«ربی یسر و لا تعسر، سهل علینا، یا رب العالمین»
خدایا آسان گردان، مشکل منما، بر ما سهل کن، ای پروردگار جهانیان.
در موارد بسیار آموزش را شاگردان ارشد، یا قدیمی تر انجام می دادند که در حقیقت دستیار آخوند باجی بودند، بدین معنی که وقتی شاگرد جدیدی به مکتب می آمد، به یکی از شاگردان بالاتر سپرده می شد تا الفبا را به او بیاموزد و آخوند باجی هم، هر هفته، یکی دو بار به درس نوآموزان رسیدگی می کرد. شیوه ی تحویل دادن درس های آموخته شده به این طریق بود که نوآموز با جزوه ی خویش پیش آخوند باجی می آمد و رو به روی او دو زانو می نشست. جزوه اش را روی میز کوچک می گذاشت و آخوند باجی از جاهایی که وی خوانده بود سؤال می کرد و اگر غلطی داشت کودک را مؤاخذه می کرد و هرگاه او را مقصر می دید معلم کوچولوی جدیدی که از همان شاگردان ارشد بود، بر او می گماشت.
۸ – امکانات آموزشی:
محل آموزش اتاقی بود بسیار ساده و بدون هیچ نوع امکانات رفاهی؛ با حصیر یا نمد یا گلیم و یا فرش کهنه ای مفروش شده بود و هر کودکی برای خود زیر اندازی همراه می برد. مسأله ی نور اتاق و دیگر شرایط بهداشتی، به هیچ وجه مورد نظر نبود و کودکان مجبور بودند ساعت ها بدون حرکت های جسمانی، آرام در گوشه ای بنشینند و چشم به کتابچه ی خود دوخته تا سر از اسرار آن در بیاورند. اگر می خواستند بازی کنند نشسته و دور از چشم آخوند به آن می پرداختند مثل پیدا کردن حرف مشخصی در یکی از صفحات جزوه و سیاه کردن آن که پس از شمردن آن ها برنده معلوم می شد یا نقطه بازی وبازی های دیگر که بیش تر نشسته و در روی کاغذ یا جزوه انجام می گرفت.
۹- نقدی بر مکتب خانه های آخوند باجی:
این مکتب خانه ها به هیچ وجه با ویژگی جسمی و عاطفی و توانایی های یادگیری کودک همخوانی نداشت. می دانیم که نیاز به حرکت های جسمی و بازی در این دوره از ویژگی های خاص کودکان است و از این لحاظ است که برخی گفته اند بازی تفکر کودک است. ولی در مکتب خانه ها بازی و حرکت های جسمانی، رفتار ناشایستی تلقی می شد که سزاوار مجازات بود. از ورزش، نقاشی، سرود و … نه تنها خبری نبود اگر هم کسی دست به چنین کاری می زد تنبیه می شد.
«امروز در برخورد با آموزش در این مکتب خانه ها دو دید متفاوت وجود دارد: گروهی این نوع آموزش را دربست پذیرفته و در آن چندان به چون و چرا نمی پردازند و هر آن چه را که در آن مکتب خانه ها بود، بجا و طبیعی می دانند. استدلال این گروه این است که در این مکتب خانه ها به شاگردان سجایای اخلاقی نیکو و اصول دینی آموخته می شد که متأسفانه بسیاری از کودکان امروزی فاقد آنند و در تبیین چگونگی آموزش و سخت گیری ها و عدم توجه به ویژگی های جسمی و روحی کودکان و نیازهای آنان می گویند که علت این بی توجهی ها و نبودن امکانات آموزشی و وسائل بازی و غیره را باید در اوضاع اجتماعی حاکم بر جامعه جست و جو کرده و در مقابل از زحمات و بالاتر از آن، ایمان و علاقه ی معلمان و مربیان گذشته به شغل شان را، که بدون مبالغه نسبت به روزگار حاضر در حد اعلای خود بوده است، بستائیم و در این مجموعه از آنان به نیکی و خیر یاد کنیم».
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
گروه دیگر هم شیوه های گذشته را هدف تیر انتقاد قرار داده و گاهی مکتب خانه ها را به محبس تشبیه کرده اند. هر چند مکتب خانه های آخوند باجی دارای محاسن و معایبی بود؛ اما شواهد تاریخی نشان می دهد که کاستی ها و عیب های آن ها به مراتب بیش از محاسن شان بود که بیزاری از مکتب و بی سوادی توده ی عظیمی از مردم از جمله نتایج آن بوده است.
اما از جمله محاسن مکتب خانه ها می توان به تأکید در پرورش اخلاق نیکو و توجه به سنت ها و اعتقادات مردم، از نظر هدف تربیتی و اجتماعی و هنجارهای آن و به کارگیری شیوه ی انفرادی در آموزش و توجه به تفاوت های فردی این مکتب خانه ها اشاره کرد. (منبع: کتاب حوزه شماره ۱۵۰)
۲-۲-۲ مفهوم و تعریف آموزش
منظور از آموزش، فعالیتی است که طی آن استعدادهای بالقوه یک فرد پرورش می یابد. آموزش در خدمت پرورش و کارآموزی قرار دارد ( براون و اکتینس ۱۹۹۱، به نقل از افضل نیا، ۱۳۸۷).
آموزش عبارت است از مجموعه تصمیمات و اقداماتی که یکی پس از دیگری اتخاذ می شود یا انجام می گیرد که هدف آن دستیابی هرچه بیشتر شاگردان به اهداف مشخص آموزشی است. بدین ترتیب، در هر فرصتی که فراگیر موضوعی را یاد بگیرد، ممکن است نوعی آموزش صورت پذیرد ( افضل نیا،۱۳۸۷).
به گفته استرانگ (۲۰۰۶، به نقل ازسیف،۱۳۸۷)، بهترین ملاک اثربخشی معلمی هدایت یادگیری دانش آموزان است. در واقع معلم از راه آموزش، در تجارب یادگیری دانش آموزان دخل وتصرف می کند تا بر یادگیری آنها تأثیر بگذارد.
سیدل وشاولسون (۲۰۰۷، به نقل ازسیف،۱۳۸۷) گفته اند: آموزش به عنوان خلق محیط های یادگیری تعریف می شود که در آن فعالیت های مورد نظر یادگیرندگان برای ساختن دانش وکسب توانایی تفکر به حداثر می رسد. برای کارآیی هر چه بیشتر چنین فرایندی، ضروری است که یادگیرنده فعال بوده و دخالت مستقیم در آنچه می آموزد، داشته باشد. نقش معلم، فراهم کننده شرایطی برای تسهیل یادگیری
می باشد. یکی از ویژگی های آموزش خوب، وجود کنش متقابل یا تعامل بین معلم و یادگیرنده و فعال بودن هر چه بیشتر فراگیر است.
آموزش ، وسیله انتقال مواریث کهن فرهنگی ، اخلاقی ، دینی و عرفانی هر جامعه است . فرهنگ اقوام مختلف بر آموزش صحیح استوار است . هدف از آموزش و پرورش ، توسعه افکار انسانها و ایجاد ژرفنگری و خلاقیت ، خودآگاهی ، آزاداندیشی و تعالی در جامعه است . فرهنگی که همراه با تفکر انسان گرایانه به وسیله آموزش انتقال بیاید ، به اسقرار روابط مطلوب و حسن تفهم و همبستگی فکری و پرورش اندیشهها و تعالی شخصیت انسان می انجامد .
آموزش ، موجب پرورش شعور اجتماعی در مسئولیت پذیری و آگاهی میگردد . آموزش ، انسانها را آرمان خواه ، هدف گرا ، مختار و سازنده میسازد . ابر مردان و دانشپروران تاریخ که موجب پرورش و رشد افکار عمومی جامعه شدهاند ، ساخته و پرداخته فرهنگ هایی هستند که دانشرا با ابزار آموزش و به عنوان میراث یک قوم از نسلی به نسل دیگری انتقال دادهاند ، اکسیر آموزش باعث پیوند اندیشههای خلاق و قلبهای حساس شده و انسانها را به صورت خلقی یک دل و همسو برای سازندگی مرز و بومهایشان به پویایی در میآورد. آموزش ، چهره معرفت و جوهر حقیقت جلا میبخشد . جهانشناسی ، جهاننگری توحیدی ، خداشناسی بر پایه آموزش استوار است .
برای رسیدن به این هدفها و موهبت ها باید در جستجوی ابزار و روش های کارساز و معقول برای انتقال آموزش باشیم . تا شیوهای اثر بخش ، هم آموزش دهنده و هم آموزش گیرنده با سهولت و احساس تعلق خاطر برانگیخته شده و با به زیر آوردن چرخ نیلوفری ، بشریت را از سرگردانیرهایی بخشد .
آموزش نه یک نهاد است و نه یک دوره ، بلکه آموزش مجموعه فعالیت هایی است که در خدمت پرورش و کارآموزی قرار می گیرد ، معمولاً به فعالیت هایی که معلم به تنهایی یا به کمک مواد آموزشی انجام میدهد آموزش میگویند . او آموزش را به این صورت تعریف میکند : آموزش به هرگونه فعالیت یا تدبیر از پیش طرحریزی شدهای گفته میشود که هدف آن ایجاد یادگیری در یادگیرندگان است . (سیف ، ۱۳۷۲)
منظور ما از آموختن ، عمل یا مجموعهای از اعمال است که موجب میشود فردی مهارت ، دانش و بینش لازم را برای انجام کاری فراگیرد . با توجه به تعاریف ارائه شده میتوان نتیجه گرفت که آموزش یک استراتژی است که با هدفی خاص و جهتی مشخص در طول زمان اجرا میشود ، میتوان آموزش را جریانی دانست که افراد طی آن حمایتها ، طرز تلقیها و گرایشهای مناسب را برای ایفای نقش خاصی میآموزند ; جریان آموزش شامل محتوی و جهت و تأکیدهای خاص است که طی این جریان ، معلومات در ذهن فرد جایگزین شده و با آگاهی های قبلی وی تلفیق میشوند و در نتیجه در رفتار و نحوه دید فرد تغییراتی به وجود میآید که این مفهوم را نیز به این صورت بیان میکند(کیان پور. ۱۳۵۸). آموزش نه تنها از حقوق اولیه و اصلی انسان است بلکه جزء اصلی توسعه اقتصادی و اجتماعی نیز هست و در صورتی که برنامهریزی آن به شایستگی انجام پذیرد میتواند بازده اقتصادی زیادی به ویژه در کشورهای فقیر داشته باشد .
عکس مرتبط با اقتصاد
۲-۲-۳ انواع آموزش های کارکنان
آموزش های قیل از خدمت، آموزش های بدو خدمت( توجیهی) ، آموزش های ضمن خدمت ( بعد از ورود به خدمت)
آموزش ضمن خدمت ، خود به آموزش شغلی( عمومی شغل – تخصصی شغل) ، آموزش تکمیلی ، آموزش ارتقایی ، آموزش برای آمادگی دوران بازنشستگی و آموزش مدیران وکارکنان تقسیم می شود. (صباغیان و اکبری، ۱۳۸۹).
هدف از آموزش های ضمن خدمت، ایجادامکانات شغلی ، آگاهی به وظایف و مسئولیت ها، تامین مهارت، توانایی لازم برای ارتقا به مشاغل بالاتر و انطباق با وضع جدید است ( کاظمی، ۱۳۸۰).
الف) آموزش های قبل از خدمت:
دراین آموزش ها تخصص های کلی و عمومی مربوط به محیط کارآموزش داده می شودوخودسازمان ها اقدام به ایجاد موسسات آموزشی مرتبط با رشته های دلخواه خود به صورت پودمانی می نماید.ممکن است مدت این دوره ها از سه ماه تا یکسال باشد.
ب) آموزش های بدو خدمت( توجیهی: orientation training) : برای آشنایی کلی کارمند با کار ومحیط کار انجام می شود.هدف اصلی از این دوره،آشنایی کارمند باشغلی است که به او محول خواهد شدومربوط به محلی است که در آن کار خواهدکرد.وکارمندان در این دوره با محیط کار، وظایف، مسئولیت ها وحقوق خود وبطور کلی ، با نحوه پایه گذاری ارتباط سالم کارمندبا سازمانش می باشدو بصورت الزامی ومعمولا ً ۶۰ ساعت در نظر گرفته می شود.
ج) آموزش های ضمن خدمت( بعد از ورود به خدمت: In-service training) آموزش ضمن خدمت به مفهوم آموزش طی دوران خدمت است و.هدف این گونه آموزش ها، ایجاد امکانات شغلی، آگاهی به وظایف و مسئولیت ها، تامین مهارت، توانایی لازم برای ارتقا به مشاغل بالاتر و انطباق با وضع جدید است که خود به آموزش های شغلی و آموزش های تکمیلی و ارتقایی و آموزش های تعالی سازمان و آموزش های آمادگی برای دوران بازنشستگی و آموزش مدیران( بهبود مدیریت)تقسیم می شود.
در اغلب کشورهای پیشرفته میان دوره اشتغال و بازنشستگی ، دوره ای به نام دوره انتقال به بازنشستگی مد نظر قرار می گیرد.آموزش های بازنشستگی در دوره انتقال ( بین سنین ۵۰-۶۰ سالگی) به افراد داده می شود. به لحاظ سنی سه دوره برای آموزش بازنشستگی می توان مدنظر قرار داد:
۱- ۳۵-۴۵ سالگی: افزایش مهارت های فردی ، برنامه ریزی مربوط به مسایل مالی،طرح های مراقبت از سلامتی.
۲- ۵۵ سالگی : دراین سن فرد احتمالا در بالاترین یا نزدیک ترین درجه شغلی خود است. آموزش های خانواده و هماهنگی با امور اجتماعی در این زمان اهمیت می یابند.
۳-۶۰- ۶۵ سالگی: با توجه به نزدیک شدن به سن بازنشستگی ، آموزش های مدیریت اموال، روش های بررسی موردی در زمینه فعالیت های اوقات فراغت و به خصوص پذیرش بازنشستگی مد نظر قرار می گیرد.(صباغیان و اکبری، ۱۳۸۹).
۲-۲-۴ اشکال آموزش کارکنان:
به لحاظ زمانی( بلندمدت، میان مدت: زمان تخصیص یافته به آن بیش از یک سال است ، کوتاه مدت: مدت آن کمترازیک سال آموزشی است وحداکثر ۱۶۲ ساعت آموزش است)، به لحاظ مکانی( داخل سازمان، خارج سازمان) ، به لحاظ شرایط( درساعات غیراداری ، درساعات اداری) ، به لحاظ محتوایی(عمومی، تخصصی، انگیزشی:فرهنگی – اجتماعی) ، به لحاظ نوع پوشش( فردی، گروهی)، به لحاظ شکل اجرایی( عملی،نظری)، به لحاظ حضور( حضوری، غیرحضوری).
۲-۲-۳ یادگیری
۲-۲-۳-۱ تاریخچه یادگیری
بخش اعظم مطالعات اولیه درباره یادگیری را رفتارگرایان انجام دادهاند. فرض اساسی آن ها عبارت بود از این که؛ روابط سادهای از نوع شرطی سازی، پایه اساسی هر نوع یادگیری است.[ زمینه روانشناسی هیلگارد]
مهمترین روندی که در مطالعه علمی یادگیری به وجود آمد استفاده از حیوانات در آزمایشهای مربوط به یادگیری بود. ادوارد ال. ثرندایک(Edward. Thorndike) پیشگام این تلاش در رابطه با درک یادگیری حیوانات از راه اجرای آزمایشها بود.[ شرایط یادگیری و نظریه آموزشی]
شاید یکی از باسابقهترین اندیشهها درباره یادگیری، آن جنبهای باشد که به طور بنیادی بر تداعی رویدادهای ذهنی مبتنی است. در این فرض، یادگیری زمانی رخ میدهد که مثلا همزمانی یا تطابق آوای یک ملودی و خواننده آن به نحوی با هم پیوند مییابند که ملودی باعث شود خواننده را به خاطر آوریم.
یکی از قدیمیترین خطوط فکری که در روانشناسی یادگیری نوین منعکس شده است، از روانشناسان تداعیگرای انگلیسی قرن نوزدهم که تعدادی نظریه مربوط به نحوه پیوند اندیشهها را تدوین کردهاند، استخراج شده است. تداعیگرایان معتقدند که اکتساب یا آموختن یک اندیشه جدید به این موارد نیاز دارد.
۱ـ مجاورت(Contiguity): به این معنی که، تاثرات حسی یا اندیشههای ساده با هم ترکیب شده و اندیشه نویی را شکل میدهند.
۲ـ تکرار این رویدادهای مجاور.[ همان]
نظریههای معاصر یادگیری با الگوهای سنتی که گفته شد تفاوت آشکار دارند. مدلهای جدید یادگیری، عمدتا بیانگر این اندیشهاند که تداعیها در نتیجه یادگیری تشکیل و ذخیره میشوند. این نظریهها، برای توجیه یادگیری، مجموعه وسیعی از فرایندهای درونی را مطرح میسازند.[ همان]
بر طبق نظریه یادگیری شناختی، ارتباط بین محرک و پاسخ بر اساس مجاورت یا تقویت به یادگیری منجر نمیشود. بلکه پردازش اطلاعات در ذهن و به دست آوردن دانش و شناخت از ارتباط محرکها باعث یادگیری میشود. در این نظریه اعتقاد بر این است که یادگیری ممکن است صورت گرفته باشد، بی آنکه در رفتار ظاهری افراد مشاهده گردد.
وجود گرایشها و مکاتب مختلف، ویژگی مهم در تاریخ روانشناسی یادگیری است و این بدان سبب است که یادگیری، جنبهها و انواع گوناگون دارد و هر یک از مکاتب بر جنبه بخصوصی از یادگیری تاکید کردهاند.[ افروز، غلامعلی، ۱۳۸۵]
۲-۲-۳-۲ فرایند یادگیری انسان
پس از مطالعه و بررسى طرق مختلف یادگیری، ممکن است این سؤال به ذهن خطور کند که اغلب تحقیقات و آزمایشهاى انجام شده در زمینه یادگیری، در آزمایشگاه و بر روى حیوانات انجام گرفته است. آیا مىتوان کلیه یافتههاى مذکور را عیناً به انسان تعمیم داد؟ به عبارت دیگر، آیا انسان عیناً مانند سایر حیوانات مورد آزمایش، عمل مىکند؟ آیا نظریه شرطى آنچنان که در مورد حیوانات صادق است، در تغییر یا تثبیت رفتار انسان نیز صدق مىکند؟
در اینجا بدون اینکه بخواهیم منکر یافتههاى علمى تغییر رفتار ارگانیسم باشیم، فرایند یادگیرى انسان را مورد بررسى و تحلیل قرار مىدهیم. شکى نیست که شناخت صحیح مراحل یادگیرى در انسان، در سایه مطالعه دقیق بر روى او در محیطهاى طبیعى کلاس و خانواده – که تا حد امکان کنترل شده باشد – امکانپذیر خواهد بود، اگرچه کنترل محیط طبیعى کار آسانى نیست و این انسان باهوش اگر از وجود عوامل کنترل در محیط آگاه شود هرگز رفتار طبیعى از خود بروز نخواهد داد. انسان داراى اراده است و اکثر رفتارهایش از روى آگاهى است؛ یعنى اگر نخواهد چیزى را یاد بگیرد، هرگز یاد نخواهد گرفت. او این توانایى را دارد که از قید و بند عادت، انعکاسهاى شرطی، پیشداورى دیگران و … آزاد شود و حتى نیازهایى چون تشنگى و گرسنگى و خواب را تا حدى تحتکنترل در آورد. او مجبور نیست اسیر و برده محیط شود. او مىتواند خود را از قید تأثیرات محیط، اعم از محیط جغرافیایی، اجتماعی، اقتصادى و غیره نجات دهد؛ به عبارت دیگر، انسان مانند حیوانات دیگر در مقابل محرکهاى محیطى منفعل نیست.
در اکثر نظریهها و الگوهاى یادگیری، به احتیاجات، تمایلات، تجربیات و عادات قبلى انسان کمتر توجه شده است و شاید بتوان گفت که اصولاً از مفهوم خود (self-concept) در فرایند یادگیرى انسان غفلت شده است. اگرچه پاداش و تنبیه نقش بسیار ارزندهاى در یادگیرى انسان دارد، این عوامل، در مورد انسان، تنها به انگیزههاى بیرونى ختم نمىشود، زیرا اگر یادگیرى را منحصر به اینگونه عوامل بدانیم، با قطع پاداش و تنبیه و انگیزههاى بیرونى باید یادگیرى نیز قطع شود، در حالى که چنین نیست. انگیزههاى درونى و تقویتکنندههاى معنوى تأثیر فراوانى در هدایت رفتار انسان دارند. انسان بر اساس هدف حرکت مىکند. او درونگر و غایتنگر است و ممکن است امروز امرى را بدون پاداش و تنبیه یاد بگیرد، به این امید که در آینده پاداشى را به دنبال داشته باشد؛ به بیان دیگر، ممکن است منظور او از یادگیرى بالقوه در زمان حال، عملکردى در آینده باشد. از طرف دیگر، عملکرد انسان پیچیده است و از یادگیرىهاى متعدد و متنوعى نشأت مىگیرد، نه از یادگیرىهاى ساده و جدا از هم. او ضمن اینکه به آزمایش و خطا مىپردازد و تحتتأثیر محرکهاى مختلفى قرار مىگیرد، مىاندیشد و بر اساس اندیشه و تفکر، عوامل مختلف محیطى را بر مىگزیند. در انسان، تقویتکنندههاى مثبت یا منفى یکسان، بر خلاف حیوانات، اثر یکسان ندارند؛ مثلاً براى کبوترى که به یک محرک پاسخ درست مىدهد و دانه دریافت مىکند و بر اثر تکرار، رفتارش تثبیت مىشود، مهم نیست که این دانه را چه کسى به او مىدهد، اما براى فراگیرى که نمره بالا دریافت مىکند، بسیار مهم است که چه کسى به او آفرین مىگوید یا جایزه مىدهد.
اکثر نظریههاى موجود، تنها وجهى از وجوه یادگیرى انسان را مورد توجه قرار مىدهند. اگر بخواهیم چگونگى یادگیرى انسان را مطالعه کنیم، باید مجموع نظریهها را در نظر بگیریم؛ زیرا تفکیک آنها در فرایند یادگیرى انسان چندان معقول نیست. یادگیرى در انسان، برخلاف سایر حیوانات، در مراحل مختلف رشد متفاوت است. جریان یادگیرى انسان در دوران کودکی، مانند مراحل رشد و تکامل او، با جریان یادگیرى ایشان در بزرگسالى متفاوت است. انسان داراى قدرت اندیشه و تفکر است و علاوه بر این، مىتواند حاصل اندیشه و تفکر خود را با زبان به دیگران انتقال دهد و از اندیشه دیگران بهره بگیرد. او مىتواند در تمام مراحل زندگى از ساخت ذهنى خود در حل مسائل جدید و ناآشنا کمک بگیرد. خلاصه اینکه اگرچه انواع یادگیرىهایى را که در این فصل نام بردیم مىتوان در نوع انسان جستجو و مطالعه کرد، اینگونه نیست که هریک از این انواع به طور مجزا در انسان شکل گیرد. یادگیرى انسان را باید در مجموع نگریست و قدرت اندیشه و تفکر او را محور اصلى شناخت فرایند یادگیرى قرار داد.
۲-۲-۳-۳ تعریف ومفهوم یادگیری
هدف از آموزش آسان کردن یادگیری است، یادگیری یا آموختن را می توان فرایند پردازش اطلاعات و کسب اندیشه ها و مهارت های جدید یا کشف وشهودی تعریف کردکه بر رفتار اثر می گذارد. تأثیر یادگیری بر رفتار معمولا پایدار است و در تجربیات فرد تغییر به وجود می آورد ( افضل نیا ،۱۳۸۷).
تغییر مستمر ونسبتا پایدار در عملکرد فعلی یا عملکرد بالقوه آدمی بر اثر تجربه و تعامل وی با جهان پیرامون خود را یادگیری می گویند. این تعریف بیشتر ویژگی های مرتبط با یادگیری را در نظریه های رفتاری، شناختی و سازنده گرایی در حوضه های یادگیری نگرشی، دانشی و مهارتی را در بر می گیرد. در همه این نظریه ها، یادگیری فرایندی است که از راه استدلال وتجربه حاصل می شود. در نظریه رفتارگرایی، به رابطه بین محرک وتقویت کننده، از یک سو و پاسخ دهنده از سوی دیگر تأکید می شود و در آن رفتار آشکار و تمرکز بر عناصر و اجزای تشکیل دهنده رفتار پیچیده و تغییرات حاصل در رفتار مورد توجه قرار می گیرد. در نظریه شناختی، یادگیری به عنوان فرایند درون داده ها، مدیریت آنها در حافظه کوتاه مدت و رمز گردانی آنها در حافظه دراز مدت، یعنی پردازش اطلاعات تلقی می شود. بنابراین دانش، شامل سازه های ذهنی نمادین در ذهن یادگیرنده است و فرایند یادگیری، وسیله ای است که بر اساس آن، این بازنمایی ها به حافظه دراز مدت انتقال می یابد. به نظر روان شناسان سازنده گرا، یادگیرندگان زمانی که می کوشند تجارب خود را بفهمند، به تولید دانش می پردازند(دریسکل[۵]،۲۰۰۰، به نقل از شریفی،۱۳۸۵).
رفتار گرایان و شناخت گرایان، دانش را مستقل از یادگیرنده می دانند و فرایند یادگیری را عملی برای درونی ساختن دانش تلقی می کنند. اما به نظر روان شناسان سازنده گرا، یادگیرنده گان فعالانه تلاش می کنندت تا خود به تولید دانش بپردازند. بر اساس هر سه نظریه، یادگیری در درون شخص انجام میگیرد. یادگیری و پیشرفت تحصیلی، صرف نظر از اینکه بر اساس کدام یک از نظریه های بالا حاصل شود، از برخی شرایط و متغیرها میتوان به انواع انگیزش، شرایط و امکانات آموزشی، خودپنداره و ویژگی های شخصیتی و غیره اشاره کرد(شریفی،۱۳۸۵).
گانیه[۶] (۱۹۸۵)، در تعریفی دیگر، یادگیری را چنین تشریح می کند:((یادگیری تغییری است که در توانایی انسان ایجاد می شود و برای مدتی باقی مانده و نمی توان آن را به سادگی به فرایندهای رشد و نمو نسبت داد)). بنابراین نوع تغییری که یادگیری نامیده می شود در رفتار ظاهر می گردد. استنباط یادگیری وجود داشته و چه رفتاری می تواند پس از قرار گرفتن او در این موقعیت از او سربزند، صورت می گیرد. این تغییر ممکن است ، افزایش توانایی برای نوعی عملکرد باشد، یا تمایل برای تغییر یافته هایی از نوع آنچه که نگرش یا علاقه یا ارزش نهاده نامیده می شود. چنین تغییری باید عملکردی نسبتا پایدار باشد و برای مدتی در فرد حفظ گردد و سرانجام این گونه تغییری که قابل اسناد به رشد و نمو است، مانند تغییر در قد یا قوی شدن ماهیچه ها بر اثر ورزش، متفاوت باشد.(رضایی راد ۱۳۸۸)
یادگیری را میتوان تغییر تقریبا دایمی رفتار که در نتیجه تمرین به وجود میآید دانست. آن دسته از تغییرهای رفتاری که ناشی از بلوغ و پختگی است یا بر اثر شرایط و اوضاع موقت سازواره پیدا شده است(نظیر خستگی یا حالات ناشی از مصرف دارو) در شمار یادگیری قرار نمیگیرد.[ اتکینسون، ریتال و همکاران] بر این اساس، یادگیری تغییری است که در توانایی انسان ایجاد شده و برای مدتی باقی میماند و نمیتوان آن را به سادگی به فرایندهای رشد و نمو نسبت داد.[ گانیه، رابرت میلز ، ۱۳۷۳]
یادگیری به طور کلی، فعالیتی دگرگونساز است که افراد را برای مقابله با رویدادها و سازش با محیط آماده میسازد. یادگیری، در موقعیتهای مختلف و در اکثر سطوح زندگی حیوانی از بازتابهای شرطی جانوران تا فرایندهای پیچیده شناختی افراد آدمی رخ میدهد.
یادگیری در حقیقت دارای مفهموم بسیار گستردهای است که در قالبهای دگرگونی، عادتشکنی، ایجاد علاقه، نگرشهای نو، درک ارزش و پیشداوری پدیدار میشود. شیوه ترکیب و کاربرد معلومات در استدلال، تفکر، نظریهپردازی، حل مساله، احساس و دگرگونیهایی که در کل شخصیت به وجود میآیند همه از یادگیری مایه میگیرند.[ پارسا، محمد، ۱۳۷۴] اما ادوارد تولمن(Edward Tolman) بین عملکرد و یادگیری تمایز قائل شد. وی با طرح مفهوم یادگیری نهفته(Latent learning)، بیان داشت که یادگیری ممکن است بلافاصله خود را در عملکرد فرد نشان ندهد.[ اسماعیلی، علی و شایسته، سیاوش؛ ۱۳۸۶]
عدهای از روانشناسان، یادگیری را چنین تعریف کردهاند: یادگیری، تغییری است که بر اثر تجربه یا آموزش در رفتار موجود زنده پدید میآید. در این تعریف، مهمترین واژهای که نظر را به خود جلب میکند واژه “تغییر” است. زیرا رفتار فرد در زمانی که چیزی نیاموخته با زمانی که آن چیز را آموخته است تفاوت دارد.
واژه مهم دیگر در تعریف روانشناسان از یادگیری “رفتار” است. زیرا تغییر رفتار با تغییر ابعاد بدنی مانند طول، عرض، قد و وزن ارتباطی ندارد، بلکه بیشتر معلول یادگیری است نه دگرگونیهای بدنی.
برخی دیگر از روانشناسان نیز یادگیری را دگرگونیهای نسبتا پایدار در توانایی، گرایش یا ظرفیت پاسخدهی عنوان کردهاند. در این تعریف تاکید شده است که یادگیری پیش از تغییر رفتار پدید میآید.
۲-۲-۳-۴ انواع یادگیری
یادگیری دارای انواع مختلفی است که عبارتند از: خوگیری، شرطیشدن سنتی، شرطیشدن فعال و آن چه یادگیری مختلط خوانده میشود.
در خوگیری، یاد میگیریم که از محرکی آشنا غافل باشیم بیآنکه پیامد ناگواری داشته باشد، نظیر یاد گرفتن بیتوجهی به تیکتاک ساعت. خوگیری، سادهترین نوع یادگیری است. شرطی شدن فعال و سنتی هر دو متضمن تشکیل تداعی یا ارتباط است و در نتیجه میآموزیم که برخی وقایع با هم رخ میدهند. در شرطیسازی سنتی میآموزیم که واقعهای به دنبال واقعه دیگر رخ میدهد و در شرطیسازی فعال میآموزیم که اگر به محرکی پاسخ خاصی بدهیم نتیجه خاصی خواهد داشت.
یادگیری مختلط، چیز متشکلی از تداعی و برقرار کردن ارتباط میان دو واقعه است. مثلا شیوهای که برای حل مشکلی اتخاذ میکنیم یا نقشهای که از محیط در ذهن طرح میکنیم نمونهای از یادگیری مختلط است.[ زمینه روانشناسی هیلگارد]
نوع دیگر از یادگیری، یادگیری از طریق بینش یا بصیرت(Insight Learning) است. این نوع یادگیری زمانی صورت میگیرد که یادگیرنده چگونگی روابط اجزاء یا عناصر موجود در یک پدیده را درک نموده و نسبت به کل مجموعه اشراف پیدا کند. این نوع یادگیری موثرترین و پایدارترین نوع یادگیری است. در این نوع یادگیری، یادگیرنده با ادراک دقیق پدیدهها و شناخت روابط میان اجزا و یا عناصر یک پدیده، فرصت کشف و آفرینندگی ذهنی را مییابد.[ افروز، غلامعلی ، ۱۳۸۵]
۲-۲-۳-۵ عوامل مؤثر بر یادگیری
یادگیرى یک فرایند است. در هر فرایند عوامل و متغیرهایى در حال تعاملند. نوع و شدت تعامل تغییرات گوناگونى را به دنبال مىآورد. بررسى همه عوامل مؤثر در فرایند تدریس، امکانپذیر نیست؛ بدین لحاظ فقط به ذکر چند نمونه از آنهایى که تأثیر آشکارى در روند یادگیرى دارند، اکتفا مىشود.
آمادگی (readiness)
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:35:00 ق.ظ ]