روی کار آمدن باراک اوباما در ایالات متحده مصادف با تشدید منازعات در عراق، غزه، افغانستان و پاکستان بود. این در حالی است که در عرصه‌ی بین‌المللی نیز با ظهور بازیگران جدید و قدرت گیری بازیگران دیگر هم‌زمان بود. مبارزه با تروریسم، ترویج و توسعه دموکراسی از دیگر موضوع‌های مرتبط با سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه محسوب می‌شود. این در حالی است که رئیس جمهور جدید آمریکا بارها اعلام کرده است که رویکرد آمریکا نسبت به مسائل مهم بین‌المللی را تغییر خواهد داد و در مناسبات بین‌المللی خود اولویت را بر چند جانبه گرایی، دیپلماسی و گفتگو و تعامل خواهد گذاشت.
در فصل پیش رو قصد داریم تا ابتدا به توضیح راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما بپردازیم و سپس فرایند شکل گیری راهبرد مد نظر را طبق نظریه روزنا واکاوی کنیم.
۲-۴-راهبرد های سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه
با به قدرت رسیدن باراک اوباما از حزب دموکرات در آمریکا دوران جدیدی از چند جانبه گرایی[۵۴] آغاز شد و با توجه به ناکامی‌های جرج بوش در عرصه‌ی سیاست خارجی به ویژه در عراق و افغانستان و کاهش اعتبار و پرستیژ آمریکا در نزد افکار عمومی جهان تغییری محسوس در نگرش سیاست خارجی آمریکا و پایان دادن به خط مشی‌های یک‌جانبه گرایانه به وجود آمد. از این رو در دوره ریاست جمهوری اوباما رویکرد سیاست خارجی آمریکا در برخورد با مسائل عمده جهانی در راستای اتخاذ سیاستی چند جانبه گرایانه و در پی دست‌یابی به اجماع و کسب اعتبار و مشروعیت برای اقدامات خود پیش می‌رود تا پرستیژ از دست رفته خود را باز یابد. (۱)
وی در این راستا کوشید تا چهره نظامی گری آمریکا را تعدیل نموده و قدرت نرم را جانشین آن کند. استفاده گسترده از دیپلماسی به جای ابزار نظامی که از قواعد جنگ نرم است نیز در دستور کار اوباما قرار گرفت. سیاست خارجی در این دوران دچار تغییر شده و از یک‌جانبه گرایی به سوی دخیل کردن کشورهای دیگر حرکت می‌کند. آمریکایی‌ها برای کارهایی که می‌خواهند انجام بدهند از شورای امنیت سازمان ملل و نهاد های بین‌المللی استفاده می‌کنند و لحن خشن گذشته را کنار گذاشته‌اند. (۲)
الگوی چند جانبه گرایی با تکیه بر محورهای زیر اتخاذ می‌گردد:
۱-تا آنجا که ممکن است باید از وارد شدن در جنگ خودداری کرد و بهتر است که ابتدا دشمن جنگ را آغاز کند؛
۲-جنگ‌ها باید در قالب ائتلاف‌ها به پیش برده شوند و قسمت اعظم هزینه آن‌ ها بر دوش شرکا انداخته شود؛
۳-نتیجه جنگ‌ها باید یک چارچوب قانونی و نهادی برای مدیریت صلح باشد و ایالات متحده باید با نفوذترین نیرو در این چارچوب چند جانبه باشد؛
۴-این چارچوب باید بر روابط فرا آتلانتیکی استوار باشد.
سیاستمداران متمایل به چند جانبه گرایی در دولت اوباما به دلایل مختلفی این راهبرد را تأمین کننده منافع آمریکا در نظام بین‌الملل کنونی معرفی می‌کنند این رویکرد به نظر آن‌ ها به دو جهت واجب است:
۱- با پایان وضعیت با ثبات پس از جنگ سرد و حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله به عراق و افغانستان و چشم انداز بلند مدت تقابل با تروریسم در آینده این کشور دولت اوباما مجبور به اتخاذ روندی متمایز با گذشته است.
۲-فرسایش نظام چند جانبه گرایانه:ائتلاف‌ها، نهادها و هنجارهایی است که مسیر انتخاب‌های استراتژیک آمریکا را در طول جنگ سرد تعیین می‌کرده است. این شرایط با رویکرد بوش در عدم پایبندی به تعهدات بین‌المللی آمریکا و تحولات بین‌المللی تشدید شد. همچنین ظهور قطب‌های جدید قدرت در نظام بین‌الملل نه تنها نیاز به عملکرد چندجانبه از سوی آمریکا را می‌طلبد لزوم قالب بندی و معماری جدیدی را برای بسط همکاری‌های چندجانبه واجب می‌نمود.
اوباما که در زمان نامزدی‌اش در انتخابات از خروج ۱۶ ماهه از عراق سخن گفته بود در ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ موعد عقب نشینی نیروهای آمریکایی را از عراق اعلام کرد. بر این اساس تا ۳۱ اوت ۲۰۱۰ بعد از نزدیک هفت سال و نیم حضور نظامی ایالات متحده در عراق تمام نیروهای آمریکایی به جز نیروهای انتقالی که بین ۳۵۰۰ تا ۵ هزار تن هستند از این کشور خارج خواهند شد. او وظیفه‌ی نیروهای انتقالی را آموزش، تجهیز و ارائه مشاوره به نیروهای امنیتی عراق اعلام کرد تا به هیچ گروهی وابسته نشوند؛ و قادر به انجام مأموریت‌های ضد تروریستی و از تلاش‌های نظامی و غیر نظامی در حال پیشرفت آمریکا در عراق حفاظت کنند. همچنین پس از خروج نیروهای نظامی از عراق دیپلماسی پایدار برای عراق آبادتر آغاز می‌شود.
اوباما همچنین چندین فرستاده ویژه را تعیین کرد که در این بین جرج میچل[۵۵] به عنوان فرستاده ویژه برای صلح در خاورمیانه و ریچارد هلبرک[۵۶] به عنوان فرستاده ویژه برای افغانستان و پاکستان منصوب شدند.
اوباما معتقد بود با دادن نقش فعال به عراق در منطقه زمینه تعامل اساسی و مداوم با همه کشورهای منطقه از جمله ایران و سوریه ایجاد خواهد شد اوباما تلاش می‌کرد تا با نوسازی دیپلماسی بار سیاست خارجی آمریکا را از دوش نیروهای نظامی بر دارد؛ و بیشتر از لحن و مفهوم ایجاد امنیت و صلح در منطقه به جای بحث مبارزه با تروریسم که در گذشته بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفت بهره جوید. چرخش ادبیات تهاجمی آمریکا نسبت به ایران از تحریم و تهدید به مذاکره در راستای ادامه روند تغییر گرایانه اوباما می‌باشد. از جمله ارسال پیام تبریک برای عید نوروز و عید فطر.
لازم به ذکر است که مذاکرات آمریکا با ایران نیز در قالب گروه ۱+۵ صورت گرفت و آمریکا نه به صورت یک‌جانبه بلکه به اتفاق قدرت‌های دیگر اقدام به مذاکره نمود. (۳)
حمایت قاطع از اسرائیل و گره زدن امنیت این کشور به امنیت خود و تلاش برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی و برقراری صلح و رابطه بین این کشور با کشورهای عربی از سایر اقدامات و راهبرد های اوباما در منطقه بود. (۴)
اوباما همواره از ایده ارتش برتر قرن ۲۱ حمایت کرد و معتقد است تعداد نیروهای نظامی آمریکا با توجه به گستره حضور نظامی این کشور در جهان و اعزام مستمر نیروهای نظامی نیاز به افزایش نیروها و تجهیزات را الزامی می کند که این تعداد نیروهای نظامی الزاماً به معنی افزایش مجدد بودجه نظامی کلان آمریکا و حضور مداوم آمریکا در اقصی نقاط جهان است. مصداق این گزاره را می‌توان در سیاست اوباما در کاهش نیروهای نظامی آمریکا در عراق و در نقطه مقابل افزایش نیروها در افغانستان مشاهده کرد به این معنی که حضور نظامی آمریکا در جهان همچنان با همان گستردگی تداوم خواهد یافت ولی اولویت‌ها می‌تواند تغییر یابد.
اوباما در همان سال که نیروهای خود را در افغانستان گسترش داد به اخذ جایزه صلح نوبل نائل گردید. نطق اوباما در زمان دریافت جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۹ در اسلو نشان از این دارد که سیاست خارجی آمریکا همواره با نظامی گری همراه بوده و نحوه استفاده از قدرت نظامی از گفتمان‌های مهم و اساسی سیاست خارجی است. (۵)
با نگاهی کلی به روند هایی که در سیاست خارجی اوباما در قبال قدرت‌های بزرگ جریان داشته است می‌توان رویکردهای دولت اوباما را بر پایه الگوی درگیر سازی راهبردی[۵۷] در روابط خارجی آمریکا
مورد ارزیابی قرارداد. منطق این رویکرد را می‌توان بدین گونه شرح داد:
الف) انتخاب راهبرد درگیر سازی برای ایجاد ائتلاف با دولت‌ها و بازیگران غیر دولتی که در صدد همکاری و فعالیت در درون نظام بین‌الملل هستند.
ب) راهبرد مبتنی بر مهار[۵۸] یا دیپلماسی مبتنی بر اجبار[۵۹] بر علیه کشورهایی که خارج از جامعه جهانی عمل می‌کنند یا در صدد تحلیل یا تخریب آن می‌باشند مانند کره شمالی و سوریه. (۶)
راهبرد دولت اوباما در درگیر سازی استراتژیک بر این مفروضه بنیان گذارده شده که بیشتر دولت‌ها منافع مشترکی دارند و این رویکرد در پی افزایش همکاری جهانی برای دست‌یابی به شرایط ایده آلی است که کشورهای غربی در طول جنگ سرد از آن برخوردار بودند. راهبرد درگیرسازی استراتژیک به ۵ گروه تقسیم می‌گردد:۱- تمدن‌ها ۲- متحدین ۳- شرکای جدید ۴- دشمنان ۵- نهادهای بین‌المللی.
محورهای امنیتی سیاست خارجی اوباما را می‌توان این‌گونه برشمرد:
۱-خود داری از یک‌جانبه گرایی در حل مسائل بین‌المللی؛
۲-تأمین و استواری امنیت ملی آمریکا از طریق همکاری با متحدین آن و همچنین تاَکید بر گسترش همکاری با قدرت‌های نو ظهور مانند چین، هند و روسیه؛
۳-لزوم پیوند میان قدرت اقتصادی و نظامی؛
عکس مرتبط با اقتصاد
۴-نظارت بر فراز و فرود جریان دموکراتیزاسیون در جوامع دیگر به جای سیاست دموکراسی سازی با حمله نظامی؛
۵- تبدیل خط مشی جنگ پیشگیرانه به مناسبات و همکاری‌ها.
به طور کلی دکترین اوباما اقداماتی در راستای حل نسبی چالش‌های اساسی قدرت هژمون و همچنین باز سازی عناصر مشروعیت و اعتماد در ساختار سیاسی کشور محسوب می‌شود.
برنامه‌های اوباما در این راستا دارای دو وجهه اساسی سلبی و ایجابی است که هر یک از آن‌ ها دارای رویکرد های مختلفی هستند وجهه سلبی دکترین اوباما نقد های اساسی اوباما را نسبت به سیاست‌ها و برنامه‌های بوش در برمی گیرد که خواهان دوری از آن‌ هاست و وجهه ایجابی دکترین نیز متضمن برنامه‌های تغییر او می‌شود.
محورهای سلبی و ایجابی دکترین اوباما بدین شرح می‌باشد:
الف) محورهای سلبی:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

دوری از یک‌جانبه گرایی

دوری از جنگ پیشگیرانه

دوری از اتکا به دخالت نیروهای نظامی

ب) محور های ایجابی:

 

 

چند جانبه گرایی

تأکید بر اقتصاد

ظرفیت سازی نوین منطقه‌ای

۳-۴-فرایند شکل گیری راهبرد های سیاست خارجی آمریکا در دوران اوباما
۱-۳-۴- شخصیت اوباما
اوباما به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست تاریخ آمریکا که به عقیده‌ی برخی به اندازه‌ی کافی سیاه پوست نیست.
سیاستمداری نو پا و جوان محسوب می‌شود که موفقیتش را مدیون کلام و بهره مندی از اعجاز واژگان و مهم تراز همه عقاید و باورهایش است. (۷) باراک حسین اوبامای دوم[۶۰] ۴ اوت ۱۹۶۱ میلادی در ایالت هاوایی متولد شد. او فرزند یک کنیایی سیاه پوست و یک زن سفید پوست از اهالی ویچیتا ایالت کانزاس است. (۸)
باراک اوبامای پدر پس از تحصیل در لندن در سال ۱۹۵۹ به آمریکا آمده بود او پسر حسین اویتانگو اوباما کشاورز و بزرگ قبیله لو بود پدر اوباما همسر باردار و فرزندش را در کنیا ترک گفته و به آمریکا آمده بود و به مادر اوباما گفته بود همسر اولش را طلاق داده و او بعدها فهمید رسماً طلاق جاری نشده است. زمانی که اوبامای پسر ۲ ساله بود پدرش یک فرصت مطالعاتی در هاروارد به دست آورد و به دلیل بی پولی همسر و پسرش را همراه خود نبرد و بعد از هم جدا شدند. (۹)
اوباما پدر خود را از خاطراتی که دیگران تعریف می‌کردند شناخت او در کتاب خود می‌نویسد:
«من به عنوان یک بچه‌ی خرد سال او را تنها از داستان‌هایی که مادرم و پدربزرگ و مادربزرگم برایم تعریف کرده‌اند می‌شناسم….. وقتی من نوجوان بودم به درستی این داستان‌ها شک داشتم» (۱۰)
مادر اوباما پس از جدایی از اوباما با مردی اندونزیایی به نام «لولوسوئترو[۶۱]» یک دانشجوی خارجی در دانشگاه هاوایی ازدواج کرد. باراک و مادرش هم به جاکارتا رفتند بری (نامی که باراک را صدا می‌زدند) برای اولین بار در زندگی طعم فقر را از نزدیک حس کرد گدایان همواره به در خانه‌شان می‌آمدند اوباما طی یک مصاحبه می‌گوید:
«به نظرم زندگی در اندونزی مرا به شدت نسبت به مواهب شهروندی ایالات متحده به فکر انداخت و همچنین این که سرنوشت می‌تواند زندگی کودکان خردسال را آن گونه رقم زند که یکی در ثروت انبوه و ناز و نعمت بزرگ شود و دیگری در فقر شدید و نداری» (۱۱)
ناپدری بری زندگی سختی داشت یک زندگی بسیار متفاوت با زندگی مرفه و طبقه متوسط بری در خانواده مادرش. لولو درباره‌ی سربازی‌اش در گینه نو با بری صحبت می‌کرد.
«….. او یکی از پاچه‌های شلوارش را بالا زد تا عضله پشت ساق پایش را به من نشان دهد من متوجه یک سری بریدگی روی پایش از قوزک به طرف بالا شدم.
-آن‌ ها چه هستند؟
او پاسخ داد:جای زخم زالو. مربوط به زمانی است که من در گینه نو بودم زمانی که پیاده در باتلاق‌ها قدم می‌زنی آن‌ ها وارد چکمه سربازی‌ات می‌شوند و سپس هنگام شب وقتی جوراب‌هایت را در می‌آوری آن‌ ها به پاهایت چسبیده‌اند و به خاطر خونی که نوشیده‌اند بسیار بزرگ و چاق شده‌اند تو روی آن‌ ها نمک می‌پاشی تا بمیرند و سپس با یک چاقوی داغ آن‌ ها را از پایت جدا می‌کنی.
من انگشتم را روی یکی از حفره‌های ایجاد شده کشیدم صاف و بدون مو بود و فقط پوستی روی آن حس می‌شد من از لولو پرسیدم آیا زخم هم شد؟….. گفت؟ البته که زخم شد بعضی وقت‌ها تو نمی‌توانی به زخم فکر کنی و فقط به اینکه کجا باید بروی فکر می‌کنی» (۱۲)
به همان نسبت که لولو درباره‌ی اهمیت قوی بودن و جسارت و شهامت برای بری سخن می‌گفت مادرش او را به ارزش‌های اخلاقی توصیه می‌کرد. او می‌گفت:چهار چیز مهم‌ترین اصل زندگی است:صداقت، انصاف، سخن شفاف و صریح و توانایی تشخیص حق از ناحق. (۱۳)
مادر اوباما تاریخ زندگی آمریکایی آفریقایی را برای بری تعریف می کرد کتاب هایی درباره مارتین لوترکینگ جنبش حقوق مدنی را برای او می‌خواند. مادر اوباما پس از چند سال به این فکر افتاد که فرصت‌های بسیار بیشتری برای بری در آمریکا وجود دارد و پسرش می‌تواند از شرایط تحصیلی بهتری نسبت به اندونزی برخوردار شود. بنابراین بری به آمریکا رفت تا با پدر بزرگ و مادربزرگ خود در هاوایی زندگی کند. آنجا در یک مدرسه خصوصی به نام پوناهو ثبت نام کرد.
در اولین سال در پوناهو بری ۱۰ ساله یک هدیه‌ی کریسمس باور نکردنی دریافت کرد:دیدار پدرش
اوباما بخش کمی از خاطرات ملاقات با پدرش را به یاد می‌آورد اما در کتاب خود از آن ملاقات این‌گونه صحبت می‌کند:
«سرانجام روز موعود فرا رسید فردی سیاه پوست قد بلند که کمی لنگان لنگان راه می‌رفت. او خم شد و دست‌هایش را دور من حلقه کرد و من اجازه دادم دست‌هایم از دو طرف بدنم آویزان شوند. پشت سرش مادرم ایستاده بود که چانه‌اش مثل همیشه می‌لرزید…..
او خیلی کوتاه‌تر از آنی بود که من انتظار داشتم برایم اصلاً قابل تصور نبود که او بتواند کسی را از روی زمین بلند کند. (۱۴)
بعد از چند هفته متوجه شروع مشکلاتی در اطرافم شدم. پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من با یکدیگر به مشاجره می‌پرداختند پدرم معتقد بود آن‌ ها مرا لوس کرده‌اند (پدرش معتقد بود پسرش زیاد تلویزیون تماشا می‌کند و به اندازه کافی مطالعه نمی‌کند) شروع کردم به شمارش روزها تا پدرم برود و همه چیز به حالت عادی باز گردد. اما مادرم به من گفت: تو نباید از دست پدرت عصبانی شوی او تورا خیلی دوست دارد او فقط بعضی وقت‌ها خیلی سخت گیر می‌شود.»(۱۵)
اوباما پس از رفتن پدرش با او از طریق نامه در تماس بود و مدتی نیز از طریق خواهر ناتنی‌اش آئوما از احوالات پدر آگاه بود و شخصیت پدرش را به درستی شناخت. تا اینکه در سن ۲۱ سالگی از طریق تماس تلفنی فردی نا شناس خبر مرگ پدرش را دریافت کرد.
«پدرم در زمان مرگش برای من اسطوره‌ای باقی ماند کم و بیش بیشتر از بشر عادی» (۱۶)
به نظر اغلب دوستان سفید پوست اوباما او چندان درگیر مسأله‌ی نژاد نبود. اما در واقع او دور از چشم دوستان سفید پوست و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگش برای فهم معنای آمریکایی آفریقایی تقلا می‌کرد.
بری وجه مشترکی با بسیاری از پسران آمریکایی آفریقایی داشت اما پدری نداشت که او را در این مواقع از سردرگمی نجات دهد بنابراین از آمریکایی آفریقایی‌هایی که در صحنه تلویزیون و یا فیلم‌های سینمایی ظاهر می‌شدند تقلید کند. (۱۷)
اوباما برای پاسخ به سوالات راجع به نژاد دانشکده‌ای را در لس‌آنجلس انتخاب کرد فقط به این دلیل که چند دانشجوی سیاه پوست در آن دانشکده درس می‌خواندند. روزی زن جوانی طی همین گفتگوها از او درباره نامش پرسید: «باراک»
اوباما برایش توضیح داد که باراک از کلمه عربی برکت به معنای نعمت گرفته شده است و پدر بزرگ پدری‌اش مسلمان بوده است. (۱۸)
راجر بوچه یکی از مسلمانان اکسیدنتال نقش زیادی در شکل گیری شخصیت اوباما داشت سخت گیری‌های او باعث شد اوباما با جدیت بیشتری کار کند و پس از سال دوم دانشگاه (۱۹۸۱) اوباما از کالج اکسیدنتال به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت در دو سالی که در نیویورک بود به شدت مطالعه و فکر می‌کرد.
در سال ۱۹۸۳ با اخذ مدرک در رشته‌ علوم سیاسی …..مطالعه نظامات مختلف دولت‌ها…..از دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شد. (۱۹)
او یک سال به عنوان پژوهشگر، نویسنده، ویراستار مقالات و…فعالیت‌هایی داشت اما او طالب ایده فعال محرک که بتواند به فقرا کمک کند بود. تا اینکه مردی به نام جری کلمن[۶۲] به او تلفن زد او به دنبال افرادی بود که به عنوان برنامه ریز اجتماعی حاضر باشند در حومه فقیر نشین و سیاه پوست ساوث ساید[۶۳] شیکاگو کار کند کسی که بتواند در قالب گروه‌های اجتماعی زندگی مردم را تغییر و بهبود بخشد. (۲۰)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 03:45:00 ق.ظ ]