (سازمان آزادیبخش فلسطین)، “سیبا” (سیستم یکپارچه بانکی) از آن جمله اند. در نیروهای انتظامی استفاده از این روش رواج بیشتری دارد و چندین کلمه بر اساس آن ساخته شده است، مانند “مراتو”(مرکز آموزش توپخانه)، “مراپُش” (مرکز آموزش پشتیبانی)، “نزاجا” (نیروی زمینی جمهوری اسلامی ایران) و…. متداولترین سرواژه هایی که زبان فارسی از انگلیسی وام گرفته است “لیزر” و “ایدز” است این روش واژه سازی بی تردید فقط به واژه سازی آگاهانه تعلق دارد و به بهترین وجه سرشت قراردادی بودن واژه های زبان را نشان می دهد.

 

 

جعل واژه

در همه زبان ها ساختن ترکیبات جدید واجی امکان پذیر است. زیرا هیچ زبانی همه ترکیبات واجی ممکن را که براساس قواعد واج آرایی آن زبان خوش ساخت به شمار آیند از قوه به فعل در نمی آورند. برای مثال درواژه های “هوش” و “دوش” و “موش” و ” نوش” و ” بوش” و “پوش”، ساخت واجی همه این کلمات چنین است: “همخوان + وش”. اما روشن است که این الگو همه امکانات خود را متجلی نساخته است زیرا امکان ساختن واژه هایی مانند “عُوش” و “لُوش” و “سوش” و مانند آنها نیز وجود دارد. اما نکته جالب توجه این است که جعل واژه در عمل بسیار به ندرت اتفاق می افتد و غالب واژه های جعلی هم برای نام خاص به کار می روند، مانند کلمه “نیما”. (البته چنین واژه هایی از نظر سازنده آن ممکن است توجیه خاصی داشته باشند مثلاً می گویند که “نیما” مقلوب به صورت نوشتاری “امین” است. )

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:27:00 ق.ظ ]