جایگاه ونقش فلسفه تعلیم وتربیت در نظام آموزش وپرورش کشور آفریقای جنوبی چگونه است؟
جایگاه ونقش فلسفه تعلیم وتربیت در نظام آموزش وپرورش کشور ایران چگونه است؟
1-5 تعریف اصطلاحات متغیرهای تحقیق
1-5-1 فلسفه:
لغت فلسفه، لفظی یونانی میباشد که از دو کلمه «فیلو» و«سوفیا» ترکیب یافته است فیلو به معنای دوستدار وسوفیا به معنای دانش می باشد از این رو فلسفه به معنی دوستداری دانایی است. بنابراین در تعریف فلسفه وبنیاد آن فلسفیدن میتوانیم بگوییم: «فلسفیدن حالتی از زندگانی است که رنگ ممتاز آن توجه به شناسایی است وفلسفه نتیجه حالت فلسفیدن است» (نقیبزاده ، 1387: 14-10).
1-5-2 فلسفه تعلیم وتربیت:
فلسفه آموزش وپرورش، یکی از رشته های مستقل معرفت است که از ماهیت، مبانی، مفروضات واهداف آموزش وپرورش وطرق تحقق اهداف بحث می کند (اسمیت،1370). فلسفه آموزش وپرورش در دو معنا به کار می رود، نخست در معنای ژرف وگسترده که همان رو کردن به پرسشهای بنیادی است درباره انسان، تکامل وسرنوشت او است. در این معنا هر فلسفه ای که تکیه آن بر انسان است میتوانیم گونه ای فلسفه تربیت بشماریم. این فلسفه گسترده شمرده میشود چون همه دوره های زندگانی را در برمیگیرد واز طرفی ژرف است زیرا همانا روکردن به حقیقت «انسان» و«بودن» است. اما آنچه فلسفه آموزش وپرورش نامیده می شود بیشتر جنبهای است از فلسفه که به آموزش وپرورش در معنی محدود ورسمی می پردازد. در این معنی کار آن بیش از هرچیز سنجش آموزش وپرورش سازمان یافتهای است که مقصد آن آماده کردن نوآموزان است برای زندگانی. به همین دلیل پرسشهای آن بیشتر درباره برنامه، هدف روش وبنیادهای فهمیدنی آنها است (نقیب زاده،1387).
1-5-3 نظام آموزشی:
«مجموعهای از عناصر آموزشی است که با هم تعامل دارند ودر جهت رسیدن به اهداف مشخصی با یکدیگر همکاری دارند که هرنظام آموشی دارای ابعاد: درون داد، فرایند وبرون داد است»(فرمهینی فراهانی،1384: 32).
1-6تعریف عملیاتی
1-6-1جایگاه ونقش فلسفه تعلیم وتربیت:
در این تحقیق منظور از جایگاه فلسفه تعلیم وتربیت، اهمیتی است برای آن در نظام آموزشی قائل میشوند که براساس آن فلسفه تعلیم وتربیت جهت دهنده است یا به عنوان صافی (فیلترلینگ) در نظر گرفته میشود. نقش فلسفه تعلیم وتربیت شامل: تأثیر آن بر روی هدف، محتوا وبرنامه درسی، ارزشیابی وروش تدریس در نظام آموزشی میباشد.
فصل دوم
مطالعات نظری تحقیق
2-1 مبانی نظری تحقیق
2-1-1 فلسفه تربیت
فلسفه تربیت در جستجوی ایجاد نظریه هایی درباره ماهیت انسان، جامعه وجهان می باشد، تا بتواند توسط آنها داده های گاه متعارض پژوهشهای علوم رفتاری را نظم بدهد وهدفهایی را که تربیت باید تعقیب کند ووسایل کلی را که در نیل به آنها میتواند بکارببرد، معلوم نماید (ابراهیم زاده،1383) وبه بررسی یافته های علوم مختلف در میدان تربیت میپردازد و به خود علم توجه ندارد، زیرا برخلاف فلسفه قدیم خود را «علم العلوم» تصور نمیکند، بلکه مسائل مربوط به پیدایش عادتهای عقلی وگرایشهای اخلاقی صحیح ودرست را هنگام برخورد با دشواریهای زندگی اجتماعی وتغییرات آن مطالعه وتحلیل میکند وهدف آن ارائه یک خطمشی برای نظام تعلیم وتربیت با توجه به بررسی تمام عوامل از قبیل فرهنگ، نظام حاکم ونیازهای فراگیران وجامعه و…است (شعاری نژاد، 1371).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
فلسفه تعلیم وتربیت برای نظام تعلیم وتربیت یک جامعه مانند چتری است که بر همهی مؤلّفهها وبرنامههای آن سایه میاندازد وموجب برقراری انسجام ویکپارچگی در نظر و عمل میشود وزمینه را برای تحقّق آرمانها واهداف آموزشی وتربیتی آن نظام آسان میکند. چنانکه نداشتن چنین فلسفهای موجب سلیقهکاری وناکارآمدی در عملکردها میشود(زیباکلام،1382).
«فلسفه تعلیم وتربیت نقش فیلتر را دارد، هم چنانکه پیش از این ذکر شد آموزش وپرورش یک نهاد اجتماعی است وبخشی از فلسفه اجتماعی در هر جامعه می باشد. تعیین کننده اهداف اجتماعی، فلسفه آموزشی وپرورش می باشد، بنابراین در ارزیابی اهداف، آن دسته هدفها در نهایت گزینش میشوند که با فلسفه آموزش وپرورش همخوانی ومطابقت دارد وبقیه از فلیتر آن بالا نمیآید»(پورظهیر،1382: 125).
دکتر اسمیت در باب فلسفه آموزش وپرورش می گوید: برای مطالعه وبررسی فلسفه آموزش وپرورش راه های بسیاری وجود دارد وفلسفه آموزش وپرورش، یکی از رشته های مستقل معرفت است که از ماهیت، مبانی، مفروضات واهداف آموزش وپرورش وطرق تحقق اهداف بحث میکند (اسمیت، 1377).
فلسفه را آنگاه که تربیت را بررسی می کند، فلسفه آموزش وپرورش یا فلسفه تربیتی میخوانیم که میشود آموزش وپرورش را در تمامیت خود ادراک کند وآن را به واسطه مفاهیمی کلی که ما در انتخاب هدفها وسیاستهای تربیتی راهبر خواهندبود، تعبیر وتفسیر کند وهمچنان که فلسفه عمومی یافته های علوم مختلف را هماهنگ میسازد، فلسفه آموزش وپرورش نیز به تعبیر این یافتهها از جهت تأثیر آنها در آموزش وپرورش میپردازد. فلسفه آموزش وپرورش به فلسفه عمومی وابسته است بهطوری که ما نمیتوانیم بدون در نظر گرفتن مسائل کلی فلسفه، سیاستهای موجود آموزشی وپرورشی را مورد انتقاد قراردهیم یا سیاستهای جدیدی را به جای آن پیشنهاد کنیم(نلر ،1377).
2-1-2 آغاز فلسفه تربیت
هزاران سال قبل از یونان در کشورهای باستانی چون ایران، چین وهند، تعلیم وتربیت نظاممند وجود داشته وسخن هایی راجع به آن آوردهاند. سخنان زرتشت درباره فروغ اهورایی، ارزش های والی اخلاقی، نبرد با اهریمن و… اما در این بین تنها افلاطون بوده است که به ژرف اندیشی درباره تربیت پرداخته است. او اولین کسی بود که رسماً سوال کرد ماهیت تربیت چیست؟ که این همان فلسفه تربیت است (جعفریان یسار، 1387).
2-1-3 رابطه فلسفه با تربیت
در اینکه آیا فلسفه با تربیت ارتباط دارد یا نه؟ واگر دارد این ارتباط در چه جنبه هایی است نظریات متفاوتی بیان شده است.
1- نظر اول این است که تربیت در تدوین نظریه ها، انتخاب موضوعات وحتی روش شناسی خود از نظریه های فلسفی کمک می گیرد.
2- نظر دوم این است که تربیت شاخه ای از معارف بشری است که می تواند یافتههای فلسفه را بکار گیرد ( ابراهیم زاده،1383).
2-1-4 موضوعات فلسفه آموزش وپرورش
موضوع فلسفه آموزش وپرورش عبارت است از کلیه مسائل تعلیم وتربیت که معلّمان ومربّیان ومتخصصان در برخورد با آنها، مسائل را بررسی و تحلیل میکنند که چنین نقد کردنی، فلسفیدن در آموزش وپرورش است (جعفریان یسار، 1387).
ازجمله کارهایی که فلسفه برای آموزش وپرورش انجام میدهد این است که: به مسائل ارزشی پاسخ میدهد ودر حل مشکلات مختلف تربیتی راهگشاست. آموزش وپرورش در نگاه اول، هیچ فلسفهای از خود ندارد. در حقیقت این اجتماع است که طی مسیر کمال، به ترسیم وراهنمایی فلسفه محتاج است. بدین ترتیب، فلسفه آموزش وپرورش در میدان عمل تعلیم وتربیت میبایست، جنبههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و… ، اجتماع را بررسی کند. فلسفه آموزش وپرورش عمل بررسی تجربهای تربیتی انسان را برعهده دارد که هر یک از جهات مختلف قابل توسعه وتجزیه وتحلیل است. جان دیوئی، فلسفه و آموزش وپرورش را وابسته به هم میداند ومعتقد است که تربیت، آزمایشگاه افکار وعقاید فلسفی است وآنها را مورد تجزیه و سنجش قرار میدهد (همان منبع،59) .
عکس مرتبط با اقتصاد
پس موضع فلسفه آموزش وپرورش فراهم نمودن پاسخ به کلیه مسائل مربوط به تعلیم وتربیت است واز جمله شرایط وخصایص یک معلّم آشنایی با عمل فلسفیدن است واین آشنایی، جهان بینی خاص به او اعطا می کند به همین دلیل آشنایی با فلسفه در واقع نقد وبررسی مسائل است وآن وسیله ای است برای ترسیم مسیر تحوّلات آینده (همان منبع،59).
2-1-5 حوزه های فلسفه تعلیم وتربیت
«به تعداد انواع فلسفه در جهان، ارزش ها وهدفهای متعددی وجود دارند که برای هر کدام به تناسب روشها ووسایلی تدارک دیده میشود، ولی علی رغم این تفاوتها، مسائل فلسفه بویژه فلسفه تعلیم وتربیت در جهان معاصر واجد سه جنبه یا حوزه است» (نیکزاد، 1375: 23).
1-جنبه نظری یا عقلانی 2- جنبه عملی ودستوری 3- جنبه تحلیلی یا انتقادی
فلسفه تعلیم وتربیت را هنگامی نظری میخوانند که درپی یافتن نظریه هایی درباره ماهیت انسان، زندگی، جامعه، جهان وخدا باشد تا از طریق آنها بتوان به ایجاد نظم در میان داده های متعارض پژوهشهای تربیتی وعلوم رفتاری نائل آمد. فلسفه تعلیم وتربیت را هنگامی دستوری( هنجاری) میخوانیم که بتواند هدفها ووسایل نیل به آنها را مشخص کرده وراهنمای عمل در زمینه های مختلف آموزش وپرورش باشد زیرا کلیه فعالیتهای جزئی متوجه هدف کلی یعنی وحدت بخشیدن به جزییات است. بالاخره، فلسفه تربیتی را تحلیلی میخوانیم که روشنگر فلسفههای نظری و-دستوری باشد (همان منبع، 28-29).
فلسفه نظری: این فلسفه با بهره گرفتن از دستاوردهای علوم مختلف وترکیب آنها می کوشد یک دید کلی ارائه دهد، فلسفه ای وحدتنگر است که میتوان از آن نتایج عملی گرفت (نصیری ،1383).
فلسفه هنجاری: این فلسفه به بررسی ونقد ارزشها می پردازد وبراساس این یک هنجار ارزشی، باید ونبایدها را مشخص می کند، هدفهای تربیت واصول آن را مشخص می کند وتوصیه هایی درباره وسایل دستیابی به هدفها را عرضه مینماید. برخی آن را قلب فلسفه تعلیم وتربیت میدانند که همه باید ونبایدها در این فلسفه تعیین می شود(همان منبع، 113) .
فلسفه تحلیلی تعلیم وتربیت: این فلسفه در دهه1960 متولد شد. در دهه 1950 فیلسوفان تعلیم وتربیت دریافتند که بیشتر تلاششان در جهت تبیین دیدگاه های فلسفی بوده وکمتر به فعالیتهای پژوهشی پرداخته اند. سخن اصلی این فلسفه این است که فلسفه باید به جای ایفای نقش سنتی خود به ایضاح قضایا، واژه ها، گزاره ها وپالایش معنی شناختی واژه ها ومفاهیم تربیتی بپردازد (همان منبع، 114).
2-1-6 مبانی فلسفی آموزش وپرورش
بطور کلی نمیتوان فلسفه و آموزش وپرورش را از یکدیگر جدا نمود اما این سوال همواره مطرح بوده است که آیا آموزش وپروش دارای مبانی فلسفی است یا خیر؟ (جعفریان یسار 1387)
«هدف فلسفه عبارت است از ارائه شناخت وادارک مطلوب وکافی از زندگی آدمی پس فلسفه تعلیم وتربیت در واقع کوشش های انسان است برای درک و شناخت بیشتر. فلسفیدن در آموزش و پرورش، در حقیقت کشف ارزش ها وآرمان های مطلوب است برای واقعیت بخشیدن به آرمان ها وارزشها، در زندگی وشخصیت آدمی. به بیان دیگر، فلسفه و آموزش وپرورش و فلسفه آموزش وپرورش، همگی هدف یکسانی را دنبال می کنند وآن دستیابی به آرمانها وارزشهای متعالی انسانی است»(جعفریان یسار،1387: 16). از سویی آموزش وپرورش از اصولی تشکیل یافته که در واقع تشکل آموزشی وپرورشی را بنیان می نهد که این اصول کشف کردنی است. کشف کردن یک فعالیت ذهنی است وجز از طریق تفکر واندیشه امکان ندارد. تفکر واندیشه هم، معنی ومفهوم فلسفه است. بنابراین آموزش وپرورش به لحاظ نیاز به تفکر واندیشه انسان دارای مبانی فلسفی است. فلسفیدنی که به وسیله آن، اصول آموزش وپرورش کشف شده وبه کار گرفته می شوند وبه طور کلی مبانی فلسفی آموزش وپرورش همان تفکر وفلسفیدن اندیشمندان در مورد مسائل تعلیم وتربیت است (جعفریان یسار، 1386).
مبانی فلسفی تعلیم وتربیت در پنج حوزه به ترتیب قرار میگیرند: معرفتشناسی، وجودشناسی، خداشناسی، روانشناسی وارزششناسی. در این زمینه، چهار نکته قابل ذکر است: اولاً مبانی دوم تا پنجم بر مبنای اول، ابتنا وترتیب منطقی دارند. این از آن رو است که هر دیدگاه فلسفی در ارتباط با هستی، واجب الوجود، انسان واخلاق، ریشه در چگونگی راه شناخت ونوع ابزار معرفتی صاحب آن دیدگاه دارد؛ برای مثال، اگر پیروان یک مکتب فلسفی، شناخت را به شناختهای حسی وتجربی محدود کنند ومنکر امکان وصحت شناختهای فرا تجربی وعقلانی در عرصههای تصورات و تصدیقات شوند، ناچار در عرصة متافیزیک نیز دایره موجودات را به محسوسات ومجرّبات فروخواهند کاست. ثانیاً ترتیب مبانی دوم، سوم وچهارم از ترتیب سفرهای اول، دوم وسوم در حکمت متعالیة صدرایی اخذ شده است. ثالثاً هر چند مبانی معرفتشناختی وروان شناختی، همپوشیهایی دارند؛ برای مثال، اثبات تجرد معرفت عقلانی (طبق مبانی فلسفه مشایی) یا خیالی وحسی (طبق مبانی حکمت متعالیه) با اثبات تجرّد نفس اما موضوعاً از یکدیگر تفکیک میشوند. رابعاً دیدگاههای ارزششناختی نیز به لحاظ هنجاری ودستوری بودن، قابل تأویل وارجاع به دیدگاههای نظری وتوصیفی معرفتشناختی ووجود شناختیاند (بهشتی ،1385).
2-1-7 نقش فلسفه آموزش وپرورش
فلسفه، آموزش وپرورش و فلسفه آموزش وپرورش همگی هدف یکسانی را دنبال می کنند وآن هدف کشف آرمان زندگی وپس از آن واقعیت بخشیدن به آن در حد امکان است بنابراین نقش فلسفه آموزش وپرورش تجزیه وتحلیل وتوضیح هر گونه فعالیت تربیتی است که نظام اجتماعی معین انتخاب کرده است وبررسی انتقادی هدف ها وروش هایی است که در فعالیتهای تربیتی مورد استفاده قرار گیرند لذا فقط جنبه نظری ندارد که دور از عمل تربیت باشد ونقش موثری در کیفیت آن ایفا نکند بلکه ارزشها، هدفها وروش های آموزش وپرورش را با توجه به فرهنگ ونیازمندیهای فرد وجامعه مورد تحلیل قرار می دهد وبراساس یافته های روان شناسی و آموزش وپرورش جدید، معلمان را در عمل تربیتی راهنمایی می کند(بنی سی و دوایی، 1387).
نقش اساسی فلسفه تعلیم وتربیت در تعیین اهداف وجهت دهی به آنهاست که نقش وکارکرد هدفهای تعلیم وتربیت از طرف اندیشمندان تعلیم وتربیت اینگونه بیان شده است:
1. هدفهای تربیت جهت تجربیات، فعالیتها، مطالعات، مبحثهای معلم وشاگرد را تعیین میکند.
2.هدفهای تربیتی نقطهای را که کلیه فعالیتهای آموزشی وپرورشی به آن توجه دارند، مشخص میسازند.
3.هدفهای تربیتی موجب پیشرفت دائمی هستند ودر جنبه های مختلف رشد توافق وسازگاری ایجاد مینمایند.
4. هدفهای تربیتی کوششهای افراد وگروهی شاگردان ومعلمان را هم آهنگ میسازند.
5. هدفهای تربیتی معلمان وشاگردان را برای شرکت در فعالیتهای متنوع تربیتی تحریک میکنند.
6. هدفهای تربیتی راهنمای خوبی در انتخاب وسازمان دادن تجربیات مدرسه هستند.
7.هدفهای تربیتی اساس ارزشسنجی پیشرفت شاگردان را تشکیل میدهند(شریعتمداری، 1387).
در معرفی جایگاه فلسفه تعلیم وتربیت باید گفت که این فلسفه زمینهای است برای برانگیختن اندیشیدن، گشودن افقهای نو ورها شدن آدمی از پیش داوریها وتنگناها. بدین سبب است که پرداختن به فلسفه تعلیم وتربیت می تواند راهگشای بسیاری از مشکلات بشر شود وچون فلسفه تعلیم وتربیت، پایه واساس، ارکان، ماهیت، هدف، روش ومحتوای آنچه که تربیت خوانده میشود را روشن میسازد (شریعتمداری، 1387).
2-1-8 پیوند فلسفه با آموزش وپرورش
«این نظریه که فلسفه و تعلیم وتربیت با یکدیگر ارتباط دارند، یقیناً نظریهی جدیدی نیست، دست کم از زمان افلاطون، بسیاری از فیلسوفان برجسته به مسائل تربیتی پرداختهاند. از آنجا که فلسفه بطور سنتی، ماهیت واقعیت، معرفت وارزش را تحت بررسی قرار داده است، پس با تعلیم وتربیت روابط آشکاری دارد» (فرمهینی فراهانی،1384: 67).
در مورد چگونگی رابطه بین فلسفه با آموزش وپرورش سه نظر وجود دارد:
فلسفه هدفهای نهایی تربیت انسان وروشها را مشخص می کند: تربیت همان طور که از علومی نظیر انسان شناسی، زیست شناسی و… کمک می گیرد، از فلسفه هم کمک می گیرد.
ارتباطی بین فلسفه وتربیت نیست؛ زیرا فیلسوفی ممکن است به عقاید تربیتی علاقهای نداشته باشد (ضمیری ، 1378).
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:12:00 ب.ظ ]