اما منظورمان از شخصیت «پویا» شخصیتی است که یک حالت مشخص وثابت ندارد و در قالب مشخص تغییرناپذیری قرار ندارد، و از وضعیتی به وضعیت دیگر تغییر می­ کند وگاهی اوقات شخصیت بدیست که در معرض تنگناها و رویدادها و تجربه­های خشن قرار می گیرد و درس فرا می­گیرد ،عبرت می­گیرد، حالش تغییر می­ کند و بعد از رنج وسختی به انسان خوبی تبدیل می­ شود و گاهی در آغاز شخصیت خوبی است، سپس در معرض وسوسه های مادی و معنوی قرار می گیرد و در گناه و اشتباه سقوط می­ کند و گاهی وقت­ها تسلیم بدی ها می شود و با سختی­ها و پشیمانی­هایی روبه رو می­ شود که این امر او را به اندیشه در مورد توبه و بازگشت به یاری طلبی [ازخداوند] وادار می­نماید. یا این که در نهایت به طور کامل طعمه شر می­ شود و به سختی­ها و بلاهایی که مستحق آنست دچار می­گردد و در این تصور برای سقوط علتی وجود دارد که کودک از آن به طور غیر مستقیم پند واندرز می گیرد.
ترسیم شخصیت چه ایستا، چه پویا نسبت به کودک یک مسأله حیاتی است بنابراین باید با هوشیاری و احتیاط به آن پرداخت و گرنه به نتیجه­ای برخلاف آن چه که مطلوب ادبیات داستانی است می­رسیم. گاهی کودک از دیدن شخصیت یک راهزن یا رئیس یک باند یا یک دزد حرفه­ای خوشش می آید به ویژه هنگامی که به این­ها صفاتی نظیر نیرومندی، هوش، توانایی و پیروزی بر ضد بسیاری ازافراد مخالفش را منسوب کنیم یا این که شخص منحرف به هدفش در قدرت، تسلّط و ثروت حرام برسد.
شخصیت، همیشه انسان نیست بلکه بعضی وقت­ها شخصیت یک حیوان، پرنده، گل، جن، فرشته، شیطان، درخت، رودخانه یا کوه است، هم چنین داستان های حیوانات، سحر، جادو و غیره پر از حکمت است و هدفش هم پند و اندرز و بیان حکمت می­باشد که همه این موارد مثبت و به نفع همه مردم – چه بزرگ و چه کوچک،- با هر قصد و نیتی، در زندگی عملی­شان می­باشد و این مطلب در داستان­های ساده «کلیله و دمنه» و بعضی از داستان­های «هزار و یک شب» بعد از ویرایش و ساده­سازی آن­ها واضح وروشن است. در جای دیگر به موضوع مقدار مشروعیت چنین داستان­هایی برای کودک پرداخته­ایم.
بنابراین شخصیت­پردازی عنصر مهمی از عناصر داستان کودکان است. زندگی پیرامون ما سرشار از شخصیت­های بی­حدوحصراست که در شکل، لباس، روش­ها، ارتباط، عقیده و احساسات با هم متفاوتند و ما در حقیقت با این شخصیت­ها برخورد می­کنیم، از آن­ها متنفر یا به آن ها علاقه­مند می­شویم و رفتارهایشان را سرمشق خود قرار داده یا رد می­کنیم، مهم این است که این افراد، احساسات و تفکرات ما را تحریک می کنندو باعث می­شوند که موضع­های مشخصی در برابرشان اتخاذ کنیم. بنابراین کودک از طریق این کار هنری با نمونه­های جدیدی از شخصیت­ها آشنا می­ شود، نمونه­هایی که در میان ما زندگی می­ کنند ولی کودک هرگز آن ها را درک نمی­کرده و به ژرفای آن­ها نمی­نگریسته، و با راهنمایی­ها و مهارت­ هایشان آشنا یی نداشته است، نمونه­های متفاوتی نیز در جامعه­­های دیگر غیر از سرزمین ما وجود دارد، در نتیجه کودک به آگاهی وفرهنگی که باعث غنای فکر و اندیشه­اش می شود دست می­یابد. زیرا چنین شخصیت­های زنده و پویایی در تصورات کودک پویایی را بر می­انگیزد و باعث می­ شود که تصویر ذهنی ویژه ای برای آن ایجاد کند که گاهی لذتش بیشتر از واقعیت است چه این شخصیت­ها انسان باشند یا جن یا حیوان یا فرشته­های پاکیزه یا جادوگران شرور؛ مهم این است که کودک این شخصیت را- هر چه باشد- از طریق کارها، سخنان و احساساتش بشناسد نه تنها به وسیله روایت پوچ و بیهوده..
۵- زمان و مکان
مشخص­کردن زمان و مکان در داستان به عنوان یک قاعده­ی کلی ضرورتی هنری و روانی به حساب می ­آید و نوعی از تکمیل تصویرپردازی عمومی یا پشت صحنه می­باشد ،که بدون آن پراکندگی و ابهام به وجود می­آید. ولی این مسئله نسبت به کودک و داستان­های کودکان تا حدی متفاوت است، زیرا کودک در سال­های اول عمرش درک واضح و کاملی از زمان ندارد، هر چند باید گفت که درک او از مکان واضح­تر از زمان است، بنابراین شاهد این موضوع هستیم که راویان داستان های کودکان می­گویند «روزی و روزگاری.. در سال های گذشته.. یکی بود یکی نبود، غیر ازخدا هیچکس نبود» که این تعبیر به معنی گذشته می­باشد، البته بدون اینکه به طور دقیق ماهیت این گذشته مشخص شود. ولی کودک می ­تواند شب و روز را تشخیص دهد و کم­کم دیروز و فردا را بشناسد و پیوسته از پله­های پیشرفت تدریجی بالا می­رود و از روزهای هفته آگاهی پیدا می­ کند.و چنانچه داستان، دوره­ های دوردست گذشته را با نشانه­ های ویژه و خصوصیت­های مخالف و ارزش­هایی بسیار متفاوت از ارزش های معاصر ما مشخص کرده باشد، [شناخت] این گذشته [برای کودک] بسیار مشکل خواهد بود.
چنان که کودک توان تجسم مکان مثلا «بالای درخت» و« یا پایین آن» « مزرعه» یا « منزل» را دارد . این ها مکان های ساده­ای هستند که در آن ها زندگی می­ کند، و هنگامی که او را به قله کوه ،کنار دریا و نزد سندباد در داستان می­بریم این کار به آگاهی های گسترده تر و سن عقلی پخته تری نیاز دارد.
از همین زوایا داستان­های بزرگ­ترها با کوچک­ترها متفاوت است ولی کودک در سنین بالاتر به «داستان­های واقعی» گرایش بیشتری پیدا می کند و کمتر به داستان­های خیالی و افسانه ای و اسطوره ای توجه می­نماید. در این دوران واقع­گرایی کودک به طور طبیعی تشخیص می­دهد رویدادهایی که در زندگی پیش می ­آید باید «در یک مکان و زمان مشخص» باشد. بنابراین این اتفاق­ها وابسته به شرایط، عادت­ها و اصول ویژه زمانی و مکانی خواهد بود که حادثه در آن رخ داده است و ارتباط با همه این­ها یک ضرورت [اجتناب­ناپذیر] برای زنده بودن (پویایی) داستان می­باشد زیرا این ارتباط بیانگر روح درونی داستان است و این عنصر «Setting»[۱۷] (صحنه) نامیده می­ شود.
به عنوان نمونه در داستان­های حیوانات مکان همان محیطی است که حیوان می ­تواند در آن زندگی کند، پس جایز نیست حیوانی را در منطقه استوایی تصور کنیم که در قطب شمال یا سرزمین­های برفی سرد زندگی می­ کند، هم چنین حیوان صحرا با حیوان مناطق سردسیر متفاوت است، این­ها حقیقت­های طبیعی­ای هستند که باید رعایت شود تا مسائل علمی ویا جغرافیایی در ذهن کودک با هم آمیخته نشوندو کودک به نتیجه هایی سازگار با واقعیت برسد. برای بعضی از نویسندگان لذت بخش است که داستان­های گرگ­ها و شیرها و کلاغ ها و اسب­ها را بدون مشخص کردن ویژگی های مکانی و زمانی، و در اصل به منظوردادن پند و اندرز ارائه نمایند که این امر را در دوران اولیه عمر کودک می توان نادیده گرفت، ولی هرقدر که پای­بندی به محیط طبیعی بیشتر شود بهتر خواهد بود.
مکان­های مشخصی مانند: مکه- مدینه منوره – قدس وجود دارند که بهتر است کودک از زمان نونهالی آن ها را تصور و تجسم نماید هم چنین رودخانه­ها و کوه­های مشهور و زمان­هایی که خداوند آن­ها را بردیگر وقت­ها برتری بخشیده. هم چون ماه رمضان و آداب مشخص آن، دوران نبوت و پاکی و عظمت جهاد موجود در آن، روز جمعه با تمامی نورانیت و برکت و نظافت و گردهمایی در آن.
به طور کلی نویسنده هوشیار، می ­تواند بین نیازهای فنی داستان کودکان و توانایی­های عقلی و درکی کودک، بر اساس مرحله سنی­ای که مخاطب او هستند و موضوعی که در داستان به آن می ­پردازد تعادل برقرار نماید.
۶- درونمایه (اندیشه) یا موضوع
شکل هنری یا ساختار، هم چون یک ظرف است، و اندیشه، موضوع یا درون مایه همان چیزیست که این ظرف آن را در خود جای می­دهد. به درستی که رویدادهای داستان می­گذرد و تأثیر می­گذارد و شخصیت­ها در حال حرکت و صحبت کردن هستند، گویی زندگی واقعی را تجربه می­ کنند ولی حادثه کورکورانه حرکت نمی­ کند و شخصیت­ها هم بی­اندیشه و سرسری عمل نمی­ کنند چراکه پشت هر حرکت و سکونی در داستان یک هدف یا تعبیری از یک معنی .. اندیشه و موضوع وجود دارد، وموازنه هنری میان شکل و موضوع (تفکر- درونمایه) همان معادله ظریف و حساس نویسنده داستان است، در نتیجه درونمایه با تمام شگفتیش بعضی را می­فریبد، پس عاشق آن می شوند و به شکل و قالب
هنری اهمیتی نمی­دهند، و بعضی دیگر هم عاشق شکل هنری می­شوند و توجه کافی به ا ندیشه ندارند، و هر دو گروه دو نقطه نظر متناقض دارند و نمی­توانند به نمونه آرمانی ای که مطلوب ما در ادبیات وبه طور خاص در داستان پردازی کودک است، برسند.. چرا که مضمون همان اصل واساسی است که ساختار هنری داستان بر آن استوار است ، به طوری که این مضمون (اندیشه) زمانی که داستان را می خوانیم خود یکی از منابع شگفتی است، و خصوصیات بارز و موجودیت متمایز و تأثیرگذار هیچ داستانی جز با تکمیل عنصر اندیشه معین نمی­ شود.
به طور کلی ادبیات اسلامی به مضمون یا اندیشه بدون بی­توجهی و نادیده­گرفتن شکل هنری ،اعم از نثر و شعر توجه دارد، پس نزد ادیب اسلامی مبنا همان رساندن معنی و ارزش­های مشخص به خواننده به وسیله ابزار هنری کارآمد است، و ما می توانیم بگوییم که شکل ابزار است، و اندیشه رسالت، و هدف هم به وجودآوردن فرد مسلمان است- و این همان چیزیست که در این جا در بخش ((وظیفه (کارکرد) ادبیات کودک)) آن را توضیح داده­ایم.
اندیشه در درون خود در بر گیرنده عوامل، نتیجه و معنی عام یا خاص می باشد، که به خاطر رضایت بخش شدن باید با ژرف­نگری انتخاب، و به شکل محکم و گیرائی ارائه شود، و به اهمیت و پیامدهای ارزش­مندش، با وارد کردن آن در حادثه از طریق گفتار، عمل و احساس اشاره شود.
بعضی­ها معتقدند که نویسنده تعهدی در قبال حل مشکلات ندارد، زیرا کافیست که آن مشکل را به شکل صادقانه و جالب توجهی به تصویر بکشد، و در درون خواننده فکر و خیال و توانائی­هایی را به وجود آورد، که وی به ابداع راه حل شایسته ­تری فکرکند، به طور کلی این سخن اشتباهی نیست،ولی ما می­گوییم که توانایی­های عقلی، روحی و معنوی کودک، او را به فهمیدن راه حل و انتخاب موضع روشن قادر نمی­سازد، بنابراین لازم است که رفتارها و احساسات شخصی به کودک القاء شود تا- همان طور که گفتیم- این کار به ایجاد داستان هنری مناسب، به همراه حفظ ارزش­های زیباشناختی و هنری داستان منجر شود، زیرا کودک با یک مرد بالغ و پخته بسیار تفاوت دارد ،و طبق ادعای دعوت­کنندگان به مکتب «هنر برای هنر» مشهور است که، مردم کار هنری را فقط به خاطر زیباییش می­خوانند، ولی از اندیشه (مضمون) هم، به عنوان بخشی از زیبایی داستان بهره­مند می­شوند..
پس «اندیشه ومضمون» مناسب کودکان، که در مواردی برای بزرگ­ترها مناسب نیست کدام است؟؟ این سوالی است که نویسنده داستان کودکان باید قبل ازشروع به نوشتن به آن پاسخ گوید..
۷- صداقت
صداقت به عنوان یک اصطلاح هنری در تمام قسمت ها و بافت­های کار ادبی وارد می شود، و منظور از آن هماهنگی تعبیر با معنی و تسلسل و پیوستگی منطقی و رضایت­بخش حوادث، و پیوند ساختاری محکم میان شکل و محتواست، آن­گونه که نتیجه آن قدرت تاثیرگذاری عقلی، درونی و معنوی و نیز پذیرش موضع­ها و رفتارهای سازنده­ای است که تمام یا بیشتر آن ها مدنظر بوده است. از جمله عناصر این صداقت استفاده از حقایق دینی و تربیتی و روانی است که کارشناسان متخصص در رشته­های مختلف معرفت، در سایه بررسی­ها ،تجربه­ها و مشاهده­های ایمن آن را درک کرده ­اند.
در رابطه با ادبیات بزرگسالان، برخی چنین می­پندارند که «کاویدن» یا خارج­کردن اندیشه­ها و احساسات پراکنده و غیرمرتبط عقل باطنی نوعی صداقت هنریست. ولی این نگرش نسبت به ادبیات کودکان یک خطای فاحش و خروج بر ضد اصول حقایق تربیتی و روانشناسی هر کودکیست و این بدین معناست که ادبیات کودک ویژگی­ها و نیازها و شرایط ویژه خود را دارد. حتی داستان­های خیالی یا افسانه­ای کودک، به شدت نیازمند صداقت هنری و موضوعیست یعنی به شیوه­ای منطقی و رضایت­بخش اجرا شود، تا جائی که خیال حقیقت به نظر برسد. به همین خاطر است که کودک به سرعت از خواندن داستانی که از آن بوی نیرنگ به مشامش می رسد و اشیاء را دقیقاً به همان شکل می­پندارد فرار می کند، بنابراین بعضی از ناقدان چنین اعتقاد دارند که کودک هرچند هم که اندیشه­اش بر روی آوردن به کار ادبی یا نفرت و فرار از آن تمرکز دارد، اما هوشیارترین ناقد است. به این دلیل کارشناسان ادبیات کودک معتقدند که به ناچار نویسنده باید تاحدی دارای «بینش و احساسات کودکانه» باشد ،و در دنیای کودکی زندگی کند یا اینکه در حد توان آن را تجسم نماید.
دکتر علی حدیدی[۱۸] می­گوید: «… داستان خوب، در وهله اول و قبل از هرچیز باید دارای صداقتی آشکار و مسلم باشد. در این­جا منظورمان از صداقت، همان چیزیست که به ظاهر و باطن انسان روشن­بینی و فهم عطا کند و بیان صادقانه را جهت شناخت تجربی در او ایجاد نماید. پس می­توان گفت: تعداد روز افزون کتاب­های کودکان در جهان، هر نسلی از کودکان سرزمین­های پیشرفته را هنگام بزرگسالی به سمت کشف حقیقت­های علمی، تاریخی و اجتماعی پیش برده و روح تلاش و تحقیق را در درونشان استوار گردانیده است. چه به اندازه­ نخستین علمی که بشرانجام داده، قدمت داشته باشد یا به اندازه­ تجربه کنونی در شیمی یا رفتن به کره ماه جدید باشد، کودکان تا وقتی این ماده خوب و هیجان­انگیز باشد، از آن استفاده می­ کنند. صداقت در دنیای کودکان، در دنیای توهم و خیال، حتی در دنیای طنز و افسانه، در حکایت­های جنیان و داستان حیوانات و ماجراجویی­های قهرمانان و افسانه­ های گذشته و حکایت­های مردمی (عامیانه) وجود دارد و همان طور که صداقت در قلب و روح انسان وجود دارد، در کارخانه­ها و مزرعه­ها و جنگل­ها نیز وجود دارد، پس بدین خاطر موضوع داستان خوب باید ارزش­مند و مناسب باشد تا سزاوار رسیدن به [گوش] کودک باشد، هم چنین باید بر اصل عدالت و پاکی و پاکیزگی و امور اخلاقی سالم، و اصول ادبی و رفتاری­ای که باعث استواری اطمینان کودک به این ارزشهاست مبتنی باشد، از میان داستان­ها بهترین داستان­های نوشته­شده برای کودک آن­هایی هستند که رویدادهایشان در بردارنده حقیقت­هایی هستند که سزاوار جاودانه شدن و الهام بخشی زندگی عاطفی و درونی برای انسان باشند،و این داستان­ها همان چیزیست که احساسات احمقانه و پوچ را در کودک زنده نمی­ کنند، بلکه در آنان عواطف لطیف و ظرافت احساس را شکل می­دهند. چنین داستان­هایی به کودک توان مشارکت در احساسات و عواطف بزرگ انسانی را می­بخشد، و آن­ها را به بزرگداشت زندگی بشریت و احترام به آن مجهز می کند، در نتیجه قدر زندگی حیوان و گیاه را می­شناسند و یاد می­گیرند که چگونه امور مبهم و پیچیده در میان موجودات و یا انسان را بی ارزش نپندارند.[۱۹]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
بعضی­ها چنین عقیده دارند که پرداختن به یک داستان با تمام حوادث رخ داده آن در زندگی یا واقعیت همان صداقت مطلوب محسوب می­ شود، در حالیکه فراموش کرده ­اند که عکس یا عکاسی تصویر خارجی سطحی است که، هیجان­های درونی را لو نمی­دهد، به جریان­های عقلی و فکری نمی ­پردازد و هیچ رفتاری را به طور درست ودقیق تفسیر نمی کند، زیرا وظیفه اصلی ادیب این است که به رویدادهای عادی بپردازد، تا اهمیت، انگیزه و آثارش را آشکار کند، و نظم موجود در رویدادها و حرکت داخلی و خارجی را به شیوه هنری دوباره ایجاد نماید به گونه­ ای که جنبه­ های مختلف از طرح داستان گرفته تا شخصیت ها، حوادث، تعبیر هنری و تأثیر در رفتار، فکر و موضع را در نظرداشته باشد…
از همین رو می بینیم؛ واقعیت به همان شکل عادی پایاب و بدون اشاره های عمیق وجود دارد، ولی زمانی­که به ماده خام واقعیت بپردازیم و دست هنر و اندیشه را در آن به کار ببریم، می­توانیم مسئله تأثیرگذار شدید بسیار جذابی را از آن خارج نمائیم… یک تخته چوب غیرقابل نفوذ یا در، یا تکه­ای مس یا آهنی که از معدن استخراج می­ شود، با ساخته­های فلزی مناسب و زیبا تفاوت دارد.. از همین جاست که به کارگیری مثال زدنی ماده خام- یا واقعیت- و ارائه مناسب آن، اطمینان از معنی زیبایی و تجسم جنبه سودبردن از آن به معنای صداقت وارد می­ شود.
قرآن کریم- که همان نمونه برتر است – در داستان­های بزرگ و جاودانش نمونه های زیبایی از این مساله را برای ما ارائه می­نماید. مثلاً داستان یوسف فقط یک سری رویداد نیست، بلکه احساسات انسانی را به شکل­های مختلف و با، ضعف و نیرومندیش درگیر می­ کند. همچنان که افکار واندیشه­ها در آن در هم می­پیچند، نمونه­های گویای انسانی با هم برخورد می­ کنند، و پند و حکمت در آن به جریان می­افتد، در نتیجه خودمان را – درحالی که این آیه ها را می­خوانیم- مقابل تصویر راست،زنده و گویایی می بینیم که، در بردارنده تمامی عنصرهای راستی پویایی و تأثیرگذاری است، هم چنان که شاهد درونمایه­ی اصلی و مسلطی هستیم که خود پایه اعتقاد سالم و تربیت درست است.
صداقت در ادبیات کودک- همان طور که بیان کردیم- معنی گسترده­ایست که شامل: شکل ،محتوا و نظام­دهی شگفت­آور بین تمامی بخش­ها و قسمت ­هاست و به لفظ، جمله، عبارت، تصویر درونی و شیوه تربیتی می ­پردازد و سراسر داستان از الف تا یاء را شامل می­ شود..
هر قدر که کودک از نظرعقلی پیشروی نماید، بیشتر به داستان­های واقعی مشتاق­تر می­ شود، من از کودکان خود زمانی که برای آن ها بعضی از داستان ها را حکایت می کردم شنیدم که در پایان داستان به من می­گفتند این داستان خیالی است یا واقعی؟برای من در آغاز سخت بود که به آن ها جواب بدهم چون می­ترسیدم که اگر باخبر شوند داستان غیرواقعی است اثرش از بین برود، تا این که کم کم توانستم بعضی از مسائل مناسب سن­شان را برای آن ها به طور شفاف بیان کنم ،در حالی که به این مسأله ایمان داشتم که کودک راستی را می پسندد، و اگر داستان هم واقعی نباشد این مطلب مانع بهره­مندی هنری (لذت) کودک نمی باشد. هم چنین می­بینیم که کودک به تدریج [بیشتر] عاشق و شیفته داستان واقعی می شودو آن را ارزشمند می شمارد، و این مساله باتوجه به عقل ودرون کودک به صداقت نزدیک تر است، و چنانچه داستان خیالی به شیوه مناسب بیان شده و قواعد مختلف هنر داستانی در آن رعایت شود، کودک وحتی خود ما هم در بزرگسالی هم چنان عاشق داستان خیالی باقی می­مانیم.
انواع داستان!
همان طور که معلوم است داستان گونه اصلی ادبیات کودک به شمارمی آید. داستان در ادبیات کودک انواعی دارد:
– اسطوره
– خرافه و داستان جادو
– داستان واقعی
– داستان عامیانه
– داستان آموزنده
– داستان های جن و شبح
– داستان های شعری
– داستان های قهرمانی
– داستان­های ماجراجویانه
– داستان­های پلیسی و چیستان
– داستان­های حیوان و جماد
– داستان­های ترجمه شده
پرسش مهمی در مورد «مشروعیت» بعضی از انواع این داستان­ها از لحاظ دینی وجود دارد، و ما به کتاب ارزشمند- قرآن- نگاه خواهیم کرد تا آن چه راکه باعث هدایت ما در این راه ظریف است، مشاهده و درک کنیم می­دانیم که سحر در قرآن کریم آمده است، ما داستان هاروت و ماروت را داریم که به مردم سحر یاد می­دادند و کارهایی می­کردند تا به عنوان نمونه بین زن و مرد تفرقه ایجاد کنند، در حالی که جزبه اراده­ی خداوند نمی­توان به کسی ضرری رساند، جادوگرانی نیزبودند که فرعون در «روز زینت»[۲۰] جهت مقابله با معجزه موسی علیه­السلام آن ها را جمع کرد: – بنابراین سحر وجود دارد و دارای تفسیرهاو روش­های مخصوص به خود است، جادوگران چشم مردم را فریب می­دهند، بنابراین این کار نوعی نیرنگ و مهارت بالا در ریاکاری و گمراه­سازی است، ولی اسلام- با وجود و وجود داشتنش – به شدت این عمل را رد می­ کند و آن را جزء کارهای زشت شیطان و گمراهی آشکار به حساب می آورد، پس زمانی که داستانی برای کودک نوشته شود که در آن سحر وجود دارد، به شرط رعایت مفهوم اسلامی این مساله هیچ مانعی وجود ندارد.
هم چنین ذکر جن در قرآن کریم وارد شده و سوره­ای در قرآن به نام «جن» وجود دارد، جنیان نیز دنیای ویژه خود را دارند ، در میان­شان مومن و کافر وجود دارد،و پیامبرخدا سلیمان آن­ها را به – عنوان یک معجزه – در بعضی از کارها به خدمت می گرفت. (قالَ عِفریتَ مِن الجِن أنا آتیکُ نه قبل أن تَقوم مِن مَقامِک..)[۲۱] و احضار جن و به کارگیری آن­ها به روش­های مشخص ،گاهی با بسیاری از خرافه­ها و افسانه­ها آمیخته شده است، که اسلام از این کار نهی کرده است. مسائل مربوط به سحر و جادو ممکن است در مورد داستان­های جن نیز مطرح شود.
در مورد داستان­های مربوط به حیوانات می­بینیم که برای کودکان، و حتی بزرگترها، هیچ منعی در مورد آن ها وجود ندارد، و علاوه بر آثار قدیمی کارهای ادبی جدیدی برای بزرگ ترها نوشته شد ه واز میان این داستان های مشهور رمان نویسنده­ی معروف ذ«أرویل» با عنوان «مزرعه الحیوانات الثوریه» است که در آن با ساختار کمونیستی به عنوان شیوه ای اشتباه برای زندگی مقابله می­نماید. از میان میراث گذشته کتاب «کلیله و دمنه» به عنوان یک اثر بی­نظیر در این زمینه وجود دارد و گفته است: بعداز پرداختن بعضی از داستان­هایش به توسعه و بهبود در ادبیات جهانی ویژه کودک بسیار تأثیرگذار بوده است، هم چنین در قرآن کریم شاهد اسم بعضی از حیوان­ها و حشره­ها از جمله «هدهد سلیمان» و مورچه ای هستیم که گفت: (یا ایها النَمل أدخلوا مَساکنِکُم لیحطنکم سُلیمان وَ جُنوده…)[۲۲] تا آخر آیه، هم چنین بعضی از معجزه­ها وجود دارد که به رسول خدا (صلی­الله علیه و آله) نسبت داده شده است، به طوری که سوسمار و آهو و شتر با او صحبت می کردند… تا آخر.[۲۳]
واقعیت این است که حیوانات به عنوان رمزهایی در هنر و دین به طور یکسان به کار گرفته می­شوند، علاوه بر این بعضی از حیوانات ویژگی­های مشخصی دارند مانند شجاعت در شیر، کندی در لاک­پشت، مکر و حیله در روباه، پشتکار، صبر، برنامه ­ریزی در مورچه و زنبور عسل،و امور مهم دیگری که می توان آن ها را در حفظ بعضی از ارزش­ها، اندیشه ها و رفتارها در [درون] کودک به کار گرفت…
هم چنین در قرآن آمده است که اعضا و جوارح ما در روز قیامت علیه ما شهادت می­دهند… روزی که دست و پای­شان علیه آنان شهادت می­دهد.»[۲۴] حتی مرده به شکل معجزه­آسایی سخن می­گوید، ولی یک مسئله بسیار مهم در مورد افسانه­پردازی یا اسطوره­های دینی یونانی باقی می­ماند..این که آیا می­توانیم برای کودک مسلمانی که در آغاز زندگیش به سر می­برد داستان­هایی از الهه خوبی، بدی، زیبایی.. دوستی … شعر.. موسیقی و غیره ارائه دهیم؟ همان طور که این افسانه­پردازی­ها واسطوره­ها دارای تفسیرهای خرافی در مورد هستی و پدیده­های آن، باد، خورشید، ماه، دریاها، رودخانه ها، شکوفه­ها و حیوانات است و این تفسیرها مخالف با حقیقت­های علم و دین هستند و بت­پرستی­های خطرناک با آن آمیخته است و رمزهای عجیبی می­دهد که – تا امروز- بر ادبیات و هنرهای جهانی، در دوران های مختلف تاریخ تاثیر گذاشته ،و شاید به همین دلیل گاهی علمای گذشته ما علوم یونان و فلسفه آن ها را ترجمه کرده اند و به ترجمه های این اسطوره هاو افسانه ها به دلیل مخالفتشان با ارزش­های اسلام و عقیده و اصول اسلامی خیلی توجه نکرده ­اند، بنابراین ما معتقدیم: که چنین افسانه­پردازی­ها و اسطوره­هایی با توجه به خطر دینی و علمی­شان درست نیست که به صورت ترجمه یا اقتباس یا مفهومی و نزدیک به ذهن به کودک مسلمان ارائه شود، و آیا این خطر برای همیشه وجود دارد؟؟ ما می­توانیم بعد از بزرگ شدن و محکم شدن عقیده کودک،و مصون شدن او در برابر چنین خرافه­هایی این مسأله را رها کنیم و این مسائل تنها بخاطر آگاهی­یافتن کودک بدان ها به کودک ارائه شود [البته] با توضیح اشتباه بودن چنین نگرشی که در دوران بت­پرستی و گمراهی رواج یافته بود.
همانا دور نمودن چنین اسطوره­ها وافسانه­پردازی­هایی از کودکانمان در دوران اولیه عمرشان یک امر حیاتی و ضروری است، و ما- به عنوان مسلمان- در این کار نوآور نیستیم، زیرا حکومت­های مارکسیستی و اسرائیل و دیگران، بسیار حریص به تغذیه نمودن کودکان شان به وسیله اندیشه ،تخیل و حوادثی هستند که در خدمت فلسفه و عقیده­شان باشد، بلکه حتی گاهی آن قدر در این کار زیاده­روی می کنند که بعضی از ارزش­های علمی ثابت و مخالف با اعتقاد مارکسیستی و صیهونی را زیرپا می نهند، و هیچ دلیلی برای آن در دین واضح­تر از رد شدن بسیاری از نظریه­ های روان­شناسی، جامعه شناسی و مسائل ثابت توسط روسیه و مکتب های فکریش وجود ندارد. به خاطر اینکه عقیده نسل­های جدید­شان توسط مارکسیسم نلغزد. اسرائیل نیز همین کار را هنگام جعل­کردن تاریخ ،تحریف تورات و مسخره کردن تلمود[۲۵] انجام می­دهد، تا اعتقادات و اصول بیگانه­ای را که در قرآن کریم ذکر شده و صفحه­های پراکنده رویدادهای تاریخی­شان را پر کرده خارج سازد.
کلام مختصر در مورد چنین داستان­هایی این است که به آن­ها با دید اسلامی درست نگاه کنیم، سپس به نفع یا بر ضدشان حکم صادر کنیم، من معتقدم که پژوهش­گران و محققان اسلامی مأموریت بزرگی دارند، که باید در این زمینه به منظور مشخص شدن کارها انجام دهند، تا چشم بسته از مکتب­های فکری و ادبی­ای که آیین خداوند را به درستی تکریم و ستایش نمی­ کنند تقلید ننمائیم.
در حقیقت بی­هیچ شکی امروز ما در دوره­ای هستیم که در آن کشف­های فراوانی در زمینه علم و تکنولوژی صورت گرفته و ابزارهای تحقیق و بررسی و ارزیابی در آن گوناگون شده. پس در چنین شرایطی درست نیست که کودکان­مان را به سمت داستان­های ساده­ای سوق دهیم، که آنان را از معیارهای صحیح علمی و ارزش­های ثابت آن خارج می کند، علاوه بر آن حفظ اصول و پایه­ های دینی اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است.
از مسائل جالب توجه این است که کودکان امروزه بیشتر به داستان­های واقعی گرایش و وابستگی دارند، و توان تشخیص داستان خیالی و واقعی را دارند. پس کودک هر چند از داستان گرگ و بره لذت می برد، اما می بینیم که از خود می پرسد: « آیا گرگ حرف می­زند … آیا بره واقعاً حرف می­زند..»؟، و این به معنی نادیده گرفتن خیال در زندگی کودک نیست.. پس [می­توان گفت] فرش باد قدیم، با پرنده امروز تفاوت زیادی ندارد. هم­چنین تلفن… برق.. تلویزیون.. رادیو.. سفینه­های فضایی ..همه این­ها خیال دیروز و حقیقت­های امروزند. پس علاقه کودک به داستان­های واقعی یک میل طبیعی است، زیرا کودک فرق زیادی میان خیال­های گذشته، و دستاوردهای کنونی حس نمی­ کند..
مرحوم «علی أحمد باکثیر» تجربه شایان توجهی در بررسی افسانه « أودیب الملک» (شاه اودیب) دارد چرا که این کاررا با دید جدید اسلامی ارائه داده است، به گونه ای که تفاوت فراوانی با افسانه های قدیمی دارد، و ناقدان هم نظریه های مختلفی در مورد ارزیابی و برآورد این عمل (أثر) مهم نمایشی دارند.[۲۶]
یک بار دیگر می­گوییم: معیار ما همان اسلام است..
شعر وادبیات کودکان
گفته می­ شود:”شعر زبان وارد شده در زبان است”[۲۷]. چنانچه این سخن بر چیزی دلالت داشته باشد، این است که شعر زبان و ساختار ویژه خود را دارد.
از گذشته ناقدان و مورخان پیشین با شیوه هایی متفاوت از نثر بر بی مانند بودن شعر تأکید کرده اند، در نتیجه شعری که هم چون الفیه ابن مالک و دیگرموارد ترجمه علوم و قواعد می باشد نظم یا نثر منظوم محسوب می شود، زیرا به جز وزن و قافیه یکسان در دو مصراع ویژگی های دیگر شعر را ندارد، هر چند که این قافیه هم از بیتی به بیت دیگر متفاوت باشد. ابن مالک چه می گوید:

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

کـلامنا لفــظ مفـید کاستــقم اســم وفعـل ثُــم حــرف الکـلم

سخنان ما لفظ مفیدی هم چون استقم هستند که شامل اسم و فعل و حرف می باشد.

 

 

 

 

 

 

 

بالـجر و التنـوین و النــدا وأل و مسنــد للإسم تمیــیزحصل..ألخ

به وسیله حرف جر و تنوین و ندا و أل و مسند بودن اسم مشخص می­ شود .. تا آخر.
خواننده هنگامی که این بیت­ها را می­خواند چه حسی دارد، او در برابر قواعدی شبیه به نظریه­ های هندسی، معادله­های ریاضی و تعریف­های فیزیکی قرار گرفته، که به معنی درست نمی تواند شعر باشد، بلکه سخن به هم پیوسته ایست، که عاطفه و احساس مارا بر نمی­انگیزد، هیچ ضمیری را آگاه نمی­ کند و در عقل هم هیچ شوق و کنجکاوی ایجاد نمی­ کند.
چه بسیار افرادی که به نظم می­پردازند، اما افراد کمی هستند که نظم­شان شعر است. کودکان شعر را دوست دارند، هرچند که در سال های اول عمرشان آن را نمی­فهمند، اما از شنیدن آهنگ­هایش به وجد می آیند، و – هر مادری – به تکان­دادن فرزندش با کلمات هم وزن و قافیه دارای لحن و موسیقی تمایل شدیدی دارد، کودک هم هنگام شنیدن این کلمات احساس رضایت و آرامش می­ کند، با این آهنگ­های شیرین می­خوابد و اعضای بدنش با خوشحالی و شادی به هیجان می­آید، و در بزرگسالی بعضی از شعرهای دارای بحرهای کوتاه، با لفظ و معنای ساده و ریتم­های واضح را حفظ می­ کند،و سال به سال، شعر را به صورت تدریجی [بهتر] می پذیرد و تصور می­نماید، تا این که به مرحله ای می رسد که می ­تواند سرودهای حماسی و داستان های شعری را حفظ کند، و آن را باهم کلاسی­هایش در مدرسه تکرار نماید و به خواندن آن به صورت آواز درمحله و خانه افتخار می کند، این حالت زمانی برقرار می شود که این شعر و لذت بردن ازآن [در وجودش] پایه­ریزی شود.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:53:00 ق.ظ ]