شرکت در باز گرداندن و مساعدت پناهندگان و آوارگان
بازسازی و احیای اقتصادی در منطقه درگیر
عکس مرتبط با اقتصاد
نظارت بر حقوق بشر و حمایت از اقلیت های قومی در منطقه مناقشه[۲۴۴]
هرچند هدف توافق نامه جلوگیری از هرگونه درگیری احتمالی نیروی نظامی روسیه در این درگیری بود (ماده ۲)، مدودف[۲۴۵]، رئیس جمهور روسیه، آن را به عنوان سندی حقوقی برای درگیری های نظامیان روسیه در منطقه و ورود آنان در ۸ آگوست ۲۰۰۸ به گرجستان مورد استناد قرار دارد.[۲۴۶] به نظر می رسد این استدلال اغراق آمیز و تفسیرموسعی از توافقنامه باشد، چرا که توافقنامه مذکور امکان تقویت یکجانبه فوری و ضروری نیرو های حافظ صلح را پیش بینی نکرده و از طرف دیگر اجازه استفاده از واحد های نظامی را با هدف حفظ صلح در اوسیتای جنوبی نمی دهد. هرچند نیرو های حافظ صلح در اوسیتای جنوبی برای اقدامات خود با سازمان
کشور های مستقل مشترک المنافع (CIS)[247] هماهنگ بودند، اما هیچگونه حکمی از سوی سازمان مذکور این قدرت را به روسیه نداده که در سرزمین و قلمرو خارجی دست به اعمال زور نظامی بزند. به علاوه، از زمان خروج گرجستان از این سازمان در ۱۳ آگوست ۲۰۰۸، و هنگامی که به موجب توافقات شکل گرفته در آن زمان در راستای سازمان مزبور، تعهدات چند جانبه خود را اعلام نمود، در خواست مداوم روسیه از سازمان CIS در خصوص تصمیم گیری و حل اختلافات در اوسیتای جنوبی، بد گمانی هایی را آشکار ساخته و به نظر میرسد وضعیت نیرو های حافظ صلح می بایست بازنگری شود.[۲۴۸]
از طرفی چنین به نظر می رسد که اخراج نیرو های حافظ صلح گرجی از قلمرو اوسیتای جنوبی و محرومیت گرجستان (که بموجب توافقنامه می بایست ۵۰۰ نیروی حافظ صلح را در منطقه داشته باشد) از اقدام در حل و فصل مناقشه ، نقض دیگر توافقنامه سوچی باشد. در عین حال استفاده از نیرو های نظامی روس در اوسیتای جنوبی مخالف قوانین نظامی داخلی روسیه است چرا که رئیس جمهور این کشور استفاده از نظامیان در خارج از کشور را به مجلس اعلام ننمود و اجرای عملیات از سوی مجلس تصویب نگردید، در حالی که این امر به موجب قانون اساسی و دیگر قوانین فدرال الزامی است. هر چند در این زمینه اظهار نظر رسمی ابراز نشد، اما سخنگوی شورای فدرال روسیه اعلام داشت که قطعنامه شماره ۲۱۹ مورخ جولای ۲۰۰۶ که به رئیس جمهور این اجازه را می دهد که در هر زمانی برای مقابله با تروریسم از نیروی نظامی در خارج از کشور استفاده کند، در چنین شرایطی قابل اعمال نمی باشد، چرا که عملیات نظامی در اوسیتای جنوبی با هدف مبارزه با تروریسم بین المللی صورت نپذیرفته است[۲۴۹]. بلا تکلیفی حقوقی در ارتباط با نقض شرایط عملیات حفظ صلح و نبود یک قطعنامه پارلمانی در روابط ناشی از جنگ به معنی واقعی کلمه، ابهامات دیگری را نیز به همراه داشت که از جمله آن ها وضعیت اسرای جنگی، یا استفاده از سربازان وظیفه در عملیات جنگی خارج از کشور (که توسط قانون روسیه ممنوع شده)، و اجبار افراد مشمول و آماده به خدمت به انعقاد و انجام قرارداد های خدمت نظامی می باشد.
گفتار دوم- حمله نظامی روسیه به گرجستان
آنچه در این پایان نامه مورد نظر و کانون توجه ماست، حمله روسیه به گرجستان و تحلیل آن از نقطه نظر حقوق توسل به زور می باشد. هرچند در ابتدای بحران آگوست ۲۰۰۸ گرجستان بود که اوسیتای جنوبی را هدف گلوله قرار داد، و البته قابل تأمل خواهد بود، لکن آنچه بر پیچیدگی و حساسیت این درگیری می افزاید وارد شدن روسیه بدان در حمایت از اوسیتایی است. اما با عنایت به آنچه تا کنون باز گو شد، نخست می بایست عوامل وقوع این حمله و پیشینه ای که دو طرف را به میدان نبرد کشانده از نظر گذراند.
مبحث اول- پیشینه مناقشه
همانگونه که در بخش های گذشته نیز ذکر گردید، قفقاز (بویژه قفقاز جنوبی)، منطقه ای بسیار مهم و استراتژیک به شمار می رود که نه تنها در دوران جنگ سرد محل تلاقی شرق و غرب در چارچوب ناتو و پیمان ورشو بود، بلکه پس از آن نیز به دلایل سیاسی و اقتصادی مورد توجه غرب و شرق بوده[۲۵۰] و به همان میزان که روسیه سعی در حفظ حوزه نفوذی خود دارد، غرب نیز با نزدیک شدن به جمهوری های تازه استقلال یافته تلاش می کند هرچه بیشتر در این منطقه داخل شود که با اقدام به عضویت در آوردن کشور های این منطقه به سازمان هایی همچون ناتو، در این خصوص به موفقیت هایی نیز دست پیدا کرده است.[۲۵۱]
در حقیقت زمانی که در این یارکشی برای نیل به قدرت بیشتر، غرب (و بویژه آمریکا به عنوان رقیب قدیمی روسیه) به سراغ جمهوری های منفک شده از شوروی سابق، همچون گرجستان می رود، روسیه نیز برای حفظ حیاط خلوت های خود چاره ای جز حمایت از جمهوری های خود مختار موجود درون ساختار سیاسی این کشورها ندارد. فلذا با بهره گرفتن از تمایلات و همخوانی های نژادی و مذهبی، آغوشی باز برای اقوام اوستها و آبخاز ها باز می کند. روسیه به خوبی می داند که بانگ های جداییطلبی گاه و بی گاه، به حد کافی دولت مرکزی را به خود مشغول ساخته و تضعیف می کند، تا جایی که مجالی برای پیشبرد اهداف غرب و نفوذ سیاست های غرب گرایانه تا پشت درهای روسیه باقی نمی ماند.
از نقطه نظر سیاسی می توان چنین گفت که روسیه و گرجستان به منظور اثبات خود در منطقه هر کدام به نوعی به چنین درگیری نیاز داشتند. گرجستان از این جهت که روند عضویت خود در ناتو را تسریع کند و حمایت های غربی ها و جامعه بین الملل را به سمت خود جلب نماید، و از سوی دیگر در عرصه داخلی برای آنکه افکار عمومی اقوام مختلف در گرجستان را انسجام بخشد، دست به این اقدام زد و در مقابل روسیه نیز که پس از فرو پاشی شوروی و پایان یافتن جنگ سرد از سوی غرب بسیار تحقیر شده و به دنبال مجالی برای به نمایش در آوردن توان نظامی خود به ویژه در حوزه منافع حیاتی خود در قفقاز بود با این حمله سعی در حل بسیاری از مسایل موجود میان خود و غرب داشت. در این میان، جدایی طلبان آبخازیا و بویژه اوسیتای جنوبی بهانه این نبرد کوتاه اما سنگین به شمار می روند که از مدتها قبل در پی استقلال و جدایی از دولت گرجستان بودند.
ریشه بحران جدایی خواهی در گرجستان را باید در ناهمخوانی مرزهای سیاسی با مرز های قومی، نژادی و مذهبی دانست که در دوران حاکمیت شوروی سابق بویژه در زمان استالین پدید آمد. از همان زمان، جدا نمودن اقوام در دو سوی قفقاز شمالی و جنوبی از یکدیگر، بسیاری از آن ها را به اقلیت ها و نیرو های مخالف دولت مرکزی خود تبدیل نمود.
پیتر هاگت معتقد است:”یکی از مشکلات در مورد اقلیت ها، وجود یک اقلیت منسجم در داخل یک کشور فرضی است. ادعای این اقلیت منسجم برای جدا شدن و به استقلال رسیدن موجب پیدایش نهضت جدایی طلبی در داخل کشور فرض می شود. البته تا زمانی که تمایلات جدایی طلبانه به داخل کشور محدود باشد، در واقع شاید مشکلی ایجاد نشود، اما اگر این حرکت جدایی طلبی از پشتیبانی نیروی خارجی برخوردار باشد، آنگاه تبدیل به یک مسئله ژئوپلتیک و مشکل آفرین می شود.”[۲۵۲]
“انقلاب رز” گرجستان، نقطه عطفی برای وقوع بحران این کشور و چه بسا تاریخ تحولات گرجستان به شمار می رود. مقدمات این انقلاب مربوط به انتخابات پارلمان گرجستان مورخ ۲ نوامبر ۲۰۰۳ می باشد. نتایج اولیه این انتخابات مورد اعتراض مخالفان قرار گرفت و دولت متهم به تقلب گشت. بر همین اساس مخالفان از شواردنادزه خواستند تا از ریاست جمهوری کناره گیری کند. با حمله مخالفان به پارلمان در روز افتتاح مجلس جدید، در زمان سخنرانی شواردنادزه، و مجبور ساختن او به ترک مجلس، وی چاره ای جز استعفا ندید و موقتاً زمام امور را به خانم نینو بورجانادزه، رئیس پارلمان قبلی (و یکی از سه رهبر انقلاب رز، در کنار ساآکشویلی و بورجانادزه) داد. به دنبال این استعفا و به ثمر رسیدن انقلاب رز یا مخملی، نهایتاً مخائیل ساآکشویلی[۲۵۳] (وزیر دادگستری دوران شواردنازه) بر مسند ریاست جمهوری گرجستان نشست.[۲۵۴]
به دنبال بروز بحران داخلی در گرجستان بعد از استعفای شواردنازه، رهبران آجاریا و اوستیای جنوبی از روسیه دیدار و با وزیر خارجه روسیه ملاقات نمودند. رهبر استان جدایی طلب اوستیای جنوبی در این نشست اعلام داشت که موضوع پیوستن این منطقه به روسیه را در دست بررسی دارد.[۲۵۵]
ساآکشویلی در پاسخ به این گونه حرکات جدایی طلبانه، اعاده و احیای تمامیت ارضی گرجستان و همچنین مبارزه با فشار مالی کشور را به عنوان مهمترین اولویت های سیاسی داخلی اش در دستور کار خود قرار داد و چنین وعده داد که طی ۵ سال دوران ریاست جمهوری خود کشور را متحد و تمامیت ارضی آن را اعاده خواهد کرد. وی به منظور جلب حمایت مردم خصوصاً گرجی هایی که خواهان یکپارچگی بودند، اعطای گذرنامه روسی به شهروندان مناطق جدایی طلب را اهانتی آشکار به کشورش ارزیابی نمود.[۲۵۶]
رئیس جمهور جوان گرجستان در راستای نیل به اهداف و شعارهای خود، ابتدا به بحران آجاریا پرداخت. وی در بدو امر خواستار استعفای اصلان آباشیدزه،رهبر آجاریا شد . اما پس از گذشت چندین ماه
با توجه به عدم توفیق در این امر و شدت گرفتن مجادلات لفظی ، سرانجام با بهره گرفتن از موقعیت جغرافیای آجاریا (که در ساحل دریای سیاه واقع شده است) ، با برگزاری مانور نظامی در بندر باتومی[۲۵۷] (واقع در آجاریا) و همچنین بندر استراتژیک پوتی[۲۵۸] (در آبخازیا) به خواسته خود جامعه عمل بپوشاند. به عبارتی ساآکشویلی توانست به صورت مسالمت آمیز، در یک فرایند بدون خونریزی و با هدایت افکار عمومی و به کارگیری اهرم های روانی، تبلیغی و سیاسی و از همه مهمتر برگزاری مانور نظامی در باتومی و بندر پوتی به حکومت اصلان آباشیدزه، رهبر جمهور خود مختار آجاریا خاتمه دهد و حاکمیت دولت مرکزی گرجستان را بر این منطقه تثبیت نماید. این موفقیت که وعده های ساآکشویلی بعد از انقلاب رز را به صورت عینی و ملموس برای مردم گرجستان پس از ۱۳ سال تحقق بخشید به “انقلاب رز دوم” یا “انقلاب کوچک رز” تعبیر گردید و موجب تحکیم موقعیت سیاسی ساآکشویلی در عرصه داخلی و مقدمه ای برای حل بحران جدایی طلبی در دو منطقه اوستیای جنوبی و آبخازیا گردید و پیشاپیش به آن انقلاب رز سوم و چهارم اطلاق گردید[۲۵۹] هر چند این خوش بینی دیری نپایید و آنچه در ۸ آگوست ۲۰۰۸ رخ داد، این دو منطقه را تا حدی از دولت مرکزی جدا نمود که در حال حاضر ادعای استقلال و جدایی کامل از گرجستان را دارند.
شاید بتوان یکی از عوامل مهم توفیق سااکشویلی در فرو نشاندن بحران آجاریا را ، دوری این منطقه نسبت به روسیه دانست. چه آنکه اوستیای جنوبی و آبخازیا هم مرز با روسیه بوده و لذا نیرو های نظامی روس (همانگونه که در آگوست ۲۰۰۸ اتفاق افتاد)، با استعانت از همراهی مردمان این دو منطقه در مرز های مذکور، به راحتی وارد خاک گرجستان شده و به تقابل با دولت مرکزی در حمایت از جدایی طلبان بپردازند. لکن آجاریا درست در نقطه مقابل و در منتها الیه جنوب غربی گرجستان واقع شده، جایی که دولت مرکزی می تواند از دریا و خشکی آن را تحت فشار قرار دهد.
از طرفی در آن برهۀ زمانی که دولت مرکزی توانست بر بحران آجاریا فائق آمد، همچنان از
حمایت های روسیه متمتع بود.[۲۶۰] در هر صورت، سااکشویلی، حقوقدان جوانی است که تحصیلات خود را در آمریکا به پایان رسانده و همواره حمایت های این کشور از انقلاب رنگین او، بهره برده است. سیاست وی برای سامان دادن به اوضاع اقتصادی و تقویت دولت مرکزی و نیز سرکوب جنبش های جدایی طلبانه، نزدیکی بیش از پیش به غرب و تکیه بر حمایت های امریکا بود. گرجستان در این زمان به این باور رسید که اعتماد به روسیه کمکی به بهبود اوضاع آن نخواهد کرد. همین تفکرات گرجستان را در تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو مصمم تر می کرد. به عبارتی می توان گفت در میان کشور های منطقه قفقاز، گرجستان تند ترین رفتار های ضد روسی و بیشترین گرایش به ساختار های یورو – آتلانتیکی را از خود نشان داده است. در مقابل، این اقدامات گرجستان، جدایی طلبان و بیش از همه روسیه را نگران می ساخت.[۲۶۱]
در مقابل، روسیه از مدت ها قبل با اوستیای جنوبی روابط تنگاتنگی برقرار کرده و به بهانه های مختلف به حمایت از آن بر می خواست. تا جایی که تفلیس مدعی بود روس ها در اخلال درگیری های داخلی دولت مرکزی با جدایی طلبان، اوستیایی ها را به طرق مختلف حمایت نموده اند و اوستیای جنوبی بارها از یاری هم نژادی های خود در آن سوی مرز (اوستیای شمالی) متمتع شده است. در ژوئن ۱۹۹۲ نیز رئیس شورای عالی روسیه چنین ادعا نمود که کشتار شهروندان اوستیای جنوبی، روسیه را مجبور ساخت که به تقاضای اوستیای جنوبی مبنی بر الحاق به فدراسیون روسیه رسیدگی کند. این تمایل و نیز باور اوستیای جنوبی بر عدم رعایت و تامین حقوق بشر ایشان تحت قوانین تفلیس، در حقیقت فاکتور های زمینه سازی مرز ۱۵ سال پیش را شکل می دهند[۲۶۲] که رفته رفته اوستیای جنوبی را بیشتر به آغوش روسیه می کشاند و در مقابل شرایط را برای وقوع درگیری آماده تر می ساخت.
روسیه با بهره گرفتن از این شرایط روابطی بسیار نزدیک با اوستیای جنوبی برقرار نمود و در همین راستا به بسیاری از ساکنین اوستیای جنوبی گذرنامه روسی واگذار کرد. از نکات قابل تامل در این سطح روابط آنکه در انتخابات داخلی اوستیای جنوبی در سال ۲۰۰۱، ادوارد کوکیتی[۲۶۳] که شهروند و ساکن مسکو بود به عنوان رئیس جمهور اوستیای جنوبی انتخاب گردید.[۲۶۴] این اقدامات و نیز تقویت حضور نخبگان روسی در ادارات اوستیای جنوبی از نظر گرجستان به منزله تلاش هر چه بیشتر روسیه برای جذب و پیوست اوستیای جنوبی (و نیز آبخازیا) به خود محسوب می شد که اقدام رئیس جمهور روسیه در آوریل سال ۲۰۰۸ در ایجاد روابط رسمی و مستقیم با این دو منطقه، تأییدی بر مدعای گرجستان به شمار می رفت.[۲۶۵]
تمامی این اتفاقات و علی الخصوص وابستگی گرجستان به ناتو و امریکا به تشدید بحران در روابط روسیه و گرجستان کمک می کرد به طور مثال «در سال ۲۰۰۶، پس از اینکه تفلیس ۴ تن از ماموران اطلاعات نظامی روسیه را در خاک کشورش به جرم جاسوسی بازداشت نمود، مسکو نیز تمام مسیر های حمل و نقل هوایی، دریایی و زمینی خود با گرجستان و نیز جریان گاز به این کشور . . . مسدود کرده و نیروی نظامی مسلحی آماده به خدمت را ایجاد نمود.» در آن زمان چنین به نظر می رسید هم در طول مدتی که گویا جدایی طلبان اوستیای جنوبی و آبخازیا در انتظار بهانه و فرصتی برای نبرد بودند، روسیه و گرجستان خود را برای درگیری مسلحانه آماده کرده بودند.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:07:00 ق.ظ ]