برخی از مفاهیم اساسی در برنامه ریزی شامل:
– برنامه: روش­های تفصیلی و از پیش تنظیم شده برای انجام کار یا تولید محصول و ارائه خدمات را برنامه گویند.
– فعالیت: یک سلسله عملیات و خدمات مشخصی است که برای تحقق بخشیدن به هدف­های سالانه برنامه طی یک سال اجرا می­ شود و منابع مورد نیاز آن از محل اعتبارات مربوط به هزینه تامین می­ شود.
– خط مشی: راهنمایی­های کلی و عمومی در یک سازمان را گویند.
روش: نحوه اقدام به کاری در یک سازمان در وضعیتها و حالتهای مختلف را گویند.
– قلمرو: محدوده اجرایی برنامه را در یک سازمان گویند.
– استراتژی: استراتژی نوعی برنامه است که هدف یا منظور اصلی سازمان را بر حسب وظایف و خدماتی که به جامعه ارائه می­ کند معین می­نماید.
– شاخص ­ها: در هر برنامه تعدادی از کلید واژه ­ها به کار می­رود. به عنوان مثال ورزش همگانی معمولاً به فعالیت­های ورزشی اطلاق می­ شود، که جنبه تفریحی داشته و بدون توجه به نتیجه آن، برد یا باخت انجام می­ شود.
– فرصت: در زمان تنظیم برنامه، برتری­ها یا فزونی­های قابل دستیابی در محیط معین برای یک سیستم معین را فرصت گویند.
– تهدید: به هر یک از خطرها یا پیامدهای نامطلوب وارده از بیرون سیستم را گویند.
– قوت: برتری­ها و فزونی­های درونی یک سیستم قوت آن محسوب می­ شود.
– ضعف: به هر یک از اشکال­ها یا کاستی­های درونی یک سیستم ضعف گفته می­ شود (راسخ ۱۳۹۱)
۲٫۲٫۲٫ مزایای برنامه ریزی
جنسن [۲۷] برنامه ریزی را « نقشه راه » [۲۸] توصیف کرده است که نشان می­دهد سازمان قصد حرکت به کجا را دارد و چگونه باید به آنجا برسد. از طریق برنامه ریزی، افراد درباره آن دسته از شرایط اجتماعی، فیزیکی و اقتصادی که باید مورد توجه قرار گیرند مطالب فراوانی را می­آموزند و به آن­ها کمک می­ شود که آرمان­ها و اهداف خود را بطور صحیح تعریف نمایند.
عکس مرتبط با اقتصاد
در این رابطه، از نظر کمیسیون ورزش استرالیا، تصمیم گیری در محیط­های دارای دانش و اطلاعات محدود و جایی که واقعیات و ارزش­ها قابل تردید هستند، به درستی انجام نمی­گیرد و این موضوع باعث ایجاد مشکلاتی برای آن­ها خواهد شد.
بنابراین، بدون برنامه ریزی مناسب، مدیریت سازمان فقط به مسائل آنی می ­پردازد و از توجه به نیازهای آینده ناتوان می­ شود. در نتیجه، تمایل به انجام فعالیت­های اتفاقی و بالبداهه افزایش می­یابد، هرگز به نظر نمی­رسد که زمان کافی برای پیش بینی مشکلات آینده وجود دارد، و شرایطی ایجاد نمی­ شود که بطور مؤثر به آینده پرداخته شود. از اینرو، برای غلبه بر محدودیت­ها، برنامه ریزی ضرورت دارد ؛ و ناتوانی در برنامه ریزی به معنی برنامه ریزی برای شکست خواهد بود.
از طریق برنامه ریزی، افراد درباره آن دسته از شرایط اجتماعی، فیزیکی و اقتصادی که باید مورد توجه قرار گیرند مطالب فراوانی را می­آموزند و به آن­ها کمک می­ شود که آرمان­ها و اهداف خود را به طور صحیح تعریف نمایند. (کلین و جینز ۱۹۹۵)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
از نظر مقدسی (۱۳۸۹) برنامه ریزی در هر سازمان محاسن زیادی دارد که مهمترین آن­ها به شرح زیر است:
– اهداف برنامه ریزی را فقط در چارچوب برنامه ریزی می­توان تحقق بخشید.
– برنامه ریزی، زمینه را برای اجرای تصمیم­ها فراهم می­ کند.
– برنامه ریزی در سطوح مختلف کمک می­ کند تا طرح­های آینده به طور منظم انجام شود و حداکثر نتیجه را به دست آورد.
– با رشد سریع تکنولوژی، تنها در چارچوب برنامه می­توان خود را با رشد مورد نظر تطبیق داد.
– برنامه ریزی، به طور مستقیم مار ار به سوی رشد اقتصادی کلان می­برد و از هدر رفتن عوامل تولید جلوگیری می­ کند.
– برنامه ریزی، موجب بودجه بندی می­گردد و در نتیجه ابزار کنترل را به مدیر می­دهد.
– برنامه ریزی روحیه گروهی را بالا می­برد و در نتیجه کارایی سازمان را افزایش می­یابد. (راسخ۹۱)
۳٫۲٫۲٫ برنامه ریزی استراتژیک
یکی از اقدامات اساسی در سازمان­ها، برنامه ریزی استراتژیک است که امروزه از اهمیت خاصی برخوردار می­باشد؛ بطوریکه از نیمه دوم قرن بیستم تاکنون باعث رشد و تحول بسیاری از سازمان­ها شده است.
برنامه ریزی استراتژیک روشمند از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ مطرح شد؛ در این خصوص، محققانی همچون استینر[۲۹] آن را به سال ۱۹۵۰ (توسط کمپانی­ها و مجتمع­های تولیدی)، مینتزبرگ[۳۰] آن را به سال ۱۹۶۰ (توسط رهبران شرکت­ها برای مبارزه در محیط رقابتی)، و روزنبرگ و شو[۳۱] آن را به سال ۱۹۷۰ (توسط سازمان­ها برای پاسخگویی به محیط متلاطم) نسبت می­دهند.
به عقیده « ماچادو »[۳۲] برنامه ریزی استراتژیک روش بسیار متداولی است که سازمان­ها از آن برای پاسخ مناسب به شرایط متغیر داخلی و خارجی استفاده می­ کنند؛ و میزانی که برنامه ریزی استراتژیک مورد استفاده قرار می­گیرد یک عامل پیشگویی کننده مهم از اعتبار و موفقیت یک سازمان محسوب می­ شود. در این خصوص، ادبیات پیشینه قویاً تأکید دارند که برنامه ریزی استراتژیک یک عامل کلیدی و بسیار مهم در عملکرد سیستم و برتری سازمانی است.
از نظر اعرابی و حقیق

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
ی یکی از معیارهای شناخت سلامتی سازمان در چرخه تطبیق پذیری، توانایی شناخت تغییرات محیطی است. به علت تغییرات شتابان محیط، سازمان­ها باید برای رویارویی با تغییر، توانایی­های خود را افزایش دهند؛ یعنی باید بیاموزند چگونه سریعتر خود را با شرایط متغیر محیطی تطبیق دهند. این تغییرات، اثربسیار مؤثر و غیرقابل انکاری براستراتژی و همچنین موفقیت یا شکست هر سازمان دارد. بطوریکه بسیاری از سازمان­ها که سال­ها سودآور و موفق بوده ­اند، با تغییر مختصات محیطی و تنها بدلیل عدم همراهی با این تغییرات و تحولات با ورشکستگی و نابودی مواجه شده ­اند.
به عقیده کریمادیس[۳۳] امروزه بسیاری از مدیران با تغییراتی مانند فرسودگی تسهیلات و امکانات، تغییر تکنولوژی، تغییر ویژگی­های جمعیتی، افزایش رقابت، افزایش هزینه­ها، کاهش منابع درآمد و. . . مواجه هستند؛ که باید برای بقاء، رشد، و اثربخشی سازمانی به فکر مقابله با این تغییرات باشند. به نظر وی تغییرات محیطی باعث شده ­اند که در طول تاریخ انسان از برخی انواع برنامه ریزی برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند و زمینه ایجاد تفکر و اقدام استراتژیک را فراهم نماید. از اینرو، تفکر و اقدام استراتژیک اهمیت فزاینده­ای پیدا کرده است و توسط بخش­های مختلف پذیرفته شده و مورد استفاده قرار گرفته است زیرا سازمان­ها را قادر کرده است بطور موفقیت آمیزی خود را با آینده تطبیق دهند.
۴٫۲٫۲٫ تعاریف استراتژی
در یکی از مقالاتی که در مجله هاروارد بیزینس ریویو[۳۴] به ریشه استراتژی اختصاص داده شده است مؤلف آن مقاله، مطرح کرده است که استراتژی یک واژه قدیمی است؛ اما چیزی که قبل از استراتژی وجود داشته است، رقابت است و در واقع استراتژی با رقابت معنا پیدا می­ کند. در علم زیست شناسی هنگامی که موجودات زنده برای بدست آوردن منابع محدود با هم رقابت می­ کنند، بحث استراتژی مطرح می­ شود. یعنی از چه نوع استراتژی استفاده کنند تا بتوانند نسبت به رقیبان موفق­تر عمل نمایند. این مفهوم در بحث تجارت، اقتصاد و مدیریت بازرگانی نیز همین کاربرد را دارد. سازمان­ها نیز برای حفظ بقا و دستیابی به موفقیت با هم در رقابت هستند و برای اینکه بهتر بتوانند به حفظ بقا پرداخته و موفقیت خود را در بلند مدت تضمین نمایند از استراتژی استفاده می­ کنند. (لوسماگی) [۳۵]
یکی از صاحب نظران مطرح کرده است که واژه استراتژی از کلمه یونانی “Strategoes” مرکب از “Starts” به معنای ارتش و “ego” به معنای رهبر گرفته شده است (Anderws, 1980, p. 26-27). صاحب نظر دیگری معتقد است واژه استراتژی از نظر ریشه به دو منشاء ربط داده می­ شود اول به کلمه لاتین “Strategies” که نام یک ژنرال قدیمی یونان است و به دلیل دانش و هنر نظامی وی مورد استفاده قرار گرفته است (Steiner, 1969,p. 237). استونر و همکارانش در کتاب مدیریت خود مطرح نمودند که استراتژی از واژه “Strategeia” که یونانی است گرفته شده و به معنی هنر یا عملی بود که امیران ارتش، افسران ارشد یا امیران یونانی می­بایست با آگاهی از آن ارتش یا سپاه را رهبری کنند، سرزمینی را بگیرند، آن را حفظ نمایند، شهر را از تهاجم­های بیگانگان حفظ کنند، دشمن را از بین ببرند و غیره.
یونانی­ها می­دانستند که استراتژی فراتر از نبردهای جنگی بود. فرماندهان ارتش می­بایست خطوط مناسب نیروها را تعیین می­کردند. در مورد اینکه چه موقع جنگ کنند و چه موقع جنگ نکنند تصمیم گیری نمایند، و روابط ارتش را با شهروندان و سیاستمداران اداره کنند. فرماندهان کارآمد ارتش نه تنها می­بایست برنامه ریزی می­کردند بلکه می­بایست به خوبی عمل می­کردند. در دوران یونان قدیم، استراتژی هم مفهوم برنامه ریزی داشت و هم مفهوم عمل یا تصمیم گیری
(Stoner & Freeman 1995, p. 265).
استراتژی در مفهوم نظامی، هنر آرایش (طراحی) و رهبری (فرماندهی) عملیاتی است که ارتش در یک جنگ، بدآن­ها مبادرت خواهد کرد (Hardwick and Landugt, 1966, p. 4). این واژه در فرهنگ بازار کار و با مفهوم اقتصادی، برای اولین بار در اواخر نیمه اول قرن بیستم توسط دو نفر از اندیشمندان اقتصاددان– ریاضیدان به نامهای نیومن و مورگنسترن مطرح شد. آن­ها استراتژی را از دیدگاه اقتصاد خرد مورد توجه قرار داده و توضیحاتی سیستماتیک درباره رفتار منطقی دو بازیکن (در تئوری بازی) که برای حداکثر نمودن منابع مشخص خود تلاش می­ کنند، ارائه دادند؛ یعنی این دو بازیکن، با بهره گرفتن از حساب احتمالات و ریاضیات و پیش بینی و بعضاً بلوف زدن، رفتار رقیب را ارزیابی، و تصمیماتی را به منظور حداکثر کردن منافع خود اتخاذ می­ کنند. (Eern, 1990,p. 60)
استراتژی از نیمه دوم قرن بیستم یعنی حدود دهه ۱۹۶۰ به جنبه آکادمیک مدیریت و سازمان وارد شد. لذا استراتژی همانند مدیریت یک بحث میان رشته ای[۳۶] است و از تعامل بحث سازمان­ها و اقتصاد بوجود آمده و به مباحث تاریخ، روانشناسی و علوم اجتماعی تکامل پیدا کرد. (جمالی، ۷۸-۱۳۷۷)
به هر حال نکات مورد توافق درباره استراتژی عبارتند از:

 

 

استراتژی به سازمان و محیط به عنوان دو جزء وابسته می­نگرد. سازمان استراتژی را برای مقابله و سازگاری با تغییرات محیطی بکار می­برد.

محتوای استراتژی پیچیده است، زیرا شرایط جدیدی را به وجود می­آورد. با این وصف جزئیات تدوین استراتژی تکراری، ساخت یافته و برنامه ریزی شده نیست.

استراتژی بر وضعیت کلی سازمان اثر می­گذارد. تصمیم­های استراتژیک از اهمیت زیادی برخوردارند زیرا دامنه اثر آن­ها گسترده است.

استراتژی صرفاً آگاهانه نیست. استراتژی­ های آگاهانه[۳۷] خودجوش[۳۸] و تحقق یافته[۳۹] با یکدیگر متفاوتند. استراتژی تحقق یافته ترکیبی از استراتژی آگاهانه و خود جوش است.

استراتژی منحصر به سطحی خاص از سازمان نیست بلکه در سطوح مختلف می ­تواند وجود داشته باشد. یعنی استراتژی می ­تواند در سطح کلی بنگاه، سطح کسب و کار خاص، سطح وظایف تخصصی و سطح عملیاتی وجود داشته باشد.

استراتژی شامل فرایند فکری متفاوت مفهومی / ادراکی[۴۰] و تحلیلی[۴۱] است.
(Mintzberg & et. al, PP. . 53-60).

هر سازمانی معمولاً راه­ها و الگوهای مختلفی برای فعالیت­های خود پیش رو دارد و می­خواهد مناسب­ترین آن­ها را برای هدایت عملیات انتخاب نماید. الگوها و شیوه ­ها و گزینه­ هایی را استراتژیک می­گویند که مدیران و برنامه ریزان سازمان باید به تجزیه و تحلیل و ارزیابی آن پرداخته و در نهایت یکی از آن­ها را به عنوان استراتژی سازمان برگزینند.
استراتژی را حداقل می­توان از دو دیدگاه تعریف نمود: از نقطه نظر اینکه سازمان قصد انجام چه کاری را دارد، و همچنین از نقطه نظر اینکه سازمان سرانجام چه کاری را انجام می­دهد؛ اعم از اینکه اقدامات مورد نظر بوده یا خیر؟ از نقطه نظر اول، استراتژی برنامه­ای جامع برای تعریف و دستیابی اهداف یک سازمان و اجرای ماموریت خود می­باشد و از نقطه نظر دیدگاه دوم استراتژی الگوی پاسخهای سازمان به محیط خود درطول زمان می­باشد. (Yoginder, 1990,p. 259)
لرند، کریستنسن، اندروز و گوث می­گویند «برای ما استراتژی الگوی اهداف، منظور یا مقاصد، و خط مشی­ها و طرح­های عمده برای دستیابی به این اهداف است، که به طریقی بیان شده که بتوان توضیح داد که مؤسسه در حال انجام چه کاری یا شروع به آن است و نوعی که هست یا می­خواهد بشود (Christensen, 1989. p. 15). و یا در این دیدگاه به گونه­ ای کامل­تر مینتزبرگ، کوئین و گوشال طرح می­نمایند «استراتژی سازمان عبارتست از الگوی تصمیمات سازمان که بیانگر و مشخص کننده هدف­ها و مقاصد سازمان و منشا سیاست­های اصلی و برنامه ­هایی برای نیل به این هدف­هاست و این الگو همچنین دامنه ونوع فعالیت­های سازمان و نیز شیوه سازماندهی منابع اقتصادی و انسانی آن را در راستای دستیابی به مقاصد آن و تأمین خواسته­ های سهامداران، کارکنان، مشتریان و گروه­های ذینفع تعریف می­نماید. (Mintzberg and et. al, p. 51)
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
اسمیت و والش استراتژی را به عنوان مسیرهایی با جایگزینهای مختلف آن برای رسیدن به اهداف و مقاصد توصیف می­ کنند (Smith and Walsh, 1978, p. 19). آلفرد چندلر استراتژی را تعیین هدف­های بلند مدت سازمان و اتخاذ مجاری تصمیم گیری و تخصیص منابعی که برای تحقق آن هدف­ها ضرورت دارد تعریف می­ کند (Chandler, 1962, p. 13).
بنا به نظر اندروز استراتژی: «اینکه سازمان کدام کار را انجام می­دهد و یا می­خواهد انجام دهد، چه نوع سازمانی است و یا می­خواهد باشد را تعریف کرده، هدف و تمامی وظایف و روش­های لازمه برای تحقق بخشیدن به آن­ها را مشخص می­ کند (Anderws, p. p. 28-35).
صاحب نظر دیگری بنام دیوید همپتون می­نویسد: استراتژی برنامه ریزی امکانات است که شامل تشخیص و آرایش توانایی­های سازمانی برای استقرار پیروزمندانه آن در شرایط محیطی متفاوت است (ایگورانسف و جی و. . .، ۱۳۷۵، ص۱۲).
آقای هنری مینتزبرگ با یک دید کلان و جامع معتقد است واژه استراتژی به گونه­ های مختلف به کار می­رود، و لذا باید تعاریف مختلفی را برای آن بپذیریم. از این رو وی پنج تعریف را برای استراتژی تحت عنوان پنج حرف پی در استراتژی[۴۲] مطرح کرده است که بطور مختصر به تعریف هر یک از آن­ها پرداخته می­ شود (Mintzberg and et. al, p. p. 80-85).
۱- استراتژی در مفهوم یک برنامه[۴۳]
معنایی که عموماً از کلمه استراتژی در ذهن هر کسی تداعی می­ شود این است که استراتژی، همان برنامه است و به مجموعه اقداماتی گفته می­ شود که به شکل آگاهانه و به منظور رسیدن به هدفی خاص اتخاذ می­گردد یا دستورالعملهایی است که نحوه عملکرد در شرایطی خاص را نشان می­دهد. لذا در این مفهوم استراتژی راهی برای رسیدن به آینده مطلوب می­باشد.
۲- استراتژی در مفهوم ترفند[۴۴]
استراتژی­ها نیز همانند برنامه­ها، ممکن است مفهوم کلی یا خاص داشته باشند. یکی از معانی این کلمه که به صورت خاص به کار می­رود عبارتست از استراتژی در مفهوم ترفند. در این مفهوم استراتژی مانوری برای مقابله با رقبا محسوب می­ شود که به قصد فریب رقیب انجام می­گیرد.
۳- استراتژی در مفهوم یک الگو[۴۵]
در این تعریف استراتژی به عنوان الگویی که اقدامات در خلال آن پی گیری شده ­اند تعریف شده است در این معنی استراتژی به عنوان رفتار هماهنگ در طول زمان مورد نظر می­باشد.
۴- استراتژی در مفهوم موضع[۴۶]
چهارمین تعریف استراتژی از نگاه مینتزبرگ، استراتژی در مفهوم موضع یا موقعیت است. در این تعریف استراتژی یعنی تعیین نمودن موقعیت سازمان در محیط به عبارت دیگر انتخاب بازار خاص برای محصول خاص. بر طبق این تعریف، استراتژی نوعی عامل واسطه محسوب می­ شود که موجب همگونی شرایط درون سازمان با شرایط محیطی می­گردد. لذا این تعریف به عوامل خارجی سازمان توجه داشته و با تعیین موقعیت سازمان در محیط خارج ارتباط دارد و در پی موقعیتی معمولی و عینی برای سازمان می­باشد.
۵- استراتژی در مفهوم چشم انداز[۴۷]
در حالیکه تعریف چهارم از واژه استراتژی به عوامل خارجی توجه دارد، تعریف پنجم این واژه به عوامل داخلی سازمان توجه دارد. در این تعریف استراتژی به منزله چراغ راهنمایی است برای تصمیم گیریهای اساسی، چون با داشتن تصویری روشن از جهت حرکت سازمان با اطمینان خاط
ر بیشتری می­توان قدم برداشت و خطرها را پذیرفت. در این تعریف استراتژی با ارائه تصویری مثبت و تلاش برانگیز از آینده سازمان و تأکید بر اعتقاد عمیق مدیریت در ساختن و تحقق آینده، الهام بخش فعالیت­های کارکنان سازمان است.
۵٫۲٫۲٫ فواید استراتژی
استراتژی، قبل از هر چیز، در محیطی که مدام در حال تغییر است، نامعلوم است و دارای پیچیدگی و عدم اطمینان بالایی است، سمت و سوی معینی را عاید سازمان می­نماید. در واقع سازمان بدون استراتژی را می­توان به یک کشتی تشبیه کرد که قطب نما ندارد. استراتژی دارای فوایدی است (Stacey, 2001, p. p. 32-38)
که عبارتند از:

 

 

استراتژی جهت حرکت را مشخص می­ کند:

 

بدون استراتژی نمی­توان محیط را هماهنگ کرد.

جهت از پیش تعیین شده در محیط غیرقابل پیش بینی، می ­تواند گمراه کننده باشد.

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:25:00 ب.ظ ]