زبان شناسی شناختی به این معنا «شناختی» است که که نقش شناخت، یعنی نقش اطلاعات موجود در ذهن را در مفهوم سازی موقعیت های خارجی بررسی می کند. به عبارت دیگر، این دانش این نتکته را بررسی می کند که وقتی کاربران زبان می خواهند موقعیتی را توصیف کنند؛ اطلاعات موجود در ذهن آن ها چگونه در مفهوم سازی- مقوله بندی و ساماندهی- آن موقعیت تاثیر می گذارد. در نتیجه تحلیل تعابیر زبانی، راهی برای دست یافتن به آن اطلاعات و ساختار آن هاست(قائمی­نیا، ۱۳۸۶).
۲-۳-۳-تاریخچه زبان شناسی شناختی
زبان شناسی شناختی ، که معناشناسی شناختی شاخه‌ای از آن محسوب می‌شود، به رویکردی در مطالعه زبان اشاره دارد که از دهه ۱۹۷۰ به روی کار آمد و در دهه ۱۹۸۰ در سطحی وسیع تر فعالیت خود را آغاز کرد . یک ربع قرن بعد ، تحقیقات زیادی تحت عنوان زبان شناسی شناختی انجام گرفت که بخش عمده آن بر معناشناسی شناختی متمرکز بود .
از سال ۱۹۸۰، زبان شناسی شناختی مورد توجه و مطالعۀ زبان شناسان غربی همچون لیکاف و جانسون (۱۹۸۰)، فوکونیه(۱۹۸۵)، لانگاگر(۱۹۹۱)، تالمی(۲۰۰۰)، لی(۲۰۰۱) و کرافت و کروز (۲۰۰۴) قرار گرفته است. از همان زمان، معنا شناسی شناختی به یکی از نگرش های غالب در بررسی های زبان شناسی به شمار آمد. همانند دیدگاه ساختگرای سوسور، به باور زبان شناسی شناختی، زبان نظامی نمادین و واحد نمادین این نظام محصول ارتباط هماهنگ صورت و معناست(کرافت و کروز، ۲۰۰۴).
همان‌طور که اشاره شد ، پایه‌های معناشناسی شناختی در دهه ۱۹۷۰ ریخته شد . این شاخه از علم در واقع واکنشی به جهان‌بینی عینیت‌گرای سنت آنگولایی- آمریکایی بود که در فلسفه و روریکردهای مرتبط با آن تأثیر بسزایی داشته است ، همچنین آن را می‌توان واکنشی دانست به معناشناسی مشروط به صدق که در زبانشناسی صورتگرا به وجود آمده بود ایو سویتسر ، یکی از پیشروان زبان‌شناسی شناختی ، رویکرد مشروط به صدق را اینگونه تعریف می‌کند: ” با بررسی معنا به عنوان رابطه بین کلمه و جهان ، معناشناسی مشروط به صدق ، سازمان شناختی را از نظام زبانی حذف می‌کند “(سویتسر ۱۹۹۰).
معناشناسی شناختی یکی از مهمترین بخش‌های زبان‌شناسی شناختی محسوب می‌شود که چهارچوب کاری واحد و یکپارچه‌ای ندارد و آن دسته از محققانی که خود را معناشناس شناختی می‌دانند دارای علایق و دغدغه‌های متنوع و متفاوتی هستند.
۲-۳-۴-معنی شناسی شناختی
معنی شناسی شناختی، همانند زبان شناسی شناختی، نظری ه واحدی نیست، بلکه مجموعه ای از نظریات و رویکردهاست که می­توان آنها را براساس اشتراکات شان زیر یک چتر گرد آورد. معنی شناسی شناختی به بررسی رابطه میان معنا و ارجاع آن در جهان، واقعی می پردازد. مفاهیم و مباحثی مانند استعاره و مجاز، معنای دائره المعارفی مقوله بندی و نظریه سرنمون، فضاهای ذهنی، آمیزه مفهومی و چند مفهوم دیگر را می توان در حوزه معنی شناسی شناختی گرد آورد (راسخ­مهند، ۱۳۸۹).
در معناشناسی شناختی باور این است که دانش زبانی )به طور عام( و دانش معنایی )به طور خاص(، زیرمجموعه ای از شناخت در مفهوم کلی آن هستند.
معانی شناختی به معنی زبانی به عنوان ظهور سازه مفهومی می نگرد (یعنی): ماهیت و سازمان بازنمایی ذهنی با تمام غنا و تنوع خود، و این همان چیزی است که آن را به عنوان رویکرد متمایزی به معنی زبانی معرفی کرده است”.
یک ملاحظه بنیادی برای معانی شناختی، ماهیت رابطه میان سازه مفهومی و جهان خارجِ قابل حس و تجربه است. به گفته دیگر، معانی شناختی به این درد می خورد که بتوانیم ماهیت تعامل انسان را با دنیای بیرونی دریافته و نسبت به آن آگاهی پیدا کنیم، و نیز نظریه ای درباره سازه شناختی بسازیم که همساز با راه هایی باشد که توسط آن ها جهان بیرونی را در می یابیم.
۲-۳-۵- استعاره از گذشته تا امروز
واژه استعاره[۵]، از واژه یونانی metaphore گرفته شده که خود مشتق است از meta به معنای “فرا” و pherein، “بردن”. مقصود از این واژه، دسته خاصی از فرایندهای زبانی است که در آن ها جنبه هایی از یک شیء به شیء دیگری فرابرده یا منتقل میشوند، به نحوی که از شیء دوم به گونه ای سخن میرود که گویی شیء اول است»(هاوکس، ۱۳۸۰). سطور ارائه شده به نقل از ترنس هاوکس در کتاب “استعاره”، در واقع گونه ای از ریشه شناسیِ واژه مورد بحث است که البته میتوان آن را به عنوان تعریفی میانه- مابین تعاریف کلاسیک و رمانتیک- درنظر گرفت. پیشینه تحقیق و مطالعه در باب استعاره در میان غربیها بر میگردد به نظریه ارسطو که استعاره را شگردی خاص آفرینش هنر و ویژه زبان ادب به شمار میآورد و معتقد بود که باید تنها در میان فنون و اصطلاحات ادبی به بررسی آن پرداخت. این نگرش، همان نگرش کلاسیک[۶] در مورد استعاره است که به صورت های مختلف تا به امروز میان ما ایرانیان نیز رواج داشته است. نگرش مقابل با این نوع نگاه به استعاره بر میگردد به قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی که به مقتضای حال و هوای سیطره یافته بر آن عصر، نگرش رمانتیک[۷] نام گرفت. در این نگرش خاص، استعاره از قید و بند و چهارچوب محدود زبان ادب خارج شده و به نوعی لازمه زبان و اندیشیدن برای جهان خارج به حساب می آید.
۲-۳-۶- استعاره در معنی شناسی شناختی
استعاره موضوعی اساسی و بنیادین در مطالعات زبان شناسی شناختی است که از دهه ۱۹۷۰ به کوشش لیکاف و همکاران او مورد تحقیق قرار گرفت. اهمیت مطالعات مربوط به استعاره به گونه ای است که با منعکس کننده ماهیت زبان شناسی شناختی است. اگر زبان شناسی شناختی را مطالعه ویژگی های زبان بدانیم که از طریق آن سایر جنبه های شناخت انسانی منعکس می شود، استعاره برجسته ترین مظاهر این ویژگی هاست.(اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱)
با نگاه جدید فردینان دو سوسور به زبان و مطالعه آن با نگاه و ابزارهای متفاوت، زبانشناسی علاوه بر اینکه به صورت دانشی مستقل مطرح شد و مسا ئل خود را با روش های علمی نوین در حوزه های آواشناس ی- واج شناسی، صرف، نحو، معنی شناسی و کاربردشناسی مورد تحلیل و بررسی قرار داد در ارتباط با پژوهشهای گسترده زبانی با مسائلی روبه رو شد که در این حوزه های پنجگانه نمی گنجید.
استعاره یکی از فرایندهای ذهنی – زبانی است که آرای زبانشناسان شناختی، تحولاتی گسترده را در دیدگاه های سنتی نسبت به آن پدید آورده است. معنی شناسان شناختی، استعاره را ابزاری برای اندیشیدن و درک و شناخت مفاهیم انتزاعی معرّفی کردند که کاربردها و عملکردهای گوناگون و گسترده در زبان خودکار و زبان ادب دارد (آبندانکشی، ۱۳۸۴).
۲-۳-۷- استعاره مفهومی
مبرهن است که در استعاره ای مانند رضا شیر است اساس کار مقیاس است. طبق گفته جوزف گریدی (۱۹۹۹ و ۱۹۹۷) برای توصیف این مقیاس ما از اصطلاح مشابهت دریافت شده استفاده می کنیم. در این مورد مشابهت از نوع فیزیکی نیست: رضا به لحاظ فیزیکی شبیه شیر نیست، بلکه به دلیل دانش فرهنگی که طبق آن شیر شجاع است، با توصیف رضا به مثابه شیر، ما رضا را با کیفیت شجاعت در شیر تداعی می کنیم. گریدی(۱۹۹۹) استعاره هایی از این دست را استعاره های مشابهتی می نامد. لیکاف و ترنر (۱۹۸۹) استعاره های مشابهتی را که بر اساس شباهت های فیزیکی شکل می گیرند استعاره های تصوری می خوانند. به عبارتی دیگر استعاره های تصوری زیر مجموعه ای از استعاره های مشابهتی هستند.
لیکاف و ترنر (همان) در نظریه استعاره مفهومی بویژه در رویکرد بوطیقایی شناختی، به استعاره های مشابهتی توجه زیادی کرده اند؛ البته در سنت استعاره مفهومی، محققان در ابتدا با این نوع استعاره سروکار نداشته و بیشتر بر نوعی از زبان روزمره متمرکز بوده اند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. مثال های زیر بیانگر روش رایجی است که به رابطه بین تجربه های خاص ، مثلا رابطه عاشقانه، اشاره دارند:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

ببین از چه راه دوری به هم رسیدیم.

ولی حالا مجبوریم هرکدام راه خود را برود.

دیگر راه بازگشتی نیست.

فکر نکم که این رابطه به جایی برسد.

اگرچه این عبارت ها فاقد معناهای تحت الفظی هستند، برای نمونه در رابطه، راه یا کوچه ای طی نمی شوند، ولی شاعرانه هم نیستند، بلکه تنها نحوه صحبت کردن روزمره ما را نشان می دهند، واضح است که در این عبارت ها از فرمول استعاره مشابهتی ” الف همان ب است” استفاده نشده است.
همانطور که گفته شد مکانیزم تشکیل اینگونه عبارت ها در کتاب استعاره هایی که با آن ها زندگی می کنیم (لیکاف و جانسون ؛۱۹۸۰) آمده است.این کتاب تفکر زبانی درباره استعاره را به دو دلیل تغییر داد. اول اینکه، لیکاف و جانسون مشاهده کردند که زبان استعاری برای برقراری ارتباط با نظام استعاری زیر بنایی ظاهر می شود که همان نظام فکری است. به عبارتی دیگر، آنها نشان دادند که ما نمیتوانیم برای توصیف رابطه ای مانند ازدواج از قلمرو مفهومی دلبخواهی استفاده کنیم. برای نمونه، علاوه بر اینه همه مثال های بالا در پی تجزیه رابطه هستند، در همه این عبارت ها قلمرو مفهومی سفر نیز وجود دارد.در حقیقت، توصیف رابطه ها توسط قلمرو سفر بسیار زایا به نظر می رسد.
این الگو لیکاف و جانسون را برآن داشت که در سطح مفهومی بین قلمرو و رابطه های عاشقانه و قلمرو سفر، قایل بر وجود ارتباطی قراردادی باشند.طبق این نظر، عشق قلمرو مقصد است، یعنی قلمرویی که توصیف شده و به لحاظ قراردادی توسط سفر ساختمند میشوند. در این سنت قلمرویی که توسط آن قلمرو مقصد توصیف می شود، قلمرو مبدا می گویند(در اینجا سفر ) و این نوع تداعی را استعاره مفهومی می نامند. به طور کلی، معنا شناسی شناختی استعاره را به مثابه نگاشت مفهومی بین قلمرو مقصد و مبدا تعریف می کند.( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
۲-۳-۸- استعاره و طرحواره تصوری
لیکاف و جانسون این بحث را مطرح می کنند که طرحواره تصوری را می توان به مثابه قلمرو های مبدا در نگاشت های استعاری در نظر گرفت. آنها دلیل این ادعای خود را اینگونه بیان کرده اند که طرحواره های تصوری، ساختارهای دانشی هستند و مستقیما از تجربه بدن مند و پیش مفهومی تکوین می یابند. این ساختار ها در سطح مفهومی معنادار هستند، زیرا منشا آن ها تجربه های بدن مند بشری است و این تجربه ها به نوبه خود دارای معنا می باشند.برای مثال، مفهوم طرحواره قدرتی از تجربه انسان ناشی می شود و بر اساس این تجربه با نیرویی مواجه می شویم که این نیرو ما را از حرکت به سوی جلو باز می دارد. طرحواره قدرتی به لحاظ استعاری قلمرو های انتزاعی دیگری مانند علت ها را ساختاربندی می کند. به این مثال ها توجه کنید:

 

 

غم از دست دادن مادرش او را به انزوا کشنید.

فقر او را وادار به دزدی کرد.

در این مثال ها علت ها (غم و فقر) که قلمرو های انتزاعی هستند، توسط طرحواره تصوری قدرتی به صورت استعاری ساختاربندی شده اند.
پیامد مهم اعمال نظریه طرحواره تصوری بر نظریه استعاره مفهومی این است که تفکر انتزاعی ای که بوسیله استعاره بیان می شود دارای پایه های طرحواره ای تصوری است. پس باید گفت از آنجا که نظریه استعاره مفهومی مفاهیم انتزاعی را بیان میکند، دست کم تا حدودی، ریشه در طرحواره های تصوری دارد.
۲-۳-۹- طرحواره های تصوری
مفهوم طرحواره‌های تصوری به نظریه لیکاف و جانسون تحت عنوان شناخت بدن‌‌مند بسیار نزدیک است . یکی از سوالات اصلی که لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در کتاب استعاره‌هایی که با آنها زندگی می‌کنیم مطرح کرده‌اند این است که پیچیدگی موجود در بازنمایی مفهومی ما از کجا نشأت گرفته است ؟ پاسخ آنها چنین است که این پیچیدگی ، تا حد زیادی ، به دلیل رابطه محکمی بین مفاهیمی است که انسان آنها را به وجود می‌آورد و همچنین به دلیل ماهیت فیزیک انسان و طبیعت بدن اوست . از این دیدگاه شکل و فیزیک بدن ما مستقیماً بسترساز نحوه ساختاربندی مفاهیم ماست. در این بخش ایده اصلی در نظریه شناخت بدن‌مند بررسی می‌شود .( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
جانسون[۸] (۱۹۸۷) در کتاب بدن در ذهن استدلال می‌کند که تجربه‌های بدن‌مند درون نظام مفهومی طرحواره‌های تصوری را به وجود می‌آورند. طرحواره‌های تصوری، از تجربیات دریافتی و حسی نشأت می‌گیرند که نتیجه تعامل ما با جهان و محیط اطرافمان هستند . برای مثال ، ما به صورت عمودی راه می‌رویم و از آنجا که در این وضعیت سر ما در بالای بدن قرار دارد و پاها در پایین و همچنین به خاطر اینکه نیروی جاذبه زمین اجسام را به طرف خود می‌کشد ، محور عمودی بدن ما به لحاظ عملکردی نامتقارن است؛ یعنی بخش‌های ابتدایی و انتهایی قسمتهای بدن با هم متفاوتند. معناشناسان شناختی می‌گویند که نامتقارن بودن محور عمودی بدن به دلیل تعامل با محیط اطرافمان برای ما معنادار است . برای مثال ، جاذبه این اطمینان را به ما می‌دهد که اشیائی که به جایی متصل نیستند بر روی زمین می‌افتند. با در نظر گرفتن نامتقارن بودن محور عمودی انسان ، می‌توان پیش‌بینی کرد که اگر چیزی بیفتد تنها باید به یک سمت ، یعنی به طرف پایین ، نگاه کنیم و برای چیزهایی که بالا می‌روند باید طرف بالا را نگاه کرد . به عبارت دیگر ، فیزولوژی بدن به ما این اطمینان را می‌دهد که محور عمودی ما ، که با جاذبه زمین در تعامل است در نتیجه اینکه چگونه ما با محیط تعامل داریم تولید معنا می‌کند . به گفته جانسون ، این جنبه از تجربه ما باعث ایجاد طرحواره تصوری بالا-پایین می‌شود. به عقیده جین مندلر (۲۰۰۴) ، فیزیولوژیست رشد ، طرحواره‌های تصوری نوظهور هستند ؛ بدین معنا که این طرحواره‌ها ساختارهای دانش ذاتی نیستند ، بلکه کودک یاد می‌گیرد که چگونه با محیط فیزیکی اطراف خود تعامل برقرار کند : کودک حرکت اشیاء را با چشم دنبال می‌کند و سپس عامدانه دست خود را برای گرفتن آنها دراز می‌کند و این تجربه‌ها حاصل عملکرد بدن و تعامل او با جهان است .
در کاربرد اصطلاح «طرحواره تصوری» باید گفت اگرچه واژه تصوری بیشتر به دریافت بصری محدود می‌شود ، ولی این اصطلاح در زبان‌شناسی شناختی دارای کاربرد وسیع‌تری است و شامل همه تجربه‌های دریافتی- حسی است که گاهی به آن تجربه های حسی نیز گفته می‌شود و دربردارنده نظام حسی ، بینایی ، شنیداری و غیره است.
واژه طرحواره نیز در اصطلاح «طرحواره تصوری» اهمیت دارد و به این معناست که طرحواره‌های تصوری ، مفاهیمی جزئی و انضمامی نیستند ، بلکه مفاهیمی کلی و انتزاعی به شمار می‌روند . طرحواره‌ها الگوهای نوظهوری هستند که از تجربه‌های تکراری منتزع می‌شوند ؛ برای نمونه واژه‌ای مانند ظرف نسبت به فنجان دارای معنای طرحواره‌ای و انتزاعی‌تری است.
طرحواره تصوری حجمی نتیجه تجربه‌ای تکراری است که در همه جا یافت می‌شود به همین دلیل است که از دو طرحواره تصوری بیرون ظرف و درون ظرف بسیار استفاده می‌شود. به مثال‌های زیر توجه کنید .

 

 

نکات مهم کتاب را بیرون کشیدم.

آن راز از دهانش بیرون پرید.

تو فکر فرو رفت .

در غم و غصه فرو رفت.

فرق تماشا شد.

این مثال‌ها استفاده مکرر از عبارات داخل و بیرون را که در زندگی روزمره ما به عنوان نمونه‌ای از مفهوم طرحواره‌ای حجمی مقوله‌بندی می‌شود آشکار می‌کنند. نه تنها از این طرحواره در موارد ملموس و عینی ، رفت تو حمام ، استفاده می‌کنیم ، بلکه در موارد انتزاعی‌تری مانند توفکر فرو رفتن و تو حس رفتن نیز آن را به کار می‌گیریم .( اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱).
۲-۳-۱۰- ویژه‌گی‌های طرحواره‌ها
بر طبق گفته جانسون (۱۹۸۷) ، طرحواره‌های تصوری ، مانند طرحواره حجمی ، مستقیما در تجربه بدن‌مند ما زمینه‌سازی می‌شوند . طرحواره‌های تصوری از تجربه‌های حسی بشر مشتق می‌شوند و با این تجربه ها رابطه دارند . به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که طرحواره‌های تصوری پیش مفهومی هستند . این طرحواره‌ها جزو اولین مفاهیمی هستند که در ذهن بشر ظاهر می‌شوند ، بنابراین می‌توان آنها را پایه‌های نظام مفهومی به شمار آورد .
۲-۳-۱۰-۱- افکار انتزاعی و طرحواره تصوری
یکی از ادعاهای مهم معناشناسان شناختی این است که پایه تفکر انتزاعی در تجربیات بشری است . لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در تحقق گسترده خود درباره استعاره شناختی استدلال می‌کنند که ساختار مفهومی ، تا حدودی ، به صورت نظام استعاری سازمان یافته است و ویژگی‌های خود را از مجموعه به هم مربوطی از تداعی‌های قراردادی یا نگاشت‌های موجود بین قلمروهای ملموس و انتزاعی کسب می‌کند ، در نظریه استعاره مفهومی قلمرو پیکره‌ای از دانش است که مفاهیم مرتبط با یکدیگر را سازماندهی می‌کند . اهمیت طرحواره‌های تصوری در این است که آنها می‌توانند پایه‌های تجربی ملموسی را برای نگاشت‌های استعاری آشکار سازند ، مانند استعاره مفهومی “حالات ظرف هستند”.
۲-۳-۱۰-۲- طرحواره تصوری ذاتاً پیش مفهومی است
طبق نظریه جانسون (۱۹۸۷) ، طرحواره‌های تصوری ، مانند طرحواره‌های حجمی ، به طور مستقیم از تجربه‌های بدن‌مند نشأت می‌گیرند ؛ یعنی این طرحواره‌ها از تجربه هایی حسی به وجود آمده و به آنها مرتبط هستند . بنابراین می‌توان ادعا کرد که طرحواره‌های تصوری ذاتاً پیش‌مفهومی‌اند. مندلر (۲۰۰۴) نشان می‌دهد که طرحواره‌های تصوری در مراحل اولیه رشد انسان قبل از شکل گیری مفاهیم ، و از تجربه های حسی او نشأت می‌گیرند. مندلر بر این عقیده است طرحواره‌های تصوری نوعی خاصی از مفاهیم هستند که پایه های نظام مفهومی را تشکیل می‌دهند . در واقع این طرحواره‌ها جزو اولین مفاهیمی محسوب می‌شوند که در ذهن انسان شکل می‌گیرند و به طور مستقیم با تجربه های دریافتی حسی او ارتباط دارند.
درک مفهوم طرحواره تصوری مشکل است چراکه طرحواره‌های تصوری به قدری در طریقه فکر کردن ما بنیادین هستند که ما به صورت ناخودآگاه از آنها استفاده می‌کنیم : در اوایل زندگی، پیش از آن که زبان ظاهر شود، این طرحواره‌ها را از طریق تعامل با محیط کسب می‌کنیم . در واقع این طرحواره‌ها هستند که ما را قادر می‌سازند تا بعدها مفاهیم زبانی را درک کنیم .
۲-۳-۱۰-۳- طرحواره تصوری از تعامل با محیط ایجاد می‌شود
از آنجایی که طرحواره‌های تصوری از بدن‌مند شدن تجربه نشآت می‌گیرند ، بدیهی است که آنها از تعامل ما با جهان خارج نشأت گرفته‌اند : برای روشن شدن این موضوع طرحواره‌ قدرتی را در نظر بگیرید؛ این طرحواره از تجربه تعامل با اشیای اطراف ناشی می‌شود. جانسون(۱۹۸۷) طرحواره قدرتی را اینگونه تعریف می‌کند :
قدرت همیشه از طریق تعامل با محیط تجربه می‌شود . هنگامی که نیروی چیزی بر حوزه دریافتی ما اثر می‌گذارد قدرت آن را درک می‌کنیم . وقتی وارد اتاق تارک می‌شویم و با لبه میز برخورد می‌کنیم ویژگی تعاملی قدرت را تجربه می‌کنیم یا وقتی که غذا میخوریم احساس می‌کنیم که غذای بلعیده شده به معده و شکم ما فشار وارد می‌کند همه طرحواره‌های قدرتی شامل تعامل و یا تعامل بالقوه می‌باشند.
۲-۳-۱۰-۴- طرحواره تصوری به صورت ذاتی معنا دار است
از آنجا که طرحواره‌های از تجربه و تعامل ما با جهان خارج نشأت می‌گیرند میتوان گفت که به طور ذاتی معنا دار هستند . جانسون(همان) نشان می‌دهد که تجربه‌های بدن‌مند به لحاظ ذاتی معنادارند چراکه دارای نتایج و پیامدهای قابل پیش‌بینی هستند . برای روشن شدن موضوع این مثال را در نظر بگیرید . فرض کنید لیوان پر از آبی در دست دارید. اگر به آرامی در اتاق حرکت کنید و یا لیوان آب را با دست بالا و پایین ببرید انتظار دارید که آب نیز با حرکت دست شما حرکت کند . این انتظار قریب به یقین شما نتیجه ویژگی دربرگیرندگی لیوان است ؛ این ویژگی توسط مرزهایی تعریف می‌شودکه آب را درون خود نگه می‌دارند اگرچه این اظهارات بسیار مبرهن هستند ، ولی اهمیت آنها در این است که نشان می‌دهند چگونه جنبه‌هایی از دانش ما به صورت ناخودآگاه از تعامل با جهان فیزیکی کسب می‌شود. اینکه ما می‌توانیم با لیوانی پر از آب حرکت کنیم بدون اینکه آب لیوان را برزیم ، بی‌شک نشان دهنده کنترل مغزی و عضلانی پیچیده است و تنها از را تجربه کسب می‍‌شود و اگر همین کار را از کودک دو ساله یا سه ساله خود بخواهیم مطمئناً قادر به کنترل لیوان و آب درون آن نخواهد بود . تجربه‌های ما ساختار دانشی را به وجود می‌آورند که ما را قادر می‌سازد تا پیش بینی کنیم که اگر لیوان را وارونه کنیم آب درون آن خواهد ریخت .
۲-۳-۱۰-۵- طرحواره های تصوری با تصویر ذهنی یکی نیستند
چشمان خود را ببندید و چهره مادرتان را تصور کنید. چیزی که میبینید تصویر دهنی است. این تصویر میتواند شامل جزئیاتی از صورت مادرتان، مثلا خال روی گونه او، باشد. این تصویر تا حدودی نتیجه عملکرد شناختی و خودآگاه است که از حافظه دیداری نشات می­گیرد و با طرحواره تصوری متفاوت است. طرحواره تصوری ماهیتا انتزاعی تر است و از تجربه های روزمره ناشی می شود؛ پس شما نمی توانید چشم خود را ببندید و طرحواره تصوری را ببینید.
۲-۳-۱۰-۶- طرحواره های تصوری، معنای زبانی و تفکر انتزاعی
لیکاف و جانسون(۱۹۸۰) اذعان میدارند که برخی طرحواره ها در بطن معنای برخی افعال وجود دارند.ایشان تحقیقات خود را بر روی افعال کمکی انگلیسی انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که طرحواره های تصوری می توانند در بازنمایی مفهومی که در زیرساخت واژگان زبان وجود دارد، حضور داشته باشند. جانسون (۱۹۸۷) نشان داد که معنای متداعی با افعال کمکی در انگلیسی دارای پایه های طحواره است و منشا این طرحواره ها بدن مند هستند.
از سوی دیگر، یکی از ادعاهای معناشناسان شناختی این است که تفکر انتزاعی تجربه – بنیاد است؛ لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) در تحقیقی گسترده بر روی استعاره مفهومی پیشنهاد کردند که ساختار مفهومی تا حدودی به وسیله نظام استعاری سازمان یافته است. این نظام استعاری خود به وسیله مجموعه به هم مرتبطی از تداعی های قراردادی یا نگاشت بین قلمرو های انتزاعی و ملموس مشخص می شود. اهمیت طرحواره های تصوری این است که آنها می توانند پایه های ملموسی برای نگاهداشت های استعاری ایجاد کنند. مانند استعاره حالت ظرف هستند و برای روشن شدن موضوع این مثال را در نظر بگیرند. طرحواره تصوری اشیا براساس تعامل روزمره ما با اشیا مانند کتاب ، قلم و میز و… بوجود می آید. در این طرحواره تصوری که از بدن مندی تجربه ها بوجود می آید. ویژگی های مشترک اشیا را در خود دارد برای مثال همه اشیا فیزیکی داری رنگ، وزن، شکل و حجم خاصی هستند و جای نسبتا محدودی را در فضا اشغال می کند. در این طرحواره تصوری می تواند بر مفهومی انتزاعی مانند محبت که فاقد ویژگی های فیزیکی است نگاشت شود. در نتیجه این نگاشت استعاری این است که ما می توانیم مفهوم محبت را توسط اشیا درک کنیم. به این مثال ها توجه کنید.

 

 

محبت همسرش او را از رفتن باز داشت.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 05:17:00 ق.ظ ]