ندارم من دمی از درد آرام
در مهرماه ۱۳۱۹ سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه ۱۳۲۶ آن را به پایان رساند. سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه ۱۳۲۵ یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور ۱۳۲۷ در این اداره ماند. در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت. سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت»(یاحقی،۱۳۸۵:ص۱۵۴).
وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد. اولین کتاب سپهری با نام “مرگ رنگ” در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود. سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام “زندگی خواب ها” در سال ۱۳۳۲ سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند. از سال ۱۳۳۲ به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را “شاعری نقاش” خوانده اند و بعضی دیگر “نقاشی شاعر”.
سهراب در سال ۱۳۳۷ دو کتاب “آوار آفتاب” و “شرق انده” را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال ۱۳۴۰ این دو کتاب به انضمام “زندگی خواب ها” زیر عنوان “آوار کتاب” منتشر شد. در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید. در “شرق اندوه” سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند. دو شعر بلند “صدای پای آب” و “مسافر” پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.
شهرت سپهری از سال ۱۳۴۴ و با انتشار شعر بلند “صدای پای آب” آغاز شد. در “صدای پای آب” است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از “صدای پای آب” به بعد به هماهنگی می رسند “صدای پای آب”، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است. این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد.
سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال ۱۳۴۵ با انتشار شعر بلند “مسافر” که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد. “مسافر” تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی. “جحم سبز” هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است. “حجم سبز” پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر “مسافر” اوست.
گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است. شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد … هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری “ما هیچ، ما نگاه” است. در این کتاب بر خلاف مجموعه”حجم سبز” و دو شعر بلند “صدای پای آب” و “مسافر” شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود. سپهری در سال ۱۳۵۵ تمام هشت دفتر و منظومه خود را در “هشت کتاب” گرد آورد. “هشت کتاب” نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شورجست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی.
هشت کتاب یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مجموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است. سپهری در سال ۱۳۵۷ به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال ۱۳۵۸ برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست. نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای”گلستانه” به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن “امامزاده سلطان علی” دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.
واژه های بیگانه در اشعارسهراب سپهری
دیری است مانده یک جسد سرد
در خلوت کبود اتاقم .
( سپهری – ص ۴۹)
اتاق [ ترکی otāy] خانم ، بیت .
مسافر از اتوبوس پیاده شد .
چه آسمان تمیزی ! و امتداد خیابان غربت او را برد
( سپهری – ص ۳۰۴)
اتوبوس [ فرانسوی oto-būs] نوعی از اتومبیل با اطاق دراز و صندل های متعدد که معمولا و در شهر و بیرون از شهر برای رفت و آمد کسان به کار می رود .
دیرگاهی ماند اجاقم سرد
و چراغم بی نصیب از نور
( سپهری – ص ۲۴)
اجاق [ ترکی oĵāy] آلتی که با نیروی برق گرما تولید می کند و برای پختن غذا و جز آن به کار می آید .
برگی روی فراموش دستم افتاد ،
برگ اقاقیا
( سپهری – ص ۱۳۹)
اقاقیا [ یونانی ākakiā] درختی از دسته ی شبدرها از تیره ی پروانه وران
من الاغی دیدم ،پنجه را می فهمید
( سپهری – ص ۲۷۸)
الاغ [ ترکی olāg] اسب ، چاپار
بی گمان پای چیرها شان جای پای خداست
( سپهری – ص ۳۴۷)
چیر [ مغولی čapar] دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند
تنظیف خیابان ها و کوچه ها ست .
و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز
( سپهری – ص ۲۷۸)
سپور [ ترکی sopūr] مأموری که از طرف شهرداری یا برزن محل مامور جاور کردن و شهر پیدا بود.

رویش هندسی سیمان ، آهن ، سنگ
(سپهری – ص ۲۸۰)
سیمان [ فرانسوی sīmān] سیمان مصنوعی مخلوطی است از ۴۰% خاک رس و ۶۰% سنگ آهن ، که آن را در کوره های دواری می پزند .
فانوس آهسته پایین و بالا می رود
هنگامی که او از پنجره بیرون می پرد
( سپهری – ص ۸۱)
فانوس [ یونانی fānūs] چراغی که برای روشن کردن مسافت زیادی بر بالای منار و جز آن نصب کنند .
لای این شب بو ها ،
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب ،
روی قانون گیاه
( سپهری – ص ۲۷۲)
قانون [ یونانی yānūn] رسم ، قاعده ، رسم
لکه ای نسبت به دریا تاریک

که شود قایق اگر آید نزدیک
( سپهری – ص ۶۵)
قایق [ ترکی yāyeg] کشتی کوچک که با پارو رانند یا با موتور حرکت کند .
قوطی کنسرو خالی
زخمی می کرد .
( سپهری – ص ۴۱۶)
قوطی [ترکی yūti] ظرفی مجوف و در دار که در آن چیزی نهند .
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
( سهراب سپهری – ص ۱۲)
قیر [ یونانی yir] جسم جامد غیر متبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانند شیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت می شود .
کاکل پوپک ،
خال های پر پروانه
( سپهری – ص ۲۷۹)
کاکل [ ترکی kākol] موی میان سر
چرخ یک گاری در حسرت وا ماندن اسب
( سپهری – ص ۲۸۱)
گاری [ هندی gārī] ارابه ای که با اسب کشیده شود .
دست گناه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید
( سپهری – ص ۱۹)
مرمر [ یونانی marmar] قسمتی سنگ آهکی نسبتاً سخت و متبلور که از بلورهای ریز اسپات که در سیستم رومبو ! در یک متبلور شده است .
موزه ای دیدم دور از سبزه ،
مسجدی دور از آب

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:09:00 ق.ظ ]