در فقه اسلامی‌ نیز قوانینی وجود دارد که مردم را از تصرف در اموال عمومی‌و دولتی باز می‌دارد، این قوانین مستند به قانون الهی و قرآن کریم است: “از تو دربارۀ انفال[۵۸] سؤال می‌کنند، بگو انفال، مخصوص خدا و پیامبر است، پس از (مخالفت با فرمان) خدا بپرهیزید”.[۵۹]
بنابراین، می‌توان گفت که تخریب و از بین بردن هر آن چه جزو سرمایه‌های ملی کشور به حساب می‌آیند، مشروع نیست.
علاوه در دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، هزاران عامل حیاتی دست به دست هم داده‌اند تا انسان‌ها از مزایای زندگی بهره‌مند شوند. نبود هر یک از آنها زندگی را با مشکلات جدی و فراوانی مواجه می‌سازد. خداوند متعال نعمت‌های دنیا، اعم از خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها و هر آن چه که موجب رفاه و آسایش زندگی است را برای انسان آفرید و بر اساس آموزه‌های قرآن کریم، انسان از استفاده و لذت بردن از این زندگی و نعمت‌های آن منع نشده است، ولی از تلف نمودن، استفاده نابجا و تخریب آنها منع شده است: “ای فرزندان آدم… (از نعمت‌های خدا) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی‌دارد”.[۶۰]

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

ب. نگاه دین به انسان

 

اصل در انسان از دیدگاه اسلام

 

اصل اول

انسان موجودى است مرکب از جسم و روح، که پس از مرگ، جسم او متلاشى مى‏شود ولى روح او به حیات خود ادامه مى‏دهد، و مرگ انسان به معناى فناى او نیست. از این جهت تا برپایى قیامت، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت. قرآن در بیان مراتب آفرینش انسان، آخرین مرحله آن را که با نفخه روح در کالبد وى صورت مى‏پذیرد، با این جمله یاد مى‏کند: «ثم انشاناه خلقا آخر»[۶۱]: آنگاه او را موجودى دیگر قرار دادیم.
نیز در آیات متعدد به حیات برزخى انسان اشاره مى‏کند و از آن جمله مى‏فرماید: «و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون»[۶۲]: و پیش روى (و یا پشت آنان) برزخ است تا روزى که برانگیخته مى‏شوند. آیاتى که بر حیات برزخى گواهى مى‏دهند بیش از آنند که در اینجا نقل گردند.

 

اصل دوم

هر انسانى با فطرت پاک و توحیدى آفریده مى‏شود، به گونه‏اى که اگر به همین حالت پیش برود و عوامل خارجى او را منحرف نکنند، راه حق را خواهد پیمود. هیچ فردى از مادر خویش خطاکار، گنهکار، و یا بد سگال زاده نشده است، و پلیدیها و زشتیها جنبه عرضى داشته و معلول عوامل بیرونى و اختیارى است. و روحیات ناپسند موروثى نیز به گونه‏اى نیست که در سایه اراده و خواست انسان تغییر ناپذیر باشد. بنابراین اندیشه گناه ذاتى فرزندان آدم، که در مسیحیت کنونى مطرح است، بى‏پایه است.
قرآن کریم[۶۳] در این باره مى‏فرماید: بدون هیچگونه انحراف به چپ و راست، به آیین الهى روى‌آور که خداوند انسان‌ها را. بر اساس آن آفریده است. پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم نیز مى‏فرماید: «ما من مولود الا یولد على الفطره‏»[۶۴] : هیچ مولودى نیست مگر اینکه بر فطرت پاک (توحید و یگانه پرستى) به دنیا مى‏آید.

 

اصل سوم

انسان موجودى است مختار و انتخابگر، یعنى در پرتو قوه عقل پس از بررسى جوانب مختلف فعل، انجام یا ترک آن را برمى‏گزیند. قرآن کریم مى‏فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»[۶۵]: ما راه را به او نشان داده‏ایم، او یا سپاسگزار است و یا کفران کننده.
نیز مى‏فرماید: «وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاءفلیکفر»[۶۶]: بگو حق از جانب پروردگارتان نازل گردیده است. پس هرکس مى‏خواهد ایمان آورد و هرکس مى‏خواهد کفر ورزد.

 

اصل چهارم

انسان به حکم اینکه از فطرتى سلیم برخوردار است، و داراى قوه عقل است که مى‏تواند خوب را از بد تمیز دهد و نیز از اختیار و انتخاب‌گرى برخوردار است – روى این جهات – موجودى است تربیت‌پذیر، که راه رشد و تعالى و بازگشت‏به سوى خدا به روى او در همه زمان‌ها گشوده است، مگر در لحظه‏اى (لحظه مشاهده مرگ) که دیگر توبه او‌پذیرفته نیست. از این جهت، دعوت پیامبران شامل همه افراد بشر بوده است، حتى افرادى مانند فرعون، چنانکه مى‏فرماید:
«فقل هل لک الى ان تزکى- و اهدیک الى ربک فتخشى»[۶۷]: اى موسى به فرعون بگو آیا مى‏خواهى تزکیه شوى و ترا به سوى پروردگارت هدایت کنم، تا خشیت‏یابى.
بر این اساس انسان نباید هیچگاه از رحمت و مغفرت الهى مایوس گردد. چنانکه مى‏فرماید:
«لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا»[۶۸]: از رحمت‏خدا مایوس نشوید، که او همه گناهان را مى‏آمرزد.

 

اصل پنجم

انسان به حکم اینکه از نور خرد و موهبت اختیار برخوردار است، موجودى مسئول است: مسئول در برابر خدا، در برابر پیامبران و رهبران الهى، در برابر گوهر انسانى خویش و انسان‌هاى دیگر و در برابر جهان. قرآن به مسئولیت‏بشر در آیات بسیارى تصریح دارد.
مى‏فرماید: «اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا»[۶۹]: به پیمان وفادار باشید که از پیمان سؤال مى‏شود.
نیز مى‏فرماید: «ان السمع والبصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا»[۷۰]: از گوش و چشم و دل سؤال مى‏شود.
باز مى‏فرماید: «ایحسب الانسان ان یترک سدى»[۷۱]: آیا انسان گمان مى‏کند که به حال خود رها شده است.
و پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه و آله و سلم فرموده است: «الا کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته‏».[۷۲]

 

اصل ششم

هیچ انسانى بر دیگرى مزیت و برترى ندارد مگر از طریق کمالات معنوى که از آن برخوردار است. بارزترین ملاک مزیت و برترى نیز تقوا و پرهیزگارى در همه شئون زندگى است. چنانکه مى‏فرماید:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثى وجعلناکم شعوبا و قبائل‏لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم»[۷۳]:اى انسان‌ها ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را دسته‏ها و قبیله‏هاى گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است.
بنابر این خصوصیات نژادى وجغرافیایى ونظایر آن از دیدگاه اسلام مایه برترى طلبى و تفاخر و تبختر نیست.

 

اصل هفتم

ارزشهاى اخلاقى، که در حقیقت اصول انسانیت‏بوده و ریشه فطرى دارند، اصولى ثابت و جاودانه‌اند، و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب تغییر و دگرگونى آنها نمى‏شود. مثلا زیبایى وفا به عهد و پیمان، یا نیکى را با نیکى پاسخ گفتن، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، این قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد. همچنین است‏حکم به زشتى خیانت و خلف وعده، بنابراین، از دیدگاه عقل، در زندگى اجتماعى بشر یک رشته اصول وجود دارد که با طبیعت و سرشت انسان درهم آمیخته و ثابت و پایدار مى‏باشد.
آرى در کنار این اصول اخلاقى یک رشته آداب و رسوم نیز یافت مى‏شود که از شرایط زمانى و مکانى تأثیر‌پذیرفته و دستخوش تغییر و دگرگونى قرار مى‏گیرد، که ربطى به مبادى و اصول ثابت اخلاقى ندارد.
قرآن کریم به برخى از اصول عقلى و ثابت اخلاقى اشاره دارد، چنانکه مى‏فرماید:
«هل‏جزاء الاحسان الاالاحسان»[۷۴]: آیا پاداش احسان، چیزى جز احسان است؟
«ما على المحسنین‏من سبیل»[۷۵]: برنیکوکاران نکوهشى نیست.
«فان الله لا یضیع اجر المحسنین»[۷۶]: خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏سازد.
«ان الله یامر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی القربى و ینهى عن الفحشاء والمنکر و البغی»[۷۷]: خدا به دادگرى و نیکوکارى و کمک به خویشاوندان فرمان مى‏دهد و از پلیدى و زشتى و ستم نهى مى‏کند.

 

اصل هشتم

اعمال انسان، گذشته از اینکه در سراى دیگر پاداش یا کیفر دارد، در این جهان نیز خالى از پیامدهاى خوب و بد نیست.در حقیقت پاره‏اى از حوادث جهان عکس‏العمل فعل او مى‏باشد، و این حقیقتى است که وحى از آن پرده برداشته و علم بشر نیز تا حدى بدان پى برده است. قرآن کریم در این باره آیات بسیارى دارد که دو نمونه را یادآور مى‏شویم:
«و لو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماءو الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»[۷۸]: هرگاه اهل آبادیها ایمان آورند و پرهیزگار باشند، درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنان مى‏گشاییم، ولى آنان (آیات الهى را) تکذیب کردند، پس ما نیز آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم.
حضرت نوح به امت‏خود یادآور مى‏شود که میان پاکى از گناه و گشوده شدن درهاى رحمت الهى و فزونى نعمت‏خداوند رابطه‏اى برقرار است. چنانکه مى‏فرماید: «وقلت استغفروا ربکم انه غفارا× یرسل السماء علیکم مدرارا- ویمددکم باموال وبنین ویجعل لکم انهارا»[۷۹]: (به قوم خود) گفتم از خدا طلب آمرزش کنید، او آمرزنده گناهاست، در این صورت از آسمان بر شما باران فراوان فرود مى‏فرستد. و با مال و فرزند شما را کمک مى‏کند. و براى شما باغها وچشمه‏سارهایى پدید مى‏آورد.

 

اصل نهم

پیشرفت و عقبگرد امتها ناشى از عللى است که صرفنظر از برخى عوامل بیرونى، عمدتاً ریشه در عقاید و اخلاق و رفتار خود آنان دارد.این اصل با قضا و قدر الهى نیز منافات ندارد، زیرا این قاعده خود از مظاهر تقدیر کلى الهى است. یعنى مشیت کلى الهى بر این تعلق گرفته است که امتها از طریق عقاید و رفتار خود سرنوشت‏خود را رقم زنند. مثلا جامعه‏اى که روابط اجتماعى خود را بر اصل عدالت و دادگرى استوار سازد، زندگى نیک و آرامى خواهد داشت، و امتى که روابط اجتماعى خود را بر خلاف آن قرار دهد، سرنوشتى ناگوار در کمین او خواهد بود. این اصل همان است که در اصطلاح قرآن «سنتهاى الهى‏» نامیده شده است. چنانکه قرآن مجید مى‏فرماید:
«فلما جاءهم نذیر ما زادهم الا نفورا× استکبارا فی الارض ومکر السى‏ء ولا یحیق المکرالسیئ الا باهله فهل ینظرون الا سنه الاولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا»[۸۰]: آنگاه که بیم دهنده‏اى نزدشان آمد، جز دورى از بیم‏دهنده آنها را سودى نبخشید، به علت استکبار در زمین و نیرنگهاى زشت،(باید دانست که) نیرنگهاى بد جز نیرنگبازان را در بر نمى‏گیرد. آیا آنان جز سنتى که بر گذشتگان حاکم بود، منتظر چیز دیگرى هستند؟! در سنت‏خدا هیچ تحول و دگرگونى نمى‏یابى.
«…و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین…و تلک الایام نداولها بین الناس…» [۸۱]: شماها برترید اگر مؤمن باشید… و این روزها (پیروزى و شکست) را بین مردم دست‏به دست مى‏گردانیم.

 

اصل دهم

تاریخ بشر آینده روشنى دارد. درست است که زندگى بشر غالبا با نابرابریها و نابسامانیها همراه بوده است، ولى این وضع تا آخر ادامه نخواهد داشت، بلکه تاریخ بشر به سوى آینده‏اى روشن درحرکت است که در آن عدل فراگیر حاکم شده. و به تعبیر قرآن کریم صالحان، حاکمان زمین خواهند بود. چنانکه مى‏فرماید:
«و لقدکتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون»[۸۲]: ما در زبور پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) نوشتیم که صالحان حاکمان زمین خواهند شد.
و نیز مى‏فرماید:
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم»[۸۳]: خداوند به افرادى از شما که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام دهند وعده داده است که آنان را در زمین خلافت‏بخشد، همان گونه که پیشینیان را خلافت ‏بخشیده است.
بنابراین در آینده تاریخ و در گردونه مبارزه مستمر حق و باطل، پیروزى نهایى از آن حق است، هرچند به طول انجامد. چنانکه مى‏فرماید:
«نقذف بالحق على الباطل فیدمغه‏فاذا هو زاهق»[۸۴]: حق را بر سر باطل مى‏زنیم تا آن را درهم کوبد، پس ناگهان نابود گردد.

 

اصل یازدهم

انسان از دیدگاه قرآن کریم از کرامتى ویژه برخوردار است، تا آنجا که مسجود فرشتگان قرار گرفته است. چنانکه مى‏فرماید:
«و لقدکرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر ورزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا»[۸۵]: همانا بنى آدم را کرامت‏بخشیدیم و آنان را در خشکى و دریا جاى داده و از طیبات روزى دادیم و بربسیارى از آفریده‏هاى خود برترى بخشیدیم.
با توجه به اینکه اساس زندگى انسان را حفظ کرامت وعزت نفس تشکیل مى‏دهد، انجام هرگونه کارى که این موهبت الهى را خدشه‏دار سازد از نظر اسلام ممنوع است. به تعبیرى روشنتر، هر نوع سلطه‏گرى و سلطه‌پذیرى ناروا، اکیدا ممنوع مى‏باشد. امیر مؤمنان على(علیه‌السلام) مى‏فرماید: «ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حرا»[۸۶] :‌بنده دیگرى مباش، خدا ترا آزاد آفریده است.
نیز مى‏فرماید: «ان الله تبارک و تعالى فوض الى المؤمن کل‏شی‏ء الا اذلال نفسه‏»: خدا کارهاى فرد با ایمان را به دست‏خود او سپرده (و او را در انجام و ترک آنها آزاد‌گذارده) جز خوار ساختن خویش را.[۸۷]
روشن است که حکومتهاى مشروع الهى با این قانون منافات ندارد، چنانکه توضیح آن در بحث آینده خواهد آمد.

 

اصل دوازدهم

حیات عقلانى انسان از دیدگاه اسلام جایگاه ویژه‏اى دارد، زیرا برترى و ملاک امتیاز انسان از سایر حیوانات به قوه تفکر و نیروى خرد او است. از این روى در آیات بسیارى از قرآن کریم، بشر به تفکر و اندیشه ورزى دعوت شده است تا آنجا که پرورش فکر و تفکر در مظاهر خلقت را از ویژگى‏هاى خردمندان دانسته است. چنانکه مى‏فرماید:
«الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرون‏فی خلق‏السموات‏والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»[۸۸]: آنان کسانى هستند که خدا را، ایستاده و نشسته و در حالیکه به پهلو خوابیده‏اند، یاد مى‏کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏اندیشند و مى‏گویند: پروردگارا این جهان را بیهوده نیافریده‏اى(آیات مربوط به لزوم تفکر و مطالعه در مظاهر خلقت و آیات الهى بیش از آن است که در اینجا نقل شود).
بر اساس چنین دیدگاهى است که قرآن، انسان‌ها را از پیرویهاى نسنجیده و کورکورانه از گذشتگان منع مى‏کند.

 

اصل سیزدهم

آزادیهاى فردى در قلمرو مسایل اقتصادى، سیاسى وغیره در اسلام مشروط به این است که با تعالى معنوى او منافات نداشته و نیز مصالح عمومى را خدشه‏دار نسازد. در حقیقت فلسفه تکلیف در اسلام همین است که مى‏خواهد با موظف کردن انسان، کرامت ذاتى او را حفظ نموده و مصالح عمومى را تأمین کند. جلوگیرى اسلام از بت‏پرستى و میگسارى و نظایر آن براى حفظ کرامت و حرمت انسانى است، و از اینجا حکمت قوانین کیفرى اسلام نیز روشن مى‏گردد.
عکس مرتبط با اقتصاد
قرآن کریم اجراى قانون قصاص را عامل حیات انسان دانسته و مى‏فرماید: «و لکم فی القصاص حیاه یا اولى الالباب»[۸۹]: اى خردمندان، قصاص حافظ حیات شما است.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «ان المعصیه اذا عمل بها العبد سرا لم یضرالاعاملها، فاذا عمل بها علانیه ولم یغیر اضرت بالعامه‏»: هرگاه فردى به صورت پنهانى مرتکب گناه شود فقط به خود ضرر مى‏زند، ولى اگر آشکارا انجام دهد و مورد اعتراض واقع نشود به عموم ضرر مى‏رساند.
امام صادق علیه السلام پس از نقل حدیث مى‏افزاید:«ذلک انه یذل بعمله دین الله و یقتدی به اهل عداوه الله‏»:علت این امر آن است که فرد متظاهر به گناه با رفتار خود حرمت احکام الهى را مى‏شکند و دشمنان خدا از او پیروى مى‏کنند.[۹۰]

 

اصل چهاردهم

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:55:00 ق.ظ ]