« هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُون» ( آلعمران/ ۱۶۳)
اینان خودشان درجاتی هستند نزد خدا و خدا به آنچه میکنند بیناست[۱۰۷].واین درجات مغایر ذات آنها نیست بلکه از شئون ووسعت ذات آنهاست.[۱۰۸]
بر این اساس براى هر حقیقت کلّى که مظهر اسمى از اسماء الله است بعد از مرتبه آن اسم مراتب عقل و نفس و طبع و جسم موجود است، در نتیجه همه موجودات عالم مادّه، اصنام و اظلالى براى حقایق عقلى و روحانى هستند و این زمین مادّى ظلّ زمین عقلى روحانى است و انسان حسى نیز جثه و صنمى براى انسان عقلى و انسان عقلى نیز مظهر اسم الهى و نورى از انوار اوست که از امر خدا در عالم غیب حاصل شده است:
«قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى و ما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا»(اسراء/ ۸۵)[۱۰۹]
بهشت نیز یا حسى و محسوس به حواس اخروى یا عقلى و مشهود به دیده باطنى عقلى است و براى هریک از این دو مراتب و درجاتى است، همانگونه که عالم دو عالم است: غیب و شهادت و براى هریک منازل و مراحلى است، از این رو انسان سعادتمند با توجه به روح وى که عقل بالفعل است، خود با همه علوم و معارفى که حمل مىکند بهشتى معنوى و روحانى است ودر عین حال براى نفس حیوانى وى بهشتى است صورى همراه با همه لذتها ومشتهیات که از طریق قواى حسى عملى بدان دست مىیابد.[۱۱۰] بهشت محسوس خاص اصحاب یمین است وبهشت معقول ویژه مقربان که علیون می باشند.همین طور نار نیز دوتا است نار محسوس ونار معنوی، نار محسوس خاص کافران است ونار معنوی ویژه منافقان متکبر.محسوسش برای بدن هاست ومعنویش برای دلها.[۱۱۱] گفتنى است که اساس تفاوت دو مرتبه حسّى و عقلى بهشت، تفاوت شوق و رغبت انسانهاست.[۱۱۲]
ملاصدرا بادیدی وسیع تر مراتب بهشت وجهنم را رتبه بندی می کند.بدین صورت که منطبق با مقامات انسانی مراتب بهشت ودرکات جهنم راتعریف می کند.در ابتدا در توضیح مقامات نفس انسان چنین می گوید:
«بعضی از اهل تحقیق گفته اند:خلق نخست به وجود وبعد به علم وبعد به قدرت وبعد به اراده وبعد به علم متصف می گردد، چون معاد برگشت به فطرت وسرشت اصلی و رجوع به آغاز – در پایان – می باشد، ناگزیر این صفات باید خرده خرده و به تدریج از سالک منتفی گردد، و ترتیب، عکس ترتیب اول حدوثی باشد.»[۱۱۳]
ابتدا در راستای اولین مرحله از مراحل پیش گفته شده سراغ افعال انسانی می رود:
«سالک الی الله با قدم ایمان و نور عرفان ناگزیر است که نخست از وی فعل (که در قوس نزولی آخر بود) منتفی گردد، و آن مرتبه تقوا و زهد در دنیا است، خداوند می فرماید:
« لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ » ، یعنی: از فعل چیزی بدست تو نیست (۱۲۸/ آل عمران)
و فرمود:
« وَ ما أَدْری ما یُفْعَلُ بی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ» یعنی: ندانم بر سر من و شما چه خواهد آمد (۵۷ /انعام) »[۱۱۴]
ودر مقابل اینان کسانی هستند که طبق امیال وشهوت هایشان عمل می کنند و به درکه وگودالی مخصوص از جهنم سقوط می کنند:
«خداوند اشاره فرموده:« وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ »، یعنی: اگر حق تابع هوسهایشان شده بود، آسمانها و زمین و هرکه در آنها است تباه می گشت (۷۱ /مؤمنون) لذا ناگزیر از آنچه هوا و هوسش می خواهد بازداشته، و از هرچه که طبعش درخواست می کند محجوب و پوشیده می گردد، چنانکه خداوند می فرماید: «وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ» ، یعنی: میان ایشان و میان آن آرزوها که دارند جدایی افکنده می شود (۵۴ /سبأ)، پس در دایره خشم الهی و آتش غضبش قرار می گیرد:
«أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیر»، یعنی: آن کس که خشنودی خداوند را پیروی کرده با آنکه جفت خشم خدا است چگونه مانند تواند بود؟ (۱۶۲ / آل عمران)، بنابراین هوا و هوس او را به هاویه و گودال دوزخ می رساند و از تمام آنچه دلش می خواهد و لذت می برد محروم شده و در بند زنجیرها و کند و بندها – چنانکه صفت بندگان و بردگان است – گرفتار می ماند»[۱۱۵]
بنظر میرسد این همان مرحله ای است که امام خمینی با عنوان بهشت وجهنم اعمال از آن یاد می کند.
سپس به سراغ مراحل بعدمی رود:
«سپس ناگزیر باید از او اختیار منتفی گردد و در او، اراده ای جز به فرمان خدا و رسولش باقی نماند، بلکه اراده اش در اراده خدا و رسولش باقی نماند، بلکه اراده اش در اراده خدا و رسولش مستهلک گردد: « وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ » ، یعنی: هیچ مرد مؤمن و زن موؤمنی حق ندارند وقتی خدا و رسولش چیزی را اراده کردند، اختیار کار خویش داشته باشند (۳۶ /احزاب) زیرا تمام اشیا از او – مطابق قضا و قدرش به عالی ترین وجه و برترین نظام و آرایش – صادر شده است؛ و چون (سالک) به این مقام رسید و در آن تمکن و استقامت یافت، به قضای الهی راضی شده و برایش مقام رضا حاصل گردیده و از هم غم و اندوه خوردن و عذابی راحت می گردد، چون او دیگر تمام اشیا را در نهایت خوبی و زیبایی تمام می بیند و رحمت الهی را مشاهده کند که تمام موجودات و اشیا را فرا گرفته است، بلکه عارف در هر چیزی وجه باقی حق را مشاهده می کند و می بیند که غیر او هالک است – چون غیری است – لذا زیبایی مطلق و جمال مطلق را می بیند که در هر چیزی بر او تجلی کرده است، از این روی بدان ابتهاج و سرور می یابد و از وی لذت برده و خوشنود می گردد، »[۱۱۶]
اینجا مقام رضاست وسالک در دومین قدم می بایست جز اراده خدا نبیند تا به چنین مقامی رسیده واز چنین لذاتی بهره مند شود.وچنان که به اراده واختیار خود عمل کندلاجرم در نرسیدن ودست نیافتن به چنین مقامی می سوزد.
«از این روی حاجت بهشت به نام رضوان نامیده می شود، زیرا سالک تا به مقام رضا نرسد، داخل بهشت نگردیده و به سرای کرامت و قرب نمی رسد، چنانکه در حدیث (قدسی) آمده: من لم یرض بقضائی و لم یصبر علی بلائی فلیعبد ربا سوائی و لیخرج من ارضی و سمائی، یعنی: هرکس راضی به قضای من نباشد و بر امتحاناتم صابر نباشد، خدای دیگری جز مرا پرستد و از زمین و آسمانم بیرون شود؛ خداوند می فرماید: « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر»، یعنی رضایت خدا از همه بزرگتر و بهتر است (۷۲/توبه)»[۱۱۷]
وداخل نبودن در زمین وآسمان خداوند هماناعذابی است که تحملش ازعهده بشرخارج می باشد.
سپس در توضیح مرتبه ی بعدی می گوید:
«پس از این مقام ناگزیر باید از سالک قدرت منتفی گردد تا آنکه برای خودش حرکت و نیرویی جز به خداوند علی عظیم نبیند و در مقام توکل باشد: « وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ » ، یعنی: هرکس توکل به خدا کند همو وی را بس است که خدای رساننده کار خویش است (۳/طلاق). و این مقام تفویض و واگذاردن امور است: « َ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّه»، یعنی: کارم را به خدا واگذاردم (۴۴/غافر)»[۱۱۸]
در مقابل چنانچه فردمتکی به قدرت خود باشد وبی نیاز از قدرت خداوند به گودالی از دوزخ سقوط می کند :
«و به ازاء درجه توکل، درکه ای از خذلان و خواری است، چنانکه خداوند می فرمایند «وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُکُمْ »، یعنی: و اگر خدای شما را خوار دارد (و واگذارد) کیست که پس از وی یاری و نصرتتان دهد؟ (۱۶۰ /آل عمران)، »[۱۱۹]
وچنانکه گفته شد آخرین صفت علم است وسالک باید علم خود را محو در علم خداوند کند:
«بعد از این ناگزیر باید از او صفت علم منتفی گردد، به جهت مضمحل و نابود شدن علمش در علم الهی که از علمش هم سنگ ذره ای در آسمان و زمین پنهان نیست، زیرا علم او تعالی به اشیا، عین ذاتش می باشد، و عارف به نور پروردگاش – که عبارت از علم او به ذات خود و به غیر ذات خودش است – اشیا را می نگرد، و او را علم دیگر نیست که بدان، چیزی را بداند، یعنی: به جهت کوتاهی نظرش بر مشاهده حق متعال و صفات و آثارش – از آن حیث که آثارش می باشند – لذا علمش در علم او تعالی مستهلک می گردد، این مقام تسلیم است، چنانکه خداوند می فرماید: « سَلِّمُوا تَسْلیما»، یعنی: تسلیم شوید، تسلیم شدنی (۵۶ / احزاب) و فرمود: « سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین»یعنی: سلام بر شما! خوش باشید و جاودانه به بهشت درون شوید (۷۳ /زمر) و فرمود: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدین» یعنی: سلام بر تو از دست راستیها (۹۱ / واقعه)»[۱۲۰]
تا به چنین مقامی که مقام تسلیم است برسدوبه بهشتی در خور این مقام وارد شود واز لذتهای آن بهره بجوید .در غیر اینصورت به گودالی از گودال های جهنم سقوط میکند:
«و به ازاء درجه تسلیم، درکه خواری و خفت است، خداوند می فرماید: « وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِم»، یعنی: هرکس را خداوند خوار داشت و هیچکس او را گرامی ندارد (۱۸ / حج)، »[۱۲۱]
در بررسی این سه مقام یعنی مقام رضا، توکل وتسلیم به این جمع بندی می رسیم که این همان بهشت اخلاق وصفات است ودرکات مقابل آنها مختص به جهنم اخلاق است .چنانچه امام خمینی می فرمایند:«میزان یکی از مراتب بهشت که از بهترین بهشتهاست اراده وعزم است .این چه مقامی است که اراده او مظهر اراده الله شود»[۱۲۲] وخود ملاصدرا نیز میگوید: «همان طور که انتفای قدرت و علم و وجود در دسته اول، برایشان قدرت نامتناهی و علم ذاتی لدنی و وجود جاودانی ابدی را لازم و واجب می آورد، همین طور در این دسته هم استبدادشان را به این صفات، اقتضای عجز و نا توانی نامتناهی و جهل کلی و هلاک سرمدی را دارد و« این، همان خواری بزرگ می باشد.»۶۳توبه[۱۲۳]
نهایتا در آخرین و بالاترین مرحله سالک باید وجود خود را مضمحل در ذات خداکرده تااینکه در نفس خودش برایش وجودی نماند:
« سپس ناگزیر باید وجودش که پیش از این بدان پدید آمده است منتفی گردد و در وجود حق متعال که بدو تمام اشیا موجود می گردند و برپا می ایستند مضمحل و نابود شود، به طوری که برایش در نفس خودش – نزد نفسش – وجودی نباشد؛ این مقام اهل وحدت است و عالی ترین مقامات و برترین کرامات می باشد، و آن مقام اهل فنای در توحید است: « فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً »، یعنی: اینان کسانی اند که خداوند موهبت و نعمتشان داده است، از پیغمبران و راستی پیشگان و جانبازان در راه حق و صالحان (۶۹ /نساء)»[۱۲۴]
این نهایت درجات سالکان الی الله تعالی – به قدم ایمان و نور عرفان – است و : لیس و راء عبادان قریه، یعنی آن سوی آبادان دهکده و روستایی نیست.
ودر مقابل این مقام عالی :
«و به ازاء درجه قرب و وصول، درکه طرد و لعنت است: « أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون»، یعنی: خداوند لعنتشان می کند و لعنت کنندگان (از فرشتگان) عذابشان می کنند (۱۵۹ / بقره).»[۱۲۵]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۴-۲درجات بهشت و درکات جهنم از دیدگاه امام خمینی
امام(ره) می فرمایند سه نوع بهشت و جهنم وجود دارد:بهشت و جهنم اعمال، بهشت و جهنم اخلاق، بهشت و جهنم لقاء :
«جنّات نیز به تقسیم کلى سه جنّت است: یکى جنّت ذات، که غایت علم باللّه و معارف الهیّه است. و دیگر جنّت صفات، که نتیجه تهذیب نفس و ارتیاض آن است. و سوم جنّت اعمال، که صورت قیام به عبودیت و نتیجه آن است»[۱۲۶]
غالبا وصف جهنم و بهشت که در کتاب خدا و اخبار انبیا و اولیا شده جهنم و بهشت اعمال است که از براى جزاى عملهاى خوب و بد تهیه شده است. گاهى اشاره خفیهاى نیز به بهشت و جهنم اخلاق که اهمیتش بیشتر است شده، و گاهى هم به بهشت لقاء و جهنم فراق، که از همه مهمتر است، گردیده.[۱۲۷]
۲-۴-۲-۱بهشت و جهنم اعمال
در قرآن به این بهشت و جهنم تصریح و تأکید شده است. حور العین، خوردنی ها، و … و نیز آتش و مار و همگی مربوط به همین بهشت و دوزخ می باشند.
از براى هر یک از اعمال حسنه و افعال عبادیه صورتى است باطنى ملکوتى و اثرى است در قلب عابد. اما صورت باطنیه آن همان است که تعمیر عوالم برزخ و بهشت جسمانى به آن است، زیرا که ارض بهشت قیعان و خالى از هر چیز است.[۱۲۸] نوع مردم داراى بهشت جسمانى اعمالى هستند، و از طریق اعمال حسنه و ترک اعمال سیّئه داراى مقامات اخروى مىشوند.[۱۲۹] وچون اکثر مردم از این مرتبه بالاتر نمىروند و قرآن هم نوعاً صحبتش با اکثر مردم است، آنها را به این گونه نعم و جنات وعده مىدهد.[۱۳۰]
اما اول مرتبه ی جهنم، جهنم اعمال است که سردتر از همه جهنمهاست. [۱۳۱]تمام اینها را که شنیدى و آنچه تا کنون از هر که شنیدى جهنم اعمال تو است که در آنجا حاضر مىبینى که خداى تعالى مىفرماید: وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً. کهف/۴۹یعنى «یافتند آنچه کرده بودند حاضر.» اینجا مال یتیم خوردى لذت بردى، خدا مىداند آن صورتى که در آن عالم از آن در جهنم مىبینى و آن ذلتى که در آنجا نصیب تو است چیست؟ اینجا بد گفتى به مردم، قلب مردم را سوزانیدى، این سوزش قلب عباد خدا را خدا مىداند چه عذابى دارد در آن دنیا، وقتى که دیدى مىفهمى چه عذابى خودت براى خودت تهیه کردى. وقتى غیبت کردى، صورت ملکوتى او براى تو تهیه شد، به تو ردّ مىشود، با او محشورى و خواهى عذاب آن را چشید. اینها جهنم اعمال که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانى است که اهل معصیت هستند، [۱۳۲]
۲-۴-۲-۲بهشت و جهنم اخلاق
مرتبه ی دیگر، بهشت اسماء و صفات است، که جنّت متوسطه است، [۱۳۳]و از بهشت اعمال بالاتر است.[۱۳۴]
سرمایه حیات ابدى آخرت و رأس المال تعیش آن نشئه حصول اخلاق کریمه است و اتصاف به مکارم اخلاق است. و آن بهشتى که به واسطه کرائم اخلاقى به انسان اعطا شود، که بهشت صفات است، هیچ طرف نسبت نیست با بهشتى که جسمانى اعمالى است، و در آن از جمیع نعم و لذات جسمانى اعظم و احسن آن موجود است، [۱۳۵]
کسانى که اعمال صالحه انجام داده و اخلاق را طورى که طبق ظواهر شرع است تعدیل نمودند ولى از حیث عقل نظرى در مرتبه تخیل بوده و خیال ملذّات را نمودهاند و عوامل بالا را به طور خیال تصور و تخیل نموده و فقط توانسته باشند نِعَم متوسطه آن چنانى را تخیل کنند و در مرتبه خیال بعضى از ملائکه را که در مرتبه برزخى واقعند تصور کرده باشند؛ چنانکه مردم عادى گمان مىکنند که ملائکه مثل مرغ، پر دارند؛ گرچه ممکن است دستهاى از ملائکه که در مرتبه برزخیه واقعند این طور باشند.و بالجمله: اگر اعمال صحیح و صالح انجام داده و تعدیل قوا نموده باشند، صفات را به طور خُلق حاصل کرده و تعدیل نموده باشند و آن حقایق موعوده را طبق فهم خود تصور و تخیل نموده باشند، بعد از مرگ براى اینها جنّات متوسطین حاصل خواهد شد.[۱۳۶]
بهشت اخلاق سعهاش به قدر سعه کمال انسانى است در مرتبه متوسّطه، و از براى آن حدّى به این موازین نتوان درست کرد.[۱۳۷]
قذارات باطنیّه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنّم اخلاق، که به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزندهتر است از جهنّم اعمال، مىباشد.[۱۳۸]
براى اشخاصى که ملکه فاسده و رذیله باطله پیدا کردند. از قبیل ملکه طمع، حرص، جحود، جدال، شره، حب مال و جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمى است که نمىشود تصور کرد، صورتهایى است که در قلب من و تو خطور نمىکند که از باطن خود نفس ظهور مىکند که اهل آن جهنم از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند.[۱۳۹]
۲-۴-۲-۳بهشت و جهنم لقاء
در قرآن تنها با ایماء به بهشت و جهنم لقاء اشاره شده است و بهشت و دوزخ آن شدیدتر از دو نوع پیش است. بهشت لقاء، اعلى مراتب وآخر مرتبه بهشت است.[۱۴۰]
امثال ماها که از حدّ حیوانیّت تجاوز نکردیم، جز بهشت جسمانى و اداره بطن و فرج چیز دیگر نداریم، و به آن هم با تفضل خداى تعالى امید است برسیم؛ لکن گمان نکنیم که سعادت منحصر به آن است و بهشت حق تعالى محصور به همین بهشت حیوانى است؛ بلکه براى حق تعالى عوالمى است که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و خطور در قلب هیچ کس نکرده. و اهل محبّت الهیه و معرفت اللَّه را اعتنائى به هیچ یک از بهشتها نیست و توجّهى به عالم غیب و شهادت نمىباشد، و براى آنها جنّت لقاء است.[۱۴۱]
واین مرتبه، یعنى جنّت لقاء از مهمّات مقاصد اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نوع از آن کوتاه است، و اوحدى از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرّفند.[۱۴۲]
خدا نکند عاقبت معاصى منتهى بشود به ملکات و اخلاق ظلمانى زشت، و آنها منتهى شود به رفتن ایمان و مردن انسان با حال کفر، که جهنم کافر و جهنم عقاید باطله از آن دو جهنم بمراتب سختتر و سوزان تر و ظلمانی تر است.[۱۴۳]
البته همانطور که در بخش ابواب بهشت وجهنم گفته شد محدود کردن هر مسأله ای از عالم آخرت به تعداد خاص کار ناصحیح است چون آن عالم از جنس این دنیا نیست که بتوان با قیاس با هم محدودش کرد چنانچه امام خمینی پس از ذکر مراتب سه گانه ی بهشت وجهنم در وصف شدت عذاب می فرمایند:« در علوم عالیه ثابت شده است که مراتب اشتداد غیر متناهى است هر چه تو تصور کنى و تمام عقول تصور کنند شدت عذاب را، از آن شدیدترهم ممکن است.»[۱۴۴]
۲-۴-۳ مناسبات آن با آیات وروایات
۲-۴-۳-۱ انواع واقسام بهشت در قرآن وروایات
قرآن کریم برای مؤمنان درجاتی را نزد پروردگارشان قائل شده است ودر آیات متعددی ازاین درجات نام برده است.[۱۴۵] بیشتر مفسران درجات را در آیات مزبور درجات بهشت دانستهاند.[۱۴۶]و گفته اند مقصود از درجات منازلى است که بندگان پرهیزگار در بهشت دارند و چنانکه مردم در ایمان و عمل صالح متفاوتاند در منازلشان نزد خدا نیز متفاوت هستند.[۱۴۷]
از امام صادق (ع) نقل شده: نگویید بهشت یکی است، خداوند می فرماید (من دونهما جنتان) و نگویید بهشت درجه واحده دارد.[۱۴۸]
پیامبر (ص) نقل شده: بهشت به سه درجه تقسیم می شود، بالاترین درجه آن برای کسی است که محبت قلبی به پیامبر (ص) و آلش دارد و با دست و زبانش ایشان را یاری دهد، درجه دوم برای کسی است که محبت قلبی دارد و نصرت زبانی و درجه سوم برای کسی است که فقط محبت قلبی داشته باشد. [۱۴۹] از آنجا که حقیقت بهشت چیزی جز محبت به ولایت نیست بنابراین مراتب ودرجات آن نیز منطبق بر میزان محبت به اولیا وائمه ع می باشد.
گرچه در قرآن کریم به شمار درجات بهشت اشارهاى نشده است؛ ولى برخى روایات آنها را ۱۰۰ درجهو برخى دیگر به شمار آیات قرآن دانسته است.[۱۵۰] شاید وجه آن این باشد که مراتب ایمان نامحدود بوده، محدود کردن درجات بهشت به عدد ۱۰۰ یا اعداد دیگر از قبیل بیان کثرت است.[۱۵۱]
در قرآن کریم از بهشت های متعددی سخن به میان آمده است. مفسران با استناد به آیات ۴۶ و ۶۲ سوره الرحمن بهشتها را ۴ تا دانستهاند که دو تاى از آنها در مقام و مرتبهاى برتر از دو بهشت دیگر است.[۱۵۲] قرآن ابتدا از دو بهشت نام برده: «و لِمَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان»(الرحمن/۴۶) و آن را پاداش نیکوکاران مىداند:«هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن».(الرحمن/ ۶۰) سپس دو بهشت دیگررا که در رتبه پایینترند مطرح مىکند: «و مِن دونِهِما جَنَّتان * … * مُدهامَّتان * … * فیهِما عَینانِ نَضّاخَتان * … * فیهِما فـکِهَهٌ و نَخلٌ و رُمّان».(الرحمن/۶۲ ـ ۶۸) در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در وصف این بهشتها آمده که بناى دو تا از آنها و هرچه در آن است از طلا و براى پرهیزگاران و دو بهشت دیگر از نقره و براى اصحاب یمین آماده شده است.[۱۵۳]
در روایتی از امام باقر (ع) بر این بهشت های چهارگانه تأکید شده است:
أما الجنان المذکوره فی الکتاب فإنهن جنه عدن و جنه الفردوس و جنه النعیم و جنه المأوی.[۱۵۴]
مانیز به استناد این روایت به توضیح این بهشت های چهارگانه از لحاظ خصوصیات، شرایط ورود و ساکنین آن ها، شباهت ها و تفاوت های آنه می پردازیم.
۲-۴-۳-۱- ۱تبیینی ازجنت نعیم وساکنان آن
نعیم به معنای نعمت و سرخوشی است[۱۵۵] و هر چیزی که بتواند خیال آدمی را از هر گونه نگرانی بدور کند[۱۵۶].نام این جنت هفت مرتبه در قرآن آمده آست.
خداوند در قرآن در آیات متعددی تعبیر ارث بردن را در مورد بهشت به کار می برد.[۱۵۷]مانیز به مناسبت آیه ی « وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعیمِ »(شعرا، ۸۵)؛ که در آن تعبیر ارث در مورد جنت نعیم به کار رفته است به معنای ارث پرداخته ودر مرحله بعدی سعی خواهیم کرد وارثان این بهشت نعیم را دسته بندی کنیم.
در معنای ارث
معناى ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعى است از کسى که قبلا او مالک بوده و با زوال، ملک او به دیگرى منتقل شده، مانند فرزند که از پدر ارث مىبرد یعنى پدر مىمیرد و مالى باقى مىگذارد و فرزند آن را ارث مىبرد، و یا انبیا که از دنیا مىروند و علم را براى بازماندگان و ورثه خود یعنى علما به ارث باقى مىگذارند و یا مردم مىمیرند و زمین و آنچه را که در آن است براى مالک اصلیش خداى تعالى به ارث باقى مىگذارند. در همه این موارد معناى انتقال از غیر در کلمه ارث نهفته است. ، استعمال این لفظ برای بهشتیان به این دلیل است که خداى تعالى بهشت را آفرید تا تمامى بندگانش با سرمایه عمل صالح آن را بدست آورند، ولى کفار با ارتکاب شرک و معاصى، خود را از آن محروم ساختند در نتیجه بهشت به ارث مؤمنین در آمد، پس در حقیقت مؤمنین با عمل صالح خود آن را از دیگران ارث بردهاند چنان که مىفرماید:
« أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» مؤمنون/۱۱
و از قول اهل جنت مىفرماید:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ» [۱۵۸]
راغب در مفردات در باره معناى آیه مورد بحث وارث بهشت گفته است:« ارث» و« وراثت» به معناى انتقال قهرى و بدون معامله دسترنج کسى است به غیر، و به همین جهت مالى را که از میت به وارثش منتقل مىشود« میراث»گویند.راغب اضافه کرده که این کلمه به معناى منافعى که در تحصیلش رنج و زحمتى تحمل نشده .[۱۵۹]
در روایات هم آمده که براى هر انسانى در بهشت، منزلى و در آتش منزلى است، و چون کسى بمیرد و داخل آتش شود، سهم بهشت او را به ارث به اهل بهشت مىدهند.[۱۶۰]
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:22:00 ق.ظ ]