بازنمایی از طریق کلیشه سازی در رسانه از طریق تقلیل دادن، ذاتی کردن، آشنا کردن و تثبیت تفاوتها، بهنجار و نکبت بار بر اساس نابرابری قدرت

«یکی از راهبردهای سیاست بازنمایی، کلیشه سازی است که مردم را تا چند خصیصه یا ویژگی‌ ساده تقلیل می‌دهد. کلیشه عبارت است از تنزل انسان‌ها به مجموعه‌ای از ویژگی‌های شخصیتی مبالغه‌آمیز و معمولاً منفی. در نتیجه، کلیشه‌ای کردن شخصیت‌ها عبارت است از تقلیل دادن، ذاتی کردن، آشنا کردن و تثبیت «تفاوت‌ها» و از طریق کارکرد قدرت مرزهای میان « بهنجار» و «نکبت بار»، «ما» و «آن‌ ها» را مشخص کردن.» (همان، ۱۹)
البته باید در نظر داشت که کلیشه ها کمک فوق العاده­ای برای فهم جهان (موجود) هستند و شالوده ای از حقیقت دارند. (لیسی، ۱۹۹۸، ۱۳۵)
عینکی که کلیشه­ها نسبت به رویدادهای اجتماعی در مقابل دیدگان ما می­گذارند،تلاشی است در جهت این که جهان اجتماعی را در بسترفرهنگ حاکم بر جامعه شناسایی، تحلیل و فهم کنیم؛ در واقع امکان آزاد اندیشی را محدود می­ کنند. چنین است که رسانه ­ها با تقویت کلیشه ها این فرایند را تثبیت می­ کنند و گاه با کلیشه شکنی افق جدیدی در مقابل دیدگان مخاطب می­گشایند که زیست اجتماعی او را دچار تغییر می­ کند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
کلیشه‌سازی: این مفهوم به معنی تقلیل ویژگی‌های فرد به ویژگی‌هایی ساده، پایدار و قابل فهم که آن صفات را اغراق‌آمیز و ساده می‌سازد و ثابت و ابدی می‌پندارد. در این روش:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

تفاوت، ذاتی، طبیعی و ثابت است.

راهبرد تقسیم به بهنجار و نابهنجار، نابهنجار را طرد می‌کند.

با پیوند یا متحد ساختن بهنجارها و نرمال‌ها یک اجتماع تخیلی می‌سازد نابهنجارها را به آن سوی مرزها به تبعید نمادین می‌فرستد و آنچه خارج محدوده است آلوده و خطرناک و تابو می‌شمارد.
برای اعتبار موفقیت‌آمیزش، به زنجیره‌ تکراری و مداوم کلیشه‌های دیگر نیاز دارد.
کلیشه‌سازی در جایی شکل می‌گیرد که نابرابری‌های آشکار و ناموجه قدرت وجود دارد. قدرت گروه‌های فرودست و طرد شده را هدف می‌گیرد.
کلیشه ها به حدی تقویت می شوند که گاه تبدیل به بدیهیات در باورهای اجتماعی می شوند و تصور خلاف آن امری غیرممکن است. مثلا تصوری که در مورد سیاهان و قدرت هوش و درک آنان وجود داشت که تصور زندگی غیر برده وار آنها زمانی برای مردم روزگار خود غیرممکن بود چه برسد به این که سیاهی رئیس جمهور شود!
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
فوکو کلیشه‌سازی را نوعی بازی قدرت/ معرفت می‌نامد که از طریق آن گروه‌های حاکم کل جامعه را طبق تمام ارزشی، احساسات و ایدئولوژی و دیدگاه خود شکل می‌دهند و آن را برای همگان امری طبیعی و اجتناب ناپذیر می‌سازند. (مهدی زاده،۱۳۸۷، ۲۱-۲۰-۱۹)
رسانه ­ها تاثیر بسیار قوی روی انتشار کلیشه­ها دارند و البته باید به خاطر داشته باشیم که رسانه ­ها آنها را نمی­سازند. (لیسی، ۱۹۹۸، ۱۳۵)
رسانه ها ها قادر به تولید کلیشه نیستند و کلیشه ها قطعا در رسانه بازنمایی می­شوند و ریشه در بافت فرهنگی حاکم بر جامعه دارند اما در عین حال قادر به کلیشه شکنی و گشودن افق جدید به روی مخاطب هستند که به تدریج زیست اجتماعی او را تحت تاثیرقرار می­دهد.

 

 



بازنمایی واقعیات از طریق ارائه تصویر غلط

کلیشه‌سازی در رسانه‌ها به سه شکل صورت می‌گیرد:
۱- در شیوه اول، رسانه‌ها تصویر غلطی از حضور یا سلطه واقعی گروه مورد نظر عرضه می‌کنند.
این کار از چند طریق صورت می‌گیرد: الف) بی‌توجهی به حضور موثر آن گروه (کمرنگ بودن زنان در رسانه)
ب) پررنگ کردن حضور یک گروه خاص در عرصه‌ای خاص (زن در تبلیغات آشپزی و آرایشی)
۲- شیوه دوم، نمایش محدود و ثابت و پایدار گروهی خاص است.
۳- شیوه سوم، مشروعیت زدایی از گروه یا گروه‌های مختلف از خلال مقایسه با تصور آرمانی نحوه رفتار آدم‌هاست. (مهدی زاده،۱۳۸۷، ۲۱)
لیپمن ۴ کارکرد برای رسانه ها بر می شمرد:

 

 

فرایند مرتب سازی

«برشی کوتاه»

راه ارجاع به «جهان»

بیان ارزش ها و اعتقادات «ما»

(لیسی، ۱۹۹۸،۱۳۵)
فرایند مرتب سازی: کلیشه ها به کار می روند تا واقعیت را به طور ساده به شکلی قابل فهم مرتب کنیم و بخش اساسی از ساختن احساس ما به جهان و جامعه اند
برش کوتاه: به این دلیل که کلیشه ها ساده هستند به عنوان برشی کوتاه به معنا عمل می کنند. (همان،۱۳۵)
ارجاع به جهان: کلیشه ها علت و منشا در جهان واقعی دارند. آنها ساخت اجتماعی دارند و گونه ای از بازنمایی هستند.
کلیشه ها بیانی از ایدئولوژی مسلط هستند. کلیشه ها به کار می روند تا روابط قدرت را در جامعه طبیعی سازند. آنها کارکرد هژمونیک دارند. کلیشه ها درست یا غلط نیستند اما مجموعه ای ویژه از ارزش های ایدئولوژیک را بازتاب می دهند. در واقع آنها اسطوره ای و بازنمایاننده ارزش های اجتماعی به روشی فشرده هستند. (همان،۱۳۸-۱۳۹)
بیان ارزش ها: کلیشه ها اگر مورد وفاق باشند اگر باور شوند که دیدگاه گروهی باشند به تنهایی موثرند. اغلب، قدرت کلیشه ها به این علت وجود دارد که مورد وفاق هستند. آنها توزیع قدرت در جامعه را بازتاب می دهند. (همان،۱۳۹)
بدین ترتیب با محورهایی که در بالا آورده شد بر اساس نظام دلالتی که در رسانه ها نسبتبه رویدادها به کارگرفته و مطرح می شوند به شیوه بازنمایی رسانه ها از رویدادها خواهیم رسید که مبتنی بر تحلیل نشانه شناختی، به کمک تحلیل ژورنالیستی است. تحلیل نشانه شناختی مدعای رسانه و تصاویری که برای اثبات آن به کار گرفته می شود را به نمایش می گذارد و تحلیل ژورنالیستی استفاده از امکان زبان و نحو و قواعد همنشینی و جانشینی را در صورت بندی رویداد برای ما فراهم می کند.

 

فصل سوم

 

روش پژوهش

 

۳-۱ مقدمه

«… «صنایع اخبار» به خودی خود نهادهای اجتماعی مهمی در بطن جامعه ما به شمار می­آیند. حتی چگونگی پوشش اخبار نیز ممکن است «دستور کار» مباحث سیاسی و سیاست­گذاری را تعیین کند. پس نمی توان گفت که اخبار صرفا به شکلی منفعلانه وقایع را گزارش می دهند. فرایندهای ساختاردهی موجود در بطن صنایع اخبار نقشی حیاتی در شکل دادن به تمام ادراکات ما از جامعه ایفا می­ کند» ( سلبی و کاودری، ۱۳۸۰، ۱۹۹)
اکنون دیگر می توان مرگ عینیت در خبر را اعلام کرد. ایدئولوژی حاکمان، صاحبان رسانه و اکثریت نقش مهمی در تولید اخبار دارند.
«برنامه خبری مانند هر متن رسانه ای دیگر، نتیجه فرایندهای انتخاب و سازه است. پس اخبار «پنجره­ای رو به واقعیت جهان» نیست. گرچه شاید به نظر برسد که وقایع روز را بی­طرفانه بیان می­ کند. این یکی از همان اسطوره­هایی است که برنامه ­های خبری می­خواهند درباره خود بسازند: این که صرفا توضیحاتی ساده و عینی از واقعیت هستند. اسطوره­ای در کنار موضوع­های مهم دیگری قرار می­گیرند.» (همان، ۱۶۲)
«موضوع اصلی نشانه­شناسی رسانه ­ها این است که بررسی کند چگونه رسانه ­های جمعی نشانه­ها را برای اهداف خاص خود، خلق و بازیابی می­ کنند.» (دانسی، ۱۳۸۷، ۶۶)
کار پژوهشگر باید اسطوره­زدایی از برنامه ­های خبری با بهره­ گیری از روش نشانه شناسی باشد. (سلبی و کاودری، ۱۳۸۰، ۱۹۹)
بنابراین هدف در مطالعات رسانه باید حرکت از مصرف منفعلانه تصویر به سوی خواندن فعالانه آن باشد. به عبارتی موضوع تحلیل در مطالعات رسانه فهم معنای متن است. (لیسی، ۱۹۹۸، ۱۴)
نشانه‌شناسی در قلمرو وسیع خود هم به عنوان نظریه و هم به عنوان روش مطرح است امّا در این پژوهش از نشانه­شناسی به عنوان ابزار سنجش بهره گرفته­شده­است زیرا متن مورد تحلیل شامل زبان شفاهی و تصویر است امّا چرا از نشانه­شناسی به تنهایی به عنوان رشته و ابزار سنجش به کار گرفته نشد؟
زیرا زبان و تصویر صرفاً در خدمت انتقال پیام ساده‌تری مثل فیلم و سریال نیست. این دو به کار گرفته می‌شوند تا مفاهیمی و معانی را در ذهن مخاطب برانگیزند که در حوزه قدرت است و این طور نیست که مثل یک سلسله فیلم‌ها در دوره‌های طولانی بلکه اثری کنش‌مند در مخاطب ایجاد کند. اخبار، سرعت تحولات و تغییرات را بیشتر و بیشتر می‌کند و تبعاتی گاه جهانی در پی دارد.
لذا در تحلیل چنین پدیده ای، نشانه شناسی می تواند ابزاری باشد برای درک معانی که قرار است با کشف آن به کشف شیوه های معناسازی برسیم.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:03:00 ب.ظ ]