این مکتب نوظهور عربی که از مشخصات و ویژگی های ادبیات اروپا، مخصوصا فرانسه تقلید می کند، دارای ویژگی های زیر می باشد:
_ تکیه بر موضوعاتی که محرک بدبینی، درد، رنج، ناله، وصف پاییز، غروب و شب، تشنگی و سراب و نظیر این ها بود.
_ تجلی فردگرایی و نهایت سختی ها در تجربه احساسات در کنار بیان راستین عواطف، و ظهور فردگرایی و نوآوری در عدم رضایت از زندگی و در نگرانی در قبال جهان اختلاط یافته با حوادث و غلبه حزن و اندوه بر درون نوگرایان و تسلط بدبینی بر احساسات آن ها بدون آن که دلیلی داشته باشد. پس شعرشان با نوعی شورش علیه جامعه مزین شده و بر این عقیده بودند که کسی بر دیگری برتری ندارد. هم چنین آنان با داشتن لایق ترین افراد، به آن چه خواستارش بودند، دست نیافتند. رومانتیسیست ها دارای استعداد و توانایی بالایی بودند که نمی توانستند آن را در جهان واقعی بگنجانند، به همین خاطر زندگی برای آنان تنگ شده بود.
_ بکار بردن موضوعاتی که تفاوت زیادی با آن چه که کلاسیک ها استفاده می نمودند، داشت. به عنوان مثال کلاسیک ها به زیبایی زن توجه داشتند، در حالی که طرفداران رومانتیسیسم بر عشق و جاودانگی آن حتی بعد از مرگ تأکید داشتند.
_ توجه کردن بیشتر از حد به خیال: شاعران نوگرای رومانتیسیسم خود را در عالم خیال های دور، فرو افکنده بودند. آنان به وسیله خیال در فضای گذشته و آینده در پرواز بوده، و از زمان و مکان خود به زمان و مکان فراتر از واقعیت فرار کرده و در اعماق درون خود تصویری جدید به وجود می آوردند و آن را به عواطف انسانی جذاب می آراستند.
_ روی آوردن به آزادی، که این آزادی در دو گرایش مهم تقسیم می شد: گرایشی که به آزادی و انقلاب علیه استعمار دعوت می نمود. و گرایش دومی که به رهایی از عقب ماندگی و ظلم و استبداد فرا می خواند.
_ استفاده از زبان رایج و مأنوس و نزدیک به زبان روزمره زندگی، و تزیین آن به عاطفه و خیال لطیف و الفاظ نرم.
_ وحدت مقطعی در قصیده، که بر پایه وحدت مقطع می باشد، نه بیت، و قصیده در یک محور منظم و خیال هماهنگ با جایگاه شعری، که ما آن را در برخی اشعار مهجر و شعر جماعت آپولو مشاهده می نماییم.[۱۴۸]
از دیگر ویژگی های این مکتب که تا حدود زیادی به درون مایه ها و ویژگی های رومانتیسیسم اروپایی شبیه می باشد، می توان به موارد زیر اشاره نمود:
_ اعتقاد به آزادی فرد در برابر اجتماع.
_ رومانتیسیسم ها طرفدار مظلوم و متمرد بر ستمگرانند.
_ طبیعت پرستشگاه واحد است، نه خدایان متعدد و نه هیاهوی بسیار. شاعر رومانتیسیسم طبیعت را به عنوان همدم و پناهگاه خود برگزیده است.[۱۴۹]
_ شخصیت شاعران رومانتیسیسم ها در آثارشان منعکس می باشد، یعنی به راحتی می توان از طریق آثار آن ها پی به احساسات و عواطف آنان برد.
_ نومیدی از جهان خارج و پناه بردن به درون و مواجه شدن با وجودی که رو به فنا می رود. احساس حزن و اندوه از مصیبت های انسانی.[۱۵۰]

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

۲_۷_ پیشگامان مکتب رومانتیسیسم عربی

«اکثر شاعران معاصر عربی مخصوصا شعرای نوپرداز، از مکتب رومانتیسم متأثر شده و با این گرایش شعر سروده اند. در این که چه کسی پیشرو رومانتیسم در شعر عربی معاصر است بین ادبا و منتقدان اختلاف نظر عجیبی است به طوری که برخی خلیل مطران را ذکر نموده اند که ابتدا افکار رومانتیکی را وارد شعر عربی کرد سپس این گرایش توسط مازنی، عقّاد و ابوشادی کامل شد ولی برخی معتقدند که جبران خلیل جبران پیشرو این گرایش است و بعضی دیگر بشاره الخوری ( الاخطل الصغیر) را اولین کسی می دانند که پرچم شعر رومانتیسیسم را حمل کرده است».[۱۵۱]
اما با این حال نمی توان به درستی تشخیص داد که چه کسی در واقع پیشگام این مکتب ادبی نوظهور می باشد.
با توجه به نظرات اخیر، یوسف عید بر این عقیده است که: نخستین کسی که حمل کننده پرچم بزرگ این مکتب بوده است، بشاره الخوری می باشد. وی که خود دارای گرایش اصیل عربی نیز می باشد خود را در جمال ذوب کرده و احساس می کند که سرنوشت وی همان سرنوشت حیات است.[۱۵۲]
نظر دیگر درباب اصلی ترین پیشگام مکتب رومانتیسیسم، نظر یاسین الایوبی است. وی بر این باور است که: پیشوای شعر رومانتیسیسم در ادبیات عربی معاصر، جبران خلیل جبران می باشد. گویا که وی چیزی از رومانتیسیست های بزرگ فرانسه و انگلستان و آلمان کم ندارد.[۱۵۳]
با توجه به نظرات متعدد نویسندگان معاصر عربی، می توان به دلیل وسعت اطلاعات و فرهنگ خلیل مطران درباره ادبیات اروپایی و غرب، وی را سردمدار واقعی رومانتیسیسم عربی نام نهاد.

 

۲_۸_ اسلوب پیشگامان مکتب رومانتیسیسم عربی

اسلوب رومانتیسیست ها به طور معمول، از هرگونه تکلف و پیچیدگی دور بوده و همین امر آن ها را از سایر مکتب ها متمایز می سازد. به این معنا که آن ها تصویرهای شعری خود را به جای این که با اموری که موجب خدشه دار شدن آن ها شود، با ذوق در هم آمیخته اند. همچنین عواطف و حرکات در اسلوب آن ها به تصویر های پر از احساس تبدیل شده است؛ و شاعر رومانتیسیست آن ها را با مبالغه زیادی در خیال و صورت های نابود شده در جهان واقعی بیان می دارد. پیروان رومانتیسیست الفاظ خود را با صحنه های زنده و تصاویر خیالی ترکیب می کنند. و این امر زمانی رخ می دهد که ترکیب های آنان دارای گستردگی بوده و این گستردگی گاهی با غلبه تکرار بر الفاظ و معانی همگام با نوآوری در آن ها به وجود می آید. همان گونه که در قصیده غلواء اثر الیاس ابوشبکه به وقوع پیوسته است. یا این که در الشمعه المتحضره وی، گرایش انفعالی غنایی رخ داده، و شاعر بیشترین الفاظ خود را در مفهوم نا امیدی و سستی به کار برده و الفاظ را با درد و رنج های خود انسجام بخشیده است.
یکی دیگر از اسلوب های شعری رومانتیسیست ها، رواج موسیقی شعری در قصاید و ابیات آن ها است. چنین چیزی در قصیده عبد و حره فوزی معلوف مشاهده می شود. در اشعار رومانتیست ها موسیقی با نظم شعری هم چون عنصر الهام بخش زنده که اتمام دهنده آن می باشد، در هم آمیخته است. به گونه ای که حرف روی قافیه منتهی به حرف ساکن نوعی حزن و ناله و افسوس را افزوده است.
خلاصه این که اصول و مبانی رومانتیسیست ها دارای استقلال نبوده و با توجه به آن چه که از درون هر شاعر رومانتیسیسم بر می خیزد، بیان شده و گاهی موجب تقویت هم شده و گاهی همدیگر را تضعیف می کنند.[۱۵۴]

 

۲_۹_ مضامین رومانتیسیسم در ادبیات عربی

 

۲_۹_۱_ طبیعت

« پرداختن به طبیعت و توصیف مظاهر آن از دوره جاهلی تا به امروز وجود داشته است. این توصیف گاهی موضوع اصلی قصیده بوده و گاهی در حاشیه اغراض دیگر مطرح بوده است. در نگاه به طبیعت دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاه حسی و دیدگاه عاطفی همراه با تأمل. شعر قدیم به طور کلی ناظر بر دیدگاه حسی و صرفاً به وصف طبیعت و مظاهر آن به گونه ای حسی می پردازد. کمتر دیده می شود که شاعر قدیم با طبیعت سخن گوید. شاعر معاصر فقط به وصف طبیعت نمی پردازد. بلکه طبیعت را به عنوان قالبی برای ابراز عواطف و تفکرات و اندیشه های ژرف خود قرار می دهد. شاعرانی که با دیدگاه عاطفی و متأملانه به طبیعت نگریسته ودر پاکی های آن غرق می شوند. هر ذره ای از آن برایشان مجموعه ای از اسرار است. طبیعت آتشی است که روح چنین شاعرانی را مشتعل ساخته و درونشان را از یک عشق نامرئی و خفیف سرشار می کند. شاعر با ذرات و واحد های طبیعت ارتباط برقرار می کند و از اسرار و رموز آن پرده بر می دارد».[۱۵۵]
جان بخشی به طبیعت در ادبیات عرب به وفور دیده می شود؛ و طبیعت دارای زندگی و روح بوده و امکان صحبت کردن و مناجات، مبادله افکار و عواطف با آن وجود دارد. طبیعت در ادبیات معاصر، زنده و دارای احساس و تحرک و عاقل بوده و ضربات قلب شاعر را احساس می کند و صدای اشعار وی را می شنود. عباس عقاد در این باره می گوید: طبیعت قلب تپنده ای است که زندگانی گسترده ای دارد و وجودی است که ما به آن عشق ورزیده و با آن انس می گیریم.[۱۵۶]
عکس در مورد عشق ورزی
یکی از اصول برجسته ادبیات رومانتیسیسم، توجه ویژه به طبیعت و تصویر حالات نفسانی انسان با حالات مختلف طبیعت و حس هم هویتی طبیعت با انسان می باشد.
همان گونه که بیان شد یکی از مهم ترین ویژگی های مکتب رومانتیسیسم در ادبیات عربی، طبیعت و پناه بردن به آن است. شاعر رومانتیسیسم بر این عقیده است که تنها راه تقسیم کردن تنهایی هایش، رجوع به طبیعت بوده و به راحتی می تواند تمام دغدغه های خود را با آن در میان گذارد.
با نگاهی گذرا به ادبیات عربی معاصر، خواهیم دریافت که به کار بردن واژه طبیعت مخصوصا جنگل به مکتب رومانتیسیسم بر می گردد. به خاطر این که پیروان این مکتب بر این عقیده بودند که آزادی و رهایی انسان مرهون بازگشت به طبیعت می باشد. به این ترتیب تفکر این شاعران که از سیستم اجتماعی و سیاسی از طبیعت الهام می گرفت، گویا جنبشی انقلابی بر ضد تمام سیستم ها و سنت ها برای رسیدن به سیستم و سنتی صحیح تر بود. به خاطر این که قید و بندهایی که مانع آزادی انسان می شد، در طبیعت خارجی وجود نداشت.[۱۵۷]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
شاعران رومانتیسیسم برای فرار از عقاید و افکار سیاسی و اجتماعی و کنار گذاشتن شعر مناسبات و مدیحه سرایی و اهاجی، به طبیعت روی آورده و آن را هم چون مادری مهربان که نجات دهنده آنان است، ستوده اند.
جهان طبیعت در آثار رومانتیک ها، دارای حیات معنوی بوده و مرده نیست. این اعتقاد نسبت به طبیعت باعث به وجود آمدن معانی شده است که به طبیعت حیات بخشیده و گویا عناصر طبیعت هم چون انسان ها زنده می باشند.
«نویسندگان و شاعران رومانتیک در برخورد با جهان واقع و سختی ها و مصائب آن، و از آن که نمی توانستند در این جهان به آرمان های بلند و ایده آل خویش دست یابند، به جهان طبیعت پناه می بردند. آنان در شهر های بزرگ شاهد بسیاری از نقص ها و ظلم ها بودند، از این رو طبیعت بدوی را اصیل می دانستند و در آثار خویش می ستودند. همین علاقه به طبیعت باعث گردیده است تا آثار نویسندگان و شاعران رومانتیک سرشار از وصف طبیعت و اشعار غنایی آنان در بیان احساسات خود درباره پدیده های طبیعی باشد».[۱۵۸]
روی آوردن شاعران رومانتیسیسم به طبیعت تنها در جنگل و کوه باغ و بوستان خلاصه نمی گردد؛ بلکه توجه آن ها به سکون و شب از سایر مستلزمات آن می باشد. حتی فصل های سال نیز در آثار آنان به وفور مشاهده می شود. در بین فصل های سال، فصل بهار و پاییز نمود بیشتری در آثار آنان دارند.
به عنوان مثال می توان به اشعار جبران خلیل جبران اشاره نمود. وی در دیوان المواکب به یکی از عناصر طبیعت، یعنی جنگل تنها پناه گاهی که انسان قادر است به سمت آن برود، اشاره نموده است. در نظر وی جنگل به عنوان تنها استراحت گاهی است که برای رهایی از ظلم و ستم بشر و افکار باطل وی به شمار می رود. جبران این گونه بیان می دارد:
هَلْ اِتَّخَذتَ الغَابَ مِثلِی مَــوئلاً دُونَ القُـــصُورْ
فَـتَـتَبَّـعـتَ السَّــواقِـــی وَ تَسـَلَّقتَ الصُّـخُـورْ؟
هَل جَلَستَ العَصرَ مِثلِی بَیْـنَ جَفـنَاتِ العـِنَبْ
وَ العَــنَـاقِیـــدُ تَــدَلَّـتْ کَـثـُریـَّــاتِ الـذَّهَـبْ
هَلْ فَرَشْتَ العُـشْبَ لَیلاً وَ تَـلَـحَّفْـتَ الفَـــضَا
زَاهِـــداً فِـی مـَا سَـیَأتـِی ناسِیاً مَـا قَـدْ مَضَی[۱۵۹]
در نظر جبران، طبیعت با تمام عناصر خود از قبیل درخت، صخره ها، آبشارها و فضای خود، همانند مکانی است که جبران خود را در آن آرمیده است. و خود را تنها و به دور از قصرها می یابد.[۱۶۰] در این ابیات شاعر به بیان عواطف، احساسات و اندیشه ژرف خویش نگریسته و میان او و طبیعت، پیوندی استوار حکم فرماست. وی در تعبیری که از نوشیده سپیده صبح به قدح هایی که از عالم علوی دارد، اوج ارتباط خود با طبیعت را به تصویر می کشد.
« شابی شاعر درون گرا و با احساس، نه تنها در اشعار خود از طبیعت الهام می گیرد، بلکه با تأمل و ژرف نگری در طبیعت و مظاهر آن گویی در آن ذوب شده است و سعی می کند اسرار آن را دریابد و با جزئیات آن ممزوج شده و در جوهره و ساختار آن با ظرافت تمام وارد شده و مانند نقاشی ماهر، با خامه تفکر ژرف خود، این اسرار و رموز را کشف کرده و به راز و رمز خلقت پی ببرد. وی سعی دارد شادی و غم و اندوه خود را در دیاچه طبیعت بشوید و پاک و آرام و بی دغدغه به حرم امن و امان یار وارد آید. طبیعت از دیدگاه شابی زنده و احساس گراست و دارای احوال و اسراری است. او برای اظهار شوق و اشتیاق خود نسبت به محبوب از طبیعت بهره می گیرد»[۱۶۱] و چنین می گوید:
عَذْبَهٌ أنتِ کَالطُّفُولَهِ کَالأحلَامِ کَاللَّحْنِ کَالصَّبَاحِ الجَدِیدِ
کَالسَّمَاءِ الضَّحُوکِ کَاللَّیلَهِ القَمْرَاءِ کَالوَردِ کَابْتِسَامِ الوَلِیْدِ[۱۶۲]
جبران نیز خود را با طبیعت تنها یافته و به نوعی مشابهت بین خود و شب ایجاد می نماید. گویا هر دو اشخاص زنده و واقعی هستند. وی در بیان این مشابهت خود با طبیعت می گوید:
أنَا مِثلُکَ أیُّهَا الَّلیلُ، وَ هَل یَحسِبُنِی الَّلیلُ مَفاخِراً إذا مَا تَشَابَهَتْ بِکَ، وَ ُهم إذا تَفَاخَرُوا، یَتَشَبَّهُون بِالنَّار، أنا مِثلُکَ فی مُیُولِی وَ أحلامِی وَ خُلقِی وَ أخلاقِی.[۱۶۳]
در تجربه رومانتیسیست ها نسبت به طبیعت می توان گفت که آن ها تلاش دارند تا طبیعت را زنده نگاه داشته و با آن هم نوا شوند و اسرار درونی آن را کشف کنند. رومانتیسیست ها طبیعت را با خوبی، خوش یمنی، سعادت، حیرت و یقین در هم آمیخته و خود را با عناصر آن از جمله باد، باران، درختان، شکوفه ها، و جنگل هم گام می سازند.
این چنین نیز می توان گفت که: طبیعت موجود در آثار رومانتیست ها گاهی طبیعت واقعی نبوده، بلکه طبیعتی است که ساخته ذهن آنان و تخیل خلاق می باشد.
در نظر ایلیا ابوماضی احساس انس یافتن با طبیعت ساخته شاعر و نوآوری شاعر است که زمین را با انواع رنگ ها زینت داده و در بین پروانه ها و بلبلان زندگی می کند.
وَالرَّوضُ اِنَّ الَّروضَ صَنعَهُ شَاعِرٍ سَمَحٍ طَرُوبٍ رائِقٍ جَزِلِ
وَشَّــی حَـواشِـیهِ وَ زَیَّنَ أرضَـُه بـِرَوائِـعِ الاَلوانِ وَ الظَّلَّ
لِـفَـراشَهٍ تـَحیَا لَـهُ، وَ لِنَـــحلَهٍ تَحـیَا بِهِ وَ لِشـَاعِرٍ مِثلِی
وَ لِدَیمِهٍ تـَذْرِی عَلَیـــهِ دُمُوعَها کَیما تَقِیهِ عَوائِلَ المَحَلِ
و لِبـُلبُلٍ غَـرِدٍ یُسَاجِلُ بـُـلْبُـلاً غَرِداً و لِلنَّسَمَاتِ وَ الطَّلِّ[۱۶۴]

 

۲_۹_۲_ عشق

یکی دیگر از مؤلفه های رومانتیسیسم و شاید مهم ترین آن ها، عشق می باشد. تا جایی که می توان آن را به عنوان یکی از قدیمی ترین تجربه های پیروان مکتب رومانتیسیسم به شمار آورد.
عشق در نزد پیروان رومانتیسیسم، برترین فضیلت هاست که از صفا و پاکی روح و دل ناشی می شود. آنان معتقدند عشق احساسی است که قابل ترجمه و بیان نیست و حتی گاهی به درجه پرستش و عبادت نیز می رسد.[۱۶۵]
رومانتیسیست ها عشق را مقدس دانسته و و دل را هم چون راهنما و هدایت گر خود می پنداشتند. آنان عشق را با رموز صوفیانه در آمیخته و مضمون را بر شکل و ساختار ترجیح دادند. آن ها هم چنین قالب های زبانی را شکسته و به تحلیل آن روی آوردند.[۱۶۶]
عشق در میان عواطف انسانی، از برترین آن هاست. این عاطفه نقش و تاثیر آشکار و زیادی در شعر داشته و انگیزه های زیادی برای به وجود آمدن آن وجود دارد. در حقیقت شعر عربی از همان اوایل سرشار از این عاطفه بوده و جلوه ها و نمونه های گوناگون آن مانند عشق شاعر نسبت به خدا، خانواده، زن و اجدادش شناخته شده است.[۱۶۷]
عشق همانند طبیعت یکی از عناصر تشکیل دهنده ادبیات عربی قدیم و جدید می باشد. همین ویژگی رابطه ای قدیمی میان مرد و زن را به وجود آورده است. ادبیات رومانتیسیسم نیز از این جهت ریشه در میراث فنی عربی دارد؛ زیرا سرشار از این رابطه بوده و دارای مقام خاصی است، و در به تصویر کشیدن و سخن گفتن از آن هنر نمایی می کند. با نگاهی گذرا در آثار بزرگ ترین پیروان مکتب رومانتیسیسم عربی می توان چنین مشاهده نمود که آن ها به سخن گفتن از زن و زیبایی هایش و وصف محاسن مادی و معنوی او پرداخته و به عواطف و احساساتی که در درونشان می جوشد، اشاره نموده اند.[۱۶۸]
همان گونه که بیان شد، رومانتیسیست های عربی توجه خاصی نسبت به عشق داشته و آن را به عنوان نجات دهنده خود از سختی ها و مشکلات محسوب می کردند. آنان موضوع عشق را نیز از ادبیات اروپایی تقلید کردند و به نظم قصه های عاشقانه پرداختند.
مفهوم عشق در ادبیات عربی تنها منحصر به لذت جویی و بیان لذات جوانی نمی گردد. بلکه در برخی از مواقع برای سایر امور نیز کاربرد داشته است. به عنوان مثال با نگاهی در دیوان فدوی طوقان شاعر معاصر فلسطینی و طرفدار رومانتیسیسم، می توان دریافت که عشق در نظر وی به عنوان رمزی برای ادامه زندگی، و بدون هیچ گونه نقص و کاستی برای افراد می باشد. و ما این مفهوم را گاهی شگفت انگیز و عجیب می بینیم. این همان چیزی است که وی را قادر به این می سازد تا عواطف و احساسات خود را به صورت دقیق و صحیح به تصویر بکشد. هم چنان که آشکار است اسلوب شعر داستانی یکی از خصائص و ویژگی های ادبیات رومانتیسیسم می باشد. فدوی طوقان در قصیده هُوَ وَ هِیَ به خوبی عشق را ترسیم نموده و توانسته است تا الفاظ دارای دلالت درونی و سرشار از احساس را بیافریند. هم چنان که در به تصویر کشیدن عواطف و احساسات سرشار از عشق موفق می باشد. هم چنین عشق موضوع اساسی است که فدوی طوقان در دیوان های وَحدِی مَعَ الأیَّام وَ وَجَدتُها به طور پراکنده به آن پرداخته است. وی عشق را به عنوان پناه گاه و محل فرار از سختی ومشکلات این دنیا می داند.[۱۶۹] وی این گونه می گوید:
الهَوَی کانَ مَلاذاً وَ هُرُوباً مِنْ ضَیاعِی وَ ضَیَاعِکْ
کانَ لِاستِقرارِ نَفْسٍ لَقِیَتْ نَفسَاً وَ رُوحاً

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:29:00 ب.ظ ]