در جامعه مورد بررسی، وضعیت عملکرد پروژهها از لحاظ پیشرفت براساس شاخص زمانبندی در وضعیت متوسط ارزیابی میشود.
-
- عملکرد بر اساس شاخص هزینه
در جامعه مورد بررسی، وضعیت عملکرد پروژهها از لحاظ شاخص هزینه در وضعیت متوسط ارزیابی میشود
-
- عملکرد بر اساس شاخص کیفیت
در جامعه مورد بررسی، وضعیت عملکرد پروژهها از لحاظ شاخص کیفیت در وضعیت متوسط ارزیابی میشود.
شیوه انتقال دانش به درون سازمان
در جامعه مورد بررسی، وضعیت انتقال دانش به شکل صریح در حد متوسط ارزیابی میشود. این بدین معناست که دانش منقل شده از طریق تسهیم تجربیات با مشاهده و تقلید از شرکای استراتژیک در حین اجرای پروژه در سطح متوسط است.
در جامعه مورد بررسی، وضعیت انتقال دانش به شکل ضمنی در حد متوسط ارزیابی میشود. این بدین معناست که دانش منقل شده از سوی شرکای استراتژیک به شکل آشکار و مستقیم در حین اجرای پروژه در سطح متوسط است.
یافتههای حاصل از تحلیل عاملی تابیدی و بخش اندازهگیری مدل
به منظور بررسی روایی متغیرهای مطرحشده در مدل تحقیق مذکور (میزان تبیین هر متغیر توسط سوالات مرتبط مطرحشده در مدل تحقیق مذکور)، شیوه تحلیل عاملی تابیدی مورد استفاده قرار گرفت. مدل پیشنهای در تحقیق حاضر دارای پنج سازه است که عبارتاند از:
-
- کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک. که توسط چهار گویه سنجیده میشود
-
- یادگیری نحوه همکاری باهم پیمانان استراتژیک. که توسط شش گویه سنجیده میشود
-
- یادگیری نحوه مدیریت پیمانانهای استراتژیک. که توسط چهار گویه سنجیده میشود
-
- نوآوری در اجرای پروژهها. که توسط پنج گویه سنجیده میشود
-
- عملکرد پروژهها که خود توسط سه بعد سنجیده میشود.
-
- عملکرد پروژه بر اساس شاخص زمانبندی که توسط توسط سه گویه سنجیده میشود.
-
- عملکرد پروژه بر اساس شاخص هزینه که توسط توسط دو گویه سنجیده میشود.
-
- عملکرد پروژه بر اساس شاخص کیفیت که توسط سه گویه سنجیده میشود.
همچنین به منظور سنجش تأثیر شیوه انتقال دانش به درون سازمان بر نوآوری در اجرای پروژهها دو سازه «انتقال دانش به شکل صریح» و «انتقال دانش به شکل ضمنی» در نظر گرفته شد، که هر یک توسط چهار گویه سنجیده میشود.
نتایج انجام تحلیل عاملی حاکی از برازش خوب و معنیدار بودن ضرایب مدل هاست، همچنین محاسبه پایایی ترکیبی برای کلیه متغیرهای نهفته مدل بیانگر این موضوع است که شاخصهای در نظر گرفتهشده برای هر سازه، شاخصهای قابلاعتمادی برای اندازهگیری آن میباشند. پس از بررسی نتایج تحلیل عاملی تابیدی و ارزیابی بخش اندازهگیری مدل، به بررسی مدل ساختاری تحقیق پرداخته شد.
یافتههای حاصل آزمون فرضیهها و بخش ساختاری مدل
همان طور که اشاره شد در این پژوهش سعی شده است تا با کمک شواهد تجربی، رابطه میان یادگیری و کسب دانش از منابع خارج سازمان، نوآوری و بهبود عملکرد پروژهها در سازمانهای پروژه محور اثبات گردد. در این راستا پس از مرور مدلها و نظریات مختلف در این حوزه، مدلی جهت بررسی نقش یادگیری و کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک بر نوآوری در اجرای پروژهها و بهبود عملکرد آنها تدوین گردید. سپس با گردآوری ۱۲۸ پرسشنامه از مدیران پروژهها در صنعت نفت و گاز کشور، و با بهرهگیری از روش مدلسازی معادلات ساختاری به بررسی برازش دادهها با مدل پیشنهادی پرداختهشد.
نتایج حاصل از تخمین پارامترهای مدل و ارزیابی معیارهای برازش بیانگر معنادار بودن روابط میان کلیه متغیرها و برازش مطلوب مدل با دادههای تجربی است.
در ادامه براساس پارامترهای تخمین زدهشده توسط مدل تحقیق، به مرور فرضیات وضعیت پذیرش یا رد آنها خواهیم پرداخت.
فرضیه ۱-آ . در یک سازمان پروژه محور، یادگیری نحوه مدیریت شراکتهای راهبردی از سوی مجریان پروژه اثر مثبتی بر کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک دارد.
با توجه به معناداری ضریب استانداردشده بین دو متغیر میتوان نقش مثبت یادگیری نحوه مدیریت شراکتهای راهبردی از سوی مجریان پروژه را بر کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک، در سطح اطمینان ۹۵% نتیجهگیری نمود.
تأیید این فرضیه مبین این موضوع است که آشنایی یک سازمان پروژه محور با چگونگی شکلدهی و حفظ روابط استراتژیک و نیز تجربه برقراری چنین روابطی، موفقیت این سازمانها را در کسب دانش از شرکا در حین اجرای پروژههای مشترک افزایش میدهد.
یافتههای این پژوهش، نتایج تحقیقات گذشته در ارتباط با تأثیر تجربیات گذشته در برقراری روابط بین سازمانی بر افزایش ظرفیت یادگیری در سازمان را تأیید می کند (برای مثال آناند و خانا، ۲۰۰۰). به علاوه نقش مثبت یادگیری نحوه مدیریت شراکتهای راهبردی از سوی مجریان پروژه بر کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک تبین کننده مفهوم ظرفیت یادگیری در سازمان است که بر اساس آن توانایی هر سازمان در مدیریت و اداره صحیح روابط استراتژیک، عامل مهمی در موفقیت آن سازمان در کسب دانش از این طریق به شمار میرود (کوئن و لوینتال، ۱۹۹۰)
فرضیه۱-ب. یادگیری نحوه مدیریت شراکتهای راهبردی از سوی مجریان پروژه اثر مثبتی بر یادگیری نحوه همکاری باهم پیمانان استراتژیک دارد.
با توجه به ضریب مسیر بین این دو متغیر که برابر با ۰٫۳۷ تخمین زدهشده و نیز معناداری رابطه در سطح اطمینان ۹۵%، این فرضیه نیز مورد تأیید واقعشده است. بنابراین میتوان چنین استنباط نمود که توانایی سازمانهای پروژه محور در مدیریت روابط استراتژیک، منجر به تقویت تعاملات دوجانبه آنها با همپیمانان خود شده و اهمیت کسب شناخت کافی از شرکا را به هنگام اجرای پروژه آشکار میسازد، تجربه در برقراری روابط بین سازمانی از سوی مجریان پروژه منجر میشود تا مدیران و اعضای تیم پروژه به هنگام استقرار روابط بین سازمانی، با سهولت بیشتری به انطباق شرایط و خواستههای خود بپردازند که این امر خود در موفقیت روابط دوجانبه موثر خواهد بود.
یافتههای این پژوهش نتایج تحقیق آناند و خانا (۲۰۰۰) و اسپیلاردو همکاران (۲۰۱۱) را تأیید میکند که براساس یافتههای آنها، مدیرانی که تجربه کافی در برقراری روابط بین سازمانی دارند به هنگام مواجهه با موقعیتهای پیشبینینشده در هنگام استقرار روابط دوجانبه، انعطافپذیری بیشتری خواهند داشت.
فرضیه ۲ . یادگیری نحوه همکاری باهم پیمانان استراتژیک اثر مثبتی بر میزان دانش کسبشده از آنان دارد.
با توجه به تأیید مدل کلی بر اساس ضریب معناداری میتوان به این سؤال اینگونه پاسخ داد که با اطمینان ۹۵% یادگیری نحوه همکاری باهم پیمانان استراتژیک اثر مثبتی بر میزان دانش کسبشده از آنان دارد. تأیید این فرضیه به این معناست که شناخت کافی شرکای راهبردی از سوی مدیران و اعضای تیم پروژه منجر به تسهیل فرایند کسب دانش از آنها در حین اجرای پروژه خواهد شد، که دلیل آن را میتوان افزایش توانایی مدیران پروژه در ایجاد تغییر در مکانیسمها و فرایندهای موجود تبادل دانش و اطلاعات در شرایط و مقتضیات گوناگون در صورت داشتن شناخت کافی از هم پیمانان استراتژیک خود، دانست. این نتیجه با یافتههای لی و همکاران (۲۰۰۷) در ارتباط با نقش یادگیری در نحوه همکاری با شرکا بر دانش کسبشده از آنان منطبق است. همچنین یافتههای این تحقیق نتایج لئوفکنز و نوردرهاون (۲۰۱۰) مبنی بر ضرورت یادگیری نحوه تعامل با شرکا در بستر مدیریت پروژه حین استقرار روابط دوجانبه تأیید میکند.
فرضیه ۳-آ. نوآوری در انجام پروژهها به طور مثبتی متأثر از کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک است.
ضریب مسیر بین این دو متغیر در مدل تحقیق ۰٫۳۱ تخمین زده شده که ضریب معناداری ۳٫۳۳ (بیشتر از ۱٫۹۶) نشان میدهد که این رابطه معنادار است. تأیید رابطه بین این دو متغیر مبین نقش مثبت کسب دانش از هم پیمانان استراتژیک در نوآوری در اجرای پروژههاست. این نتیجهگیری یافتههای آرگوت و همکاران (۲۰۰۴) و کامینسکی و همکاران (۲۰۰۸) در ارتباط با نقش مثبت دانش حاصل از همکاریهای بین سازمانی بر موفقیت نوآوری در سازمان را تأیید می کند.
یافتههای این تحقیق همچنین با نتایج تحقیق کومار و همکاران (۲۰۱۰)، در ارتباط با نقش مثبت همکاری با شرکتهای بینالمللی در انتقال دانش به سازمان و افزایش نوآوری همسو ارزیابی میشود.
فرضیه ۳-ب: نوآوری در انجام پروژهها به طور مثبتی متأثر از یادگیری نحوه همکاری باهم پیمانان استراتژیک است.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:46:00 ب.ظ ]