محبت به زندگی اش رنگ تازه ای داد.

محبت دختر در قلبش جای گرفت.

توجه داشته باشید که در طرح ها از طریق ویژگی های فیزکی اشیا است که می توانیم مفهوم محبت ها را درک کنیم. بنابراین، طرحواره های تصوری که از تجربه های پیش مفهومی و بدن مند نشات می گیرند می توانند به فهم و درک ساختار مفاهیم انتزاعی مانند محبت کمک کنند.
۲-۳- ۱۱- ساختار مفهومی
بر اساس گفته تالمی(۲۰۰۰) یکی از راه هایی که زبان بازنمایی مفهومی را منعکس می کند فراهم آوردن ساختار معنایی است که به آن معنای طرحواره ای نیز گفته می شود. این معنا به ویژگی های ساختاری مرجع ها، یعنی چیزهایی که زبان آنها را توصیف میکند و صحنه (یعنی موقعیت ها و رویدادها) ارتباط دارد. تالمی استدلال می کند که این معنای طرحواره ای مستقیما به بدن مند بودن تجربه مربوط می شود.
۲-۳-۱۲- ساختار معنایی
عبارت های زبانی یا به مرجع ها اشاره دارند و یا موقعیت ها و صحنه ها را توصیف می کنند. مرجع ها و صحنه ها می توانند یا اشیا و رویدادهای ملموس باشند یا به تجربه های مشخص و انتزاعی تر، مانند احساس پشیمانی یا لدت عشق، مرتبط شوند. بر طبق گفته تالمی نحوه مشخص شدن مرجع و صحنه از طریق زبان همان نظام مفهومی است. به عبارت دیگر، اگرچه نظام مفهومی به طور مستقیم قابل بررسی نیست ولی برخی از ویژگی های زبانی به ما کمک می کند تا نظام مفهومی را باز سازی کنیم و الگویی از آن طراحی کنیم که بتواند ویژگی ای قابل مشاهده زبان را تبیین کند.تالمی پیشنهاد می کند که بازنمایی مفهومی به نحوی که در زبان تجلی می یابد دارای دو نظام است و هرکدام از این نظام ها داری ابعاد متفاوتی هستند.این دو نظام عبارتند از : نظام ساختار بندی مفهومی و نظام محتوای مفهومی. همانطور که از نام آنها پیداست نظام ساختارمندی مفهومی اسکلت و چهارچوبی را برای صحنه ای مشخص به وجود می آورد و نظام محتوای مفهومی نیز جزئیات اصلی و جوهری آن صحنه را ارائه می دهد. بر طبق این دیدگاه، معنایی که با نظام ساختارمندی مفهومی تداعی می شود ماهیتا طرحواره ای است و معنایی که با نظام محتوای مفهومی همراه است بسیار غنی و مفصل است. در شکل (۳-۱) این تمایز آمده است.

شکل(۳-۱): نمودار بازنمایی شناختی منبع: اردبیلی و روشن، ۱۳۹۱
زمانی که این نظام توسط ساختار معنایی رمزگذاری شد با نظام مفهومی ارتباط برقرار می کند. به عبارت دیگر، ساختار معنایی به صورت قرار دادی ساختار مفهومی عبارت های زبانی را رمزگذاری می کند و ساختار ساختار مفهومی نشان می دهد که چگونه عبارتهای زبانی رمزگذاری می شوند.
۲-۳-۱۳- الگوهای شناختی آرمانی شده طرحواره ای- تصوری
در نظر لیکاف(۱۹۸۷)، سنگ بنای ساختار مفهومی، طرحواره تصوری است. لیکاف استدلال می کند که از بسیاری جهات، طرحواره های تصوری به مثابه زیر بنایی برای ساختار مفهومی محسوب می شوند. الگوهای شناختی آرمانی شده طرحواره ای_ تصوری پایه ای ترین و ملموس ترین الگو های آؤمانی شناخته شده به شمار می روند؛ چرا که آن ها از طرحواره های حرکتی تشکیل شده اند و دارای سطحی پایه ای هستند. این طرحواره ها که نقشی اساسی در زندگی انسان بازی می کنند همان تجربه های حسی – حرکتی هستند که انسان در اوایل زندگی خود آن ها را کسب می کند.
جانسون (۱۹۸۷)، برخی از طرحواره های تصوری حرکتی و پایه ای را معرفی کرده است که از نظر او این طرحواره ها در تجربه های بشری نقش بنیادینی را ایفا می کنند. این طرحواره ها از این قرارند:
طرحواره حجمی: مرزی که درون را از بیرون جدا می کند.
طرحواره جز به کل: ساختار جز به کل مربوط به بدن و اجسام دیگر.
طرحواره ارتباط: موقعیت یک پیز را به دیگری وصل می­ کند، مثل طناب.
طرحواره مرکزیت و حاشیه: مرکز، هویت و اهمیت.
طرحواره حرکتی: نقطه شروع و متحرک و نقطه پایان.
و نیز طرحواره های مرکزی دیگر مانند طرحواره بالا – پایین، طرحواره جلو- عقب. البته این فهرست ماهیتی تکوینی و قابلیت به روز شدن را دارد. لیکاف(۱۹۸۷)، نیز این بحث را مطرح می کند که تجربه و مفاهیم ما از فضا تا بالا – پایین، جلو- عقب و … ساختمند می شوند. این بدان معناست که طرحواره های تصوری، مانند الگوهای شناختی آرمانی شده ، به ذهن ما در درک فضا ساختار می دهند.
بنابر گفته لیکاف(همان)، طرحواره ها می توانند الگو های شناختی، آرمانی شده را ساختار بندی کنند.پس می توان ادعا کرد طرحواره های تصوری هم درک مستقیمی از ساختار خود را ممکن می سازند و هم به صورت استعاری برای ساتارمندی مفاهیم پیچیده ما به کار می روند. برای نمونه، در استعاره ” بالا بیشتر است” کمیت خطی توسط طرحواره بالا – پایین درک می شود. به عنوان مثال، می توان جمله او در ریاضی نمره بالایی گرفت را در نظر گرفت.
۲-۳-۱۴- انواع طرحواره های تصویری
در تعریف طرحواره های تصویری گفته شده که در فعالیت روزانه انسان موجب پدید آمدن ساخت های مفهومی بنیادینی می شود که برای اندیشیدن درباره امور انتزاعی به کار می روند. این تجربیات موجود در ذهن به زبان انتقال داده شده و در قالب طرحواره های تصوری نمود می یابند. نکته اینجاست که با توجه به این که جانسون برای تشخیص این طرحواره ها ملاکی به دست نداده است. می توان بر اساس تجربیات فیزیکی بیشمار انسان در جهان، به تعداد نامحدودی از این طرحواره ها دست یافت.درمقالات و پژوهش های مرتبط با این موضوع، طرحواره های متعدی چون طرحواره لباس، طرحواره مکان، طرحواره رنگ و … مطرح شده که اغلب جزعی هستند ما محققان علوم شناختی تقسیم بندی های مختلفی از طرحواره های تصوری ارائه کرده اند بدین قرار است:
تقسیم بندی مارک جانسون: طرحواره حجمی، طرحواره حرکتی، طرحواره قدرتی(صفوی،۱۳۸۲).
تقسیم بندی مارک ترنر : طرحواره حجمی، طرحواره حرکتی، طرحواره توان، طرحواره تقارن، طرحواره نیرو- پویایی(ترنر، ۱۹۹۶).
تقسیم بندی اوانز و گرین

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

طرواره فضایی: بالا- پایین، جلو- عقب، چپ – راست، نزدیک- دور، مرکزی- پیرامونی.

طرحواره ظرفی: ظرف، دورن- بیرون، سطح، پر- خالی.

طرحواره های جابه جایی یا حرکتی: مقدار حرکت، مبدا- مسیر- مقصد.

طرحواره تعادل: تعادل محوری، تعادل دو کفه ترازویی، موازنه، تعادل نقطه محور.

طرحواره قدرتی: اجبار، سد، نیروی متقابل، انحراف جهت، رفع مانع، توانایی، جذب.

طرحواره پیوستگی: ممزوج شدن، مجموعه، جزء و کل.

طرحواره اینهمانی: نگهداری، روی چیزی قرار گرفتن.

طرحواره وجودی: چرخه، فضای کراندار، فرایند، شیء(اوانز و گرین، ۲۰۰۶).

در این پژوهش اشعار مازندرانی بر اساس سه طرحواره حجمی، حرکتی و قدرتی بر مبنای نظر جانسون و اوانز و گرین مورد بررسی قرار می گیرند. اوانز و گرین در تقسیم بندی خود طرحواره های سه گانه ی مطرح شده از سوی جانسون را کاملتر معرفی کرده و عنوان «طرحواره حرکتی» را به «طرحواره جابجایی» تغییر داده اند که به نظر می رسد طرحواره حرکتی عنوان جامع تری باشد.در ترجمه اصطلاحات طرحواره ها در زبان فارسی، آشفتگی های فراوانی به چشم میخورد؛ مثلا طرحواره های «حجمی» را به «ظرفبودگی»، «قدرتی» را به «نیرو» و «حرکتی» را به «راه» ترجمه کرده اند. دلیل انتخاب این سه طرحواره آن است که بسیار بیشتر از دیگر طرحواره ها کاربرد دارند و در ذیل به معرفی آنها پرداخته خواهد شد.
۲-۳-۱۴-۱- طرحواره ی حجمی
به اعتقاد جانسون، انسان از طریق تجربه قرار گرفتن در اتاق، تخت، غار، خانه و دیگر مکان هایی که دارای حجم بوده و می توانند نوعی ظرف تلقی شوند و نیز قرار دادن اشیا در مکان هایی که از حجم برخوردارند، بدن خود را مظروفی در نظر گرفته که می تواند در ظرف های انتزاعی قرار بگیرد. جانسون طرح زیر را به دست می دهد:
جمله هایی مانند «رفته تو فکر» و «توی همین حال خوش بمان» نشان می دهد که فارسی زبانان برای «فکر» و «خوش حال» نوعی طرحواره حجمی در نظر گرفته اند(صفوی،۱۳۸۳).
طرحواره حجمی یا « طرحواره ظرف و مظروف دارای مجموعه های از استلزامات و ویژگی های منطقی است که عبارتند از:

 

 

تجربه ظرف که شامل حفاظت یا مقاومت در برابر نیرو های خارجی است(عینکی که درون جعبه است در برابر ضربات و نیرو های خارجی محافظت می شود).

ظرف نیروهای درون خود را محدود می کند (شخصی که درون اتاقی است حرکاتش هم دچار محدودیت هایی می شود).

به دلیل مهار نسبی نیرو ها، شیء که داخل ظرف قرار دارد ثبات مکانی نسبی ای را بدست می آورد.

این ثبات مکانی به این معناست که شی ای درون ظرف از دیدگاه یک مشاهده کننده یا قابل دسترسی یا غیر قابل دسترسی است و ممکن است قابل رویت باشد یا توسط ظرف خود غیر قابل رویت شود.

ظرف ها دارای شرایط تضمین می باشند. اگر الف درون ب باشد و ب درون ج باشد آنگاه الف درون ج است» (جانسون، ۱۹۸۷).

این طرحواره انواع زیر را شامل می شود
طرحواره ظرف: تجارب روزانه ما از ظرف و حجم می تواند قرار گرفتن شخصی داخل اتومبیل، آبی داخل لیوان و میوه های داخل یخچال را شامل شود. در زندگی روزمره، ما بسیاری از مفاهیم را با بهره گرفتن از حروف اضافه ای چون «بیرون- داخل» و مفاهیمی چون «پر – خالی»، «محتوا- سطح» و … می سازیم که همگی مواردی از قرار گرفتن چیزی در ظرف هستند. این تجربه ها به انسان امکان میدهند تا برای مفاهیم انتزاعی نیز همین ویژگی را قائل شوند؛ مثلا در جمله «دست تنگی بهتر از دلتنگی است» تنگ و گشاد بودن از ویژگی های ظرف است که ما آن را به دست و دل نسبت می دهیم(آریانفر، ۱۳۸۵).
طرحواره پر- خالی: انسان به واسطه پر یا خالی بودن ظرف ها یا احجام فیزیکی، انگاره پر و خالی را در ذهن خود خلق می کند و آن را به مفاهیم انتزاعی تسریع می دهد؛ مثلا در جمله «گر دست ما تهی است ولی چشم ما پر است» دست و چشم ظرف هایی تلقی شده اند که خالی و پر از چیزی می باشند(همان).
طرحواره داخل- خارج: انسان به واسطه تجربه قرار گرفتن خود یا پدیده های دیگر داخل یا خارج از مکان هایی که دارای حجم بوده که نوعی ظرف تلقی می شوند انگاره «داخل- خارج» در ذهن خود خلق می کند و آن را به پدیده های انتزاعی تسریع می دهد؛ مثلا در جمله «محبت در چشم است» چشم ظرف تلقی شده است که محبت داخل آن جای می گیرد(همان).
طرحواره بزرگ – کوچک: انسان به واسطه تجربه و درک پدیده های ملموس در اندازه های متفاوت کوچک یا بزرگ، انگاره های «کوچک و بزرگ» را در دهن خود تصویر می کند. او بزرگی رودخانه ها، دریاها، ساختمان ها و … و نیز کوچک بودن ارزن، ذرات گرد و غبار و … را درک نموده و این تجربه مادی را برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میبرد؛ مثلا در جمله «سر بزرگ بلای بزرگ دارد»، سر به عنوان ظرف بزرگی در نظر گرفته شده که گنجایش در برگرفتن بلای بزرگ را دارد(همان).
۲-۳-۱۴-۲- طرحواره ی حرکتی[۹] و جابجایی
به عقیده ی جانسون طرحواره ی حرکتی، منعکس کننده ی تجربه ی روزمره ی ما از حرکت در اطراف جهان و مشاهده ی حرکت هستنده های دیگر است.سفرهای ما دارای مبدا ،مقصد و زنجیره ای از مکان ها و جهت اند. بر اساس چنین تجربه ای، طرحواره ی حرکتی دارای یک نقطه ی آغاز(نقطه ی الف) و یک نقطه ی پایان(نقطه ی ب) است و مجموعه ای از نقاط مکانی مجاور که این دو نقطه را بهم می پیوندند(وبا پیکان نشان داده شده اند):

این طرحواره مستلزم نکات زیر است

 

 

از آنجا که الف با مجموعه ای از نقاط مجاور به هم وصل شده اند،رفتن از الف به ب مستلزم گذر از این نقاط میانی است؛

حرکت در این مسیر جهت دار است

مساله زمان هم مطرح است. چون پشت سر گذاشتن یک مسیر مستلزم صرف زمان است. نقاط روی راه با توالی زمانی نیز مرتبط اند. در نتیجه هرچه یک هستنده در راهی پیش تر برود، زمان بیشتری سپری شده است.

نمونه ی زیر نشان می دهد که چگونه این استلزامات در بسط استعاری طرحواره در قلمرو های انتزاعی نمود پیدا می کند:

 

 

قرار بود تا پایان ترم از رساله ی دکتی اش دفاع کند اما به بیراهه می رود (سجودی، ۱۳۸۵).

طرحواره ی مبدا: به واسطه ی تجربه ی انسان از مشاهده ی پدیده ها و کنش هایی که از نقطه ای آغاز می شوند، تصویری در ذهن او شکل میگیرد که آغاز عمل در نقطه ی مبدا است. در جمله ی «نیما از تهران آمده است» که بیانگر این تجربه ی مادی است،نقطه ی آغاز حرکت با بهره گرفتن از حرف اضافه ی «از» برجسته شده است و این در حالی است که نقطه ی مقصد نشان داده نشده است. تجربه ی حاصل از همیت حرکت مادی از نقطه ی مبدا، طرحواره مبدا را در ذهن انسان شکل می دهد و برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میرود. در جمله ی «سخن کز دل برآید بود دلپذیر» ،دل مبدا به حساب میآید که سخن حرکت خود را از آنجا آغاز می کند.
طرحواره مسیر: انسان به واسطه ی حرکت خود و مشاهده ی حرکت پدیده ها در یک مسیر، این طرحواره را در ذهن خود شکل می دهد؛ مثلا در جمله ی «نیما آمده است» که مؤید تجربه مادی این طرحواره است، مشاهده می کنیم که هیچ یک از نقاط مبدا ،مقصد و میانی برجسته نشده است. این طرحواره در بیان مفاهیم انتزاعی به کار میرود:«ره نتوان رفت به پای کسان» یا «دلم به هزار راه رفت».
طرحواره ی مقصد : به واسطه ی تجربه ی انسان از مشاهده ی پدیده ها و گنش هایی که در یک نقطه به پایان می رسند ،این طرحواره در ذهن انسان شکل میگیرد. جمله ی «رئیس جمهور به پاکستان رفت»، بیانگر تجربه ی مادی این انگاره است که در آن نقطه ی مقصد برجسته شده است. این طرحواره برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار میرود :«به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید»
طرحواره ی مبدا- مسیر- مقصد :با توجه به آنچه تا کنون شرح داده شد، میتوان گفت که انسان به واسطه ی تجربه ی حرکت خود و مشاهده ی حرکت سایر پدیده ها در یک مسیر که از یک نقطه شروع میشود (مبدا) و به سمت نقطه ی دیگری پیش میرود(مقصد) و در این اثنا از نقاط میانی (به نام مسیر) میگذرد؛ طرحواره ی مبدا-مسیر-مقصد را در ذهن خود شکل می دهد و از آن برای بیان مفاهیم انتزاعی بهره میجوید. در این طرحواره هر سه نقطه ی مبدا،مسیر و مقصد برجسته می شود؛ مثلا در جمله ی «هرچه از دست رفت به تمنا باز نیاید» ؛«دست» نقطه ی مبدایی است که «هرچه» حرکت خود را از آنجا آغاز میکند و از طریق مسیر «تمنا» به مقصد ممکن نمیرسد(آریانفر، ۱۳۸۵).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:31:00 ق.ظ ]