گـرم عــیب بــاشد هــنر نــیز هســت هنـــر بیـن شــو ای بــهـتر بــهــتران
( قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵ : ۳۴)
زن، مظهر عشق، صفا و مهر:
از نظر ژاله فراهانی، زن خالق عشق، صفا و صمیمیت است. او گفته هر چند ممکن است گه گاهی این عشق و صمیمیت در زندگی هایی که در آن به زن، ستم روا داشته می شود یا زن مورد اذیت و آزار قرار می گیرد، کم رنگ شود، ولی هیچ گاه این خصیصه الهی که مخصوص زن بوده و در وجود او، از همان ابتدای خلقت به ودیعه نهاده شده، از بین نرفته و از بین رفتنی هم نیست. می توان گفت از آن جا که ژاله خود نیز یک زن بوده با وجود سختی ها،رنج ها و مشکلات، به خود اجازه نداده که از این ویژگی زنانه، بی هیچ گفت و شنیدی بگذرد و حرفی از آن به میان نیاورد. بنا بر این فراهانی در جای جای دیوان خود، زن را به این مفهوم ( مظهر عشق و صفا ) توصیف کرده و آنان را موجوداتی قابل اکرام و ستایش می دانسته است. او گفته، کافی است که این زنان از طرف مقابل خود، ذره ای مردانگی و عدالت ببیند، آن موقع است که می توان مشاهده کرد که آنان، همانند خورشیدی، صفا و صمیمیت خود را بدون هیچ گونه توقع و چشم داشتی بر همگان ارزانی می دارند.
زن سرآپا مهــر و پا تــا سر فروغ دوسـتی است
تیرگی بگداز تا چــون مــه سـر از خــاور زنم
مردمی بنما نه مردی، عدل و دین بنما نه جور
تا ســرای کیــنه را قــفــل صــفا بــر در زنـم
(همان : ۸)
و یا :
بــودم جــمالی از در عشــق و صــفا ولی
کنـدم ز لطـف شـوی دل ازجسـت جـوی عـشـق
(همان : ۴۱)
او در جای دیگر نیز گفته :
نـوحـــه بادا نــغمه ام گــر جز نوای مهر زن
پــرده ای دیــگر سُــرایـم یـا رهـی دیـگـر زنـم
( همان: ۸۰)
زن، احساس بی نظیر:
ژاله در ابیات زیر، زنان را دارای احساس و ادراک بی نظیر می داند. از نظر او فقط خود زنان هستند که می توانند این احساس را درک کنند و بفهمند. از دید این شاعر، مردان از درک و فهم این احساس، عاجز و ناتوانند. فراهانی توضیح داده وگفته اگر چه زنان از نظر صورت و هیکل همانند مرد نیستند و نمی تواند از این لحاظ با مردان برابری کند ولی احساس و عواطف زنانه چیزی است که فقط و فقط مخصوص زنان بوده و هست و مردان از آن بی بهره اند. از نظر او این احساس ها، بعد ها به صورت عشق به زندگی، عشق به فرزند و شوهر، احساس مادرانه و غیره خودش را نشان می دهد.
ای برادر گر، به صورت زن همال مرد نیست نقش مـردی را بـه معـنی بنگر از سیمای مـن
عرصه دیـد من از مــیدان دیـد توست بیش هــم فــزون ز اِدراکِ تو احساس نا پیدای من
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۸۷)
زن، همت والا:
ژاله در ابیات زیر، زنان را دارای ویژگی ها یی می داند که هر چند گاهی خاموش و نا پیدا ست ولی اگر زمینه ی برای آن ها فراهم شود و آنان هم کمترین اراده ای از خود نشان دهند، نه تنها هیچ کس و هیچ چیز جلو دار شان نبوده، بلکه مردان به اصطلاح قدرتمند و سیاست طلب هم، در مقابل آن ها کم می آورند و توان مقابله با این زنان را ندارند و این خصلت که از دید شاعر به عنوان امتیازی برتر برای زنان شمرده شده، همت والا نام دارد.
زیر دستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش از فلــک برتــر شــود ایــن بینوا بـالای مـن
پنـجه در پـنجه ی مــردان شـیر افکن زنـم از گـری چــون سـر بر آرد هـمت والای من
( همان : ۸۷ – ۸۸)
گوهر یکتا :
فراهانی در ابیات نصیحت گریانه ی خود، زنان و دختران را، گوهری بی مانند نامیده که باید قدر خودشان را بدانند و نگذارند که در این زمانه ی نیرنگ آمیز، دست خوش سوء استفاده ی کج اندیشان و نا اهلان شوند و تا می توانند در این زمینه تلاش و کوشش نمایند زیرا از دید او این زنان هستند که آینده و جامعه را می سازند. او گفته اگر زنان جامعه ای دچار مشکلی شوند، قطعاً آن جامعه بی نصیب از این مشکل و مسئله نخواهد بود. بنا بر این ژاله، به این زنان یاد آور شده که قدر خودشان که گوهری یکتا هستند را بدانند.
نور چشما، دخترا، آینده در دست توست قدر نعمت را بدان ای گوهـر یکتای من
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۸۸)

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۴-۱-۷- نگاه به بعد طبیعی زن در اشعار ژاله قائم مقامی فراهانی

زن و زیبایی :
از نظر ژاله فراهانی، زیبایی خصلتی خدا دادیست که همه انسان ها بدون استثنا، خواهان آن بوده اند. او گفته نمی توان منکر این حقیقت شد و گفت، ما این طورنیستم و دوست نداریم زیبا باشیم. از دید او این ویژگی یعنی زیبایی در زن بیشتر و آشکار تر بوده امّا بر این عقیده نیز هست که گاهی همین زیبائی ها، موجب درد سر و عذاب برای زنان شده و باعث
شده که یک زن نتواند به راحتی از این نعمت خدا دادی استفاده درست کند. از نظر او یک زن برای این که به گناه آلوده نشود باید همیشه پوشیده و مستور باشد. ژاله به این خصلت زنانه، توجه شایانی کرده و به وفور آن را در اشعار خود آورده است. او در ابیات فراوانی، خودش را زیبا توصیف کرده اما از این که این گونه بوده، چندان هم راضی و خشنود نبوده زیرا به گفته ی خود شاعر، این نعمت زیبایی، نه تنها نتوانسته موجب افزایش ارزش و اعتبار او شود بلکه باعث درد سر و عذاب او نیز می گردد . او در این زمینه اشعاری را سروده، که شاید بتوان گفت برگرفته از زندگی شخصیش نیز بوده که آن را به همه زنان جامعه، تعمیم داده. ایشان زن را، همانند گلی می داند که موجب نشاط و شادابی زندگی، می گردد ولی اغلب در کنار افراد پست و حقیر، پژمرده و افسرده گشته است:
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
من گلی بیخار و شمعی خوش فروغم کیست این
مــن نــشاط افــزایــم و او عــمر کــاه ای آینه
مـاه رویــم مــاه کــی بـاشــد غـــمی ای نقشبند
زاد ســروم ســرو کــی مــانــد دو تــا ای آیـنه
بــا همــه شــب زنــده داریهـا، فــغانــها، تـرسها
مــی درخــشد روی مـن چون قرص مـاه ای آینه
( همان : ۲۸)
گفتیم از نظر ژاله، همیشه و در همه جا، زنان طالب زیباییند و از داشتن چنین نعمتی لذت می برند. از دید او کسی پیدا نمی شود که بگوید دوست ندارم زیبا باشم :
هـر سـو کـه رود قافلـه حسن و جـوانی چـون گـرد مـرا از پــی آنـان بـدوانـید
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۶۴ )
همان طوری که قبلاً هم گفته شد از نظر فراهانی، زیبایی هم در اکثر اوقات، نتیجه چندان خوبی برای یک زن ندارد و شاید باعث درد سر و عذاب صاحبش نیز شود.
حســنی تــمام دارای و زانـت تمتـعی جـز اشـک ناله پرور و خون جگر نبود
گـفتند صورت تو بهشتی است ای دریغ محـصول آن بهشت بغـیر از سقر نبود
(همان : ۴۷)
ژاله، زیبایی را مخصوص زنان می داند. از نظر او، این زن است که باید زیبا و دلنشین باشد نه مرد. او گفته از مرد، مردی و مردانگی می خواهند و از زن، زیبایی. برای این زیبایی هم، خصوصیات و ویژگی ها یی را بیان داشته :
صـوت ضعـیف و دست ظریف و تن لطیف خـاص زن است و در خور مرد قدیر نیست
(همان :۵۰ )
ژاله ، مسئله زیبایی را تا جایی برای یک زن بکار برده و بر آن تأکید کرده که از دید او، زیبایی برای یک زن، همانند غذایی برای روح اوست که با داشتن او به یک آرامش روحی و روانی می رسد و با فقدان آن، دچار یأس و نا امیدی. او گفته زنان تا آن اندازه به این زیبایی نیاز دارند و وابسته هستند که اگر مثلاً دوستی به دروغ هم از زیبایی های آن ها تمجید و تعریف کند، خوشحال و شادمان می شوند.
از غـذای روح زن یعنی جـمـال روی من سـر کن آخر قصه ای شادی فزا ای آینه
از دروغ راسـت مانندت شوم خرم بـگوی وصف حسنم را صـواب، ار خطـا ای آینـه
(همان : ۶۳)
فراهانی در ابیات زیر بیان داشته که گاهی اوقات، این زیبایی های خدا دادی، باعث غرور و تکبر در زنان گردیده تا جایی که خود را برتر از ماه و ستارگان به حساب آورده اند:
این منــم یا آفــتابی از فــلک سر بر زده خـنده از تــابندگی بـر ماه و بر اختر زده
ایـن منم یا نازنـین طاووسی از هندوسـتان ره بـه طاووس بهشت از نقـش بال پر زده
( همان : ۶۴ )
مظلومیت زن :
ژاله در این قسمت از ابیات دیوان خود، از بیچارگی و درماندگی زنان چه در ابتدای زمان خلقت آن ها، چه در جمع خانۀ و خانواده و چه در جامعه و عرف آن، سخن به میان آورده است و حرفی برای گفتن دارد. از نظر او، زنان به جرم زن بودن شان و هیچ دلیل خاص دیگری، باید همیشه در قفس خانه بمانند. او در این جا، دید خوبی نسبت به زن ندارد و گفته که زن به خودی خود، هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارد و کسی هم از او، حساب نمی برد. از دید او، چنین زنی باید تا زمانی که از دنیا برود در چاهی که عرف جامعه برای او باز کرده، ناله بر آورد بدون آن که کمترین توجهی هم نیز به او شود.
در چــاهســار حـــرم بــا نـاله هم نـفسم تنـگی گــرفــت نفـس، از تنــگی قفسم
در تیــره شــام وجــود افــسرده شد شررم در نیــمه راه حــیات درمــانده شد فرسـم
بس ســر بـلند کـسم امـّا بــه جـرم زنـــی در خـانـدان بــشر گــویی کـه هیچ کـسـم
(قائم مقامی فراهانی، ۱۳۴۵: ۲۱)
پس از آن ژاله گفته، زن در خانه ی تنگ و تاریکی که به جرم زنی، مجبور به حبس در آن بوده، فریاد برآورده و گفته کجای دنیا دیده اید که زنی که همانند ماه، زیبا و بلند بالا باشد، این گونه پست و حقیر در قفس خانه، خانه نشین شود. شاید بتوان گفت در اینجا شاعر بیشتر نظر به خود و زیبای هایش که قبلا هم از آن نام برده بود و زندگی شخصیش، داشته است.
ماهــرویم مــاه کــی بــاشــد غـمی ای نقشبند
زاد ســروم ســرو کـی مـــاند دو تــا ای آیـــنه
خانـه وحـشت زا و شــب تاریک و لرزان نور شمع
حــجره چـون چاهسـت و من در کام چاه ای آینه
(همان : ۲۸)
ژاله گفته که مظلومیت یک زن از همان ابتدای خلقت و آفرینش نخستین او، همراهش بوده است. او بر این باور بوده که شکل و شمایل ضعیف این زنان از بدو تولد و پس از آن، خود نشانی از بیچارگی و درماندگی آنان است. فراهانی می گوید زنان از همان ابتدا از لحاظ قدرت جسمی و ظاهری از مردان، بسیار بسیار ناتوان تر بوده اند و همین ضعف جسمی و بدنی آنان بوده که مانع از آن شده که تا کنون در هیچ کشور و دولت و مجلسی، زنان صاحب قدرت و حکومت نشوند.
دانی کــه زن ز مرد به تن ناتوان تـر است وین نقص خلقت است حرج بر مریر نـیست
چندین هــزار مــرد بــه شاهی رسیده اند در ایــن بــزرگ عالم و یک زن وزیر نیست
از شـــاهــی و وزارت و ســرداری ســپاه بگــذر کـه یــک ضعیفه مدبر و دبیر نیست

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:03:00 ب.ظ ]