۲-۲-۱۳- ترکیب غیر فعلی در زبان‌ فارسی
اکثر زبان‌شناسانی که کلمات مرکب را مورد بررسی قرارداده‌اند (مثلاً لیبر[۶۱]۱۹۸۳، سلکرک[۶۲] ۱۹۸۲، اسپنسر ۱۹۹۱‌) ترکیب را به دو شاخۀ « ترکیب ریشه‌ای‌«[۶۳] یا « ترکیب اولیه»[۶۴] و« ترکیب ترکیبی»[۶۵] یا ‌»ترکیب فعلی»[۶۶] تقسیم کرده‌اند. از آنجایی که اصطلاح «ترکیب ریشه‌ای» ‌در‌زبان فارسی تا حدودی نارساست، ترجیح داده‌شده‌است که اصطلاح «ترکیب غیر فعلی»[۶۷] در برابر « ترکیب ترکیبی‌« به کار گرفته شود. در این مبحث از کلمات مرکب حاصل از ترکیب فعلی با عنوان «کلمات مرکب فعلی» نام برده می‌شود و کلمات مرکب حاصل از ترکیب غیر فعلی، «کلمات مرکب غیر فعلی» نامیده می‌شوند. در اکثر آثار، کلمات مرکب فعلی به عنوان کلماتی تعریف شده‌اند که هستۀ نحوی آنها از فعل مشتق شده‌است، مانند: «دروغ گو» و «دست فروش». منظور از هستۀ نحوی، آن کلمه‌ای است که مقولۀ دستوری کلمۀ مرکب را تعیین می‌کند. در این کلمات عنصر غیرهسته‌ای (وابسته) تقریباً همیشه برای هستۀ برگرفته از فعل، موضوع نحوی[۶۸] یا موضوع معنایی[۶۹] محسوب می‌شود. موضوع نحوی یا «درونی»[۷۰] ‌‌است یا «بیرونی»[۷۱]. موضوع نحوی درونی در درون گروه فعلی است و شامل مفعول مستقیم و مفعول غیر‌مستقیم می‌شود، اما موضوع نحوی بیرونی خارج از گروه فعلی است و فقط شامل فاعل می‌گردد. موضوع معنایی، مواردی مانند «مکان»،[۷۲] «حالت»،[۷۳] «عامل»،[۷۴] « ابزار»،[۷۵]‌یا « بهره‌ور»[۷۶]‌ از انجام فعل را در بر‌می‌گیرد‌ (لیبر۱۹۸۳: ۲۵۸؛ به نقل از خباز ‌۱۳۸۶: ۱۵۵). مثلاً «دروغ» ‌در «دروغ‌گو» به معنای کسی که دروغ (را) می‌گوید، مفعول مستقیم‌، «دست» در «دست‌فروش» به معنای کسی که بر روی دست (چیزی را) می‌فروشد. در مقابل، کلمات مرکب غیرفعلی به عنوان کلماتی تعریف شده‌اند که هستۀ (نحوی) آنها از فعل گرفته نشده‌است، مانند: «‌آب معدنی‌« و «آزاد‌راه» (در مثال اول‌، هستۀ نحوی، «آب» و درمثال دوم «راه» است). پیامد پذیرش این تعریف ‌که تقریباً مورد قبول تمام کسانی است که به این تمایز معتقدند ‌از جمله سلکرک (۱۹۸۲)، اسپنسر (۱۹۹۱) و لیبر (۱۹۸۳) برای زبان ‌فارسی این خواهدبود که کلمۀ مرکب غیرفعلی حتماً باید هستۀ نحوی داشته‌باشد. از آنجایی که برخی کلمات مرکب غیر فعلی ‌فارسی فاقد هستۀ نحوی بوده و یا از لحاظ هستۀ نحوی نامشخص هستند این تعریف برای کلمات مرکب غیر فعلی فارسی ناکارآمد تشخیص داده‌‌شده‌است و کلمۀ غیرفعلی این‌گونه تعریف شده‌است‌:‌کلمه‌ای که ‌‌دارای هستۀ نحوی باشد و آن هسته از فعل مشتق نشده ‌باشد، مانند: «پرپیچ وخم» که هستۀ نحوی آن یعنی «پر»، از فعل گرفته‌نشده‌است(خباز ۱۳۸۶: ۱۵۵-۱۵۶).
۲-۲-۱۴- فرایند اشتقاق
‌شقاقی(۱۳۸۶: ۸۵-۸۷) معتقد است واژه‌های جدید را می‌توان با افزودن وند اشتقاقی (پیشوند یا پسوند) به پایه‌ای واژگانی یا دستوری ساخت. برای مثال پیشوند «نا-» با ستاک مضارع فعل «‌-دان-» و اسم «کام» به ترتیب واژه‌های‌ (نا + دان) = نادان؛ (نا+ کام )= ناکام‌؛ پسوندهای «- ی» صفت‌ساز‌ (موسوم به یای نسبت‌)‌ و«- ی» اسم‌ساز (موسوم به یای حاصل مصدر) به ترتیب به اسم «ایران»‌،‌ ضمیر «خود» ‌ و صفت «قهرمان‌« افزوده‌شده‌، صفت‌های «ایرانی» و «خودی» و اسم «قهرمانی» را می‌سازند. گاه افزودن چند پیشوند و پسوند طی مراحلی‌، انجام می‌شود و با مطالعۀ ریشه‌شناختی می‌توان ترتیب اتصال وندها را مشخص ساخت. در چنین ساخت‌هایی ابتدا، وندی به پایه متصل می‌شود و واژۀ جدیدی می‌سازد. پس از افزایش وند و ساخته شدن واژۀ جدید در مرحلۀ بعدی‌، وند دیگری به پایه متصل می‌شود و واژۀ دیگری می‌سازد. از اتصال پیشوندهای «بی‌-» و «هم-‌« و پسوندهای «- اوند» و «‌- اش» به ریشه‌های آزاد « ثبات و خویش» و وابستۀ «- خوان‌ و نما-» واژه‌های «بی‌ثبات‌، خویشاوند‌، همخوان و نمایش» ساخته‌شده و در مرحلۀ بعدی با پذیرفتن وندی جدید‌، به واژه‌های «بی‌ثباتی‌، خویشاوندی، همخوانی و نمایشی» تبدیل شده‌اند. این نوع وندافزایی را که مرحله به مرحله انجام می‌شود اشتقاق پایگانی[۷۷] می‌نامیم. در مقابل، ساختمان بعضی واژه‌های مشتق را نمی‌توان به اجزایی تقسیم کرد که مرحله به مرحله و به ترتیب به پایه متصل شده باشند. به نظر می‌رسد که این قبیل ساخت‌ها یکباره و با اتصال هم‌زمانِ دو وند به پایه ساخته‌شده و گویشوران‌ فارسی ‌زبان به قیاس با ساخت‌های موجود دست به این قبیل واژه‌سازی‌ها زده‌اند. این گونه ساخت‌ها را اشتقاق ناپایگانی[۷۸] یا هم‌زمانی می‌نامیم.
بنابراین با توجه به ساختار درونی واژه‌های مشتق می‌توان فرایند اشتقاق را به انواع پایگانی و ناپایگانی یا هم‌زمانی تقسیم‌کرد. قیاس، مبنای ساخت‌های ناپایگانی است و در صورت فزونی‌گرفتن این ساخت‌های قیاسی، فرایند‌ اشتقاق ناپایگانی به یکی از فرایندهای فعال زبان تبدیل ‌‌‌‌می‌شود. در ساخت اشتقاقی پایگانی‌، وندها یک به یک به پایه افزوده می‌شوند. هر نو واژۀ مشتقی پس از مدتی در زبان تثبیت شده‌، به گنجینۀ واژگانی اهل زبان افزوده می‌شود. در این مرحله، گویشوران با این واژۀ غیر بسیط همچون یک واژۀ بسیط برخوردکرده‌، آن را پایه‌ای برای واژه‌سازی قلمداد می‌کنند. برای نمونه با بهره گرفتن از پسوند اسم‌ساز «- ی» می‌توان از واژۀ مشتق « بازرس»، (باز+ رس+ – ی) را به دست آورد‌؛ یعنی واژۀ مشتق پایۀ ساخت واژۀ جدید می‌شود. درساخت اشتقاقی ناپایگانی یا هم زمانی عمل افزایش وندها به طور هم زمان و نه طی مراحلی رخ می‌دهد. کلماتی چون نارضایتی و هم‌شهری، ساختاری هم‌زمانی دارند‌؛ زیرا واژه‌های (نا+‌رضایت‌) «نارضایت»‌‌؛ و (شهر+ی) «شهری» به همان معنای به کاررفته در مشتق‌های هم زمانی، در زبان فارسی وجود نداشته‌است تا به آن‌ ها وندی متصل شود و واژه‌های مشتق ذکر شده را بسازد.
۲-۲-۱۵- بررسی جنبه‌های مختلف واژه‌سازی
۲-۲-۱۵-۱- ضرورت واژه‌سازی
برای واژه‌سازی، انگیزه‌های متعددی می‌توان تشخیص‌داد. مهم‌ترین آن‌ ها بیان مفاهیم تازه و آسان کردن پیام‌رسانی است. اما یک انگیزۀ دیگر که واژه‌سازی برنامه‌ریزی‌شده و سازمان‌یافته را ایجاب می‌کند، حفظ هویت فرهنگی است که محافل و مراکز معینی از کشور را به آن سوق می‌دهد که در برابر هجوم واژه‌های بیگانه چاره‌اندیشی‌ کنند‌(‌سمیعی۱۳۷۹: ۲۱۳).
‌طباطبائی (١٣٧۶: ۳۵) نیز معتقد است که زبان از رهگذر واژه‌سازی می‌تواند با هزینه‌ای هر چه کمتر مفاهیم جدید را بیان‌کند و در نتیجه از بار حافظۀ سخنگویان زبان بکاهد. از همین روست که درک معنا و یادگیری واژه‌هایی مانند «کالبد‌شکافی» و «روان‌شناسی» برای فارسی‌زبانان بسیار سهل‌‌تر از یادگیری کلمات «آناتومی» و «پسیکولوژی» است.
‌حق شناس(‌‌۱۳۸۰: ۴۸۷) ابراز می‌دارد‌ جامعۀ زبانی ما اکنون سال‌هاست که در معرض هجوم مفاهیم قرار دارد. این هجوم همچنان رو به گسترش است و ظاهراً پایانی هم برای آن متصور نیست. در پی این هجوم، زبان جامعۀ ما هم با کمبود واژه روبروست و نمی‌تواند مفاهیم نو وارد را در گنجینۀ واژگان خود جای دهد تا امکان چرخش آن‌ ها در میان اهل زبان به راحتی فراهم شود. این کمبود واژگانی نیز همپای هجوم مفاهیم تازه پیوسته رو به افزایش است و ظاهراً پایان ندارد. وی در ادامه می‌افزاید: “در چنین وضعی منطقی است که بگوییم چارۀ چنین کمبود فزاینده و پایان‌ناپذیری، یافتن سازوکاری برای واژه‌سازی و یا واژه‌گزینی‌ است که بتواند به طرزی فزاینده و به طور دائم واژۀ نو در اختیار ما بگذارد‌”.
۲-۲-۱۵-۲- انواع واژه‌سازی
‌حق‌شناس‌(همان: ۴۹۲) واژه‌سازی را به دو نوع واژه‌سازی برون‌متن و واژه‌سازی درون‌متن تقسیم می‌کند. وی می‌گوید:‌”در زبان‌ فارسی به ویژه در قرن حاضر از سازوکار واژه‌سازی در مفهومی که دیدیم به دو صورت استفاده شده‌است، یکی جدا از امرِ متن‌آفرینی و در گروه‌های تخصصی و یا به دست اشخاص منفردی که خود را برای این کار ذی‌صلاح دانسته‌اند و دیگری در خلال امر متن‌آفرینی و به دست مترجمان، ‌مؤلفان، معلمان و غالبِ کسانی که برای مفهومی نویافته یا کالایی نوساخته به واژۀ ‌نو نیاز داشته‌اند”.
حاصل واژه‌سازی برون‌متن نوواژه‌هایی بوده‌است از نوع «دورنگار»‌، «فناوری» و «رزمایش» همگی از گروه‌ ‌های تخصصی فرهنگستان زبان و ادب‌ فارسی به‌ ترتیب برای مفاهیم نویافتۀ‌ Technology‌، Fax و Manoeuvre‌. یا از نوع «نخستینگی» و «آمادگاری» هر دو از داریوش ‌آشوری به ترتیب برای مفاهیم نویافتۀ Primacy و Preparation (همانجا). حاصل واژه‌سازی درون ‌متن نیز نو واژه‌هایی بوده‌است در مایۀ «آرامش» برایRelaxation از محمدرضا باطنی، «سازه» برای‌Structure و «پیراپزشکی»‌ برای Paramedical هر‌دو از محمد دبیر‌مقدم‌،«تکواژ» برای Morpheme از هرمز میلانیان‌، «حس‌آمیزی» برای Synaesthesia از محمدرضا شفیعی کدکنی، «گرته‌بردای» برای Calque از ابوالحسن نجفی و «مبلیران» و «چایکده» و جز آن، از کسانی که برای کالا یا محل کار خود به واژۀ نو نیاز داشته‌اند.
‌حق‌شناس (همان: ۴۹۳) این دو نوع واژه‌سازی را در امتداد دیگری نمی‌داند بلکه هر‌یک را در مقابل‌ دیگری فرض ‌می‌کند که عملکردهای آنها مکمل یکدیگرند. در نتیجه ‌‌هیچ‌‌یک از آن دو نمی‌‌تواند در شرایط امروزی زبان ‌فارسی، بی‌‌وجود دیگری تمامی کمبودهای واژگانی این زبان را یکسره از میان بردارد‌. واژه‌سازی برون‌متن بیشتر اما نه منحصراً به کار جایگزین‌کردن وام‌‌واژه‌های موجود و جاری در زبان می‌آید. بر این اساس می‌توان گفت که کار اصلی واژه‌سازیِ برون‌متن، پالایش فضای زبان از عناصر بیگانه است‌‌‌. وی در ادامه می‌افزاید: “شاید همین عملکردِ پالایشی واژه‌سازیِ برون ‌متن باشد که اغلب، مخالفت جامعۀ زبانی را علیه آن بر می‌انگیزاند و گاه طنز و تمسخر اهل زبان را متوجه آن می‌سازد. چه، این نوع واژه‌سازی به صرف آنکه در وضع موجود زبان دستکاری می‌کند ناگزیر عادات اهل زبان و توازن واژگانی آنان را در جاهایی به هم می‌زند که توقع نمی‌رود‌، این است که مردم اغلب در برابر آن می‌شورند و دستاوردهای آن را پس می‌زنند”.
حق‌شناس(همان: ۴۹۴-۴۹۵) معتقد است ضعف اصلی واژه‌سازی برون‌متن در تلقی منفی جامعۀ زبانی نسبت به آن نیست بلکه در این است که اولاً‌‌ بازده آن محدود است و در مقابل هجوم سیلابی و مستمر مفاهیم تازه به درون جامعۀ زبانی نه تنها نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای روز‌افزون فارسی‌زبانان به واژه‌های نو ‌باشد بلکه از عهدۀ جایگزین‌کردن وام‌واژه‌های مزاحم و پالایش فضای زبان نیز به تنهایی بر نمی‌آید. علت این وضع نیز آن است که دامنۀ این نوع واژه‌سازی به معدودی گروه متخصص و اشخاص منفرد محدود می‌شود. ثانیاً واژه‌سازی برون‌متن به ترمیم و تقویت و زایایی بخش صرف از توانش ‌زبانی همۀ سخنگویان کمک نمی‌کند چرا‌که سخن‌گویان در ‌امر واژه‌سازی شرکت ندارند تا توانش‌ زبانی خود را در این باره به کار اندازند و آن را تقویت کنند‌. از جمله دلایل مخالفت صاحب‌نظران با واژه‌سازی درون‌متن اینست که به بروز چندگانگی در دستگاه‌های اصطلاح‌شناختی یا در کل واژگان زبان می‌ انجامد و این، خواه‌ ناخواه به غلبۀ آشوب و اغتشاش، در ذهن و زبانِ‌ فارسی‌زبانان منتهی می‌شو‌د و دیگر اینکه نو واژه‌هایی که متن‌آفرینان می‌سازند اغلب با فرایندها و قواعد اشتقاقی زبان و یا با اصول واژه‌سازی دمساز نیست‌. وی در مورد ایرادات وارده بر این نوع واژه‌سازی می‌گوید: “‌انصاف باید داد که این هر دو ایراد هم وارد است. قبول نو واژه‌های برساختۀ متن‌آفرینان و در آخر یکدست کردن آن‌ ها می‌باشد و دومی را می‌توان با آموزش مبانی صرف اشتقاقی و اصول واژه‌سازی به متن آفرینان از میان برداشت”.
۲-۲-۱۵-۳- فرایندهای واژه‌سازی
برخی از فرایندهای واژه‌سازی در نظام ساخت‌واژی عبارتند از‌:
١- ترجمۀ قرضی[۷۹]‌: واژه یا تکواژ بومی جای واژه یا تکواژ غیربومی را می‌گیرد اما الگوی ساختاری واژه به همان صورت که در زبان قرض‌دهنده ‌بوده‌است حفظ می‌شود. مانند، «راه‌آهن، آسمان‌خراش» (‌‌شقاقی ‌١٣٨۶: ۱۲۹‌).
۲- وام‌گیری مستقیم[۸۰]‌: واژه‌ای که عیناً از زبان الف گرفته می‌شود. مانند: فوتبال(همان:۱۲۸).
٣- ترکیب[۸۱] : فرایندی است شامل آمیختن دو واژه (با وند یا بدون وند) برای ساختن یک واژه مانند: واژۀ مرکب «mail box‌« که از «mail و box» ساخته‌شده‌است(‌درزی‌١٣٨٠: ۱۶۶‌).
۴- آمیزش[۸۲] : عبارت است از مخلوط‌ کردن دو کلمۀ یک عبارت که معمولاً بخش اول کلمۀ نخست و بخش دوم کلمۀ بعدی با هم می‌آیند. مانند: (motor + hotel) > Motel(هادسن ۲۰۰۰: ۲۴۴).
۵-کوتاه‌سازی[۸۳] : با کاستن بخش‌ یا بخش‌هایی از جایگاه آغازی یا میانی واژه‌ای طولانی، واژه‌ای جدید ساخته می‌شود. مانند، صلوات الله که به «ص» کوتاه می‌شود‌ (شقاقی ۱۳۸۶: ۱۰۵).
۶- پسین‌سازی[۸۴] : تجزیۀ واژه‌ها‌ بر مبنای شباهت ظاهری ساختار آن به دیگر واژه‌ها و حذف پسوند فرضی و ‌ساختن واژه‌ای جدید به قیاس با ساختار درونی آن واژه‌ها است. وام‌واژۀ ترکی« دو‌قلو» ‌به معنای «همزاد»‌، درآن زبان از«- دوق- » (ریشه فعل دو‌قماق) و پسوند «- لو» تشکیل شده‌است.گویشوران فارسی احتمالاً شباهتی میان این کلمه و کلمه‌هایی مانند «دو شاخه‌، دورو‌، دوسر» دیده و پنداشته‌اند که «دو» در جایگاه آغازین این کلمه همان عدد دو زبان فارسی است(همان:‌ ۱۰۷).
۷- ابداع[۸۵]: وارد‌کردن واژه‌های جدید به زبان که هم از لحاظ صورت و معنی جدید است، مانند:
proud of social status) snob; (person-over (هادسن ۲۰۰۰: ۲۴۵).
٨- تبدیل[۸۶]: تغییر در کاربرد کلمه از حیث مقوله دستوری بدون آنکه صورت کلمه تغییر کند.
The head of the village school has arrived.
She will head the village school.
در جمله اول «‌the head‌« اسم است و در جمله دوم «‌head‌« فعل است. بدون اینکه تغییری در صورت کلمه ایجاد شود، معنی و نقش دستوری آن عوض شده‌است(کاتامبا ۱۹۹۴: ۵۴‌)
٩- سرواژه‌سازی[۸۷] : نوعی اختصار است که در آن یک کلمه بر اساس حروف اول یک عبارت ساخته می‌شود، مانند:‌Unicef (United Nations International Children’s Emergency Fund) (هادسن۲۰۰۰: ۲۴۲).
١٠-اشتقاق : در اشتقاق، واژۀ جدید از طریق وند‌افزایی ساخته می‌شود. وندهای اشتقاقی اگر به یک واژه یا تکواژ بپیوندند، واژۀ جدیدی حاصل می‌آید، مانند: صورت+ گر= صورتگر (‌طباطبایی ۱۳۸۲: ۶).
۲-۲-۱۵-۴- شرایط لازم برای واژه‌سازی
ساختن واژه‌ای جدید از رهگذر ترکیب و اشتقاق‌، واژه‌سازی نام دارد. در صرف نیز، مانند نحو، زایایی عمدتاً بر اساس قواعد و الگوهایی صورت می‌گیرد که اهل زبان دانشی ناخودآگاه در مورد آن‌ ها دارند و می‌توانند صورتهای خوش‌ساخت و یا بدساخت را از یکدیگر باز شناسند و خود نیز بنا به ضرورت، صورت‌های جدیدی بسازند. اما برای اینکه واژه‌ا‌ی ساخته‌شود دست کم باید دو شرط وجود داشته‌باشد‌: نیاز و نام‌پذیری‌.
کلمه‌ای ساخته نمی‌شود مگر آنکه پدیده یا عمل یا کیفیتی وجود داشته‌باشد که نیاز باشد کلمه‌ای بر آن دلالت کند. به عبارت دیگر‌، برای آنکه واژه‌ای پدید آید وجود مدلول الزامی است. برای مثال‌، ‌صد سال قبل در فارسی، کلمۀ «هواشناسی» وجود نداشت، زیرا چنین علمی هنوز در ایران مطرح نشده‌بود. اما علاوه بر اینکه باید پدیده‌ای (خواه عینی و خواه خیالی و ذهنی) وجود داشته‌باشد که واژه بر آن دلالت کند، آن پدیده باید نام‌پذیر باشد، یعنی چنان باشد که بتوان برای آن واژه‌ای اختیار کرد. اصولاً با فرایندهای صرفی تنها روابطی را می‌توان بیان‌کرد که ساده و کلی باشند. به اعتقاد ‌چامسکی[۸۸]‌(۱۹۶۵: ۲۹‌)، نام‌پذیری تابع قوانین کلی و جهانشمول‌ است‌.
۲-۲-۱۵-۵-‌ موانع واژه‌سازی
عواملی وجود دارند‌ که زایایی فرایندهای واژه‌سازی را محدود می‌کنند. این عوامل به‌ دو نوع تقسیم می‌شوند: درون‌زبانی و بیرون‌زبانی.
۲-۲-۱۵-۵-۱- عوامل درون زبانی
این عوامل به خود نظام زبا‌ن و قوانین حاکم بر آن مربوط می‌شوند و مهم‌ترین آن‌ ها به قرار زیر است‌:
۱) وجود کلمات رقیب: هرگاه برای یک مفهوم کلمه‌ای متداول وجود داشته‌باشد، فرایندی‌که می‌تواند چنین
مفهومی را برساند بلا‌استفاده باقی‌می‌ماند(آرونوف[۸۹] ۱۹۷۰: ۴۳‌). در چنین وضعیتی یکی از شرایط واژه‌سازی‌، که همان ‌نیاز است وجود ندارد. برای مثال‌، با وجود کلمه متداولی مانند، «‌ شاعر» دیگر نیازی نیست که واژه‌ای مانند « شعر‌سرا» ساخته‌شود.
۲) عوامل واج‌شناختی‌: گاهی اعمال یک فرایند به سبب وجود برخی ویژگی‌های واجی امکان ناپذیر می‌شود. مثلاً، در زبان فارسی برای ساختن صفت می‌توانیم پسوند «‌-ی» به اسم اضافه کنیم‌؛ مانند:منطق+‌ی= «منطقی». اما در‌کلمات مختوم به «-ی» از این فرایند پرهیز می‌شود. به همین دلیل ‌‌‌‌‌است ‌که برای ساختن صفت از کلماتی مانند، «‌جامعه‌شناسی و روان‌شناسی» به «‌جامعه‌شناختی و روان‌شناختی‌» تبدیل می‌شود.
۳) عوامل صرفی: ویژگی‌های صرفی ‌پایه نیز ممکن است از کاربرد برخی فرایندها جلوگیری‌کند. تکواژ‌های بومی گاهی رفتاری متفاوت با تکواژهای قرضی از خود بروز می‌دهند. برای مثال، پسوند «یت» که اسم معنی ‌می‌سازد، عمدتاً به کلماتی که از عربی ‌‌وام گرفته شده‌اند، افزوده‌می‌شود.
۴) عوامل معنایی: عوامل معنایی هم در کاربرد فرایندهای صرفی تاثیر دارند. به‌ طور ‌مثال، اگر دو صفت از نظر معنا در دو قطب مخالف باشند و یکی از آن‌ ها معنایی مثبت و دیگری معنایی منفی داشته‌باشد‌، وندی که معنای نفی را می‌رساند به صفتی می‌پیوندد که معنای مثبت دارد و اگر به صفت منفی بپیوندد معمولاً کلمه‌ای بدساخت به وجود می‌آید. به همین دلیل است که ‌مثلاً از واژه‌های «زیبا» و «درست» می‌توان واژه‌های «نازیبا» و«نادرست» را ساخت. و نیز به همین دلیل است که به «کور » می‌گوییم «نابینا» ولی به «بینا» نمی‌گوییم «ناکور».
۲-۲-۱۵-۵-۲- عوامل برون زبانی
این عوامل به خود زبان مربوط نیستند، بلکه به وضعیت فرهنگی و گرایش‌ها و آراء و عقاید جامعۀ زبانی مربوط‌ می‌شوند. شاید مهم‌ترین عاملی که در همۀ زبان‌ها مانع واژه‌سازی می‌شود وامگیری بسیار گسترده از زبانی‌ دیگر است‌. این وضعیت معمولاً زمانی‌ پیش می‌آید که یک جامعۀ زبانی با جامعۀ زبانی‌ ‌دیگری رویارو شود که از اعتبار و سیطرۀ فرهنگی برخوردار باشد. در‌چنین وضعیتی اگر وام‌گیری با چنان وسعتی صورت ‌گیرد که رفته‌رفته دستگاه واژه‌سازی زبانِ مغلوب، کارایی خود را از دست بدهد‌، زبان مغلوب حتی ممکن است در‌ معرض نابودی قرار‌گیرد‌(درسلر[۹۰] ۱۹۸۸‌: ۱۸۴-۱۹۱).
نمونۀ بارز چنین زبانی در حال حاضر زبان استرالیایی دیربال[۹۱] است که از نظر جامعه‌شناسان زبانی در آستانۀ مرگ است. این زبان نه تنها بسیاری از واژه‌های انگلیسی را به عاریت‌گرفته، بلکه فرایندهای واژه‌سازی‌اش به‌کلی بی‌استفاده مانده‌است و حتی برای نشان دادن نقش‌های دستوری کلمات، الگوی خاص خود را فرو نهاده ‌و از الگوی زبان انگلیسی پیروی می‌کند.
گسترش و تقویت واژگان، ازطریق ساختن کلمات جدید، ویژگی تمام زبان‌های طبیعی است ‌و هر زبانی روش‌هایی برای خلق کلمۀ جدید دارد. یکی از طبیعی‌ترین روش‌ها‌، روش ترکیب است که در اکثر ‌زبان‌هایی که مورد مطالعه قرارگرفته‌‌‌‌‌اند(‌آشر[۹۲] ۱۹۹۴: ۵۰۲۱‌‌‌) و در بسیاری از زبان‌ها ازجمله انگلیسی، آلمانی و فارسی‌ در رقابت با سایر روش‌های واژه‌سازی‌، فعال‌تر است، علت آن هم این است که در دوره‌های زمانی مختلف، با پیدایش مفاهیم و اشیاء جدید، نیاز به استفاده از کلمات جدید پیش می‌آید و از آنجا که کلمات بسیط در تمام موارد نمی‌توانند پاسخ‌گوی این نیاز باشند، زبان با بهره گرفتن از ترکیب عناصر موجود‌، درصدد رفع این نیاز بر می‌آید.
۲-۲-۱۶- انواع نوواژه از نظر منشأ
نو‌واژه را از نظر منشأ به طور کلی به دو نوع می‌توان تقسیم کرد:
الف) نوواژه‌های که مردم بنا بر ضرورت بر اساس شم زبانی خود می‌سازند و به‌ کار می‌برند. بسیاری از کلماتی که برای پدیده‌های نسبتاً جدید ساخته شده‌است و امروز در زمرۀ کلماتِ متداول زبان‌اند، بی‌تردید روزی نوواژه بوده‌اند. ازجمله کلماتی چون «کلنگی، پیچ‌گوشتی، سگ‌دست».
ب) نو‌واژه‌هایی که آگاهانه توسط نهاد یا شخص معینی ساخته می‌شوند‌. این نوواژه‌ها اغلب کلماتی عالمانه‌اند و امکان اینکه در میان همه مردم تداول یابند بسیار اندک است.
۲-۲-۱۷- موانع نهادینه شدن نوواژه‌ها
این موانع را می توان به دو گروه تقسیم کرد‌: عوامل درون‌زبانی و عوامل برو‌ن‌زبانی. در ادامه این عوامل‌ ‌‌را یک به یک بررسی می‌کنیم:
۲-۲-۱۷-۱- عوامل درون زبانی
الف) کلمات رقیب‌: هر‌گاه به هر روشی نوواژه‌ای برای پدیده یا مفهومی ساخته‌شود که پیش از آن کلمۀ متداولی‌ برای آن وجود‌ داشته‌‌،‌ مثلاً فرهنگستان کلمات (‌داور ‌و گسیختن) را‌ برای (قاضی ‌و فسخ) پیشنهاد
کرده‌است‌.
ب) ابهام معنایی‌: به‌طور کلی صورت‌هایی که دارای ابهام معنایی هستند کمتر مورد استفادۀ اهل زبان قرار می‌گیرند و طبیعتاً اگر نو واژه‌ای چنین باشد، بعید است در نزد اهل زبان تداول یابد.
پ) عدم وحدت عناصر سازنده از نظر گونۀ زبانی‌: بعضی کلمات یا وندها نشانِ یک گونۀ زبانی خاص را ‌بر‌خود ‌دارند‌. مثلاً گونۀ زبانی ادبی، محاوره‌ای، علمی و غیره. اگر نوواژه‌ای عناصرش ‌از ‌گونه‌های مختلف باشند‌، بعید است در میان اهل زبان پذیرفته شود. به عنوان مثال، «اش» که اسم مصدر می‌سازد متعلق به زبان عالمانه یا رسمی و یا ادبی است‌. طبیعی است که این پسوند با پایه‌هایی که به گونۀ محاوره‌ای تعلق دارند به اصطلاح « هم‌آیش‌‌« ندارند. اگر از کلمۀ «چاییدن‌«، «چایش» بسازیم چنین وضعی خواهد‌داشت.
ت) عدم تناسب گونه‌ای‌: نو واژه باید از نظر گونه و «سخن»[۹۳]‌ تناسب داشته‌باشد. اگر جز این باشد باید هنگام استفاده از آن از یک «سخن» به «سخن» دیگری انتقال یابیم و این به سهولت امکان‌پذیر نیست. برای مثال، نو واژه‌ای که برای گونۀ ادبی تناسب دارد، اگر قرار باشد که در ‌موقعیت‌های عادی به کار برود تداول پیدا نمی‌کند. مثلاً برای «آمپلی‌فایر» کلمۀ «فزونساز» پیشنهاد شده‌است. این کلمه که ادبی می کند باید در «سخنی» به‌کار رود که هدفش نه زیبا آفرینی، بلکه ایجاد ارتباط است.
ث) عدم رعایت اصل کم‌کوشی‌: نو واژه هرچه کوتاه‌تر و روان‌تر باشد امکان نهادینه شدنش بیشتر است. ‌برای
مثال، از میان دو کلمۀ « رسانه‌« و «خبرافزار‌‌« امکان نهادینه شدن ‌کلمۀ اول بیشتر است.
ج) عدم شفافیت‌: امکان تداول یافتن نوواژه‌های شفاف بسیار بیشتر از نوواژه‌های تیره است. شاید کلماتی مانند «‌روان شناسی‌« و «جامعه شناسی» تنها به علت شفافیتشان نهادینه شده‌اند.
چ) عدم سلاست و خوش‌آوایی‌: نو‌واژه‌های غیرسلیس و نا‌خوش‌آوا معمولاً با عدم استقبال زبان روبرو می‌شوند. از قدیم تا به امروز از شعرا گرفته تا دانشمندان به این اصل توجه داشته‌اند و غالب نوواژه‌های ‌پیشنهادی آنها خوش‌آوا بوده‌اند.
ح) شکل نوشتاری کلمه‌: اگرشکل نوشتاری یک کلمه به گونه‌ای باشد که آن را با صورت‌های دیگر‌‌ی یکسان سازد‌، گویشوران می‌کوشند در نوشته‌های خود از آن کمتر استفاده‌کنند‌. برای مثال کلمۀ روانی (=روانی بودن)‌؛ و روانی (مربوط به روان‌) به واسطۀ هم آوا و هم نویسه بودن ممکن است با هم اشتباه شوند.
خ) شباهت با دیگر صورت‌ها: اگر نو‌واژه‌ها از نظرآوایی یا نوشتاری و یا هر دو به گونه‌ای باشند که صورت‌های دیگری را تداعی‌کنند و این صورت‌ها از نظر معنایی با خود نوواژه هیچ نزدیکی نداشته‌باشند، امکان نهادینه شدنشان کاهش می‌یابد. مثلاً نوواژۀ «‌آغریدن‌« که برای «‌doping‌« پیشنهاد شده‌است و از آن «آغرش» را گرفته‌اند، با غریدن و غرش شباهت آوایی و نوشتاری دارد. از سوی دیگر، اگر نوواژه‌ای از نظر آوایی و نوشتاری با صورت‌های متداول شبیه باشد و از نظر معنایی نیز به نحوی با آنها رابطه داشته‌باشد، امکان تداول یافتنش بیشتر می‌شود.
۲-۲-۱۷-۲- عوامل برون‌ زبانی
به عواملی برون‌زبانی می‌گویند که در درون نظام زبان جای نمی‌گیرند. عواملی مانند بدنامی فرد یا گروهی
‌‌که نو‌واژه را ساخته‌است‌، عدم به کار‌گیری نوواژه در رسانه‌های جمعی‌، عدم حمایت مراجع ‌‌رسمی، فرهنگ جامعه‌، گسترش بیسوادی و‌ غیره‌‌ همه، از جملۀ این عوامل برون‌زبانی محسوب‌ می‌شوند(‌طباطبایی‌ ‌۱۳۷۶: ۲۳-۳۰).
۲-۲-۱۸- واژه‌گزینی
واژه‌گزینی فرایندی است که‌ طی آن برای یک مفهوم مشخص علمی یا فنی یا حرفه‌ای یا هنری معمولاً یک و در مواردی بیش از یک لفظ برگزیده و ساخته می‌شود(‌گروه واژه‌گزینی ۱۳۸۸:‌ ۹).

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:36:00 ق.ظ ]