پیش بینی رفتار شهروندی سازمانی دبیران تربیت بدنی از طریق ویژگی های فردی و هوش هیجانی در شهرکرمانشاه۹۳- قسمت ۷ | ... | |
تاریخچه و تعریف هوش هیجانی
در ۲۰۰۰ سال پیش افلاطون گفت: تمام یادگیری ها دارای یک زیر بنیای هیجانی و عاطفی هستند. بر اساس این گفته افلاطون از آن زمان تا کنون دانشمندان، پژوهشگران و فیلسوفان زیادی در جهت اثبات یا نفی نقش احساسات در یادگیری مطالعات زیادی انجام دادند. متاسفانه تفکر حاکم در این ۲۰۰۰ سال این بود که ” هیجان ها مانع انجام کار و تصمیم گیری صحیح می شوند و تمرکز حواس را مختل می سازد”. در سه دهه گذشته حجم رو به رشد تحقیقات خلاف این مطلب را ثابت کرد. پیشینه هوش هیجانی به نظریه هوش اجتماعی ثراندیک در سال ۱۹۲۰ بر می گردد. در سال ۱۹۵۰ آبراهام مزلو مقاله ای در زمینه ارتقاء نیازهای هیجانی، جسمی، معنوی و روانی نوشت که بعد از دوره رنسانس انقلاب وتحول عظیمی در زمینه تجلیل از مکتب انسان گرایی بوجود آورد. بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ نظریه مازلو موجب رشد وتحول علوم مربوط به توان و استعداد انسان ها گردید.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
تشخیص عواطف[۶۸] استفاده از احساسات و عواطف[۶۹] فهم عواطف[۷۰] تنظیم و کنترل عواطف[۷۱] به جای کسانی که برای اولین بار اصطلاح هوش هیجانی را به کار بردنند، دانیل گلمن کسی است که بیش از همه نامش با عنوان هوش هیجانی گره خورده است (هین، ۲۰۰۴). وی که خبرنگار روزنامه نیورک تایمز بود، رشته روانشناسی را در هاروارد[۷۲] به پایان رساند و مدتی را نیز با دیوید مک کلند[۷۳] و دیگران کار کرد. گروه مک کلند خواستند که بدانند چرا آزمونهای هوش نمیتوانند مشخص کنند که افراد در زندگی موفق میشوند یا نه (چرنیس، ۲۰۰۰). شکل ۲-۴٫ ابعاد ، معیارها و زیر معیار های هوش عاطفی از دیدگاه گلمن (۲۰۰۱)
از منظر صاحب نظران، مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش غیر شناختی و هوش شناختی است. این دو هوش متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دائماً در تعامل با یکدیگر می باشند. به عبارتی دیگر آنها توانایی های مجزا از هم نمی باشند. در جریان رشد آدمی دو مغز در او پدید می آید. این دو مغز همسان، نیم کره های راست و چپ می باشند. اولین مغز یا مغز هیجانی در نیم کره راست است و در نتیجه در آغاز، آن عمل می کند و سپس مغز دوم که در نیم کره چپ است، فعال می شود. مغز دوم، مغز منطقی نام دارد و حاوی اطلاعاتی است که روش های استدلال، مبانی رفتار درست، قواعد وقوانین فرهنگی را می آموزد. مطلب فوق، مشابه این نظریه است که ما به طور غریزی عمل می کنیم، سپس سعی می کنیم برای نتایج و عواقب اعمال خود دلیل منطقی ارائه نمائیم. تقریبا می توان اذعان داشت که ۹۰ در صد اعمال ما احساسی و تنها ۱۰ درصد اعمال بر اساس تفکر و منطق است (مرادی، عابدی، ۱۳۸۴). کارسو[۷۴] معتقد است؛ هوش هیجانی ضد هوش شناختی نیست به عبارتی نشانه برتری احساس بر عقل نمی باشد بلکه هوش هیجانی، نقطه تلاقی احساس و عقل است (شریفی، آقایار، ۱۳۸۵). بر اساس مطالعات گلمن(۱۹۹۵) در بهترین شرایط، همبستگی بین هوش شناختی و برخی از ابعاد هوش هیجانی اندک است. وقتی که افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی موفقیت چندانی کسب نمی کنند، افراد دارای هوش متوسط به طور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند که احتمالاً می توان این امر را به هوش هیجانی بالای آنان نسبت داد (گلمن،۱۹۹۵)
۱ . هوش موفق اشترنبرگ : هوش موافق به توانایی سازش یافتگی با محیط های مختلف و شکل دهی و انتخاب آن برای دستیابی به اهداف شخصی یا جمعی گفته میشود و مستلزم درک فرد از نقاط ضعف و قوت خود به منظور استفاده مناسب از نقاط قوت و تقویت نقاط ضعف میباشد (اشتنبرگ و کافمن، ۱۹۹۸).
هوش هیجانی دارای سه بعد است که شامل موارد زیر می باشد:
قابلیت هیجانی: قابلیت هیجانی متشکل از ظرفیت واکنش یا پاسخ مناسب به محرک های هیجانی در شرایط مختلف، داشتن حس خوش بینی و اعتماد به نفس بالا، کنترل هیجانات ناگوار مانند ناکامی، تعارض ها، عقده های پیچیده، هیجانات شادی بخش، توانایی برقراری ارتباط با دیگران، خود کنترلی هیجانی، ظرفیت جلوگیری از سرکوب هیجانات مانند: فشار روانی، درماندگی، پرهیز از بروز هیجانات منفی، کنترل غرور بی جا و خودپسندی ها و انجام آنچه که منجر به موفقیت می شود. بلوغ هیجانی: متشکل از ارزیابی هیجانات خودمان و دیگران، شناسایی و ابراز احساسات، تعادل میان عقل ودل یا به عبارتی منطق و عاطفه، انعطاف و تطبیق پذیری، پذیرش وتحسین عقاید دیگران، به تأخیر انداختن رضایت های روانی آنی یا به عبارتی از واکنش هایی که حاکی از رضایت مندی سریع روانی است جلوگیری می کند. حساسیت هیجانی: حساسیت هیجانی متشکل از شناخت ایجاد آستانه برانگیختگی هیجانی و مدیریت بی واسطه محیط، حفظ تفاهم با دیگران، آرامش دادن به دیگران که زمینه ساز روابط نزدیک عاطفی و احساسی در سازمان می شود(آقایار،شریفی،۱۳۸۵). با توجه به مطالبی که در بالا ذکر شد می توان گفت که هوش هیجانی توانایی است تا فرد بتواند به انواع محرک های متنوع ومختلف محیط وهمچنین محرک هایی نا گهانی و آنی واکنش یا پاسخ مناسب و موفقی از خود نشان دهد.
هوش هیجانی و بهره هوشی ضد یکدیگر نیستند، بلکه با هم تفاوت داردند. علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای بهره هوشی بالا و هشیاری عاطفی بسیار ضعیف (یا بر عکس( باشند، نسبتاً ناردند. جک بلوک[۷۸] روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی با بهره گرفتن از معیاری که کاملاً شبیه بهره هوشی و شامل قابلیت های اساسی و عاطفی و اجتماعی است، به مقایسه افرادی که بهره هوشی بالا دارند وافرادی که دارای استعداد های عاطفی قوی هستند، پرداخته و تفاوت های آنان را مورد بررسی قرار داده است (گلمن، ۱۹۹۵).فردی که فقط از نظر بهره هوشی (EQ[79]) در سطح بالا ولی فاقد هشیاری هیجانی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. در قلمرو ذهن چیره دست است ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است. افرادی که از هوش عاطفی قوی برخوردارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سر زنده اند و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند واحساسات خود را به طور مستقیم بیان و راجع به خود مثبت فکر می کنند. آنان ظرفیت چشمگیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت وقبول چارچوب اخلاقی دارند و در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و مناسبی بر خورداند. آنان همچنین با خود، دیگران و دنیای اطراف خود بسیار راحت برخورد می کنند.هرفرد به هر اندازه دارای بهره هوشی عاطفی باشد به همان مقدار از خصوصیات مرتبط با آن بهره مند خواهد بود (گلمن، ۱۹۹۵). ثراندیک روان شناسی که به خاطر ترویج مفهوم بهره هوشی در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ معروف است، گفته است: هشیاری اجتماعی یا توانایی درک دیگران و رفتار معقولانه در روابط انسانی ( به عنوان یکی از ابعاد هوش عاطفی) خود یکی از جنبه های بهره هوشی افراد محسوب می شود ( گلمن، ۱۹۹۵).
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:28:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|