«عربان در جاهلیت فرقه‌ها بودند، بعضی موحد بودند، بعضی به وجود آفریدگار معترف بودند و بعث و معاد را قبول داشتند اما منکر پیامبران بودند و به پرستش بت‌ها قیام می‌کردند، و بعضی دیگر فقط به آفریدگار معترف بودند اما پیمبران و معاد را منکر بودند و به گفتار دهریان تمایل داشتند. بعضی از آنها نیز به دین یهود و مسیح متمایل شده بودند وعده ایی نیز بر رسوم جاهلی و بدوی بودند و گروهی فرشتگان را به عنوان دختران می‌پرستیدند.»[۷۹]
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام نیز اوضاع مردم آن زمان را چنین تشریح می‌کند:
«در روزگاری که مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده خواسته‌های گوناگون،‌و روش‌های متفاوت بودند: عده‌ایی خدا را به پدیده‌ها تشبیه کرده و گروهی نام‌های ارزشمند خدا را انکار و به بت‌ها نسبت می‌دادند، و برخی به غیر خدا اشاره می‌کردند. پس خدای سبحان، مردم را به وسیله محمد (ص)از گمراهی نجات داد و هدایت کرد،‌و از جهالت رهایی بخشید. پس دیدار خود را برای پیامبر (ص)برگزید،‌ و آنچه نزد خود داشت برای او پسندید و او را با کوچ دادن از دنیا گرامی داشت، و از گرفتاریها و مشکلات رهایی بخشید و کریمانه قبض روح کرد.»[۸۰]
طبقه روشنفکر عرب، ستاره و ماه را می‌پرستیدند. تاریخ نویس معروف عرب، «کلبی»، که در سال ۲۰۶ هجری وفات یافته، چنین می‌نویسد: قبیله «بنی ملیح» جن پرست بودند و قبیله «حمیر» آفتاب، و «کنانه» ماه، ‌و «تمیم» دبران، و «لخم» مشتری و «طی» سهیل، و «قیس» شعری و «اسد» عطارد را می‌پرستیدند.
اما طبقه منحط، که اکثریت سکنه عربستان را تشکیل می‌داد؛ علاوه بر بتهای قبیله‌ای و خانگی، به تعداد روزهای سال ۳۶۰ بت می‌پرستیدند،‌و حوادث هر روز را به یکی از آنها وابسته می‌دانستند.
بت پرستی در محیط مکه، پس از ابراهیم خلیل«ع» به کوشش «عمربن لحی» انجام گرفت.
ولی به طور مسلم در روزهای نخست به این صورت گسترده نبود، بلکه روز نخست آنها را شفیع دانسته؛ آنگاه گام فراتر نهاده،‌کم کم آنها را صاحبان قدرت پنداشتند بتهایی که دور کعبه چیده شده بود، مورد علاقه و احترام همه طوائف بوده؛ اما بتهای قبیله‌ای تنها مورد تعظیم یک دسته خاصی بود، و برای انکه بت هر قبیله محفوظ بماند،‌ برای آنها جاهایی معین می‌کردند و کلید داری معابد، که جایگاه بتان بود به وراثت دست به دست می‌گشت.[۸۱]
در آغاز با ورود ابراهیم خلیل علیه السلام به مکه و پایه‌گذاری خانه کعبه مردم آن سرزمین موحد بودند و این اعتقاد به توحید، کم کم به دلایلی تبدیل به شرک شد.
«۱- به گفته ابن کلبنی، نسب شناس معروف چیزی که سبب شد مردم جزیره العرب بت پرست شوند این بود که هر مسافری که از مکه خارج می‌شد با خود سنگی از سنگهای حرم را بر می‌داشت و در طول سفر هر جا توقف می‌کرد برگرد آن طواف می‌کرد و این به دلیل اعتقاد آنان به کعبه بود، پس رفته رفته موجب پرستش چیزی شد که به آن علاقه داشتند و این موجب فراموشی آیین سابق شد و بت پرست شدند.
۲- در روایات تاریخی آمده است که عمربن لحیّ عامل بت پرست شدن مردم شد. او از شامات بتی به نام هبل به مکه آورد و مردم را دعوت به پرستش آن نمود. این روایت از پیامبر(ص) نیز نقل شده است.
۳- یعقوبی شروع بت پرستی را از زمانی می‌داند که وقتی کسی می‌مرد مردم از او مجسمه‌ای می‌ساختند و به یاد او آن را محترم می‌شمردند و نسل‌های پس از آنها گمان می‌کردند که اینها خدایان آنها هستند.
۴- قرآن بت پرستی مردم را ناشی از جهالت و عدم علم می‌داند،‌زیرا این جهالت است که سبب رخنه عقاید شرک‌آلود در وجود آنها شده و از اعتقاد به توحید آنها را بازداشته است. به طور یقین جهالت، ریشه مهم تمام انحرافات در تاریخ بشر بوده است. تقلید کورکورانه نیز از عوامل شیوع بت پرستی بوده است.»[۸۲]
درباره موقعیت دو دین مسیحیت و یهود نیز باید بگوییم که: پیش از ظهور اسلام، مسیحیت در میان بسیاری از قبیله‌های عرب رواج یافته بود. که ما انشاء الله در بخش دیگری به جایگاه این ادیان در عصر جاهلی خواهیم پرداخت.
۲-۱-۱- وضعیت ادیان الهی در شبه جزیره عربستان قبل از ظهور اسلام
۱-۲-۱-۱- وضعیت دین مسیحیت
به درستی نمی‌دانیم که از چه تاریخی آیین مسیح به سرزمینهای عربی راه یافته است. همچنین مقصود از سفر پولس مقدس به سرزمینهای عرب، پس از گرویدن وی به آیین مسیح، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. گرچه برخی بر آنند که او ضمن این سفر به امر مهم «تبشیر» و تبلیغ می‌پرداخته است. نظر دیگری نیز در مقابل این عقیده وجود دارد که بر اساس آن پولس پس از گرویدن به مسیحیت احتیاج داشت تا مدتی به دور از جوامعی که پیشتر خود در آنها می‌زیست، گوشه عزلت و انزوایی برگزیند و فرصتی برای ترسیم خطوط سیاست آینده خود به دست آورد.
لا اقل در سه قرن اول بعد از میلاد، مسیحیت چندان گسترشی در جزیره العرب نیافته بود، و انتشار آن تنها به مناطقی که عربها در کنار عناصر یونانی و رومی زندگی می‌کردند محدود می‌شد. درست است که پیش از ظهور اسلام، مسیحیت در میان بسیاری از قبایل عرب گسترش یافته بود و شعر عصر جاهلی متضمن دلایل و شواهد بسیاری درباره رواج و انتشار آن است، اما هرگز نتوانسته بود ریشه‌های خود را تا اعماق شبه جزیره عرب بگستراند.
علت انتشار آیین مسیحیت در جزیره العرب به تأثیر اقدامات چهار مرکز مسیحی باز می‌گردد که در مجاورت سرزمینهای عرب استقرار داشتند و آنها عبارت بودند از: سوریه در شمال غربی، عراق در شمال شرق، حبشه در غرب دریای احمر، و یمن در جنوب.[۸۳]
در مورد این که اوضاع و احوال نصرانیها در جزیره العرب تا چه اندازه چگونه بوده اخبار تاریخی آگاهی های محدودی در اختیار ما گذاشته است. اگر بخواهیم این مسأله را از دیدگاه خود قرآن بررسی کنیم در می‌یابیم که قرآن همان‌طور که با مشرکین و یهود برخوردی اعتقادی دارد با نصرانیت نیز برخوردهای اعتقادی دارد.
اما این نکته نیز روشن است که وجود برخوردهای سیاسی و نظامی، به آن صورت که اسلام و قرآن با مشرکین و یهود داشته به هیچ وجه با مسیحیان مطرح نبوده است. این نشانگر آن است که تعداد اینان در قبال یهودیان کمتر بوده، و یا حداقل در محیط مکه و مدینه نسبت به مناطق دیگر بسیار اندک بوده‌اند.
تنها مرکز آنان نجران بوده است. این به معنای آن نیست که اساساً در دو شهر عمده جزیره؛ یعنی مکه و مدینه از این گروه کسی نبوده است. از بعضی روایات تاریخی بر می‌آید که از جانب نصرانیان یمن،‌تلاشهایی برای گسترش مسیحیت می‌شده، چنانکه بعضی از رومیان در مکه خانه‌های تجارتی داشته و گاهی نیز از این منازل برای تجسس در احوال عرب بهره برداری می‌کرده‌اند.
ابن حزم می‌نویسد: کسانی از قریش مسیحی شدند و سپس نام چند نفر را آورده است.
در اخبار تاریخی آمده است که رومیان بارها سعی کردند تا از طریق یمن و یا با بهره‌گیری از دولت غسانیان براین مناطق سلطه یابند: از جمله آنکه عثمان بن حویرث یکی از عربهای مسیحی شده، به نزد آل جفنه که از طرف رومیان در شامات حاکم بودند رفته و به آنها پیشنهاد کرده بود که حاضر است قریش را به کیش نصرانیت در آورد به شرط آنکه او را حاکم آنها گرداند.
اما آل جفنه پیشنهاد او را نپذیرفتند، او از آنجا راهی دیار قیصر روم گردید و همین پیشنهاد را به او داد. او نیز قبول کرده و حکم او را نوشت، اما قبل از آن که وی به مقصد برسد مرد.
دولتی غسانی که توسط رومیان در شامات تأسیس شده بود، از آن‌جا که عامل رومیان بود، در گسترش مسیحیت تلاش می‌کرد، شاید به دلیل همین بود که شماری از عربها به رهبانیت گرایش پیدا کرده بودند. این حرکت همچنین از نتایج پیوندهای تجاری بود که بین این مناطق صورت می‌گرفت.
از نظر رومیان، مسیحی شدن اعراب بادیه الشام بسیار اهمیت داشت زیرا علاوه بر این که راحت‌تر کنترل شده و در اختیار آنها بودند، می‌توانستند مدافع طبیعی آنها در برابر سایر قبایل و نیز ایرانیان باشند؛ در برابر، ایرانیان علی‌رغم مجوسی بودن، از مذهب نسطوری که مخالف مسیحیت رسمی بیزانس بود حمایت می‌کردند تا در این میانه نیروی مقاومتی در برابر رومیان ایجاد کنند.
شوقی می‌گوید: احتمال می‌رود انتشار نصرانیت در یمن از ابتدای قرن چهارم میلادی بوده باشد.
از مهمترین علل انتشار آن، انگیزه‌های دینی بوده که قیصرها به دنبال آن بوده‌اند. اضافه بر این، شاید می‌خواستند از این طریق تسلطی بر این مناطق پیدا کنند.
برخورد صریح پیامبر (ص)با مسیحیان، تنها همان داستان مباهله است که در کتب تاریخی اسلام در باره آن سخن گفته شده است. قراردادهای چندی نیز با قبایل مسیحی شمال امضا شده است. همچنانکه در میان نامه‌ها، چند نامه به قیصر روم و اسقف بزرگ وجود دارد.[۸۴]
۲-۲-۱-۱- وضعیت دین یهود
درباره پیشینه و علت کوچ یهودیان به مناطقی از جزیره العرب نظرات گوناگونی وجود دارد.
ابوالفرج اصفهانی که صفحاتی از کتاب الأغانی خود را به یهودیان و اشعار آنان اختصاص داده، معتقد است حضور یهود در حجاز به دوران حضرت موسی علیه السلام مربوط است.
وی تفصیل این مطلب را این گونه آورده است که: ساکنان اولیه حجاز گروهی به نام عمالیق بودند که به مردم ستم می‌کردند. موسی علیه السلام لشکری از بنی اسرائیل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود کسی از آنان را زنده نگذارید. لشکر بنی اسرائیل به حجاز آمده با کشتن همه آنها به پیروزی رسیدند.
در این میان تنها فرزند حاکم را به جهت زیبایی‌اش نکشتند و با خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسی علیه السلام وفات کرده بود و بنی اسرائیل به این لشکریان اعتراض کردند که چرا یک نفر را زنده آورده و از فرمان سرپیچی کرده‌اید. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگیری کردند. لشکریان که چنین دیدند گفتند به حجاز بر می‌گردیم و در محل گروهی که با ایشان جنگیدیم سکونت می‌کنیم.
پس به اطراف یثرب آمدند و در آن جا مسکن گزیدند. آن‌گاه که رومیان بر شام غلبه کرده، بنی اسرائیل را قلع و قمع کردند، بنی نضیر و بنی قریظه و بنی بهدل از شام گریخته، نزد دوستان هم کیش خود در حجاز آمدند و در آن جا ساکن شدند.[۸۵]
عامل دیگری که برای مهاجرت یهودیان به جزیره عربی ذکر شده، غلبه رومیان بر شام و ویرانی معبد و کشتار آنان است. این موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولی به زمان آن اشاره نشده است. بلاذری و طبری می‌گویند وقتی بختنصرّ به بیت المقدس حمله کرد بنی اسرائیل به حجاز کوچ کردند. برخی هم زمان حمله رومیان را سال هفتاد میلادی ذکر کرده‌اند.
در منابع اسلامی علت دیگری برای کوچ یهودیان ذکر شده و آن، آگاهی یهود از ظهور پیامبر آخر الزمان در این منطقه است. ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: یهود در کتاب‌های خود خوانده بودند که محل هجرت محمد (ص)میان دو کوه عیر و اُحد است.
پس در جست وجوی این دو کوه راه افتادند تا این که آنها را یافته در کنارش ساکن شدند.
این روایت با توجه به آیه ۸۹ سوره بقره که می‌فرماید: یهودیان هنگام درگیری با عرب وعده پیروزی خود به همراه پیامبر موعود را می‌دادند؛ می‌تواند دلیل قابل توجهی برای کوچ یهود به این منطقه باشد. علاوه بر این آیه، آیات زیادی از قرآن به شناخت یهود نسبت به پیامبر اشاره دارد.[۸۶]
هنگام هجرت رسول خدا (ص)به یثرب، قبایل زیادی از یهود در این شهر زندگی می‌کردند که مشهورترین آنان سه قبیله بنی نضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع بودند به نظر می‌رسد شهرت این سه قبیله به جهت رویارویی آنان با مسلمانان است؛ به خصوص که این گروه‌ها در پیمان عمومی مدینه شرکت نداشته و قرار داد مخصوصی با پیامبر امضا کرده‌اند.
این سه قبیله در یک محدوده مثلثی شکل در شمال شرقی قبا زندگی می‌کردند.
بنی قینقاع در داخل مدینه و در حد فاصل حرّه شرقی و غربی ساکن بودند.
بنی نضیر نزدیک‌ترین گروه به محل قبا بودند و بنی قریظه در بلندی‌های سنگلاخ شرقی سکونت داشتند در حالی که مرکز مدینه و مسجد النبی در قسمت پایین بود.
یعقوبی گفته است: بنی نضیر و بنی قریظه در کنار دو کوه «نضیر» و «قریظه» زندگی می‌کردند؛
از این رو نام ایشان از این دو کوه گرفته شده است. سخن این مورخ در هیچ منبع دیگری یافت نمی‌شود و در فرهنگ نامه‌های جغرافیایی هم‌ نامی از این دو کوه به چشم نمی‌خورد.
ابوالفرج اصفهانی گوید: وقتی بنی نضیر و بنی قریظه و بنی بهدل به حجاز گریختند، ابتدا در غابه- در شمال یثرب- مسکن گزیدند ولی چون بیماری و با در آن شایع بود به یثرب آمدند؛ پس بنی نضیر در بطحان و بنی قریظه در مهزور ساکن شدند.
درباره دیگر قبایل یهودی مدینه مکان مستقلی در منابع ذکر نشده است و به نظر می‌رسد در کنار مسلمانان هم قبیله خود از اوس و خزرج زندگی می‌کرده‌اند. این مطلب را از پیمان عمومی که قبایل مسلمان و یهود را در کنار هم ذکر کرده است،‌می‌توان استفاده کرد.
بخش دیگری از مهاجران یهود در شمال مدینه و در مناطق خیبر، فدک، وادی القری و تیماء سکونت داشتند. برتری خیبر بر همه بخش‌های یهودی نشین حجاز به امکانات نظامی و قلعه‌های استوار آن بود.[۸۷]
۳-۱-۱- وضعیت سیاسی جهان در آستانه ظهور اسلام
«در عصر بعثت در اطراف جزیره العرب، چهار مملکت و حکومت وجود داشت که از میان آنها دو کشور در درجه اول و دو کشور دیگر در درجه دوم قرار داشتند: اولین کشور درجه اول ایران بود که از یک سو حاشیه دجله و فرات و شط‌العرب را در بر می‌گرفت و از طرف دیگر تا قسمتی از ترکستان، افغانستان و قسمتی از پاکستان تا دره سند را شامل می شد. ایران یکی از همسایگان بزرگ جزیره العرب بود در حالی که جزیره العرب در آن روز یک بیابان بود که به آن اعتنایی نمی‌شد. تمدن آریایی ایران از نظر زمان حداقل دوازده قرن قبل از ظهور اسلام، سابقه تمدن دارد؛ یعنی از مرحله زندگی بدوی به مرحله حکومت رسیده در حالی که حجاز مقارن ظهور اسلام هنوز به مرحله تشکیل دولت نرسیده بود و نخستین دولتی که در سرزمین حجاز تشکیل شد دولت اسلام بود.
با نگاهی به زندگی اعراب جزیره العرب تفاوت عمده‌ایی را در نوع زندگی آنها با زندگی مردم ایران آن روزگار می‌بینیم در آن روزها در ایران، حکومت مرکزی ساسانیان وجود داشت در حالی که در جزیره العرب در هر ناحیه‌ایی گروهی از مردم بر پایه سنت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده و منطقه حکومتی هر یک منحصر به مکانی بود که در آن سکونت داشتند و این نوع زندگی اعراب عاملی در جهت نفی حکومت مرکزی در جزیره العرب بود.
کشور درجه اول دیگری که در آن روز وجود داشت روم شرقی بود،‌دولت بزرگی که قسمتی از شمال عراق، ترکیه فعلی و ممالک بالکان را در بر می‌گرفت. روم غربی در آن روزگار عظمت قابل توجهی نداشت.
کشورهای درجه دومی که در غرب جزیره العرب قرار داشتند یکی مصر است که این قسمت با آن که از نظر اسلام و سرزمین اسلامی مملکت قابل توجهی بود و نقش و تأثیری داشته، ولی از نظر قدرت و عظمت در آن موقع، در کنار روم و ایران،‌ قدرتی درجه دوّم به حساب می‌آمده است.
مملکت دیگر حبشه است، در این قسمت نیز دولت بزرگی حکومت نمی‌کرد. امپراطوری حبشه در عصر اسلام، امپراطوری سابقه‌داری بود و تا حدودی دارای تمدن و خصائص زندگی بشری و حتی از نظر دینی و آزادی نسبی اجتماعی،‌قابل توجه بود.[۸۸]»
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ما در این بخش خلاصه‌ایی از وضعیت امپراطوریهای ایران و روم در آن روزگار ارائه خواهیم کرد.
۱-۳-۱-۱- دولت فارس به هنگام ظهور اسلام
معروف این است که بعثت رسول اکرم (ص)در سال ۶۱۱ م. مصادف با دوران حکومت خسرو پرویز (۵۹۰-۶۲۸م.) بوده است و در همین دوران رسول اکرم (ص)از مکه مکرّمه به سوی مدینه منوره (۶۲۲م.) مهاجرت کرد که مبدأ تاریخ هجری قمری و شمسی قرار گرفت. در آن ایام قسمت اعظم از جهان متمدن تحت سیطره این دو دولت بزرگ و قدرتمند بود و این دو دولت، مدت‌های مدیدی در جنگ با هم به سر می‌بردند و هر کدام می‌خواست که بر تمام جهان سیطره پیدا کند.
این جنگ‌ها از زمان سلطان انوشیروان (۵۳۱-۵۸۹م.) تا دوران خسرو پرویز یعنی بیشتر از بیست و چهارسال طول کشید،‌و خسارت‌های فراوان و هزینه‌های بسیار، باعث شد که دولت ساسانی متحمل ضرر و زیان سنگینی شود، به طوری که جز یک قدرت تو خالی و ترسناک چیزی از آن باقی نمانده بود.[۸۹]
برای اینکه اوضاع ایران را از جهات مختلف به خوبی مورد بررسی قرار دهیم؛ لازم است وضع حکومتها را از پایان سلطنت انوشیروان، تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهیم:
«پادشاهان ساسانی، عموماً تجمل پرست و پر تشریفات بودند. دربار پر طمطراق ساسانی و زرق و برق آن، چشمها را خیره می‌ساخت…
در کاخهای افسانه‌ایی ساسانیان، از بس جواهرات و اشیاء نفیس و قیمتی، و نقشه‌ها و تصویرهای حیرت انگیز فراهم گردیده بود که دیده بینندگان را خیره می‌کرد. اگر بخواهیم غرائب و عجائب این کاخها را بدانیم؛ کافی است فقط نظر خود را به یک قالی سپید و بزرگی بیاندازیم که در تالار یکی از کاخها انداخته بودند، به نام «بهارستان کسری»، این قالی را زمامداران ساسانی، برای این تهیه کرده بودند که موقع عیش و عشرت سرحال باشند و همیشه مناظر زیبا و فرح انگیز فصلی را تماشا کنند.
به طوری که می‌نویسند: این قالی، دارای یکصد و پنجاه زراع طول،‌و هفتاد ذراع عرض، و تمام تار و پود آن زربافت و جواهر نشان بود.
در میان پادشاهان ساسانی،‌خسرو پرویز بیش از همه به تجملات علاقمند بود. شمار زنان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسرای او به چندین هزار تن بالغ می‌شد.[۹۰]»
وضع اجتماعی ایران در زمان ساسانیان، به هیچ وجه بهتر از وضع سیاست و دربار نبود. حکومت طبقاتی که از دیر زمان در ایران وجود داشت، در عهد ساسانیان به شدیدترین وجهی درآمده بود.
طبقات اشراف و روحانیان، کاملا از طبقه‌های دیگر ممتاز بودند. تمامی پستها و شغلهای حساس اجتماعی مخصوص آنان بود. پیشه وران و دهقانان از تمام مزایای حقوق اجتماعی محروم بودند، به جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگها وظیفه دیگری نداشتند.
«نفیسی» درباره‌ی امتیازات « طبقات ساسانی» می‌نگارد؛
« چیزی که بیش از همه در میان مردم ایران «نفاق» افکنده بود، «امتیازات طبقاتی» بسیار خشنی بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند. و ریشه آن در تمدنهای پیشین بوده، اما در دوره‌ی ساسانی، بر سخت گیری افزوده بودند».
در درجه اول، هفت خانواده‌ی اشراف، و پس از ایشان، طبقات پنجگاه، امتیازاتی داشتند و عامه‌ی مردم از آن محروم بودند. تقریبا مالکیت، انحصار به آن هفت خانواده داشت. ایران ساسانی … در حدود صد و چهل میلیون جمعیت داشته است، اگر شماره افراد هر یک از هفت خاندان را، صد هزار تن بگیریم، شماره مجموع آنها، به هفت صد هزار می‌رسد و اگر فرض کنیم که مرزبانان و مالکان که ایشان نیز تا اندازه‌ای از حق مالکیت بهره‌مند بوده‌اند، نیز هفتصد هزار بگیریم، تقریبا از این صد و چهل میلیون، یک میلیون و نیم حق مالکیت داشته و دیگران همه از این حق طبیعی خداداد محروم بوده‌اند.[۹۱]»

 

دانلود

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:00:00 ق.ظ ]