« و مرا به رحمت خود در زمره بندگان صالحت درآور». درواقع می توان گفت که آن حضرت همه چیز را از خدا می خواهد .
و ثنای دیگری که قرآن از حضرت سلیمان علیه السلام نقل فرموده :
«ô‰s)s9ur $oY÷s?#uä yŠ¼ãr#yŠ z`»yJø‹n=ߙur $VJù=Ïã ( Ÿw$s%ur ߉ôJptø:$# ! “Ï%©!$# $uZn=žÒsù ۴’n?tã ۹ŽÏWx. ô`ÏiB Ínϊ$t7Ïã tûüÏZÏB÷sßJø۹$# » (نمل/۱۵)
( و به راستی به داود و سلیمان دانشی عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش برتری داده است).
وجه ادبی که آن بزرگوار در این پند و شکر خود بکار بردند و فضیلت علم خود را به خداوند نسبت داد روشن است چون مثل مردم بی ایمان علم خود را به خود نسبت نداد چنان که قارون ـ بنابر نقل قرآن کریم ـ چنین کرد و در پاسخ قومش که نصیحتش کردند و به این که مال خود بنالد اندرزش داد گفت:« !$yJ¯RÎ) ¼çmçFÏ?ré& 4’n?tã AOù=Ïæ ü“ωZÏã » (قصص/۷۸)(طباطبایی،۱۶/۱۱۴) ( من اینها را در نتیجه دانش خود یافته ام).
و چنان که قران کریم این رذیله را از اقوام دیگری نیز چنین نقل فرموده:
«$£Jn=sù öNßgø?uä!%y` Nßgè=ߙ①ÏM»uZÉit7ø۹$$Î/ (#qãm̍sù $yJÎ/ Nèdy‰YÏã z`ÏiB ÉOù=Ïèø۹$# šX%tnur NÎgÎ/ $¨B (#qçR%x. ¾ÏmÎ/ tbrâä̓öktJó¡o„ »(غافر/۸۳).
(چون پیامبرانشان دلایل آشکار بر ایشان آوردند ، بر آن چیز[ مختصری] از دانش که نزدشان بود خرسند شدند و [ سرانجام] آن چه به ریشخند می گرفتند آنان را فرو گرفت).
پس نباید کلام سلیمان علیه السلام را حمل بر خودستایی و تکبر نمود و آن را سزاوار مذمت دانست زیرا غرض آن بزرگوار این است که به عنوان شکر نعمتی را به خداوند بخصوص آن حضرت ارزانی داشته ذکر کند و درست هم بوده، سلیمان علیه السلام بر بسیاری از مؤمنین فضیلت داشته، خدای تعالی هم از مؤمنین حکایت کرده که از خدای خود فضیلت و برتری را درخواست کرده و علاوه بر انکه مذمتش نفرموده، ایشان را به علو همّت و بلندی طبع هم ستوده و فرموده:
«tûïÏ%©!$#ur šcqä۹qà)tƒ $oY­/u‘ ó=yd $oYs9 ô`ÏB $uZÅ_ºurø—r& $oYÏG»­ƒÍh‘èŒur no§è% &úãüôãr& $oYù=yèô_$#ur šúüÉ)­FßJù=Ï۹ $·B$tBÎ) » (فرقان/۷۴)<br />(و کسانی اند که می گویند: پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنی چشمان[ما] باشد و ما را پیشوای پرهیزگاران گردان).<br />۸-۳) دعای حضرت زکریاعلیه السلام:<br />قرآن کریم از حضرت ذکریا علیه السلام برای درخواست فرزند مناجاتی را به این مضمون نقل کرده است<br />«ãø.ό ÏMuH÷qu‘ y7În/u‘ ¼çny‰ö۷tã !$­ƒÌŸ۲y— . øŒÎ) ۲”yŠ$tR ¼çm­/u‘ ¹ä!#y‰ÏR $wŠÏÿyz . tA$s% Éb>u‘ ’ÎoTÎ) z`ydur ãNôàyèø۹$# ÓÍh_ÏB Ÿ@yètGô©$#ur â¨ù&§۹$# $Y6øŠx© öNs9ur .`à۲r& šÍ !%tæ߉Î/ Éb>u‘ $wŠÉ)x© . ’ÎoTÎ)ur àMøÿÅz u’Í<ºuqyJø۹$# `ÏB “Ïä!#u‘ur ÏMtR$Ÿ۲ur ’ÎAr&tøB$# #Ï%%tæ ó=ygsù ’Í< `ÏB šRà$©! $wŠÏ۹ur .ÓÍ_èO̍tƒ ß^̍tƒur ô`ÏB ÉA#uä z>qà)÷ètƒ ( ã&ù#yèô_$#ur Éb>u‘ $|‹ÅÊu‘ . » (مریم/۶-۲)
( [این] یادی از رحمت پروردگار تو[ درباره ] بنده اش زکریاست، آنگاه که [زکریا] پروردگارش را، آهسته ندا کرد گفت: پروردگارا، من استخوانم سست گردیده و[موی] سرم از پیری سپید گشته و ـ ای پروردگار من ـ هرگز در دعای تو ناامید نبوده ام و من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولی [ و جانشینی] به من ببخش. که از من ارث برد و از خاندان یعقوب[نیز] ارث برد، و او را ـ ای پروردگار من ـ پسندیده گردان).
از جمله ادبی که آن حضرت در این دعا رعایت نموده این است که اولاً پروردگار را آهسته ندا کرده چرا که دعای پنهانی جزء بهترین آداب دعا کردن است همانطوری که در روایت هم آمده که آهسته دعا کردن نشانه ادب است و درثانی خود را معتکف و گدای درگاه الهی دانسته و ناامید از الطاف خدای مهربان نگشته و اشاره کرده که ای پروردگار، من هرگز در دعای تو ناامید نبوده ام.
در کتاب فی ضلال القرآن آمده:« زکریا» علیه السلام در این موقف در نهایت قرب و اتصال پروردگارش را می خواند چنانکه شاهدیم « رب» را بدون حرف ندا بکار برده است(سید قطب،۱۶/۲۷).
اودر اینجا با ذکر«لَمْ اَکُن بِدُعائِکَ رَبِّ شَقَیاً» چنین بیان می کند که از دوران جوانی تا امروز که استخوان هایم سست و موی سرم سفید شده همچنان معتکف و گدای این درگاه بودم و هیچ وقت ناامید و تهی دست برنگشته ام(طبرسی،۱۵/۱۴۱؛ فیض کاشانی،۳/۲۷۳).
این نحو تضرع یک نوع ادب است که آن حضرت در مقابل پروردگار خود رعایت نموده است و خود را گدا دانسته و با تضرع و زاری که یک نوع ادب در مقابل پروردگاراست، در مقابل پروردگار به دعا پرداخته است و پیری خود و عقیم بودن همسر او را از چشم داشتن به امکانات الطاف الهی بازنداشته است و بدین گونه انبیا خود الگوی انسان کامل ، امام،شاقول و ترازو برای دیگر انسانها هستند به ما می‌آموزند که همواره یاد آور این نعم و الطاف الهی باشیم .
۹-۳) دعای حضرت ایوب (ع)
حضرت ایوب علیه السلام سرگذشتگی غم انگیز و در عین حال پرشکوه و با ابهت دارد. صبر و شکیبایی او مخصوصاً در برابر حوادث ناگوار عجیب بود به گونه ای که «صبر ایوب» یک ضرب المثل قدیمی است.
ایشان رنج های فراوانی دید، دچار بیماریهای بسیاری شد ، اهل او و همه بستگان نزدیکش از او فاصله گرفتند و وی تنها ماند (فرزندانش مردند و همسرش هم او را رها کرد) نه یارای حرکت داشت و نه کسی بود تا وی را کمک دهد و از آن جهت که به مقام والای تسلیم رسیده بود ادب را حفظ کرد و هرگز جزع و ناله نکرد و جز به خدا به احدی توسل نشد و بدون اذن خداوند چیزی هم از آن ذات اقدس نخواست تا آنکه اجازه داده شد.پس در آن حال دست به دعا برداشت و به خدا گفت: «ö’ÎoTr& zÓÍ_¡¡tB ß`»sÜø‹¤±۹$# ۵=óÁãZÎ/ A>#x‹tãur » (ص/۴۱) .<br />«پروردگارا،شیطان مرا به زحمت انداخته و عذابم کرده است»<br />شیطان در روح انبیاء و مجاری ادراکی و ارادی آنها راه ندارد ، ولی در بدن آنها ممکن است نفوذ کند و حضرت ایوب علیه السلام می دانست که در مواقع خطر جز خدای متعال تکیه گاه دیگری ندارد چنانکه خداوند هم در سوره کهف آیه ۲۷ می فرماید :<br />«ã`s9ur y‰ÅgrB `ÏB ¾ÏmÏRrߊ #Y‰ystGù=ãB » «غیر از خدا پناه گاه و سنگری نیست»<br />و لذا حضرت ایوب علیه السلام در سختی ها صابر و به لطف غیبی حق امیدوار بود و کاری را که عادتاً ممکن نیست از خداوند ممکن می دانست و خداوند تسبیح متضرعانه ی ایوب را مستجاب کرد.<br />و همچنین حضرت ایوب علیه السلام در مقام دعا و طلب حاجات خود می گوید :<br />«’ÎoTr& zÓÍ_¡¡tB •Ž‘Ø۹$# |MRr&ur ãNymö‘r& šúüÏH¿qº§۹$# » (انبیاء/۸۳) .<br />«هنگامی که پروردگارش را ندا داد که : به من آسیب رسیده است تویی مهربانترین مهربانان»<br />این جمله از ۲ جهت حاکی از کمال ادب ایوب علیه السلام است یکی آنکه نگفت خدایا مرا گرفتار کردی یا به گرفتاری انداختی بلکه عرض کرد پروردگارا گرفتاری به من رسیده و من در معرض ضرر و مشکلات قرار گرفته ام و به خداوند شکایت نکرد و نگاه طلبکارانه نسبت به خداوند متعال نداشت. و دیگر آنکه به جای درخواست رحم از خدای تعالی عرض کرد «تو ارحم الراحمینی» و نگفت «به من رحم کن» و از به کار بردن لفظ امر خودداری کرد. عرض کرد «انت ارحم الراحمین» پروردگارا رحمت تو نامحدود است رحمت دیگران مظهر رحمت توست «ÓÉLyJômu‘ur ôMyèřur ¨@ä. &äóÓx« ۴» (اعراف/۱۵۶) غیری نیست که در قبال خدا رحمت داشته باشد تا رحمت او بیشتر باشد.<br />در مورد ایوب پیامبر صلی الله علیه و آله که آمده :<br />«ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا می داد که به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان» (انبیاء/۸۳) .<br />این عبارت نشانگر این است که ایوب علیه السلام در گفتار با پروردگار خویش کمال ادب را رعایت کرده و پس از اظهار پریشان حالی اش بی درنگ نگفته مرا رحم نما بلکه پیش از آن گفته: تو از همه رحم کنندگان برتر هستی .<br />و علامه طباطبایی در این باره می گوید:<br />ایوب همانند سایر پیامبران به هنگام دعا برای رفع این مشکلات طاقت فرسا نهایت ادب را در پیشگاه خدا بکار می برد حتی تعبیری که بوی شکایت بدهد نمی کند هرگز جزع و ناله نکرد و جز به خدا به احدی متوسل نشد و بدون اذن خدا چیزی هم از او نخواست تا اینکه مآذون شد. او تنها می گوید: من گرفتارمشکلاتی شده ام و تو ارحم الراحمینی و پروردگارش را در نهایت رحمت می خواند حتی نمی گوید مشکلم را برطرف فرما زیرا می داند او بزرگ است و رسم بزرگی را می داند. وجوه ادبی که در این دعا بکار رفته است از بیانات قبلی روشن می شود ایوب علیه السلام حاجت خود را که عبارت بود از بهبودی از مرض صریحاً ذکر نکرد او نیز خواست هضم نفس کند و حاجت خود را کوچکتر از آن بداند که از پروردگار درخواست آن را بکند (طباطبایی ، ۶/۳۲۰ ؛ زمخشری ،۳/۱۳۰) .<br />بنابراین با توجه به مطالب بالا پرهیز از افکار گناه آلود و عمل نکردن به گناه نشانه ادب بندگان در برابر خداست که حضرت ایوب علیه السلام نیز ظریف ترین و زیباترین نوع ادب را رعایت نموده است .<br />۱۰-۳) دعای حضرت یعقوب (ع)<br />از جمله ادعیه انبیاء دعایی است که خداوند متعال آن را از حضرت یعقوب علیه السلام وقتی که فرزندانش از مصر مراجعت کردند در حالیکه بنیامین و یهودا را نیاورده بودند حکایت کرده و فرمود:<br />« ۴’¯<uqs?ur öNåk÷]tã tA$s%ur 4’s”y™r’¯»tƒ ۴’n?tã y#ߙqムôMžÒu‹ö/$#ur çn$uZøŠt㠚ÆÏB Èb÷“ßsø۹$# uqßgsù ÒOŠÏàx. (#qä۹$s% «!$$s? (#àstGøÿs? ãà۲õ‹s? y#ߙqム۴Ó®Lym šcqä۳s? $·Êtym ÷rr& tbqä۳s? šÆÏB šúüÅ۳Î=»ygø۹$# tA$s% !$yJ¯RÎ) (#qä۳ô©r& ÓÉot/ þ’ÎT÷“ãmur ’n<Î) «!$# ãNn=ôãr&ur šÆÏB «!$# $tB Ÿw šcqßJn=÷ès? » (یوسف/۸۶ـ۸۴) .<br />(از آنها روی گردانید و گفت ای دریغ بریوسف ، و از کثرت گریه چشمانش سفید شد در حالیکه سوز غم و اندوه را فرو می برد. فرزندانش گفتند قسم به خدا تو آنقدر به یاد یوسف می گریی که یا خود را مریض کنی یا هلاک سازی. گفت اگر من می گریم درد و اندوه دل را به درگاه خدا عرضه می کنم و چیزهایی می دانم که شما نمی دانید).<br />حضرت یعقوب علیه السلام به فرزندان خود چنین می گوید که مداومت من در یاد یوسف شکایتی است که من از حال خود به درگاه خدا می برم و از رحمت او و اینکه یوسفم را به صورتی که تصور نمی کنم به من برگرداند مأیوس نیستم ، و این خود ادب انبیاء است نسبت به پروردگار خود که در تمام احوال متوجه پروردگارشان بوده و همه حرکات و سکنات خود را در راه او انجام می دادند و این معنا از آیات کریمه قرآن به خوبی استفاده می شود چون خدای تعالی تصریح کرده به اینکه انبیاء را به راه راست هدایت نموده و فرموده :«أولئک الذین هدی الله» انبیاء کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است (انعام/۹) ودرباره خصوص یعقوب علیه السلام فرموده :<br />«وَ وَهَبنا لَهُ إسحاقَ و یعقوبَ کُلا هَدَینا» «ما ابراهیم ، اسحاق و یعقوب دادیم و همه شان را هدایت نمودیم» (انعام/۸۴) و از طرف دیگر پیروی هوا و هوس را گمراهی و انحراف از راه راست خود دانسته و فرموده :<br />« Ÿwur ÆìÎ۷®Ks? 3“uqygø۹$# y7¯=ÅÒãŠsù `tã È@‹Î۶y™ «!$# ۴ ¨bÎ) tûïÏ%©!$# tbq=ÅÒtƒ `tã È@‹Î۶y™ «!$# » « و پیروی مکن هوای نفس را که از راه خدا گمراهت می کند » (ص/۲۶)<br />از این آیات استفاده می شود که انبیاء که هدایت یافتگان به هدایت خدایند هرگز هوای نفس را پیروی نمی کنند . عواطف نفسانی و امیال باطنیشان یعنی شهوت و غضب و حب و بغض و مسرت و اندوه و هر نفسانیات دیگرشان که مربوط به مظاهر زندگی از قبیل مال و فرزند و ازدواج با زنان و خوردنیها و پوشیدنیها و مساکن و … است همه را در راه خدا بکار برده و از آنها غرضی جز رضای خدا ندارند و خلاصه راهی که در زندگی در پیش گرفته می شود یا راهی است که حق در آن پیروی می شود و یا راهی است که هوا در آن متابعت می گردد ، و به عبارت دیگر یا راه خداست یا راه فراموشی خدا.<br />و انبیاء علیه السلام چون به راه نخستین هدایت شده اند و راه هوای نفس را پیروی نمی کنند از این جهت همیشه به یاد خدا هستند و درحرکت و سکون خود جزاو هدفی ندارند و در هیچ یک از حوائج زندگی به درگاه کسی جز درگاه او روی نمی آورند و غیر در او دری از درهای اساب را نمی کوبند. به این معنا که اگر هم متوسل به اسباب ظاهری می شوند و این توسل خدای را از یادشان نمی برد و فراموش نمی کنند که این اسباب و سببیتشان از خدای تعالی است نه اینکه به کلی فطرت و ارتکاز انسانی است ، بلکه به تمسک می جویند و لیکن برای آنها استقلال نمی بینند و برای هر چیزی موضع و اثری قائل هستند که خدا برای آن تعیین نموده و چون تمسک انبیاء به خداوند حق تمسک بود از این جهت می توانستند چنین ادبی را درباره مقام پروردگار خود و جانب ربوبیت او رعایت نموده و چیزی را جز برای خداوند نخواهند و چیزی را جز برای او ترک نکنند و به چیزی تمسک نجویند مگر اینکه قبل از آن و با آن و بعد از آن متمسک به خدا باشند، پس هدف و غرض نهایی آنان در همه احوال خدا است.<br />بنابراین روی این بیان مراد از اینکه فرمود : «نما أشکوا بثی و حزنی الی الله» این خواهد بود که اگر می بینید دائماً به یاد یوسف هستم و از فقدانش متأسفم ، این اسف دائمی من مثل اسف شما بر فقدان نعمت نیست ، زیرا شما وقتی به فقدان نعمتی دچار می شوید از روی جهل شکایت نزد کسانی می برید که مالک نفع و ضرری نیستند و اما من تأسفم را از فقدان یوسف نزد خداوند به شکایت می برم و این شکایتم هم درخواست امری نشدنی نیست ، زیرا من می دانم چیزی را که شما نمی دانید.<br />۱۱-۳) دعای حضرت یوسف (ع)<br />از جمله ثنا و دعایی که خدای سبحان از یوسف علیه السلام نقل کرده دعای یوسف به هنگام ورود خانواده اش است که فرموده :<br />« $£Jn=sù (#qè=yzyŠ ۴’n?tã y#ߙqム#“ur#uä Ïmø‹s9Î) Ïm÷ƒuqt/r& tA$s%ur (#qè=äz÷Š$# uŽóÇÏB bÎ) uä!$x© ª!$# tûüÏZÏB#uä . yìsùu‘ur Ïm÷ƒuqt/r& ’n?tã ĸöyèø۹$# (#r”yzur ¼çms9 #Y‰£Úߙ ( tA$s%ur ÏMt/r’¯»tƒ #x‹»yd ã@ƒÍrù’s? }‘»tƒöä①`ÏB ã@ö۶s% ô‰s% $ygn=yèy_ ’În1u‘ $y)ym ( ô‰s%ur z`|¡ômr& þ’Î۱ øŒÎ) ÓÍ_y_t÷zr& z`ÏB Ç`ôfÅb¡۹$# uä!%y`ur Nä۳Î/ z`ÏiB Írô‰t7ø۹$# .`ÏB ω÷èt/ br& søt“¯R ß`»sÜø‹¤±۹$# ÓÍ_ø‹t/ tû÷üt/ur þ†ÎAuq÷zÎ) ۴ ¨bÎ) ’În1u‘ ×#‹ÏÜs9 $yJÏj9 âä!$t±o„ ۴ ¼çm¯RÎ) uqèd ÞOŠÎ=yèø۹$# ãLìÅ۳ptø:$# . Éb>u‘ ô‰s% ÓÍ_tF÷s?#uä z`ÏB Å۷ù=ßJø۹$# ÓÍ_tFôJ¯=tãur `ÏB È@ƒÍrù’s? Ï]ƒÏŠ%tnF{$# 4 tÏÛ$sù ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur |MRr& ¾Çc’Í<ur ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur ( ÓÍ_©ùuqs? $VJÎ=ó¡ãB ÓÍ_ø)Åsø۹r&ur tûüÅsÎ=»¢Á۹$$Î/ » (یوسف/۱۰۱-۹۹)<br />(پس وقتی درآمدند بر یوسف آن جناب پدر و مادر خود را به سینه چسبانید و گفت به مصر در آیید که انشاءالله در آنجا ایمن خواهید بود (و چون دورانهای گذشته از ملوک مصر گزندی نخواهید دید) و همگی آنان در برابر یوسف به شکرانه این نعمت به سجده درآمدند. یوسف چون این بدید روی به پدر کرد و گفت : این بود تأویل خوابی که در کودکی دیدم ، خداوند آن را رویای صادقانه قرار داد ، و به من احسان نمود چون از زندان بیرونم نمود و شما را به شهر درآورد و از رنج بادیه نشینی نجات داد ، و این احسان را بعد از آن فسادی که شیطان میان من و برادرانم انگیخت نمود، آری بدرستی پروردگار من به دقائق هر امری که بخواهد انجام دهد آشنا است ، به درستی که او دانا و حکیم است. پروردگارا اینک از ملک و سلطنت هم روزیم کردی و به من پاره ای از تأویل احادیث آموختی ، ای پدید آرنده آسمان و زمین ، تویی در دنیا و آخرت ـ ولی من ـ مرا از اسلام و دین بمیران و به مردان صالح ملحقم فرما ).<br />با تدبر در این آیات قدرت و نفوذی را که یوسف علیه السلام دارای آن شده بود و همچنین شدت اشتیاقی را که پدر و مادرش به دیدارش داشتند و همچنین خاطراتی را که برادرانش از روزی که از او جدا شدند از امروز او را عزیز مصر و مستولی بر تخت عزت و عظمت می یابند از وی دارند ، مشخص شده و می توان به ادب نبوتی که حضرت یوسف علیه السلام در کلام خود اعلام نموده پی ببرد . آن حضرت دهان به کلامی نگشوده مگر اینکه همه گفتارش و یا سهمی از آن برای پروردگارش بوده است ، تنها کلامی که یوسف (ع) فرموده و برای خدا نبوده جمله کوتاهی است در اول گفتارش ، و آن جمله : به مصر درآئید که انشاءالله در آنجا ایمن خواهید بود ، است تازه همین را هم به مشیت خداوند مقید ساخت تا توهم نشود که وی در حکمش مستقل از خداوند است .<br />یوسف علیه السلام بعد از این جمله :« ان الحکم الا الله ـ حکمی برای کسی جز خدا نیست »<br />شروع کرد به ثنا به پروردگار خود ، به خاطر احسان هایی که از روز مفارقت از برادرانش تا امروز به وی کرده و ابتدا کرد به داستان رویای خود و اینکه خداوند تأویل آن را محقق ساخت ، و در این کلام ، پدر خود را در تعبیری که سابقاً از خواب او کرده بود بلکه حتی درثنایی که پدر در آخر کلام خود کرده و خدا را به علم و حکمت ستوده بود تصدیق کرد تا حق ثنای پروردگارش را به طوربلیغی ادا کرده باشد. چون حضرت یعقوب وقتی یوسف در کودکی خواب خود را برایش نقل کرد ، گفته بود : «y7Ï۹ºx‹x.ur šŠÎ;tFøgs† y7•/u‘ y7ßJÏk=yèãƒur » تا آنجا که فرمود : «y¨bÎ) y7­/u‘ íOŠÎ=tæ ÒOŠÅ۳ym » اینچنین پروردگارت برمی گزیند و از تأویل احادیث به تو می آموزد تا آنجا که گفت : چون پروردگارت دانا و حکیم است (یوسف/۶) یوسف هم در اینجا بعد از اینکه تعبیر خواب پدر را تصدیق می کند به او میگوید : «y¨bÎ) ’În1u‘ ×#‹ÏÜs9 $yJÏj9 âä!$t±o„ ۴ ¼çm¯RÎ) uqèd ÞOŠÎ=yèø۹$# ãLìÅ۳ptø:$# » (البته پروردگار من لطیف (نیکو تدبیر) است کاری را که خواهد و دانای به حقیقت امور و محکم کار در تدبیر آفرینش است)(یوسف/۱۰۰) .<br />آنگاه به حوادثی که در سنین مابین خوابش و بین تأویل آن برایش پیش آمده به طور اجمال اشاره نموده و همه آنها را به پروردگار خود نسبت می دهد وچون آن حوادث را برای خود خیر می دانسته از این جهت همه آنها را از احسان های خداوند شمرده است(طباطبایی،۶/۳۹۳).<br />و از لطیف ترین ادب هایی که آن حضرت به کار برده این است که جفا هایی که برادرانش بر وی روا داشتند چه آن روزی که او را به قعر چاه افکندند و چه آن روزی که او را به بهایی ناچیز و درهمی چند فروختند و چه آن روزی که به دزدی متهمش نمودند ـ اسمی نبرد بلکه از همه آنها تعبیر کرد به اینکه : نزع الشیطان بینی و بینِ إخوتی ـ شیطان بین من و برادرانم فساد برانگیخت و آنان را به بدی یاد نکرد و همچنین نعمت های پروردگار خود را می شمارد و بر او ثنا می گوید: ربی ، ربی به زبان می راند تا آنکه دچار وله و جذبه الهی می شود و یکسره روی سخن را از آنان گردانیده و به سوی خداوند معطوف می کند با خدایش مشغول شده و پدر و مادر را رها می کند ، تو گویی اصلاً روی سخنش با آنان نبود و به طور کلی ایشان را نمی شناسد، در این جذبه به پروردگار خود عرضه می دارد: «رب قد اتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الأحادیث» خدا را در نعمت های حاضری که در دست دارد ثنا می گوید، و آن نعمت ها عبارت بود از سلطنت و علم به تأویل احادیث، آنگاه نفس شریفش از ذکر نعمت های الهی به این معنی منتقل می شود که پرورردگاری که این نعمت ها را به او ارزانی داشته، آفریدگار آسمانها و زمین و بیرون آورنده موجودات عالم است از کتم عدم محض به عرضه وجود در حالتی که این موجودات از ناحیه خود دارای قدرتی که با آن نفع و نعمتی را به خود جلب نموده و یا ضرر و نعمتی را از خود دفع نمایند، نبودند و صلاحیت اداره امر خود را در دنیا و آخرت نداشتند.<br />چون او آفریدگار هر چیزی است پس لاجرم همو ولی هر چیزی خواهد بود، و لذا بعد از اینکه گفت:«فاطر السماوات و الارض» اظهار کرد من بنده خواری هستم که مالک اداره نفس خود در دنیا و آخرت نیستم، بلکه بنده ای هستم در تحت قیمومت و ولایت خدای سبحان، و خدای سبحان است که هر سرنوشتی را که بخواهد برایم معین نموده و در هر مقامی که بخواهد قرارم می دهد، از این جهت عرض کرد:«انت وَلیَّ فی الدنیا و الآخره» در اینجا بیاد حاجتی افتاد که جز پروردگارش کسی نیست که آن را برآورد، و آن این بود که با داشتن اسلام ـ یعنی تسلیم پروردگار شدن ـ از سرای دنیا به سرای دیگر منتقل شود. همانطوری که پدرانش ابراهیم،اسحاق،ویعقوب بدان حالت از دنیا رحلت نمودند و خداوند درباره آنها فرموده:« ωs)s9ur çm»uZø‹xÿsÜô¹$# ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ( ¼çm¯RÎ)ur ’Îû ÍotÅzFy$# z`ÏJs9 tûüÅsÎ=»¢Á۹$# .øŒÎ) tA$s% ¼ã&s! ÿ¼çmš/u‘ öNÎ=ó™r& ( tA$s% àMôJn=ó™r& Éb>tÏ۹ tûüÏJn=»yèø۹$# . ۴Ӝ»urur !$pkÍ۵ ÞO¿Ïdºtö/Î) Ïm‹Ï^t/ Ü>qà)÷ètƒur ¢ÓÍ_t6»tƒ ¨bÎ) ©!$# ۴’s”sÜô¹$# ãNä۳s9 tûïÏe$!$# Ÿxsù £`è?qßJs? žwÎ) OçFRr&ur tbqßJÎ=ó¡•B » (بقره/۱۳۲ـ۱۳۰)<br />( و چه کسی جز آنکه به سبک مغزی گراید ـ از آیین ابراهیم روی برمی تابد ؟ و ما او را از این دنیا برگزیدیم و البته در آخرت[نیز] از شایستگان خواهد بودـ هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم شو گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم ـ و ابراهیم و یعقوی پسران خود را به همان[آیین] سفارش کردند[ و هر دو در وصیتشان چنین گفتند] ای پسران من خداوند برای شما دین را برگزید پس البته نباید جز مسلمان بمیرید این دعا همان دعایی است که یوسف علیه السلام کرده و گفته است).<br />«وَ تَوَفَّنِی مُسِلماً وألْحِقْنِی بِالصالحینَ» و نیز این مردن با اسلام و پیوستن به صالحین همان درخواستی است که جدش ابراهیم علیه السلام نموده بود: «>u‘ ó=yd ’Í< $VJò۶ãm ÓÍ_ø)Åsø۹r&ur šúüÅsÎ=»¢Á۹$$Î/ » پروردگارا حکمی روزیم کن و مرا ملحق به صالحین بنما(شعرا/۸۳)<br />خداوند هم دعایش را مستجاب نمود.(همان،۳۹۶)<br />و همچنین یوسف علیه السلام وقتی والدین و برادرانش،بعد از دیدن عظمت او به خاک افتادند پس از یادآوری خاطرات گذشته بطور مجمل اینگونه دعا کرد:<br />«Éb>u‘ ô‰s% ÓÍ_tF÷s?#uä z`ÏB Å۷ù=ßJø۹$# ÓÍ_tFôJ¯=tãur `ÏB È@ƒÍrù’s? Ï]ƒÏŠ%tnF{$# 4 tÏÛ$sù ÏNºuq»yJ¡¡۹$# ÇÚö‘F{$#ur |MRr& ¾Çc’Í<ur ’Îû $u‹÷R‘‰۹$# ÍotÅzFy$#ur ( ÓÍ_©ùuqs? $VJÎ=ó¡ãB ÓÍ_ø)Åsø۹r&ur tûüÅsÎ=»¢Á۹$$Î/ ÇÊÉÊÈ »(یوسف/۱۰۱)<br />« پروردگارا تو به من دولت دادی و از تعبیر خوابها به من آموختی ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو تنها در دنیا و آخرت مولای منی مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما»<br />در دعا و نیایش یوسف علیه السلام،ادب بندگی و سپاسگزاری بطور چشمگیری انسان را به تأمل وامی دارد آن حضرت پیش از آنکه خواسته های خود را بیان دارد از آنچه پروردگارش به او ارزانی داشته است،سخن می گوید. این نوع بندگی و نیایش گری سبب خواهد شد تا شخص همواره از خدا راضی و شاکر نعمت هایش باشد و نیز آرامش خویشتن را که تضمین کننده سلامت و امنیت و پیشرفت در زندگی و جامعه است حفظ نماید وی بعد از آنکه خدا را ثنا گفت و احسان های او را در نجاتش از بلاها برشمرد،خواست تا نعمت هایی را هم که خداوند مخصوص او ارزانی داشته برشمارد و حضرت یوسف علیه السلام همه این کارها را از خداوند سبحان می داند و نمی گوید من خود رنج کشیدم و به این مرحله رسیدم و این از ادب آن حضرت در پیشگاه خدا می باشد که این نوع ادب ورزیدن در حیات انبیاء و اولیاء بسیار وجود دارد.<br />۱۲-۳) دعای حضرت یونس(ع)<br />قرآن،دعا و نیایش حضرت یونس علیه السلام را در ایامی که در شکم ماهی بسر می برد در آن لحظات بحرانی اینگونه نقل می کند:<br />« #sŒur Èbq‘Z9$# ŒÎ) |=yd©Œ $Y6ÅÒ»tóãB £`sàsù br& `©۹ u‘ωø)¯R Ïmø‹n=tã ۳“yŠ$oYsù ’Îû ÏM»yJè=—à۹$# br& Hw tm»s9Î) HwÎ) |MRr& šoY»ysö۶ߙ ’ÎoTÎ) àMZà۲ z`ÏB šúüÏJÎ=»©à۹$# . $uZö۶yftGó™$$sù ¼çms9 çm»oYø‹¯gwUur z`ÏB ÉdOtóø۹$# ۴ šÏ۹ºx‹x.ur ÓÅÖGçR tûüÏZÏB÷sßJø۹$# . »(انبیا/۸۸ـ۸۷)
( و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا در داد که: معبودی جز تو نیست منزهی تو راستی که من از ستمکاران بوده ام پس[دعای] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهاندیدیم و مؤمنان را [نیز] چنین نجات می دهیم).
حضرت یونس علیه السلام در بین انبیا تنها کسی است که در آغاز دعا کلمه«رب» را بکار نبرده است. در این جمله آن حضرت از آنچه که عملش نشان می داد ، بی زاری می جوید، چون عمل او ولو اینکه او چنین قصدی نداشت این معنا را می رساند که، غیر از خدا مرجع دیگری است، که بتوان به او پناه برده لذا وی از این معنا ، بی زاری جسته و عرض داشت:«Hw tm»s9Î) HwÎ) |MRr&» و این نشان از تأکید دارد که غیر از خدا مرجع دیگری نیست که بتوان به او پناه برد وجه دیگر اینکه قبل از دعا پاک شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم و هرگونه گمان سوء درباره ذات پاک او را بر خود لازم می داند.
چون رفتار یونس علیه السلام این معنا را می رساند که کسی به کارهای خدا اعتراض نموده و بر او خشم بگیرد با اینکه ممکن است کسی از تحت قدرت او بیرون شود لذا برای عذرخواهی از آن گفت:«سبحانک» (مکارم شیرازی، ۱۳/۴۱۸).
بنابراین از جمله ادب و لطائفی که در دعای آن حضرت به چشم می خورد توجه به صفات و اسماء و حمد و ثنای جمیل الهی قبل از دعا و به هنگام دعا است همچنان که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین دستور می دهد که بگو: بار خدایا، تویی که فرمان فرمایی ، هر آن کس را که خواهی ، فرمانروایی بخشی؛ و از هر که خواهی ، فرمانروایی را بازستانی ؛ و هر که را خواهی ، عزت بخشی؛ هر که را خواهی ، خوارگردانی؛ همه خوبی ها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی ، (آل عمران/۲۶).
در واقع حقیقت و روح دعا توجه قلبی انسان به خداوند است و میزان توجه انسان به خداوند به میزان معرفت و حجت انسان به ذات ربوبیش بستگی دارد. از این رو توجه به صفات و اسماء و حمد و ثنای جمیل الهی در دعا سفارش گردیده است و این آیه اشاره می کند که تو خدایی هستی که تمامی خیرها به طور مطلق بدست توست و قدرت مطلقه خاص تو است.
۱۳ـ۳) دعای پیامبر اکرم (ص):
از آنجایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشرف مخلوقات و مصداق بارز انسان کامل است لذا کیفیت رفتار و منش و به عبارتی ادب او در محضر خداوند می تواند بهترین الگو برای مسلمانان بلکه برای بشریت باشد.
همچنان که خداوند می فرماید:
«ô‰s)©۹ tb%x. öNä۳s9 ’Îû ÉAqߙu‘ «!$# îouqó™é& ×puZ|¡ym »(احزاب/۲۱)
( قطعاً برای شما در[ اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آنکس که به خدا در روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کنند).

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:23:00 ق.ظ ]