۶۰%
۵
۴۰%
۴۰%
MDD
۳
۱۰۰%
۶۷%
۳
۶۷%
۶۷%
DYS
۳
۱۰۰%
۶۷%
۳
۱۰۰%
۶۷%
Dep NOS
۴
۷۵%
۷۵%
۴
۵۰%
۵۰%
برخی از آزمودنیها اختلالهای همبود چندگانه دارند و مجموع اختلالهای همبود می تواند بیشتر از تعداد آزمودنیها باشد. پرسشنامه اختصاصی برای اختلال هراس در دسترس نبود، بنابراین برای این اختلال ملاک قضاوت بر اساس درجهبندی شدت بالینی (CRS) و مقیاس سازگاری اجتماعی و کاری محاسبه شد.
یادداشت: TRS= وضعیت پاسخدهی درمان؛ HESF= وضعیت عملکرد نرمال؛ GAD= اختلال اضطراب فراگیر؛ OCD = اختلال وسواسی-اجباری؛ SAD= اختلال اضطراب اجتماعی؛ PDA= اختلال هراس با گذرهراسی؛ Anx NOS= اختلال اضطرابی نامشخص؛ MDD= اختلال افسردگی اساسی؛ DYS= اختلال افسردهخویی؛ Dep NOS= اختلال افسردگی نامشخص
نتایج آزمون خیدو نشان داد که بین تشخیصهای اصلی که به وضعیت پاسخدهی درمان در پایان درمان فراتشخیصی بارلو دست یافتند (اختلال اضطراب فراگیر: ۶۷%؛ اختلال وسواسی- اجباری: ۶۷%؛ اختلال اضطراب اجتماعی: ۳۳%؛ اختلال افسردگی اساسی: ۱۰۰% و اختلال افسردهخویی: ۶۷%) تفاوت آماری معناداری مشاهده نشد (df4)= 5.91, p=.07)2). اما نتایج آزمون خیدو در وضعیت عملکرد نرمال حاکی از تفاوت بین تشخیصهای اصلی مربوط به وضعیت عملکرد نرمال در درمان فراتشخیصی بارلو (اختلال اضطراب فراگیر: ۵۳%؛ اختلال وسواسی- اجباری: ۳۳%؛ اختلال اضطراب اجتماعی: ۳۳%؛ اختلال افسردگی اساسی: ۱۰۰% و اختلال افسردهخویی: ۶۷%) بود و تفاوت آماری معناداری مشاهده شد (df4)= 3.84, p=.04)2). اگرچه این مقایسهها به دلیل حجم طبقه های تشخیصی کم با محدودیتهایی در بسط نتایج آن مواجه است ولی شواهد اولیه مبنی بر تأثیرهای نابرابر درمان فراتشخیصی بارلو در رسیدن به وضعیت عملکرد نرمال برای اختلالهای ناهمگن فراهم می کند.
علاوه بر این نتایج جدول ۶۰-۴ نشان میدهد که ۶۵ درصد آزمودنیهای گروه درمان فراتشخیصی بارلو در تشخیصهای همراه در مرحله پایان درمان از وضعیت بیماری به وضعیت پاسخدهی درمان و ۵۲ درصد آنها به وضعیت عملکرد نرمال دست یافتهاند. در مرحله پیگیری دوماهه نیز آزمودنیهای تحت درمان فراتشخیصی بارلو در شاخص های وضعیت پاسخدهی درمان و وضعیت عملکرد نرمال به ترتیب به میزان ۵۵ و ۴۵ درصد رسیدند که تا حدودی حاکی از حفظ دستاوردهای درمانی مربوط به تشخیصهای همراه در طول دوره دوماهه پیگیری میباشند، البته این میزان نسبت به پایان درمان کاهش یافته است.
مقایسه تغییرات معنادار بالینی در وضعیت عملکرد نرمال (شاخص مهم معناداری بالینی) بین درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی با درمان فراتشخیصی بارلو در تشخیصهای اصلی در دو مرحله پایان درمان و دوره پیگیری دوماهه به ترتیب حاکی از برتری ۱۶ و ۲۳ درصد درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده نسبت به درمان فراتشخیصی بارلو در رسیدن به وضعیت عملکرد نرمال است. در مورد تشخیصهای همراه نیز این برتری در دو مرحله پایان درمان و دوره پیگیری به ترتیب با میزان ۱۳ و ۲۹ درصد حفظ می شود.
فصل پنجم:
بحث و نتیجه گیری
پژوهش حاضر با هدف طراحی پروتکل درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی و بررسی اثربخشی آن در قالب یک طرح نیمه تجربی با سه گروه ۱۵ نفره از افراد مبتلا به اختلالهای اضطرابی و افسردگی همایند (گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، گروه درمان فراتشخیصی بارلو و گروه کنترل لیست انتظار) و دوره پیگیری دوماهه صورت گرفته است. بر این اساس، متناسب با اهداف و سؤالات پژوهش، در ابتدا طراحی پروتکل درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی و سپس کارآزمایی بالینی مربوط به آن، در دو بخش جداگانه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
طراحی پروتکل درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی
در طراحی این پروتکل سعی گردید چندین اصول زیربنایی رویکرد فراتشخیصی مد نظر قرار گیرد. از جمله این اصول میتوان به انعطافپذیر بودن جلسات درمان در قالب ماژولهای درمانی اشاره کرد. چون بارلو و همکاران (۲۰۱۱) در نسخه قبلی پروتکل خود، ساختار جلسات درمانی خود را به صورت غیرانعطاف طراحی کرده بودند و در نسخه جدید خود در سال ۲۰۱۱، پروتکل فراتشخیصی خود را مبتنی بر ماژولهای منعطف تدوین کردند. بارلو و همکاران (۲۰۱۱) معتقدند که پروتکلهای فراتشخیصی به دلیل این که برای اختلالهای ناهمگن طراحی می شود و هدف آن درمان اختلالهای هیجانی چندگانه است، زمانی بیشترین کاربرد را دارد که به صورت انعطافپذیر و در قالب ماژولهای درمانی طراحی شود تا درمانگر از آزادی عمل بیشتری برخوردار شود. اصل دومی که سعی شد در طراحی پروتکل مدنظر باشد، استفاده از رویکرد ابعادی در آسیبشناسی اختلالهای روانشناختی بود. بر اساس این اصل هر فردی ممکن است به یک میزانی از یک آسیب روانشناختی برخوردار باشد. بارلو و همکاران (۲۰۱۱) بر این باورند که پروتکلهای فراتشخیصی که برای درمان اختلالهای همبود تدوین میشوند باید از این اصلی در جریان درمان تبعیت کنند و این را هم به درمانجویان انتقال بدهند.
در تدوین این پروتکل تلاش شد توالی محتوای درمانی بارلو تا حدودی حفظ شود. ماژول اول پروتکل فراتشخیصی بارلو و پروتکل حاضر شامل آشناسازی درمانجویان با اختلالهای هیجانی همبود و لزوم بهکارگیری درمان فراتشخیصی بود. ماژول دوم پروتکل فراتشخیصی بارلو و پروتکل حاضر به آشناسازی درمانجویان درباره ماهیت هیجان و آموزش خودآگاهی هیجانی و ذهنآگاهی هیجانی بود. یکی از تفاوتهای اصلی این دو پروتکل در ماژول سوم درمان بود. چون پروتکل بارلو مبنی بر تنظیم هیجانی بود، بنابراین در این ماژول به راهکارهای تنظیم هیجانی پرداخته شده بود و پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی به دلیل اهمیتی که برای سازه افکار تکرارشونده منفی به عنوان فرایند اصلی اختلالهای هیجانی قائل بود، ماژول سوم این پروتکل به آشناسازی با این سازه و راهکارهایی برای کاهش افکار تکرارشونده منفی بود. ماژول چهارم پروتکل فراتشخیصی بارلو به بازسازی شناختی و به چالش کشیدن باورهای غیرمنطقی اختصاص یافته بود، در حالی که در پروتکل حاضر با توجه به اهمیت نقش فرآیندهای فراشناختی در تداوم افکار تکرارشونده منفی به بازسازی فراشناختی مرتبط با افکار تکرارشونده منفی پرداخته شده بود. ماژولهای پنجم و ششم پروتکل بارلو شامل شناسایی اجتناب رفتاری و الگوهای رفتاری مبتنی بر هیجان درمانجویان و همچنین اجرای مواجهه رفتاری بود. اما در پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در قالب یک ماژول به شناسایی اجتناب تجربهگرایانه که شامل تمام الگوهای اجتنابی مراجع (رفتاری، هیجانی و شناختی) و همچنین راهبردهایی برای کاهش آن یعنی تکنیکهای مواجهه (برای کاهش جنبه بیرونی و رفتاری اجتناب تجربهگرایانه) و تکنیکهای پذیرش (برای کاهش جنبه درونی، شناختی و هیجانی اجتناب تجربه گرایانه) پرداخته شده بود.
در این پروتکل محتوا و ساختار هر جلسه به گونه ای است که تکمیل کننده جلسات قبل و پیشنیازی برای جلسات بعد میباشد. در زیر به دلایل چیدمان ماژولهای درمانی پرداخته شده است تا یکپارچگی و مبتنی بر نظریه بودن پروتکل قدرت تبیین بیشتر پیدا کند:
با توجه به اهمیتی که مؤلفه آشناسازی اولیه بیمار با اختلال و روند کلی درمان در رویکرد شناختی رفتاری دارد (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱)، ماژول اول درمان به آشناسازی بیمار با اختلالهای هیجانی و روند کلی درمان فراتشخیصی اختصاص یافت. لازم به ذکر است که با وجود اینکه مداخلههای شناختی رفتاری بر اساس نوع اختلال و پروتکل درمانی مورد استفاده، با یکدیگر متفاوت هستند، اما اصول کلی و مشخصی درباره درمان شناختی رفتاری وجود دارد که باید درباره آنها با مراجع صحبت شود. مسلم است که بعضی از این اصول باعث شگفتی بسیاری از مراجعین میشود، به این دلیل که احتمالاً تصور خاصی از درمان روانشناختی در ذهن آنها وجود دارد یا با این درمان ناآشنا هستند. بنابراین باید به مراجع توضیح داده شود که درمان شناختی رفتاری شامل چه مواردی میباشد و مراجع کاملاً آگاه باشد که در روند درمان چه اتفاقی صورت میپذیرد و چه انتظاراتی از او خواهیم داشت. در درمانهای شناختی رفتاری دو دلیل عمده برای پرداختن به آشناسازی مراجع با اختلال و روند درمان وجود دارند. اولاً، اعتقاد ما بر این است که پیش از آغاز هر درمانی، مراجعان باید آگاهی کامل داشته باشند که درمان شامل چه چیزهایی میباشد و از آنها چه انتظاراتی میرود. در نهایت آنها باید تصمیم بگیرند که آیا درمان پیشنهادی برای آنها مناسب هست و یا خیر. دوماً، از آنجایی که از مراجع انتظار میرود تا در روند درمانی، چه داخل و چه خارج از جلسات، به صورت قابل توجهی مشارکت داشته باشد، موافقت آنها در پیشبرد این مسیر ضروری است. اگر مراجع نسبت به درمان، انگیزه کمی دارد، باید به خوبی مورد پرسش قرار گیرد تا مشخص شود آیا تمایلی به درمان ندارد یا نگران انتظاراتی است که از او دارند. در حالت اول، ممکن است درمان شناختی رفتاری مفید نباشد (حداقل در این زمان)، زیرا مراجعی که تمایلی به شرکت کامل در درمان ندارد، به احتمال زیاد پیشرفتی نخواهد داشت. در حالت دوم، ممکن است درمانگر تصمیم بگیرد تا در مورد ترسهای خاص مراجع گفتگو کند و تأکید کند از مراجع هیچ تکلیفی خواسته نمی شود، مگر این که منطق آن مشخص شود و مراجع نیز توانایی انجام آن را داشته باشد (اگرچه ممکن است با دشواری همراه باشد) و با آن موافق باشد. بنابراین اهمیت تفهیم این موضوع از این منظر مورد توجه قرار گرفتند که در جلسات بعدی، بیمار با این مفاهیم به خوبی آشنا شده باشد و درک آنها برایش آسان باشد تا هم تبعیت درمانی بیمار افزایش یابد و هم درمانگر بتواند با زبان مشترکی با بیمار، درمان را دنبال کند (داگاس و رابیچاود، ۲۰۰۷).
ماژول دوم درمان، گامی به سوی تفهیم این موضوع بود که درگیر شدن در هیجانهای ناخوشایند در بلندمدت نهتنها شدت آنها را کاهش نمیدهد، بلکه باعث تداوم آنها هم می شود. این موضوع با مطرح کردن مثالهای واضح از جانب بیمار وضوح بخشی شد. گام مهم دیگری که در این جلسه برداشته شد و پایهای برای جلسات بعدی قرار گرفت، آشنایی با خودآگاهی هیجانی یعنی شناسایی هیجان و عدم درگیری با آن بود. در طول این ماژول سعی شد مراجع به سمت ذهنآگاهی هیجانی پیش برود و به جای یک تفسیر کننده خوب، در یک موضع تماشاگر حرفهای در برابر هیجانهای منفی و ناخوشایند قرار گیرد. این امر مقدمهای برای اجرای تکنیکهای معطوف به انعطافپذیری توجه در ماژول بعدی بود. علت قرار گرفتن این دستورالعمل درمانی در جایگاه ماژول دوم این بود که افراد مبتلا به اختلالهای چندگانه اضطرابی و افسردگی، به دلیل تجربه هیجانهای منفی متعدد و فراوان، مستعد کنارهگیری و ریزش از جلسات درمان هستند (استفن و مککوید، ۲۰۰۵). بنابراین برای جلوگیری از ریزش و کاهش هیجانهای منفی مراجع، اولین دستورالعمل درمانی بعد از آشناسازی مراجع با اصول روانشناختی و روند کلی درمان، آموزش خودآگاهی هیجانی و ذهن آگاهی هیجانی برای کاهش درد و رنج مراجع است.
در ماژول سوم درمان که مهمترین ماژول درمانی محسوب می شود، آشناسازی با سازه افکار تکرارشونده منفی در قالب مثالهای واضح بیمار در دستورکار این ماژول قرار گرفت. گام بعدی این ماژول آموزش تکنیکهای توجه آگاهی انفصالی و آموزش توجه برای رهایی از افکار تکرارشونده منفی است. در این ماژول مراجع باید به این باور برسد که افکار تکرارشونده منفی هیچ کمکی به او نمیکند و باید فقط افکار را یک فرایند ذهنی در نظر بگیرد (نه فکری که بر روی هیجانها و رفتار تأثیر می گذارد) و با آنها درگیر نشود و توجه خودش را که قبلاً بر روی آن قفل شده است آزاد کند. اگر مراجع بتواند به این مرحله دست یابد زمینه برای کاهش راهبردهای مقابلهای ناسازگار فراهم می آید. تکنیک آموزش توجه در این ماژول انعطافپذیری توجه مراجع را افزایش میدهد و منجر به سیالی تخصیص توجه او میگردد. تکنیک توجه آگاهی انفصالی نیز در کنار تکنیک آموزش توجه علاوه بر این که به تمرکز زدایی شناختی مراجع کمک می کند، بلکه فراآگاهی مراجع را افزایش میدهد تا مراجع بتواند از سطح عینی ذهن بتواند به سمت سطح فراشناختی حرکت کند (واتکینز، ۲۰۰۸، ۲۰۱۱). قرار دادن این دو تکنیک در کنار هم، یک اثر همافزایی برای دستیابی به انعطافپذیری توجه و فراآگاهی مراجع ایجاد می کند (هاروی، ۲۰۰۴؛ ولز، ۲۰۰۸). سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود، دلیل قرار دادن این مؤلفه درمانی در ماژول سوم چیست؟ قرار دادن این ماژول در اواسط درمان از این منظر مؤثر است که از یک طرف مراجع با اصول روانشناختی و مؤلفه های هیجان آشنا شده باشد و بعد با این مؤلفه مواجه شود و از طرف دیگر زیربنایی برای تکنیکهای بعدی درمان از جمله باورهای فراشناختی مرتبط با افکار تکرارشونده منفی و تکنیکهای مواجهه و پذیرش برای کاهش اجتناب تجربهگرایانه است. مراجع در ماژول دوم کاهش هیجانهای منفی را با بهره گرفتن از راهبردهای ذهن آگاهی هیجانی، تجربه می کند و این امر اشتیاق او را برای ادامه درمان افزایش میدهد. حالا در ماژول سوم زمان آن فرا رسیده است که مراجع با کاهش افکار تکرارشونده منفی و انعطافپذیری توجه بتواند گام اساسی در جهت کاهش بیشتر احساسها و هیجانهای ناخوشایند گام بردارد. نتایج پژوهش کونیبری (۲۰۱۲) نیز در راستای تأیید این مطلب است که برای کاهش پایدار و برگشتناپذیر هیجانهای منفی باید سوگیری توجه کاهش یابد و برای تحقق این امر نیز ابتدا باید مهارت خودآگاهی هیجانی و راهبرد انفصال از هیجان صورت گیرد.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:02:00 ب.ظ ]