میگردد. و خود یا میتواند منشأ دوچیز باشد: یکی اگردرحالت خطاب باشد نداست ودیگری گاهی اشاره به ذات خداوند است که به سوره البقره آیه(۱۹۶)اشاره دارد: (تِلْکَ عَشَرَهٌ کَامِلَهٌ). (ر.ک، سلیمان،۱۳۹: ۲۰۵ و۲۰۷)
وَاوْ خُـــــود کِــنــایَــه ژَ وِلَایَتـــن |
|
نَــه مِــن یَــه وِاتِــم، نَــص آیَتَـــن |
۱) ترجمه بیت: حرف واو اشاره ای به ولایت وسرپرستی است این را نه من گفته ام بلکه استناد سریع و آشکار قرآن است.
۲) نکات بلاغی: وِلَایَتِن با آیَتِن: کلمه قافیه است حرف(ت) روی و (ن) وصل است، واج آرایی (و، الف، ن) است.
۳) شرح مفاهیم عرفانی: ولایت: اساس کار عارف و سالک بر ولایت استوار است. وَلایت: به معنی امارت و فرمان روایی است، در معنی عرفانی به معنی محبت است و آن تولی کردن به خداوند متعال است و از پرستش دیگرمعبودان تبری ودوری جستن است. که اشاره داربه آیه (۴۴) سوره الکهف: (هُنَالِکَ الْوَلَایَهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا). (ر.ک، کشف المحجوب، ۱۳۸۹: ۳۱۷)، ولایت به دو قسم تقسیم میگردد: یکی ولایت خاصه: یعنی فناء شدن درحق وکسی که فناءفی الله گردد وسپس به مقام قایم بالله می رسد. آن کسی که به این مقام نایل شود ولی نامیده می شود. ودیگری ولایت عامه: این ولایت خاصه تمام انسان هایی است که درست کارند و این گروه به خداوند ایمان آورده اند وعهدی نجات ازآتش را بدان ها داده است. (ر. ک، یثربی یحیی، عرفان نظری،۱۳۷۲: ۳۸۹ -۳۹۲)، «سید حیدرآملی عارف قرن هشتم بنابر روایت هایی از پیامبر بیان می کند که تصوف را عین شریعت وطریقت وحقیقت دانسته است، وتفاوت آنها را براساس حدیث پیامبر بیان می کند شریعت گفته های من، طریقت کرده های من وحقیقت احوال من است». (یثربی یحیی، عرفان نظری،۱۳۷۲: ۳۹۹)
یا ندیدی کاهلِ این بازارِ ما |
|
درچــه سـودنــد انبیـــاء و اولیاء |
|
|
(مثنوی۳/۳۱۴۵) |
آن خیالاتی که دام اولیاست |
|
عکـس مَـه رویـانِ بستان خداست |
|
|
(مثنوی۱/۷۲) |
اَوّلِیــن حَرفِ وِلَایَت وَاوَن |
|
اََوْهَم مَلفُوظِش وَسه حَرف دَادَن |
۱) ترجمه بیت: اولین حرف کلمه ولایت حرف (واو) است، ریشه ی لغوی ولفظ کلمه ولایت از سه حرف (و، ل، ی) تشکیل شده است.
۲) نکات بلاغی و دستوری: وَا وَن با دَادَن: کلمه قافیه است، وَاوَن: جمله اسمیه واوهستند، دَادَن: فعل ماضی نقلی داده است، واج آرایی حرف (واو)، کلمه حرف: تصدیراست، تلمیح دارد به آیه(۴۴)سوره کهف: (هُنَالِکَ الْوَلَایَهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا).
۳) شرح مفاهیم عرفانی: ولایت: ازمصدر (وَلْی) گرفته شده است و اگر با کسره خوانده شود به معنی إمارت است، و یا اگرچنانچه با فتحه خوانده شود به معنی حب و محبت است. امّا درکل ولایت شأنی از شئونات حق تعالی است و علت ظهور حق میباشد، سیدحیدرآملی بیانی دارد که میگوید: ولایت تصرف در خلق برای رسانیدن آنان به سوی حق و حقیقت آن غیراز باطن پیامبران چیزی نمی تواند باشد، وکار پیامبران حکومت بر دل بشر و تصریح احکام شریعت است. با این بیان ولایت هرچه قوی و بهتر باشد معرفت به حق عمیق خواهدبود. اساس ولایت در دیدگاه تصوف آگاهی ومعرفت به ولایت و اثبات آن می باشد عرفا هم در این باب با هم توافق ندارند. امّا هرکسی بنابرضم خود آن را بیان داشته است، و ریشه بحث ولایت به نیمه دوم قرن سوم با اندیشه های فکری ترمذی تشکیل گردید. دراین باب بیشترشیعیان موثر بوده اند، به نظرشیعه ولایت جانشینی خدا بر روی زمین لازم وضروری بوده وهست، وآن کسی جز پیامبران و اولیا نمی توانند آن را برعهده بگیرند، که بنای اصلی سیروسلوک عارفان درمرتب طریقت می باشد. (ر.ک. فتح الهی و سپه وندی، ۱۳۸۷: ۹۱ – ۹۳)، صوفیه معتقدهستند: که پیامبراحکام ولایت خود را به گروهی ازصحابه آموزش داده است وبرهرسالک طریقتی واجب است، برای دوری ازسقوط به افرادی که مشخص شده اند مراجعه نمایند، تا درگمراهی و ورطه ی سقوط نیفتند. ودستورات اینان همان دستورات شریعت وطریقت وحقیقت است، که ازمنبع وحی توسط حضرت پیامبرگرفته شده است. درنتیجه وجود امام واقطاب لازم است که همانا پیروی از پیر و مرشد است. ودراین مورد روایتی ازحضرت امام صادق بیان شده است که می فرماید: «لَوْ لَمْ یَبْقَ فِی الْأرضِ إلاّ اثنانِ لَکانَ أحَدُهُما الْحُجَّهَ». (ر.ک، فتح الهی،۱۳۸۰: ۱۹۲– ۱۹۳)، مولوی در بیان لزوم ولایت بر واژه های، پیر، پیرعقل، پیر راه،… تأکید دارد.
ای ضیـاء الـحق حُســــامُ الدّین بگیر |
|
یک دو کاغذ، برفزا در وصف پیر |
گرچه جســم نـــازکت را زور نیست |
|
لیک بی خورشید ما را نور نیست |
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:39:00 ب.ظ ]