تمرکز بر اشتباهات، پریشانی و نگرانی از اشتباهکردن.
معیارهای بالا برای دیگران، انتظار عملکرد کامل و درست از دیگران.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
نیاز به تایید، تمایل به جستجوی تایید و توجه از سوی دیگران و حساسیت نسبت به انتقاد.
نظم و سازماندهی، تمایل به منظم و مرتب بودن.
ادراک فشار از سوی والدین، احساس نیاز به عملکرد کامل و بینقص جهت جلب تایید و توجه والدین.
هدفمندی، برنامه ریزی قبلی و تعمق در تصمیم گیری ها و پرهیز از عملکرد تکانشی.
نشخوار فکر، تفکر وسواسگونه و مداوم در اشتباهات گذشته و اعمالی که کامل نبوده اند یا درباره اشتباهاتی که در آینده رخ خواهد داد.
تلاش برای عالیبودن، تمایل به کسب نتایج کامل و دستیابی به معیارهای عالی .
۲-۴-۱ ویژگیهای کمالگرایی
برخی از ویژگیهای کمالگرایی و افراد متصف به آن در سطور قبل ذکر شد، اما افراد کمالگرا به طور کلی در چند ویژگی عمده مشترکاند که در ادامه بیان میگردند:
الف- تدوین استانداردهای بسیار دشوار و سطح بالا
ویژگیهای خاص کمالگرایی توسط متخصصین بالینی همچون هاماچک (۱۹۷۸) بهخوبی توصیف شده است. او مشاهده نمود که افراد کمالگرا در مورد کارهای در دست اقدام خود، اضطراب بسیار بالایی دارند. به زعم آنان، این کارها و وظایف باید به طور کامل و مطلقاً خوب انجام شود،کوششهای این افراد -حتی در بهترین حالت خود- هرگز به اندازه کافی خوب نیست (شه بخش و عزیزی، ۱۳۹۳؛ به نقل از هاماچک، ۱۹۷۸). این افراد برای خود استانداردها و اهداف دشواری را تعیین می کنند که فراتر از تواناییهایشان است. ماهیت دشوار و شخصی این استانداردها به توضیح اینکه، چرا افرادکمالگرا همواره در تلاش برای “بهتر” انجام دادن کارها هستند، کمک می کند. از طرفی، افراد کمالگرا در حیطههایی از زندگی که اهمیت شخصی دارند، استانداردهای بالایی را در نظر میگیرند و در حیطههایی که اهمیت شغلی اندکی دارند یا اصلاً شخصی نیستند، استانداردهایشان چندان سطح بالا نیست. بهعنوان مثال، زنی که به بیاشتهایی مبتلاست، ممکن است استانداردهای دشوار و شخصی مربوط به رژیم غذایی را مصرانه دنبال کند، اما احتمال اینکه در حیطههایی همچون فوتبال، استانداردهای سطح بالایی را دنبال کند، بسیار کم است، زیرا این حیطهها برای او از اهمیت چندانی برخوردار نیستند (شافران و همکاران،۲۰۰۲).
ب- تفکر همه یا هیچ[۷۹]
برای افراد کمالگرا، تنها دو نقطه انتهایی یک محور است که موجودیت دارد. آنان از تشخیص نقطه میانی محور عاجزند. بنابراین، یا باید در اوج لذت باشند یا در حضیض ذلت، علیرغم تلاش های بسیارشان پی میبرند که رسیدن به کمال غیرممکن است و در نتیجه زمان زیادی را صرف رفت و آمد در دو طرف انتهایی محور می کنند. کسب ۹۵ یا حتی ۹۹ درصدی هدف مورد نظر برای آنان، در حکم شکست تلقی می شود (شافران و همکاران، ۲۰۰۲). طبق نظر بورنز (۱۹۸۰)، “افراد کمالگرا تجارب خود را در حالتی دو مقولهای ارزشیابی می کنند، یعنی یا سفید یا سیاه، خاکستری برای آنان مفهومی ندارد. تفکر دو مقولهای باعث میگردد تا فرد کمالگرا از ارتکاب گناه بهراسد و نسبت به آن واکنش افراطی نشان دهد.
پ- نیاز به کنترل خویش[۸۰]
کمالگرایان خود را وقف پیگیری استانداردهای دشوار و شخصی خویش می کنند، این امر مستلزم خودکنترلی بسیار بالایی است. این خودکنترلی معمولاً شامل محدود نمودن فعالیتهای لذتبخشی است که مستقیماً با فعالیت و پیگیری هدف مورد نظر ارتباطی ندارد (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
ت- ارزیابی از عملکرد[۸۱]
افراد کمالگرا پس از تدوین استانداردهای بسیار بالا، عملکرد خود را در راه رسیدن به آن استانداردها به طور مکرر و سختگیرانه مورد ارزیابی قرار میدهند. علاوه بر ارزیابی عملکرد، نحوه پیگیری استانداردها نیز مورد ارزیابی قرار میگیرد. برخی افراد از پیامدهای منفی تلاش خود، بهعنوان گواهی بر این مدعا استفاده می کنند که اهداف و استانداردهایشان به اندازه کافی دشوار و سطح بالا نبوده اند و بنابراین باید تلاش و جدیت بیشتری به خرج دهند (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
ث- شکستها در رسیدن به استانداردها[۸۲]
افرادکمالگرا استانداردها و عملکرد خود را به روش سوگیرانه ارزیابی می کنند. چنین سوگیریهایی شامل توجه انتخابی به “شکست” و به حساب نیاوردن “موفقیت” است (بورنز ۱۹۸۰، هولندر ۱۹۷۸، نقل از شافران و همکاران، ۲۰۰۲). این امر مستلزم بذل توجه به اشتباهات فرضی یا واقعی است، تا بخشهایی از عملکرد که به خوبی و با موفقیت انجام شده است.
ج- تعلل در انجام وظایف[۸۳]
برای برخی از افراد کمالگرا، ترس از شکست در رسیدن به اهداف و استانداردهایشان به قدری آزارنده است که شروع انجام وظایف خود را به تاخیر میاندازد و در نیمه راه از ادامه کار صرف نظر می کنند و یا کاملاً از انجام آن اجتناب میورزند (شه بخش و عزیزی، ۱۳۹۳؛ به نقل از هاماچک، ۱۹۷۸).
چ- انتقاد از خود[۸۴]
افراد کمالگرا پس از شکست در رسیدن به اهدافشان به سرزنش و انتقاد خود میپردازند. این امر در یکی از سوالات مربوط به مقیاس کمالگرایی بورنز (۱۹۸۰) به خوبی قابل مشاهده است: “شکست در کاری مهم، به این معنی است که من شخص موفقی نیستم” و به طور مشابه در خرده مقیاس نگرانی در مورد اشتباهات، فروست و همکاران (۱۹۹۱) نیز وجود دارد: “اگر در کار یا تحصیلم شکست بخورم، فرد کاملا شکستخوردهای محسوب میشوم”.
ح- رسیدن به استانداردها و اهداف به صورت موفقیتآمیز
افراد کمالگرا گاهی به اهداف و استانداردهای مورد نظر خود میرسند. این موفقیت ممکن است دو پیامد را برایشان بهدنبال داشته باشد. اول اینکه، از این موفقیت بهعنوان تقویتکننده ای برای پیگیری اهداف بعدی استفاده می کنند و نحوه ارزیابی از خود در آنان، با این موفقیت، بهبود مییابد (بورنز،۱۹۸۰). دوم اینکه، ممکن است آن استانداردها را بهعنوان استانداردها و اهدافی بسیار سطح پایین ارزشیابی کنند. به طور کلی، اگر استانداردها و اهداف فرد قابل دسترسی باشند، این گونه تفسیر میشوند که آنها از دشواری لازم برخوردار نبوده اند. بهعنوان مثال، ممکن است حتی با وجود کسب بالاترین نمره در آزمون، این جور برداشت کند که آزمون مورد نظر بسیار ساده بوده است (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
نیاز به کامل بودن، شخص را برای تخریب شخصیت خود در فشار مضاعف قرار میدهد، اگر در انجام انتظارات دور از واقعیت موفق نشود، خود را فرد شکستخوردهای قلمداد می کند، زیرا در انجام کاری که از او انتظار میرفته، موفق نشده است. برای سنجش تلاشها با پیشرفت کار، هیچگونه روش عینی و هیچ شانسی که بتوان طعم موفقیت را چشید وجود ندارد (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
خ- پایبندی بیش از حد به “بایدها و نبایدها”
افراد کمالگرا زیر سلطه “بایدها و نبایدها” قرار دارند. آنان خود را مقید به رعایت قوانین خشک و انعطاف ناپذیری میدانند که تخطی از آنها در حکم قانونشکنی و ارتکاب به گناهی نابخشودنی تلقی میگردد. همچنین، برخی از بایدهای مورد علاقه افراد کمالگرا را شامل موارد زیر میداند: باید بهتر از دیگران باشم، نباید عصبانی شوم، باید کارم را به طرز متفاوتی انجام دهم، باید بهتر شناخته شوم، باید سخت ترکار کنم/ مطالعه کنم (بورنز، ۱۹۸۰).
۲-۴-۲ کمالگرایی بهنجار[۸۵]
فلت و هویت (۲۰۰۶) با تمایز بین کمالگرایی بهنجار و نابهنجار معتقد است که کمالگرای بهنجار از تلاش و رقابت برای برتری و کمال لذت میبرد و در عین حال محدودیتهای شخصی را به رسمیت میشناسد. محققین پیشنهاد می کنند که از دو بعد باید به کمالگرایی نگریست؛ یک بعد مثبت با عنوان کمالگرایی بهنجار که با مسائلی چون تلاش برای برتری، معیارهای شخصی بالا، ارزشیابی مثبت از موفقیت گذشته، توقعات مثبت در روابط و عملکردهای بهتر در ارتباط است، بعد مثبت، سازگارانه یا بهنجار که با تلاش برای موفقیت و دستیابی به معیارهای بالا قرین است.
۲-۴-۳ کمالگرایی نابهنجار[۸۶]
کمالگرای نابهنجار به دلیل انتظارات غیرواقع بینانه هرگز از عملکرد خود خشنود نخواهد شد و از منظرخودش هرگز کاری را خوب انجام نمیدهد که بتواند ازآن احساس لذت ببرد. این افراد ناشکیبا و بینهایت خود انتقادگرند (فلت و هویت، ۲۰۰۶). بعد نابهنجار که با مسائلی چون نگرانی بیش از حد در مورد اشتباهات، شک در مورد اعمال، احساس اختلاف بین انتظارات و نتایج و پیامدهای منفی مانند اضطراب و استرس، ترس از ارزشیابی منفی و عزت نفس ضعیف ارتباط دارد، کمالگرایان نابهنجار هم میتوانند به سطح بالای عملکرد برسند، اما این ورزشکاران با ترس از خرابکاری و شکست برانگیخته شده و اغلب خسته و وامانده میشوند و بهندرت احساس رضایتمندی از انجام خوب کارها دارند و در درازمدت در خطر واماندگی قرار دارند. علاوهبرآن، افراد با کمالگرایی نابهنجار، ممکن است از موقعیتهایی که به تلاش فرد برای رسیدن به معیارهای کمالگرایانهاش نیاز دارد، دوری کنند و یا بهعبارتی دچار به تعویق انداختن کارها شوند، آنها تمایل شدید در به تأخیر انداختن کارها دارند، زیرا میل به کامل و بدون عیب انجام دادن کارها، آنها را ناخوشایند می کند. گاه ممکن است به دلیل احتمال عدم دسترسی به معیارهای کمالگرایانه، کارها را به طور ناقص رها کنند (فراست و همکاران،۱۹۹۱).
۲-۴-۴ کمالگرایی خودمدار
وردی (۱۳۷۸)، کمالگرایی خودمدار را شامل کوششهای فرد برای دستیابی به خویشتن کامل با توجه به معیارهای افراطی، ارزشیابی سختگیرانه از رفتار خود تعریف کرده اند. این بعد از کمالگرایی از درون نشات میگیرد و فرد در آن، از انگیزههای قوی برای کامل بودن و ایجاد حالتی برتر در میان افراد همسان خود برخوردار است.
کمالگرایی خودمدار عبارت است از تمایل به وضع معیارهای غیرواقع بینانه برای خود، تمرکز بر نقصها و شکستها در عملکرد، همراه با خود نظارتگریهای دقیق. این شکل از کمالگرایی، نزدیکترین بعد به سازهای است که غالباً بهعنوان کمالگرایی شناخته شده است (اتخاذ اهداف بااستانداردهای شخصی بالا، همراه با ارزیابی انتقادی مفرط) (هویت و فلت، ۱۹۹۱).
۲-۴-۵ کمالگرایی دیگرمدار
کمالگرایی دیگرمدار، بیانگر تمایل به داشتن انتظارات افراطی و ارزشیابی انتقادی از دیگران است. این نوع کمالگرایی با خصومت و سرزنش دیگران همراه است. این جنبه در اصل همان کمالگرایی خودمدار است، اما رفتار کمالگرایی به سوی دیگران جهتگیری شده است (اتخاذ استانداردهای به شدت بالا، همراه با یک ارزیابی سخت و شدید از دیگران). (هویت و فلت، ١٩٩۱).
این بعد از کمالگرایی، شامل انتظارات غیرواقع بینانه برای دیگران و ارزیابی سختگیرانه از کارکرد آنان است (بهعنوان مثال، “هر کاری که دیگران انجام می دهند باید از کیفیتی عالی و سطح بالا برخوردار باشد” (شافران و همکاران،۲۰۰۲). چنین کمالگرایی بسته به اعتقادات و انتظارات افراد مهمی که در زندگی فرد نقش دارند، به وجود میآید. در این حالت، فرد سعی می کند بهعنوان یک شخص مهم، از خود انتظاراتی داشته باشد، انتظاراتی که معمولاً مردم از یک فرد مهم و بزرگ دارند. در این وضعیت، فرد کمالگرا مجموعه ای از استانداردها را برای خود قائل می شود که با آنها افراد محیط خود را میسنجد. مثلاً برای بسیاری اهمیت دارد فردی که با وی معاشرت می کند، دارای همان استانداردهای رفتاری و عقیدتی باشد و در غیر این صورت، خود را از وی دور نگه میدارد.
۲-۴-۶ کمالگرایی جامعهمدار
کمالگرایی جامعهمدار به احساس ضرورت رعایت معیارها و برآورده ساختن انتظارات القا شده از سوی افراد مهم به منظور کسب تأیید، اطلاق می شود (داشتن این ادراک که دیگران از آنها انتظارات کامل بودن داشته و به گونه ای سخت و شدید آنها را مورد ارزیابی قرار میدهند). (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
این بعد از کمالگرایی به ادراکی اشاره دارد که فرد از دیگران دارد، مانند این باور که دیگران انتظارات غیرواقعی را بر او تحمیل می کنند، او را سختگیرانه مورد ارزیابی قرار می دهند و به او به خاطر کامل و بینقص بودن فشار میآورند (بهعنوان مثال، “مردم هیچ انتظاری غیر از کامل بودن از من ندارند”، “برآوردن انتظارات دیگران برایم مشکل است”، “مردم اطرافم از من انتظار دارند که در هر کاری موفق باشم”) (شافران و همکاران،۲۰۰۲).
در کمالگرایی جامعهمدار، شخص مجدداً از بعد دیگری بر روی روابط خود و سایر افراد تکیه کرده و شرایط خاصی را بنا مینهد. چنین فردی که متاثر از تجویزهای این و آن است، پیوسته سعی می کند خود را با خواسته های این و آن تطبیق دهد و آن شود که آنها میخواهند. در این حالت، فرد زندگی خود را بر اساس خواسته های مردم تنظیم می کند و در نتیجه نسبت به انتظارات آنها بسیار حساس و زودرنج می شود. از نظر چنین فردی، ارزشهایی که دیگران برای زندگی اجتماعی قرار دادهاند، در درجه اول اهمیت قرار دارند و سعی می کند تا آنها را در خود استوار سازد و از آنها تبعیت کند (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۴-۷ کمالگرایی نرمال و نوروتیک
همچنین، در تعریف دیگری، دو بعد نوروتیک و نرمال برای کمالگرایی در نظر گرفته شده است. کمالگرایان نرمال، استانداردهای بالایی برای خود تنظیم می کنند، در عین حال، در برابر موقعیت، احساس آزادی می کنند، به خود اجازهی اشتباه کردن میدهند، احساس خوبی در بهرهی عملکرد خود دارند و به نسبت، اشتباهات خود را میپذیرند، اما کمالگرایان نوروتیک، استانداردهای بالایی در هر موقعیت تدوین می کنند و هرگز عملکرد خود را تأیید نمی کنند (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
۲-۴-۸ کمالگرایی از دیدگاه های مختلف
نظریه آلفرد آدلر[۸۷] (۱۹۳۷-۱۸۷۰)
مهمترین کلمه که منظور آدلر را نشان میدهد که اغلب آن را مترادف با برتری به کار میبرد کمالگرایی است (شولتز، ۱۳۸۵). ما برای ایدههایی تلاش میکنیم که در ذهنمان وجود دارد، به نظر آدلر چهار روش برای مقابله با حقارت و ضعف وجود دارد.
بعضی از افراد ضعفهای خود را به طور واقعبینانه میپذیرند و به اندازه تواناییهای خود تلاش می کنند تا آن ضعف را برطرف کنند (شولتز، ۱۳۸۵).
عده ای تسلیم ضعف خود میشوند و آن را بزرگتر از واقعیت میپندارند (شولتز، ۱۳۸۵).
برخی دیگر ضعفهای خود را از طریق انتقام از دیگران جبران می کنند (شولتز، ۱۳۸۵).
عدهای دیگر، ضعفهای خود را انکار می کنند و به صورت افراطی بیش از توانایی خود سعی در جبران آن مینمایند و اهدافی عالی و دستنیافتنی برای خود تعیین می کنند (شولتز، ۱۳۸۵).
اما این عقیده که تلاش برای پیشرفت و دستیابی به شایستگی هر چه افزونتر، امری عادی است، شاید به بهترین نحو از سوی آدلر(۱۹۵۶) ابراز شده است. در نظام روانی آدلر، اثبات خویش یک غریزه ساده نیست، بلکه در حکم غریزه ممتاز است. یعنی برانگیزاننده اصلی، عمل و رفتار آدمی است و بهعنوان اصل تبیین واکنشهای انسانی به کار میرود. در حقیقت اثبات خود را به منزله واکنشی میداند که در برابر احساس کهتری، واقعی یا تخیلی بروز می کند. آدلر تلاش برای برتری را، بهعنوان واقعیت اساسی زندگی به شمار میآورد، برتری هدف نهایی است که در جهت آن تلاش می کند. منظور آدلر از این مفهوم، تلاش برای کمال است. واژه کمال از کاملکردن و تمامکردن است، این هدف فطری در جهت کاملشدن به سوی آینده جهتگیری شده است، به نظر آدلر هدف نهایی برتری یا کمال، می تواند شخصیت و رفتار فرد را تبیین نماید (آدلر، ۱۹۵۶).
نظریه کارن هورنای[۸۸] (۱۹۵۰-۱۸۸۵)
هورنای (۱۹۵۰)، کمالگرایی را بهعنوان “استبداد بایدها[۸۹]” تعریف کرده است و به ارتباط عمیق آن با طیف وسیعی از مشکلات آسیبشناختی اشاره کرده است. وی فهرستی مشتمل بر ده نیاز را که در همه افراد کم و بیش وجود دارد نام میبرد. یکی از این نیاز ها میل به کمال و انتقاد پذیری است. دارنده این نیاز پیوسته بیمناک است که مبادا مرتکب اشتباهی شود و مورد انتقاد قرار گیرد، چنین فردی میکوشد هیچ نقطه ضعفی از خود نشان ندهد و برای اینکه نقایص و معایب خود را به طور کامل از میان ببرد یا از نظر دیگران مخفی بدارد، بیاندازه به انتقاد و ایراد حساس است و کمال مطلوب را جستجو می کند. البته تمایل انسان با حفظ ظاهر و نیاز او به کامل بودن امری طبیعی است ولی آنچه در شخص روانرنجور مورد بحث و قابل توجه است، این است که تظاهر به قدری اغراقآمیز می شود که همهی شخصیت او مبدل به یک ماسک می شود، به طوری که احتیاجات واقعی او تحتالشعاع میل او قرار میگیرد. به عقیده هورنای (۱۹۵۰)، نظم دهی موشکافانه و دقیق، خردهگیریها و عیبجوییهای مداوم و دیگر رفتارهایی از این قبیل که، جنبه های مصنوعی و غیر مصنوعی از نیاز به کسب بالاترین درجه از برتری را نشان میدهد، از نشانه های عمده کمالگرایان است. علاوه بر اینها، گاهی کمالگرایی در سطوح عمیقتر، فقط احساس برتری را در بر نمیگیرد، بلکه روشی برای کنترل زندگی است.
هورنای (۱۹۵۰) معتقد بود که همه انسانها (بهنجار و روانرنجور)، تصویری از خود میسازند که ممکن است بر پایه واقعیت باشد یا نباشد. در اشخاص بهنجار، خودانگاره بر اساس ارزیابی واقعبینانه از تواناییها، استعدادها، ضعفها، هدفها و روابط با دیگران قرار دارد. این انگاره، در چارچوب روابط با دیگران، برای شخصیت، حس اتحاد و یکپارچگی تامین می کند و اگر قرار باشد که فرد به استعداد کامل، حالتی از خودشکوفایی دست یابد، خودانگاره باید خود واقعی را به وضوح نشان دهد. اشخاص روانرنجور، که تعارض بین شیوه های ناسازگاری رفتار را تجربه می کنند، شخصیتی دارند که ویژگیهای آن، عدم اتحاد و ناهماهنگی است (شافران و منسل، ۲۰۰۱).
نظریه ژانت (۱۸۹۸)
ژانت[۹۰] (۱۸۹۸)، به نقل از ایجان[۹۱] ( ۲۰۰۵)، اولین فردی بود که در خصوص کمالگرایی نوشت. اوکمالگرایان را افرادی با عقاید محکم و ثابت میدانست و در نتیجه، سختی عقاید وانعطاف ناپذیری، یکی از اولین خصوصیاتی بود که درباره کمالگرایی مطرح شد. به عبارت دیگر، کمالگرایی به منزله تمایل پایدار فرد به وضع معیارهای کامل و دست نیافتنی و تلاش برای تحقق آنها که با خود ارزشیابیهای انتقادی از عملکرد شخصی همراه است، تعریف شده است (فروست[۹۲] و همکاران،۱۹۹۱). کمالگرایی تمایل در جهت بینقص بودن است وکمالگرایان افراطی مردمی هستند که میخواهند در همه جنبه های زندگیشان بیعیب باشند (هویت و فلت،۱۹۹۱).
نظریه آلبرت الیس (۱۹۵۸-۱۹۱۳)
آلبرت الیس[۹۳] (۱۹۶۲) نخستین نظریه پرداز شناختی بود که کمالگرایی را شرح داد. او کمالگرایی را بهعنوان یکی از دوازده باور غیرمنطقی اساسی تعریف کرد که منجر به پریشانی روانشناختی می شود. الیس کمالگرایی را چنین شرح داده است: پذیرش این باور که فرد باید کاملاً با هوش، لایق و شایسته بوده و در تمام امور ممکن پیشرو باشد، به جای این باور که خود را بهعنوان فردی ناسالم بپذیرد، یعنی موجودی که با محدودیتهای عمومی انسان رو به روست و جایز الخطاست (الیس، ۱۹۷۳). الیس معتقد است باورهای غیرمنطقی بر این اساس است که یک راه حل دقیق و کامل برای هر کاری وجود دارد و چنانچه این راه پیدا نشود فاجعه است. از لحاظ تاریخی مفهوم کمالگرایی بهعنوان روانشناختی و شخصیتی مورد توجه عده زیادی از روانشناسان مانند فروید[۹۴]، آدلر و هورنای قرار گرفته است. با این حال، مدت زیادی در محاق فراموشی بود. اما در دو دهه پایانی قرن بیستم توجه روانشناسان به این مقوله و نقش آسیبزای آن معطوف گردید. همچنین، در همین زمان بود که کمالگرایی از حالت تک بعدی خارج گردید و بهعنوان سازه ای چندبعدی مطرح شد (فراست و همکاران ، ۱۹۹۱؛ هویت و فلت، ۱۹۹۱).
الیس(۱۹۷۳) اضطراب و اختلالهای رفتاری را زاده طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان میداند، به همین دلیل وجود چند اعتقاد در ذهن فرد را غیرمنطقی میداند که با کمالگرایی ارتباط بیشتری دارد که در این جا فقط به دو مورد آن اشاره خواهد شد :
اعتقاد به اینکه، لازمه احساس ارزشمندی، وجود حداکثر لیاقت و کمال و فعالیت شدید است. این تصور نیز امکان پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن، فرد رابه اضطراب و بیماری روانی مبتلا می کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی در فرد به وجود میآورد. به این ترتیب، زندگی فرد همواره با شکست همراه خواهد بود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۶۵).
اعتقاد فرد به اینکه، برای هر مشکلی همیشه یک راه درست و کامل وجود دارد و اگر انسان به آن دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعهآمیز خواهد بود (شفیعآبادی و ناصری، ۱۳۶۵).
نظریه فروید (۱۹۷۵)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:05:00 ب.ظ ]