بخش اول
شیوه ارجاعات بیرونی قرآن
بررسی شیوه ارجاعات قرآن بیش از همه از این منظر ضرورت دارد که در نتیجه این پژوهش مشخص شود که قرآن در شیوه ارجاعش نیز جهانشمولی خویش را مد نظر داشته و از مخاطب جهانی خود غفلت نورزیده است. قرآن در ارجاعاتش به انواع مراجع بیرونی اعم از مقدس و نامقدس نظر داشته و همگان را به خویش فراخوانده است.
در این بخش به ارجاعات بیرونی قرآنی نظری انداخته و به اختصار آنها را از نظر میگذرانیم. در یک تقسیم بندی میتوان این ارجاعات را در چند دسته ملاحظه کرد:
ارجاعات مختلف و متفاوت به کتب مقدس
قرآن زمانی که به سنتی غیر از اسلام اشاره می کند، صرف نظر از هر نیت و مقصودی که داشته باشد، گاهی در ارجاعش به کتابی از کتب مقدسه اشاره دارد و گاهی به شخص یا اشخاصی که در کتب مقدسه دیده نمی شود. برای نمونه ایه ۱۰۵ از سوره انبیاء ” وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ” به صراحت به کتاب حضرت داوود علیه السلام اشاره می کند و از کتاب آن حضرت و محتوای آن که وعده به ارث بردن زمین توسط صلحاء باشد یاد کرده است. در آیات دیگر نیز این مساله به روشنی دیده می شود مثلا در آیه ۱۵۷ سوره اعراف الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ؛ خداوند در قرآن از تورات و انجیل یاد می کند و به اهل کتاب اشاره دارد که آن پیامبر آخرالزمانی که اوصافش را و نامش را در تورات و انجیل برای شما معین کرده بودیم، اکنون این پیامبر هموست و باید به او ایمان بیاورید. علامه طباطبایی ره در المیزان درباره این آیه آورده است: « اوصاف او را در کتاب تورات و کتاب انجیل مىیابند، زیرا در سفر پنجم تورات آمده است که: بزودى از نسل برادرانشان پیامبرى مثل تو، بپاى مىدارم و کلام خودم را در دهانش مىگذارم و هر چه به او سفارش کنم به ایشان مىگوید. همچنین در همین سفر آمده است که: خدا ما را از کوه سینا آورد و از کوه ساعیر نور افشانى کرد و از کوههاى فاران (حراءِ) آشکار ساخت. در کتاب انجیل، چند جا بشارت داده است که به شما فارقلیط دیگرى مىدهیم که جهان با او سپرى خواهد شد. در همین کتاب، مسیح به حواریین گفته است: من مىروم و فارقلیط، روح حق، که از جانب خود تکلم نمىکند و شما را بهمه حقائق، انذار مىکند و امور وحشتناک را به شما خبر مىدهد و مرا مدح مىکند و گواه من است، بسوى شما خواهد آمد. نیز در همان کتاب است که: هر گاه بیاید مردم جهان او را تکذیب مىکنند.»[۱۸۱]
در مقابل در مواردی قرآن از شخص یا اشخاصی و یا رویدادی خبر میدهد و ارجاع به واقعهای خارج از کتب مقدس دارد مانند ماجرای ذوالقرنین که در سوره کهف از آن یاد کرده است: « وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا *إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا »[۱۸۲] (و از تو درباره «ذو القرنین» مىپرسند؛ بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد.» *ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم؛ و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.) و این واقعه را دست کم به همین شکل نمیتوان در کتب مقدس یافت. اگر چه در این مورد خاص برخی معتقدند که ماجرای کوروش که در کتاب مقدس آمده است ممکن است اشاره به همین ذوالقرنین مذکور داشته باشد. از جمله علامه طباطبایی پس از نقل اختلافات زیاد پیرامون ذوالقرنین در روایات فریقین بعید نمیداند که ذوالقرنین همان کورو ش باشد: «خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (ع) و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفهاش مىخوانند) در باره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد، آن هم اختلافهایى عجیب، و آن هم نه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن. و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفتآورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده، و بلکه عقل سالم آن را محال مىداند، و عالم وجود هم منکر آن است. و اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمىکند در اینکه مجموع آنها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست. و از همه مطالب غریبتر روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدند- از قبیل وهب ابن منبه و کعب الاحبار- نقل کرده و یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مىآید از همان یهودیان گرفتهاند، نقل نمودهاند. بنا بر این دیگر چه فائدهاى دارد که ما به نقل آنها و استقصاء و احصاء آنها با آن کثرت و طول و تفصیلى که دارند بپردازیم؟.»[۱۸۳]
بنابر این روشن شد که شیوه قرآن در ارجاعاتش گاهی به کتب است و گاهی به غیر از کتب اعم از اشخاص و حوادث و اقوام و …
ارجاع به ادیان و کتب شرقی و غربی
قرآن کریم در ارجاعات خود صرفا به ادیان ابراهمی محدود نبوده و علاوه بر ادیان ابراهیمی یا غربی از ادیان شرق دور نیز یاد کرده است. برای ذکر نمونه صرف نظر از یاد نمودن از ذوالقرنین و جایگاه والای وی میتوان از زرتشتیان و صابئیان در کنار یهود و نصاری یاد کرد؛ چنانکه علامه فقید طباطبایی در همین زمینه ذیل ایه هفده از سوره حج آورده است: « مراد از” الَّذِینَ آمَنُوا” به قرینه مقابله کسانى است که به محمد بن عبد اللَّه (ص) و کتاب و قرآن ایمان آوردند. و مراد از” وَ الَّذِینَ هادُوا” گروندگان به موسى و پیامبران قبل از موسى است که در موسى توقف کردند و کتابشان تورات است. که بخت النصر پادشاه بابل وقتى در اواسط قرن هفتم بر آنان مستولى شد قبل از مسیح آن را سوزانید و مدتها به کلى نابود شد تا آنکه عزراى کاهن در اوایل قرن ششم قبل از مسیح – در روزگارى که کورش پادشاه ایران بابل را فتح نموده و بنى اسرائیل را از اسارت نجات داده به سرزمین مقدس برگردانید- آن را به رشته تحریر در آورد.
و مراد از” صابئین” پرستندگان کواکب نیست به دلیل خود آیه که میان صابئین و مشرکین مقابله انداخته بلکه- به طورى که بعضى گفتهاند- صابئین عبارتند از معتقدین به کیشى که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابى دارند که آن را به حضرت یحیى بن زکریاى پیغمبر نسبت داده اند، و امروز عامه مردم ایشان را (صابئى) مىگویند، و ما در ذیل آیه شریفه” إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِینَ”… و منظور از” مجوس” قوم معروفى هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدسشان” اوستا” نام دارد. چیزى که هست تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است، به طورى که مىتوان گفت به کلى منقطع است. این قوم کتاب مقدس خود را در داستان استیلاى اسکندر بر ایران به کلى از دست دادند، و حتى یک نسخه از آن نماند، تا آنکه در زمان ملوک ساسانى مجددا به رشته تحریر در آمد، و به همین جهت ممکن نیست بر واقعیت مذهب ایشان وقوف یافت. آنچه مسلم است، مجوسیان معتقد هستند که براى تدبیر عالم دو مبدأ است، یکى مبدأ خیر، و دیگرى مبدأ شر. اولى نامش” یزدان” و دومى” اهریمن” و یا اولى” نور”، و دومى” ظلمت” است. و نیز مسلم است که ایشان ملائکه را مقدس دانسته، بدون اینکه مانند بتپرستان براى آنها بتى درست کنند، به آنها توسل و تقرب مىجویند. و نیز مسلم است که عناصر بسیطه- و مخصوصا آتش را- مقدس مىدارند. و در قدیم الایام مجوسیان در ایران و چین و هند و غیر آنها آتشکدههایى داشتند که وجود همه عالم را مستند به” اهورامزدا” دانسته، او را ایجاد کننده همه مىدانستند.»[۱۸۴]
صرف نظر از موارد زیادی که در قرآن از ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی یا ادیان شرقی و غربی یاد شده است، در همین یک آیه که تفسیر علامه طباطبایی از آن به اجمال مرور شد، نشان از توجه قرآن در ارجاعاتش دارد و اینکه قرآن مخاطب خویش را محدود به یک منطقه و یا باور خاص نمیدانسته است. این مساله از بازبینی این آیه و دیگر آیات قرآن و نحوه ارجاع آن بخوبی روشن می شود.
ارجاع به مکاتب توحیدی و غیرتوحیدی
قرآن کریم در بسیاری از خطابات خود مومنان و مشرکان و یا کافران را در یکجا مخاطب قرار داده و ایشان را به آیات خویش فراخوانده است. این از آن رو بوده که قرآن همگان را در گستره تبلیغی خویش به شمار آورده و از هیچ گروهی غفلت نورزیده است. برای نمونه قرآن در آیات نود و نه و صد [۱۸۵]از سوره نحل مومنان و مشرکان را در کنار هم مخاطب قرار داده و به مشرکان در برابر مؤمنان ارجاع داده است: «زیرا براى او (یعنى براى شیطان) تسلّط و قدرت و ولایتى بر کسانیکه ایمان بخدا آوردهاند نیست و بر کسانى که کار خود را بخدا واگذار کرده و باو توکّل دارند سلطنتى ندارد (یعنى قادر نیست که مؤمنان متوکّل بخدا را بر کفر و گناهان باکراه وادار کند و حجّتى بر آنها ندارد). فقط قدرت و تسلّط و غلبه او بر کسانیست که او را ولىّ خود قرار داده و فرمانبرى او میکنند و دعوت او را مىپذیرند و آنکسانیکه بسبب طاعت او براى خدا شریک قرار میدهند یا کسانیکه باو یعنى بخدا مشرکاند و با خداى سبحانه در عیادت غیر او را شریک میسازند.»[۱۸۶] یا آنجا که در آیات مشهور آیه الکرسی درباره مومنان و کافران میفرماید: « اللَّهُ وَلىُِّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ أُوْلَئکَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُون*خداوند اختیار دار کسانى است که ایمان آوردند بیرون مىآورد ایشان را از تاریکیها بروشنى و کسانیکه کافر شدند اختیار داران آنها طاغوت است بیرون میآورند آنها را از روشنى بتاریکیها آنها اهل آتشند ایشان در آن جاویدانند»
در هر صورت در قرآن موارد فراوانی وجود دارد از اینکه قرآن مومنان و مشرکان را مخاطب قرار داده و به هر دو ارجاع داده است، اما در مواردی نیز قرآن باورهایی مشرکان را مورد توجه داشته است چنانکه بر اساس نظامِ توحیدی، با صراحت و قاطعانه به انکار و نقد آموزه تثلیث پرداخته و با رد هرگونه اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح یا این همانیِ اللّه و مسیح، این عقیده را کفرآمیز و شرک آلود و غلوآمیز خوانده است:« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ».[۱۸۷] (آنها که گفتند: «خداوند همان مسیح بن مریم است»، بیقین کافر شدند، (با اینکه خود) مسیح گفت: اى بنى اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است؛ و ستمکاران، یار و یاورى ندارند.* آنها که گفتند: «خداوند، یکى از سه خداست» (نیز) بیقین کافر شدند؛ معبودى جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه مىگویند دست بر ندارند، عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى کنند،) خواهد رسید.)
ارجاع مستند به سنن گذشته و یا غیر مستند به سنن گذشته
گاهی قرآن از مطلبی یاد نموده و مخاطب را به نکتهای ارجاع میدهد که در کتب گذشته شاهدی درون متنی یا برون متنی برای آن دیده نمی شود و در سوی مقابل گاهی نیز ارجاعات قرآن قابل استناد به کتب موجود و سنت موجود از این سنن غیر اسلامی است. برای نمونه میتوان به قوم عاد و ماجراهای ایشان اشاره داشت که نشانی از این سنت در کتاب مقدس دیده نمی شود. نمونه کاملتر این جریان را میتوان در آیه ۴۹ سوره آل عمران مشاهده کرد: «وَ رَسُولاً إِلىَ بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ أَنىِّ قَدْ جِئْتُکُم بَِایَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنىِّ أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیَْهِ الطَّیرِْ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیرَْا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْىِ الْمَوْتىَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکلُُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فىِ بُیُوتِکُمْ إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ* و (همچنین) او را بسمت رسالت و پیامبرى بسوى بنى اسرائیل فرستد (و براى برهان پیامبرى خود و صدق رسالت خویش باین سخنان ناطق بود که:) من از جانب پروردگارتان براى شما نشانه و علامتى آوردهام: من براى شما از گل شکل و هیئتى مانند هیئت مرغ میسازم) یعنى قادرم که هیئت آنرا بسازم و اختراع کنم نه اینکه آنرا انشاء و ایجاد نمایم) و پس از آن در (آنصورت و شکل مرغ) مىدمم و آن به اذن خدا مرغ زندهاى میشود و میپرد (نه به اذن من و أمر من) و کور مادرزاد را چشم سالم میدهم و مریض برص دار را شفا مىبخشم و مرده را زنده مىکنم و تمام اینها باذن و امر خداست (نه باذن و امر من که خود مخلوقى هستم و قادر بر هیچ یک نیستم) و شما را به آنچه مىخورید و آنچه در خانهاى خودتان ذخیره و پس انداز مىنمائید خبر میدهم- حقّا که در تمام اینها (و این امور خارق العاده) نشانهاى براى شما (از نبوّت من و صدق گفتار من) است اگر ایمان بیاورید».[۱۸۸] چنانکه در این آیه مشاهده میشود حضرت مسیح علیه السلام عالم به غیب بوده و مردم را از آنچه در خانه هایشان پنهان میکردند نیز مطلع میساخته، اما نشانی از این مساله در اناجیل نمیبینیم. این بدان سبب است که قرآن خود حجیت مستقل و ذاتی داشته و نیازی به استناد آنچه نقل میکند به دیگر کتب یا سنن ندارد زیرا ممکن است این سنن و یا کتب دستخوش تحریف شده باشند و حقایقشان مورد دستبرد واقع شده باشد.
در موارد دیگری نیز آنچه قرآن نقل کرده است طابق النعل بالنعل در سنن و کتب پیشینیان ذکر شده و یا اینکه با اندکی تغییر در کتب پیشنیان موجود است. برای دسته نخست میتوان از مذمت احبار یهود سخن گفت که قرآن به مذمت ایشان می پردازد مانند آیه سی و یکم از سوره توبه: « اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» ((آنها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالى که دستور نداشتند جز خداوند یکتائى را که معبودى جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مىدهند!) که قابل قیاس با نکوهشهایی است که حضرت عیسی علیه السلام و اشعیای نبی به کاهنان یهود دارند.[۱۸۹]
برای دسته دوم نیز میتوان به طوفان نوح مثال زد که در قرآن گستره طوفان را منطقهای میداند و نه جهانی و حال آنکه کتاب مقدس گستره طوفان را جهانی میداند. در کتاب پیدایش تورات میخوانیم، نوح پیامبری از پیامبران خدا بود که ۹۵۰ سال عمر نمود. پس از آنکه قومش از پیروی او سر باز زدند، مورد غضب الهی قرار گرفته مقرر گشت بر اثر طوفانی سهمگین نابود گردند و نوح به امر خداوند مامور گشت تا برای نجات خود و همراهان کشتی بسازد. کشتیای از چوب کوفر با حجرههای فراوان و طول ۳۰۰، عرض ۵۰ و ارتفاع ۳۰ ذراع. از تمامی بشر، حیوانات پاک و ناپاک، تمامی جنبندگان، مرغان، بهایم و حشرات به صورت جفت جفت در آن حضور یافتند و هر گونه آذوقه مورد نیاز در آن مهیا گردید. آنگاه عذاب الهی آغاز شد و چهار روز و شب باران بارید. تمام اجساد صاحب تحرک و همه حشراتی که بر زمین میجنبیدند با تمامی انسانهای روی زمین زیر آب فرو رفته و مردند بجز نوح و اهل و عیالش همه چیز محو شد. خدا پس از طوفان به نوح گفت از کشتی بیرونآی و همه جنبندگان را نیز بیرون آور تا در زمین منتشر شوند. خدا، نوح و پسرانش را برکت داده گفت: بارور شوید و زمین را پر کنید.[۱۹۰]
این در حالی است که در روایت قرآن طوفان نوح محدود است و از عبارات موجود در قرآن لزوما چنین استنباط نمیشود که تمامی جنبندگان روی زمین در آن قرار داشتند، علاوه بر همه اینها مدت زمان طوفان در قرآن با مدت زمان آن در کتاب مقدس تفاوت دارد. بنابر این مشاهده میکنیم که گاهی ارجاعات قرآن در ماجراهایی که در سنن امم پیشین رخ داده اند مستند به سنن مکتوب ایشان نیست و گاهی که مکتوب است نیز ممکن است دارای اندک تفاوتهایی باشد همچنانکه گاهی مشابهت تام میان دو روایت برقرار است. جالب اینجاست که علاوه بر این سه مورد گاهی قرآن به مساله ای ارجاع میدهد که در کتب مقدس پیشینیان مذکور است؛ اما قرآن به سنن پیشین ارجاع نداده و آن را به صورت من عندی طرح می کند.
بنابر این چنانکه از تقسیم بندی بالا مشهود است در قالب کلی و شیوه ارجاعات قرآن میتوان تقسیم بندیهای دیگری را نیز بدست داد مانند اینکه گاهی ارجاعات قرآن ممکن است به مذمت اقوام پیشین بپردازد و گاهی نیز ممکن است در تحسین ایشان باشد، گاهی وعده عذاب و یا خاطره عذاب ایشان را نقل میکند و گاهی وعده نعمتها را بر ایشان روایت می کند. در هر صورت این شیوه قرآن به جهانشمولی آن و کتاب رسول خاتم ص بودن رابطه دارد و به سبب گستره مخاطبان قرآن است که میتوان انواع قالبهای دوگانه را در ارجاعات بیرونی قرآن مشاهده نمود.
بخش دوم:گونه شناسی ارجاعات قرآنی
اکنون به بخش دوم از این فصل خواهیم پرداخت که در آن گونه های ارجاعات قرآنی به کتاب مقدس را بررسی خواهیم کرد. دراین بخش سیزده گونه از ارجاعات قرآنی را برخواهیم شمرد، هرچند ادعای انحصار گونه های ارجاعات در این سیزده قسم را نداریم، اما در این سیزده قسم به اشباع و کفایت نظر در گونه شناسی ارجاعات قرآنی دست یافته ایم و بررسیهای بیشتر و جزئیتر را میتوان در کارهای بعدی انجام داد. در ادامه به این سیزده گونه اشاره خواهیم داشت.
بازخوانی کتاب مقدس
در گونهشناسی ارجاعات قرآنی نخستین دستهای که بیش از همه در ارجاعات قرآنی به چشم میخورد، بازخوانی کتاب مقدس و تایید احکام و شرایع آسمانی است. این مساله نه تنها در خود قرآن دیده می شود که گاهی قرآن همین مساله را راجع به کتب سابق نسبت به کتب اسبق نقل کرده است همانند ایه ششم سوره صف: « وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ ». (و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: «اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیقکننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [= تورات] مىباشم، و بشارتدهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او احمد است!» هنگامى که او [= احمد] با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحرى است آشکار»!) در این آیه خداوند در قرآن کریم به گفته عیسی علیه السلام در انجیل ارجاع میدهد، پس اینکه گفت” مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ” این معنا را بیان مىکند که دعوتش مغایر با دین تورات، و مناقض با شریعت آن دین نیست، بلکه آن را تصدیق دارد، و احکامش را نسخ نمىکند، مگر اندکى را. و تازه نسخ، معنایش مناقضت نیست، بلکه معنایش این است که از سرآمد عمر منسوخ خبر مىدهد، و خلاصه مىگوید فلان حکم تورات از همان روز اول نزول تورات عمرش تا امروز بود، نه اینکه بگوید این حکم همیشگى تورات را من باطل مىکنم.[۱۹۱] با مراجعه به انجیل متی در عهد جدید با فقراتی که از عیسی به همین مضمون نقل شده است مواجه میشویم، آنجا که گفته است: « گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صُحف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. زیرا هرآینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هرکه بعمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.»[۱۹۲] در اینجا چنانکه قرآن در ارجاعش تصریح داشته، انجیل نیز به بازخوانی و تایید عمده احکام تورات و پیاده سازی آنها اهتمام دارد.
در موارد دیگر نیز قرآن بدون ارجاع مکرر در انجیل به تورات، خود به تورات ارجاع داده و به تصدیق و تایید آن پرداخته است. برای نمونه به آیه دوازدهم سوره احقاف اشاره میکنیم که در آن فرمود: « وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسىَ إِمَامًا وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ بُشْرَى لِلْمُحْسِنِین* و پیش از این قرآن کتاب موسى که توریه است فرستادیم تا پیشوائى باشد که بآن اقتدا کنند و رحمتى که بآن مهتدى بشوند و بثواب و نعیم رسند و این قرآن کتابیست که آنرا تصدیق میکند و بر صدق آن گواهى میدهد و بزبان عربى فصیح نازل شده تا ستمکاران جهان را از عذاب خدا بترساند و نیکوکاران را برحمت حق بشارت بدهد»[۱۹۳]، در این آیه خداوند به خلاف آیه پیش خود مستقیما به تایید تورات پرداخته و خود را تصدیق کننده این کتاب و محتویات آسمانی آن معرفی میکند.
تاویل به پیامبر و اهل بیت( ع)
از گونه هایی که در ارجاعات قرانی به کتاب مقدس دیده می شود، روایتی از ارجاع است که در آن اهل کتاب به مخفی نمودن آنچه بر ایشان نازل شده بود میپرداختند مانند آیه ۱۵۹ از سوره بقره: « إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ » (کسانى که دلایل روشن، و وسیله هدایتى را که نازل کردهایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خدا آنها را لعنت مىکند؛ و همه لعنکنندگان نیز، آنها را لعن مىکنند؛) این مخفی نمودن و تغییر معنا را قرآن به کرات یادآور شده و در مواردی نیز مفسران این پنهان کاری را به پیامبر و اهل بیت تاویل نموده اند: «کأحبار الیهود الکاتمین للآیات الشّاهده على أمر محمّد و علیّ- علیهما السّلام و نعتهما و حلیتهما، و کالنّواصب الکاتمین لما نزل فی علیّ»[۱۹۴]
انکار یهود دلیل تغییر احکام
یکی از خصوصیات یهود در قرآن همین سرسختی ایشان در پذیرش حق و مقابله با اهل حق حقیقت عنوان شده است چنانکه ایشان را در طرف مقابل اهل ایمان قرار داده است: «لتجدنّ أشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود والذین أشرکوا*خواهی دید که دشمنترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکانند.»[۱۹۵] در رابطه با انکار یهود نیز قرآن مواردی را یادآور شده که در آن یهودیان احکام خدا را برای مقاصد خویش تغییر میدادند و این مساله را در آیه ۹۳ سوره ال عمران میتوان مشاهده کرد: «کُلُّ الطَّعَامِ کَانَ حِلاًّ لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاهِ فَاتْلُوهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ». (همه غذاها(ى پاک) بر بنى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود؛ (مانند گوشت شتر که براى او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست مىگویید تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایى که به پیامبران پیشین مىدهید، حتّى در تورات تحریف شده شما نیست!)») جرجانی در آیات الاحکام این آیه را اینگونه تفسیر می کند: «یهود گفتند که نیستیم ما اول کسى که حرام گردانیده شده است بر او اشیاء مذکوره بلکه اشیاء مذکوره حرام بودند بر نوح و ابراهیم تا آن که منتهى شد بما و غرض ایشان از این انکار تکذیب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم بود در آیات مذکوره… پس این آیه نازل شد جهت الزام حجت بر ایشان یعنى همه طعامها حلال بود بر اولاد یعقوب پیش از نزول تورات مگر آن چه حرام کرده بود یعقوب بر خود و به سبب ظلم و بغى یهود بعضى از آن طعامهاى حلال را حرام گردانیدیم بر ایشان پس اگر اى محمد که الزام کنى ایشان را بگو که بیاورید تورات را و بخوانید تا حق ظاهر شود. و روایت کردهاند که چون پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم این آیه را برایشان خواند ملزم و ساکت شدند و تورات را حاضر نکردند.»[۱۹۶] اطیب البیان نیز در توضیح این آیه آورده است: «…یهود اعتراض نمودند بحضرت رسالت که چرا گوشت شتر را حلال نموده با اینکه در تورات دارد که حرام است و از زمان اسرائیل و انبیاء بعد از او تا زمان موسى هم حرام بوده. و خداوند این دعوى یهود را تکذیب فرموده که چنین حکمى در تورات نیست و بر بنى اسرائیل چه قبل از نزول تورات و چه بعد از آن حلال بوده فقط بر شخص یعقوب حرام بوده که بر خود حرام کرد چون موجب حدوث مرض یا شدّت مرض بر او میشد یا بنذر بر خود حرام کرده بود یا بوحى الهى، و البته مریض یا غیر مریض اگر چیزى بر او مورث حدوث مرض یا شدّت مرض شود حرام است مربوط بدیگران نیست و یهود چون میدانستند صدق فرمایش آن حضرت را که در تورات چنین حکمى نیست لذا از آوردن تورات و قرائت آن امتناع کردند و این یک حجّت بارزى شد بر یهود و معلوم شد که این حکم از مفتریات و مستحدثات آنها بوده…»[۱۹۷] این در حالی است که طبرسی در تفسیر این آیه اختلاف نظری را ذکر کرده است: «… درباره آنچه اسرائیل یعنى یعقوب (ع) بر خود حرام کرده بود، اختلاف است: ۱- گوشت شتر و شیر آن بود. ۲- گفتهاند منظور گوشت شتر و هر شیر نوشیدنى است یعقوب، به درد «عرق النساء»» مبتلا بود و هنگامى که گوشت و شیر شتر را مىخورد بیمارى او شدّت مىیافت از این رو أطبّا توصیه کردند که از خوردن آنها اجتناب کند، سپس او به اذن خداوند خوردن همه آنها را بر خود حرام کرد، و [تدریجا این امر بر بعضى مشتبه شد و تصور کردند که] گویى خداوند خوردن گوشت و شیر شتر را از ابتدا حرام کرده است.»[۱۹۸]
در هر صورت آنچه بر آن اتفاق وجود دارد اینکه حکم تغییر یافته از نظر قرآن تحریم شتر بوده است. نشانه این ارجاع قرآن را میتوان در سفر لاویان کتاب مقدس دید آنجا که از یهوه چنین نقل قول می کند: «و یَهُوَه موسی و هارون را خطاب کرده به ایشان گفت: “بنی اسرائیل را خطاب کرده بگویید: اینها حیواناتی هستند که میباید بخورید از همه بهایمی که بر روی زمیناند. هر شکافته سم که شکاف تمام دارد و نشخوار کنندهای از بهایم آنرا بخورید. اما از نشخوارکنندگان و شکافتگان سم اینها را مخورید یعنی شتر زیرا نشخوار میکند لیکن شکافته سم نیست آن برای شما نجس است…»[۱۹۹]
بنابر این از نظر قرآن این حکم از احکامی بود که یهودیان آن را تحریف کرده و به کتاب مقدس خویش راه داده بودند و حال آنکه شتر نه پیش از یعقوب و نه پس از او حرام نبوده و این صرفا یک واقعه شخصیه بوده است.
بشارت به پیامبر آخر الزمان
در رابطه با بشارت به پیامبر آخر الزمان یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم در کتب عهدین آیات زیادی در قرآن وارد شده که در این مجال اندک ما فقط به دو نمونه از آنها بسنده میکنیم؛ نخست آیه هفتاد از سوره مائده: «لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُواْ وَفَرِیقًا یَقْتُلُونَ» (ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم؛ و رسولانى به سوى آنها فرستادیم؛ (ولى) هر زمان پیامبرى حکمى بر خلاف هوسها و دلخواه آنها مىآورد، عدهاى را تکذیب مىکردند؛ و عدهاى را مىکشتند. )و بعدی آیه ۱۵۷ از سوره اعراف: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند؛ آنها را به معروف دستور مىدهد، و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را براى آنها حلال مىشمرد، و ناپاکیها را تحریم مى کند؛ و بارهاى سنگین، و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مىدارد، پس کسانى که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند.)
در رابطه با تفسیر این آیات در کتب تفسیری فریقین اتفاق نظر وجود دارد که منظور از میثاق در سوره مائده و بشارت در سوره اعراف، بشارت به پیامبر خاتم ص میباشد. مثلا طبرسی میثاق بنی اسرائیل را اینگونه تبیین کرده است: «مقصود این است که پیامبران خدا از ایشان، پیمان گرفتهاند که به محمد ص ایمان آورند و به او اقرار کنند. و بقولى: یعنى خداوند از ایشان پیمان گرفته است که در توحید، اخلاص داشته باشند و بدستورات خدا عمل کنند و پیامبران خدا و بشارتهاى مربوط به پیامبر آخر الزمان را تصدیق کنند. بدیهى است که این پیمان را خداوند از یهودیان معاصر پیامبر گرامى اسلام نگرفته بود، بلکه از پدران آنها گرفته بود، لکن از آنجا که آنها این پیمان را در کتابهاى خود خوانده بودند و به صحت آن اعتراف داشتند، خداوند آنها را بیاد آن پیمان مىاندازد و با آنها به احتجاج مىپردازد و مورد سرزنش قرار مىدهد.»[۲۰۰] همو ذیل آیه ۱۵۷ از سوره اعراف با موشکافی بیشتر و با دقت فراوان بشارت موجود در کتاب مقدس را با قرآن تطبیق داده و به تفسیر تطبیقی دست زده است: «…اوصاف او را در کتاب تورات و کتاب انجیل مىیابند، زیرا در سفر پنجم تورات آمده است که: بزودى از نسل برادرانشان پیامبرى مثل تو، بپاى مىدارم و کلام خودم را در دهانش مىگذارم و هر چه به او سفارش کنم به ایشان مىگوید. همچنین در همین سفر آمده است که: خدا ما را از کوه سینا آورد و از کوه ساعیر نور افشانى کرد و از کوههاى فاران (حراءِ) آشکار ساخت. در کتاب انجیل، چند جا بشارت داده است که به شما فارقلیط دیگرى مىدهیم که جهان با او سپرى خواهد شد. در همین کتاب، مسیح به حواریین گفته است: من مىروم و فارقلیط، روح حق، که از جانب خود تکلم نمىکند و شما را بهمه حقائق، انذار مىکند و امور وحشتناک را به شما خبر مىدهد و مرا مدح مىکند و گواه من است، بسوى شما خواهد آمد. نیز در همان کتاب است که: هر گاه بیاید مردم جهان او را تکذیب مىکنند.»[۲۰۱]
به غیر از دو ایه فوق با کمی کنکاش میتوان بشارات زیادی را در دو مجموعه کتب عهد قدیم و عهد جدید مشاهده نمود که در بشارت به پیامبر اسلام وارد شده اند و این ارجاعات قرآنی را میتوان ناظر بدانها دانست. برخی از بشارهای کتاب مقدس به پیامبر اسلام ص از این قرارند:
الف* بشارت اول: نبیای می اید: در انجیل یو حنا به روشنی بیان شده است که علمای یهود در انتظار ظهورپیامبری به غیر از مسیح بودند (یوحنا ۱۹:۱-۲۵) : و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم آنگاه از او سؤال کردند پس چه آیا تو الیاس هستی گفت نیستم آیا تو نبیّ هستی جواب داد که نی آنگاه بدو گفتند پسی کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم درباره خود چه میگوئی گفت من صدای ندا کننده در بیابانم که راه خداوند را راست کنید چنانکه اشعیاء نبیّ گفت و فرستادگان از فریسیان بودند پس از او سؤال کرده گفتند اگر تو مسیح و الیاس و آن نبیّ نیستی پس برای چه تعمید میدهی.