تمرکز بر اشتباهات، پریشانی و نگرانی از اشتباه­کردن.

معیارهای بالا برای دیگران، انتظار عملکرد کامل و درست از دیگران.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

نیاز به تایید، تمایل به جستجوی تایید و توجه از سوی دیگران و حساسیت نسبت به انتقاد.

نظم و سازماندهی، تمایل به منظم و مرتب بودن.

ادراک فشار از سوی والدین، احساس نیاز به عملکرد کامل و بی­نقص جهت جلب تایید و توجه والدین.

هدف­مندی، برنامه ­ریزی قبلی و تعمق در تصمیم­ گیری­ ها و پرهیز از عملکرد تکانشی.

نشخوار فکر، تفکر وسواس­گونه و مداوم در اشتباهات گذشته و اعمالی که کامل نبوده ­اند یا درباره اشتباهاتی که در آینده رخ خواهد داد.

تلاش برای عالی­بودن، تمایل به کسب نتایج کامل و دستیابی به معیارهای عالی .

۲-۴-۱ ویژگی­های کمال­گرایی
برخی از ویژگی­های کمال­گرایی و افراد متصف به آن در سطور قبل ذکر شد، اما افراد کمال­گرا به طور کلی در چند ویژگی عمده مشترک­اند که در ادامه بیان می­گردند:
الف- تدوین استانداردهای بسیار دشوار و سطح بالا
ویژگی­های خاص کمال­گرایی توسط متخصصین بالینی همچون هاماچک (۱۹۷۸) به­خوبی توصیف شده است. او مشاهده نمود که افراد کمال­گرا در مورد کارهای در دست اقدام خود، اضطراب بسیار بالایی دارند. به زعم آنان، این کارها و وظایف باید به طور کامل و مطلقاً خوب انجام شود،کوشش­های این افراد -حتی در بهترین حالت خود- هرگز به اندازه کافی خوب نیست (شه بخش و عزیزی، ۱۳۹۳؛ به نقل از هاماچک، ۱۹۷۸). این افراد برای خود استانداردها و اهداف دشواری را تعیین می­ کنند که فراتر از توانایی­هایشان است. ماهیت دشوار و شخصی این استانداردها به توضیح اینکه، چرا افرادکمال­گرا همواره در تلاش برای “بهتر” انجام دادن کارها هستند، کمک می­ کند. از طرفی، افراد کمال­گرا در حیطه­هایی از زندگی که اهمیت شخصی دارند، استانداردهای بالایی را در نظر می­گیرند و در حیطه­هایی که اهمیت شغلی اندکی دارند یا اصلاً شخصی نیستند، استانداردهایشان چندان سطح بالا نیست. به­عنوان مثال، زنی که به بی­اشتهایی مبتلاست، ممکن است استانداردهای دشوار و شخصی مربوط به رژیم غذایی را مصرانه دنبال کند، اما احتمال اینکه در حیطه­هایی همچون فوتبال، استانداردهای سطح بالایی را دنبال کند، بسیار کم است، زیرا این حیطه­ها برای او از اهمیت چندانی برخوردار نیستند (شافران و همکاران،۲۰۰۲).
ب- تفکر همه یا هیچ[۷۹]
برای افراد کمال­گرا، تنها دو نقطه انتهایی یک محور است که موجودیت دارد. آنان از تشخیص نقطه میانی محور عاجزند. بنابراین، یا باید در اوج لذت باشند یا در حضیض ذلت، علیرغم تلاش­ های بسیارشان پی می­برند که رسیدن به کمال غیر­ممکن است و در نتیجه زمان زیادی را صرف رفت و آمد در دو طرف انتهایی محور می­ کنند. کسب ۹۵ یا حتی ۹۹ درصدی هدف مورد نظر برای آنان، در حکم شکست تلقی می­ شود (شافران و همکاران، ۲۰۰۲). طبق نظر بورنز (۱۹۸۰)، “افراد کمال­گرا تجارب خود را در حالتی دو مقوله­ای ارزشیابی می­ کنند، یعنی یا سفید یا سیاه، خاکستری برای آنان مفهومی ندارد. تفکر دو مقوله­ای باعث می­گردد تا فرد کمال­گرا از ارتکاب گناه بهراسد و نسبت به آن واکنش افراطی نشان دهد.
پ- نیاز به کنترل خویش[۸۰]
کمال­گرایان خود را وقف پیگیری استانداردهای دشوار و شخصی خویش می­ کنند، این امر مستلزم خود­کنترلی بسیار بالایی است. این خودکنترلی معمولاً شامل محدود نمودن فعالیت­های لذت­بخشی است که مستقیماً با فعالیت و پیگیری هدف مورد نظر ارتباطی ندارد (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
ت- ارزیابی از عملکرد[۸۱]
افراد کمال­گرا پس از تدوین استانداردهای بسیار بالا، عملکرد خود را در راه رسیدن به آن استانداردها به طور مکرر و سخت­گیرانه مورد ارزیابی قرار می­دهند. علاوه بر ارزیابی عملکرد، نحوه پیگیری استانداردها نیز مورد ارزیابی قرار می­گیرد. برخی افراد از پیامدهای منفی تلاش خود، به­عنوان گواهی بر این مدعا استفاده می­ کنند که اهداف و استانداردهایشان به اندازه کافی دشوار و سطح بالا نبوده ­اند و بنابراین باید تلاش و جدیت بیشتری به خرج دهند (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
ث- شکست­ها در رسیدن به استانداردها[۸۲]
افرادکمال­گرا استانداردها و عملکرد خود را به روش سوگیرانه ارزیابی می­ کنند. چنین سوگیری­هایی شامل توجه انتخابی به “شکست” و به حساب نیاوردن “موفقیت” است (بورنز ۱۹۸۰، هولندر ۱۹۷۸، نقل از شافران و همکاران، ۲۰۰۲). این امر مستلزم بذل توجه به اشتباهات فرضی یا واقعی است، تا بخش­هایی از عملکرد که به خوبی و با موفقیت انجام شده است.
ج- تعلل در انجام وظایف[۸۳]
برای برخی از افراد کمال­گرا، ترس از شکست در رسیدن به اهداف و استانداردهایشان به قدری آزارنده است که شروع انجام وظایف خود را به تاخیر می­اندازد و در نیمه راه از ادامه کار صرف نظر می­ کنند و یا کاملاً از انجام آن اجتناب می­ورزند (شه بخش و عزیزی، ۱۳۹۳؛ به نقل از هاماچک، ۱۹۷۸).
چ- انتقاد از خود[۸۴]
افراد کمال­گرا پس از شکست در رسیدن به اهدافشان به سرزنش و انتقاد خود می­پردازند. این امر در یکی از سوالات مربوط به مقیاس کمال­گرایی بورنز (۱۹۸۰) به خوبی قابل مشاهده است: “شکست در کاری مهم، به این معنی است که من شخص موفقی نیستم” و به طور مشابه در خرده مقیاس نگرانی در مورد اشتباهات، فروست و همکاران (۱۹۹۱) نیز وجود دارد: “اگر در کار یا تحصیلم شکست بخورم، فرد کاملا شکست­خورده­ای محسوب می­شوم”.
ح- رسیدن به استانداردها و اهداف به صورت موفقیت­آمیز
افراد کمال­گرا گاهی به اهداف و استانداردهای مورد نظر خود می­رسند. این موفقیت ممکن است دو پیامد را برایشان به­دنبال داشته باشد. اول اینکه، از این موفقیت به­عنوان تقویت­کننده ­ای برای پیگیری اهداف بعدی استفاده می­ کنند و نحوه ارزیابی از خود در آنان، با این موفقیت، بهبود می­یابد (بورنز،۱۹۸۰). دوم اینکه، ممکن است آن استانداردها را به­عنوان استانداردها و اهدافی بسیار سطح پایین ارزشیابی کنند. به­ طور کلی، اگر استانداردها و اهداف فرد قابل دسترسی باشند، این گونه تفسیر می­شوند که آن­ها از دشواری لازم برخوردار نبوده ­اند. به­عنوان مثال، ممکن است حتی با وجود کسب بالاترین نمره در آزمون، این جور برداشت کند که آزمون مورد نظر بسیار ساده بوده است (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
نیاز به کامل بودن، شخص را برای تخریب شخصیت خود در فشار مضاعف قرار می­دهد، اگر در انجام انتظارات دور از واقعیت موفق نشود، خود را فرد شکست­خورده­ای قلمداد می­ کند، زیرا در انجام کاری که از او انتظار می­رفته، موفق نشده است. برای سنجش تلاش­ها با پیشرفت کار، هیچ­گونه روش عینی و هیچ شانسی که بتوان طعم موفقیت را چشید وجود ندارد (شافران و همکاران، ۲۰۰۲).
خ- پایبندی بیش از حد به “بایدها و نبایدها”
افراد کمال­گرا زیر سلطه “بایدها و نبایدها” قرار دارند. آنان خود را مقید به رعایت قوانین خشک و انعطاف ناپذیری می­دانند که تخطی از آن­ها در حکم قانون­شکنی و ارتکاب به گناهی نابخشودنی تلقی می­گردد. همچنین، برخی از بایدهای مورد علاقه افراد کمال­گرا را شامل موارد زیر می­داند: باید بهتر از دیگران باشم، نباید عصبانی شوم، باید کارم را به طرز متفاوتی انجام دهم، باید بهتر شناخته شوم، باید سخت ترکار کنم/ مطالعه کنم (بورنز، ۱۹۸۰).
۲-۴-۲ کمال­گرایی بهنجار[۸۵]
فلت و هویت (۲۰۰۶) با تمایز بین کمال­گرایی بهنجار و نابهنجار معتقد است که کمال­گرای بهنجار از تلاش و رقابت برای برتری و کمال لذت می­برد و در عین حال محدودیت­های شخصی را به رسمیت می­شناسد. محققین پیشنهاد می­ کنند که از دو بعد باید به کمال­گرایی نگریست؛ یک بعد مثبت با عنوان کمال­گرایی بهنجار که با مسائلی چون تلاش برای برتری، معیارهای شخصی بالا، ارزشیابی مثبت از موفقیت گذشته، توقعات مثبت در روابط و عملکردهای بهتر در ارتباط است، بعد مثبت، سازگارانه یا بهنجار که با تلاش برای موفقیت و دستیابی به معیارهای بالا قرین است.
۲-۴-۳ کمال­گرایی نابهنجار[۸۶]
کمال­گرای نابهنجار به دلیل انتظارات غیر­واقع بینانه هرگز از عملکرد خود خشنود نخواهد شد و از منظرخودش هرگز کاری را خوب انجام نمی­دهد که بتواند ازآن احساس لذت ببرد. این افراد ناشکیبا و بی­نهایت خود انتقادگرند (فلت و هویت، ۲۰۰۶). بعد نابهنجار که با مسائلی چون نگرانی بیش از حد در مورد اشتباهات، شک در مورد اعمال، احساس اختلاف بین انتظارات و نتایج و پیامدهای منفی مانند اضطراب و استرس، ترس از ارزشیابی منفی و عزت نفس ضعیف ارتباط دارد، کمال­گرایان نابهنجار هم می­توانند به سطح بالای عملکرد برسند، اما این ورزشکاران با ترس از خراب­کاری و شکست برانگیخته شده و اغلب خسته و وامانده می­شوند و به­ندرت احساس رضایت­مندی از انجام خوب کارها دارند و در درازمدت در خطر واماندگی قرار دارند. علاوه­برآن، افراد با کمال­گرایی نابهنجار، ممکن است از موقعیت­هایی که به تلاش فرد برای رسیدن به معیارهای کمال­گرایانه­اش نیاز دارد، دوری کنند و یا به­عبارتی دچار به تعویق انداختن کارها شوند، آن­ها تمایل شدید در به تأخیر انداختن کارها دارند، زیرا میل به کامل و بدون عیب انجام دادن کارها، آن­ها را ناخوشایند می­ کند. گاه ممکن است به دلیل احتمال عدم دسترسی به معیارهای کمال­گرایانه، کارها را به طور ناقص رها کنند (فراست و همکاران،۱۹۹۱).
۲-۴-۴ کمال­گرایی خودمدار
وردی (۱۳۷۸)، کمال­گرایی خودمدار را شامل کوشش­های فرد برای دستیابی به خویشتن کامل با توجه به معیارهای افراطی، ارزشیابی سخت­گیرانه از رفتار خود تعریف کرده ­اند. این بعد از کمال­گرایی از درون نشات می­گیرد و فرد در آن، از انگیزه­های قوی برای کامل بودن و ایجاد حالتی برتر در میان افراد همسان خود برخوردار است.
کمال­گرایی خودمدار عبارت است از تمایل به وضع معیارهای غیرواقع بینانه برای خود، تمرکز بر نقص­ها و شکست­ها در عملکرد، همراه با خود نظارتگری­های دقیق. این شکل از کمال­گرایی، نزدیکترین بعد به سازه­ای است که غالباً به­عنوان کمال­گرایی شناخته شده است (اتخاذ اهداف بااستانداردهای شخصی بالا، همراه با ارزیابی انتقادی مفرط) (هویت و فلت، ۱۹۹۱).
۲-۴-۵ کمال­گرایی دیگرمدار
کمال­گرایی دیگر­مدار، بیانگر تمایل به داشتن انتظارات افراطی و ارزشیابی انتقادی از دیگران است. این نوع کمال­گرایی با خصومت و سرزنش دیگران همراه است. این جنبه در اصل همان کمال­گرایی خود­مدار است، اما رفتار کمال­گرایی به سوی دیگران جهت­گیری شده است (اتخاذ استانداردهای به شدت بالا، همراه با یک ارزیابی سخت و شدید از دیگران). (هویت و فلت، ١٩٩۱).
این بعد از کمال­گرایی، شامل انتظارات غیر­واقع بینانه برای دیگران و ارزیابی سخت­گیرانه از کارکرد آنان است (به­عنوان مثال، “هر کاری که دیگران انجام می­ دهند باید از کیفیتی عالی و سطح بالا برخوردار باشد” (شافران و همکاران،۲۰۰۲). چنین کمال­گرایی بسته به اعتقادات و انتظارات افراد مهمی که در زندگی فرد نقش دارند، به وجود می­آید. در این حالت، فرد سعی می­ کند به­عنوان یک شخص مهم، از خود انتظاراتی داشته باشد، انتظاراتی که معمولاً مردم از یک فرد مهم و بزرگ دارند. در این وضعیت، فرد کمال­گرا مجموعه ­ای از استانداردها را برای خود قائل می­ شود که با آن­ها افراد محیط خود را می­سنجد. مثلاً برای بسیاری اهمیت دارد فردی که با وی معاشرت می­ کند، دارای همان استانداردهای رفتاری و عقیدتی باشد و در غیر این صورت، خود را از وی دور نگه می­دارد.
۲-۴-۶ کمال­گرایی جامعه­مدار
کمال­گرایی جامعه­مدار به احساس ضرورت رعایت معیارها و برآورده ساختن انتظارات القا شده از سوی افراد مهم به منظور کسب تأیید، اطلاق می­ شود (داشتن این ادراک که دیگران از آن­ها انتظارات کامل بودن داشته و به گونه­ ای سخت و شدید آن­ها را مورد ارزیابی قرار می­دهند). (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
این بعد از کمال­گرایی به ادراکی اشاره دارد که فرد از دیگران دارد، مانند این باور که دیگران انتظارات غیرواقعی را بر او تحمیل می­ کنند، او را سخت­گیرانه مورد ارزیابی قرار می­ دهند و به او به خاطر کامل و بی­نقص بودن فشار می­آورند (به­عنوان مثال، “مردم هیچ انتظاری غیر از کامل بودن از من ندارند”، “برآوردن انتظارات دیگران برایم مشکل است”، “مردم اطرافم از من انتظار دارند که در هر کاری موفق باشم”) (شافران و همکاران،۲۰۰۲).
در کمال­گرایی جامعه­مدار، شخص مجدداً از بعد دیگری بر روی روابط خود و سایر افراد تکیه کرده و شرایط خاصی را بنا می­نهد. چنین فردی که متاثر از تجویزهای این و آن است، پیوسته سعی می­ کند خود را با خواسته­ های این و آن تطبیق دهد و آن شود که آن­ها می­خواهند. در این حالت، فرد زندگی خود را بر اساس خواسته­ های مردم تنظیم می­ کند و در نتیجه نسبت به انتظارات آن­ها بسیار حساس و زودرنج می­ شود. از نظر چنین فردی، ارزش­هایی که دیگران برای زندگی اجتماعی قرار داده­اند، در درجه اول اهمیت قرار دارند و سعی می­ کند تا آن­ها را در خود استوار سازد و از آن­ها تبعیت کند (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۴-۷ کمال­گرایی نرمال و نوروتیک
همچنین، در تعریف دیگری، دو بعد نوروتیک و نرمال برای کمال­گرایی در نظر گرفته شده است. کمال­گرایان نرمال، استانداردهای بالایی برای خود تنظیم می­ کنند، در عین حال، در برابر موقعیت، احساس آزادی می­ کنند، به خود اجازه­ی اشتباه کردن می­دهند، احساس خوبی در بهره­ی عملکرد خود دارند و به نسبت، اشتباهات خود را می­پذیرند، اما کمال­گرایان نوروتیک، استانداردهای بالایی در هر موقعیت تدوین می­ کنند و هرگز عملکرد خود را تأیید نمی­ کنند (فلت و هویت، ۲۰۰۳).
۲-۴-۸ کمال­گرایی از دیدگاه ­های مختلف
نظریه آلفرد آدلر[۸۷] (۱۹۳۷-۱۸۷۰)
مهمترین کلمه که منظور آدلر را نشان می­دهد که اغلب آن را مترادف با برتری به کار می­برد کمال­گرایی است (شولتز، ۱۳۸۵). ما برای ایده­هایی تلاش می­کنیم که در ذهنمان وجود دارد، به نظر آدلر چهار روش برای مقابله با حقارت و ضعف وجود دارد.

 

 

بعضی از افراد ضعف­های خود را به طور واقع­بینانه می­پذیرند و به اندازه توانایی­های خود تلاش می­ کنند تا آن ضعف را برطرف کنند (شولتز، ۱۳۸۵).

عده ای تسلیم ضعف خود می­شوند و آن را بزرگتر از واقعیت می­پندارند (شولتز، ۱۳۸۵).

برخی دیگر ضعف­های خود را از طریق انتقام از دیگران جبران می­ کنند (شولتز، ۱۳۸۵).

عده­ای دیگر، ضعف­های خود را انکار می­ کنند و به صورت افراطی بیش از توانایی خود سعی در جبران آن می­نمایند و اهدافی عالی و دست­نیافتنی برای خود تعیین می­ کنند (شولتز، ۱۳۸۵).

اما این عقیده که تلاش برای پیشرفت و دستیابی به شایستگی هر چه افزون­تر، امری عادی است، شاید به بهترین نحو از سوی آدلر(۱۹۵۶) ابراز شده است. در نظام روانی آدلر، اثبات خویش یک غریزه ساده نیست، بلکه در حکم غریزه ممتاز است. یعنی برانگیزاننده اصلی، عمل و رفتار آدمی است و به­عنوان اصل تبیین واکنش­های انسانی به کار می­رود. در حقیقت اثبات خود را به منزله واکنشی می­داند که در برابر احساس کهتری، واقعی یا تخیلی بروز می­ کند. آدلر تلاش برای برتری را، به­عنوان واقعیت اساسی زندگی به شمار می­آورد، برتری هدف نهایی است که در جهت آن تلاش می­ کند. منظور آدلر از این مفهوم، تلاش برای کمال است. واژه کمال از کامل­کردن و تمام­کردن است، این هدف فطری در جهت کامل­­شدن به سوی آینده جهت­گیری شده است، به نظر آدلر هدف نهایی برتری یا کمال، می ­تواند شخصیت و رفتار فرد را تبیین نماید (آدلر، ۱۹۵۶).
نظریه کارن هورنای[۸۸] (۱۹۵۰-۱۸۸۵)
هورنای (۱۹۵۰)، کمال­گرایی را به­عنوان “استبداد بایدها[۸۹]” تعریف کرده است و به ارتباط عمیق آن با طیف وسیعی از مشکلات آسیب­شناختی اشاره کرده است. وی فهرستی مشتمل بر ده نیاز را که در همه افراد کم و بیش وجود دارد نام می­برد. یکی از این نیاز ها میل به کمال و انتقاد پذیری است. دارنده این نیاز پیوسته بیمناک است که مبادا مرتکب اشتباهی شود و مورد انتقاد قرار گیرد، چنین فردی می­کوشد هیچ نقطه ضعفی از خود نشان ندهد و برای اینکه نقایص و معایب خود را به طور کامل از میان ببرد یا از نظر دیگران مخفی بدارد، بی­اندازه به انتقاد و ایراد حساس است و کمال مطلوب را جستجو می­ کند. البته تمایل انسان با حفظ ظاهر و نیاز او به کامل بودن امری طبیعی است ولی آنچه در شخص روان­رنجور مورد بحث و قابل توجه است، این است که تظاهر به قدری اغراق­آمیز می­ شود که همه­ی شخصیت او مبدل به یک ماسک می­ شود، به طوری که احتیاجات واقعی او تحت­الشعاع میل او قرار می­گیرد. به عقیده هورنای (۱۹۵۰)، نظم دهی موشکافانه و دقیق، خرده­گیری­ها و عیب­جوییهای مداوم و دیگر رفتارهایی از این قبیل که، جنبه­ های مصنوعی و غیر مصنوعی از نیاز به کسب بالاترین درجه از برتری را نشان می­دهد، از نشانه­ های عمده کمال­گرایان است. علاوه بر این­ها، گاهی کمال­گرایی در سطوح عمیق­تر، فقط احساس برتری را در بر نمی­گیرد، بلکه روشی برای کنترل زندگی است.
هورنای (۱۹۵۰) معتقد بود که همه انسان­ها (بهنجار و روان­رنجور)، تصویری از خود می­سازند که ممکن است بر پایه واقعیت باشد یا نباشد. در اشخاص بهنجار، خودانگاره بر اساس ارزیابی واقع­بینانه از توانایی­ها، استعدادها، ضعف­ها، هدف­ها و روابط با دیگران قرار دارد. این انگاره، در چارچوب روابط با دیگران، برای شخصیت، حس اتحاد و یکپارچگی تامین می­ کند و اگر قرار باشد که فرد به استعداد کامل، حالتی از خود­شکوفایی دست یابد، خودانگاره باید خود واقعی را به وضوح نشان دهد. اشخاص روان­رنجور، که تعارض بین شیوه ­های ناسازگاری رفتار را تجربه می­ کنند، شخصیتی دارند که ویژگی­های آن، عدم اتحاد و ناهماهنگی است (شافران و منسل، ۲۰۰۱).
نظریه ژانت (۱۸۹۸)
ژانت[۹۰] (۱۸۹۸)، به نقل از ایجان[۹۱] ( ۲۰۰۵)، اولین فردی بود که در خصوص کمال­گرایی نوشت. اوکما­­ل­گرایان را افرادی با عقاید محکم و ثابت می­دانست و در نتیجه، سختی عقاید وانعطاف ناپذیری، یکی از اولین خصوصیاتی بود که درباره کمال­گرایی مطرح شد. به عبارت دیگر، کمال­گرایی به منزله تمایل پایدار فرد به وضع معیارهای کامل و دست نیافتنی و تلاش برای تحقق آن­ها که با خود ارزشیابی­های انتقادی از عملکرد شخصی همراه است، تعریف شده است (فروست[۹۲] و همکاران،۱۹۹۱). کمال­گرایی تمایل در جهت بی­نقص بودن است وکمال­گرایان افراطی مردمی هستند که می­خواهند در همه جنبه­ های زندگی­شان بی­عیب باشند (هویت و فلت،۱۹۹۱).
نظریه آلبرت الیس (۱۹۵۸-۱۹۱۳)
آلبرت الیس[۹۳] (۱۹۶۲) نخستین نظریه پرداز شناختی بود که کمال­گرایی را شرح داد. او کمال­گرایی را به­عنوان یکی از دوازده باور غیر­منطقی اساسی تعریف کرد که منجر به پریشانی روان­شناختی می­ شود. الیس کمال­گرایی را چنین شرح داده است: پذیرش این باور که فرد باید کاملاً با هوش، لایق و شایسته بوده و در تمام امور ممکن پیشرو باشد، به جای این باور که خود را به­عنوان فردی ناسالم بپذیرد، یعنی موجودی که با محدودیت­های عمومی انسان رو به روست و جایز الخطاست (الیس، ۱۹۷۳). الیس معتقد است باورهای غیر­منطقی بر این اساس است که یک راه حل دقیق و کامل برای هر کاری وجود دارد و چنانچه این راه پیدا نشود فاجعه است. از لحاظ تاریخی مفهوم کمال­گرایی به­عنوان روان­شناختی و شخصیتی مورد توجه عده زیادی از روان­شناسان مانند فروید[۹۴]، آدلر و هورنای قرار گرفته است. با این حال، مدت زیادی در محاق فراموشی بود. اما در دو دهه پایانی قرن بیستم توجه روان­شناسان به این مقوله و نقش آسیب­زای آن معطوف گردید. همچنین، در همین زمان بود که کمال­گرایی از حالت تک بعدی خارج گردید و به­عنوان سازه ای چندبعدی مطرح شد (فراست و همکاران ، ۱۹۹۱؛ هویت و فلت، ۱۹۹۱).
الیس(۱۹۷۳) اضطراب و اختلال­های رفتاری را زاده طرز تفکر خیالی و بی ­معنی انسان می­داند، به همین دلیل وجود چند اعتقاد در ذهن فرد را غیر­منطقی می­داند که با کمال­گرایی ارتباط بیشتری دارد که در این جا فقط به دو مورد آن اشاره خواهد شد :

 

 

اعتقاد به این­که، لازمه احساس ارزشمندی، وجود حداکثر لیاقت و کمال و فعالیت شدید است. این تصور نیز امکان­ پذیر نیست و تلاش وسواسی در راه کسب آن، فرد رابه اضطراب و بیماری روانی مبتلا می­ کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی در فرد به وجود می­آورد. به این ترتیب، زندگی فرد همواره با شکست همراه خواهد بود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۶۵).

اعتقاد فرد به این­که، برای هر مشکلی همیشه یک راه درست و کامل وجود دارد و اگر انسان به آن دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه­آمیز خواهد بود (شفیع­آبادی و ناصری، ۱۳۶۵).

نظریه فروید (۱۹۷۵)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:05:00 ب.ظ ]