خداوند در شاهنامه قدرتی مطلق وفراگیر و بی نهایت دارد و فردوسی
این نگرش را نیز از قرآن آموخته است که میفرماید: انّ الله علی کل شئی قدیر(بقره ۲۰ )
توانا و دانا و پاینده ای خداوند خورشید تابنده ای
نخست آفرین کرد بر کردگار توانا و دانا و پروردگار
نخست آفرین کرد بر کردگار توانا و دانا و به روزگار
توانا و دانا و دارنده اوست سپهر و زمین را نگارنده اوست
جلوه های زیبا و شگفت انگیز آفرینش، حکیم توس را بر آن میدارد که بر آفریننده آن همه زیبایی و عظمت آفرین بگوید:
نبیند ز بن دیده بر تیغ کوه هم از بر شدن مرد گردد ستوه
بدان آفرین کان چنان آفرید ابا آشکــــــارا نـــــــهان آفرید
از او ماند کیخسرو اندر شگفت چو بنهاد جام، آفرین برگرفت
بر آن کو چنان پهلوان آفرید کسی این شگفتی به گیتی ندید
به رستم نگه کردم امروز من بر آن برز بالای آن پیلتن
ستایش گرفتم به یزدان پاک کزویست امید و زو بیم پاک
که پروردگار آنچنان آفرید به آن آفرین کو جهان آفرید
«آفرین گفتن بر خداوند » در بیتهای یاد شده، یادآور این پیام الهی است که در آیه ۱۴ سوره مومنون فرموده است:
فتبارک الله احسن الخالقین
یعنی: آفرین باد بر خداوند که بهترین آفرینندگان است.
حکیم توس همچنان از شگفتیهای جهان هستی، سخن میگوید و بر آفریننده آن آفرین میگوید:
بر آن آفرین، کافرین آفرید مکان و زمان و زمین آفرید
هم آرام ازویست و هم کام از اوی هم انجام ازویست و فرجام ازاوی
سپهر و زمین و زمان کرده است کم و بیش گیتی برآورده است
زخاشاک ناچیز تا عرش راست سراسر به هستی یزدان گواست
جز او را مخوان کردگار جهان شناسنده آشکار و نهان
وز او بر روان محمد (ص) درود به یارانش بر هر یکی برفزود
همه پاک بودند و پرهیزگار سخنهایشان برگذشت از شمار
کنون بر سخنها فزایش کنیم جهان آفرین را نیایش کنیم
حکیم توس تلاش می کند تا خردمندانه کاخ باورهای انسان را بر مبنای توحید که از اصول بنیادین تعالیم پیامبران الهی است استوار کند. ا و تارهای شرکی را که بر اندام مسیحیت تنیده شده بر نمیتابد و ذات ا قدس الهی را از داشتن شریک و زن و فرزند پاک میداند:
تو گویی که فرزند یزدان بُد اوی بر آن دار بر، کشته خندان بُد اوی
بخندد برین بر خردمند مرد تو گر بخردی گرد این فن مگرد
۲-۲ تاریخچه زندگانی زرتشت و آیین او
درباره شخصیت زرتشت و بود و نبود ا و بحثهای بسیاری شدهاست و چون اثبات بودن افراد با تاریخ کهن به علت فقدان مدارک کافی مشکل است هر محقق نظر ویژه خود را دارد و چون زندگی زرتشت هم با اساطیر آمیخته است، عدهای مشکوک به وجود او هستند.
اقوام آریایی در شرق ایران سرودهایی با مراسم ویژه داشتند که این مراسم نمیتوانست خود جوش بوده و از مردم عادی سرچشمه گرفته باشد.
روایات زیادی راجع به زایش او وجود دارد و در کتاب دینکرت آمده است که سه عنصری که هر انسان ممتازی را لازم است، داشته و آن عبارت است از: فره ایزدی، روان و جسم.
روان و تن لازمه هر فردی است ولی فره ایزدی نوری است که به صورت شاهین بر فراز سر شخص پرواز می کند و اگر فره ایزدی از شخص جدا شود او تبدیل به موجودی عادی می شود. زرتشت برگزیده و منتخب اهورامزدا برای راهنمایی افراد بشر بود.
نام زرتشت در ا وستا زرتوشترا Zarathostera آمده که بمعنی دارندهی اشترزرد است. برای نام وی معنی دیگری نیز ذکر کرده اند، از جمله هوگ Houg انگلیسی ترجمه نام او را راهنمای اعلی دانسته است.
فره یزدانی به خانه فراهیم پدر و دغدو (مادر زرتشت) فرود آمد، و همسر فراهیم را که آبستن بود در پرتو خود گرفت. همسر فراهیم زایمان کرد و دختری زایید که ا و را دغدوا یا دغدو نام نهادند.
دغدو حامل فره ایزدی بود و چون به پانزده سالگی رسید فراهیم به ا و مشکوک شد و او را از خود راند.
دغدو پس از مدتی به قبیله اسپیتمان Spitman پناهنده شد. او را به گرمی پذیرا شدند. پوروشسپ Paurushaspa فرزند رئیس قبیله به او علاقمند شد و زناشویی صورت گرفت.
روان زرتشت را دو ایزد به نام های بهمن و اردیبهشت در گیاه مقدس هئومه قرار دادند و دو ایزد دیگر به نامهای امرداد و خرداد او را پرورش دادند و بدین ترتیب تن و روان زرتشت درست شد.
روان زرتشت همیشه در معرض اهریمن قرار داشت ولی زرتشت چون روان پاکی داشت هرگز اغوا نشد و پیام خود را که راستی و درستی بود به مردم تعلیم میداد.
زرتشت پسر پورو شسپ تولد یافت و مدافعان زشتی وبدکاری منهدم شدند.
دوراژان دیو بد نهاد سه تن را مأمور نابودی زرتشت کرد و آن سه تن آتشی در خانه پوروشسپ افروختند. مادر نگران فرزندش شد ولی آتش سرد شد و کودک نجات یافت.
به هر حال زرتشت چون به پانزده سالگی رسید نزد برزین خردمند به تعلیم علوم مذهبی و دانش های دیگر پرداخت سپس چندی هم فنون جنگی آموخت. در جنگ ایران و توران برای پاسداری از میهن خود به نبرد با تورانیان پرداخت، پس از جنگ چون خشکسالی هم آمد به نجات محرومان و بیماران پرداخت.
پس از این بلایا پیوسته در تفکر برای نجات مردم از فقر و بدبختی و نادانی بود و چون همیشه در تفکر بود پدر و مادرش فکر کردند که دارد دیوانه می شود و بالاخره چاره در آن دیدند که او ازدواج کند.
باز هم او در اندیشه بود که چگونه می تواند به رنج مردم پایان دهد و به جای زشتی و پلیدی، زیبایی و درستی و راستی را جایگزین سازد. پس از مدتی زندگی زناشویی را رها کرد تا بتواند راه رستگاری را بیابد و مدت ده سال از زندگی عادی جز غذایی بسیار کم چیزی تناول نمیکرد و پیوسته در تفکر و اندیشه غوطهور بود و با خود در جنگ و ستیز ( این دوره زمان ساختن شخصیت متعالی افراد بزرگ است ).
مدت ده سال با ریشه جانش و سختیهای بسیار در غور و اندیشه سپری شد. در این مدت بارها اهریمن او را از راهش باز میداشت ولی او اهریمن را از خود میراند تا بالاخره به حقیقت دست یافت و جانش لبریز از شادی شد. او دریافت در جهان زشتی و زیبایی، نیکی و بدی، دروغ و راستی، حقیقت و نادرستی، نور و ظلمت، شب و روز وجود دارد و شناخت به ضد است.
مظهر نیکی و راستی و نور، حقیقت اهورامزدا، و مظهر بدی و شر و ظلمت، اهریمن است که اولی را scpanta Mainyu اسپنتا مینو و دومی را Angra Mainyu انگره مینو نامید.
چون پس از ده سال انزوا به حقیقت رسید، به خورشید گفت: «ای اختر بزرگ اگر بر آنها نور نثار می کنی، نمی تابیدی، خوشبختی تو کجا میبود ؟ »
زرتشت چون از گروه شبانان بود به گروه خود بازگشت تا مردم را به راستی هدایت کند. چون زرتشت پیرو راستی و مخالف نادرستی بود، گروه مردم ناراست با او ضدیت داشتند. او مردم را به درستکاری رهبری و از پرستش نیروهای طبیعت بر حذر میداشت و خرافات و جادوگری را طرد می کرد. کوشش او بر این بود که مظلوم را حمایت کند و ا و را از زورگویی ظالم و تسلیم به ظلم برهاند ولی همواره مورد اذیت و آزار پیروان زور و دروغ قرار می گرفت.
چون از مردم شهر و دیار خود جز بدی ندید مهاجرت آغاز کرد و همواره می گفت: «به کدام خاک روی آورم، و به که پناه جویم، جمله از من دوری جویند، چگونه تو را خشنود کنم، ای اهورامزدا. »
تنها پیرو زرتشت مدیوما پسر عمویش بود. بالاخره در زمستان مهاجرت را آغاز می کند و از سردی هوا به خانهای پناه میبرد که صاحبخانه او را نمیپذیرد.
پس از آن به قلمرو گشتا سپ می رسد. پس از دیدار با شاه خلاصه آیین نوین را به او میگوید که مردمان باید از دروغ و نادرستی و پرستش بت ها و عوامل طبیعت خودداری کنند و پیرو خدای بزرگ (اهورامزدا ) شده، یکتاپرستی را پیشه کنند.
شاه او را به مجلس کاهنان رهنمون می شود و کاهنان با ا و به بحث مینشینند و زرتشت همه را مجاب می کند.
پس از آن جاماسب وزیر خردمند گشتاسپ را به آیین خود فرا میخواند و جاماسپ فریفته افکار او شده و به آیین مزدیسنی در می آید و فرشوشتره برادر جاماسپ هم پیرو مزدیسنی می شود.
و بدین ترتیب بزرگان و اغلب مردم به آیین جدید گرویدند. او با دختر فرشوشتره به نام هودی ازدواج می کند و همواره به تبلیغ راستی و درستی می پردازد و مردم را به پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک رهنمون می شود، و در ۷۷ سالگی دیده از جهان فرو میبندد.
۲-۲-۱ عرفان زرتشت
عرفان به معنی واژهای یعنی شناخت و در اینجا یعنی شناخت حق و حقیقت است. و عارف کسی است که به حق و حقیقت برسد و بر آگاهی باطنی و معرفت درونی خود به کشف حقیقت و اسرار آن پی برد.
عارف به کسی گویند که خدا را به مرتبت شهود ذات و رموز صفات خداوندی بشناسد و اگر عبادتی بجا میآورد، برای حق تعالی باشد که در این صورت به رستگاری خواهد رسید.
عارف راستین نباید عبادت را به منظور دریافت پاداش انجام دهد بلکه او برای شناخت حق تعالی و دریافت معرفت مطلق باید خود را به خدای خود نزدیک کند و درون وجودی خود را پاک و منزه نموده و به تقلید سطحی قناعت ننماید.
او باید با دل و جان بسیر خوبی ها و سلوک درونی و نیکی ها پیرامون خود بپردازد و آنگاه که به کشف اسرار حقیقت نایل آمد و به کمال نسبی رسید، او را می توان عارف نامید.
اشوزرتشت یکی از عارفان راستین تاریخ تمدن بشریست. او زمانی زیاد بخود رفت و بر ندای خویش به اسرار حقیقت و کشف خدا نایل آمد و نهایت به خدای خود رسید و او را شناخت.
سپس ندای باطن خود را به آواز در آورد و همین ندا بود که در تاریخ بشری موثر افتاد و در تحولات فکری و اخلاقی و اجتماعی دوران خود و سده های پس از خود تاثیر گذاشت و دگرگونی عظیمی در جهان آغاز گردید.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
پس از آنکه زرتشت خدا را شناخت، آوای پر طنینی سر داد که خدا یگانه است، و هر چه هست از اوست، و آغاز و انجام اوست.
این اندیشه سر آغاز تحولی شد که زرتشت در نزدیک به ۴۰۰۰ سال در جامعه آریایی به وجود آورد و برای آنکه مردم آن روز را از کف اختیار خدایان بیشمار و کاهنان یکه تاز برهاند، با اندیشه و خرد خود به حقیقت پی برد و خدای بزرگ را شناخت و نام او را (( مزدا اهورا )) نهاد.
زرتشت نخستین بشری که یک انقلاب فکری را پایه گذاری نمود و تحولی Evolution شگرف را در جامعه ی بشری به وجود آورد و آنگاه گاتاها را که کلامی اخلاقی است، برای جهانیان به ارمغان آورد.
اشوزرتشت مکتبی بزرگ و انسانی را در جهان پایه نهاد که بخشی از تمدن جهان مرهون اندیشه های او است. گو اینکه سده ها و هزاره ها سال بعد تغییراتی در مکتب او به وجود آمد.
اشوزرتشت یک آریایی بود و در یک تیره متوسط آریایی به دنیا آمد، ولی او در پیام های خود تیره های گوناگون آریایی را به هم ترجیح نداد و فقط به تیره های مخالف مکتب خود هشدار می داد و آنهایی که با او به مخالفت بر می خیزیدند، دنو یا دیو میخواند.
اشوزرتشت به عنوان پیغمبری که از خدا وحی دریافت کند نبود، بلکه پیام آور خدا و دوست خدا و مردم جهان، از همه جهانیان برای پیوستن به جبهه راست دینان و نیک اندیشان دعوت کرد.
او به سرودهایی به نام گاتا ها پرداخت و مردم جهان را به اخلاق نیک فرا خواند و فرمود هر که در هر جا به سه پایه اندیشه و گفتار و کردار نیک بپردازد. سرانجام به رستگاری و رسایی و جاودانی خواهد رسید. چنان که در درازای تاریخ بیشمار خلق جهان به دعوت او لبیک گفتند و یا اندیشه هایشان به پیام و مکتب زرتشت نزدیک شدهاست.
دو دانشمند آلمانی لومل و گلدنر مینویسند که در بین آریاییهای پیش از زرتشت سه دسته روحانی وجود داشتند. یکی آترون ها یا نگهبانان اتش بودند که در گاتاها کاویها و گریماها نام برده شده. دویم کرپن ها که مجری آداب و رسوم مذهبی و طبیعت پرستی بوده و سومین گروه اوسیج ها که نوعی کاهن بودند و مردم را به اجرای مراسم زمانه تشویق میکردند ( این سه دسته از روحانیان به ویژه اوسیج ها بزرگترین مخالفت را با زرتشت مینمودند ).
در بین آریاییهای هندی نیز چند دسته روحانی وجود داشتند که آنها را هوتر میگفتند. در سنسکریت گروه اوسیجهای ایرانی به اوسیک دگرگون گشت که همان مبلغین مذهبی بودند و نفوذ زیادی در بین آریاییهای زمانه داشتند.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:36:00 ق.ظ ]