افرادی که در بازخورد تعهّد قوی هستند، نسبت به آنچه انجام میدهند احساس تعهّد میکنند و خود را وقف فعّالیّتهایشان میکنند. این افراد اهمّیّت و ارزش فعّالیّتهای خود را باور دارند و میتوانند برای آنچه که انجام میدهند معنایی بیابند. آن ها به توانایی خود برای تغییر تجارب زندگی در جهتی جالب و معنیدار اطمینان دارند، در نتیجه به جای گریز از مشکلات زندگی با بسیاری از جنبههای آن مانند شغل، خانواده و روابط بین فردی کاملاً درآمیخته میشوند. افراد متعهّد در زمان نیاز برای انطباق به دلیل و توانایی درخواست از دیگران آگاهی دارند. توانایی تفکیک ارزشها، اهداف و همین طور درک ارزش تصمیمگیری صحیح در موقعیّتهای پر استرس موجب ایجاد تعادل در زندگی افراد متعهّد میگردد (کوباسا، ۱۹۷۹).
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
مبارزهجویی
مؤلّفهی مبارزهجویی به این باور اشاره دارد که تغییر در زندگی امری طبیعی است. افرادی که زندگی را به عنوان عرصهی مبارزه در نظر میگیرند، تغییرات گوناگون زندگی و نیاز به سازگاری مجدّد را فرصتی برای یادگیری و رشد بیشتر میدانند تا تهدیدی برای امنیّت و آسایش خود. افراد چالشطلب رضایتخاطر را در سایهی رشد مداوم میجویند و نه در راحتی، آسایش، امنیّت و زندگی روزمرّه. چنین باوری انعطافپذیری شناختی و قدرت تحمّل رویدادها و موقعیّت های استرسزای زندگی را به همراه دارد زیرا آنان وقایع عادّی و به دور از انتظار را به صورت تجربههای جالب و با ارزش ادراک می کنند.
تعریف مفهوم و نظریّههای مربوط به شادمانی
تاریخچه
شادمانی[۱۳۸]، ذهن متفکّرین را برای هزاران سال به خود مشغول داشته است، هرچند که فقط در سالهای اخیر است که به شیوهی نظامدار مورد مطالعه و اندازهگیری قرار گرفته است. اغلب مردم آنچه را که در رابطه با زندگیشان اتّفاق میافتد خوب یا بد ارزیابی میکنند وطبیعتاّ آن ها قادر به قضاوت در مورد زندگی خود هستند. آن ها تقریباّ همیشه هیجانات و خلقیّاتی را تجربه میکنند که یا مؤلّفهای خوشایند دارد که منجر به یک واکنش مثبت میشود و یا مؤلّفهای ناخوشایند دارد و واکنشی منفی را میطلبد. بنابراین همواره سطحی از شادمانی ذهنی بر زندگی مردم حاکم است، حتّی اگر به طور هشیارانه به آن نپردازند. از سال ۱۹۷۳ که مجلّهی چکیدههای روانشناختی بینالمللی شروع به فهرست کردن واژهی HAPPINESS به عنوان یک نمایه نمود؛ این واژه عملاً وارد فرهنگ روانشناسی شد. در سال ۱۹۷۴ این واژه وارد سایر نمایههای روانشناسی مثل مجلّهی پژوهش نمایهگرهای اجتماعی شد. از آن زمان تا به امروز تعداد زیادی از تحقیقات به موضوعات روانشناسی مثبت از جمله شادی و شادمانی ذهنی اختصاص یافته است (دینر، ۱۹۸۴).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
مطالعههای تحلیل عاملی در مورد میزان شادمانی و سلامت ذهنی، که اغلب به این صورت نامیده میشود، نشان میدهند که شادمانی حدّاقل دو جنبه دارد. تمامی این مطالعات دو عامل عاطفی و شناختی را نشان دادهاند که از یک طرف معرّف تجربهی هیجانی شادی، شعف، خشنودی و هیجانهای مثبت؛ و از طرف دیگر ارزشگذاری شناختی رضامندی از حیطههای گوناگون زندگی است (برای مثال، اندروز و مک کنل[۱۳۹]، ۱۹۸۰، به نقل از کار، ۱۳۸۷). دادههای بین فرهنگی نشان میدهد که ضریب همبستگی این دو جنبهی شادمانی در فرهنگهای فردگرا مانند ایالات متّحده و انگلستان ۵/۰r= و در فرهنگهای جمعگرا که در آن ها رضامندی به حالت دیگران و خود فرد بستگی دارد، در سطح پایین و برابر۲/۰r= است (ساه[۱۴۰] و همکاران، ۱۹۹۷؛ به نقل از همان منبع). به این ترتیب شادی و رضامندی، مؤلّفههای عاطفی و شناختی شادمانی، تا حدودی مستقل از یکدیگرند. بهعلاوه شادمانی کلّی به ارزشگذاریهای شناختی رضامندی در حیطههای گوناگون زندگی مانند موقعیّت خانواده یا کار و تجربههای عاطفی در این موقعیّتها بستگی دارد.
تعاریف شادمانی
شوارتز و استراک[۱۴۱] (۱۹۹۱) معتقدند که افراد شادکام کسانی هستند که در پردازش اطّلاعات در جهت خوشبینی و خوشحالی سوگیری دارند؛ یعنی اطّلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی آن ها منجر شود. داینر (۲۰۰۲) معتقد است که شادکامی، نوعی ارزشیابی است که فرد از خود و زندگیاش دارد و مواردی از قبیل رضایت از زندگی، هیجان و خلق مثبت، فقدان افسردگی و اضطراب را شامل میشود و جنبههای مختلف آن نیز به شکل شناختها و عواطف مثبت متجلّی میشود.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
شادکامی بر نگرش و ادراکات شخصی مبتنی است و حالتی مطبوع و دلپذیر است و از تجربههای مثبت ورضایت از زندگی نشأت میگیرد (هیلز[۱۴۲] و آرگایل، ۲۰۰۱). از دیدگاه روانشناسی دو نوع شادکامی وجود دارد. یک نوع شادکامی از رهگذر شرایط محسوس زندگی نظیر زناشویی، تحصیل، شغل و امکانات مالی و رفاهی حاصل میشود که شادکامی عینی نامیده میشود. نوع دیگر، متأثّر از حالات درونی و ادراکات شخصی است که از آن به شادکامی ذهنی تعبیر میشود. شادکامی مولّد انرژی، شور و نشاط، حرکت و پویایی است و همچون سپری میتواند آدمی را در برابر استرسها و مشکلات محافظت نموده و سلامت جسمی و روانی او را نیز تضمین کند (هیلز و آرگایل).
آرگایل، مارتین و کراسلند[۱۴۳] (۱۹۸۹) شادی را ترکیبی از وجود عاطفهی مثبت، عدم وجود عاطفهی منفی و رضایت از زندگی میدانند. لیوبومیرسکی، شلدون و شید[۱۴۴] (۲۰۰۵) معتقدند که هر فرد الگویی برای شادی دارد که باعث میشود اتّفاقات را به گونهای تفسیر کند که به حفظ و افزایش شادی کمک کرده و به زندگی معنا بخشد و احساس ارزشمندبودن نماید. افلاطون[۱۴۵] شادی را حالت تعادل میان سه عنصر استدلال، هیجان و امیال (دیکی[۱۴۶]، ۱۹۹۹) و ارسطو[۱۴۷] آن را عبارت از زندگی معنوی میدانست (آیزنک[۱۴۸]، ۱۳۷۵). آیزنک (۱۳۷۵) شادی را حالتی پایدار تعریف میکند که شامل تمایلاتی است که به همراه احساس شگفتی ارضا شدهاند. آرگایل (۲۰۰۱) بین احساس خوشی و شادمانی تمایز قائل میشود. به زعم وی احساس خوشی یکی از رایجترین شیوههایی است که افراد با آن شادمانی خود را تعریف میکنند. او معتقد است افراد دارای خلقهای متعدّد منفی بسیاری همچون خشم، اضطراب و افسردگی هستند، ولی تنها یک خلق مثبت دارند که تحت عنوان خوشی توصیف میشود. در واقع میتوان گفت شادمانی دارای سه جزء است: یک جزء آن احساس خوشی و دو جزء دیگر آن رضایت از زندگی و عدم وجود عاطفهی منفی است. خوشی بعد عاطفی شادمانی است و رضایت بعد شناختی آن است. از دیدگاه پترسون[۱۴۹] (۲۰۰۰) افراد شاد تمایل دارند خود و دیگران را مثبت ببینند و وقایع را مثبت تفسیر نمایند. آنان به شکست، زیاد فکر نمیکنند و از فرصتهایی که به دست میآورند تصمیمات منطقی و درست میگیرند و خوشبینی واقعبینانه به وقایع دارند. در مجموع، پژوهشها و تحقیقات مربوط به شادی، نشاندهندهی آن است که افراد شاد از نظر ساختار فکری، قضاوت و انگیزش با افراد ناشاد تفاوت دارند و از بازدهی فردی، خانوادگی، شغلی، تحصیلی و اجتماعی بالاتری برخوردار هستند (لیوبومیرسکی و همکاران، ۲۰۰۵).
دیدگاههای نظری در مورد شادکامی
در مورد شادکامی دیدگاهها و نظریّات متفاوتی ارائه شده است که به برخی از آن ها اشاره میشود :
دیدگاه لذّتگرایی[۱۵۰]
تاریخچه طولانی این دیدگاه به قرن چهارم قبل از میلاد برمیگردد. برخی از فیلسوفان یونانی هدف از زندگی را تجربهی لذّت و به حدّاکثر رساندن آن میدانستند. از نظر آن ها شادکامی کلّ لحظات لذّتبخش زندگی افراد است. هابز، دایسد و بنتهام[۱۵۱] ازجمله پیروان این دیدگاه هستند. هابز معتقد است که شادکامی دنبالکردن موفّقیّتآمیز امیال ذاتی انسان است. دایسد بر این باور بود که دنبالکردن احساس لذّت، هدف نهایی انسان است. بنتهام نیز ادّعا داشت که برای ساختن یک جامعهی خوب، کوشش افراد برای به حدّاکثر رساندن لذّت و علایق فردی مهم میباشد . دامنهی توجّه دیدگاه لذّتگرایی از لذّتهای بدنی تا امیال ذاتی و علایق فردی در نوسان میباشد. روانشناسانی که این نظریّه را میپذیرند، بر مفهوم گستردهای از لذّتگرایی تأکید دارند که شامل رجحانها و لذائذ ذهنی و بدنی است (دمیری، ۱۳۹۰؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).
کانمن[۱۵۲] (۱۹۹۹) روانشناسی لذّتگرایی را مطالعهی امور و پدیدههایی میداند که تجارب لذّتبخش زندگی را به وجود میآورد. در واقع دیدگاه مسلّط در بین روانشناسان لذّتگرا آن است که خوشبختی شامل بهزیستی ذهنی و تجارب لذّتبخش میباشد. اکثر پژوهشگران در روانشناسی لذّتگرایی جدید، از مفهوم بهزیستی ذهنی به عنوان متغیّر اصلی استفاده میکنند. این مفهوم شامل سه جزء یعنی رضایت از زندگی، وجود خلق مثبت و فقدان خلق منفی میباشد که غالباّ تحت عنوان شادکامی نامیده میشود (حبیب الهی، ۱۳۹۰؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).
دیدگاه معنوی[۱۵۳]
به رغم رواج دیدگاه لذّتگرایی، تعدادی از فلاسفه، صاحبنظران و علمای دینی چه در غرب و چه در شرق، این موضوع را زیر سؤال بردهاند که آیا شادکامی به خودی خود میتواند به عنوان ملاک اصلی خوشبختی باشد. از نظر فروم[۱۵۴] (۱۹۸۱؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱) برای درک شادکامی واقعی باید میان امیال و نیازهایی که به صورت ذهنی احساس میشوند و خشنودی در آن ها منجر به لذّت های زودگذر میگردد و آن دسته از نیازهایی که در ماهیّت انسان ریشه داشته و تحقّق آن ها، نموّ انسان و فراهمساختن معنویّت یعنی خوشبختی و شادکامی واقعی را به همراه دارد، تمایز قائل شد.
واترمن[۱۵۵] (۱۹۹۳) معتقد است که مفهوم معنوی از شادکامی، خوشبختی و شادکامی مردم را بر اساس خود واقعی آن ها تبیین میکند. بر طبق نظر وی این نوع شادکامی، موقعی به دست میآید که فعّالیّتهای زندگی افراد، بیشترین همگرایی یا جور بودن را با ارزشهای عمیق داشته باشد و آنان نسبت به این ارزشها، متعهّد گردند. تحت چنین شرایطی احساس نشاط و اطمینان به وجود میآید. واترمن این حالت را به عنوان جلوهی فردی نامید و همبستگی بالایی بین آن و مقیاسهای خوشبختی و شادکامی به دست آورد.
ریف و سینگر[۱۵۶] (۱۹۹۸) خوشبختی و شادکامی را دستیابی ساده به لذّت نمیدانند، بلکه آن را به عنوان کوششی در جهت کمال در نظر میگیرند که بیانگر تحقّق توان بالقوّهی واقعی فرد است. ریف (۱۹۹۵) موضوع خوشبختی را با بسط نظریهی فراخنای زندگی[۱۵۷] در رابطه با رشد و پیشرفت انسان مورد بررسی قرار داد. او صحبت از بهزیستی روانشناختی به میان میآورد که از بهزیستی ذهنی متمایز است و برای اندازهگیری آن یک رویکرد چند بعدی شامل پنج جنبهی متمایز در رابطه با شکوفایی انسان ارائه داد. این پنج جنبه عبارتند از: خودمختاری[۱۵۸]، نموّ فردی[۱۵۹] ، پذیرش خویشتن[۱۶۰] ، هدفمندی زندگی[۱۶۱] و روابط مثبت[۱۶۲] .
ریف و سینگر (۱۹۹۸) این پنج جنبه را بیانگر تعریف نظری و عملی بهزیستی روانشناختی میدانند که مشخّص کنندهی عواملی است که باعث ارتقاء سلامت جسمانی و روانی میباشد. آنان شواهدی ارائه نمودهاند که نشان میدهد زندگیکردن به صورت معنوی که حاکی از بهزیستی روانشناختی است بر سیستمهای فیزیولوژیکی خاص، تأثیر میگذارد که مربوط به کارکرد دستگاه ایمنی است و ارتقاء سلامتی را در پی دارد. به طور کلّی میتوان گفت که رویکردهای لذّتگرایی و معنوی به ظاهر متضاد میباشند و هرکدام با تعریف متفاوتی از شادکامی، انواع متفاوتی از تحقیق را در مورد علل، پیامدها و پویاییهای این موضوع باعث شدهاند، اما از آنجا که شادکامی و بهزیستی ذهنی یک پدیدهی چند بعدی است، جنبههایی از دو رویکرد را در بر دارد. در این رابطه کامپتون، کرنیش، اسمیت و کوآلز[۱۶۳] (۱۹۹۶) دریافتند که دیدگاههای لذّتگرایی و معنوی از شادکامی، همپوشی و در عین حال، با هم تمایز دارند و درک ما را از شادکامی و بهزیستی از طریق روشهای متفاوت اندازهگیری، افزایش خواهند داد (حبیب الهی، ۱۳۹۰؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).
نظریهی دینر و همکاران
بر طبق این نظریّه، شادکامی ارزشیابیهایی است که افراد از خود و زندگیشان به عمل میآورند. این ارزشیابیها میتواند جنبهی شناختی داشته باشد مانند قضاوتهایی که در مورد خشنودی از زندگی صورت میگیرد و یا دارای جنبهی عاطفی باشد که شامل خلق و هیجانات است که در واکنش به رویدادهای زندگی ظاهر میشود. بنابراین شادکامی از چهار جزء تشکیل یافته که عبارتند از خوشنودی از زندگی، خلق مثبت و خوشایندی، نبود خلق و هیجانات منفی و عوامل دیگر مانند خوشبینی، عزّتنفس و احساس شکوفایی. در این نظریّه ویژگیهای فرد شادکام عبارتند از: داشتن دستگاه ایمنی قویتر و عمر طولانیتر، برخورداری از روابط اجتماعی بهتر، مقابلهی مؤثّر با موقعیّتهای مشکل، خلّاقیّت و موفّقیّت بیشتر و گرایش مضاعف برای کمک به دیگران (حبیب الهی، ۱۳۹۰؛ به نقل از عابدین آبادی، ۱۳۹۱).
دینر و همکاران (۱۹۹۹) شادکامی را دارای سه جزء دانستهاند که عبارتند از: جزء شناختی یعنی تفکّر و پردازش که منجر به خوشبینی فرد میشود. جزء عاطفی و هیجانی که همان خلق مثبت و شاد است و جزء اجتماعی که بیانگر گسترش روابط اجتماعی فرد با دیگران و به دنبال آن افزایش روابط اجتماعی میباشد.
نظریهی آرگایل و همکاران
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:47:00 ق.ظ ]