جان اتکینسون(۱۹۵۷،۱۹۶۴) معتقد بود که نیاز پیشرفت فقط تا اندازه ای رفتار پیشرفت را پیش بینی می کند. رفتار پیشرفت نه تنها به نیاز پیشرفت فرد بستگی دارد بلکه به احتمال موفقیت او در تکلیف و ارزش تشویق که او برای موفق شدن در آن تکلیف قائل است نیز وابسته است. از نظر اتکینسون احتمال موفقیت و ارزش تشویقی برای موفق شدن به صورت موقعیت تعیین می شود ، یعنی برخی تکلیف ها احتمال موفقیت زیاد دارند، در حالی که احتمال موفقیت تکالیف دیگر کم است. ضمناً برخی تکلیف ها نسبت به تکالیف دیگر برای موفقیت مشوق بیشتری عرضه میکنند(محمد زاده،۱۳۸۴).
۲-۱-۱۳٫ نظریه مک کللند
طبق نظریه مک کللند، اتکینسون، کلارک و لوول (۱۹۵۳) انگیزه پیشرفت از آرزوهای فزاینده کودک ناشی می شود. وقتی کودکی با یک موقعیت جدید پیشرفت مثل یک معمای علمی برخورد می کند، هیچ انتظاری از توانایی خود برای حل آن ندارد. اگر این معما آن قدر مشکل نباشد و او بتواند به طور صحیح آن را حل کند او به زودی آرزوهای خاصی پیدا می کند و از این آرزوها لذت می برد. مک کللند و همکارانش متوجه شدند که ظاهراً می توان انگیزه پیشرفت را آموخت و این انگیزه منحصراً و فقط در طی تجربه های دوران کودکی فرد کسب نمی شود(محمد زاده،۱۳۸۴).
به همین دلیل مک کللند (۱۹۶۵) اعتقاد داشت که انگیزه پیشرفت خصوصیتی است که می شود به
________________
۱-Cooper
۲-Weiner
وسیله آموزش آن را افزایش داد و تعلیم و تربیت، محیط خانوادگی و اجتماعی در تکوین آن نقش اساسی دارند. بر این اساس به نظر وی انگیزه پیشرفت یک خصوصیت ارثی نیست.
از نظر اسلاوین (۲۰۰۶، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۵) موفقیت، اشتیاق برای موفقیت بیشتر را سبب می شود که این به نوبه خود موفقیت رابه دنبال می آورد.
۲-۱-۱۴٫ نقش انگیزش در یادگیری
درباره یادگیری شرایط بسیاری مطرح شده است. برخی از آنها، که بیشتر مورد توجه هستند، عبارتند از: شخصیت و تواناییهای دانشآموز، آمادگی، انگیزه، تجارب گذشته، موقعیت و محیط یادگیری، روش تدریس، تأثیر تمرین و تکرار، خصوصیات تکالیف خاص یادگیری، مشوقها و انگیزش،که در میان همه عوامل مؤثر بر یادگیری، اهمیت بیشتری دارد، تا آنجا که گفته شده است، سه عامل مهم در یادگیری عبارتند از: ۱- انگیزش،۲- انگیزش، ۳- انگیزش( شعاری نژاد، ۱۳۷۸).
در این زمینه آزوبل مینویسد: بین انگیزش و یادگیری رابطه دوسویه است، نه یک سویه، لزومی ندارد که فعالیتهای یادگیری را به تعویق اندازیم تا اینکه علایق و انگیزهها رشد یابند. اغلب بهترین راه برای آموزش به دانشآموز بدون انگیزش این است که حالت انگیزشی او به طور موقت نادیده گرفته شود و تا آنجا که ممکن است به طور مؤثر به او آموزش داده شود(گانیه۱، ۱۳۷۳).
“در واقع انگیزش موتور محرک تلاش و فعالیت برای یادگیری است. انگیزش میزان یادگیری دانش آموزان را به حد اکثر میرساند"( کریمی، ۱۳۸۵، نقل از موسوی نسب،۱۳۸۸).
۲-۱-۱۵٫ خود کار آمدی
در بین افکار خود ارجاعی که بر، انگیزه ، احساس و عملکرد انسان ها تاثیر می گذارند، اثر هیچ چیزی فراگیرتر از قضاوت افراد در مورد کارآمدی آنها نمی باشد(بندورا، ۱۹۹۷، نقل از پروین و جان۲، ۱۹۹۹). تاثیر انگیزشی خودکارآمدی می تواند چشمگیر باشد. وقتی ادراک از کارآمدی افراد بالا باشددر فعالیت هایی شرکت خواهندکردکه توسعه مهارت ها و قابلیت های آنان را تسریع کند( شولتز وشولتز، ۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
_______________
۱-Gagne
۲-Pervin & John
در دیدگاه شناختی- اجتماعی بندورا (۱۹۸۶) افراد نه به وسیله نیروهای درونی برانگیخته می شوند و نه به وسیله نیروهای بیرونی به طور خودکار کنترل می شوند. نظریه ی شناختی- اجتماعی، دیدگاهی بافتی است زیرا بر این فرض استوار است که رفتار، نشان دهنده تعامل فرد با محیط است. در نظریه بندورا عملکرد انسان در چهارچوب یک مدل تقابلی سه جانبه تبیین می شود که در آن محیط، رفتار و شخص با تعامل متقابل بر هم تاثیر می گذارند و رفتار نهایی را شکل می دهند. در تعامل بین شخص و محیط، یکی از مهمترین مولفه های تاثیرگذار، خودکارآمدی است. خودکارآمدی عبارت است از «قضاوت افراد در مورد توانایی هایشان برای سازماندهی و اجرای یک سلسله کارها برای رسیدن به انواع عملکردهای تعیین شده»( پنتریچ و شانک۱، ۲۰۰۲، ترجمه شهرآرای،۱۳۸۶).
خودکارآمدی به این باور فرد که می تواند کاری را با موفقیت انجام دهد گفته می شود(وولفلک۲ ،۲۰۰۴، نقل از سیف،۱۳۸۷). بندورا(۱۹۸۶) معتقد است که توانایی خود سامانی به فرد امکان می دهد تابر رفتارهایش کنترل ونظارت داشته باشد، یعنی رفتارهایش را ارزشیابی کند، آن ها را با معیارهای خودش بسنجد و در مورد شخص خود تقویت وتنبیه اعمال کند. شخصی که نتیجه ارزشیابی از خودش مثبت است خود را کارآمد تشخیص می دهد، همچنین انتظار کارآمدی می تواند روی افراد در دو حیطه اثر بگذارد: ۱) میزان تلاشی که می کنند. ۲) فعالیتهایی که برای انجام دادن انتخاب می کنند(لیاو۳، ۲۰۰۹).
ازآنجا که اعتماد به خود و توانایی حل مسئله دو فاکتور زمینه ساز برای مؤلفه های خودکارآمدی هستند، طی مراحل رشد دستخوش تغییرات فراوانی می شوند. کسانی که اعتماد به نفس بیشتری دارند و به موجب آن از احساس خودکارآمدی بالایی برخوردارند، بر موانع و مشکلات موجود بهتر غلبه می کنند( بندورا،۱۹۸۶، همان).
۲-۱-۱۶٫ سطوح خودکارآمدی
با توجه به پژوهش انجام شده توسط جینکز و مورگان(۱۹۹۹) خودکارآمدی به دوسطح خودکارآمدی بالا( کارآمد) و خودکارآمدی پایین (نا کارآمد) طبقه بندی می شود.
________________________
۱-Pintrich & Schunk
۲-Woolfolk
۳-Liaw
دریافت خودکارآمدی با توانایی افراد برای کاربرد شیوه هایی که به کنترل آنها بر رویدادهایی که بر زندگی شان اثر می گذارند مربوط است. عقاید خودکارآمدی شکل دهنده ی پایه و اساس عملکرد افراد است. افرادیکه معتقدند میتوانند نتایج مطلوب را توسط فعالیتشان ایجاد کنند، برای دنبال کردن کارها در صورت برخورد با مشکلات دلگرمی دارند(پروین و جان ، ۱۹۹۹).
شخصی که شک دارد بتواند رفتار خاص مورد انتظار را انجام دهد دارای خودکارآمدی پایین است. خودکارآمدی بالا به تلاش و پافشاری در برخورد با مساله و به دست آوردن اهداف بالاتر منتهی می شود، در حالی که خودکارآمدی پایین باعث یاس و دست کشیدن از کار می شود(بندورا، ۱۹۸۹، نقل از کلونینجر، ۲۰۰۴).
ادراک خودکارآمدی به انتظارات افراد در مورد توانایی شان برای عمل در موقعیتهای آینده برمی گردد. افرادی با احساس خودکارآمدی بالا احتمالاٌ در برخورد با مسائل مشکل، بیشتر تلاش می کنند، در تلاشهایشان استقامت می ورزند، در طول انجام مسائل بیشتر آرام هستند تا برانگیخته باشند و افکارشان را تحلیل گرانه سازمان می دهند(پروین، سروان و جان۱،۲۰۰۵). افراد با کارآمدی بالا به جای اینکه آینده خود را فقط پیشگویی کنند آنرا شخصا می سازند(بندورا، ۱۹۸۶، نقل از پروین، ۱۳۷۴). افرادی که احساس کارآیی بالا دارند معتقدند که می توانند به نحو موثری با وقایع و موقعیت ها برخورد کنند، چون آنها انتظار دارند که در غلبه کردن بر موانع موفق شوند، در کارها استقامت به خرج می دهند و اغلب درسطح بالا عمل می کنند. آنها در مقایسه با کسانی که احساس کارآیی پایینی دارند به توانایی های خود اطمینان بیشتری داشته و خود ناباوری ناچیزی نشان می دهند. آنها مشکلات را به جای تهدید، چالش می دانند و فعالانه در جستجوی موقعیتهای تازه هستند. احساس کارآیی بالا ترس از شکست را کاهش می دهد، سطح آرزو ها را بالا می برد، و توانایی حل مساله و تفکر تحلیلی
را بهبود می بخشد(شولتز وشولتز،۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷).
وقتی خودکارآمدی پایین است افراد از شرکت در فعالیتهای جدیدی که ممکن است به آنها در یادگیری مهارت های جدید کمک کند خود داری خواهند کرد(بندورا، ۱۹۹۷ نقل از پنتریچ و شانک، ۲۰۰۲، ترجمه شهر آرای،۱۳۸۶).
افرادی که کارایی شخصی کمی دارند احساس می کنند که در اعمال کنترل بر رویدادهای زندگی درمانده و ناتوان اند. آنها معتقدند هر تلاشی که می کنند بیهوده است. هنگامی که آنها با موانع روبرو
____________
۱- Cervon
می شوند، اگر تلاش های اولیه ی آنها در برخورد با مشکلات بی نتیجه بوده باشد، سریعاٌ قطع امید می کنند. افرادی که کارآیی شخصی بسیار کمی دارند حتی تلاش نمی کنند بر مشکلات غلبه کنند، زیرا آنها متقاعد شده اند که هر کاری انجام دهند بیهوده است و تغییری در اوضاع ایجاد نمی کند. کارآیی شخصی کم می تواند انگیزش را نابود سازد، آرزوها را کم کند، با توانایی های شناختی تداخل نماید و تاثیر نامطلوبی برسلامتی جسمانی بگذارد(شولتز و شولتز،۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷). افرادی با خودکارآمدی بالا برای دنبال کردن کارها در صورت برخورد با مشکل دلگرمی دارند افرادی با خودکارآمدی پایین از وظایف مشکل اجتناب می کنند چون آنها را به عنوان یک تهدید علیه خود نگاه می کنند(همان).
با این حال افراد از نظر میزان خودکارآمدی در مورد مسائل مختلف متفاوت هستند. بنابراین یک فرد ممکن است در انجام یک تکلیف از خودکارآمدی بالایی برخوردار باشد و در انجام تکلیف دیگر از خودکارآمدی کمی برخوردار باشد. این موضوع می تواند توضیح این مطلب باشد که چرا بعضی از افراد بعضی کارها را خوب انجام می دهند ولی از عهده انجام کارهای دیگر برنمی آیند (اسپکتور۱، ۲۰۰۳).
علاوه بر رتبه بندی خودکارآمدی به دوسطح بالا و پایین به نظر بندورا(۱۹۸۶) خودکارآمدی دارای دو بعد است، که یک بعد آن انتظار کارآمدی در انجام تکلیفی خاص و بعد دیگر، انتظار پیامد تکلیف است. انتظار کارآمدی بیانگر این است که فرد به توانایی خود در موقعیتی اطمینان دارد و مفهوم انتظار پیامد تکلیف، به انتظاری که فرد از نتیحه فعالیت خود دارد بر می گردد(لیاو،۲۰۰۹).
۲-۱-۱۷٫ارتباط انگیزه پیشرفت و خودکارآمدی
میان انگیزه ی پیشرفت و خودکارآمدی، رابطه تداخلی و تعاملی وجود دارد .معمولاً دانش آموزان با خودکارآمدی بالا به موفقیت های چشمگیری در موقعیت های تحصیلی دست می یابند
(بندورا،۱۹۸۶، همان). بنابراین، داشتن انگیزه ی پیشرفت بالا موجب می شود که فرد از حداکثرتوان خود برای رسیدن به هدف استفاده کند و در ادامه، به سطح بالایی ازخودکارآمدی دست یابد (کدیور،۱۳۸۲). وایتن( ۱۹۸۹) نیز معتقد است که انگیزه ی پیشرفت با نیاز به تسلط بر تکالیف دشوار، بهتر از دیگران عمل کردن و پیروی کردن از معیارهای بالای برتری ارتباط دارد(کارن۲ و
______________
۱-Spector
۲-Karen
همکاران، ۲۰۰۵).
همچنین از نظر بندورا(۱۹۹۱) عقاید خودکارآمدی نقش مرکزی در تنظیم انگیزش دارند. انگیزه بیشتر انسانها به طور شناختی تولید می شود. این عقاید خودکارآمدی است که تعیین می کند افراد کدام هدف چالش برانگیز را انتخاب کنند، چه مقدار تلاش صرف آن کنند و در برخورد با مشکل چقدر استقامت بورزند.
۲-۲٫ مروری بر تحقیقات گذشته
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:39:00 ب.ظ ]