از نظر هجا و فخر نیز نخستین بابی که شعر را بر روی بشار گشود هجا بود او شخصیتهای بسیاری چون حماد عجرد و منصور و مهدی خلفای عباسی را هجو گفته است گرچه هجاهای بشار بر سه گونه است. گونهای از جانب خود که صرفا برای ارضاء روح ماجراجویی اوست، گونهای برای تکسب تا مردم را به وحشتاندازد تا آنان برای دفع شر او وجهی در دامنش بریزند و گاه نیز هجای او برای دفاع از خویش است تا فرد مورد خشم خود را هدف تیر تهمتها سازد و از این طریق از خود رفع تهمت نماید. (الفاخوری؛ ۱۳۷۸: ۲۸۸-۲۸۶)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۶-۰۲ ابونواس
دوره عباسی دوره آزادیها و لذت جوئیها و رواج بازار میکده و عشرتکدهها بود. در این دوره باده گساری یکی از آشکارترین مظاهر زندگی آمیخته به نوشخواری و ملاهی تمدن جدید عباسی بود و در این زمان در همه بلاد اسلامی شرابخواری رواج داشت. در بغداد و حومه آن و بر سر راه قوافل و مسافران و دور از چشم شرطه و عبادو متدینان هر جا میکدهای دایر بود مردان و زنانی خصوصاً از مجسوی و نصاری و یهودیان در آن به خوشگذرانی سرگرم نای و نوش بودند. دیرهای مسیحیان که در بلاد پراکنده بودند فروش شراب یکی از راه های معیشت راهبان آنها بود و افرادی که به قصد شکار و تفرج گاهی از شهر خارج میشدند گاها برای استراحت به این دیرها وارد شده و مورد پذیرایی راهبان این دیرها از شرابهای تازه و کهن قرار میگرفتند و این سنتی بود که از دوران اموی به جای مانده بود.
در چنین حال و هوایی ابونواس یکی از شاعران دوره عباسی با دار و دسته باده خوار و لذت جویی خود گاهی به آن میکدهها و گاه به آن دیرها سر میزد، مینوشید و زبان به وصف شراب و مستی میگشود و زیباترین نغمههای خویش را سر میداد.
به هر حال دوره عباسی مردم غرق در بادهگساری بودند گرچه گفتگو و جدال درباره حلیت یا حرمت آن بالا گرفته بود اما بعضی از شعرا از جمله ابونواس بیآنکه در این گفتگوها وارد شوند برای خود فتوی به حلیت آن داده بودند و آشکارا از ولع خویش به شراب حکایت میکردند و همراه با شراب و کنیزکان خود در هر کاخ و سرایی بانگ نوشانوش- باده خواران با آواز مغینان در هم آمیخته بود. البته عامل کشیده شدن ابونواس در دوران جوانی در بصره شاعر دیگری بنام والبه بن الحباب که در زمره عشرتجویان زمانه بود میدانند زمانی که بصره هم مرکز علم بود و هم اصحاب لهو و لعب در آنجا حضور داشتند و محفل گرم آنان بود این شاعر که از هوشمندی و ذوق شاعرانه ابونواس در شگفت شده بود. او را به کوفه برد و به تربیت و تعلیم او در شعر همت گذاشت و در کنار آن او را همدم و دمساز خود در بی بند و باری و هرزگی و لاابالیگری در دار و دسته خراباتیان ساخت. گرچه نه غلطیدن به عوالم اوباش ابونواس را از علم آموزی مانع شد و نه علم آموزی مانع آن شد که خود را از جماعت اهل لهو و لعب کنار بکشد.
در این ایام که شاعر به سن سی سالگی رسیده بود و از دانش و ادب خود اطمینان یافته بود چشم به بغداد دوخته بود زیرا در بغداد بود که میتوانست مالی به چنگ آورد و از مصاحبت زیبا رخان تمتعی برگیرد و به اصطلاح به آنچه که آن را خوشبختی میدانست دست یابد و لذا در این زمان که دوران خلافتهارون الرشید بود به بغداد آمد و به برمکیان پیوست ولی در آغاز جرئت آن را نداشت که به دربار خلیفه وارد شود زیرا نه شیوهی زندگیش اجازه این کار را میداد و نه سبک خاص شعرش. لکن در سال ۱۸۷ هـ پس از سرکوبی برمکیان که فضل بن ربیع بر کرسی وزارت استقرار یافت به پایمردی او به دربار خلافت نزدیک شد وهارون الرشید را پس از پیروزی وی بر نقفور(قیصر روم) در همان سال مدح گفت.
و از آن پس قصایدی در مدح خلیفه سرود و گویا تااندازهای توانسته بود نظر رشید را به خود جلب کند و خود را به او نزدیک سازد، اما پس از مدتی رفتار شاعر به مذاق خلیفه خوش نیامد و به جرم زندیق و بیان قصیدهای در بدی قبیله عدنان و قریش خلیفه او را به زندانانداخت و پس از مدتی با عذرخواهی او وی را آزاد ساخت سپس همین شاعر به دربار امین راه یافت و ندیم و مداح او گردید اما این وضعیت بیش از دو سال طول نکشید و پس از بالا گرفتن اختلاف میان امین و مامون به گوش خلیفه رسید که حسن بن سهل در خراسان گفته است چگونه کشتن امین جایز نیست در حالی که ابونواس شاعر و ندیمش میگوید:
۱- لِاَ فاسقَنْی خَمْراً وَ قُلْ لی هِیَ الْخَمر
و َ لَا تَسْقِنی سِراً اِذَا امْکَنَ الْجَهر
ترجمه
۱- مرا شراب ده و بگو این شراب است و اکنون که به آشکار میتوان، در نهان شراباند.
و خلیفه از این سخن بیمناک شد و برای کوتاه آمدن زبان طاعنان ابونواس را به زندقه متهم نمود و مدتی او را زندانی و سپس آزاد کرد و از باده نوشی منعش نمود.
با اینکه ابونواس قصاید طردیه و زهدیات داشته و غزلهایی متصنع و ساختگی دارد اما خمریات او مشهور است و در این باب از شعر همتایی نداشته و شراب از نظر ادبی واقعا عروس شعر اوست.
گرچه تفاوتهایی بین سبک شعری ابونواس و بشار بن برد که هر دو شاعر از پیشوایان نوآوری عصر عباسی هستند وجود دارد اما از ناحیه تقلید میان هر دو شاعر تشابهی هست. زیرا هر دو مجبور بودند برای ارضاء خاطر قدرتمندانی که مداحیشان را میسرودند و جهت دست یابی به صلات و انعامات آنها که برای گذراندن زندگی به آن نیازمند بودند در مدایح خود سبک و شیوه قدما را مراعات کنند.(الفاخوری؛ ۱۳۷۸: ۳۰۴-۲۹۶)
۳-۶- ۰۳ ابوالعتاهیه
یکی دیگر از شاعران این دوره ابو اسحاق اسماعیل بن القاسم بن کیسان معروف به ابو العتاهیه است، وی در زمان خلافت مهدی عباسی (۱۵۹-۱۶۹ هـ) به بغداد آمد و در زمره مقربان خلیفه درآمد، او در تمام طول حیات خود ملازم خلفاء و دیگر اعاظم زمان خود بود. و برای ارضاء آنها و گرفتن دیناری چند انواع حیل را به کار میبرد. وی قصاید زیادی در مدایح خلفاء عباسی سرود. ولی همه این مدایح بیش از آنکه جنبه صادقانه عاطفی داشته باشد جنبه تجاری داشتند و بهترین آنها همانهایی بودند که برای مهدی عباسی وهارون الرشید گفته است.
ابوالعتاهیه با آنکه مذهب شیعه داشت بنی عباس را مدح میگفت. ولی بعدها کوشید که شعر خود را از کشمکشهای سیاسی که میان عباسیان و علویان بود دور نگه دارد. اما این بی طرفی هرگز به خیانت نکشید و برای تمتع از عطایای بنی عباس به مذمت آل علی (ع) و اهل البیت آن حضرت زبان نگشود.
به عبارتی دیگر گرچه ابوالعتاهیه مرد طماعی بود ولی از روی سیاست و دانایی هم ممدوحان خود را خشنود میساخت و هم خود را راضی نگه میداشت و به کرامت انسانیتش خدشه وارد نمیساخت. و به ساحت اهل البیت (ع) جفا نمینمود.
او در مدایح خود شیوه قدیم را به کار میبرد بدین طریق که قصیده یا تغزلی و گاه چند بیتی در وصف موضوعی همچون شراب آغاز میکرد ولی در این مقدمات اطاله کلام نمیداد و در معانی و مضامین مدایح خود نیز همان سبک کهن را رعایت مشی کرد و مقام خلافت را سخت تمجید مینمود و از مقام و منزلت او در نزد خدا حکایت میکرد و حتی آن را در حد اعجاز معرفی مینمود.
در مجموع شعرهای ابوالعتاهیه شامل قصیده- غزل- مدح و رثا- هجا و عتاب و امثال آن است. هجاء او گاهگاهی برای دفاع از خود یا برای پاسخ به رقیب یا بیان نومیدی از عطایای ممدوح بود. و غزلیات او بیشتر وقف زنی بنام عتبه بود که شاعر در اولین روزهایی که به بغداد آمده بود دلباخته او گردیده بود و دیگر نمیبینیم که بنام زن دیگری غزل گفته باشد مگر غزلی که در کوفه برای کنیزکی موسوم به سعدی سروده بود زیرا سعدی شکایت او را به مولای خویش برده بود و او نیز دستور داده بود تا شاعر را صد تازیانه بزنند.
اما عشق شاعر به عتبه عشقی صادقانه بود همراه با رنج و نیاز عاشق و نفرت و ناز معشوق، غزلهای شاعر برای معشوق غالبا بصورت تشبیب و تغزل در آغاز قصاید مدحیه او با سوز وگذار آمده و بر خلاف غزلهای مرسوم زمان از هرزگی و بی عفتی و فجور و پرده دری عاری است، پس غزل او شرح یک عشق درد ناک حقیقی است.
اما شیوه سبک شعر ابو العتاهیه در نوآوری و نو جویی به همان مسیری افتاد که شعر و ادب زمانش افتاده بود که گفته شد پیشوایان این حرکت بشار بن برد و ابونواس بودند و مراد از آن این است که شعر تصویری از زمان بود به طوری که مردم آن را همان گونه که هست بفهمند. ابو العتاهیه در این راه با آن دو همقدم بود یعنی هم در معانی به نوع آوری پرداخت هم در لفظ. و در نوآوری مانند بشار و ابونواس گرایش فردی خود را میزان قرار داده ولی چون به مسائل جدی زندگی گرایش داشت به جنبههای جدی زندگی عصر خود پرداخت، حال آنکه بشار و ابونواس که خود زندگی را عیاشی و لا ابالیگری میشناختند خواه نا خواه به بیان این جنبهها از زندگی مردم زمان میپرداختند.(ا لفاخوری؛ ۱۳۷۸: ۳۲۴ – ۳۱۶)
۳-۶-۰۴ ابوتمام
یکی دیگر از شاعران این دوره ابو تمام است که مدیحهسرایی قسمت اعظم زندگی و شعر او را پرکرده است تا آنجا که هیچ کس از روسای قوم و بزرگان و نخبگان ادب و… نبوده مگر آنکه به طمع مال و شهرت قصیدهای در مدح او سروده است. چنانکه شمار ممدوحان او به شصت تن رسیده است.
ابو تمام از نظر شخصیتی دارای جنبههای متناقض بود. در حالی که مردی ساده – با اخلاق و سجایای انسانی بود و در معاشرت خوش خوی و خوش روی بود، از طرفی دیگر به طرب، بادهگساری و تمتع از عیش سخت دلبسته بود. گاه تا حد اهمال در دین و تنزل اخلاق هیوط میکرد و به خاطراندک سودی از عقاید خویش عدول مینمود و برای یک لذت ناپایدار قدر نفس خویش را میشکست و در کامجویی تا حد بیبند و باری پیش میرفت.
در قصاید مدیحات او اسلوب واحدی به چشم میخورد که بدان ممتاز بود، او گاه مدح را به حکم وصف آغاز میکرد و گاه بیهیچ مقدمهای آن را بیان میکرد ولی عموما از سبک کهن پیروی میکند.
ابوتمام ممدوح خود را به صفاتی که واقعا در او یافت نمیشد بلکه در مدایح خود غلو کرده و افراد را در حد افراط میستایید.
مثلا در مدح معتصم عباسی میگوید:
۱- هُوَ الْبَحرُ مِنْ اَیُّ النَواح اتَیـَـتُه
۲- تَعُودُ بَسْطُ الْکَف حتـــــیَ لواَنَّهُ
۳- وَ لَوْ لَمْ یَکُنْ فی کَفِهِ غَیْرِ رُوحَهُ
فَلجَنْهُ الْمَعرْوُفُ وَ الجُودُ ساحِلَهُ
ثَناها لَقَبـِــضَ لَمْ تَطَْعُهُ اَنا مـِـلَهُ
لِحادَ بَها، قَلیْتَقَ اللهُ ســــــــائِــلَهُ
ترجمه
۱- او دریاست از هر سو که به نزد او آیی، نیکوکاری لب آن و بخشندگی ساحل آن است.
۲- به گشاده دستی عادت کرده، چنانکه اگر بخواهد برای گرفتن دستش را هم آرد انگشتانش از او فرمان نمیبرند.
۳- اگر در کف دستش جز جانش نباشد، آن را ببخشاید و سوال کنندهاش باید از خدا بترسد.
و یا در حق ممدوح خود میگوید:
۱- سُوَرَ الْقرآنَ الغَرَّ فیکُم اَنْزَلَتْ
وَ لَکُمْ تُصاغُ مُحاسِنُ الْاشُعارِ
ترجمه
۱- سورههای قرآن کریم در حق شما نازل شده است و برای شما نیکوترین اشعار ساخته میآید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:23:00 ب.ظ ]