ضرورت فقط مختص به­روابط و نسبت­های منطقی است. همه قضایائی که وجودی هستند یعنی به چیزهای موجود راجع­اند، اصولاً امکانی­اند، زیرا آنچه هست موجود ممکن است، و نمی ­تواند نباشد (باربور،۹۰:۱۳۶۲-۸۹).
۷٫ انتقاد کانت بر برهان وجودی:
پس­از بررسی سیر تحول برهان وجودی در تاریخ فلسفه غرب بهتر است موضع انتقادی کانت را در قبال این برهان تشریح کنیم. زیرا نقدهای کانت بر برهان وجودی مهم­تر و جدی­تر و تقریباً شامل نقدهای دیگر است. او مبتکر اصلی برخی از انتقادات نیست و ریشه اعتراضات وی به این برهان را می­توان در نقدهای متفکرانی نظیر توماس آکویناس، کاتروس، گاسندی و هیوم مشاهده کرد. ما در این­جا به بیان چهار نقد عمده کانت بر برهان وجودی اشاره می­کنیم:
­ ۱) وجود اساساً صفت نیست بلکه فقط رابط در قضیه است بنابراین نمی­توان آن را وصف یا ویژگی خدا یا هر چیز دیگری دانست :
… در یک قضیه«است» به­لحاظ منطقی، صرفاً عاملی صوری است یعنی رابط[یک حکم] است. قضیه «خدا قادر مطلق است» دربردارنده دو مفهوم است که هرکدام متعلق خود را دارند؛ خدا و قدرت مطلق. واژه «است» هیچ محمول جدیدی را نمی­افزاید، بلکه تنها محمول را نسبت به موضوع وضع می­ کند. باری اگر موضوع [خدا] را با همه محمول­های آن (و از جمله قادر مطلق­بودن) درنظر بگیریم و بگوییم «خدا هست» یا «خدایی وجود دارد»، ما هیچ محمول جدیدی را به مفهوم خدا نیفزوده­ایم، بلکه فقط [مفهوم خدا را] به­عنوان موضوع با همه محمول­های آن که در ارتباط با تصور من وجود دارد، وضع[۴۹] کرده­ایم(Kant,2003:530).
توضیح این­که به­اعتقاد کانت، وجود یک محمول واقعی نیست بلکه محمول منطقی و رابط در قضیه است. ما نمی­توانیم از موجود­بودن خدا بدان­گونه سخن بگوییم که از قدرت و علم او سخن می­گوییم، زیرا این­ها همه اوصاف و محمول­اند اما موجود بودن محمول نیست. درواقع کانت دو نوع محمول واقعی[۵۰] و محمول منطقی[۵۱] را از هم تفکیک می­ کند. او معتقد است که محمول واقعی، محمولی است که به­واقع شیء مورد بحث را توصیف و به­تعبیری مفهوم مورد نظر را فربه­تر می­ کند و چیزی به مفهوم موضوع می­افزاید ولی محمول منطقی برخلاف محمول واقعی چیزی به مفهوم موضوع نمی­افزاید. براساس نظر کانت «وجود­داشتن» نمی ­تواند محمول واقعی باشد چون چیزی را به مفهومی که از موضوع داریم نمی­افزاید درواقع، با انضمام «وجود­داشتن» به تصوری که از یک شیء داریم چیزی به ویژگی­های آن افزوده نمی­ شود. مثلاً صد دلار خیالی عدداً با صد دلار واقعی برابر است تفاوت در این است که صد دلار واقعی در عالم واقعیت دارد اما صد دلار خیالی در ذهن است و در خارج مابازاء ندارد. بنابراین به­اعتقاد کانت اگر وجود، یک محمول واقعی باشد درآن­صورت می ­تواند بخشی از تعریف خدا را تشکیل دهد و این­که قضیه «خدا وجود دارد» می ­تواند قضیه­ای تحلیلی باشد درحالی­که قضایای وجودی(قضایایی که محمول­شان وجود است) همواره ترکیبی هستند و صدق و کذب آن ها از این­جهت است که به­واقع مربوط هستند نه این­که مربوط به تعاریف باشند.
و اما در توضیح نقدهای کانت باید بگوییم که همان­طورکه اشاره کردیم ریشه اعتراض نخست کانت را می­توان در نقدهای متفکران گذشته نیز مشاهده کرد. به­علاوه این­که کانت برای اثبات انتقادهای خود مثال­هایی را به­کار می­برد که از حوزه ممکنات گرفته شده است و هر حکمی که درباره ممکنات استفاده می­ کند درمورد «واجب­الوجود» نیز به­کار می­برد. مثلاً این­که می­گوید انکار وجود مثلث با همه زوایایش تناقض نمی­آورد که این سخن او فقط در حوزه ممکنات موجّه است چون وجود لازمه ذات خداست و انکار وجود او تناقض­آمیز است درحالی که انکار وجود موضوعاتی مانند مثلث که وجود لازمه ذات آن نیست منجر به تناقض نمی شود. به­نظر می­رسد ادعای کانت در نقد اول مبنی بر «ترکیبی­بودن قضایای وجودی» و «محمول واقعی نبودن وجود» ناسازگار باشند چون از یک­طرف می­گوید قضایای وجودی ترکیبی هستند و محمول این نوع قضایا آگاهی ما را از موضوع افزایش می­دهد و از طرف­دیگر با قبول محمول واقعی نبودن وجود می­گوید که این نوع محمول هیچ افزایشی نسبت به موضوع پدید نمی­آورد.
۲) از این­امر که «وجود» وصف و ویژگی ضروری خداست نتیجه نمی­ شود که خدا در واقع وجود دارد. به­تعبیر دیگر از این گزاره که «خدا بالضروره موجود است» نمی­توان نتیجه گرفت که خدا در واقع هم موجود است. کانت معتقد است که اگر در قضیه­ای موضوع و محمول را باهم و یک­جا انکار کنیم تناقض لازم نخواهد آمد، درست همان­طور که اگر مثلث را به­همراه سه زاویه­اش یک­جا انکار کنیم تناقضی لازم نخواهد آمد. بنابراین اگر هم موضوع و هم محمول واجب­الوجود را انکار کنیم هیچ تناقضی لازم نمی­آید(Kant,2003:529).
توضیح این­که بنابر نظر کانت در قضایای تحلیلی[۵۲] چون محمول مندرج در موضوع است اگر موضوع را وضع و محمول را سلب کنیم دچار تناقض می­شویم مانند: «انسان حیوان است» اما قضایای وجودی چون ترکیبی[۵۳] هستند یعنی محمول مندرج در موضوع نیست نفی موضوع و محمول به­صورت یک­جا مستلزم تناقض نخواهد بود[۵۴].
۳) «ضرورت برای وجود، کاربرد ندارد، بلکه فقط در قضایا استفاده می­ شود. ضرورت قیدی منطقی نه وجودی است. هیچ قضیه وجوداً ضروری وجود ندارد.
۴) هرچه منطقاً امکان داشته باشد، ضرورت ندارد که وجوداً هم ممکن باشد. ممکن است هیچ تناقض منطقی در وجود ضروری نباشد اما امکان دارد چنین وجودی عملاً غیرممکن باشد»(گیسلر،۲۱۹:۱۳۸۴).
ما در این­جا قصد داوری درباره صحت و سقم نقدهای کانت را نداریم. اما باتوجه­به اهمیت انتقادهای کانت به­جا دیدیم به­ طور اجمال نظر چهار متفکر را در این­مورد بیاوریم. شهید مطهری با این نقد کانت موافق است که از تصور ذات کامل نمی­توانیم وجود ذات کامل را نتیجه بگیریم(مطهری، ۹۹۲:۱۳۸۶). علامه جعفری در پاسخ به نقد نخست کانت(محمول­نبودن وجود)، وجود را به دو قسم رابط و محمولی تقسیم می­ کند و در پاسخ به این ایراد که تصور ذات کامل مستلزم وجودش نیست از کانت می­خواهد که به درون خود مراجعه کند. چراکه به­زعم ایشان با مراجعه به درون می­توان موجود کامل را دریافت و از تصور موجود کامل هستی آن را نتیجه گرفت(جعفری،۱۳۶۶: ۳۸-۳۷). حائری یزدی نیز در پاسخ به نقد نخست کانت وجود را به سه قسم محمولی، رابطی و رابط تقسیم می­ کند و در پاسخ به نقد دوم کانت مسئله تشکیکی­بودن حقیقت وجود را پیش­می­کشد(حائری یزدی،۱۳۶۱الف:۲۸-۲۴و۱۴۸-۱۴۹). جوادی آملی نیز در پاسخ نقد نخست کانت محمول قضایای فلسفی را به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم می­ کند و در پاسخ به نقد دوم کانت تفاوت حمل اولی و حمل شایع را مطرح می­ کند(جوادی آملی، ۱۳۸۴الف: ۲۱۱-۲۰۸).
در فصل بعد، دلیل متفکران اسلامی و استدلال آن­ها را بر نقدهای کانت مرور کرده و به بررسی آن خواهیم پرداخت.
۷٫ بحث­های معاصر درباره برهان وجودی:
دیدگاه ­های معاصر درباره برهان وجودی، جریان این مناقشات را تا به امروز زنده نگه داشته است. بعد از نقدهای کانت افرادی مانند هارتشورن و مالکوم به بازسازی صورت دوم برهان وجودی پرداختند. بنابر نظر آنان وجود خداوند یک مسئله امکانی نیست بلکه وجود خداوند یا منطقاً ضروری و یا منطقاً ممتنع است. وجود خدا نمی ­تواند امکانی باشد چون موجود ممکن موجودیست که اگر هم موجود باشد می­توانست وجود نداشته باشد. خدا بالضروره یا به­نحو واجب وجود دارد چراکه ثابت نشده است که مفهوم خدا متناقض با خود باشد(ادواردز، ۵۰:۱۳۸۴). هارتشورن با منتقدان آنسلم در این­خصوص که «وجود» صرف صفت نیست موافق است اما معتقد است که از این مدعا نتیجه نمی­ شود که «وجود ضروری» هم صفت نباشد(پترسون و دیگران، ۱۴۰:۱۳۷۹). بنابر نظر او، وجود ضروری یا واجب­الوجودبودن، صفت برتری­بخش است و اگر بین دو وجود که در تمام صفات یکسان هستند یکی به وجود امکانی موجود باشد و دیگری به وجوب متصف باشد طبیعی است که دومی برتر و بزرگ­تر از اولی خواهد بود.
مالکوم نیز کمال­نبودن وجود را در صورت دوم برهان وجودی آنسلم می­پذیرد نه در صورت اول. ازنظر او، آنسلم در صورت اول می­گوید که وجود کمال است اما در صورت دوم ازطریق کمال بودن وجود به وجود خدا استدلال نمی­ کند. جان هیک از جمله خرده­گیران این نظریه است که وجود خدا منطقاً ضروری باشد. او در انتقاد به این برهان می­نویسد:
به­نظر می­رسد برهان فوق گرفتار خلط دو مفهوم مختلف از موجود واجب است… این دو مفهوم عبارتند از یکی مفهوم ضرورت منطقی، و دیگری ضرورت یا وجوب وجود یا واقعی. در فلسفه جدید، ضرورت منطقی، مفهومی است که فقط به قضایا اطلاق می­گردد. یک قضیه وقتی منطقاً ضروری است که بر وفق معانی کلمات تشکیل دهنده آن صادق باشد و این یک اصل اساسی اصالت تجربی است که قضایای وجودی، نمی­توانند منطقاً ضروری باشند. به­عبارت­دیگر این­که یک نوع موجود وجود دارد یا ندارد، مسأله­ای مربوط به امر واقع تجربی و آزمونی است، نه تابع قواعد زبان. طبق این­نظر، قول به موجودی که منطقاً ضروری(واجب) باشد، پذیرفتنی نیست. زیرا معنایش این خواهد بود که قضیه وجودیه «خدا وجود دارد» منطقاً یا طبق تعریف صادق است… به­هرحال، از این گفته برنمی ­آید که یک موجود سرمدی در عالم واقع وجود دارد، بلکه فقط همین برمی ­آید که اگر چنین موجودی وجود داشته باشد، وجودش واجب خواهد بود (ادواردز، ۵۲:۱۳۸۴-۵۱).
افرادی نظیر پلانتینگا و نورمن گیسلر[۵۵] در عصر حاضر کوشیده­اند به­گونه دیگری از برهان وجودی دفاع کنند.
در پایان باید بگوییم که هدف ما در این فصل این بود که جایگاه برهان وجودی را در فلسفه غرب بیان کنیم لذا در این فصل به تبیین و بررسی دیدگاه فیلسوفان برجسته غرب درباره برهان وجودی در قالب سیر تاریخی آن پرداختیم و گفتیم که آنسلم نخستین کسی بود که به تدوین این برهان پرداخت و دو صورت از آن ارائه داد. با مطالعه فصل دوم و سوم رساله گفتگو با دیگری آنسلم شاید بتوان چکیده برهان وجودی را در دو عبارت زیر خلاصه کرد:
۱) خدا به­عنوان موجودی که بزرگ­تر از آن نتوان تصور کرد تنها هنگامی بزرگ­ترین موجود قابل­تصور است که وجود خارجی و واقعی داشته باشد.
۲) مفهوم خدا به­عنوان بزرگ­ترین امر قابل­تصور در ذهن که عدم آن تصورناپذیر است و وجود برایش ضروری است مستلزم وجود خارجی و واقعی آن است.
این برهان از زمان پایه­گذاری تاکنون، موافقان و مخالفان فراوانی به­دست آورد و به­تدریج بر تقریر اولیه آن، مطالب زیادی افزوده شد و تقریرهای مختلفی از آن ارائه گردید. درواقع آنسلم با این استدلال که چون «وجود» جزء مفهوم خداست پس باید خدا وجود عینی داشته باشد میان وجود ذهنی و وجود عینی خدا تلازم برقرار کرده است درحالی­­که چنین تلازمی صحیح نیست. هرچندکه آنسلم چنین لازمه­ای را نمی­پذیرد و معتقد است که تنها درمورد خداوند می­توانیم از تصور مفهوم آن در ذهن، وجود خارجی آن را نتیجه بگیریم. در این میان دفاع دکارت از این برهان در قرن هفدهم با تقریر جدید، توجه متفکران را به­نحو ویژه به آن جلب کرد. در مقابل کانت به­عنوان منتقد سرسخت برهان وجودی نقدهایی بر آن وارد کرد که زمینه دفاع و تقریرهای دیگر برهان وجودی را برای طرفداران آن برانگیخت. البته همه نقدهایی که در اعصار مختلف بر تقریرهای مختلف این برهان شده صحیح نیست چراکه ظاهراً بخشی از این انتقادات به دلیل بدفهمی استدلال موردنظر آنسلم می­باشد. از طرفی این سخن به این معنا نیست که برهان وجودی صحیح و مصون از اشکال است چون اشکال اساسی خلط احکام ذهن و عین و تسرّی دادن حکم مفهوم به مصداق هم­چنان باقی است. گرچه هریک از این نکات درخور بررسی وسیع­تر و کاوشی ژرف­تر می­باشد که برای ادای حق مطلب باید رساله­ای در این­مورد تدوین نمود. تا با بررسی تحلیلی دو صورت برهان وجودی به­ طور مفصل، بتوان بخشی از اشکالات و ایرادهای وارد شده به این برهان را حل کرد. بنابراین دستیابی به یک قضاوت صحیح و منصفانه درباره صحت و سقم برهان وجودی منوط­به داشتن تصوری واضح و روشن از این برهان است.
در اثنای بحث پس از ذکر مهم­ترین نقدهای کانت به این برهان، نظر متفکرین معاصر را درباره نقدهای کانت آوردیم و از بحث­­بر­انگیز­بودن این برهان و اقبال و توجهی که فیلسوفان غربی به این برهان داشتند به این نتیجه رسیدیم که ظاهراً این برهان ریشه غربی دارد. ریشه غربی داشتن این برهان ما را با این سوالات مواجه ساخت که آیا برهان وجودی می ­تواند ریشه اسلامی هم داشته باشد؟ آیا این برهان در فلسفه اسلامی هم جایگاهی دارد؟ نظر متفکران معاصر درباره این برهان چگونه است؟ یافتن پاسخی قانع کننده به این سوالات ما را برآن گماشت تا به نگارش فصل دوم بپردازیم.

فصل دوم
جایگاه برهان وجودی در فلسفه اسلامی و نظرمتفکران اسلامی درباره آن
بخش اول
جایگاه برهان وجودی در فلسفه اسلامی

در فصل اول به این نتیجه رسیدیم که برهان وجودی به­عنوان یکی از سه طریق اساسی اثبات وجود خدا بحث­برانگیزتر و جنجالی­تر از دیگر براهین است. این برهان ریشه غربی داشته و جنگ و گریز میان مدافعان و مخالفان حکایت از اهمیت آن در فلسفه غرب دارد. سوالاتی که در این فصل درصدد یافتن پاسخ آن­ها­ هستیم این­ است که: آیا برهان وجودی در فلسفه اسلامی جایگاهی دارد؟ آیا برهان وجودی می ­تواند ریشه اسلامی هم داشته باشد یا این­که مختص به فلسفه غرب است؟ اگر برهان وجودی ریشه اسلامی ندارد چرا متفکران معاصر از آن بحث کرده ­اند؟ از­ این­رو فصل دوم را به تحقیق و بررسی جهت یافتن پاسخ این پرسش­ها اختصاص داده­ایم. هدف ما در این بخش این است که با معرفی اجمالی انواع براهین اثبات خدا در فلسفه اسلامی و ارزیابی میزان قرابت برهان صدیقین با برهان وجودی بتوانیم جایگاه این برهان را در فلسفه اسلامی نشان دهیم.
۱٫ انواع براهین اثبات وجود خدا:
فیلسوفان اسلامی براهینی را که برای اثبات خدا اقامه می­ شود به دو دسته تقسیم می­ کنند. دسته اول، براهینی هستند که در آن­ها از وجود مخلوقات و با تکیه بر یکی از صفات آن­ها بر وجود خدا استدلال می شود. مانند: برهان امکان[۵۶]، برهان حرکت[۵۷] و برهان حدوث[۵۸]. دسته دوم، براهینی هستند که در آن­ها از خود هستی و وجود بر وجود خدا استدلال می­ شود. مانند: برهان صدیقین. ما در این بخش به بررسی سه نوع از این براهین: برهان صدیقین، برهان امکان و برهان حرکت می­پردازیم(حسین زاده، ۲۱۵:۱۳۷۶-۱۸۰):
الف. برهان صدیقین
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین­­بار بوعلی سینا در فلسفه اسلامی مطرح کرده است. این برهان در فلسفه اسلامی تقریرهای متعددی دارد که از مهم­ترین آن تقریرها می­توان به تقریر ابن سینا، صدرالمتألهین، سبزواری و علامه طباطبایی اشاره کرد. هرچند ابن سینا برهانی به­عنوان برهان صدیقین اقامه کرده است، تقریر وی به برهان امکان شبیه­تر است تا برهان صدیقین؛ چرا­که تقریر وی بر­اساس مبانی حکمت مشاء که نیاز معلول به علت را امکان ماهوی آن می­دانند، اقامه شده است. از این­رو صدرالمتألهین صدیقین­بودن تقریر ابن سینا را نمی­پذیرد و تقریری که خود ارائه می­دهد را صدیقین می­داند. تقریر او بر­اساس مبانی حکمت متعالیه یعنی اصالت وجود، بساطت وجود، تشکیک وجود و علیت (عین­الربط­بودن معلول به علت) می­باشد. بعد از صدرالمتألهین، ملاهادی سبزواری تقریری از این برهان ارائه می­دهد که مقدماتش از مقدمات تقریر صدرایی کم­تر بوده و در آن تنها از مقدمه اصالت وجود استفاده شده است. بعد از سبزواری، علامه طباطبایی تقریری ارائه می­دهد که به هیچ مقدمه­ای نیاز نداشته و در آن تنها با پذیرش اصل واقعیت، وجود واجب اثبات می­ شود. می­توان ادعا کرد که تقریر صدرالمتألهین متقن­تر و تقریر علامه کوتاه­ترین تقریری است که برای برهان صدیقین ذکر شده است. ما این تقریرها را در بحث «ارزیابی میزان قرابت برهان صدیقین با برهان وجودی» مورد بررسی قرار خواهیم داد.
ب. برهان امکان
فیلسوفان اسلامی تقریرهای گوناگونی را برای برهان امکان ارائه کرده ­اند که از­آن­جمله می­توان به تقریر فارابی، ابن ­سینا، فخر­ رازی، محقق طوسی، شیخ اشراق و صدرالمتألهین اشاره کرد. تمام این تقریرها به این دو شیوه باز می­گردد: ۱) روشی که در آن ابتدا وجود خدا و سپس واحدیت او اثبات می­گردد. ۲) شیوه­ای که در آن ابتدا لزوم واحدیت واجب اثبات می­گردد و سپس از ممکن­بودن عالم ماده، واجب­بودن خدا را نتیجه می­گیرند. حکمای اسلامی غالباً به شیوه اول توجهی خاص داشته اند. با مطالعه کتب فلسفی و کلامی به این نتیجه می­رسیم که بااین­که برهان امکان در آثار و تألیفات ابن سینا، به­ طور جدی مطرح بوده است، این برهان از ابتکارات فارابی می­باشد. تقریر مختصر فارابی در کتاب عیون­المسائل بدین شرح است:
موجودات دو گونه­اند: یک قسم آن­که وقتی ذاتش لحاظ شود وجودش واجب نخواهد بود، این قسم، ممکن­الوجود نامیده می­ شود. قسم دیگر آن است که وقتی ذات آن لحاظ می­ شود وجودش واجب باشد؛ این قسم، واجب­الوجود نامیده می­ شود. اگر ممکن را معدوم فرض کنیم محالی لازم نمی­آید. از این­ رو، وجودِ ممکن، محتاج به علّت است و اگر موجود شود وجودش بالغیر واجب می شود، در­حالی­که ذاتاً ممکن است، بالغیر واجب می­باشد. این امکان یا همیشگی است و یا موقت. ممکنات به­ طور تسلسل یا دور نمی­توانند علّت و معلول یکدیگر باشند، بلکه باید به واجب­بالذات منتهی گردند که او موجود اوّل است. اگر فرض کنیم واجب موجود نیست این فرض مستلزم محال است. وجود واجب­بالذات علّت ندارد و وجود او بواسطه غیر نیست. او علّت نخست برای هستی اشیاست(حسین زاده،۲۶۹:۱۳۷۶).
طبق تقریر ابن سینا موجود یا واجب­الوجود است یا ممکن­الوجود. اگر واجب­الوجود باشد مطلوب ثابت است و اگر ممکن­الوجود باشد، برای این­که دور و تسلسل پیش نیاید باید به واجب منتهی گردد. می­توان ادعا کرد که تقریر ابن سینا کامل­ترین و دقیق­ترین شیوه ارائه شده برای برهان امکان است(حسین زاده، ۱۸۰:۱۳۷۶).
علی­رغم مقبولیت این برهان در میان فیلسوفان و متکلمان اسلامی، غزالی و ابن رشد به نقد این برهان پرداخته­اند. هرچند که نقدهای آن دو به علت ضعف زیاد، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. به باور غزالی «حدّ وسط در برهان امکان، مفهوم وجوب و امکان است و این دو کلماتی مبهم هستند. و اگر آن دو را تفسیر کنید و بگویید: ممکن عبارت است از: «ما لوجوده علهٌ» و واجب عبارت است از «ما لا عله لوجوده» بازهم به مطلوب خود دست نمی­یابید؛ زیرا که هریک از آحاد بدین معنی ممکن است ولی کل و مجموع بدین معنی ممکن نیست»(حسین زاده، ۲۹۷:۱۳۷۶). ابن رشد در نقد این برهان می­گوید:
روش ابن سینا صحیح نیست چون واژه ممکن-که در آن استدلال استفاده شده- مشترک لفظی است، علاوه بر آن تقسیم موجود به ممکن و غیر­ممکن تقسیم حاصری برای موجود نیست از این­­رو نادرست است(حسین زاده، ۳۰۲:۱۳۷۶).
در فلسفه اسلامی برای هرکدام از این نقدها پاسخی وجود دارد که توضیح و بررسی آن مجال دیگری می­طلبد و باید در جای خود بررسی گردد.
ج. برهان حرکت
حکمای طبیعی، وجود خدا را ازطریق حرکت و تغیر اثبات می­ کنند. براساس این تقریر هر متحرکی به محرک نیاز دارد. اگر آن محرک خودش نیز متحرک باشد، نیازمند محرکی مغایر با خود است و به­ناچار برای این که محذور دور و تسلسل پیش نیاید، زنجیره محرک­ها باید به محرکی منتهی شود که خود متحرک نباشد و دگرگونی و تحول در آن راه نداشته باشد و آن واجب­الوجود­بالذات است (طباطبایی، ۲۲۰:۱۳۸۶).
به خواست الهی، بررسی تفصیلی هر یک از این براهین را در بخش پنجم این فصل بیان خواهیم کرد.
۲٫ ارزیابی میزان قرابت برهان صدیقین با برهان وجودی:
همان­طور­که گفتیم در فلسفه و کلام اسلامی، براهین متعددی برای اثبات وجود خداوند متعال ارائه شده است که در میان آن­ها برهان صدیقین جایگاه و ویژگی خاصی دارد. در این برهان، برای اثبات وجود خداوند، از خود وجود بر وجود استدلال می­ شود بدون­این­که وجود مخلوقات و ممکنات واسطه قرار گیرد. لذا این برهان به­نظر می­رسد که، قرابتی با برهان وجودی دارد. برای نشان­دادن بهترِ این قرابت لازم دانستیم مهم­ترین تقریرهای برهان صدیقین را بیان کنیم. میرزا مهدی آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومه، نوزده تقریر برای برهان صدیقین نقل کرده است که از میان این تقریرها، تقریر علامه طباطبایی را دقیق­ترین و استوارترین تقریر دانسته است(آشتیانی، ۴۹۷:۱۳۵۲-۴۸۹). ما در این­جا مهم­ترین تقریرهای این برهان را به­اختصار آورده­ایم.
۱-۲٫ تقریر ابن سینا از برهان صدیقین: در میان حکماء، ابن سینا نخستین کسی است که برهانی بر این اساس تقریر کرده است. بنابر نظر وی در نمط چهارم کتاب الاشارات و التنبیهات، موجود یا واجب­الوجود است یا ممکن­الوجود، اگر واجب­الوجود باشد مطلوب ثابت است و اگر ممکن­الوجود باشد، برای این­که دور و تسلسل لازم نیاید باید به واجب منتهی گردد. با توجه­به بیان ابن سینا می­توان مقدمات تقریر مذکور را که در تألیف برهان از آن­ها استفاده شده به­­این­صورت بیان کرد(حسین زاده، ۱۹۴:۱۳۷۶-۱۹۳): ۱) اصل وجود واقعیت بدیهی و مسلم است. همین­که انسان وجود خودش و فکر و استدلال خودش را می­پذیرد به منزله قبول اصل وجود واقعیت عینی است. ۲) تقسیم موجود به واجب و ممکن حصری عقلی است. ۳) ممکن در وجود و تحقق نیازمند به علت است. ۴) دور و تسلسل محال است.
او بعد از تقریر برهان در توضیح وجه رجحان و برتری این برهان نسبت به براهین دیگر می­گوید:
تأمل کن که چگونه بیان ما برای اثبات وجود خدا، وحدانیت و مبرّا بودن او از عیب­ها به چیزی احتیاج ندارد جز تأمل در خود حقیقت وجود. در این اعتبار به خلق و فعل خداوند هم احتیاجی نیست هرچند که خلق و فعل خداوند نیز دلیلی بر وجود اوست و امّا این روش محکم­تر و شریف­تر است، زمانی­که وجود را ازآن جهت­که وجود است درنظر بگیریم بر وجود خداوند گواهی می­دهد و بعد از آن بر سایر اموری که در واجب است گواهی می­دهد(ابن سینا، ۶۶:۱۴۰۳).
آن­چه از نصّ کلام ایشان برمی ­آید این است که این­گونه استدلال در میان حکمای گذشته، سابقه نداشته است. این همان راه صدیقین است و آیه «سَنُریهِم آیاتِنا فی الافاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَوَلَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّه عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهیدٌ»(فصلت /۵۳) گواه صحت این راه است.
صدرالمتألهین بااین­که برهان فوق را دارای جایگاه خاصی می­داند و ارزش زیادی برای آن قائل است، لیکن تفسیر ابن سینا از آن را شایسته عنوان برهان صدیقین نمی­داند و می­گوید: غیرصدیقین، بانظر به غیرخداوند، بر ذات و صفات او استدلال می­ کنند؛ مانند جمهور فلاسفه که از امکان بهره می­برند یا طبیعیون که از حرکت جسم و متکلمان که از حدوث و غیر آن استفاده می­­کنند(شیرازی، ۱۲:۱۳۷۹). وی پس از ردّ ادعای ابن سینا، برهانی اقامه می­ کند که در آن ذات حق بدون­واسطه و تنها ازطریق تأمل در حقیقت وجود و نه مفهوم آن اثبات می­ شود.
درمورد میزان قرابت برهان صدیقین با برهان وجودی باید بگوییم ظاهراً تقریر ابن­سینا هیچ­گونه قرابتی با برهان وجودی آنسلم ندارد. چراکه در تقریر ابن­سینا بر مفهوم هستی به­لحاظ مصداق آن و در برهان وجودی بر مفهوم هستی بما هو مفهوم آن تکیه شده است(حسین زاده، ۱۸۹:۱۳۷۶).
۲-۲٫ تقریر صدرالمتألهین از برهان صدیقین: تقریر خاص صدرالمتألهین که او آن را مصداق واقعی برهان صدیقین و تفسیر کامل آیه شریفه «اَوَلَم یَکفَ بِرَبِّکَ اَنَّه عَلی کُلِّ شَی­ءٍ شَهیدٌ» می­داند چنین است:
وجود، حقیقت عینی واحد بسیطی است که اختلاف بین افرادش گاهی به کمال و نقص و شدت و ضعف و گاهی به اموری زاید بر وجود (مانند افراد ماهیت نوعی) است. عالی­ترین مرتبه وجود آن است که تام­تر از آن وجود ندارد و در هیچ امری به غیر خود تعلق ندارد و تام­تر از آن را نتوان تصور کرد؛ زیرا هر ناقصی به غیر خود وابسته است و در تمامیت خود به آن نیازمند می­باشد. در بحث پیشین بیان شد که تمام، قبل از نقص و فعل، قبل از قوه و وجود، قبل از عدم است. هم­­چنین بیان شد که تمام شی، حقیقت آن شی است به­اضافه چیز دیگر. پس وجود یا بی­نیاز و مستغنی از غیر است یا ذاتاً نیازمند به غیر و موجود اول همان واجب­الوجود است و صرف­الوجودی است که تام­تر از او وجود ندارد و در وجودش شائبه عدم و نقص وجود ندارد. و آن دیگری ماسوای حق و از افعال و آثار او محسوب می­ شود و تکیه­اش تنها به اوست(شیرازی، ۱۶:۱۳۷۹).
وی چنین برهانی را شریف­ترین و استوارترین برهان دانسته و معتقد است که صدیقین در معرفت خداوند و صفات او از غیر خداوند (صفاتی مانند امکان، حرکت، حدوث و…) استفاده نمی­ کنند. تنها برهان صدیقین با تقریری که او در کتاب اسفار ارائه می­ کند واجد این ویژگی است. او دراین­باره می­گوید: مستحکم­ترین برهان ها و شریف­ترین آن­ها نسبت به خدا آن است که در حقیقت در آن حدّ وسط برهان چیزی جز خود او نیست و در نتیجه راه عین مقصود است. این همان راهی است که صدیقین می­پیمایند؛ یعنی کسانی که با واجب بر واجب استشهاد می­ کنند(شیرازی، ۲:۱۳۷۹).
نتیجه برهان صدیقین صدرایی این است که همه اشیاء مخلوق خداوند و وابسته به« او»یند و هرچه­که در جهان وجود دارد عین ربط و تعلّق به اوست و هیچ­گونه استقلالی از خود ندارند. در مقابل خدا موجودی است مستقل که هیچ­گونه وابستگی به غیر برای او قابل­تصوّر نیست. لذا گفته می­ شود ملاصدرا در این برهان از حقیقت هستی و وجود، به ضرورت و وجوب آن پی­­می­برد. و تقریر وی براساس مبانی حکمت متعالیه یعنی: اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، بساطت وجود و علیت(عین ­الربط بودن معلول به علت) می­باشد[۵۹].
ظاهراً میان برهان صدیقین صدرایی و برهان وجودی آنسلم قرابتی وجود ندارد. زیرا در تقریر صدرایی برهان صدیقین بر مصداق وجود و در برهان آنسلم بر مفهوم وجود تکیه شده است.
۳-۲٫ تقریر ملا هادی سبزواری از برهان صدیقین: محقق سبزواری در شرح منظومه در تقریر برهان صدیقین می­گوید(سبزواری، شرح منظومه:۱۴۶):
اذ الوجودُ کانَ واجباً فَهُوَ وَ مَعَ الامکانِ قَد اِستَلزَمَهُ
وی در تعلیقه خود بر اسفار تقریری نوین از این برهان ارائه داده که تنها مبتنی بر«اصالت وجود» است. حاصل استدلال ایشان اینست که: حقیقت وجود عین اعیان و حاقّ واقع و حقیقت مرسلی است که عروض عدم بر آن ممتنع است زیرا محال است احدالمتقابلین دیگری را قبول کند و حقیقت مرسله که عروض عدم بر آن محال است واجب­الوجود بالذات است، پس حقیقت وجود به عبارت دیگر واجب­بالذات است و این همان نتیجه مطلوب ماست(شیرازی، ۱۶:۱۳۷۹). به­نظر می­رسد این تقریر از برهان صدیقین نیز قرابتی با برهان وجودی آنسلم ندارد چون آنچه در این تقریر مدّ نظر است مصداق و حقیقت وجود است نه مفهوم آن.
۴-۲٫ تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین: علامه طباطبایی، برهان صدیقین را بانظر­به ضرورت ازلی هستی مطلق و بدون استعانت از دیگر اصول فلسفی تقریر کرده ­اند. از این­رو می­توان آن را به­عنوان اولین مسئله فلسفه الهی تلقی کرد. علامه در حاشیه خود بر اسفار چنین می­گوید:
واقعیتی که با آن سفسطه را دفع و انکار می­کنیم و آن واقعیت که هر ذی شعوری ناگزیر از اثبات آن است، ذاتاً عدم و بطلان را نمی­پذیرد، حتی فرض بطلان و عدم آن مستلزم ثبوت و وضع آن است. پس اگر برای زمانی یا به­ طور مطلق بطلان کل واقعیت را فرض کنیم در این هنگام کل واقعیت واقعاً و حقیقتاً معدوم می­ شود(پس واقعیتی هست). هم­چنین اگر سوفسطایی اشیا را موهوم می­پندارد یا در واقعیت آن­ها شک می­ کند، اشیا در نزد او موهومند و واقعیت واقعاً برای او مشکوک است. (پس اصل واقعیت ثابت است و انکار آن مستلزم ثبوت آن است) و اگر اصل واقعیت ذاتاً عدم و بطلان را قبول نمی­ کند پس واجب­بالذات است؛ پس در خارج واقعیتی هست که واجب­بالذات است و اشیائی که واقعیت دارند در واقعیت­داشتن نیازمند به آن هستند و وجودشان قائم به اوست از این­جا برای اندیشمند متأمل روشن می­ شود که اصل وجود واجب­بالذات برای انسان ضروری است. و براهینی که برای اثبات او اقامه می­ شود در حقیقت برای تنبّه است (شیرازی، ۱۵:۱۳۷۹-۱۴).
طبق گفته جوادی آملی، برهان صدیقین در تقریر علامه طباطبایی به هیچ مقدمه فلسفی نیازمند نیست و بانظربه ضرورت ازلی هستی مطلق می ­تواند مصداق کاملی برای برهان صدیقین محسوب شود(جوادی آملی، ۱۳۸۴الف:۲۲۴). به­نظر می­رسد قرابتی میان تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین با برهان وجودی وجود ندارد چرا­که در تقریر علامه نیز مصداق وجود مدّ نظر است نه مفهوم آن.
۵-۲٫ تقریر شیخ محمد حسین غروی اصفهانی از برهان صدیقین: غروی اصفهانی در کتاب تحفهالحکیم، تقریری از برهان صدیقین ارائه می­دهد که بیشتر با برهان وجودی آنسلم شباهت دارد؛ زیرا با تحلیل مفهوم واجب­الوجود می­کوشد وجود عینی آن را نتیجه بگیرد. ابیات اول و آخر مثنوی ایشان در اثبات واجب الوجود چنین است(­اصفهانی،بی تا:۳۲۰-۳۱۸):
ما کان موجوداً بذاته بلا حیث هو الواجب جل و علا
فالنظر الصحیح فی الوجوب یفضی الی حقیقه المطلوب
یعنی نظر صحیح در«وجوب» ما را به حقیقت مطلوب می­رساند. وی در این استدلال با محور قراردادن «وجوب وجود» به اثبات واجب­الوجود می ­پردازد. به­نظر شیخ، واجب­الوجود­بالذات، مطابق تعریف، موجودی است که وجود برای آن ضرورت و وجوب دارد. حال اگر برای مفهوم واجب­الوجود بالذات، مصداقی وجود نداشته باشد، از این حالات خارج نیست: عدم مصداق یا به این دلیل است که وجود واجب­الوجود­بالذات در خارج ممتنع است، یا به این دلیل است که وجود او، ممکن و نیازمند علت است. در هر دو صورت لازم می ­آید که واجب الوجود بالذات، واجب­الوجود نباشد؛ در­صورتی­که ما فرض کردیم واجب­الوجود­بالذات است، نه ممتنع­الوجود و ممکن­الوجود.
ظاهراً این تقریر، شبیه صورت دوم برهان وجودی آنسلم است اما عین آن نیست. چرا­که همان­طورکه در فصل اول اشاره شد بنابر نظر آنسلم ما تصوری از خدا، به­عنوان کامل­ترین موجود داریم و این کامل­ترین موجود بایستی تحقق عینی داشته باشد در غیر این­صورت کامل­ترین نخواهد بود. به­عبارتی­دیگر محور استدلال در بیان آنسلم «کمال» و در بیان اصفهانی «وجوب وجود» است ولی حاصل سخن هر دو اینست که اگر خدا موجود نباشد، تناقض پیش می­آید.
۶-۲٫ تقریر ابوحامد محمد اصفهانی از برهان صدیقین: ابوحامد محمد اصفهانی معروف به ترکه نیز در رساله تمهید القواعد، برهانی در اثبات وجود واجب اقامه کرده است که به براهین عرفا شباهت بیشتری دارد(حسین زاده،۲۰۷:۱۳۷۶). برهان ترکه این­چنین است:
حقیقت وجود من حیث هی هی ذاتاً عدم را قبول نمی­ کند به دلیل امتناع اتصاف احدالنقیضین به دیگری و امتناع انقلاب طبیعتی به طبیعت دیگر، هرآن­چه­که ذاتاً عدم را قبول نکند، ذاتاً واجب است (ابن ترکه،۶۰:۱۳۶۰-۵۹).
طبق گفته جوادی آملی این برهان گویاتر و کوتاه­تر از برهان وجودی آنسلم است و نه­تنها ذات واجب بلکه برخی صفات او نظیر وحدت را اثبات کرده است(جوادی آملی،۱۳۸۴الف:۲۰۴). ولی با­این­حال خالی از نقد نیست. زیرا برهان مزبور درصورتی می ­تواند تمام باشد که برای حقیقت وجود از آن جهت که حقیقت وجود است فردی ثابت شود…تا اصل تحقق این معنا (وحدت شخصی وجود) ثابت نشود، احکام مربوط به آن را نمی­توان ثابت کرد(جوادی آملی،۲۶۲:۱۳۷۲-۲۶۱). بنابراین ممکن است مفهوم وجود واجب به حمل اولی واجب باشد و به حمل شایع مصداق نداشته باشد(جوادی آملی،۷۲۶:۱۳۷۲). شاید بتوان مشابهتی میان تقریر ترکه با صورت دوم برهان وجودی آنسلم یافت و آن بحث ضرورت وجود خداست.
به بررسی کوتاه و اجمالی خود پایان می­دهیم، تقریرهای دیگری هست که از ذکر آن خودداری می­کنیم.
۳٫ نتیجه:
با نگاهی اجمالی به انواع براهین اثبات وجود خدا در فلسفه اسلامی دریافتیم که از میان این براهین، برهان صدیقین مانند برهان وجودی بدون واسطه­قراردادن مخلوقات به اثبات وجود خدا می ­پردازد لذا در قسمت دوم بحث به ارزیابی میزان قرابت برهان صدیقین با برهان وجودی پرداختیم و با این ارزیابی جایگاه برهان وجودی برایمان روشن شد و به این نتیجه رهنمون شدیم که برهان وجودی در فلسفه اسلامی چندان جلب توجه نکرده است. هرچندکه ظاهراً در بین فیلسوفان اسلامی، محقق اصفهانی نخستین کسی است که تقریری شبیه برهان وجودی آنسلم ارائه کرده است.
اینک به بررسی تفصیلی دیدگاه متفکران اسلامی معاصر درباره برهان وجودی می­پردازیم. و پس از مروری بر بیانات آن­ها که از آثار خودشان گزارش می­ شود، مهم­ترین ملاحظات آن­ها را درخصوص برهان وجودی آنسلم بیان می­نماییم.
بخش دوم

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:46:00 ق.ظ ]