در علم کلام و رجال شیعه با بررسی سخنان متکلمان و رجالیان چنین به نظر میرسد که غلوّ در درجه اول در مورد اعتقاد به الوهیت و نبوت ائمه‰ استعمال میشده است و در مرتبه بعدی در مورد قائلان به صفات و ویژگیهای خاص برای ائمه‰. در این میان متکلمان شیعه با محوریت دو بحث علم غیب و عصمت قائلان به حدّ خاصی از عصمت و علم غیب را به غلوّ متهم نمودهاند.[۳۲۳] و برخی از رجالیان نیز بسیاری از راویان احادیث را به گمان آنکه عقایدشان غلوآمیز است متهم به غلوّ نموده و احادیث آنان را از درجه اعتبار ساقط کردهاند.[۳۲۴]
در کنار غلو و غلات و هم ردیف با آنان از تفویض و گروهی به نام مفوّضه نام برده میشود.
تفویض در لغت به معنای سپردن کاری به دیگری و حاکم کردن دیگران در کار است.[۳۲۵]
این واژه در اصطلاح متکلمان به معنای واگذاشتن بندگان به خود و عدم دخالت در اعمال آنان است به نحوی که خداوند پس از آفرینش هیچ نقشی در اعمال بندگان ایفا نمیکند. در علم ملل و نحل این لغت سرنوشت دیگری پیدا کرده است و «مفوضه» را گروهی دانستهاند که دارای اعتقاداتی به شرح زیرند:
«خداوند واحد ازلی، شخص کاملی را به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او واگذار کرد. این شخص همانا محمد… و علی† و حسن† و حسین† و بقیه ائمهاند که در معنا یکی هستند». «صفاتی که در قرآن برای خداوند ذکر شده است، مانند واحد، صمد، قاهر، خالق، باری و حیّ، حقیقت آنها از خداوند قدیم ساقط شده و به آنانی منتقل شده که امر به ایشان واگذار شده است». «محمّد خالق آسمانها، زمین، کوهها، انسانها، جن و بالاخره آنچه در عالم است میباشد».[۳۲۶]
شیخ مفید درباره مفوضه مینویسد:
«مفوضه گروهی از غلات هستند که ائمه را حادث و مخلوق میدانند و قدیم بودن را از آنها نفی میکنند، در عین حال آنان را خالق موجودات و رازق آنها میدانند و معتقدند خداوند این مرتبه را برای آنان قرار داد و خلقت عالم و هر آنچه در آن است و تمام کارها را به ایشان واگذار کرد.»[۳۲۷]
در روایات تفویض در معانی مختلفی به کار رفته و علامه مجلسی به تفصیل در اینباره سخن گفته است.[۳۲۸] اجمالا در روایات، تفویض به معنای واگذاری امر دین به پیامبر… و ائمه‰ تأیید شده؛ اما واگذاری امر آفرینش و روزیرسانی انکار شده است.[۳۲۹]
۲ ـ ۱ ـ ۳٫ انواع غلوّ
برای روشن شدن محدوده غلوّ لازم است تا انواع غلوّ و حدود هر کدام را تعریف کنیم، اگرچه برای غلوّ تقسیمات متعددی ارائه شده، مانند تقسیم غلوّ به «الغلو الکلی الاعتقادی» و «الغلو الجزئی العملی»[۳۳۰] یا تقسیم غلوّ به «ان یکون الغلو متعلقا بفقه النصوص، ان یکون متعلقا بالأحکام، ان یکون الغلوّ متعلقا بالموقف من الآخرین»[۳۳۱]، یا تقسیم غلات به غلات ملحد (برونگروهی) و مفوضه (غلات درونگروهی)[۳۳۲]، این تقسیمات که با توجه به دیدگاه های خاص صاحبان آنها انجام شده، در بحث ما که مربوط به فهم متون دینی است، کاربرد چندانی ندارد و ضروری است تا تقسیمی که ارائه میشود واجد ویژگیهای زیر باشد:
اولاً: در فهم متون دینی کاربرد داشته باشد.
ثانیاً: با آنچه در قرآن و روایات در مورد غلو گفته شده هماهنگی داشته باشد.
ثالثاً: بتوان مصادیق روشن و واضحی برای آن ذکر کرد.
بنابراین به نظر میرسد با توجه به آیات و روایات و با درنظر گرفتن مصادیقی که در قرآن و احادیث برای غلو ذکر شده، بهترین تقسیم، تقسیم غلو به غلو در ذات و غلو در صفات است:
غلو در ذات: عبارت است از خارج کردن پیامبر اکرم… و ائمه‰ از حد ذات خود و رساندن آنان به مقام الوهیّت و ربوبیّت، و یا خارج کردن ائمه از مقام خود یعنی امامت و رساندن آنان به مقام نبوت.
به نظر می‌رسد، قائل شدن به حلول جزء الهی در اهل بیت‰ یا حلول روح انبیاء و پیامبر… در ائمه‰ یا اشخاص دیگر از مصادیق غلو در ذات باشد، چرا که لازمه این نسبت خروج آنان از حد ذات خود می‌باشد.
غلوّ در صفات: «آن است که ائمه‰ را در همان حد ذات و مقام خود، یعنی بشر و امام نگه داریم، ولی صفات و ویژگیها و اعمالی را که اولا و با لذات مخصوص خداوند است به آنان نسبت دهیم»[۳۳۳] مانند، اعتقاد به علم غیب ذاتی برای اهل بیت‰ یا خالقیت و رازقیت آنان و… این صفات و ویژگیها با لذات اختصاص به خداوند دارد، البته اگر صفات و ویژگیهای اختصاصی الهی، از سوی خداوند به افراد خاصی اعطاء شده باشد، انتساب غیر مستقل و غیرذاتی آن صفات به آنها مستلزم غلو نخواهد بود. مثل علم غیب که علم غیب ذاتی، اختصاص به خداوند دارد و اعتقاد به علم غیب ذاتی افراد دیگر غلو است، اما اگر خداوند آگاهی از غیب را برای افرادی اعطا کرده باشد، انتساب آگاهی از غیب بواسطه عنایت الهی مستلزم غلو نخواهد بود، همچنانکه در قرآن بر اعطای علم غیب به برخی از پیامبران اشاره شده است (جن: ۲۶ ـ ۲۷ و یا انتساب آفریدن به حضرت عیسی† (آل عمران: ۴۹) و زنده کردن و میراندن به غیر خداوند (آل عمران: ۴۹، نساء: ۹۷، محمد: ۲۷ و…)
لازم به ذکر است که اگر غلوّ در صفات، در حیطۀ صفات ذاتی الهی صورت بگیرد، بازگشت آن به غلوّ در ذات خواهد بود، چرا که صفات ذاتی خداوند، عین ذات اوست. در اینجا سؤالی پیش میآید و آن این است که، آیا میتوان نوع دیگری از غلوّ، تحت عنوان «غلوّ در فضائل» در نظر گرفت؟[۳۳۴]
در پاسخ باید گفت، اگرچه در عالم ثبوت، فرض این نوع غلوّ امکان دارد، با تصور درجه و محدوده خاصی برای فضائل اهل بیت‰، اگر صفت و فضیلتی به آنان نسبت داده شود که از درجه و فضیلت مفروض آنان بالاتر باشد، در این صورت مصداق غلوّ در فضائل خواهد بود؛ اما این نوع غلوّ تنها در عالم ثبوت امکان دارد و قابل اثبات نیست، چرا که هیچ کس نمیتواند، حد و اندازه معینی برای فضائل و مناقب اهل بیت‰ تعریف کند و بیش از آن را غلوّ و کمتر از آن را جائز بداند. بنابراین روایاتی که در فضائل و مناقب اهل بیت‰ وارد شده است اگر مربوط به صفات و فضائل غیرمخصوص به خداوند باشد و اموری باشد که آنان عادتاً میتوانند، آنها را دارا باشند، یا اطمینان به صدور و درستی مفاد آن پیدا میکنیم و یا در صورت ردّ، داخل در عموم کذب و جعل خواهد بود و نمیتواند مصداق غلوّ باشد.
۲ / ۲
ملاکها
۲ ـ ۲ ـ ۱٫ قرآنی
۲ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۱٫ انتساب ربوبیت و الوهیت به غیرخدا
این انتساب میتواند هم به صورت نفی ربوبیت الهی و پرستش غیرخدا باشد مانند، بتپرستی، جن پرستی و پرستش ملائکه و هم در قالب شریک قرار دادن برای خداوند در ربوبیت و الوهیت مثل قول به تثلیث و پنداشتن پسر برای خداوند، آیات بسیاری به این مسئله اشاره دارند که برخی از آنها را از باب نمونه ذکر میکنیم:
} Ÿ@÷dr’¯»tƒ É=»tGÅ۶ø۹$# Ÿw (#qè=øós? ’Îû öNà۶ÏZƒÏŠ Ÿwur (#qä۹qà)s? ’n?tã «!$# žwÎ) ¨,ysø۹$# ۴ $yJ¯RÎ) ßxŠÅ¡yJø۹$# Ó|¤ŠÏã ßûøó$# zNtƒótB Ú^qޙu‘ «!$# ÿ¼çmçFyJÎ=Ÿ۲ur !$yg9s)ø۹r& 4’n<Î) zNtƒótB Óyrâ‘ur çm÷ZÏiB ( (#qãZÏB$t«sù «!$$Î/ ¾Ï&Î#ߙâ‘ur ( Ÿwur (#qä۹qà)s? îpsW»n=rO 4 (#qßgtFR$# #ZŽöyz öNà۶©۹ ۴ $yJ¯RÎ) ª!$# ×m»s9Î) ӉÏmºur ( ÿ¼çmoY»ysö۷ߙ br& šcqä۳tƒ ¼ã&s! Ó$s!ur ¢ ¼ã&©! $tB ’Îû ÏNºuq»yJ¡¡۹$# $tBur ’Îû ÇÚö‘F{$# 3 4’s”x.ur «!$$Î/ WxŠÅ۲ur {[335].
} ô‰s)s9 txÿŸ۲ šúïÏ%©!$# (#þqä۹$s% žcÎ) ©!$# uqèd ßxŠÅ¡yJø۹$# ßûøó$# zOtƒótB ( tA$s%ur ßxŠÅ¡yJø۹$# ûÓÍ_t7»tƒ Ÿ@ƒÏäÂuŽó Î) (#r߉ç۶ôã$# ©!$# ’În1u‘ öNà۶­/u‘ur ( ¼çm¯RÎ) `tB õ۸Ύô³ç„ «!$$Î/ ô‰s)sù tP§ym ª!$# Ïmø‹n=tã sp¨Yyfø۹$# çm1urù’tBur â‘$¨Y9$# ( $tBur šúüÏJÎ=»©à=Ï۹ ô`ÏB 9‘$|ÁRr& {[336].
}              {[۳۳۷].
}                        {[۳۳۸].
} ÏMs9$s%ur ߊqßgu‹ø۹$# í÷ƒt“ãã ßûøó$# «!$# ÏMs9$s%ur “t»|Á¨Y9$# ßxŠÅ¡yJø۹$# ÚÆö/$# «!$# ( šÏ۹ºsŒ Oßgä۹öqs% óOÎgÏdºuqøùr’Î/ ( šcqä«Îg»ŸÒムtAöqs% tûïÏ%©!$# (#rãxÿŸ۲ `ÏB ã@ö۶s% 4 ÞOßgn=tG»s% ª!$# ۴ ۴’¯Tr& šcqà۶sù÷sム{[۳۳۹].<br />}                             {[۳۴۰].<br />}           {[۳۴۱].<br />و آیات بسیار دیگری که دلالت دارند بر اینکه، انتساب ربوبیت به غیرخداوند چه به صراحت و چه بهگونهای که به نفی ربوبیت الهی بینجامد، و یا غیر خداوند را، حتی انبیاء و اولیاء را در ربوبیت شریک او قرار دهد، کفر و شرک بوده و صاحبان این عقائد و گفتار مستوجب دوزخ و عذاب الهی هستند. در کنار این آیات، آیات زیادی در قرآن وجود دارد که بر عبودیت انبیاء و اولیاء و ملائکه تأکید دارند و همگی بیانگر این مطلب هستند که بارزترین خصوصیت مقربان الهی، عبودیت محض و خلوص توحید آنان است و هر اندازه که ولی خدا، مقامش بزرگتر و تقرّبش به خداوند بیشتر باشد، عبودیت و بندگی او نیز، فزونتر خواهد بود:<br />} `©۹ y#Å۳YtFó¡o„ ßxŠÅ¡yJø۹$# br& šcqä۳tƒ #Y‰ö۷tã °! Ÿwur èps3Í´¯»n=yJø۹$# tbqç/§s)çRùQ$# 4 …{[342].
}         {[۳۴۳].
}      {[۳۴۴].
۲ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۲٫ انتساب صفات اختصاصی الهی به غیر خدا
آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که بر اختصاص صفاتی به خداوند دلالت دارد و اینکه تنها اوست که متصف به این صفات میشود، صفاتی چون، علم به غیب، خالقیت، رازقیت، محیی و ممیت بودن، حیات ذاتی و دیگر صفات ذاتی و فعلی خداوند.
نمونهای از آیات:
}                 {[۳۴۵].
}          {[۳۴۶].
}                            {[۳۴۷].
}                       {[۳۴۸].
}                 {[۳۴۹].
}                {[۳۵۰].
}        …{[۳۵۱].
}               {[۳۵۲].
}     …{[۳۵۳].
}          . …{[۳۵۴].
در این میان آیات دیگری در قرآن وجود دارد که نشان میدهد، برخی افراد به اذن و عنایت الهی میتوانند به این صفات متصف شوند مثل انتساب، زنده کردن و میراندن و روزی دادن و… به برخی ملائکه و یا انتساب خلقت، زنده کردن، میراندن و شفا دادن به حضرت عیسی† که به اذن خداوند و برای اثبات نبوت او بود و یا علم برخی از پیامبران به غیب، بنابراین آیات حصر دلالت دارد که این صفات اصالتاً و ذاتاً از آن خداست و آیات دیگر نشان میدهد که به اذن و عنایت الهی افراد دیگری میتوانند منتسب به این صفات شوند اما نه به نحو استقلالی، البته میزان، محدوده و نحوه انتساب به خواست خداوند است همچنان که در برخی موارد، انتساب اینگونه امور، از باب سببیّت و وسیله بودن دیگران است، مثل انتساب زنده کردن و میراندن و روزی دادن به برخی ملائکه و یا در برخی موارد به عنوان معجزه پیامبر الهی مطرح شده است، مثل انتساب آفریدن، زنده کردن، میراندن و شفا دادن و… به پیامبران که در واقع محدود به زمان و مکان و عمل خاصی بوده است و گواهی بوده بر صدق ادعای نبوت؛ در مورد علم غیب نیز، علم کسانیکه با عنایت الهی از غیب آگاه میشوند وابسته به خواست و اراده الهی است و هر وقت خداوند اراده کند از آنان سلب میشود و محدوده آگاهی از غیب نیز به خواست و اراده الهی بستگی دارد، در هر حال روشن است که هیچ موجود دیگری را نمیتوان به نحو مطلق و بدون قید و شرط متصف به این صفات کرد.
۲ ـ ۲ ـ ۱ ـ ۳٫ نفی بشریت پیامبران الهی
از برخی آیات برمیآید که، نفی بشر بودن انبیاء الهی یکی از مصادیق غلوّ است و البته به تبع انبیاء‰ در مورد ائمه‰ نیز میتوان گفت که هر سخن و اعتقادی که مستلزم خروج آنان از بشر بودن باشد غلو آمیز است.
}                         {.[۳۵۵]
}         {[۳۵۶].
در مجموع با توجه به آیات الهی میتوان گفت که در قرآن کریم غلو همزاد و همراه کفر و شرک است و غالیان کسانی هستند که اعتقاد و سخنشان در مورد دیگران به نفی ربوبیت الهی میانجامد و نفی عبودیت و بندگی دیگران را در پی دارد، در قرآن بالاترین فضیلت پیامبران و اولیاء الله، عبودیت و خاکساری در برابر حضرت حق و به کمال رساندن بندگی و اطاعت اوست، آری همچنانکه نباید فضایل و مقامات اولیای الهی را انکار کرد، در عین حال، همواره باید متذکر شد که آنان هرچه دارند، از خدا دارند، در بحث بعدی روشن خواهد شد که اهل بیت‰ نیز بر طبق تعالیم قرآن کریم تأکید و اصرار نمودهاند که در توصیف ایشان نباید به ربوبیت و اولوهیت الهی خدشهای وارد شود (با انکار یا با شریک قرار دادن) و عبودیت و بندگی آنان نیز نباید به فراموش سپرده شود.
۲ ـ ۲ ـ ۲٫ حدیثی
اهل بیت‰ به عنوان کسانیکه در معرض غلوِ غالیان قرار داشتند، خود پیشقدم مبارزه با غالیان شدند و در خط مقدم جبهه مقابله با غالیان قرار گرفتند، و بهگونه های مختلف درصدد روشنگری افکار عمومی و جلوگیری از انحراف مردم برآمدند و از گسترش و نفوذ غالیان و اندیشه های آنان در جامعه جلوگیری نمودند، در این میان، اولین کسیکه پیشبینی ظهور و بروز غالیان را نمود، وجود گرامی پیامبر اسلام… بود:
رسول الله…: «لا ترفعونی فوق حقی فانّ الله تعالی اتخذنی عبداً قبل أن یتخذنی نبیّا»[۳۵۷]
در این حدیث پیامبر اکرم… بر عبودیت و بندگی خود تأکید نمودهاند تا دیگران فراموش نکنند که پیامبر نیز بندهای از بندگان خداوند است و در توصیف او، حقیقت عبودیت و بندگی او را از یاد نبرند. و در جایی دیگر با تشبیه امام علی† به حضرت عیسی† از ظهور غلوکنندگان درباره امیرالمؤمنین† خبر دادند:
«یا علی مثلک فی هذه الامه کمثل عیسی بن مریم. احبّه قوم فأفرطوا فیه وابغضه قوم فأفرطوا فیه».[۳۵۸]
و پس از ایشان نیز امیرالمؤمنین† برائت خود را از غالیانِ در حقش بیان فرمود:
«اللهم إنی بریء من الغلاه کبراءه عیسی بن مریم من النصاری…»[۳۵۹]
هر دو متن از شباهت غلوکنندگان در مورد حضرت عیسی† و امام علی† خبر میدهد و البته غالیان در حق حضرت عیسی† او را به مقام الوهیت و ربوبیت میرساندند. در روایتی امام صادق† پس از برشمردن اسامی برخی از غالیان، با تقسیم غالیان در حق اهل بیت‰ به دو گروه به ریشه ها و دلایل غلو آنان اشاره نمودهاند:
«… انّا لا نخلو من کذّاب یکذب علینا او عاجز الرأی کفانا الله مؤنه کل کذاب واذاقهم حرّ الحدید.»[۳۶۰]
طبق این حدیث، گروهی از غالیان انسانهایی دروغگو، شیاد و فاسد بودند که از این طریق دنبال منافع دیگری بودند، در واقع آنان دشنمان اهل بیت‰ بودند که با تظاهر به دوستی اهل بیت‰ درصدد رسیدن به خواسته های شیطانی خود بودند و گروه دیگر دوستدارانی ضعیف العقل بودند، که ظرف ذهنی آنان، تحمل درک فضائل و مقامات اهل بیت‰ را نداشت، بنابراین از دروغگویان و فرصتطلبان پیروی میکردند و به غلو درباره اهل بیت‰ پرداخته، آنان را به ربوبیت و امور دیگر منتسب میکردند.
در اینجا با بررسی روایات و دستهبندی آنها تلاش خواهیم کرد تا ملاکها و معیارهای غلو را از دیدگاه اهل بیت‰ استخراج کنیم. اگر در مواردی، مسأله مورد تشکیک قرار گرفته باشد و نیاز به بررسی سندی احساس شود به این کار مبادرت خواهد شد.
۲ ـ ۲ ـ ۲ ـ ۱٫ انتساب ربوبیت و الوهیت به اهل بیت‰
بیشترین روایات اهل بیت‰ در مقابله با غالیان در این مورد نقل شده است و گروه های مشهور غالیان، محوریترین و فاسدترین اعتقادی که داشتند، انتساب ربوبیت و الوهیت به اهل بیت‰ بوده است، اهل بیت‰ ضمن لعن و طرد غالیان، انتساب ربوبیت و الوهیت به غیرخدا را، مصداق کفر و شرک برشمرده و ادعای ربوبیت بندگان خدا را به عنوان کوچک جلوه دادن عظمت الهی تعبیر نمودهاند (یصغرون عظمه الله ویدعون الربوبیّه لعباد الله)، آری آنانکه بالاترین قلههای عبودیت و بندگی را فتح کرده و در زیباترین کرانههای بندگی از تماشای عظمت الهی مدهوش بودند، از چنین نسبتهایی که غالیان به آنان میدادند، به شدت منزجر و برآشفته میشدند و با تندترین کلمات با آن برخورد مینمودند، به برخی از روایات به عنوان نمونه اشاره میکنیم:
فضیل بن یسار: قال الصادق†:
«احذروا علی شبابکم الغلاه لا یفسدوهم فانّ الغلاه شرّ خلق الله، یصغّرون عظمه الله ویدّعون الربوبیّه لعباد الله…».[۳۶۱]
الامام الرضا†:

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:24:00 ق.ظ ]