با توجه به آنچه در مورد خصوصیات هر یک از مراحل رشد، گفته شد، میتوان مراحل پذیرش دینی در کودکان و نوجوانان را در سه مرحله، دستهبندی کرد:
۱-۲-۲-۲-۲-۱- مرحله مشاهده (در ۷ سال اول زندگی، دوران قبل از دبستان)
سنین ابتدایی زندگی کودک، دورانی است که او بیشتر مشاهده میکند. در این مرحله باید عبادات و اعمال و شعائر دینی را در برابر کودکان انجام داد تا آنها ببیند و تصوربرداری کنند. بنابراین نباید وقتی کودک، کار زشتی انجام میدهد، به او گفت خدا تو را به جهنم میبرد. نباید کاری کرد که بچهها از خدا بترسند؛ بلکه باید طوری عمل کنیم که کودکان، خدا را دوست داشته باشند.
۱-۲-۲-۲-۲-۲- مرحله تقلید (در ۷ سال دوم زندگی، یعنی دوران دبستان)
دومین مرحله در فرایند پذیرش دین برای کودکان، تقلید است. کودکان ابتدا بر اساس اعتقاد عمل نمیکنند، بلکه صرفاً از روی تقلید رفتار میکنند. این تقلید وابسته به مرحله قبل یعنی مشاهده است. کودک تقریباً از سه سالگی خود را همانند والدینش میکند و از اعمال و رفتار آنها تقلید میکند، مثلاً دختر، چادر مادر را به سر میکشد یا اینکه پسر، مانند پدرش مهر نماز را جلویش میگذارد و نماز میخواند یا در مراسم عزاداری مادر پدر سینه میزند. در این دوره باید به پرسشهای کودک، ساده و روان پاسخ داد. استفاده از مفاهیم انتزاعی، دین را در ذهن کودک سخت جلوه میدهد. به همین دلیل، روانشناسان، هنگام طرح مفاهیم انتزاعی به صورت استدلالی را، مربوط به سنین ۱۲-۱۳ سالگی به بعد میدانند. تازه در این دوران هم، کسب تفکّر انتزاعی، تدریجی است نه یکباره.
نکته دیگر اینکه برای معرفی دین به نونهالان، باید از بشارت بیش از انذار استفاده کرد. بنابراین از لطف خدا بیش از قهرش و از بهشت بیش از جهنم صحبت داشته باشیم.
۱-۲-۲-۲-۲-۳- مرحله بینش(در ۷ سال سوم زندگی، یعنی دوران نوجوانی و جوانی)
در مرحله سوم، کودک دیروز و نوجوان امروز درباره هستی، خدا، قیامت و آنچه برایش مهم جلوه میکند، میاندیشد و به دنبال چرایی مسائل است. این مرحله مربوط به دوران نوجوانی است که از سنین ۱۲ یا ۱۳ سالگی شروع میشود و تا جوانی ادامه مییابد. نوجوان، دیگر مقلّد محض نیست؛ بلکه به دنبال دانستن و شناخت استعدادها و تواناییها و ضعفهای خویش است. نوجوان را نباید از شک در اعتقادات ترساند؛ بلکه باید به او فهماند که شک میتواند مقدمه یقین باشد.
در این دوره، زیرساخت ذهنی نوجوان رو به کمال میرود و به تدریج در دوره تفکّر انتزاعی قرار میگیرد. او میتواند مفاهیم انتزاعی و غیرملموس مثل حقیقت، عدالت، علت و معلول و … را درک کند. اما چون ذهن او هنوز از قیود دوران کودکی کاملاً جدا نشده، باید در بحث و استدلال برای او، از مثالهای ساده نیز استفاده کرد.
ویژگیهای روشهای تربیتی کودکان
با توجه به آنچه پیرامون مسائل رشدشناختی کودکان ارائه گردید، اتخاذ روشهای متناسب و همگام با سیر تکاملی کودکان ضروری است. بر این اساس، مهمترین و در عین حال بهترین روش تربیتی ناظر به رشد کودکان، استفاده از روشهای غیر مستقیم است که در ادامه، بدان اشاره میشود.
اهمیت انتخاب روش مناسب تربیتی
روش در هر کار، مسیری است که انجام آن کار را آسانتر، سریعتر و سودمندتر میکند.« روش، راه مشخص و منظمی است که فرد در کوششهای خود پیش میگیرد تا به هدفی برسد، خواه برای شناختن یا شناساندن موضوعی و خواه برای انتقاد و نشان دادن فایده یا عدم فایده چیزی.»[۱۲۲]
اهمیت انتخاب راه و روش در میزان موفقیت هر فعالیتی بسیار زیاد است تا آنجا که گاهی بهترین مربیان با بالاترین میزان دانش و اطلاعات، به علت انتخاب روش غلط در تربیت کودکان، به نتیجه نمیرسند.[۱۲۳]
جالب اینجاست که اسلام در این خصوص توصیههای بسیار زیبا و کاربردی دارد. قرآن میفرماید: *(… وَ أْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا …؛ …و از درِ خانهها وارد شوید… )* بقره/۱۸۹
حضرت امام باقر ۷ در تفسیر این بخش از آیه فوق، فرمودهاند: «یعنی هر کاری را از راهش وارد شوید».[۱۲۴]
پس در تربیت قرآنیکودکان، والدین و معلمان باید در عین برخورداری از علاقه و شوق و تربیت و راهنمایی، به شیوه های تربیتی آشنایی کامل داشته و آنها را در امر سازندگی کودکان به کار گیرند.[۱۲۵]
استفاده از روشهای غیر مستقیم
کودکان و نیز عده کثیری از عامّه مردم بزرگسال که دارای تفکّر کودکانه بوده و از سطح سواد معلوماتی اندک، بهرهمند هستند، علاقه زیادی به استقبال از روش های مستقیم آموزشی از خود نشان نمیدهند؛[۱۲۶] چرا که این نوع روشها، فضایی ساختگی را در تربیت ایجاد میکند که کمترین تأثیر را بر فراگیران دارد.[۱۲۷] بنابراین باید نگرش خویش به تربیت را تغییر دهیم و تربیت را در گستره زندگی و عین زندگی بدانیم.[۱۲۸] در چنین صورتی است که همه فعالیتها و اجزای زندگی روزمره، رنگ و لعاب تربیتی به خود میگیرد و باید کوشید تا لحظه لحظه زندگی با جهت مندی تربیتی همراه شود و در این صورت است که بیشترین حجم فعالیتها و برنامههای تربیتی، روند غیر مستقیم به خود میگیرد؛ یعنی دیگر کمتر نیازی به فضاهای ساختگی است که از آن به تربیت مستقیم تعبیر میشود و تأثیرهای آن در مقایسه با تربیت غیر مستقیم بسیار اندک و سطحی است.[۱۲۹]
متأسفانه بسیاری از مربیان، هم به دلیل اینکه خودشان محصول تربیت نظام آموزش رسمی هستند و به روش های موجود مدرسهای عادت کردهاند و هم به دلیل عدم آشنایی با روش های جدید تربیتی، ترجیح میدهند از روش های مستقیم تدریس بیشتر استفاده کنند. اما اگر به شیوه های تبلیغ دین توسط پیامبر گرامی اسلام۶و ائمه معصومین: توجه کنیم میبینیم که این بزرگواران در تربیت و هدایت افراد، به فراخور موقعیتهای پیش آمده و شرایط موجود، از روش های متنوعی استفاده میکردهاند، جالب این است که بیشتر روش های به کار گرفته شده توسط آنها، جنبه غیر مستقیم داشته است.[۱۳۰]
سنّ شروع تربیت دینی ـ قرآنی
برخی دانشمندان، تربیتهای دینی را در دو سال آغاز زندگی – به خصوص در زمان نوزادی- به دلیل غیرقابل تصور بودن مفهوم خدا و دین برای کودک و نیز نداشتن عقل و هوش کافی و نیز آماده احساس نبودن حواس ظاهری، غیرممکن میدانند و از این سخنان نتیجه میگیرند که تربیت دینی در دو سال آغاز زندگی – بالاخص در دوران نوزادی- امکان ندارد.[۱۳۱] اما اسلام عقیده دارد که تربیتهای دینی از زمان بعد از ولادت امکان داشته و باید شروع شود. در مورد توجه به خدا، عقیده دارد که کودکان از همان آغاز، به خدا توجه دارند. چنانچه رسول خدا ۶فرمودند: «لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَکُمْ عَلَى بُکَائِهِمْ فَإِنَّ بُکَاءَهُمْ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ الصَّلَاهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَیْهِ؛ اطفال را برای گریستن نزنید، زیرا گریه آنها تا چهار ماه(اول)، شهادت به توحید است و چهار ماه(دوم)، صلوات و دعای بر پیامبر و چهار ماه(سوم)، دعا برای پدر و مادر خود میباشد».[۱۳۲]
توضیح اینکه درست است نوزاد، کسی را نمیشناسد و با مفاهیم کلمات، آشنا نیست و تصوّر خاصی هم از خدا ندارد، اما فطرتاً به دو مطلب توجه دارد: از یک طرف، ناتوانی و نیازمندی خود را کاملاً احساس میکند (مثلاً میداند که گرسنه است و نیاز به سیر شدن دارد) و از سوی دیگر میداند که این نیاز باید از خارج برطرف شود. نوزاد در این زمان، شخص خاصی – حتی مادر خود- را نمیشناسد. او به طور فطری، به یک وجود غنی و مطلق توجه دارد که ملجأ و پناه اوست و در رفع نیاز خود با گریه و زاری از او استمداد میطلبد.
از سوی دیگر اسلام عقیده دارد که تربیتهای دینی از زمان بعد از ولادت مفید میباشد و در این ارتباط به پیروانش توصیههایی دارد. امیرالمومنین۷از رسول خدا۶چنین نقل کرده است: «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَلْیُؤَذِّنْ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ یُقِیمُ فِی الْیُسْرَى فَإِنَّ ذَلِکَ عِصْمَهٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ إِنَّهُ ص أَمَرَ أَنْ یُفْعَلَ ذَلِکَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَنْ یُقْرَأَ مَعَ الْأَذَانِ فِی أُذُنِهِمَا فَاتِحَهُ الْکِتَابِ وَ آیَهُ الْکُرْسِیِّ وَ آخِرُ سُورَهِ الْحَشْرِ وَ سُورَهُ الْإِخْلَاصِ وَ الْمُعَوِّذَتَان؛ هر کس بچهدار شد، در گوش راستش اذان بگوید و در گوش چپش اقامه، زیرا این عمل او را از شیطان محفوظ میدارد و به حضرت علی۷سفارش کرد که همین عمل را نسبت به حسن و حسین۸ انجام دهد، به علاوه سوره فاتحهالکتاب، آیهالکرسی، آخر سوره حشر، سوره اخلاص، معوذتین را نیز در گوش آنها بخواند».[۱۳۳]
چنانکه ملاحظه میفرمایید پیامبر اکرم۶در این حدیث، به پدران توصیه میکند که در گوش مولود خود، اذان و اقامه بگویند و قرآن بخوانند و بدین وسیله، تربیت دینی او را از همین زمان شروع کنند و روح لطیف و اعصاب مغز ظریف و نوبنیاد او را در آغاز زندگی، با صوت زیبای اذان و اقامه و آهنگ دلربای آیات قرآن آشنا سازند.
درست است که نوزاد، معنای کلمات را نمیفهمد و حواس او در حدّی نیست که خصوصیات اصوات و اشکال را تشخیص دهد، ولی این جملات (اذان و آیات قرآن)، روی اعصاب و مغز تازهکار و روح حسّاس او تأثیر میگذارد و رفته رفته با این جملات، مأنوس میشود و همین آشنایی، میتواند در آینده او، تأثیر بسزایی داشته باشد.[۱۳۴]
فصل دوم: مجموعه اصول، روشهای تربیتی و نحوه کارآمدی هر یک، در تربیت قرآنی
آموزش مفاهیم دینی به کودکان، گرچه امری بسیار مقدس و والا است، اما موفقیت درآن، در گرو آگاهی و شناخت اصول و روشهای آموزشی متناسب با آن است. بنابراین، همانگونه که شناخت خصوصیات و تواناییهای کودکان، در بهینهسازی آموزش مفاهیم دینی، امری مسلم است، شناخت اصول و روشهای امام مربوط به آموزش مفاهیم دینی کودکان دبستانی نیز، ضرورت دارد. بدین ترتیب، اگر آموزش مفاهیم دینی کودکان بدون توجه به اصول و روشهای صحیح آموزشی انجام پذیرد، مصداق این سخن امام صادق ۷خواهد بود که: «اَلعامِلُ عَلی غَیرِ بَصیَره کَالسَّائِرِ عَلَی غَیرِ الطَّریقِ لایَزیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ الاَّ بُعدا؛ کسی که بدون بصیرت و دانایی دست به انجام کاری میزند، مانند رونده در بیراههای است که هرچه هم، سرعتش بیشتر باشد، از مقصد، دورتر خواهد شد».[۱۳۵]
هدف اصلی این بخش، دستیابی به اصول و روشهای آموزش مفاهیم دینی به کودکان با مروری بر آیات و روایات اسلامی، نظرات دانشمندان تعلیم و تربیت و نیز اندیشمندان اسلامی است. از آنجا که این اصول و روشها، قابل استفاده در همه آموزشها(اعم از دینی و غیر آن) میباشد، پس از ذکر اصول و روشها، به نحوه کارآمدی آنها جهت تعلیم آموزههای قرآنی به کودکان، اشاره میشود.
۲-۱- اصل تمکّن و رعایت تفاوتهای فردی
ملاحظه تفاوتهای فردی و اختلاف استعدادها و گوناگونی انسانها از مسائل اساسی در تربیت است که بدون توجّه به آن، تربیت صحیح، محقّق نمیشود. یکی از اصولی که از سخنان فارابی میتوان استخراج کرد که رعایت آن، پدیدآورنده روشها و تصمیمهای مناسب برای دستیابی به اهداف تعلیم و تربیت نزد اوست، اصل رعایت تفاوتهای فردی است.[۱۳۶] وی معتقد است که اقوام و گروه های گوناگون مردم از حیث توانایی آموختن، یکسان نیستند؛ از اینرو روش آموزش هر کدام با دیگری متفاوت است.[۱۳۷] ابن سینا نیز یکی از وظایف معلم و مربّی را، شناخت استعداد و تفاوتهای فردی کودکان و متعلمّان میداند.[۱۳۸] مسکویه نیز به این اصل تحت عنوان اصل رعایت تفاوتهای فردی اشاره دارد و رعایت این اصل را در مقام تعلیم و تربیت در محیطهای آموزشی ضروری میداند.[۱۳۹]
در قرآن کریم نیز از این اصل مهم غفلت نشده است. برای نمونه خداوند به حضرت یوسف۷، پس از کسب ظرفیّت و آمادگى، دریافت علم و حکمت خویش را اعطا مینماید[۱۴۰]: *(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ کَذَالِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنِین؛ و هنگامىکه به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت] و «علم» به او دادیم و این چنین، نیکوکاران را پاداش مىدهیم.)* یوسف/۲۲
صرف نظر از اقوالی که در خصوص مدت زمان «اشد» گفته شده،[۱۴۱]” بلوغ اشد” به معناى سنینى از عمر انسان است که در آن سنین، قواى بدنى رفته رفته بیشتر مىشود و به تدریج آثار کودکى زایل مىگردد و این از سال هیجدهم تا سن کهولت و پیرى است که در آن موقع دیگر عقل آدمى پخته و کامل است.[۱۴۲]
بنابراین هر حرکت تربیتی باید با توجه به اختلاف استعدادها و نیازها صورت گیرد تا به نتیجه مطلوب برسد. با توجه به اصل مذکور، باید در امر تربیت، از روش های ذیل بهره جست:
۲-۱-۱- آموزش تدریجی
از آنجا که فرایند رشد، تدریجی است، دریافت مفاهیم عالیتر دینی در گرو دریافتهای مقدماتی و سادهتر است.[۱۴۳] به همین جهت، تربیت نیز امری تدریجی و مرحله به مرحله است که بر اساس تواناییها صورت میپذیرد.[۱۴۴] لذا تدریس هر مادّه یا مطلب علمی باید با توجه به آمادگی شاگرد صورت بگیرد.[۱۴۵] «قابسی» از دانشمندان مسلمان معتقد است که معلم باید مراحلی را برای آموزش در نظر بگیرد و تا مرحلهای به پایان نرسیده، به مرحله بعدی نپردازد.[۱۴۶] رعایت این نکته به ویژه در تربیت دینی با توجه به برخی مفاهیم بلند دینی، ضروری است. در غیر اینصورت، سبب زدگی او از اصل دین خواهد شد.[۱۴۷]
۲-۱-۲- توجه به فطرت در تربیت قرآنی
مسأله «فطرت»، یکی از مسائل مهم و زیربنایی «تربیت دینی» بالاخص، «تربیت قرآنی» است.[۱۴۸] واژه فطرت از ریشه «فَطر» به معنای شکاف، گرفته شده ولی ریشه فعلی آن از مصدر «فَطَرَ» به معنای شکافتن[۱۴۹]، اختراع و انشاکردن[۱۵۰] است. نیز گفتهاند فطرت، خلقت اولیه هر موجود و طبیعت سالم هر چیزی است که هنوز آلوده نشده است.[۱۵۱]
استاد شهید مرتضی مطهری در این زمینه مینویسد: «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد، قطعاً تربیت او باید با در نظر گرفتن همان فطریات انجام گیرد. چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این مبتنی بر قبول کردن یک سلسله استعدادها و به تعبیر امروز، یک سلسله ویژگیها در انسان است».[۱۵۲]
در قرآن کریم، آیاتی وجود دارند که دلالت دارند بر اینکه انسان از فطرتی الهی برخوردار است. برای مثال: *(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَاذَا غَفِلِینَ(۱۷۲)أَوْ تَقُولُواْ إِنمَّا أَشْرَکَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّهً مِّن بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُون؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم! (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید بىخبر ماندیم)! (۱۷۲)یا بگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چارهاى جز پیروى از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند مجازات مىکنى؟!)* اعراف/ ۱۷۲-۱۷۳.
این آیه به روشنی بیان میکند که انسان، فطرتاً خداشناس و خداپرست است و این امر، لازمه سرشت خاص انسانی است.
مطابق این آیه، زمانیکه خداوند، ذریّه آدم را از پشت او تا روز قیامت خلق کرد، در عالم ذرّ، کسی را جز خدای واحد نمیشناختند. چنانچه رسول گرامی اسلام در ذیل این آیه میفرماید: «کُلُ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ یَعْنِی الْمَعْرِفَهَ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ کَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ؛ هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا میآید و پرورش مییابد یعنی میداند که آفریننده او، خداست و اگر از آنها سؤال شود که چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرد، خواهند گفت: خدا.»[۱۵۳]
در آیه ۳۰ سوره روم نیز، خداوند، خطاب به ابراهیم۷میفرماید: *(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون؛ پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتى است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار ولى اکثر مردم نمىدانند! )* روم/ ۳۰ .
برخی گفتهاند مراد از دین در این آیه، اسلام است و منظور این است که کلیات عقاید و احکام آن با فطرت انسانی سازگار میباشد. برخی دیگر به قرینه آیه « ان الدین عند الله الاسلام» گفتهاند مراد از اسلام، تسلیم شدن در برابر اوامر و نواهی خداوند و پذیرش ربوبیت اوست. به نظر میرسد این دو تفسیر، با هم منافاتی ندارند؛ زیرا حقیقت دین اسلام، تسلیم شدن در برابر ربوبیت خدای واحد است، این امر مؤید آن است که مراد از دین، یکتاپرستی و دینداری مبتنی بر حقگرایی است (نه هر نوع یکتاپرستی) و فطرت انسان، یکتاپرستی حق گرایانه را اقتضا میکند. البته این اقتضا کردن بدین معنا نیست که در سرشت انسان، گرایش یا غریزه خاصی به نام غریزه خداپرستی نهاده شده است؛ بلکه بدین معناست که نوع آفرینش انسان، چنان است که جز با یکتاپرستی حق گرایانه، به آرامش و راحتی و گشایش نمیرسد[۱۵۴]: *(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکاً وَ نحَْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ أَعْمَی؛ و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور مىکنیم. )* طه/ ۱۲۴.
بنابراین، هر کودکی طبعاً خداپرست است مگر اینکه عوامل خارجی، فطرتش را آلوده گرداند و از راه مستقیم منحرف سازد.[۱۵۵] پیامبر اسلام ۶در این زمینه میفرماید: «کُلُ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَهِ حَتَّى یَکُونَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ؛ هر نوزادی با فطرت خدایی به دنیا میآید و پرورش مییابد و این پدر و مادر او هستند که او را به دین یهود و مسیحیت میکشانند».[۱۵۶]
برخی حدیث مذکور را به غلط، اینگونه تفسیر میکنند که این، پدر و مادر هستند که فرزند را یهودی یا نصرانی میکنند یعنی آنان را از فطرت توحیدی خارج میسازند اما این، در حالی است که آن دو دین، از نظر ما جزء ادیان توحیدی هستند. تفسیر صحیح حدیث این است که همه بر فطرت خداپرستی خلق میشوند و چون این زمینه را دارند، والدین آنها میتوانند آنان را به دین خود بکشانند یعنی اگر این فطرت نبود، آنها به راحتی نمیتوانستند فرزندان خود را به آئین خویش بکشانند.[۱۵۷] سخن امام خمینی۱مؤیدی بر این مطلب است: «انسان از اول، اینگونه نیست که فاسد متولد شده باشد «کل مولود یولد علی الفطره »که همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است و این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا میکنند یا جلوی شکوفایی فطرت را میگیرند».[۱۵۸]
شیخ صدوق; نیز میگوید: اگر فردی در بیابانی از زمین به دنیا آید و کسی را نبیند تا هدایتش نماید تا زمانی که بزرگ شود (بیندیشد و به بلوغ برسد) و تنها در آسمان و زمین نظر کند، همین نظر او به تنهایی، او را به اینکه برای آسمان و زمین، پدیدآورنده ای هست، دلالت میکند.[۱۵۹]
بنابراین همه کودکان دارای معرفت اولیه هستند تنها باید این فطرت را شکوفا کرد.[۱۶۰] یکی از راه های تقویت گرایشهای فطری کودک، این است که ردّپای آنها را در متن زندگی و رفتارش به او نشان دهیم و به منظور این امر، وظیفه مربّی، این است که برای رشد و تعالی معرفتهای فطری کودک، مصداق و نمونه ارائه کند. مثلاً محبت، مسأله انسانی است که عینی نیست و مربی با نشان دادن مصادیق محبت مانند بوسیدن، نوازش کردن یا حرف زدن، کاری میکند که این حقیقت را در لباس واقعیت ببیند.[۱۶۱]
والدین نیز باید از همان سالهای نخستین زندگی کودک، آماده پرورش مذهبی او بشوند، تا زیر بنای باورها و نگرشها در نهاد او رشد یابد و نباید فکر کنند که کودک هنوز بچه است و مطالب دینی برای او سنگین است؛ چرا که مبانی مذهبی از امور فطری انسانی است و بنا به نظر قرآن و احادیث، این امور، مسائلی از پیش آموختهاند که تنها نیازمند ارائه مصداق هستند نه یادگیری اولیه.[۱۶۲] چنانچه برخی آیات قرآن به صراحت، بیانگر این مطلب هستند که انسان، بنا بر ویژگی فطری خود، قادر است وسایل نیل به سعادت یا شقاوت خود را تشخیص دهد، از جمله این آیه شریفه که میفرماید[۱۶۳]: *(فَأَلهَْمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا(۸)قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا(۹)وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا؛ سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است، که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.)* شمس/۸-۱۰.
لذا معلم قرآن، باید روش آموزشی مناسبی را به تناسب اهداف و ویژگیها و نیازهای دانش آموزان اتخاذ نماید.[۱۶۴]
۲-۱-۳- رعایت همزبانی و همسطحی با کودکان
از آنجا که کودکان مختلف، از نظر استعداد و… متفاوت هستند، باید در بیان مطالب، همزبانی و همسطحی را متناسب با توان و استعداد آنها رعایت کرد.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:10:00 ب.ظ ]