۱- فقر کالری: افرادی که در روز کمتر از ۲۲۵۰ تا ۲۵۰۰ کالری دریافت کنند در این دید فقیر محسوب می شوند.
۲- فقر در آمد: طبق تعریف بانک جهانی در این طبقه بندی به افرادی که روزانه کمتر از یک دلار حقوق دریافت می کنند، فقیر مطلق و به کسانی که کمتر از ۲ دلار و بیشتر از یک دلار در روز درآمد دارند، فقیر نسبی اطلاق می شود.
۳- فقر سبد نیازهای اساسی روزانه: اشخاصی که به هر دلیل قادر به تامین نیازهای اساسی روزانه خود و خانواده خود، از قبیل خوراک، پوشاک، مسکن، امکانات آموزشی و بهداشتی نیستند در این گروه قرار می گیرند.
۴-فقر شاخص های توسعه انسانی: فقرای این گروه از شاخص های توسعه انسانی محروم و یا به آنها دسترسی کمی دارند. این شاخص ها عبارتند از: امید به زندگی، پیشگیری ازمرگ و میر کودکان زیر ۵ سال، امکان آموزش ابتدایی اعضاء خانواده، دسترسی به آب آشامیدنی سالم، برخورداری از سیستم دفع زباله مناسب و دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی است.
۵- فقر فرصت ها: با در نظر گرفتن شاخص های توسعه انسانی مذکور در بند ۴، در صورت محروم بودن طبقات وگروه هایی خاص از این شاخص ها فقر فرصت ها پدید می آید. برای مثال اگر به دلایلی روستائیان، مهاجران، زنان، اقلیت ها و معلولین فرصت برخورداری از این امکانات را نداشته باشند.
۱- ۶ – ۳- سنجه های فقر
برای این که تعریف شود فقیر در این تحقیق به چه کسی اطلاق می گردد، لازم است که معیارهای مختلف سنجش فقر مورد بررسی قرار گیرد. لذا در اینجا به بررسی سنجه های فقر می پردازیم که بخش هایی از آن از کتاب” توسعه و نابرابری ” محمد جواد زاهدی برگرفته شده است:
سنجش فقر به منظور مقایسه موقعیت ها صورت می پذیرد و هدف از آن این است که روشن شود که از وضعیت های داده شده کدام یک با فقر بیشتری همراه است. این مقایسه ممکن است ترتیبی یا عددی باشد. در مقایسات ترتیبی، افزایش یا کاهش نابرابری در طول زمان و بر حسب مکان و یا تاثیر پذیری آن از سیاست ها مورد توجه قرار می گیرد، درحالیکه در مقایسه عددی تفاوت موجود در میزان رفاه(یا به عکس میزان فقر) بر حسب مقادیر کمی بازگو می شود. نکته مهمی که در سنجش فقر باید مد نظر داشت، شرایط منظومه ای یا حوزه ای مقایسه است؛ به این معنی که ممکن است شخص یاخانواده ای در منظومه یا مجموعه شرایط مکانی و زمانی ویژه ای فقیر ارزیابی شود، ولی در مجموعه یا حوزه دیگری متوسط یا حتی مرفه تلقی شود.
نظریه مورد اجماعی درباره سنجه های نابرابری اجتماعی وجود ندارد، نظریه های موجود در این زمینه کلی بوده و برحسب روش های به کار گرفته شده در سنجش نابرابری و فقر تعریف می شوند. این روشها را می توان به پنج گروه زیر طبقه بندی کرد:
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۱- رویکردهای مفهومی سنجش رفاه
این رویکردها مجموعه روش هایی را در بر می گیرد که نحوه دسترسی به مولفه های رفاه اساس داوری است.در این راستا برخی صرفا به جنبه های رفاهی مادی نظیر میزان دسترسی به برخی کالاها و برخی به جنبه های کمتر مادی توجه دارند. شالوده رویکرد رفاه گرا بر رتبه بندی ترجیحات نسبت به کاللاها مبتنی است و با تابع مطلوبیت نشان داده می شود. طبق نظر “آمارتیاسن” رفاه خوب زیستن است که همانا توان زندگی طولانی، خوب تغذیه شدن، سالم بودن، با سواد بودن و نظایر آن را در بر می گیرد. در مقابل رویکرد رفاه گرا، رویکرد عدم رفاه است که بر اساس محرومیت از برخی کالاها تعریف و طیف وسیعی از محرومیت سنجی های مادی و معنوی را در بر می گیرد. در هر دو رویکرد رفاه گرا یا عدم رفاه گرا، روی کالاها و خدماتی معین تاکید گذاشته می شود، با این فرق که در رویکرد رفاه گرا سنجه ها اساسا معطوف به دسترسی به کالاها و خدمات مصرفی است، ولی در رویکرد عدم رفاه گرا، عدم دسترسی یعنی اشکال ویژه محرومیت کالایی، مثلا تغذیه ناکافی، پوشاک نامناسب و یا مسکن فقیرانه مورد توجه قرار می گیرد.
۲-رویکردهای بررسی الگوی مصرف تغذیه
استفاده از “ضریب انگل” یکی از رایج ترین شیوه های تحلیل در این رویکرد است. در این رویکرد از سنجه مصرف واقعی استفاده می شود که عبارت است از تقسیم کل مخارج اسمی تمام کالاها و خدمات بر شاخص هزینه زندگی و مقیاس هم ارزی به دست می آید. البته این نوع مطالعه بیشتر اطلاعاتی درباره کم غذایی و سوء تغذیه به دست می دهد که به تنهایی مبین میزان فقر و یا اصلا فقیر بودن یا نبودن نمی دهد.
۳- تعیین خطوط فقر:
اساس این رویکرد، مبتنی بر تعریف سطح از پیش تعیین شده ای از استاندارد زندگی است که به خط فقر موسوم است و طبق آن کسانی که زیر این خط قرار دارند، فقیر و کسانی که در بالای آن قرار دارند، غیر فقیر محسوب می شود. اشکال این رویکرد آن است که اگر چه خطوط فقر واقعا وجود دارند، اما دیدگاه قابل پذیرش یکسانی درباره آن وجود ندارد.
تعریف خط فقر بر تفسیرهای رفاهی مبتنی نیست، بلکه استانداردها و تعاریف ویژه خود را دارد که در مقایسه محلی، ملی یا حتی بین المللی تعریف می شوند. “راوالیون” تابع عمومی سنجش فقر بر مبنای تعریف خط فقر را به این صورت تعریف کرده است:
P = P (Z / U , L )
که در آن Z خط فقر،U میانگین توزیع متغیرهایی است که فقر با آن سنجیده می شود وL منحنی لورنز است که تمامی اطلاعات درباره نابرابری های نسبی را در بر دارد.
مهمترین روش هایی که در رویکرد تعیین خطوط فقر به کار گرفته می شود عبارت است از:
– تعیین خط فقر مطلق: خط فقری تصور می شود که بر حسب سطح زندگی و در طول کل دامنه مقایسه فقر ثابت است.
– تعیین خط فقر نسبی: فقری است که در طول آن دامنه بوده و هرچه سطح زندگی متوسط بالاتر باشد این خط نیز بالاتر خواهد بود.
فقر مطلق معمولا برای کشورهای توسعه نیافته و فقر نسبی برای کشورهای پیشرفته مناسب تر است.
تعیین خطوط فقر بر مبنای نیازهای اساسی: در این شیوه ها خط فقر با مشخص ساختن برخی نیازهای اساسی فقر که با حوزه مقایسه فقر مرتبط است، تعریف می شود. مهمترین نیازهای اساسی شامل غذا، پوشاک و مسکن است.
تعیین خط فقر ذهنی: بر مبنای قضاوت افراد درباره حداقل سطح زندگی، که در یک جامعه خاص مورد اجماع است، تعریف می گردد.
خطوط فقر دوگانه و چند گانه: در این روش دو یا چند خط فقر تعریف می گردد که خط پایین از شاخص هایی نظیر خطر جدی بی غذایی، بی سرپناهی، بیکاری، معلولیت و … محاسبه می گردد.
در همین راستا بانک جهانی دو خط فقر را به عنوان خط فقر نسبی و مطلق تعیین کرده است و کلیه افراد دارای درآمد کمتر از ۱ دلار در روز در زیر خط فقر مطلق و کلیه کسانی که بین ۱ تا ۲ دلار در روز درآمد دارند را زیر خط فقر نسبی محسوب می نماید.
دکتر زاهدی اصل در کتاب رفاه اجتماعی، سنجش فقر را بر اساس خط فقر اینگونه توصیه می کند:
به طور کلی فقر را با سه نوع شاخص که در اندازه گیری فقر عمومیت دارد مورد سنجش قرار می دهند:
۱- مصرف سبد خالص از کالا
۲- هزینه کل
۳- درآمد کل
برای تعیین خط فقر باید سبد معین و استانداردی از کالا تعریف نمود و آنرا با سطح درآمدها مقایسه کرد. کسانی که درآمدشان کمتر از هزینه تامین یک سبد کالاهای اساسی باشد زیر خط فقر می باشند.(منبع ۵ )
۴ – ارزیابی میزان شیوع فقر بدون پیمایش خانوار:
این روش مبتنی بر کابرد معرف های کلی اقتصادی یا اجتماعی در سطوح کلان است. در این روش می توان توابعی را بر حسب تعدادی از متغیرهای اساسی و ضروری که معرف سطح در آمد یا سطح زندگی کلان در جامعه کل، نقاط شهری یا نقاط روستایی هستند، تخمین زد و بر اساس آن تصویری عمومی و کلی از وضعیت کلی نابرابری های اجتماعی در جامعه به دست آورد.
عکس مرتبط با اقتصاد
از روش سنجش نابرابری بدون پیمایش خانوار به طور گسترده ای در گزارش های سالانه درباره توسعه انسانی (از ۱۹۹۰به بعد) بهره گیری می شود.
متغیرهای مورد استفاده در این مطالعات دوره ای صرف نظر از شاخص مرکب توسعه انسانی از این قرار است:
نمایه های محرومیت انسانی
سنجش موقعیت زنان
سنجش فاصله بین شهر و روستا
نمایه های بهداشتی
امنیت غذایی
نمایه ارتباطات
سنجش سرمایه گذاری اجتماعی
سنجش رشد شهر نشینی
نمایه های جمعیتی
سنجش میزان سست شدن ساختارهای اجتماعی
روش سنتی رایج در اقتصاد، سنجش جوامع بر اساس متوسط در آمد سرانه و سنجش جمعیت بر اساس طبقه بندی در آمدی بوده است. این روش های سنجش ابتدایی، اگرچه در مجموع بخشی از تمایزات موجود را نشان می دهد اما قادر به نمایاندن واقعیات نابرابری نیست، در نتیجه اقتصادشناسان، به منظور غلبه بر این نارسایی بتدریج با ابداع و کاربرد وسیع شاخص هایی نظیر ضریب جینی و ضریب انگل و منحنی لورنز کوشش های ثمر بخشی را برای تدفین روش شناختی مطالعات نابرابری در حیطه علم اقتصاد به عمل آوردند.
۵- شاخص توسعه انسانی :
شاخص توسعه انسانی به دنبال کوشش های بین المللی برای تشخیص سطوح توسعه یافتگی کشورها و میزان برخورداری ملت ها و مردم جوامع سیاسی ( کشورها ) از آغاز دهه۱۹۹۰ مطرح گردید و بتدریج به یکی از مهم ترین و معتبرین شاخص ها برای تشخیص نابرابری های اجتماعی در سطح بین المللی بدل شد.
شاخص توسعه انسانی شاخصی مرکب و مشتمل بر این سه شاخص اساسی است :
۱- امید به زندگی (طول عمر) (p1)
۲- حضور آموزشی (دانش) (p2)
۳- در آمد (استاندارد مناسب زندگی)(منبع۱۰ )
در میان عوامل فوق محرومیت اول در ارتباط با احتمال بقای انسان هایی است که در سنین اولیه عمر خود در معرض خطر مرگ و میر قرار می گیرند. عامل دوم ناتوانی در خواندن و نوشتن و توانایی ارتباط با دیگران را مورد بررسی قرار می دهد و متغیر سوم امکانات زندگی را بررسی می کند که در کشورهای در حال توسعه از ترکیب سه متغیر زیر زیر تعیین می گردد:
۱- درصد مردمی که به آب سالم دسترسی ندارند.
۲-درصد مردمی که به خدمات بهداشتی دسترسی ندارند.
۳- درصد کودکان کم وزن زیر ۵ سال.
P3 میانگین ساده درصدهای فوق می باشد. فرمول برآورد شاخص فقر انسانی بر این اساس عبارت است از:
HPI -۱ = [۱/۳(P13 + P23 + P33)] ۱/۳
درکشورهای صنعتی، علاوه بر سه شاخص فوق،شاخص چهارمی به نام محرومیت اجتماعی نیز اضافه می شود که بیشتر در ارتباط با بیکاری می باشد.نتیجه این فرمول اعدادی هستند که بر ای کشورهای مختلف قابل مقایسه می باشند.
۱-۶- ۴ – فقر و حاشیه نشینی
بین فقر و حاشیه نشینی،ارتباطی نزدیک وجود دارد. دکتر پیران در مقاله”شهرنشینی شتابان و ناهمگون”،حاشیه نشین را شخصیتی می داند که از پیوند دو نظام فرهنگی متفاوت و گاه متخاصم ظهور می کند.چنین موجود دو رگه ای در آن واحد خود را متعلق به هر دو نظام فرهنگی می داند و در عین حال خود را متعلق و متمایل به هیچکدام از آنها نمی داند.
در فرهنگ فقر مقصود از حاشیه نشینی بیشتر اشاره به احساس در حاشیه بودن فقرا است نه سکونت در حاشیه جغرافیایی شهر ها.بدین معنا که گاه محلاتی در داخل شهرها به دلیل اینکه ساکنان با آنچه فرهنگ حاشیه نشینی خوانده میشود فاصله ای ندارند،محلات حاشیه ای محسوب می گردند.
۱-۶ -۵- مفهوم فرهنگ
از آنجا که در میان دیدگاه ها و نظریه های موجود در ارتباط با فقر، این تحقیق، بیشتر رفتارهای فرهنگی فقرا و فرهنگ حاکم بر رفتارهای آنها را مورد بررسی قرار می دهد، مناسب است که نگاهی نیز به فرهنگ و مقصود ما از آن در این تحقیق داشته باشیم:
در دایره المعارف ویکی پدیا (WikiPedia) آمده است:
به طور معمول فرهنگ عبارت است از ساختارهای رفتارهای انسانی بر اساس تعریف “ادوارد تایلر”، فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنی ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین،عادات و هرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان به عنوان عضو جامعه کسب شده است.(منبع۲۳)
“رالف لینتون” فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب میداند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و میان افراد مشترک است.