سنجش رابطه هوش هیجانی و رهبری تحول آفرین
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
سنجش رابطه رهبری تحول آفرین و اثر بخشی تیمی
سنجش رابطه هوش هیجانی و اثر بخشی تیمی
تصویر توضیحی برای هوش هیجانی
سنجش رابطه هوش هیجانی و رهبری تحول آفرین با اثر بخشی تیمی
آزمون مدل تحقیق
۱-۴) چارچوب نظری تحقیق
رهبری فرایندی از تعاملات اجتماعی است. آن جایی که رهبران قادر هستند در رفتار پیروان خود نفوذ کنند، قویا می توانند نتایج عملکرد را تحت کنترل در آورند. رهبری ذاتا یک فرایند هیجانی است که به موجب آن رهبران حالات هیجانی زیردستان خویش را شناسایی کرده، موجب شکل گیری هیجانات در آنان میشوند و سپس سعی میکنند تا حالات هیجانی پیروانشان را به طور صحیحی اداره کنند. هوش هیجانی یک عامل کلیدی برای افرادی است که از لحاظ اجتماعی اثربخش هستند. هوش هیجانی در موضوع رهبری به عنوان یک عامل تعیین کننده در رهبری اثربخش است(kerr et al, 2006).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
هوش هیجانی یک رهبر، عامل ایجاد یک فرهنگ یا محیط کاری خاص است. تحقیقات کولمن و همکاران وی نشان می دهد که سطوح بالایی از هوش هیجانی، فضایی به وجود می آورد که در آن مشارکت اطلاعاتی، اعتماد، ریسک پذیری سالم و یادگیری نضج می گیرند. برعکس، هوش هیجانی کم، جوی سرشار از بیم و اضطراب ایجاد میکند. از آن جا که کارکنان عصبی و وحشت زده در کوتاه مدت می توانند بهره وری بالایی داشته باشند، سازمان های آنها ممکن نتایج و بازدهی خوبی کسب کنند اما این نتایج و بازدهیها دوام چندانی نخواهند یافت(Goleman et al, 2003).
از طرفی مدیران با مسائل متنوعی از جمله نیاز به توسعه و امور اجرایی مواجه هستند. چالشهای همانند وظایف جدید و فرایند ها ی کسب و کار وجود دارد. پروژهها باید مدیریت و تیم ها باید رهبری شوند(Hull, 2006). شاید دشوارترین وجه برای مدیر یا سرپرست که رهبر یک کار تیمی می باشد، انگیزش اعضای تیم باشد. تیم های کاری ممکن است در دستیابی به اهداف سازمانی موفق تر باشند اگر اعضای تیم توانمندی لازم در کار را داشته باشند(Latham and Gary, 2004).
بر عکس، اگر اختیار و مسئولیت آنان محدود شود، ممکن است سطح تعهدشان نیز کاهش یابد. آنها ممکن است که امور محوله را بطور رضایت بخش به انمام رسانند، اما اینکار را با اشتیاق کمتری در جهت بهبود کیفیت و بهره وری انجام خواهند داد(Steers et al, 2004). نشستهای غیر رسمی منظم بین سرپرستان و زیر دستان توامان تصمیم گیری و مدیریت مشارکتی را تقویت می نماید.
نقش عواطف در فرایند رهبری، موضوعی است که در تحقیقات به آن توجهی نمی شدزیرا محققان عقیده داشتند که عواطف احتمالا رفتارهای موثر را کمرنگ می کنند. تئوریهای رهبری تحت تأثیر نظریههای کلاسیک نیز بر این عقیده بود که رهبران باید به صورت منطقی و بدون تأثیر پذیری از احساسات خود فکر کرده و سپس برنامه ریزی کنند(George, 2000).
ولی اخیرا محققان رهبران فرهمند و تحول گرا را به صورت افرادی معرفی می کنند که با نشان دادن عواطفشان، افراد زیر دست خود را متعهد و متقاعد می کنند تا اهداف و ارزشهای سازمان را بپذیرند و برای دسترسی به آنها تلاش کنند. این شیوه عمل باعث میشود تا رهبران یک وابستگی هیجانی با زیر دستان خود پیدا کنند که این امر موجب ارتقای کیفیت روابط و اثر بخشی گروه و سازمان میشود(Bass&Avoilio, 1994).
محققین و نویسندگان حوزه مدیریت بر اهمیت هوش هیجانی بر رهبری تحول گرا تاکید میکنند. عموما رهبران تحول گرا که دارای هوش هیجانی میباشند، رفتارهایی بروز میدهند که ضمن افزایش اثربخشی تیمی و رفع نمودن تعارضات در کار تیمی نتایج مثبتی بدست میآوردند (Rahim, 2006).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
شکل ۱-۱) مدل مفهومی پژوهش
۱-۵) فرضیههای تحقیق
فرضیه حدس عالمانهای است درباره حل یک مسئله. فرضیه را می توان به منزله رابطهای منطقی بین دو یا چند متغیر تعریف کرد که به صورت جملهای آزمون پذیر بیان میشود. این روابط بر پایه شبکه ارتباطهایی تجسم میشود که ریشه در چارچوب نظری تحقیق دارد (سکاران،۱۳۸۶، ص ۱۰۲). فرضیههای این پژوهش به شرح زیر است:
بین هوش هیجانی و رهبری تحول گرا رابطه مثبت وجود دارد.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
بین رهبری تحول گرا و اثر بخشی تیمی رابطه مثبت وجود دارد.
بین هوش هیجانی و اثر بخشی تیمی رابطه مثبت وجود دارد.
۱-۶) تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای تحقیق
در این پژوهش و تحقیق با توجه به مفاهیم و چارچوب نظری بیان شده و نیز شکل شماره (۱-۱) دو نوع متغیر وجود دارد :
الف- متغیر وابسته
ب- متغیر مستقل
۱-۶-۱) متغیر وابسته
متغیر وابسته در این پژوهش اثر بخشی تیمی است که تعریف آن به قرار زیر است:
اثر بخشی تیمی: تاننبم[۱] و همکارانش اثربخشی تیمی را ترکیبی از عملکرد تیم به صورت خروجی (output) و توانایی تیم برای رشد و احیاء دوباره تعریف نموده اند. کهن[۲] و همکارانش نیز اثر بخشی تیمی را هم شامل عملکرد بالا و کیفیت زندگی کاری کارکنان تعریف نموده اند(Harris, 2004) اثربخشی تیم به عنوان یک ساختار چند بعدی است که هم مشخصه های مشتری و هم توانایی کار گروهی را در آینده در بر میگیرد. در حقیقت تیمها فقط به رضایت مشتری توجه ندارند بلکه به رضایت اعضای گروه نیز توجه میکنند. اثربخشی تیمی در این پژوهش دارای شش بعد اصلی به شرح زیر است (Bateman, 2002, p. 216).
هم افزایی تیم: یک احساس از هدف که در بین اعضای تیم مشترک است.
اهداف عملکرد: اهداف عملکردی شفافی که بوسیله تیم نهادینه شده است، فعالیت کاری یا سطوح عملیاتی است که بطور مستمر رصد میشود.
مهارتها: اعضای تیم به اندازه کافی آموزش دیده اند و شایستگی انجام کار خود را دارند و در استفاده از مهارتها نیز انعطاف پذیری دارند.
استفاده از منابع: تمام منابع شامل افراد، ساختمانها و تجهیزات بطور مؤثر با توجه به ظرفیت بهینه مورد استفاده قرار میگیرد.
نوآوری: تیم بطور مستمر به دنبال راه هایی جهت بهبود ارائه خدمت و محصول و روشهای انجام کار است.
کیفیت: سطح بالایی از آگاهی و شناخت نسبت به مشتری وجود دارد و استانداردها شناسایی و نظارت می شوند(Bateman, 2002, p. 216).
اثر بخشی تیمی با ابعاد (هم افزایی تیم ، اهداف عملکرد، مهارتها، استفاده از منابع، نوآوری و کیفیت) توسط پرسشنامه و با طیف پنج گزینهای لیکرت اندازه گیری میشود.
۱-۶-۲) متغیر مستقل
متغیرهای مستقل در پژوهش حاضر، به قرار زیر هستند:
۱-۶-۲-۱) رهبری تحول گرا: رهبری تحول گرا، فرایند نفوذ آگاهانه در افراد یا گروه ها به منظور ایجاد تغییر و تحول نا پیوسته در وضع موجود و کارکردهای سازمان به عنوان یک کل است (موغلی، ۱۳۸۱، ص ۷۹)
رهبری تحول گرا برای عملی شدن به چهار مولفه یا عامل که به عنوان عناصر تشکیل دهنده این نظریه نیز شناخته شده اند نیاز دارد. این عوامل عبارتند از:
نفوذ آرمانی: سرافرازی، فرهمندی، احترام و فاداری بی چون و چرای پیروان از رهبری است که حس آرمانی را انتقال می دهد. نفوذ آرمانی باعث میشود که رهبران به عنوان یک الگوی رفتاری برای پیروان باشند.
ترغیب ذهنی: رفتار رهبر چالشی را برای پیروان ایجاد میکند که دوباره در مورد کاری که انجام میدهند، کوشش و تلاش نمایند و در مورد چیزی که میتواند انجام یابد، دوباره فکر کنند.
انگیزه الهام بخش: تاکید این نوع انگیزش بر انگیزههای درونی است نه بر مبادلات روزانه بین رهبر و پیرو.
ملاحظات فردی: توجه به تفاوتهای فردی پیروان و ارتباط با تک تک آنها و تحریک آنان از طریق واگذاری مسئولیتها می باشد(موغلی، ۱۳۸۱، ص ۷۹).
رهبری تحول گرا با ابعاد (نفوذ آرمانی، ترغیب ذهنی، انگیزه الهام بخش و ملاحظات فردی) توسط پرسشنامه و با طیف پنج گزینهای لیکرت اندازه گیری میشود.
۱-۶-۲-۲) هوش هیجانی: ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران، برای برانگیختن خود، و کنترل مؤثر احساسات خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران (goleman, 1998, p. 317-318).
گولمن در سال ۲۰۰۱ با مطالعه ۶۰۰ مدیر، مدل خود را با عنوان شبکه قابلیتهای هیجانی ارائه داد. مدل اولیه وی شامل ۵ بعد و ۲۵ مؤلفه بود که در سالهای بعد مدل خود را به ۴ مؤلفه و ۲۰ قابلیت تقلیل داد که به شرح زیر می باشد(kooker et al, 2007, p. 32):
خودآگاهی: آیا مدیر میتواند به طور صحیح احساسات خود را هر زمان که بروز میکند تشخیص دهد. مثل خودآگاهی هیجانی، خودارزیابی صحیح و اعتماد به نفس.
خود مدیریتی: آیا مدیر میتواند احساسات خود را به سمت نتایج مثبت سوق دهد همانند خودکنترلی هیجانی، وظیفه شناسی یا وجدان کاری، سازگاری، انگیزه توفیق طلبی و ابتکار عمل.
آگاهی اجتماعی: آیا مدیر میتواند به طور صحیح احساسات دیگران را هنگام رو در رویی با آنها یا در حین کار با آنها تشخیص دهد که عینیت آن به صورت همدلی، خدمت گرایی و آگاهی سازمانی است.
مدیریت روابط(مهارتهای اجتماعی): آیا مدیر میتواند ارتباطات خود با دیگران را به طور مؤثر و سازندهای مدیریت و به سمت نتایج مثبت هدایت کند. همانند پرورش دیگران، نفوذ، ارتباطات، مدیریت تعارض، تصویر سازی، تحلیل و تغییر، همکاری و کار تیمی(Nwokah & Ahiauzu, 2009, p. 865-867)
هوش هیجانی با ابعاد (خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط) توسط پرسشنامه و با طیف پنج گزینهای لیکرت اندازه گیری میشود.
۱-۷) قلمرو تحقیق
۱-۷-۱) قلمرو مکانی
در این تحقیق قلمرو مکانی کلیه شعب بانکهای استان گیلان است.
۱-۷-۲) قلمرو زمانی
پژوهش حاضر در نیمه دوم سال ۱۳۹۰ انجام می پذیرد.
۱-۷-۳) قلمرو موضوعی
پژوهش حاضر به بررسی رابطه هوش هیجانی و رهبری تحول گرا و اثربخشی تیمی در حوزه مدیریت رفتار سازمانی و منابع انسانی میپردازد.
فصل دوم
ادبیات تحقیق
۲-۱-۱) مقدمه
بخش اول
هوش هیجانی
یکی از منابع مهم در هر شرکتی، که بی شک یکی از مبناهای اصلی و اساسی توسعه است، همانا نیروی انسانی آن است که مجموعهای از افراد با نیازهای بی شمار را در برمی گیرد. این افراد در صورت رفع نیازهایشان و داشتن انگیزه کافی، استعداد، توان و مهارت خود را در جهت خدمت به سازمان متبوعه به کار خواهند گرفت. اگر افراد در شرکتها به خوبی عمل نکنند آنگاه آن شرکت در رسیدن به اهداف و انجام وظایف و مسؤلیتهای خطیر خود با مشکلات عدیده مواجه خواهد شد. از آنجایی که کارکنان واحد بازاریابی و فروش، نقش اساسی و بنیادی در ایجاد یک کار اثربخش در واحد سازمانی را بر عهده دارند. لذا تأمین نیازهای مادی و معنوی آنان و نیز ایجاد یک فضای مناسب هیجانی در محل کار که احتمالاً زمینه ساز توسعه اثربخش بودن بیش از پیش آنهاست، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
بنابراین میتوان گفت که منابع انسانی مهمترین سرمایههای کسب و کار هستند و اقدامات و سیاستهای پرسنلی خوب و صحیح به علاوه توانایی مدیر در استفاده از توانایی ها و انرژی های فیزیکی و ذهنی افراد مهمترین عوامل موفقیت سازمانها هستند. نیروی انسانی یکی از عوامل کلیدی در بهبود اثربخشی شرکتهای مختلف می باشد. این نیروی انسانی است که تصمیم میگیرد چگونه از زمان، تجهیزات، مواد و… موجود در شرکت استفاده کند و چگونه نیازهای مشتری را مرتفع کند. و از آن جایی که استفاده ار کار تیمی و گروهی در سازمانها در حال افزایش است، کارکنان دریافتند که برای اینکه بتوانند در کنار سایر اعضای تیم مشغول به کار شوند، باید خود را با محیط کاری جدید هماهنگ کنند. لذا مدیران جهت سوق دادن تیمهای جدید به سمت کار گروهی مفیدتر و مؤثرتر در یک واحد یا مجموعه به دنبال نفراتی با هوش هیجانی بیشتر و مهارتهای بالا در برقراری ارتباطات انسانی میباشند.
۲-۱-۲) تاریخچه هوش هیجانی
حدود ۲۰۰۰ سال پیش افلاطون گفت: تمام یادگیری ها دارای یک زیر بنای هیجانی و هیجانی است. متاسفانه تفکر حاکم در این ۲۰۰۰ سال این بود که هیجانها مانع انجام کار و تصمیم گیری هستند و تمرکز حواس را مختل میکنند (فرمانی، ۱۳۸۷، ۲۲).