۱-۴) تحلیل گفتمان انتقادی
یکی ازرویکردهای گفتمانی که به تحلیل رخدادهای اجتماعی-سیاسی می‌پردازد، تحلیل گفتمان انتقادی است؛ بنیاد این رویکرد را می‌توان درزبان شناسی انتقادی یافت (تاجیک، ۱۳۸۷: ۸۹) هم‌چنان‌که از لفظ انتقادی برمی‌آید، دردرجه اول به مسئله سوء استفاده ازقدرت، سلطه، نابرابری و بازتولید و مقاومت در برابر قدرت در متون می‌پردازد. این دیدگاه با گرایشی سازه‌گرایانه، به ساخته شدن هویت‌ها در چارچوب زبان، کشف خصایص ایدئولوژیک و سیاسی کاربست‌های زبان و بازتولید روابط قدرت توجه دارد. نگاهی تحلیلی هم در سطح خرد و هم در سطح کلان، با تکیه بر تحلیل متن، و پژوهشی تجربی در حیطه زبان‌شناسی و جامعه‌شناسی است (فاضلی، ۱۳: ۸۸)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تحلیل گفتمان انتقادی به بررسی مسائل مهم اجتماعی علاقه مند و راغب بوده و می‌کوشد که از طریق تحلیل گفتمان درک بهتری از آن‌ ها ارائه دهد و این کار حقیقتاً در نهایت کاری سیاسی است ، هرچند می تواند در تمام مراحل تکوین تحقیق و تحلیل نظری این گونه نباشد (سرایی، ۱۳۸۷: ۸۷)
دیوید کریستال (۱۹۹۲) تحلیل گفتمان انتقادی را چنین تعریف می‌کند: «رویکردی به تجزیه و تحلیل زبان که هدف آن آشکارسازی روابط قدرت پنهان و فرایندهای ایدئولوژیکی درزبان شناسی است. این رویکرد مخصوصاً درتجزیه و تحلیل زبان شناسی انتقادی، به تجزیه و تحلیل متون درارتباط با بافت اجتماعی‌ای که این متون دربستر آن‌ ها به وجود آمده‌اند و درهمان بافت باید تفسیر شوند، می‌پردازد (آقاگل زاده، ۱۳۹۰: ۱۱)
گفتمان کاوان انتقادی، از طریق درک انتقادی، درصدد تغییر اوضاع هستندو کار آن‌ ها آشکارا تجویزی است؛ بدین معنی که هر نقدی بر اساس پیش‌فرض‌های یک اخلاق کاربردی تعریف می‌شود. هم‌چنان‌که واقعیت اجتماعی ناب وجود ندارد، گفتمان خنثی و بی‌طرف نیز وجود ندارد؛ بلکه ما با گفتمان‌ها یا متن‌های وابسته به شخص خاص، ایدئولوژی خاص و فرهنگ خاص و… مواجه هستیم (سرایی، ۱۳۸۷: ۸۸)
اساساً، گفتمان انتقادی، بحث تحلیل گفتمان را یک سطح ارتقا می‌دهد؛ به گونه‌ای که تحلیل گفتمان از نظر شمول معنایی در گستره‌ای فراتر از زبان‌شناسی اجتماعی و زبان‌شناسی انتقادی به همت متفکرانی چون ژاک دریدا، میشل پشو و میشل فوکو و به ویژه توسط اندیشمندانی چون ون دایک و نورمن فرکلاف که به‌طور مستقیم به این رشته اهتمام ورزیدند، وارد مطالعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شد و شکل انتقادی به خود گرفت.
یورگنسن و فیلیپس پنج اصل اساسی تحلیل گفتمان انتقادی را این گونه برشمرده‌اند:

 

 

فرایندها و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تاحدودی خصلت زبانی-گفتمانی دارند: کردارهای گفتمانی –که متون ازطریق آن‌ ها تولید و مصرف می‌شوند- شکل مهمی ازکردار اجتماعی درنظرگرفته می‌شوند که درساختن جهان اجتماعی ازجمله هویت‌ها و روابط اجتماعی نقش دارند؛ بخشی ازبازتولید اجتماعی و فرهنگی و تغییر ازطریق کردارهای گفتمانی درزندگی روزمره (فرایندهای تولید و مصرف متن) محقق می‌شوند؛ ازاین سخن می‌توان نتیجه گرفت که برخی ازپدیده‌های اجتماعی خصلتی زبانی-گفتمانی ندارند.

گفتمان سازنده ودرعین حال ساخته شده است: گفتمان شکلی ازکرداراجتماعی است که هم سازنده جهان اجتماعی است و هم خود ازطریق کردارهای اجتماعی دیگر ساخته می‌شود؛ گفتمان به مثابه یک کرداراجتماعی، رابطه دیالکتیکی با سایروجوه اجتماعی دارد. گفتمان صرفاً به شکل گیری و تغییرشکل ساختارهای اجتماعی کمک نمی‌کند، بلکه آن‌ ها را بازتاب هم می‌دهد.

کاربرد زبان باید ازطریق تجربی و درون بستر اجتماعی خودش تحلیل شود: تحلیل گفتمان انتقادی به تجزیه و تحلیل انضمامی، زبان شناختی متن و کاربرد زبان درتعاملات اجتماعی می‌پردازد.

گفتمان کارکردی ایدئولوژیک دارد: درتحلیل گفتمان انتقادی، ادعا می‌کنند که کردارهای گفتمانی به خلق و بازتولید مناسبات قدرت نابرابر میان گروه‌های اجتماعی –برای مثال: میان طبقات اجتماعی، زنان و مردان، اقلیت‌ها و اکثریت قومی- کمک می کند؛ که این تأثیرات را تأثیرات ایدئولوژیک به شمار می‌آورند؛ تحلیل گفتمانی انتقادی، به این معنا انتقادی است که قصد دارد نقش کردارهای گفتمانی درحفظ و بقای جهان اجتماعی؛ ازجمله: آن دسته ازروابط اجتماعی را که توأم با مناسبات نابرابراند، آشکار کند. قصد دارد به تغییر اجتماعی برای رسیدن به مناسبات قدرت درفرایندهای ارتباطی و جامعه به طور کلی کمک کند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

تحقیق انتقادی: تحلیل گفتمان انتقادی خود را ازلحاظ سیاسی بی‌طرف نمی‌داند، بلکه خود را یک رویکرد انتقادی به شمار می‌آورد که ازلحاظ سیاسی به تغییر تعهد دارد (یورگنسن و فیلیپس، ۱۳۸۹: ۱۱۵-۱۱۰)

دریک جمع‌بندی، می‌توان اصول اصلی تحلیل گفتمان انتقادی(CDA) را درموارد زیرخلاصه نمود که عبارتنداز:

 

 

مسائل اجتماعی را نشان می دهد.

روابط قدرت، استدلالی است .

گفتمان، به منزله جامعه و فرهنگ است

گفتمان، کار ایدئولوژیکی را انجام می دهد .

گفتمان، تاریخی است .

گفتمان، واسط ارتباط میان متن و جامعه است .

تحلیل گفتمان، تفسیری و توصیفی است

گفتمان، شکلی از عمل اجتماعی است (سرایی، ۱۳۸۷: ۸۸-۸۷)

۲-۴) تحلیل گفتمان ازمنظر تئون ون دایک:
ون دایک بر نقش و جایگاه معرفت در تحلیل انتقادی گفتمان، ارتباطات و تعاملات اجتماعی تأکید می‌کند و با برقراری ارتباط میان سه مفهوم گفتمان، معرفت و اجتماع، ترکیبی را ایجاد کرد که مبنای رویکرد اجتماعی شناختی، شد؛ منظور ون دایک از گفتمان در این‌جا معنای عام یک رویداد ارتباطی نظیر: ارتباط رو دررو، متون نوشتاری، ایما و اشارات، حرکات دست و سر و بدن، تصاویر، طرح صفحه‌بندی و جنبه‌های نشانه‌شناختی مرتبط با دلالت معنایی است (سلطانی، ۱۳۸۴: ۵۹-۵۸).
ون دایک سه بعد اصلی گفتمان را کاربرد زبان، برقراری ارتباط میان باورها یا شناخت و در نهایت تعامل در موقعیت‌های اجتماعی می‌داند‌؛ او معتقد است کاربرد زبان تنها محدود به زبان شفاهی و بیانی نیست، بلکه می‌توان آن را به ارتباطات، کنش متقابل و زبان نوشتاری نیز تعمیم داد. این کاربرد زبان هنگامی به وقوع می‌پیوندد که به عنوان نمونه ما روزنامه، کتاب، یا انواع دیگر متون نوشتاری را مطالعه می‌کنیم. ون دایک مانند بسیاری دیگر از گفتمان کاوان، صرفاً خود را به زبان محاوره‌ای محدود نکرده، بلکه متون نوشتاری را نیز در مفهوم گفتمان مورد توجه خاص قرار داده است. او معتقد است شباهت‌های بسیاری میان شیوه نوشتن و سخن گفتن مردم وجود دارد و این مهم در مورد گوش کردن به متون گفتاری یا مطالعه متون نوشتاری نیز صادق است (ون دایک، :۱۳۸۲، ۱۸-۱۷)
تئو. ای.وان دایک اجزاء متمایز رویکرد به گفتمان را این‌گونه برمی شمارد:

 

 

تحلیل گفتمان یک پیام رسانه‌ای را به عنوان یک گفتمان تمام عیار مستقل بررسی می‌کند. تحلیل محتوا در پژوهش ارتباطات جمعی معمولاً برای یافتن روابط (یا همبستگی‌ها) میان این و یا آن ویژگی – اغلب محتوا و گاهی سبک – پیام ها و ویژگی‌های فرستنده/ سخن‌گو یا خوانندگان انجام می‌گیرد. گفتمان رسانه ای به عنوان شکلی از «عمل اجتماعی» کم‌تر مورد مطالعه قرارگرفته است و آشکار کردن ساختارهای ذاتی درهمه سطوح تحصیل، هدفی معقول محسوب می‌شود.

هدف تحلیل گفتمان عمدتاً تشریح داده های کیفی است و نه داده های کمی؛ البته معیارهای کمی را می‌توان به خوبی بر تحلیلی، آشکار از نوع عمدتاً بیش‌تر کیفی بنیان نهاد.

درحالی که تحلیل محتوا عمدتاً [بیش‌تر] بر مبنای داده‌های مشاهده شدنی و محاسبه پذیری چون واژه ها، عبارات، جمله‌ها و یا ویژگی‌های سبک شناختی مبتنی است، تحلیل گفتمان سوالی روشن کردن ساختارهای سطحی برحسب گرامر نوین – به ساختارهای معنا شناختی شالوده ای هم توجه دارد و فرض ها، ارتباط ها، دلالت ها و راهبردها را هم روشن می سازد، این ها معمولاً در گفتمان در حالت پوشیده باقی می مانند. تحلیل گفتمان در قالب نظریه های تجربی، تلاش می کند قوانین یا اصول شالوده ای این ساختارها، تولید و درک پیام رسانه ای را بیابد (ون دایک، ۱۳۷۸: ۱۰-۹)

۳-۴) رویکرد فرکلاف:
اساساً رویکرد فرکلاف متشکل از مجموعه‌ای از مفروضات فلسفی، روش های نظری، دستورالعمل‌های روش شناختی و فنون خاص تحلیل زبانی است (یورگنسن و فیلیپس، ١٣٨٩: ١٠٩). موضع اصلی مورد علاقه تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف، پژوهشی درباره تغییر است. از نظر فرکلاف، کاربردهای انضمامی زبان همواره متکی بر ساختارهای گفتمانی پیشین‌اند؛ ساختارهایی که کاربران زبانی بر اساس معانی از پیش تثبیت شده ساخته‌اند. فرکلاف با بهره گرفتن از مفهوم میان متنیت؛ یعنی نحوه اقتباس یک گفتمان از مؤلفه‌ها و گفتمان‌های سایر متون – توجه‌اش را بر این امر متمرکز می‌کند. کاربرد انضمامی زبان از طریق تلفیق مولفه‌های گفتمان‌های مختلف است که می‌تواند تک تک گفتمان‌ها و در نتیجه جهان فرهنگی و اجتماعی را تغییر دهد. با تحلیل میان متنیت می‌توان درباره بازتولید گفتمان‌ها که طی آن هیچ عنصر جدیدی مطرح نمی‌شود و نیز تغییر گفتمانی از طریق ترکیب‌های جدیدی از گفتمان‌ها کندوکاو کرد (همان: ٢٧).
تحلیل گفتمان انتقادی به تأثیرات ایدئولوژیک کردارهای گفتمانی علاقه‌مند و پیرو نگرش فوکو به قدرت می‌باشد، یعنی قدرت را بیش‌تر به عنوان عاملی مولد به شمار می‌آورند تا سرکوب‌گر صرف، در عین حال به الگوهای سلطه نیز که طی آن گروهی اجتماعی تابع دیگری می‌شود، اهمیت می‌دهند. هر چند در تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف می‌توان گفتمان‌های ایدئولوژیک را از گفتمان‌های غیرایدئولوژیک تفکیک کرد و به این ترتیب این امید هم‌چنان باقی است که بتوان راهی به بیرون از ایدئولوژی یافت (همان: ۴٣- ۴۴).
تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف مفهوم گفتمان را برای متن، گفت وگو و سایر نظام های معنایی (یعنی حرکات بدن و مد) به کار می‌گیرد و گفتمان را از سایر ابعاد کردارهای اجتماعی جدا نگه می‌دارد. یک کردارگفتمانی یکی از جنبه‌ها یا ابعاد هر کرداراجتماعی است که با سایر ابعاد آن کرداراجتماعی رابطه‌ای دیالکتیکی دارد (همان: ۴۵).
نکته محوری رویکرد فرکلاف این است که گفتمان‌گونه مهمی از کردار اجتماعی است که دانش، هویت‌ها و روابط اجتماعی از جمله مناسبات قدرت را بازتولید کرده و تغییر می‌دهد و هم‌زمان سایر کردارها و ساختارهای اجتماعی به آن شکل می‌بخشند. به این ترتیب، گفتمان رابطه‌ای دیالکتیکی با سایر ابعاد اجتماعی دارد. فرکلاف ساختار اجتماعی را روابط اجتماعی در کل جامعه و نهادهای خاص و در عین حال متشکل از عناصر گفتمانی و غیرگفتمانی می‌داند. یکی از عمده‌ترین کردارهای غیرگفتمانی کردارهای فیزیکی است که برای مثال برای ساختن پل انجام می‌شوند، در حالی که کردارهایی هم‌چون روزنامه‌گاری و روابط عمومی اساساً گفتمانی‌اند.
رویکرد فرکلاف نوعی تحلیل گفتمان متن محور است که تلاش می کند سه سنت را با یکدیگر تلفیق کند:

 

 

تحلیل مفصل و دقیق متن در حوزه زبان شناسی (شامل گرامر کارکردی میشل هالیدی).

تحلیل جامعه شناختی کلان کردار اجتماعی (شامل نظریه فوکو، که روش شناسی مشخصی برای تحلیل متن در اختیارمان قرار نمی دهد).

سنت تفسیری و خرد در جامعه شناسی (شامل اتنومتدولوژی و تحلیل گفتگو) که بر اساس این ها زندگی روزمره محصول کنش‌های اجتماعی افراد به شمار می‌آیند، کنش‌هایی که بر اساس پیروی از مجموعه‌ای از قواعد و رویه‌های «عقل سلیمی» مشترک انجام می گیرند (یورگنسن و فیلیپس، ١٣٨٩: ۱۱۷-۱۱۶).

ازلحاظ روش‌شناسی، فرکلاف از منظری دیگر به سؤالاتی که راه‌گشای روش‌شناسی تحلیل گفتمان هستند، نگریسته است؛ به گونه‌ای که برای او، تحلیل در دو سطح صورت می‌گیرد که عبارتنداز:

 

 

تحلیل زبان شناختی که درپی بررسی تأثیر صورت برمحتواست ؛

تحلیل بینامتنی در خدمت شکل‌گیری محتواهای یک متن در رابطه با متن ها و ژانرهای دیگر است.

بدین ترتیب، با تأکید بر اهمیت تأثیر صورت بر محتواست که فرکلاف معتقد است تحلیل گفتمان انتقادی هر متن ترجمه شده‌ای ناقص است؛ زیرا در ترجمه، صورت‌ها به گونه‌ای تغییر می‌کنند که دیگر محتوای اولیه از متن برنمی‌خیزد (فرکلاف، ۱۳۸۹: ۱۲۳-۱۲۱).
سطوح گفتمان ازمنظرفرکلاف
سطوح تحلیل گفتمان ازمنظر نورمن فرکلاف عبارتنداز:

 

 

توصیف یا گفتمان به مثابه متن؛

تفسیریا گفتمان به مثابه تعامل بین فرایند تولید و تفسیر متن؛

تبیین یا گفتمان به مثابه زمینه.

۱) توصیف
مجموعه ویژگی‌های صوری‌ای که در یک متن خاص یافت می‌شوند، می‌توانند به عنوان انتخاب‌های خاصی از میان گزینه‌های (برای مثال گزینه‌های مربوط به واژگان و دستور ) موجود در انواع گفتمان‌هایی تلقی شوند که متن از آن‌ ها استفاده می‌کند . به منظور تفسیر ویژگی‌هایی که به صورت بالفعل در یک متن وجود دارند، معمولاً مد نظر قرار دادن دیگر انتخاب‌های ممکن نیز ضروری است؛یعنی انتخاب از میان نظام‌های گزینه‌ای انواع گفتمان هایی که ویژگی‌های موجود از آن‌ ها اخذ شده‌اند؛ در نتیجه، در تحلیل متون، کانون توجه دایماً بین آن‌چه در متن وجود دارد و نوع گفتمان یا انواع گفتمان‌هایی که متن از آن‌ ها استفاده می‌کند، در نوسان است (رومنان، ۱۳۸۷: ۸۵)
۲) تفسیر

 

 

بافت یا زمینه: تفسیرهای مشارکین گفتمان از بافت موقعیتی و بینامتنی چیست؟

انواع گفتمان: چه نوعی (انواعی) از گفتمان مورد استفاده خواهد بود (و در نتیجه، کدامین قواعد، نظام و اصول در زمینه نظام‌آوایی، دستور، انسجام جمله‌ای، واژگان، نظام‌های معنایی یا کاربردی به کار گرفته می‌شود؛ و نیز کدام پی طرح‌ها، چارچوب‌ها و سناریوها)؟

تفاوت و تغییر: آیا پاسخ مشارکین متفاوت به دو پرسش ۱و ۲ متفاوت خواهد بود؟ آیا این پاسخ‌ها در خلال تعامل آنان دست‌خوش تغییر خواهد شد؟

مرحله تفسیر، تصحیح کننده این باور نادرست است که فاعلان در گفتمان مستقل هستند؛ این مرحله در حقیقت آن‌چه را که برای مشارکین امری تلویحی بوده، به روشنی بیان می‌کند. وابستگی کنش گفتمانی به پیش‌فرض‌های تبیین ناشده مأخوذ از عقل سلیم و مندرج در دانش زمینه‌ای و نوع گفتمان. به هر حال باید توجه داشت که مرحله تفسیر به خودی خود بیانگر روابط قدرت و سلطه و ایدئولوژی‌های نهفته در پیش‌فرض‌های یاد شده، که کنش‌های گفتمانی معمول را به صحنه مبارزه اجتماعی تبدیل می‌کند، نخواهد بود. به منظور تحقق چنین هدفی مرحله تبیین ضروری خواهد بود (نیستانی،۱۳۷۹).

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:48:00 ب.ظ ]