از دیدگاه رفتار گرایی ، بهداشت روانی به محرک ها و محیط وابسته است بدین ترتیب آنچه را که مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب می آورند از دید رفتار گرایان ، رفتاری است که مانندسایر رفتارها آموخته شده است . به طور مسلم این رفتار با رفتاری که در برخی موقعیت ها به طور طبیعی اتخاذ و پذیرفته می شود مطابقت نمی کنند ، با این همه رفتار آموخته شده ای است . بنابراین می توان گفت رفتار ناسازگار مثل هر رفتار دیگری ، بر اثر تقویت آموخته می شود ، به طور کلی از دید رفتارگرایی ، کسی دارای بهداشت روانی است که رفتارش با محیط معینی ، با نوعی بهنجاری رفتاری سازگاری دارد (گنجی ،۱۳۷۹).
۲-۱۰-۳ دیدگاه انسان گرایی
این دیدگاه معتقد است که بهداشت روانی یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی . هر عاملی که فرد را در سطح ارضای نیازهای سطوح پایین نگه می دارد و از خودشکوفایی او جلوگیری کند ، اخلاق رفتاری به وجود خواهد آورد .آبر اهام مازلو ، یکی از مشهورترین انسان گرایان معتقد است که برای داشتن سلامت روانی تا اندازه ای باید انعطاف پذیر بود و با واقعیت آن قدر فاصله گرفت که بتوان بیشترین خود مختاری (فردیت و مسئولیت) را به دست آورد . این فاصله گرفتن و یا رها شدن از واقعیت به معنی بی علاقگی یا طرد نیست ، بلکه شبیه تحلیل ، کسب آگاهی و قبول تجربه روانی و ذهنی فرد است . وی برای تحقق عزت نفس و خود شکوفایی معیارهایی را پیشنهاد می کند .
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

 

ادارک خوب از واقعیت

پیشرفت در قبول خود ، دیگران و طبیعت

پیشرفت در داشتن اراده

پیشرفت های نسبی در موضوعات اساسی

آزاد بودن و شوق زندگی داشتن

خود مختاری فزاینده و مقاومت در تشکیل گروه ها

ابتکار داشتن در قضاوت و غنی بودن در انگیزش

فراوانی تجربه های بسیار بالا

همانند سازی خوب با انسانیت

۱۰- بهبود در روابط با دیگران
۱۱- راحتی در پذیرش دیگران
۱۲- رشد خلاقیت
۱۳- تحرک در نظام ارزشها
بر خلاف مازلو که بر رشد مطلوب ارگانیسم تاکید دارد ، کارل را جرز یکی دیگر از انسان گرایان مشهور ، از بهداشت روانی مفهوم دیگری ارائه می دهد . این مفهوم ریشه در فلسفه اصالت وجودی (اگزیستانسیالیستی ) دارد و بر فرضیه تمایل بنیادی انسان به خود شکوفایی استوار است از طرف دیگر توانایی خود شکوفایی به محیط وابسته است ، محیطی که رشد فرد را ممکن می سازد و برای او احساس پذیرفته شدن نامشروط ، محبوبیت نامشروط و ارزشمندی را فراهم می آورد . طبق نظر را جرز بیماری روانی یا عدم بهداشت روانی بر اثر پذیرفته نشدن برخی رفتارها به وجود می آید . در واقع همه رفتارها پذیرفته نمی شوند و همه رفتارها مورد تایید دیگران قرار نمی گیرد .
این عدم پذیرش بین تصویری که فرد از خود دارد ( خویشتن پنداری ) و تصویری که واقعیت برای او فراهم می آورد ، انحراف ایجاد می کند . اینجاست که شخص وسایل پوشاندن واقعیت را خلق می کند و بدین وسیله سازگاری و بقا را برای خود ممکن می سازد ( گنجی ، ۱۳۷۹) .
۲-۱۰-۴ دیدگاه هستی گرایی
نگرش ویکتور فرانکل به سلامت روان ، بر اراده تاکید می کند . جستجوی معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصی است . هیچ کس و هیچ چیز به زندگی انسان معنا نمی دهد مگر خودش . انسان باید با احساس مسئولیت آزادانه با شرایط هستی و زندگی روبرو شود و معنایی در آن بیابد .
به نظر فرانکل ماهیت وجود انسان از سه عنصر معنویت ، آزادی و مسئولیت تشکیل شده است و سلامت روان مستلزم تجربه شخصی این سه عامل است . معیار سنجش معنادار بودن زندگی کیفیت آن است نه کمیت آن . محصول و کاربرد در معنویت ، آزادی و مسئولیت نیز با خود انسان است . بنا بر نظریه فرانکل انسان کامل بودن ، یعنی با کسی یا چیزی فراسوی خود پیوستن . به عقیده فرانکل جستجوی هدف در خود ، شکست خویشتن است . لذا وی هدف رشد تکامل انسان را تحقق خود نمیداند ، بلکه چیزی بالاتر از آن می داند سلامت روان یعنی از مرز توجه به خود گذشتن ، از خود فرار رفتن و جذب معنا و منظوری شدن . در این صورت خود نیز به طور طبیعی و خود به خود تحقق می یابد . به طور خلاصه می توان گفت شخصی برخوردار از سلامت روان به عقیده فرانکل دارای ویژگی های ذیل می باشد : آزادی انتخاب عمل دارد ، مسئولیت هدایت زندگی و سرنوشت خویش را می پذیرد ، معلول نیروهای خارجی نیست ، معنای مناسبی از زندگی به دست آورده است ، بر زندگی خویش تسلط آگاهانه دارد ، ارزش خلاقیت، تجربه و گرایش خودش را آشکار می سازد ، از تجربه خودش فراتر می رود ، آینده نگر است ، تعهد شغلی دارد ، توانایی ایثار و دریافت عشق دارد و عشق ، هدف نهایی شخص دارای سلامت روانشناختی است . به عقیده فرانکل انسانی که واجد این صفات و خصوصیات باشد ، انسان فرارونده از خود نامیده می شود ( شولتز ، ترجمه خوشدل ، ۱۳۶۹).
۲-۱۰-۵ دیدگاه شناختی
طبق این دیدگاه ، سلامت روان داشتن سازگاری خوب یا احساس خوب بودن است ، به ویژه هنگامی که این نوع سازگاری یا احساس با معیارهای جامعه ای که فرد در آن زندگی می کند همخوانی داشته باشد ( ساعتچی ، ۱۳۶۹) .
سایر معیارها شامل تحمل ، پذیرش عدم اطمینان ، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود ، تفکر علمی ، پذیرش خود و لذت گرایی صرف می باشد ( خدا رحیمی ، ۱۳۷۴).
بنا بر نظریه ویلیام گلاسر[۵۸] انسان سالم کسی است که واقعیت را انکار نکند و درد ورنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد ، بلکه با موقعیت ها به صورت واقع گرایانه روبرو شود . هویت موفق داشته باشد یعنی عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند و هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند . مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند ( پذیرش مسئولیت کاملترین نشانه سلامت روانی است ) . توجه او به ندامت دراز مدت ، منطقی تر و منطبق با واقعیت باشد و بر زمان حال و آینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید او بر آینده نیز جنبه درون نگری داشته باشد نه این که به صورت خیال پردازی باشد .
واقعیت درمانی گلاسر ( ۱۹۶۵) نیز بر سه اصل قبول واقعیت ، قضاوت در درستی افراد و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد گویا ، نشانه سلامت روانی اوست(خدارحیمی ، ۱۳۷۴) .
به اعتقاد پرلز[۵۹] کسانی که از سلامت روانی برخوردار هستند با واقعیت های خود و عالم بیرون کاملا در ارتباط هستند . چنین اشخاصی در نتیجه شناخت کامل خود به جای این که در پی تصویری آرمانی از خویش باشند می توانند خود راستین واقعی را اعتلاء بخشند ( شولتز ، ترجمه خوشدل ، ۱۳۶۹) .
۲-۱۰-۶ دیدگاه بوم شناسی
دیدگاه بوم شناسی که به مطالعه محیط های زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط این موجودات با یکدیگر با محیط می پردازد ، معتقد است که عوامل موجود در محیط فیزیکی مثل سر و صدا ، آلودگی هوا ، افزایش جمعیت ، کوچکی محل سکونت و به خطر افتادن حریم ، می توانند بهداشت روانی فرد را به خطر اندازد . بنابراین اگر شرایط محیطی مناسب و مساعد باشد وفرد بتواند سازگاری یابد ، دارای سلامت روانی خواهد بود ( گنجی ، ۱۳۷۹) .
از نظر دیویس و فیشمن[۶۰] ( ۱۹۹۳) ، ملاک های مهم سلامت روانی عبارتند از :

 

 

شناخت خود و محیط

استقلال فردی

رفتار بهنجار و منطبق با معیارهای جامعه

یکپارچگی شخصیت (گنجی ، ۱۳۷۹)

سلامت روانی وضعیت کسی است که کارکرد او در سطح قابل قبول از سازگاری و انطباق رفتاری است بهبودی روانی و تطابق کافی اجتماعی با موازین مورد قبول جامعه دارد ( کمپبل[۶۱] ، ۱۹۸۹ ، به نقل از ادبی ، ۱۳۷۹) .
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
یاهودا[۶۲] (۱۹۸۵) در مورد سلامت روان فهرست طبقه بندی زیر را ارائه داد :

 

 

نگرش مثبت به خود

میزان رشد و نمو یا خودشکوفایی و تکامل

عملکرد یکپارچگی روانی

خودمختاری یا استقلال شخصی

درک صحیح از واقعیت

تسلط بر محیط ( ادبی ، ۱۳۷۹) .

۲-۱۱مبانی نظری عزت نفس
در بررسی عزت نفس اولین کار توسط ویلیام جیمز[۶۳] (۱۸۹۰) ، انجام شده است وی به توضیح تمیز بین خود شناخته و خود شناسانده پرداخت و آن را به سه عنصر مادی (بدن ، خانواده ، خانه ) ، اجتماعی (فرد در عین داشتن سطح مختلف اجتماعی ، برای سایر افراد قابل شناخت است ) و روحانی (حالت هوشیاری و تمایلات) تقسیم کرد . او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی ، یعنی زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار می گیرد ، شکل می گیرد(به نقل از بیابانگرد ، ۱۳۷۲) .
در پژوهشی دیویس و کاتزمن [۶۴] (۱۹۹۷)، به این نتیجه رسیدند که کاهش عزت نفس جسمانی موجب افزایش افسردگی می گردد. همچنین بایبی [۶۵](۱۹۹۸) ، در بررسی خود رابطه بین عزت نفس ، افسردگی ، وسواس و نارضایتی بدنی را مورد مطالعه قرار داد. نتایج بدست آمده ، حکایت از آن داشت که عزت بدنی رابطه مثبت با عزت نفس دارد. همچنین عزت بدنی با افسردگی ، وسواس و اضطراب رابطه منفی دارد( به نقل ازنجفی، ۱۳۷۹).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
اریکسون (۱۹۸۰) ، اعتماد و ایمنی حاصل از پذیرفتن محیط و دیگران را ، اساسی برای تحول می شناسد ، به اعتقاد وی ، کودکی که کارهایش تائید می شود ، احساس شایستگی می کند ، اما کودکی که اعمالش به چشم نمی آید ، احساس خود کم بینی و حقارت می کند . به نظر اریکسون والدین و معلمانی که به کودک پاداش می دهند توانمندی و احساس شایستگی او را استحکام می بخشند . در مقابل کسانی که تند خویی می کنند وتلاش های کودک را به مسخره می گیرند ، به احساس خود کم بینی او دامن می زنند .
براندن معتقد است که عزت نفس از دو بخش تشکیل می شود ، که یکی داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالش های زندگی یا باور خود توانمندی است ، و دیگری احساس صلاحیت برای خوشبخت شدن یا حرمت نفس می باشد ( به نقل از قراچه داغی ، ۱۳۷۹) .
پپ ، آلیسی ، مچیل و ادوارد[۶۶] ( ۱۹۸۹) ، معتقدند که نحوه ی شکل گیری عزت نفس را می توان از طریق تفکر در مورد « خود ادارک شده[۶۷] » و « خود ایده آل [۶۸]» بررسی نمود . خود ادارک شده همان خود پنداره[۶۹] می باشد ، یعنی دیدگاه عینی فرد در مورد مهارت ها ، صفات و ویژگی هایی که در خود می بیند یا فاقد آن است . خود ایده آل ، عبارت از تصویری است که هر فرد دوست دارد از خود داشته باشد . به اعتقاد وی ، زمانی که خود ادارک شده و خود ایده آل با هم همتراز باشند ، فرد از عزت نفس بالایی برخوردار است ، اما شکاف و فاصله بین خود ادارک شده و خود ایده آل ، عاملی است که مشکلات مربوط به عزت نفس را به وجود می آورد ، جرج کلی[۷۰] (۱۹۰۲) به اهمیت واکنش های افراد دیگر در شکل دادن به عزت نفس تاکید داشت ( به نقل از بیابانگرد ، ۱۳۷۲).
از دیدگاه مزلو[۷۱] ، عزت نفس عبارت است از شایستگی ، توانمندی ، اطمینان ، استقلال و آزادی ، چنانچه عزت نفس ارضاء گردد ، افراد احساس ارزشمندی ، توانایی و مثمر ثمر بودن و اعتماد به خود می کنند و اگر ارضا نشود به احساس حقارت ، درماندگی و ضعف در فرد منجر می گردد .همچنین راجرز عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن می پندارد ( شاملو ، ۱۳۷۸) .
رابسون عزت نفس را « حس رضامندی و خویش پنداری » می داند که از ارزیابی خود درباره ی ارزشمندی ، جذابیت ، شایستگی ، کفایت ، قدر و منزلت و توانایی جهت ارضای تمایلات و خواسته های فرد ناشی می شود (سبزواری ، ۱۳۷۷).
همچنان که کودکان از خود درکی پیدا می کنند و هویت خود را می یابند ، تلویحاً برای خصوصیات خود ارزش منفی یا مثبت قایل می شوند . مجموعا این ارزیابی هایی که کودک از خود می کند ، عزت نفس او را تشکیل می دهد . عزت نفس همان مفهوم «خود » نیست ، مفهوم «خود » مجموعه ای است از عقاید فرد درباره خود که بیشتر بر مبنای توصیف است تا قضاوت ممکن است بعضی از بخش های مفهوم «خود » خوب یابد تلقی شود ولی بعضی از بخش ها نه خوب تلقی شود نه بد .
اینکه کسی موی سیاه و صدای نرمی دارد ، بخشی از مهفوم «خود » است ولی این خصوصیات نه بد هستند و نه خوب .
از طرف دیگر ، عزت نفس به ارزیابی های شخصی از خصوصیاتش اطلاق می شود . مثالی ممکن است این تمایز را روشن کند یک پسر هشت ساله ممکن است از خودش این تصور را داشته باشد که زیاد دعوا می کند . اگر برای این توانایی در دعوا راه انداختن ارزش قایل باشد و به خودش حق بدهد این خصوصیت به عزت نفس او می افزاید . ولی اگر از اینکه مدام دعوا راه می اندازد ناخشنود باشد ، این خصوصیت احتمالاً عزت نفس او را کاهش می دهد( ماسن ، ۱۳۷۲) .
۲-۱۲توجه به عزت نفس در کودکان
یکی از دلایل توجه زیادی که به عزت نفس می شود ، این تصور است که ممکن است ضعف بعضی از کودکان در مدرسه ناشی از کمی عزت نفس آنان باشد . چندین برنامه تربیتی برای بالا بردن عزت نفس کودک به این امید طرح ریزی شده است که بتواند عملکرد او را در مدرسه نیز پیش ببرد .
عزت نفس ، اطمینان به خود و ارزش قایل شدن برای خود را به همراه می آورد . مردم منطبق با خودانگاره خود و توقعات خودشان و دیگران رفتار می کنند . تصور شخص از خودش ، تعیین کننده سرنوشت او خواهد بود . انتقاد کردن از کودک نه فقط از انگیزه حرمت می کاهد ، بلکه همچنین تاثیری منفی بر عزت نفس دارد که بر سطح توقع از خود تاثیر می گذارد . انتقاد مثبت ، توجه و حمایت از کودک در ایجاد خود انگاره ، دستیابی به یک حس مطلوب انتظار از خود و انگیخته باقی ماندن کمک می کند . هنگام تمجید از فرزندتان با بهره گرفتن از تعاریف متنوع می توانید بر او تاثیر گذاشته و اعتبار بیشتری به او ببخشید . نه فقط این تعاریف ، خود انگاره فرزندتان را بهتر می کند ، بلکه با استفاده بیشتر از آنها به نحو مثبت تری شاهد رشد کیفیات عملکردهای خوب در او خواهید بود ( فرگوسن ، ۱۳۸۲) .
کمک به رشد یک خود انگاره مثبت به دور از محدودیت های تصور قالبی ، گام مهمی در جهت صحیح می باشد . کودکی با خود انگاری خوب ، انضباط شخصی بیشتری دارد و برای یادگیری و ارتقای سطح مهارت هایشان بهتر انگیخته شده است . برای ارتقای خود انگاری فرزندتان اعتقاد داشته باشید که او مهم ترین کودک دنیا است سپس او را وادار به قبول این مطلب نمایید ( فرگوسن ، ۱۳۸۲) .
عزت نفس بر موفقیت های مدرسه ای موثر است ، بچه هایی که احساس خوبی درباره توانایی های خود دارند ، به احتمال قوی در مدرسه بهتر از بچه هایی عمل می کنند که اغلب فکر می کنند نمی توانند کارها را به درستی انجام دهند . موفقیت های مدرسه نیز متقابلا در عزت نفس بچه ها اثر می گذارند . چگونگی موفقیت های مدرسه ای دانش آموزان بر احساس آنها در مورد خود موثر خواهد بود . بچه هایی که عملکرد آنها در سطح پایین است ، این سطح عملکرد را به سایر فعالیت های خود نیز تعمیم می دهند .
عزت نفس در نحوه ارتباط بچه ها با دیگران موثر است . بچه هایی که در مورد خود احساس خوبی دارند تمایل دارند که رابطه ای مثبت با دیگر افراد داشته باشند . عزت نفس در خلاقیت موثر است بچه هایی با عزت نفس پایین کمتر از بچه هایی که دارای عزت نفس مناسب هستند ، برای انجام کارهای خلاقانه ریسک می کنند ، والدین در عزت نفس کودکان خود موثرند .
تحقیقات نشان می دهد که بچه های دارای عزت نفس بالا به داشتن والدینی گرایش دارند که به بچه های خود محبت می کنند و احساس مقبولیت به آنان می دهند . در حالی که بچه های باعزت نفس پایین به داشتن والدین نقاد و دقیق تمایل دارند . بچه های دارای عزت نفس پایین نسبت به بچه هایی که عزت نفس بالایی دارند ، گرایش خیلی بیشتری به کشمکش و ستیز با والدین نشان می دهند. موارد زیر کارهایی است که والدین می توانند با انجام آنها به افزایش عزت نفس منا سب فرزندان خود کمک نمایند .

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:28:00 ق.ظ ]