الف- بازگشت به عذاب
« وَأَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَقِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(سوره سجده: آیه ۲۱و۲۰)
و اما عصیان پیشگان، منزلگاهشان آتش است. هر گاه بخواهند از آن بیرون آیند، بار دیگر آنها را به آن باز می گردانند و به آنها می گویند: بچشید عذاب آتشی را که دروغش می پنداشتید. و عذاب دنیا را پیش از آن عذاب بزرگ تر، به ایشان بچشانیم تا بازگردند.
نحوه استدلال: قطب الدین شیرازی در شرح حکمه الاشراق، در تبیین استدلال می‌گوید:
« و قوله تعالی « کلما أرادوا أن یخرجوا منها» أی: من النیران المختلفه التی هی درکات جهنم؛ یعنی ابدان الحیوانات أعیدوا فیها فی تلک النیران التی هی الابدان»؛ گفتار خداوند متعال که فرمود:
«هر گاه بخواهند از آن بیرون آیند» منظور این است که اگر بخواهند از آتش های گوناگونی که همان درکات جهنم، یعنی بدن های حیوانات است، بیرون آیند، بار دیگر آنها را به آن آتش یعنی بدن ها بازگردانند.
بر این اساس، می توان استدلال را این گونه تقریر کرد:
۱-مراد از آتش بدن حیوانات است. در نتیجه، خروج از آتش به معنای مرگ و انتقال آنها، و «اعاده در آتش به معنای حلول به بدن حیوانات است.
۲- اگر تناسخ تحقق نیابد، نمی توان گفت: هر گاه بخواهند از آن بیرون آیند، بار دیگر آنها را بدان بازگردانند؛ زیرا چنین گزاره ای قضیه شرطیه است و بر این معنا دلالت می کند که هر گاه ارواح از ابدان خارج شوند دوباره به آن بازگردانده می شوند و این سیر همچنان ادامه می یابد و چیزی مانع آن نخواهد شد.
۳- تالی نادرست است؛ زیرا خداوند متعال به چنین مسئله ای خبر داده است.
نتیجه: در نتیجه، مقدّم هم نادرست است و تناسخ نه تنها محال نیست، بلکه تحقق یافته است.
با این بیان، نحوه استدلال به آیه کاملاً روشن می شود و آن اینکه:
اولاً، باید در معنای «نار» دخل و تصرف کرد و معنای آ ن را به بدن حیوانات تغییر داد.
ثانیاً، چون در قرآن به وقوع چنین حادثه ای خبر داده شده، پس حتماً تناسخ اتفاق افتاده، و چون به صورت یک گزاره حقیقیه به آن اشاره شده، امری دایمی است به گونه ای که اهل عذاب همیشه در ابدان حیوانات قرار گرفته، عذاب می بینند.
اشکال این استدلال در مقدمه نخست است؛ زیرا اطلاق آتش بر ابدان حیوانات خلاف ظاهر است و هیچ قرینه ای بر ارتکاب چنین خلاف ظاهری وجود ندارد، بلکه قراین موجود خلاف این معنا را اثبات می کنند. بنابراین، آیه به عذاب آخرت اشاره دارد که از آن به عذاب آتش تعبیر می شود، و هیچ کتاب لغتی «نار» را به بدن حیوان معنا نکرده است. هیچ یک از مفسران حتی احتمال این معنا را هم نداده اند، چه رسد به اینکه آیه را این گونه تفسیر کنند، بلکه آنها تصریح کرده اند که آیه به جاودانگی در عذاب جهنم اشاره دارد که عذابی بزرگ تر و در برابر عذاب دنیوی است که عذابی ناچیز است؛ عذابی که در آیه بعدی به آن اشاره شده است.
ب-چارپایان و پرندگان؛ امت هایی امثال شما.(سهروردی،۱۳۷۲، ص۸۳)
« وَمَا مِن دَآبَّهٍ فِی الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ یَطِیرُ بِجَنَاحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُکُم مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ»(انعام، آیه ۳۸)
هیچ جنبنده‌ای نیست که در زمین باشد و پرنده ای نیست که به وسیله بال های خود پرواز کند، مگر اینکه ملت هایی همانند شمایند. ما چیزی را در کتاب فروگذار ننمودیم. سپس به سوی پروردگارشان محشور خواهند شد.
گروهی از مفسران نیز بسان شیخ اشراق، در تفسیر این آیه، به استناد تناسخیان به این آیه اشاره کرده، به نقد و بررسی آن پرداخته اند؛.ولی تبیین روشنی از نحوه استدلال به آیه ارائه نداده و جالب اینکه برخی بر این نکته تأکید کرده اند که تناسخیان تنها بر اینکه حیوانات هم تکلیف دارند به این آیه تمسک جسته اند، در حالی که چنین ادعایی با انکار تناسخ نیز سازگار است. بنابراین تقریر استدلال به گونه ای که مورد نظر تناسخیان باشد، نیاز به دقت بیشتری دارد. در این میان، علامه طباطبائی به تبع قطب الدین شیرازی،.با عبارت کوتاهی به نحوه استدلال حیوانات نیست، مگر اینکه امت های انسانی نظیر شما بودند که پس از مرگ، به ابدان حیوانات منتقل شده، به صورت حیوان در آمده‌اند.(طباطبائی، ۱۴۱۷، چ۵، ج۷، ص۸۳)
نحوه استدلال
۱)اگر تناسخ تحقق نیابد مثلیت بین انسان و حیوانات درست نخواهد بود؛ زیرا شباهتی بین انسان و حیوان وجود ندارد، مگر اینکه ارواح انسان ها پس از مرگ، به ابدان حیوانات حلول کرده، به دلیل روح انسانی که در کالبد حیوانات وجود دارد، شباهت بین آنها و انسان ها معنا پیدا کند.
۲) تالی باطل است؛ زیرا خدای متعال بین انسان ها و حیوانات مثلیت برقرار کرده، می فرماید: آنها امت هایی همانند شمایند.
نتیجه: بنابراین، تناسخ تحقق یافته است.
اشکال این استدلال در اصل ملازمه است؛ زیرا مشابهت، تنها در معنایی نیست که تناسخیان به آن اشاره کرده اند، بلکه مشابهت های دیگری نیز وجود دارند که مفسران به آن اشاره نموده اند؛ مانند:
-تشابه در اسرار آفرینش که بر عظمت و قدرت خدا دلالت می‌کند.(کاشانی، ۱۴۲۳، ص۳۸۷)
– تشابه در نظام اجتماعی بین حیوانات که در سایه آن نیازهایشان را تأمین می‌کنند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
از این رو، آنها نیز مانند انسان ها مدنی بالطبع هستند و نیازهایشان را به صورت اجتماعی تأمین می نمایند.
-تشابه در ارزاق، مرگ و میر و اعمال و کردار که بدون حساب و کتاب نیست.
– تشابه در ادراک و فهم و مشاعر، به گونه ای که حیوانات در حد خویش، از ادراک و شعور برخوردارند، هر چند به اندازه شعور انسانی نباشد. (طیب، ۱۳۷۸، ص۵۹)
– تشابه در مرگ ومیر، حشر ونشر وحساب وکتاب.(طبرسی، ج۱، ص۳۷۶)
تشابه در شئون اجتماعی و تکلیف به دلیل بهره مندی از شعور و حشر و نشر .(طباطبائی، ج۷، ص۹۰-۷۲)
با وجود این همه احتمال، چگونه می توان احتمالی را برگزید که نه تنها شاهد محکمی ندارد، بلکه شواهد زیادی بر خلاف آن وجود دارند که مفسران به سبب آنها، از احتمال تناسخ دوری جسته اند و حتی اگر دلیل محکمی بر تعیین یکی از احتمالات نداشته باشیم، باز هم مجرد احتمال نافی استدلال خواهد بود.
ج) مسخ برخی از امتها
« قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَهً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِکَ شَرٌّ مَّکَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِیلِ» (سوره المائده، آیه ۶۰)
آیا شما را از کسانی که در نزد خدا کیفری بدتر از این دارند خبر بدهم؛ کسانی که خدایشان لعنت کرده و بر آنها خشم گرفته و آنها را بوزینه و خوک و پرستشگر طاغوت گردانیده است؟ اینان را بدترین جایگاه است و از راه راست گم گشته‌ترند.

پایان نامه حقوق

« فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ» (الاعراف، آیه ۱۶۶)
و چون از ترک چیزی که از آن منعشان کرده بودند سرپیچی کردند، گفتیم: بوزینگانی مطرود شوید!
نحوه استدلال
۱)اگر تناسخ محال باشد مسخ نیز محال است؛ زیرا استحاله تناسخ ملازم استحاله همه انواع آن است و مسخ نیز نوعی از انواع تناسخ است.
۲)تالی ناتمام است؛ زیرا به نص صریح قرآن، برخی از امت‌های پیشین به عذاب مسخ دچار شدند و به صورت بوزینه و خوک در آمدند.
نتیجه: بر این اساس، تناسخ محال نیست؛ زیرا همین که فردی از آن محقق شود، برای اثبات آن کافی است، چه رسد به این که نوعی از آن درباره افراد زیادی اتفاق افتد.
در نقد چنین استدلالی، می‌توان گفت: مسخ ملکوتی غیر مسخ ملکی است که از اقسام تناسخ ملکی است؛ زیرا در مسخ ملکوتی، نفس از بدن انسان به بدن دیگری منتقل نمی‌شود؛ بلکه همان بدن انسانی به بدن حیوانی تبدیل می‌شود، در حالی که در مسخ ملکی، نفس انسان پس از این که با مرگ از بدن انسانی جدا شد به بدن حیوانی منتقل می‌شود.
با این وصف به خوبی روشن می‌شود مسخی که در این دو آیه از آن خبر داده شده است، هیچ ارتباطی با تناسخ ملکی ندارد، زیرا ارواح مسخ شدگان قوم بنی اسرائیل به بدنهای دیگر منتقل نشد، بلکه همان بدنهای انسانی به بدن‌های حیوانی تبدیل گردید.(ر.ک. طباطبائی،۱۳۶۴، ج۱، ص۲۸۰-۲۱۰/ کاشانی،۱۳۷۰، صص۷۶-۷۴)

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

د-حشر بر صورتهای حیوانی

آیاتی از قرآن و روایات زیادی از منابع حدیثی ما بر این معنا تأکید می‌کنند که انسان‌ها در قیامت، به صورت‌های گوناگونی محشور می‌شوند که بخشی از آنها حتی به صورت حیواناتی مانند بوزینه، خوک و حیواناتی زشت‌تر از آنها محشور می‌شوند.
که به برخی از آنها اشاره می‌نماییم:
« وَمَن یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاء مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا »(سوره اسراء، آیه ۹۷)
و هر که را خدا هدایت کند، هدایت شده است و هر که را گم راه سازد جز خدا برایش سرپرستی نیابی و در روز قیامت، آنها را بر چهره ایشان، کور و لال و کر محشور می‌کنیم و جهنم جایگاه آنهاست که هر چه شعله آن فرو نشیند، بیشترش می‌افروزیم.
استدلال کنندگان «وجوه» را این گونه تفسیر کرده‌اند: «علی وجوهم، أی: علی صور الحیوانات المتنکسه الرؤوس».(قطب الدین شیرازی، ص۴۷۱)
رسول خدا e می‌فرمایند:
«آنچنان که زندگی می‌کنید می‌میرید و آنچنان که می‌میرید مبعوث می‌شود و آنچنان که مبعوث می‌شوید محشور می‌گردید».( احسائی، ۱۴۰۵، ج۴، ص۷۲)
امام صادق u از امیرالمؤمنین u نقل می‌کنند که حضرت فرمودند:
«مردم در قیامت به صورت خران محشور می‌شوند و شما به صورت تک تک محشور شده، به جانب بهشت برده می‌شوید.»( مجلسی، ۱۳۴۸، ص۴۴)
نحوه استدلال
۱-معاد جسمانی مسلماً تحقق پیدا می‌کند.
۲- حشر جسمانی به صورت حیوانات زمانی تحقق می‌یابد که نفوسی که با مرگ از بدنها خارج شده‌اند در بدن حیواناتی قرار گیرند که در زمان حشر شکل یافته‌اند.
نتیجه: در نتیجه، وقوع تناسخ ضرورت دارد.
اشکال استدلال، به این دسته از آیات و روایات این است که دلیل اخص مدعایست؛ زیرا مدعا اثبات همه انواع تناسخ، حتی تناسخی است که هندیان به ان اعتقاد دارند، در حالی که دلیل مزبور تنها ضرورت تناسخی را اثبات می‌کند که در جریان معاد جسمانی اتفاق می‌افتد و هندیان و کسانی که به تناسخ دائمی باور دارند به شدت آن را انکار می‌کنند.
ملاصدرا، که معاد جسمانی را تنها با جسم مثالی می‌داند،نه جسم عنصری، به این استدلال پاسخ داده که ضرورت معاد جسمانی به ضرورت تناسخ نمی‌ انجامد، بلکه آیات و روایاتی که در اینجا بر تناسخ ملکی اقامه شده‌اند تنها تناسخ ملکوتی را اثبات می‌کند.(ملاصدرا، ۱۳۶۶،، ص۲۷۲-۲۷۱/ همان،۱۳۷۹،، ج۹، ص۱۵۴)

 

۲-۱۰-دیدگاه نهایی سهروردی در باب نظریه تناسخ

عدم تصریح سهروردی در کتاب حکمه الاشراق در تأیید یا رد نظریه تناسخ، شارحان و مفسران حکمت اشراقی را با نظرات و تحلیل‌های متفاوت و متباینی مواجه ساخته است. برخی به تناسخی بودن شیخ اشراق حکم داده، و برخی دیگر وی را منکر نظریه تناسخ دانسته، عده‌ای دیگر موضع سهروردی را در این باره، مبهم و ناشفاف دانسته شده و معتقدند که دچار تردید بوده است و بالاخره برخی بر آنند که او در “حکمه الاشراق” تنها در صدد توضیح مسأله تناسخ بوده است. اینک برای کشف منظر شیخ اشراق، نگاهی کوتاه به برخی از اظهار نظرها نسبت به موضع وی در باب تناسخ و نیز به برخی از مباحث مطرح شده در کتاب “حکمه الاشراق” که در داوری نسبت به دیدگاه سهروردی در این کتاب، مؤثر است خواهیم داشت:
“شهروزی” از مهمترین شارحان حکمه الاشراق از جمله کسانی است که بر قائل بودن سهروردی به نظریه تناسخ و همدلی وی با تناسخیان تأکید ورزیده است. وی در شرح خود بر حکمه الاشراق چنین می‌نویسد:
«و الشیخ قرر فی الکتاب و اختار من مذاهب التناسخ مذهب من یقول بجواز التناسخ من البدن الانسانی الی ابدان الحیوانات الجائز انتقال بعضها الی بعض دون النبات و المعادن»(شهروزی، شرح حکمه الاشراق، ص ۵۲۰)
در این دیدگاه، شهروزی تصریح می‌کند که شیخ اشراق پس از ذکر نظریه‌های گوناگون در باب تناسخ، قول به امکان انتقال نفس انسانی به بدن حیوان را می‌پذیرد، امّا به روشنی پیداست که شهروزی عدم تصریح سهروردی به صحت نظریه تناسخ، اهمیت چندانی قائل نشده است. نکته قابل توجه در مورد شهروزی این است که وی ظاهراً از جمله معتقدان به تناسخ است و گر چه در شرح حکمه الاشراق بر این نکته تصریح نمی‌کند امّا در کتاب دیگر خود به نام “الشجره الالهیه” بر این اعتقاد خود تصریح می‌کند.(ر.ک.شهرزوری، الشجره الالهیه، ص ۴۰۱-۴۲۰)
کلام وی در شرح حکمه الاشراق چنین است:
و قد مال کل حکیم فاضل متأله الی هذا الرأی (ای التناسخ) من فارس و بابل و الیونان و الهنه. فیقولون ان النفوس الکامله تتجرد بعد المفارقه البدنیه بالکلیه…… فالسعداء غیر الکاملین لا یتخلصون بالکلیه بل تنتقل علاقتهم الی الاحرام الفلکیه و الاشقیاء الی الاجساد الحیوانیه.(شهرزوری، شرح حکمه الاشراق، ص۵۲۰)
به نظر می‌رسد این باور شهرزوری درباره این که قول به تناسخ مورد اتفاق کل حکیمان بوده است در انتساب این قول به شیخ اشراق و فهم او از کلمات سهروردی در حکمه الاشراقبی تاثیر نبوده است. قطب‌الدین شیرازی شارح مهم حکمه الاشراق، برداشتی متفاوت از شهرزوری از عبارات حکمه الاشراق دارد. کلام وی در این رابطه چنین است:
و ذهب المنصف- علی ما یشعر به ظاهر تقریره، و ان لم یعتقد صحته، کما یتبین- الی أن علاقه نفوس المتوسطین من السعداء تنتقل الی الاجرام الفلکیه و الأشقیاء الی الاجساد الحیوانیه منتقله من بعض الحیوانات الی بعض، دون المعادن و النبات.(قطب الدین شیرازی، شرح حکمه الاشراق، ص۴۵۸)
در این جمله قطب الدین شیرازی تصریح می‌کند که سهروردی به رغم ظاهر کلامش اعتقادی به صحت نظریه تناسخ نداشته است.
ناگفته نماند که برخی دیگر از شارحان حکمه الاشراق بر قطب الدین شیرازی نسبت به برداشتش از کلمات سهروردی، خرده گرفته‌اند. از جمله صاحب کتاب انواریه در این رابطه می‌نویسد:
«آنچه شارح (قطب‌الدین شیرازی) بیان کرده است، تقریر مذهب افلاطون و قدماست نه مذهب مصنف، زیرا که منصف، مذهب خود را در فصل علیحده بیان کرده است»( هروی، انواریه، ص۱۵۶)
ذکر این نکته لازم است که مراد صاحب انواریه، فصل سوم از مقاله پنجم کتاب حکمه الاشراق است که سهروری در آن، ادله قائلان و منکران تناسخ، هر دو را ضعیف دانسته است.
محمد شریف هروی، که از دیگر شارحان و مترجمان حکمه الاشراق به زبان فارسی است، در شرح خود بر این کتاب که به انواریه موسوم است، ضمن تبیین عبارت سهروردی مبنی بر آن که قول به تناسخ و اعتقاد به انتقال نفوس ناقصان به بدن حیوانات از معتقدات اشراقیان است، درباره سهروردی بر آن است که وی به هیچ یک از تناسخ یا رد آن یقین ندارد. کلام وی چنین است:
«نزد اشراقیان مذهب مشائین صحیح نیست زیرا که مزاج صیاصی حیوانات دیگر غیر از انسان، استعداد قبول نور انوار قاهره ندارد، چنان که سابقاً مذکور شده است. و چون اثبات و نفی تناسخ نزد مصنف، متقین نیست چنانکه که سابقاً مذکور شده شده است. و چون اثبات و نفی تناسخ نزد مصنف، متقین نیست چنانکه بعد از این صریح خواهد گفت و بنابر آن، گفته است که واجب الصحه نیست.»
که صاحب انواریه این توضیح را در شرح این عبارت سهروردی آورده است:
«و عند هؤلاء (تناسخین) ما یقال ان کل مزاج یستدعی من النورالقاهر نوراً متصرفاً، فکلام غیر واجب الصحه، اذ لا یلزم فی غیر الصیصیه الانسانیه.»( هروی، انواریه، ص۱۶۰)

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:11:00 ق.ظ ]