تخصص اصلی ابن میثم در کلام است و شرح او از لحاظ کلامی شاید برترین شرح نهجالبلاغه باشد.
مؤلف از اقوال متکلمان و حکما بسیار استفاده کرده است.
به عنوان نمونه آورده است:
ما نقل عن تالیس الملطی وکان من مشاهیر الحکماء القدماء.[851]
و همچنین مینویسد:
ما وجدتُه فی کتاب بلینوس الحکیم الذی سمّاه الجامع لعلل الأشیاء.[852]
و گاهی از افلاطون نقل میکند.[853]
او عبارات واجب الوجود، ممکن الوجود، هیولی، جوهر… و نظیر این کلمات را به کار میبرد.[854]
د. آموزه های صوفیانه
از امتیازات بحرانی ورود به ساحت عرفان و شهود است تا جایی که او را عالم ربانی و غواص بحار معارف و حقایق و لطایف گفتهاند.[855]
او خود در تعریف عارف واصل، مینویسد:
قد ثبت فی علم کیفیة السلوک ان وصول العارف انما یحق اذا غاب عن نفسه فلحظ جناب الحق من حیث انه هو فقط.[856]
ابن میثم مقامات پنجگانه سلوک (مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و مجاهده) را معرفی میکند و از اصطلاحات معمول صوفیانه بهره زیادی برده[857] و از کلمات آنها و افراد مشهور عرفا نام میبرد و استفاده میکند.[858] و [859]
2. ابن ابی جمهور
ابن ابی جمهور در مُجلی مِرآة المنجی علم کلام را آمیخته با مباحث فلسفی و عرفانی و قواعد سیر و سلوک متصوفه و خلاصهای از تهذیب اخلاق نوشته است. او در این کتاب کوشیده میان کلام و فلسفه (مخصوصاً افکار شیخ اشراق) و عرفان (به ویژه عقاید ابن عربی و شارحان او) تطبیق دهد و با تأویل آیات و روایات سازگاری تشیع با تصوف را نشان دهد.
این امر تا آنجا واضح است که محققانی چون هانری کربن، ابن ابی جمهور را از ادامه دهندگان تفکر سید حیدر آملی (ح 794 ق) در توجه به حکمت الهی شیعی و آمیختگی آن با عرفان ابن عربی دانستهاند و او را از عوامل ظهور مکتب فلسفی اصفهان قلمداد کردهاند.[860]
او حتی شرحی بر حکمت اشراق دارد که بدایة النهایة فی الحکمة الاشراق نام دارد.[861]
این همه نشان از توجه و نگرش او نسبت به حکمت و علوم عقلی است.
علاّمۀ مجلسی، در عین حال که تصریح کرده مواردی از کتابهای احسایی در تألیف بحارالأنوار، حدیث نقل میکند؛ امّا در بخش توثیق مصادر بحارالأنوار، نوشته است:
کتاب «غوالی اللثالی» وإن کان مشهوراً و مؤلّفه فی الفضل معروفاً، لکنّه لم یمیّز القشر من اللباب وأدخل أخبار متعصبی المخالفین بین روایات الأصحاب، فلذا اقتصرنا منه علی نقل بعضها ومثله کتاب نثر اللثالی.[862]
محقّق بحرانی، در مقام نقد مرفوعۀ زراره که ابن ابی جمهور روایت کرده، مینویسد:
انّا لم نقف علیها فی غیر کتاب عوالی اللثالی، مع ما هی علیه من الرفع والإرسال وما علیه الکتاب المذکور من نسبة صاحبه إلی التساهل فی نقل الأخبار والإهمال وخلط غثها بسمینها وصحیحها بسقیمها کما لا یخفی علی من وقف علی الکتاب المذکور.[863]
شیخ انصاری نیز در فرائد الأصول، سخن شیخ یوسف بحرانی را نقل و تأیید کرده است.[864] پس از شیخ انصاری، برخی دیگر از فقیهان و اصولیان نیز به نقد کتاب عوالی پرداختهاند.[865]
شیخ حرّ عاملی، در نگارش وسائل الشیعة، از عوالی بهره نبرده که میتواند نشانۀ عدم اعتماد وی به این کتاب باشد. در هامش نسخۀ اصل خاتمۀ وسائل، به نقل از شیخ حرّ، به نام کتابهایی که مورد اعتماد وی نبوده و در نتیجه، مورد استفاده وی نبودهاند، اشاره شده که کتاب عوالی، المجلی والأحادیث الفقهیۀ ابن ابی جمهور نیز از جملۀ آنهاست.[866] نویسندۀ روضات الجنّات نیز از منتقدان ابن ابی جمهور است.[867]
برخی نیز به دفاع از ابن ابی جمهور و آثار او از جمله عوالی اللثّالی پرداختهاند که از آن میان، میتوان به سیّد نعمة الله جزائری در شرح خود بر عوالی، محدّث نوری در خاتمة مستدرک[868] اشاره کرد. مرحوم آیة الله سیّد شهاب الدین مرعشی، با دستهبندی نقدهای مطرح دربارۀ کتاب و نویسندۀ آن، به اختصار به آنها پاسخ داده است.[869]
مأخذ بسیاری از از روایاتی که در متون و محافل فقهی متأخّر متداول شده، کتاب عوالی است؛ مانند این روایت که: «الناس مسلّطون علی انفسهم». برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

ovinyaban.ir/wp-admin/post-new.php#footnote-885″>[886]
برخی از مهمترین شاخصه های اخباریگری عبارت است از: حرمت اجتهاد، تقسیم خبر و حدیث به صحیح و ضعیف، انحصار ادله در کتاب و سنت، حجت بودن علم و عدم حجیت ظن، غلط بودن تقسیم مردم به مجتهد و مقلد، عدم حجیت ظواهر قرآن، قطعی الصدور بودن همۀ روایات کتب اربعه، عدم حجیت مستقلات عقلیه، عدم اجرای برائت اصلیه در تعارض اخبار، بطلان قیاس منصوص العلة و تنقیح مناط و…[887] .
3. اخباریگری در بحرین
بررسی اینکه آیا محدثان متقدم بحرین با افکار اخباریگری چه نسبتی داشتهاند نیاز به جستجو و فحص زیادی دارد. لازم است همه یا بیشتر آثار و تألیفات آنها مورد دقت قرار گیرد تا از آنجا که این کار در حجم و فرصت چنین نوشتاری نیست آن را به عهدۀ فرصتی دیگر میگذاریم.
اما کوتاه سخن اینکه یکی از مهمترین شخصیتهای متقدم بحرینی که فعالیتهای زیادی داشته و هم فقیه و محدث بوده و هم کلامی صوفی مشرب، ابن ابی جمهور احسایی است.
برجستهترین محدثی که شائبه پیشینۀ اخباریگری نسبت به او مطرح شده است، احسایی است.
برخی معتقدند ابن ابی جمهور احسایی، از جمله کسانی بوده که راه را بر اخباریان هموار کرده، او در رسالهای با عنوان العمل باخبار اصحابنا به اقامه ادلهای در این زمینه پرداخته و اثبات کرده، عمل کردن به مطلق اخباری که در کتب ما وارد شده، لازم است.[888]
نقد و بررسی
به نظر میرسد این نسبتی که به ابن ابی جمهور داده شده است، احتیاج به بررسی و تحقیق دارد. زیرا در مقابل برخی مانند میرزا عبدالله اصفهانی و سید نعمت الله جزائری[889] نسبت تصوّف به او دادهاند و اصفهانی اضافه میکند: تندروی او در تصوف سبب شد که حق وی از بین برود.[890] کتابهایی که ابن ابی جمهور با رویکرد صوفیانه و عرفانی مانند المجلی لمرآة المنجی و شرح زاد المسافرین نوشته است نشان از گرایش شدید عرفانی و کلامی اوست..[891] برخی دیگر مانند قاضی نورالله شوشتری و محدث بحرانی و نوری میگوید: او از مجتهدین امامیه است.[892]
در بحث مربوط به رویکرد عقلگرایی و صوفیانه مختصری از افکار احسایی را ذکر کردیم که با آموزه های اخباری‌گری به کلی ناسازگار است و گفتیم که او سعی در تلفیق تفکرات عرفانی و روایی داشته است که مشخص است این شیوه از اخباریها بیگانه است.
مرحوم آیت الله مرعشی نجفی میگوید: اینکه نسبت اخباری به او دادهاند خلاف آن چیزی است که از کلماتش در برخی کتب او بر میآید. کسی که به آثار او مراجعه کند، این مطلب برای او روشن میشود، که او مذاقی متوسط بین اصولیه و اخباریه داشته است.[893]
همچنین آنچه به ابن ابی جمهور نسبت داده شده که رسالهای در پذیرش تمام اخبار دارد و مشرب اخباریه را در آن طی کرده صحیح به نظر نمیرسد. زیرا برای او کتاب دیگری با عنوان کاشفة الحال عن احوال الاستدلال ذکر کردهاند[894] که با مسلک اخباریگری اصلاً سازگار نیست. گذشته بر آن جمعی از محققین مانند میرزا حسین نوری و آقا بزرگ تهرانی این دو کتاب را یکی میدانند و مطالبی که در کتاب کاشفة الحال است تأیید میکنند.[895] با مراجعه به کتاب کاشفة الحال که با نسخه های خطی متعدّد مقابله شده[896] و به چاپ رسیده میتوان به حقیقت رسید. وی این کتاب را به درخواست بعضی از سادات نوشته که از او خواسته بود کتابی در بیان چگونگی استدلال بر احکام شرعیه و اخذ آنها از ادلۀ اصولیه و امارات شرعیه و مقدمات استدلال بنویسد.
وی در این کتاب در رابطه با علم اصول میگوید: علمی است که مدار شریعت و اساس فقه از آن استفاده میشود، و ممکن نیست فرعی را بدون آن شناخت. سپس کتبی را در علم اصول مانند مبادی الاصول، تهذیب الاصول و منتهی الاصول علامه معرفی میکند که طلاّب آنها را بخوانند.[897] این دیدگاه ابن ابی جمهور برخلاف دیدگاه استرآبادی است که میگوید: علم اصول از اصول اهل سنت گرفته شده است.[898]
ابن ابی جمهور در رابطه با علم رجال و تقسیم اخبار میگوید: هر چند ما در اخبار متواتر احتیاج به علم رجال نداریم ولی در اخبار آحاد ناچاریم نسبت به حالات راوی شناخت پیدا کنیم؛ زیرا فقها که احادیث را به چهار قسم، صحیح، موثق، حسن و ضعیف تقسیم کردهاند و به سه قسم آن عمل نمودهاند مبتنی بر شناخت حالات رُوات است.[899]
ولی اخباریان معتقدند ما احتیاج به علم رجال نداریم و ذکر اسناد از باب تبرّک و تیمم است، و تقسیم اخبار از کتب عامّه گرفته شده است.[900]
همچنین ابن ابی جمهو
ر معتقد است که خبر واحد بدون قرینه را حجت است،[901] ولی استرآبادی آن را حجت نمیداند.[902]
ابن ابی جمهور قائل است که ما در تمام احکام قطع به حکم شرعی نداریم.[903] اما استرآبادی معتقد است در تمام احکام علم و قطع به حکم شرعی داریم.[904]
ابن ابی جمهور میگوید: هیچ شکّی در تحقّق و ثبوت اجماع وجود ندارد و بیشتر امت اسلامی بر وجود اجماع و حجیت آن اتفاق نظر دارند.[905] اما استرآبادی اجماع را از مخترعات اهل سنت میداند.[906]
ابن ابی جمهور حکم عقل را قبول دارد لذا در شبهات تحریمیه قائل به برائت اصلیه است.[907] در حالیکه استرآبادی آن را قبول ندارد.[908]
ابن ابی جمهور ظواهر قرآن را حجت میداند.[909] ولی استرآبادی قائل است که بدون تأیید از معصومین حجیت ندارد.[910]
ابن ابی جمهور سنّت نبوی را حجت میداند[911] و حال آنکه استرآبادی سنت نبوی را بدون تأیید از ائمه معصومین حجت نمیداند.[912]
ابن ابی جمهور اجتهاد و تقلید از مجتهد را قبول دارد،[913] ولی استرآبادی آنها را حرام میداند و میگوید: فقط باید از معصوم تقلید کرد.[914]
به هر حال این سخن که ابن ابی جمهور از کسانی است که راه را بر اخباریان هموار کرده، با مطالبی که در آثار وی است، سازگار نیست. به قول میراز حسین نوری جز حدس و تخمین چیز دیگری نیست.[915]
با این وصف و گذشتن از ابن ابی جمهور به عنوان شخصیتی که برخی معتقدند او پیشگام اخباریگری بوده است، محدثی که در مسیر این شائبه باشد به نظر نمیرسد. با این وصف نمیتوان اخباریگری قرون یازدهم به بعد را متکی به عمل محدثین متقدم بحرین دانست.
نتایج و پیشنهادات
الف: نتایج
وجود راویان و محدثان چشمگیر در یک منطقه، تدوین آثار حدیثی در آن، شکلگیری اندیشۀ تأثیرگذار و وجود حلقه های درسی در یک ناحیۀ جغرافیایی از شرایط و لوازم صدق عنوانِ یک مرکز حدیثی است. بیشتر این خصوصیات در بحرین قدیم وجود داشته است. خلاصه‌ای از نتایج پژوهش در این مرکز حدیثی چنین است:
1ـ ضمن فصل اوّل به تفصیل موقعیت جغرافیایی بحرین معرفی شد و گفتیم که منظور از بحرین در منابع تاریخی همۀ سرزمینهای ساحل غربی و جنوبی خلیج فارس بین بصره و عُمان است که امروزه شامل کویت، احساء، قطر و در نهایت مجمعالجزایر بحرین کنونی است.

مهمترین مناطق تاریخی و حدیثی این منطقه هجر، احساء، مشقّر، غابه، دارین، قطیف، خَط و اوال است.
مهمترین ساکنان بحرین را عربهاه تشکیل میدهند که به صورت قبائل در این منطقه حضور داشتهاند و از میان این قبایل عبدالقیس تأثیرگذارترین آنها در تاریخ تشیع و به خصوص در فعالیتهای حدیثی هستند.
2ـ اسلام در سال هشتم هجرت با نامۀ پیامبر اکرمˆ به وسیلۀ علاءبن حضرمی به بزرگان بحرین وارد این ناحیه شد. جنگهای رده، فتنۀ خوارج، شورش صاحب الزنج، جنبش قرامطه را باید مهمترین حوادث و دورانهای اثرگذار در تاریخ بحرین دانست. بدون تردید این جریانها اثرهایی را بر فعالیتهای حدیثی و نقل و انتقال محدثان داشته است.
3ـ از سؤالات برجستۀ این پژوهش این بود که فعالیتهای حدیثی از چه زمانی در بحرین شروع شده و دارای چه ادواری بوده است؟

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:03:00 ق.ظ ]