۴-۲عوامل مؤثر بر دلبستگی ایمن
چه عواملی می‌توانند بر ایمنی دلبستگی تأثیر بگذارند؟ پژوهشگران پنج عامل تأثیرگذار مهم را معرفی کرده اند که میتوانند بر ایمنی دلبستگی تأثیر بگذارند.
۱-۴-۲فرصت برقرار کردن رابطه نزدیک
در صورتی که یک کودک فرصت برقراری رابطه عاطفی[۱۹] با والد را نداشته باشد چه پیش می آید؟ عدم وجود یک فرصت مناسب برای شکل گیری دلبستگی به هر دلیل طرد شدگی ، ترک و طلاق والدین ، شغل مادر ، مرگ والدین و غیره موجب اختلال در رشد هیجانی کودک می شود. مطالعاتی که در مورد نوباوگان پرورشگاهی انجام شده نشان میدهد که این نوباوگان به رغم رفتار شاد و معاشرتی قبل از جدایی، پس از جدایی با گریه کردن، کناره گیری از محیط، کاهش وزن و مشکل درخواب واکنش نشان دادند. زمانی که این کودکان به فرزندی پذیرفته شدند بسیاری از آنها توانستند با والد خوانده هایشان پیوند عمیقی برقرار کنند و این نشان میدهد که اولین پیوند دلبستگی میتواند حتی تا اواخر ۴تا ۶ سالگی هم ایجاد شود .اما این بچه ها در دوره کودکی و نوجوانی مشکلات عاطفی و اجتماعی زیادی مانند تمایل زیاد به جلب توجه بزرگسالان، صمیمیت افراطی نسبت به بزرگسالان ناآشنا و ضعف در رفاقت نشان دادند. (گرین، فاکس و لوویس، ۱۹۸۳).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۴-۲کیفیت پرستاری
پاسخ دهی بیدرنگ، منظم و مناسب مادران به علایم نوباوگان و نگهداری محبت آمیز آنها، با ایمنی دلبستگی ارتباط دارد وموجب تمایز مادران کودکان ایمن از نا ایمن می گردد . نوباوگان دلبسته ناایمن مادرانی دارند که تماس جسمانی را دوست ندارند، به طور نامناسبی با آنها برخورد میکنند، به صورت یکنواخت و گاهی منفی، رنجیده و طرد کننده با آنها برخورد میکنند. کودکان ناایمن اجتنابی غالبا دارای مراقب سرد و کم عاطفه بوده و یا به دلیلی هیچ مراقبتی دریافت نکرده اند و نوزادان دو سو گرا معمولا پرستاری بی ثباتی و بی اعتنایی تجربه می کنند . نوباوگان دلبسته اجتنابی در مقایسه با نوباوگان دلبسته ایمن از پرستاری بیش ازحد تحریک کننده و مزاحم برخوردارند .برای مثال، مادر آنها ممکن است زمانی که آنها به خواب رفته اند و یا سرگرم کار دیگری می باشند، با تمام نیرو با آنها حرف بزند .به نظر میرسد این نوباوگان با دوری کردن از مادر از تعامل خسته کننده میگریزند . بدرفتاری با کودکان و بی توجهی به آنها با هر سه نوع الگوی دلبستگی ناایمن ارتباط دارد. (گرین، فاکس و لوویس، ۱۹۸۳).
۳-۴-۲ویژگیهای کودک
چون دلبستگی حاصل رابطه ای دو نفره است ، ویژگیهای نوباوه میتواند بر سهولت برقراری ، ارتباط تأثیر گذارد .عواملی نظیر نارس بودن نوزاد ، عوارض زایمان و بیماری نوزاد، پرستاری را برای والدین سخت تر میکنند .برخی از نظریه پردازان معتقدند که برخی از ویژگی های نوزادان مانند عقب ماندگی ذهنی و اختلال رفتاری و بیماری های خاص بر ایمنی یا نا ایمنی دلبستگی تاثیر مستقیم دارد پژوهش های نهایی حاکی از این است که تاثیر ویژگی های کودک بر کیفیت دلبستگی توسط حساسیت والدین تعدیل می شود به این معنی که تاثیر ویژگی های نوزادان به میزان انطباق والدین بستگی دارد. چنانچه والدین برای پرستاری از نوباوهای که نیازهای خاصی دارد وقت و تحمل کافی داشته باشند و فرزند آنها دچار بیماری خاص و شدیدی نباشد، رشد دلبستگی را به خوبی پشت سر میگذارند. (گرین، فاکس و لوویس، ۱۹۸۳)
۴-۴-۲شرایط خانوادگی
شرایط استرس زایی چون شغل و زندگی زناشویی نابسامان و مشکلات مالی و استرس های دیگر می تواند با ایجاد اختلال در حساسیت والدین کیفیت دلبستگی را تضعیف کند . همچنین بزرگسالانی که پرورش ناخوشایندی داشته ا ند محکوم نیستند که والدین بی عاطفه ای شوند بلکه نحوه ای که والدین کودکی خود را در نظر میگیرند، توانایی آنها در گنجاندن جدید در الگوهای واقعی درونیشان، کنار آمدن با رویدادهای ناگوار زندگی و فکر کردن به والدینشان به صورت محبت آمیز و با گذشت، بر نحوه ای که فرزندان خود را بار می آورند تأثیر به مراتب زیادی دارد. (گرین، فاکس و لوویس، ۱۹۸۳).
۵-۴-۲خلق و خوی [۲۰]کودک
همه روانشناسان در این نکته توافق دارند که پاسخدهی مراقب به کودک، عامل اصلی تکوین رفتارهای دلبستگی در کودک است. در این مورد آنان توجه خود را معطوف به خلق و خوی فطری کودک کرده‌اند. (کیگین، ۱۹۸۴؛ کامپوس و همکاران، ۱۹۸۳). برای مثال خلق‌ و خویی که بعضی از شیرخوارگان را در گروه ملایم قرار می‌دهد شاید در عین حال سبب شود آن‌ ها به میزان بیشتری از دلبستگی ایمن برخوردار باشند تا کودکانی که خلق و خوی آن‌ ها از نوع دشوار است. در واقع پاسخ والد به کودک غالباً تابعی از رفتار خود کودک است. برای مثال مادران کودکان دشوار، وقت کمتری صرف بازی با آن‌ ها می‌کنند. (گرین، فاکس و لوویس، ۱۹۸۳).
۵-۲مفاهیم اصلی دلبستگی
بالبی[۲۱]، مادر و نوزاد را به عنوان دو عنصر شرکت کننده در یک نظام تعاملی خودگردانی و دوطرفه درنظر گرفت. به نظر او نظام دلبستگی دستگاهی تنظیم کننده است که در آن کودک با نظام مراقبت کننده کامل در والد تعامل برقرار می‌کند. دلبستگی بین مادر و کودک با رابطه والد- کودک به عنوان یک کل تفاوت دارد. زیرا در رابطه کلی والد- کودک «دلبستگی» به عنوان یک قسمت از نظام پیچیده‌ای که موارد دیگری مثل آموزش و بازی را نیز شامل می‌شود درنظر گرفته می‌شود.
نظریه دلبستگی ترکیبی از کردارشناسی، روانشناسی رشد، نظریه سیستم‌ها و روانکاوی است و بر تاثیرات زیر بنایی اولیه بر رشد هیجانی کودک تاکید دارد و تلاش می‌کند تا رشد و تغییرات را در دلبستگی‌های هیجانی قوی بین افراد در دوران زندگی‌شان تبیین نماید.
۱-۵-۲ حساسیت و کیفیت دلبستگی
«رفتار حساس» شخص موردعلاقه یعنی توانایی والد در هماهنگی علایم و نشانه‌های کودک (مثل گریه کردن)، تعبیر و تفسیر صحیح این علامت‌ها (مثل مجاورت و تقاضای برخورد و تماس با مادر) و ارضای مناسب این نیازها به طور ایده‌آل. این «رفتار حساس» در زمان‌های بی‌شماری در تعاملات زندگی روزمره رخ می‌دهد و بسته به اینکه رفتار مراقبت کننده تا چه اندازه در رفع نیازهای نوزاد حساس باشد، دلبستگی ایمن رشد می‌کند. از طرف دیگر، اگر این نیازها توسط شخص مورد دلبستگی ارضا نشوند یا اگر تنها بعضی از آن‌ ها یا به طور موقتی ارضاء شوند. (برای مثال غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتار والد بدین معنی که گاهی واکنش افراطی، نشان می‌دهد و گاهی کودک را نادیده می‌گیرد و طرد می‌کند ) دلبستگی ناایمن بوجود می‌آید.(خوشابی ،۱۳۸۶).

۲-۵-۲نظام دلبستگی
به نظر بالبی، نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی[۲۲] و رفتاری است که به صورت زیستی شکل می‌گیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال می‌شود.
نوزاد با کودک خردسال هنگام بروز اضطراب می‌خواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر، روبرو شدن با موقعیت‌های ناآشنا، یا اشخاص غریبه، درد جسمی یا هنگام ترس از تخیلات و کابوس‌ها[۲۳] روی دهد.
نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد در کنار مادرش امنیت، حمایت و سلامتی را پیدا کند. این جستجو برای مجاورت می‌تواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شوندو کودک همیشه در این تعامل عضوی فعال است در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب می‌کند. (خوشابی ،۱۳۸۶).
۳-۵-۲مدل‌های فعال ساز درونی[۲۴]
یکی از مفاهیم اساسی در نظریه دلبستگی بالبی «مدل‌های فعال ساز درونی» است. در طی اولین سال زندگی، جز بسیاری از تجربیات تعاملی و تبادلی بین مادر و نوزاد که شامل جدایی یا بازسازی مجاورت نیز می‌شود، نوزاد مدل‌های تعاملی با مادر و اطرافیان را در خود گسترش می‌دهد که بالبی این مدل ها را « مدل‌های فعال‌ساز درونی » نامید. دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان‌ می‌شود و همه اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می‌گیرند و از صافی عبور می‌کنند. مدل های فعال‌ساز درونی به مشابه قوانین ذهنی و متشکل از تجربیاتی است که چارچوب تعامل و درک خود را فراهم می‌سازند.این مدل‌ها می‌توانند رفتار یک زوج را تعبیر و تفسیر و پیش‌بینی کنند و به همان اندازه طرحی برای راهنمایی شخص و برای رفتار خودش در روابط بدهد. هیجاناتی که از تجربه‌های دلبستگی گذشته برانگیخته می‌شوند از طریق الگوهای مدل فعال‌ساز درونی رفتار، تاثیر بسیار زیادی بر تجربیات دلبستگی کنونی می‌گذارند. (۱۹۹۴ West & Shedon-kller).
تشابه مدل فعال‌ساز درونی بالبی و مفاهیم «درون‌سازی» و «برون‌سازی» مطرح شده توسط پیاژه [۲۵]بسیار جالب است. طی رشد اولیه، مدل‌های فعال ساز سعی می‌کنند خودشان را با اطلاعات جدید در مورد اشخاص موردعلاقه، محیط خود، تطابق دهند (برون‌‌سازی) وقتی چارچوب تشکیل شد، آن‌ ها به اطلاعات مرتبط با دلبستگی رهنمون می‌شوند و سعی می‌کنند با ساختار موجود درون سازی کنند.
۴-۵-۲نظام کاوشی
به نظر می‌رسد دلبستگی شرط لازم کنجکاوی در محیط است که بالبی آن را نظام رفتاری مهمی در نظر گرفت. اگرچه نظام دلبستگی و کاوشی[۲۶] ریشه در انگیزه‌های متضادی دارند، اما از نوعی همبستگی درونی برخوردارند. به نظر بالبی یک نوزاد می‌تواند به طور کافی در محیط خود کاوش کند و بدون نگرانی با اجازه مادرش از او جدا شود و در محیط به جستجو بپردازد. اگر مادر قابل دسترسی و پاسخ‌دهنده باشد کودک، مضطرب و نگران نمی‌شود.
دلبستگی ایمن موجب کاوش در محیط توسط کودک می‌شود ودر چنین وضعیتی می‌تواند خود را به عنوان فردی موثر بیابد. از همان ابتدا با افزایش توانایی حرکتی و بدنی کودک، مادر باید اتاق کودک را طوری درست کند که او بتواند در آن به کاوش بپردازد. در عین حال مادر باید به عنوان یک پایگاه ایمن حضور داشته باشد تا او بتواند با اطمینان از حضور او به کاوش کردن خود بپردازد.(خوشابی ،۱۳۸۶).
۵-۵-۲ دلبستگی و کاوش در سراسر چرخه زندگی
طبق نظریه دلبستگی، رابطه دو طرفه دلبستگی و کاوش، پدیده‌ای است ک در نوزاد به وجود می‌آید و پایدار می‌ماند. بالبی این فرایند را مداوم و همیشگی می‌داند. تنش بین دو قطب دلبستگی و کاوش باید به طور ثابت درحال تعادل باشد زیرا دلبستگی و کاوش‌ همانندتر نهاد و برابر نهاد با هم مرتبط هستند. کیفیت دلبستگی نوزاد بستگی به «حالت ذهنی» یا راهکار دلبستگی اشخاص مورد دلبستگی که از او مراقبت می‌کنند یا با او بازی می‌کنند، دارد. بین کیفیت دلبستگی والدین و کیفیت دلبستگی که در نوزاد رشد می‌کند رابطه‌ای وجود دارد.(خوشابی ،۱۳۸۶).
۶-۵-۲دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل محافظ
دلبستگی ایمن که در دوره نوزادی رشد می‌کند یک کاربرد و خاصیت محافظت کنندگی دارد. مطالعات طولی نشان داده‌اند که دلبستگی موجب ارتقای رفتار اجتماعی و گسترش مقاومت روانی می‌گردد.(هادی نژاد ،۱۳۸۶).
۷-۵-۲ اهمیت رفتار حساس
طبق نظریه دلبستگی، حساسیت مراقب در کیفیت دلبستگی یک سال اول زندگی نوزاد بسیار اهمیت دارد.
مفهوم حساسیت اولین بار توسط مری اینسورث (۱۹۷۳) بکار برده شد. او مفهوم حساسیت مادری را در حالی بکار برد که در اوگاندا با مادران مصاحبه می‌کرد و بعد در مطالعات خود این واژه را گسترش داد. او مطالعه بعدی خود را در بالتیمور با ۲۶ نوزاد انجام داد. این نوزادان در طی یک سال اول زندگی با مادرشان و سایر اعضای خانواده‌شان مشاهده شدند.
اینسورت توانست معیار استانداردی برای ارزیابی رفتار جدایی در آزمایشگاه تهیه کند و آن را موقعیت ناآشنا نامید. او دریافت که کودکان مادرانی که رفتار مراقبت کننده حساسی در خانه دارند، در موقعیت ناآشنا الگوهای رفتاری خاصی را نشان می‌دهند او این الگو را «ایمن» نامید. دلبستگی ناایمن در کودکان مادرانی مشاهده شد که کمتر حساس بودند. اینسورث و همکارانش(۱۹۷۳). رفتار مراقب حساس را به صورت زیر مشخص نمودند:
۱) مادر باید بتواند علامت‌هی نوزادش هماهنگ شود، تأخیر در هماهنگی وی ممکن است ناشی از درگیری‌های فکری درونی یا بیرونی او با نیازهای خودش باشد.
۲) او باید به طور مناسبی علامت‌های نوزاد را تعبیر کند. برای مثال او باید معنای گریه‌های نوزاد را تشخیص دهد (گرسنگی، خیس کردن، درد). ممکن است علایم نوزاد به طور غلط تعبیر شوند و بنابراین نیازهای کودک نادیده گرفته شود.
۳) مادر باید به طور مناسبی به این علامت‌ها پاسخ دهد. برای مثال باید به طور صحیح به بچه غذا بدهد و به وی یک نوع بازی پیشنهاد کند که بدون آزار او موجب تعامل کودک با محیطش شود. این بازی‌ها نباید خیلی تحریک کننده یا خیلی کم تحریک باشد.
۴) واکنش مادر باید راهنمایی کننده باشد، این راهنمایی‌ها باید طوری باشند که موجب ناکافی زیادی در کودک نشود. مدت زمانی که نوزاد می‌تواند منتظر رسیدن مراقب خود باشد در هفته‌های اول زندگی بسیار کوتاه است اما به مرور طولانی‌تر می‌شود. اشخاص مورد دلبستگی باید همچنین یاد بگیرند که پاسخ مناسبی به علامت تعبیر شده بدهند. آن‌ ها برای هر یک از فرزندان خود باید پی ببرند که نیاز خاص کودک برای غذا، تماس جسمی، تحریک پذیری یا خواب به مقدار کافی ارضا شده است و همچنین علامت خاص هر یک از فرزندان را برای نیازهایشان بشناسد.
تجربه‌ای که والدین با بچه اول دارند به سادگی به بچه‌های بعدی قابل تعمیم نیست. زیرا هر کودکی خلق و خوی متفاوتی دارد و یا به شکل متفاوتی با ناملایمات مقابله می‌کند و نیازها و آرزوهایش را به روش‌های متفاوتی نشان می‌دهد.
مطالعه‌ای در آلمان نشان داد که اکثر والدین از این می‌ترسند که مبادا فرزندان خود را در طی اولین سال زندگی لوس کنند آن‌ ها در رویاهای وحشتناک خود «بچه لوس» یا «دیکتاتور کوچک» را تجسم می‌کنند که هر خواسته‌ای دارد باید برآورده شود و از این موضوع هراس دارند. به همین دلیل اکثر والدین ضرورتاً واکنش سریع به خواسته‌های کودکشان نشان نمی‌دهند، اگر چه توانایی کلی برای رفتار پاسخ دهنده و حساس را در ارزیابی‌های بالینی تعامل مادر – کودک و پدر- کودک نشان می‌دهند. آن‌ ها فرد را متقاعد می‌کنند که کودک باید هر چه زودتر یاد بگیرد که ناکامی را تجربه کند. نقطه نظرات والدین و کارشناسان در مورد سطوح بهینه تجربه ناکامی با هم تفاوت زیادی دارد. در خلال اولین سال زندگی نوزادان به طور فزاینده‌ای قادر به برآورده ساختن نیازهای خود می‌شوند. البته حساسیت والدین نیز لازم است که به کودکان بیاموزند تا برای ارضای نیازهایشان صبر کنند، بنابراین این کودک را گاهی محروم می‌کنند تا جایی که بتوانند نیازهای خود را با موقعیت تنظیم کند.
بدین منظور باید در هر سنی بطور مکرر برای کودک ارضای نیاز و آنچه را برای آن لازم است تعریف نمود. به نظر اینسورت این همان کاری است که مادران حساس می‌توانند انجام دهند لذا ارتباط آن‌ ها با نوزادان‌شان با نیازهای اولین سال زندگی آن‌ ها هماهنگی دارد. حساسیت با لوس کردن یا محافظت و حمایت افراطی تفاوت دارد. زیرا در حساسیت، والدین در افزایش خود مختاری و رشد توانایی طفل در برقراری ارتباط حمایت می‌کنند. نوزادانی که مادران حساس دارند، درطی سال اول زندگی می‌توانند خودشان به تنهایی در محیط کاوش نمایند و بازی کنند و در عین حال هنگام نگرانی یا استرس هم می‌توانند کنار مادرشان باشند. تعامل آن‌ ها با مادرشان موجب کمتر شدن اضطراب و نگرانی می‌گردد. آن‌ ها می‌توانند از مادرشان برای مدتی کوتاه جدا شوند و به راحتی بازی کنند و در محیط به جستجو و کاوش بپردازند. اما نوزادانی که مادران آن‌ ها چندان حساس نیستند، از مادر خود تقاضای حمایت نمی‌کنند و یا هنگام جدایی از او اضطراب، نگرانی و خشم نشان نمی‌دهند و نمی‌توانند در هنگام بازی و کاوش در محیط به راحتی رفتار کنند. این نوزادان کمتر از نوزادان مادران حساس محدویت‌هایی را که مادر وضع کرده می‌پذیرند. (اینسورث ، ۱۹۷۳).
۶-۲اهمیت نظریه دلبستگی
با توجه به این که سبک‌های دلبستگی زندگی آینده فرد را رقم می‌زند و در مواردی مانند روابط بین فردی، روابط درون‌فردی (خودپنداره)، مهارت‌های اجتماعی، مقابله تنیدگی‌ها، سازگاری زناشویی، اضطراب و تجارب اضطرابی و برخی موارد دیگر مداخله کرده و تاثیر می‌گذارد؛ اهمیت مسأله به طور کلی روشن می‌گردد که به چند مورد پرداخته شده است.
۱- کنش متقابل و رابطه عاطفی بین مادر و نوزاد، به روابط اجتماعی کودک در آینده شکل داده و نحوه برخورد مادر با کودک در چگونگی اجتماعی شدن و کسب مهارت‌های اجتماعی فرزند تاثیر می‌گذارد؛ پژوهش‌ها به این امر اشاره دارند که اگر شیوه فرزند پروری مادر درچند ماه اول زندگی به صورتی باشد که فرزندش را به صورت «دلبسته ایمن» پرورش دهد، بسیاری از مشکلاتی که افراد در بزرگسالی مانند ناسازگاری زناشویی، طلاق، برقراری ارتباط با دیگران، عقب‌افتادگی تحصیلی تجربه می‌کنند نخواهند داشت. (ماسن ، ۱۳۸۰)
۲- افرادی که از سبک دلبستگی ایمن برخوردارند، دارای هوش هیجانی بالایی بوده و می‌توانند به مدیریت هیجان‌ها پرداخته و به تصمیم‌گیری‌های موثر در زندگی دست زده و توان مقابله با تنیدگی‌ها را به طور اثربخش داشته باشند. به اعتقاد گلمن، بهره هوش سنتی یا IQ می‌تواند فقط ۲۰ درصد از موفقیت فرد را مشخص کند و ۸۰ درصد مابقی از هوش هیجانی یا EQ است (گلمن، ۱۳۸۰)
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
۳- در رابطه ذاتی میان رفتار دلبستگی و تنیدگی، دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل محافظت کننده اساسی که منجر به ارزیابی مثبت و راهبردهای مقابله‌ای سازنده می‌شود درنظر گرفته شده است. برعکس، دلبستگی ناایمن به عنوان یک عامل خطرساز بنیادین درنظر گرفته شده است که منجر به ارزیابی منفی در راهبردهای مقابله‌ای کمتر مفید و سازنده می‌شود (به نقل از هادی نژاد، ۱۳۸۶)
۴- با توجه به اهمیت آموزش و پرورش در زندگی افراد ضروری است که متولیان امر تدابیری اتخاذ کنند که اولاً اولیا دانش‌آموزان در جریان شیوه‌های فرزند پروری به صورت دلبسته ایمن قرار بگیرند و ثانیاً خود دانش‌آموزان را از نظر هوش هیجانی پرورش دهند، دانش‌آموزان در رسیدن به اهداف خود در زندگی پیشرفت کرده و توانایی مواجهه با مخاطرات زندگی و توانایی تصمیم‌گیری اثر بخش را کسب کرده و حتی اختلالات رفتاری آن‌ ها کاهش پیدا خواهد کرد.
۷-۲دلبستگی و رفتار آینده کودکان
تحقیقات روی کودکانی که قبلا دلبسته ایمن ارزیابی شده بودند نشان می دهد این کودکان در آینده می توانند نقش رهبری را قبول کنند همچنین آنها در فعالیتها پیش قدم هستند و فعالانه در آنها شرکت می کنند و مورد توجه دیگرانند افرادی هستند که مشتاق یاد گیری هستند در برخورد با مشکلات با صبر و حوصله عمل می کنند و عصبانی نمی شوند . کودکانی که قبلا دلبسته ناایمن اجتنابی شناخته شده بودند از لحاظ اجتماعی گوشه گیرند و نسبت به شرکت در فعالیتها دو دل هستند کنجکاوی کمتری نسبت به چیز های نوع نشان می دهند در پیگیری هدف خود چندان استوار نیستند و به سادگی دچار خشم می شوند و به ندرت تقاظای کمک می کنند و رهنمود بزرگسالان را یا نادیده می گیرند یا قبول نمی کنند و خیلی زود از تلاش برای انجام کاری دست می کشند .کودکانی که نا ایمن دوسوگرا هستند در بزرگسالی همسران رمانتیک انتخاب می کنند و در صد طلاق در آنها بالا است. برقراری ارتباطات موقتی و زودگذر ، عاطفه سطحی ،اجتناب از برقراری ارتباط چشمی ، رفتارهای تخریبی نسبت به خود و دیگران ، بیرحمی نسبت به حیوانات ، ضعف در خودکنترلی ، رشد ناکافی وجدان ، الگوهای تغذیه ای نامناسب ، ضعف در برقراری ارتباط با همسالان ، چسبندگی به افراد از دیگر نشانه های مشکلات دلبستگی است. (شعیبی ، ۱۳۹۲).

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:50:00 ب.ظ ]