مسلچ و جکسون (۱۹۸۶) معتقدند، واماندگی در میان ورزشکاران شایع است، علت اصلی واماندگی مشارکت در طول سال در یک ورزش خاص است. برای مربیان، والدین و ورزشکاران مهم است که به درک علایم و نشانه­ های واماندگی بپردازند و به­ طور موثر به این موضوع رسیدگی کنند. برای ورزشکاران، واماندگی به معنای خستگی جسمی، روانی و یا عاطفی است. ورزشکار احساس می­ کندکه خسته یا تهی شده و به نظر می­رسد نیرویش به اتمام رسیده است. این بیشتر در ورزشکارانی که واقعاً تمرین می­ کنند، رخ می­دهد “کسانی که کار می­ کنند، وتمرینات سخت انجام می­دهند”. مسلچ و جکسون (۱۹۸۶) واماندگی را سندرمی روان­شناختی تعریف می­ کنند که دارای سه بعد تحلیل عاطفی، مسخ شخصیت وکاهش حس انجام عملکرد است و بیشتر در افرادی اتفاق می­افتد که محرک­های استرس­زای زیادی را تجربه می­ کنند، واماندگی یک اصطلاح روان­شناختی است که به خستگی طولانی مدت و کاهش علاقه در کار اشاره شده است.
برخی از محققان ورزشی واماندگی را به­عنوان یک مشکل جدی و بالقوه مشاهده کرده ­اند و هرچند شواهد تجربی کمی در این زمینه وجود دارد، واماندگی در ورزش منجر به افزایش مشکلات، نوسانات خلقی، عملکرد ضعیف و نهایتاً ترک ورزش می­گردد. واماندگی ممکن است مخصوصاً به بازیکنان نخبه در ورزش مربوط باشدکه باید مقادیر فوق­العاده­ای از زمان و تلاش خود را برای رسیدن به موفقیت صرف کنند (کراسول و اکلوند، ۲۰۰۵). با این حال، با وجود تحقیقات در رابطه با واماندگی در ورزشکاران نوجوان و ورزشکاران دانشگاه (ویلی و همکاران، ۱۹۹۸)، تا همین اواخر تحقیقات کمی در واماندگی ورزشکاران نخبه بزرگسال صورت گرفته است (کراسول و اکلوند،۲۰۰۷). لونسدال[۴۹]، هودچ[۵۰] و رز[۵۱] (۲۰۰۹) و ویلیامز[۵۲] (۲۰۰۶) اعتقاد دارند، افرادی که دچار واماندگی می­شوند، گاه از فعالیت­هایی که قبلاً برای آن­ها لذت­بخش بوده است هم کناره­گیری می­ کنند.
با این حال، روان­شناسان کاربردی، واماندگی را به­عنوان یک سندرم روانی تعریف کرده ­اند که شامل خستگی هیجانی، احساس بدبینی و جدا شدن از کار و احساس ناکارآمدی و عدم موفقیت است (مسلچ و همکاران، ۲۰۰۱، ص۳۹۹). رادک (۱۹۹۷) پیشنهاد کرد که واماندگی ورزشکار به­عنوان یک سندرم است که شامل خستگی عاطفی، جسمی، کاهش ارزش ورزش و احساس­کاهش موفقیت است. تعریف رادک به ورزشکار اجازه می­دهد تا در مواردی که ورزشکار از نشانه­ های واماندگی رنج می­برد، مشارکت خود را در ورزش قطع نکند. به­علاوه، واماندگی این طور فرض نشده است که تنها ایجاد استرس مزمن کند (اسمیت، ۱۹۸۶). محققان حاضر در روان­شناسی ورزشی (کراسول و اکلوند، ۲۰۰۵) نظریه رادک را تحت عنوان واماندگی تایید کرده ­اند.
برخی از محققان واماندگی را حاصل استرس مزمن و شدید می­دانند، از جمله این افراد کوکس[۵۳] (۲۰۰۲) می­باشد، وی معتقد است واماندگی، نوعی پاسخ فرد به استرس­های مزمن و مداوم است. براساس الگوی شناختی- عاطفی اسمیت، زمانی که بازیکن به این نتیجه می­رسد که درخواست­های عوامل محیطی بیشتر از توانایی­اش است و چنین تصور می­ کند که نمی ­تواند با استر­س­های حاصل از این درخواست­ها مقابله کند، عملکرد شناختی و فیزیولوژیکی او مختل می­ شود و در نهایت اینکه بازیکن برای کاهش استرس خود، از ورزش کناره­گیری می­ کند. میهان[۵۴] ، بول[۵۵] ، وود[۵۶] و جیمز[۵۷] (۲۰۰۴) و کارور[۵۸]، اسچیر[۵۹] و وینتراب[۶۰] (۱۹۸۹) هم معتقدند که راهبردهای مقابله­ای نامناسب ورزشکاران از عوامل بسیار مهم بروز واماندگی در ورزش هستند.
با این حال، به عقیده کوکس (۲۰۰۲)، واماندگی ورزشکار، سندرم بسیار قابل پیشگیری است که در ورزش مدرن روز رخ می­دهد. واماندگی که توسط روان­شناسان ورزشی به­عنوان “خستگی­ جسمانی / عاطفی، کاهش ارزش ورزش، و کاهش موفقیت­های ورزشی” تعریف شده است، این یک موضوع مهم در ورزش است، چرا که تصور می­ شود به رها کردن ورزش کمک می­ کند. از طرف دیگر، کراسول و اکلوند (۲۰۰۳) معتقدند که برخی از علایم، مانند افسردگی به طور مستقل از واماندگی می ­تواند رخ دهد. در ادامه، کرسول و اکلاند (۲۰۰۳) یک راهنمای پزشکی برای سندرم واماندگی ارائه کردند. در این راهنمای پزشکی به چندین علامت اولیه اشاره شده است، این علایم اولیه به این منظور ارائه شدند که یک ورزشکار ممکن است در معرض خطر احساس واماندگی باشد، حال آن­که این علایم نشان می­ دهند که ورزشکار در واقع واماندگی را تجربه می­ کند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
آندریو و همکاران (۲۰۱۰) در زمینه نشانه­ های واماندگی، عقیده دارند که خستگی روحی و جسمی به خاطر عدم موفقیت یا افت عملکرد ورزشی است. وی در ادامه می­افزاید: شاید ورزشکاران وامانده در ابتدا از ورزش لذت می­بردند و از نظر احساسی روی آن سرمایه ­گذاری کرده ­اند، اما در نهایت به دلیل فشارهای روانی دچار نارضایتی می­شوند. هیل تأکید می­ کند: کمال­گرایی می ­تواند محرک خوبی برای ورزشکاران باشد، اما اثرات منفی را هم برای آن­هایی که خوب پیش نمی­روند، خواهد داشت. برای مثال تعداد گزارش­های مشکلات روانی ورزشکارانی که خود را کمال­گرا توصیف می­ کنند، کم نیست. ورزش باید یک تجربه مثبت برای همه ورزشکاران باشد. می­توان از ورزش به­عنوان ابزاری برای افزایش مهارت­ های زندگی، بالا بردن اعتماد به نفس و بهبود روابط با دیگران استفاده کرد، اما در عین حال می ­تواند منجر به نارضایتی از خود و تضعیف قدرت تصمیم ­گیری شود. همه اینها مربوط به محیطی است که پیرامون ورزش خلق می­ شود. نیمی[۶۱] (۲۰۰۹) نیز در مورد فرایند هدف­گزینی ورزشکاران نشان داد، بازیکنانی که بر­اساس ویژگی کمال­گرایانۀ خودشان، اهدافی سخت برای خود انتخاب می­ کنند به تلاش افراطی و در نتیجه، بیش­تمرینی وادار می­شوند. در­عین­حال، بیش­تمرینی رفتار نابهنجاری است که ممکن است منجر به واماندگی و درماندگی بازیکنان در ورزش شود.
گودجر[۶۲]، لاوالی[۶۳]، گورلی[۶۴] و هاروود[۶۵] (۲۰۰۶)، کواکلی[۶۶] (۱۹۹۲) وگولد، دیفنباخ و مفت (۲۰۰۲)، معتقدند، در صورتی­که­ واماندگی بازیکنان در ورزش­کنترل نشود، تنفر از ورزش، افت عملکرد ورزشی، کناره­گیری از ورزش و کاهش سلامت روانی و جسمانی در بازیکنان اتفاق می­افتد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
گودجر و همکاران (۲۰۰۶) شایع­ترین علایم واماندگی را شامل مراحل زیر می­دانند:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.

 

علایم جسمی:

 

خستگی قابل توجه و مستمر

بیمارشدن / بیماری بیشتر از حد معمول

عملکردپایین

اخلال در تندرستی بعد از فشار

 

علایم روانی:

 

احساس تعهد به کنترل شخصی

برتری تفکر منفی بر تفکر مثبت

واکنش و رفتار غیر معمول منفی: تحریک­پذیری، زودرنجی و کج­خلقی، خمودی، خشم

جدا شدن از دوستان و خانواده

سردرگمی / از دست دادن هدف و انرژی در مورد ورزش

در تعریفی دیگر اسکافیلی و انزمان (۱۹۹۸) واماندگی را یک نشانگان روانی می­دانند که شامل خستگی، بدبینی و کاهش اثربخشی است.

 

 

خستگی باعث کاهش منابع احساسی می­ شود.

بدبینی توسط نگرش منفی جدا و غیر­مشخصی نسبت به کار خود تعریف شده است.

کاهش اثربخشی با احساس بی­کفایتی در ورزش و حل مشکلات در کار فرد به وجود می­آید.

گودجر و همکاران (۲۰۰۶)، اسکافیلی و همکاران (۱۹۹۸) و شیرم[۶۷] و ملامد[۶۸] (۲۰۰۵) ویژگی­های زیر را برای واماندگی برشمردند:

 

 

واماندگی با سطوح بالایی از برداشت منفی از ویژگی­های ورزشی، کار بیش از حد، نشانه­ های جسمانی، غیبت، ترک ورزش، بی­خوابی، افسردگی و مشکلات خانواده مربوط است.

علاوه بر این، واماندگی با سطوح پایینی از عملکرد عینی کار، روحیه فعالیت و ورزش و کیفیت فعالیت مرتبط است.

فندر[۶۹] (۱۹۸۹) نشانه­ های واماندگی را به دو دسته فیزیکی و رفتاری تقسیم کرد که عبارتند بودند از:

 

 

نشانه­ های فیزیکی شامل: تنش، خستگی، تحریک­پذیری، کاهش سطح انرژی، مشکلات خواب، افزایش وقوع بیماری، عملکرد متناقض و خستگی است (کراسول و اکلوند،۲۰۰۳).

شاخص ­های رفتاری شامل: افسردگی، احساس درماندگی، خشم، احساس ناامیدی و احساس ناچیز کمک به تیم است (کراسول و اکلوند،۲۰۰۳).

با توجه به تحقیقات گذشته (کوکس، ۲۰۰۲)، دلایلی که منجر به واماندگی ورزشکار می­گردد شامل موارد زیر می­باشد :

 

 

فشار ثابت فرد در ورزش که به خستگی جسمی/ روانی، استرس و در­نهایت به واماندگی منجر می­گردد.

احساس به دام افتادن. یعنی ورزشکارانی که وقت و انرژی زیادی را به ورزش اختصاص داده و بر روی آن سرمایه ­گذاری نموده ­اند، اما هیچ پاداشی از شرکت در ورزش دریافت ننموده ­اند، در­نهایت ممکن است دچار واماندگی گردند و ورزش را ترک کنند.

توانمندسازی. ورزش رقابتی و میل به کنترل شخصی بر زندگی، یکی از علل احتمالی واماندگی در ورزش است.

ویژگی­های روان­شناختی مانند استرس، کمال­گرایی، افسردگی، بیماری، خشم، ناامیدی از عوامل مهم واماندگی ورزشکار می­باشد.

رادک و اسمیت (۲۰۰۱) علایم واماندگی را به شرح زیر بیان نمودند:
۲-۳-۱ کاهش احساس موفقیت:
احساساتی نظیر درجازدن، موثر ­نبودن و عدم دستیابی به اجرای ورزشی و یک احساس خود­محور از کاهش پیشرفت در اهداف و انجام رقابت در ورزش است (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
۲-۳-۲ خستگی جسمی- روانی:
احساساتی نظیر خستگی بدنی و روانی در هنگام اجرای ورزشی و تمرینات و تخلیه هیجانی و بدنی با شرکت منظم در ورزش است (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
دکتر دیوید یوکلسون- استاد روان­شناسی ورزش دانشگاه پن­استیت- می­گوید: «خستگی جسمانی- روانی که اغلب از آن تحت عنوان واماندگی یاد می­ کنند، برای ورزشکاران و مربیان حرفه­ای و آماتور پیر و جوان مسئله مهمی است. افراد موفق، تعالی­طلب و بلند­پرواز، از جمله کسانی هستند که بیش از سایرین در معرض واماندگی قرار دارند (نقل از اکلوند، کرسول، ۲۰۰۵). او اظهار می­دارد که ورزشکارانی که دچار واماندگی می­شوند، کم­کم از فعالیت­هایی که زمانی برایشان بسیار لذت­بخش بوده است کناره می­گیرند، آن­چه بیش از این فعالیتی مهیج محسوب می­شده، اکنون کار پرزحمتی بیش نیست. ورزشکار در این مقطع «واماندگی» بی­حوصله و حتی خسته به نظر می­رسد و فقط حرکات و تمرینات را انجام می­دهد. تمام این علایم، پاسخ ورزشکار به تنش­ها و فشارهای روانی است. ورزشکاران بزرگسال و جدی، بیشتر در معرض واماندگی هستند، این ورزشکاران در مسابقات جهت پیروزی فشار زیادی را به خود تحمیل می­ کنند (نقل از اکلوند، کرسول، ۲۰۰۵).
۲-۳-۳ احساس بی­ارزشی:
به احساساتی نظیر بی­اهمیت شدن به مشارکت ورزشی، عبث بودن آن و اهمیت یافتن فعالیت­های دیگر در مقایسه با ورزش اشاره دارد (رادک و اسمیت ۲۰۰۱).
مطالعات تجربی زیادی سوابق واماندگی را بررسی کرده ­اند، ازقبیل: کمال­گرایی (گولد، تافی[۷۰]، آدری[۷۱] و لوئر[۷۲]، ۱۹۹۶)، فشار والدین، استرس درک­شده (رادک و اسمیت، ۲۰۰۱)، تعهد (رادک، ۱۹۹۷)، انگیزه (کراسول و اکلوند، ۲۰۰۵). هدف اصلی این مطالعات این بوده است که به شناسایی ابزاری بپردازد که بتواند واماندگی ورزشکار را به حداقل برساند.
۲-۴ تعاریف کمال­گرایی
کمال به حالت مطلوبی اطلاق می­ شود که از وضع موجود فاصله دارد، حال با توجه به میزان این فاصله و این که چه مرجعی، حالت مطلوب را مشخص می­ کند، کمال­گرایی گونه­ های مختلفی می­یابد که برخی از آن­ها سالم و برخی دیگر بیمارگونه تلقی می­ شود. شکل­های سالم کمال­گرایی، هنگامی آشکار می­گردد که با توجه به عنصر فاصله، ارتباطی فعال میان وضع موجود و وضع مطلوب برقرار شود. درخصوص عنصر مرجع تعیین­کننده کمال نیز، زمانی کمال­گرایی سالم خواهد بود که فرد و دیگران، به صورت تعاملی در تعیین امر مطلوب مشارکت ورزند (خسروی، زهره؛ علیزاده‌ صحرایی، ام‌هانی؛ ‏‏۱۳۸۸).
هولندر[۷۳] (۱۹۷۸) نیز از اولین کسانی بود که به تعریف کمال­گرایی پرداخت و آن را به­عنوان تلاش توان فرسا برای رسیدن به بالاترین کیفیت در عملکرد، بیش از آن­چه در یک موقعیت مورد نیاز است، تعریف کرده است. بورنز (۱۹۸۰)، تحلیل گسترده­ای از این مفهوم ارائه داد، از دید وی کمال­گرایی عبارت است از “شبکه­ ای از شناخت­ها” که شامل انتظارات، تغییر حوادث زندگی و ارزیابی از خود می­باشد. وی در توصیف افراد کمال­گرا بیان می­ کند: آن­ها کسانی هستند که معیارهای غیرمنطقی و بالایی برای خود در نظر گرفته­اند، به طور وسواس­گونه به سوی اهداف ناممکن در تلاش­اند و ارزش خود را معادل درجه­ای از آن معیارها که کسب کرده ­اند، می­دانند (شافران[۷۴] و منسل[۷۵]، ۲۰۰۱).
برخی از محققین (حسینی و همکاران، ۱۳۸۹)، نشان دادند که اصولاً گرایش به کمال و کمال­گرایی در نهاد انسان­ها وجود دارد و در حکم خصیصه­ای مثبت تلقی می­ شود، زیرا انرژی را پدید می­آورد که منجر به پیشرفت و موفقیت فرد می­ شود. اصرار و مداومتی که هنرمندان بزرگ در خلق آثارشان به خرج می­ دهند و مداومتی که در این راه نشان می­ دهند ازکمال­گرایی آنان نشأت می­گیرد، اما روند دستیابی به کمال در همه­ی انسان­ها به طور مثبت پیش نمی­رود. می­توان گفت کمال­گرایی تا زمانی به نفع فرد است که در ارتباط با خودش و به منظور به فعالیت در­آوردن همه ظرفیت­ها و استعدادهایش صورت گیرد. هنگامی که گرایش به کمال، با رقابت و پیشی­گرفتن از دیگران و صرفاً به منظور کسب تأیید و رضایت خاطر آنان صورت گیرد، جنبه منفی و به عبارت دیگر نا­بهنجار پیدا می­ کند (حسینی، ۱۳۸۹).
برخی از محققین، مخصوصاً کسانی که با سازه کمال­گرایی و تحقیق در این حوزه آشنایی ندارند، به اشتباه کمال­­گرایی را معادل بیماری وسواس فکری عملی می­دانند که با تفکرات غیر قابل­کنترل و رفتار وسواسی همراه است. در این رابطه، هولندر (۱۹۷۸) چنین نقل می­ کند: رفتار کمال­گرایانه بر خلاف رفتار وسواسی، شامل انواع رفتارهایی که بارها و بارها تکرار می­شوند نیست بلکه به حالتی اشاره می­ کندکه رفتار انجام شده معمولاً مناسب است، اما با افراط انجام می­ شود، در مقابل، رفتار وسواسی هدف­محور است. فرد کمال­گرا به این نکته توجه نمی­ کند که آنچه انجام می­دهد غیر­منطقی است. با این حال، در برخی زمان­ها آرزو می­ کند کمتر سخت­گیر باشد. همچنین یک تمایز انگیزشی مهم بین رفتارکمال­گرایی و رفتار وسواسی وجود دارد. “رفتار وسواسی فرد برای حمایت از عدم تأیید انجام می­ شود، اما رفتار کمال­گرایی برای دستیابی به تأیید انجام می­ شود”. بنابراین انگیزه نخستین در رفتار وسواسی، حمایت از ارزیابی منفی برخی افراد مهم می­باشد، در­حالی­که انگیزه نخستین در رفتار کمال­گرایانه، به­دست­آوردن تایید افراد مهم زندگی است (هولندر، ۱۹۷۸).
شافران، کوپر[۷۶] و فایربم[۷۷] (۲۰۰۲)، کمال­گرایی را به­عنوان سازه­ای که شامل اجزای شناختی، رفتاری است تعریف کرده ­اند”وابستگی شدید به ارزیابی از خود، خود­تحمیلی و استانداردهای بسیار بالا“، آن­ها عقیده دارند که کمال­گرایی توسط چرخه­ای از تفکرات غیر­منطقی و رفتارهایی که آن­ها را همیشگی و دائمی می­ کنند، ابقا می­ شود. کمال­گرایان مجموعه ­ای از استانداردهای سطح بالا را برای خود تدوین نموده و سپس برای رسیدن به آن­ها تلاش می­ کنند و یا از ترس شکست در تکالیف، از آن اجتناب می­ کنند، اگر وی از تکالیف اجتناب کرده و آنان را به تعویق بیاندازد و در رسیدن به اهدافش شکست بخورد به این شکست با خود انتقادگری پاسخ می­دهد. علاوه بر این، رفتارهای کمال­گرایانه باقی می­مانند، زیرا رسیدن به نتایج مثبت ودستیابی ­­به­ اهداف، تقویت­کننده مثبت برای تصورات غیرمنطقی همراه با کمال­گرایی است.
فراست و هندرسون (۱۹۹۱) نیز، کمال­گرایی را مجموعه ­ای از معیارهای بسیار بالا در عملکرد تعریف کردند که با خودارزیابی انتقادی افراطی همراه است. ترس از شکست ممکن است مؤلفه­ های رفتاری کمال­گرایی را که هدف آن­ها برای رسیدن به معیارهای غیر­معقول و بالای اوست؛ برانگیزاند. برای مثال، جستجوی اطمینان ، ارزیابی مداوم دیگران، و توجه افراطی قبل از تصمیم­گیری، نمونه­هایی از این رفتارها می­باشد.
کمال­گرایی مجموعه ­ای از تفکرات و رفتارهای خودشکن قلمداد می­ شود که [فرد کمال­گرا ] قصد رسیدن به اهداف غیر­عملی فوق­العاده بالا را دارد. در تعریف دیگر، کمال­گرایان به­عنوان کسانی هستند که به گونه نوروتیک در حال تلاش برای قالب­ریزی خود در داخل یک تصویر ایده­آلند و دارای عزت نفس پایین هستند (هویت و فلت، ۱۹۹۱).
الیس (۱۹۷۳)کمال­گرایی را به صورت زیر تعریف کرده است: این تصور که فرد باید شایسته، لایق، مؤثر و باهوش باشد، به جای این تصور که فرد برای انجام دادن کارها باید به سختی تلاش کند و خود را به­عنوان فردی ناکامل و جایز الخطاء و دارای محدودیت­های قابل قبول انسانی بپذیرد. این دیدگاه تک بعدی درباره کمال­گرایی با دیدگاه بورنز (۱۹۸۰) همسوست. برنز (۱۹۸۰) عقیده داشت که کمال­گرایان کسانی هستند که استانداردهای غیر­واقعی برای خود در نظر می­گیرند، به سختی تلاش می­ کنند تا به آن اهداف غیر­ممکن برسند و کسانی هستند که درباره­ ارزش کلی خودشان بر پایه شایستگی و کمال قضاوت می­ کنند (نقل از هانگ[۷۸]، ۲۰۰۸).
بر اساس تعاریف بالا، کمال­گرایی نابهنجار خود­شکست­دهنده و اختلال­زا است و افراد کمال­گرا هرگز نمی­توانند از عملکرد خود احساس رضایت کنند. همچنین، کمال­گرایی عقیده و باوری است که بر اساس آن اصلاح آرمانی منش اخلاقی، هدف اصلی تلاش­ های اخلاقی است. کمال­گرایی در حکمت الهی به معنی این است که معصوم بودن در زندگی امکان­ پذیر است (مهرابی زاده هنرمند، وردی،۱۳۸۲).
به اعتقاد آندریو و همکاران (۲۰۰۸ ) کمال­گرایی مشتمل بر ابعاد هشت گانه زیر است :

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:38:00 ب.ظ ]