مهرم نور (سپهری، ۱۳۸۲: ۴۹)
“گل سرخ”، چشمه و نور کاربردی کهن الگویی دارند، نه مطلق هستند نه ماورائی و نه جزئی. واقعیّت این است که سهراب سپهری در فضای شعر از دین و دیانت واعتقاد و باور محض مذهبی خود سخن نمی گوید، او ممکن است انسانی معتقد و باورمند به مسائل مذهب و اعتقادات خویش بوده است. امّا آنچه را که در صدای پای آب مطرح می کند، آرمانی و شاعرانه است و در حوزه نقد ادبی باید از آن گزاش داد و آن را بررسی و بازکاوی کرد.
به دنبال مصراعهای بالا می گوید:
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف (همان: ۴۹)
جنبه مثبت آنیما غیر از آنکه در چهره زنانه برای مرد به نمود در می آید، می تواند به صورت احساسات مردم به طبیعت هم تجلّی کند. (یونگ، ۱۳۷۷: ۲۷۰) آنیما در این نمود، بروز تمامی احساسات و عواطف جنس مذکر به طبیعت است که گاه چنان به مرتبه والایی می رسد که جنبه “عشق به طبیعت” به خود می گیرد. بدین ترتیب، ابراز احساسات مردان و بویژه شاعران به طبیعت، نمود جنبه زنانه در روان مرد با آنیماست. این احساسات و عواطف ظریف که ویژه ذات زنانه است و از ذهن مردان تراوش می کند، به نظر یونگ حاصل تجربه هایی است که اجداد ما طیّ هزاران سال هم نشینی با زنان کسب کرده اند و در ناخودآگاه جمعی ما همچون میراثی به یادگار مانده است.
آنیما در این نمود شعر فارسی بویژه شعر پیش از قرن ششم به صورت توصیفات سرشار از احساس شاعران از طبیعت تجلّی یافته است. شاعران در هر زمان چه شاعران قدیم چه نوپردازان، چنان به وصف طبیعت پرداخته اند که گویی طبیعت بصورت معشوق آنها درآمده و آنها با معشوق خود سخن گویند او را توصیف می کنند.
در یک جمع بندی از معشوق های شعر فارسی از کهنه و نو به این نتیجه و باور می رسیم که کهن الگوهای شاعران معشوق مؤنث، طبیعت، معشوق عرفانی و نمادهای کلیّت انسانی مانند وفا، مهر و گاه آنیماهای منفی همچون حرص، خشم، ستم که به آنها دیو– آنیمای منفی می گویندو شاعر را به بسیج ذهن و خیال به تقابل با خودشان و درنتیجه ظهور آنیمای مقابل که مهر و عدالت و خرسندی است وا می دارند. نکته درخور ذکر این است که از دیرباز در ذهنیّت فردی و قومی انسانها فرشته آزادی،مخیّل و متصوّر بوده و در برابر دیو آز که در مهریشت از آن یاد شده و سه بار مورد نفرین و طرد قرار گرفته، اهورامزدا به خرسندی و بخشش فرمان می دهد. در اسطوره ها نیز از هجوم و صدمه بدیوان سخن رفته است و در شاهنامه نیز از آز بعنوان دیو نام برده شده است و هم چنین از دیو خشم در داستان جم، چند بار سخن رفته است و آن را پتیاره نامیده است. نکته دیگر ارتباط مرموز و نزدیک کهن الگوها با اسطوره هاست که در ادب فارسی این ارتباط را در شاهنامه می توانیم سراغ گیریم و تاکنون نیز در شعر فارسی ردپا و نشان وجود آنها را می بینیم.
جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.
۴-۹-۱ سهراب سپهری شاعر کهن الگو:
سهراب سپهری از همان آغاز که شعر معروف خود را “صدای پای آب” نام نهاده بی جهت نبوده. “آب” یک آنیماست و در ذهن مخیّل فردی و جمعی می تواند در ذهن همه انسانها باشد و گاه عبور کند، از این ذهن به آن ذهن و از قلم یک شاعر بتراود و در ذوق و ذهنیّت دیگر آشیان سازد. صدای پای آنیمای “آب” به لطافت آب است! از کهن الگوهای بلورین و ممتاز صدای پای آب یکی “گیاه” است و دیگری “سوسن” که مختصراً آنها را توضیح، تبیین و تفسیر می کنیم.
از پروتایپ های رشد یافته در صور خیال یکی همین “گیاه” است که می تواند بعنوان “آنیما” بین حلقه جماد و حیوان باشد. لازم به یادآوری است که آنیمای وابسته به جانوران را بیشر “داهول” می نامند که مترسک جنبه مادی و نمادین آن است. کاریکاتور از یک دیدگاه جنبه مخیّل آنیمای مرکّب است که زنجیروار و یا حلقه مانند به انسان و حیوان متصّل است. “سوسن” نیز جزء کهن الگوهای مطرح و نیرومند صور خیال است. سوسن آنیمای زبان آور است و به آن سوسن ده زبان می گویند. و تعبیر ده زبانی آن به داشتن پنج گلبرک و پنج کاسبرگ بیشتر نیست. و “نرگس” نیز از کهن الگوهای مطرح در شعر قدیم فارسی است که برحسب تصادف و یا به هر دلیل دیگر در شعر “صدای پای آب” سهراب سپهری هم آمده است. نرگس را در استعاره از چشم، نرگس جادو می گویند امّا سرنخ را باید در این دانست که نرگس از نسخ کهن الگوهاست. در اینجا فقط به ذکراین نکته قناعت می کنیم که سوسن و نرگس مورد توّجه شاعران فارسی زبان از سبک خراسانی تاکنون بوده و هست .
ما به گزارش سپهری از”سوسن” در “صدای پای آب” بسنده می کنیم:
…شاعری دیدم هنگام خطاب
به گل سوسن می گفت: شما (سپهری، ۱۳۸۲: ۵۳)
سوسن در ذهنّیت و صورتهای تخّیلی اقوام و ملل مختلف نماد پاکی و صلح نیز هست.
این “شما” گفتن، معنایی دارد. بدین گونه که شاعر به دلیل فهم و درک ظریف و بالایی که از صور خیال دارد به گل مانند انسانی احترام می گذارد و گفتگویش با آن گل بسیار مؤدّبانه است. این است که خطاب به گل سوسن، “شما” می گوید. شاید هم در ذهنیّت ناخودآگاه سهراب، آنیمای سوسن را دور و پشت روزگاران می بیند. مگر نه این است که پیش ساخته های ذهنی آدمیان از هزاران سال پیش بوده و طبیعت هم با آن سرشته و عجین شده است. از همین جهت است که هندوها هنوز به پاره ای از گیاهان، نیاکان بارور می گویند. و در ذهنیّت فرد و قوم، صور خیال را پنهان شده و مکتوم می پندارند.
به هرحال، در شعر معاصر سهراب سپهری از یک دیدگاه، شاعر کهن الگوهاست و در شعرهای او، گاهگاه ردّپای این کهن الگوها را می توان بروشنی یافت، کهن الگها رابطه تنگاتنگی با ذهنّیتها و صورتهای خیالی فردی و قومی شاعر دارد:
خیال می کنم
کجاست سمت حیات؟
من از کدام طرف می رسم به یک هدهد
و گوش کن، که همین حرف در تمام سفر
همیشه پنجره خواب را به هم می زد.
در آبهای جهان قایقی هست
و من – مسافر قایق – هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
… و در کدام بهار، درنگ خواهی کرد؟
…ببین همیشه خراشی است روی
صورت احساس.
همیشه چیزی، انگار هوشیاری خواب،
به نرمی قدم مرگ می رسد از پشت
و روی شانه ما دست می گذارد. (سپهری، ۱۳۸۲: ۱۹۰)
فرازی و بخشی از منظومه مسافر سهراب سپهری است. در این بخش “هدهد” ،”آب” و “فصل بهار” را که کهن الگوهای متبلور این فراز هستند توضیح می دهیم:
نمادین بودن”هدهد” :
هدهد نمادی است از صورت خیالی تجلّی الهی، سفر دور و دراز، تیزبینی، مرتبه شهود، پیک غیبی و مرتبط با سیمرغ یا عنقای مُغرِب است. تأمّل در متون عرفانی همچون منطق الطّیر عطار و آثار شیخ اشراق، ما را بخوبی و روشنی با نمادین بودن هدهد آشنا می کند.
“هدهد” کاربردی بلاغی دارد. تنها یک سؤال کافی است که ما “هدهد” مکالم با سلیمان را نیز پدیده وآفریده ای غیر از “هدهد” یا “پوپک” عادی بدانیم و آن سفر دورودراز هدهد است از سرزمین قدس جایگاه فرمانروایی سلیمان نبی تا یمن که بدون اغراق راهی دورودراز است و می دانیم هدهد از پرندگانی است که بیش از یک کیلومتر پرواز نمی کند. از یک باغ به باغ دیگر می رود و یا از لب جویی می پرد و بر دیوار باغی و یا درختی فرو می نشیند. حال چگونه هدهد از قدس به یمن رفته است؟ این خود پرسشی است که هدهد سلیمان را یک هدهد خاص و مورد عنایت حق جلوه می دهد تا جایی که سلیمان تأکید می کند اگر دلیلی بر غیبت خود نداشته باشد، آن را خواهم کشت. بردن نامه سلیمان نیز خود در خور تأمل است چرا که مگر یک هدهد عادی می تواند نامه ای را اینهمه راه به منقار گیرد. نکته دیگر اینکه این هدهد حتماً از روی دریا رد شده تا به یمن رسیده. آیا پهنه دریا را نامه به منقار بی درنگ و دریک پرواز طولانی طی کرده است؟ اینها و غیراینها پرسشهایی است که ما را بوجود یک هدهد خاص با فرایند های ماورائی، رهنمون می شود.
هدهدی که سپهری از آن یاد می کند قدمت دارد، در پس زمانها و روزگاران دور و دراز است و با تخیّل و تشخیص پیوند خورده است. و چنانکه گفتیم کاربرد بلاغی دارد و نمادی قوی ودیرین و ریشه در ذهنیّت سپهری و ساختار صور خیال او دارد.
“هدهد” از دیدگاه محیی الدین عربی در “فصوص” نیز نقشی رمزی و ژرف دارد. تعبیرات ابن عربی از “هدهد” اعجاب انگیز است. (موّحد، ۱۳۸۸، ۲۳۰/۲۳۴) و هدهدی که سهراب جویای آن است نیز رمزی و سیّال و ذهنی است و با “پوپک” رودکی فرق دارد. (دیوان رودکی، ۱۳۸۷: ۸۶)
۴-۹-۲ طبیعت، همگام با کهن الگوها در صور خیال:
در چرخه طبیعت و ابراز احساس به آن، نمود آنیما را در فصول و آب ماده حیات بخش زندگی و فصل بهار که فصل مؤنث و بارور کننده و بارور شونده است، می بینیم. همه شاعران شیفته فصل بهارند و این تقلیدی نیست، بلکه جاذبه آنیموس بهار، در ناخودآگاه آنها تأثیر می گذارد و آنها را به توصیف بهار وا می دارد، توصیفی در حدّ شیفتگی. در همین راستاست “ماده” که آنیموس متبلور و گویایی ست و سهراب در ” صدای پای آب” می گوید:
جریان گل میخک در فکر
شیهه پاک حقیقت از دور
من صدای وزش ماده را می شنوم
و صدای باران را روی پلک تر عشق
روی موسیقی غمناک بلوغ (ضرّابی ها، ۱۳۸۴: ۲/۸۶۱)
ماده، اصل و مایه هرچیز که به این معانی آمده است: ۱- ماده مقابل صورت است و آن را ماده اولی یا هیولی می نامند و وجود آن، امکان محض یا قوه مطلق است که فعلیّت نمی یابد مگر اینکه صورت در آن حلول کند. دوم، ماده به معنایی که دکارت بکار برده که مقابل است با فکر. ماده المواد یعنی مایه اصل و اساس خلقت جهان که فشرده بوده و سپس گسترده و باز شده است. آسمانها و کهکشانها نخست فشرده و متراکم بوده اند یعنی همان مادّه المواد و سپس باز شده اند. قرآن نیز ناظر به رَتق یعنی فشرده بودن جهان و مادّه نخستین آن است که پس از آن به فَتْقْ می انجامد یعنی باز و گسترده می شود. مادّه در فارسی “مایه” و در هندی “mayo” نامیده می شود. بر طبق اسطوره های هندی، خدای بودا، نخست math را آفرید، math یا مذ madh مایه هستی بود. روزگاران زیادی math لخت و بی حرکت پهنه آسمانها را گرفته بود. خدای بودا از “نیروانا” یعنی جهان ملکوت مذهب بودایی به نظر عنایت و لطف به این math نگریست، مَثْ ذوب و روان شد، به حرکت درآمد و درهم توفید و از آن کرات و سیّارات پدید آمدند، آفریدگان به عنایت نیروی غیبی خدای بودا از جمادو گیاه و حیوان و انسان پدید آمدند. پیش از پدید آمدن همه چیز، جمادات بودند، موجود زنده ای بر پهنه جهان هستی غیر از جماد نبود، از جماد gayo گَیُ پدید آمد، گَیُ شعور رشد و بالش داشت و خود را درک می کرد. گَیُ شروع به تکثّر نمود و پهنه دنیا پر شد از نمودهای متکثّر گَیُ، انواع گیاهان و درختان روییدند و خدای گَیُ و مَثْ را ستودند. روزگارانی سپری شد تا حیوانات پدید آمدند، حیوانات نشان گَیُ را با خود داشتند و بهمین جهت با آن مأنوس بودند، چرا که خزندگان و چرندگان و… همه خاستگاه آفرینششان همان “گَیْ” را می خوردند و از آن پرورش می یافتند و با آن انس داشتند، هنوز هندوان برخی گیاهان را نمود و تجلّی “گَیْ” می دانند و آنها را مقدّس می شمرند. ریواس در آیین بودایی مقدّس است و همانگونه که در اساطیر ایران باستان آمده است که مشی و مشیانه یعنی مرد و زن نخستین، ابتدا ساقه ریواسی بودند که به دو شاخه شد و یکی مشی و یکی مشیانه شد یا مرد و مردانه. مرد و زن ابتدا یکی بودند، از همین جهت است که در ناخودآگاه مردان هنوز خصلتهای زنانه از دیرباز و از روزگاران کهن وجود دارد و به باور پژوهندگان اساطیر، بین اساطیر ایران کهن وهند کهن یکسانی و همگونی وجود دارد. معرّب “گی”، “حیّ” است و حیات، محیی و احیاء و…ا ز مشتقّات آن است.(اموزگار: ۱۶۶)
به هر حال پهنه گیتی پر شد از نمودهای “گَیْ” و “گَیْ” گستره گیتی را فرا گرفت. شاید از همین جهت است که سهراب سپهری می گوید:
زندگی گل به توان “ابدیّت”
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. (سپهری، ۱۳۸۲: ۵۳)
“گل” نمودی است از همه گیاهان و اگر چشمها را از عادات روزمرّه و از آموخته های تکراری به قول سهراب بشوییم، جهان را جور دیگری خواهیم دید و خواهیم یافت. در نهانخانه ذهن و ناخودآگاه هرکس، انس با طبیعت و مظاهر آن وجود دارد و این همدمی و شوق در شاعران ضریب گونه افزایش می یابد و بدین جهت است که آنها شیفته طبیعتند و معشوق وار بدان می نگرند. از این دیدگاه، کهن الگوهای طبیعت با ربّ النوع یا نماد نخستین همخوانی دارند و یکی هستند. از همین جهت است که مرتاضان هندی برای ریاضت به دامن طبیعت می روند و گاه عمری را در یک درخت و یا در کنار گیاهان و در علفزارها سپری می کنند. شاید از منظر ما آنان مخبّط و بی خرد باشند، در حالی که این اندیشه نادرست و دور از واقع نگری است. هیچ انسانی و هیچ قومی خَبط دماغ و اندیشه ندارد آنان براساس باورهای ضمیر ناخودآگاه خویش، هدایت می شوند و برای رسیدن به سعادت ابدی، راهی را پیش می گیرند که طبیعت نخستین به آنها آموخته است. طبیعت چیزی جز راستی، صفا به آدمی نمی آموزد. گیاهان و در حیات خویش بر نهاد راستی و نور می بالند. هیچ گیاه بردهنده و میوه دهنده ای بدون فروغ خورشید، به ثمر نمی نشیند رابطه نور و گیاه رابطه مستقیم و رابطه خورشید و گیاه رابطه پدر وفرزند و رابطه زمین و گیاه رابطه مادر و فرزندی است و این در اسطوره ها و “ودا” کتاب مقدّس هندوان آمده است.
هنوز انسان چیزی به آب می گوید. (سپهری، ۱۳۸۲: ۱۴۸)
“آب” چنانکه گفتیم کهن الگوست. در آبان یشت از ایزد آپُ apo بارها یاد شده است.آبان یعنی آپان. آپان ایزدان موکّل بر آبهای جهان اند. “آپُ” ایزد برنده آلودگی هاست، بدین جهت هنوز زردشتیان آب را آلوده نمی کنند و آن را پالاینده می دانند. همه رودها، به آپُ متعلّق است.
نشانه ها و نمادهایی چون سرو، آب، ماه،پژواک و استمرار تمام توصیفات و خویشکاری های منسوب به آناهیتای زن– ایزد ایرانی است. کهن الگوی آب، برطبق اسطوره های ایرانی، دریای خونیرس Xunirus را که نیمی از دنیا را گرفته، پدید آورد. رودهای خروشان با این کهن الگو ارتباط دارند. در اساطیر ایران نیز ایزد- بانوی آب که در هیأت پری دریایی است، بامدادان پیش از آمدن گردونه و کالسکه زرین خورشید “بر” آبهای خونیرس ظهور و نمود می کند و پس از برآمدن خورشید، همچون شبنم آب می شود!
آب زهدان عالم و همتای نور،فروغ ایزدی است و نماد تغییر دائمی جهان عینی آب زندگی بخش جهان هستی است. آب در فرهنگ اسلامی مظهر تطهیر، معرفت باطن، مکاشفه و حیات بخشی است. عرش خداوند بر آب بوده است.
گفتنی های ضمیرناخودآگاه هر شاعری با کهن الگوها، در حقیقت مخاطبه قرار دادن آن آرکی تایپ یا کهن الگوست بعنوان معشوق در جای دیگر از همین منظومه می گوید:
و در ضمیر جوی، ازلیّت رود
و در ضمیر رود ازلیّت دریا جاری است. (همان: ۱۴۹)
“ازلی بودن” یعنی همیشه بودن. آنچه ازلی است یعنی، اکنون هست و تا ابد هم خواهد بود.
و باز می گوید:
… کدام راه مرا می برد به باغ فصول
که در آن زندگی تکرار می شود. (سپهری، ۱۳۸۴: ۹۶)
… و زمین زیبا بود، زایا بود. (تورات، ۱۳۴۰: ۲۶۸)
۴-۹-۳ آرکی تایپ یا کهن الگو در صورخیال شعر معاصر:
اژدها آنیما یا کهن الگوست بهمین جهت بر درفش کاویان به روایت فردوسی، اژدهایی نقش بسته بود. در جنگهای ایرانیان یا تورانیان، یکی از پرچم ها و درفش های ایرانیان، پرچم یا درفش اژدها بوده است. اژدها با آتش یک کهن الگو یا آرکی تایپ مرکب است چنانکه شیر با خورشید همین حالت را دارد. عکس شیر شمشیر بدست (شمشیر نماد شجاعت است) که از فراسوی یالها و شانه هایش خورشید با اشعه ی زرین طلوع کرده است بر سکّه های ایران از دوران صفوی به بعد رایج شد و هنوز سکّه های دوران پهلوی که یک طرف آن شیر و خورشید دارد، موجود است.
در شعر زیر آنیمای “اژدها” را می بینیم:
– این نه اگر معجزه ست پاسختان چیست؟
در نَفَس اژدها چگونه شکفته است،
این همه یاسِ سپید و نسترن سرخ؟ (شفیعی کدکنی: ۴۸۲)
از کهن الگوهای دیگر ظلمات و چشمه ی زندگانی است که به طریق نماد، سمبل و گاه استعاره از آنها در شعر فارسی یاد شده است:
– گذار بر ظلمات، آب زندگانی را
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 07:58:00 ق.ظ ]