براساس این گزارش پژوهش­ها نشان داده­اند که خطرناک­ترین مواقع در زندگی برای آسیب­پذیری بیشتر نسبت به سوء مصرف مواد، مراحل انتقالی است.(گالانتز[۶]،۲۰۰۶). اولین موقعیت انتقالی بزرگ برای کودک زمانی است که محیط خانواده را ترک کرده و به مدرسه می­رود، بعدها نیز زمانی تغییر مقاطع تحصیلی همین خطر او را احاطه می­ کند و آسیب پذیری او بخاطر موقعیت جدید اجتماعی و داخل شدن در گروه های همگن بزرگتر زیاد می شود ، معمولاً در اوایل نوجوانی است که کودکان برای نخستین بار با سوء مصرف مواد روبرو می­شوند زمانی که کودکان وارد دبیرستان می­شوند ،نوجوانان در معرض چالشهای جدید اجتماعی ،عاطفی و تحصیلی قرار می­گیرند و درهمین زمان ممکن است آنها دسترسی راحت­تری به مواد و سوء مصرف کنندگان مواد داشته باشند. این چالش­ها می­توانند سوء مصرف الکل ، موادمخدر و سیگار را در آنان بالا ببرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
عوامل خطرآفرین در مصرف مواد نوجوانان (هاوکنیز[۷]. به نقل از قزوینی ۱۳۸۹).

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عوامل محافظت کننده عوامل خطرآفرین
فردی شخصیت محکم و مقاوم، جهت گیری اجتماعی مثبت، هوش، مهارت های رفتاری رفتارهای مشکل آفرین دیرپا و دارای سابقه طولانی ، نگرش های مثبت نسبت به مصرف مواد، شروع زود هنگام مصرف مواد
خانوادگی انسجام، ارتباط عاطفی گرم یا محبت در بین کودکان و والدین در کودکی رفتارهای مصرف موادغیر مجاز در خانواده ها با شیوه های مدیریت نامناسب درخانواده پیوند ضعیف با خانواده ،وجود کشمکش درخانواده
تحصیلی تعهد درمدرسه دربرابر دانش آموزان ،غلبه فرهنگ مغایربا مصرف مواد شکست تحصیلی ،عدم احساس تعهد کافی به مدرسه
همسالان معاشرت با همسالانی که مواد مصرف نمی کنند طرد شدن از طرف همسالان در مقاطع تحصیلی پایین تر

زندگی نامه و ابعاد آن:
ما می­توانیم زندگی نامه بسیاری از افراد را بازگو کنیم ؛درباره پدری سؤاستفاده­گر و مستبد که پسری ضد اجتماعی بارآورد و سر انجام پسرش معتاد شد. فرزندانی که بیش از اندازه محدود هستند و در نتیجه از اجتماع می­ترسند و از تنهایی خود فقط با نوشیدن الکل رهایی می­یابند.و نمونه­های بسیاری که نشان می­دهد گرایش به اعتیاد ترکیبی از عوامل مختلفی مثل اختلال­های خلقی، ناراحتی­های روانی ناشی از ناتوانی­ های جسمی وخود درمانی­هایی برای رهایی از رنج­های زندگی است.(هیرادفر،۱۳۸۹) با توجه به تحقیقات اشاره شده منظور ما از زندگی نامه تجارب و خاطراتی است که افراد در دوران رشدی خود داشته اند،و شامل ابعادی مثل:فقدان­ها،علایق افراد،آرزوهای افراد،آسیب­ها وغفلت­های گذشته،دوستان و تاثیر پذیری از آنها و زندگی تحصیلی و دوران مدرسه و همچنین بیماری­ها و آسیب­های جسمی و روانی موثر در ایجاد نوع زندگی هر فردی موثر است.که هر کدام از این ابعاد توضیح داده خواهد شد.
فقدان ها:
فقدان­هاشامل هرنوع کمبودی است که افراد نیازبه آن را احساس می­ کندمثل فقدان­های اجتماعی و اقتصادی(فقر)،طلاق است. فقدان در خانواده یعنی از دست دادن یکی از اعضای خانواده، بخصوص مرگ یکی از عزیزان، این امر چه به صورت واقعی و چه به صورت احتمالی اثر عمیقی بر خانواده دارد. در بحث خانواده، فقدان، نه تنها شامل این موارد است؛ بلکه فراتر از آن به از دست رفتن اشیای خانواده نیز گفته می­ شود. روشن است در دوران خردسالی، به علت ویژگی­های خاص شناختی، بین کودکان و اشیا نیز وابستگی­هایی ایجاد می­ شود، اگر ویژگی جان پنداری کودکان را در نظر داشته باشیم، در می یابیم که بین اشیا و کودکان رابطه عاطفی خاصی برقرار می شود که با فقدان آنها، نوعی آسیب عاطفی به کودک وارد می شود.(ستوده،۱۳۸۹)
عکس مرتبط با اقتصاد
حضور والدین در شکل­ گیری دلبستگی سالم کودکان موثر است و غیبت والدین می ­تواند به دنبال مرگ والدین، طلاق ، ابتلا به بیماری (جسمی و روحی) و بستری شدن به دنبال ابتلا به بیماری (جسمی و روانی) ایجاد گردد. این دلایل غیبت والدین می­توانند عامل بسیار مهمی به نفع بروز تمایلات به سمت مواد مخدر در بزرگسالی باشند. بنابراین تجربه از دست دادن والدین ممکن است باعث بوجود آمدن تغییرات رفتاری یا روانی گشته و فرد تمایل به مصرف مواد مخدر پیدا کند تجربه از دست دادن والدین می ­تواند اثرات متفاوتی را نمایان سازد ( فتحی به نقل از قزوینی ۱۳۸۹ ).اکثر قریب به اتفاق تحقیقات بالینی و تجربی نشان دهنده اهمیت نقش دلبستگی در سازگاری با فقدان است. مصرف مواد ،چالش های بزرگی و موانع بسیاری را برای فرد و خانواده ایجاد می­ کند که با اختلال و اغتشاش در زندگی هم راه است و این مسئله مشهود است که والدین در برابر بسیاری از فقدان­ها که در نتیجه مصرف مواد در فرزند به وجود آمده واکنش سوگ نشان می دهند.و واکنش سوگ در والدین همراه با کاهش سلامتی است،که در نتیجه آن والدین را از همراهی کردن فرزندان در درمان اعتیاد و برخورد صحیح باز می­دارد. یافته های بالینی مصرف بیشتر مواد را در بین اعضای خانواده هایی که فاقد روابط صمیمی والدین و فرزندان بوده اند و پیوندهای ایمن را تجربه نکرده اند تایید می­ کنند کندال[۸] به نقل از چایونگ[۹] ۲۰۰۲)
صالحی آسفیچی (۱۳۸۷) بیان کرده، امروزه فشارها و مشکلات مالی و اقتصادی احتمال دو شغله بودن یا اشتغال نان آوران خانواده­ها را در مشاغل کاذب یا غیر مجاز را افزایش داده است و همین مسئله منجر به کم توجهی آنها به نیازهای جوانان، رفع مشکلات روحی و روانی و مانع تربیت صحیح و شایسته آنان گردیده است. به اعتقاد بعضی­ها در شرایطی که عضو مقتدر خانواده به واسطه اشتغال در شغل دوم، دیر وقت در منزل حضور داشته باشد و نظارت او بر اعضای خانواده کاهش یابد اعمال ضد اجتماعی نظیر فرار از خانه در جامعه رو به گسترش خواهد بود. تحقیقات نشان داده است که در صورتی که خانواده از مشکلات اقتصادی خیلی شدیدی رنج ببرد و این وضعیت با مشکلات رفتاری دوران کودکی همراه شود احتمال گرایش به مصرف مواد مخدر را افزایش می­دهد.
آسیب ها و غفلت ها:
تحقیقات بسیاری در زمینه روان شناختی جرم و جنایت که به صورت طولی به تاثیر تجارب دوران کودکی و نوجوانی و اوایل بزرگسالی می ­پردازد، وجود دارد در فراتحلیل (لی اسچید[۱۰]، ۲۰۰۸ )عوامل دوران کودکی و نوجوانی که بیشترین ارتباط را با رفتارهای نگران کننده در بزرگسالی داشت شامل خشم و پرخاشگری زود رس،مشکل توجه،بی قراری حرکتی و جلب توجه بود.عواطف و هیجاناتی همچون افسردگی همراه با کناره­گیری، اضطراب همراه با خود نکوهش­گری،بیگانگی با جامعه نیز وجود دارد. پیش بینی کننده­ هایی همچنین می ­تواند در برگیرنده عوامل خانوادگی همچون شیوه های منفی و مضر فرزند پروری همچون زورگویی و فشار آوردن و رفتارهای قدرت مندانه و سلطه­گرایانه است.در نظر نگرفتن دیدگاه و نظرات کودک و همچنین عناصر ساختاری خانواده مانند شاهد خشونت در خانواده بودن،تعارض بین والدین،استرس های درون خانواده،ارتباطات و تعاملات اندک می ­تواند از عوامل پیش­بینی­کننده خانواده در بروز جرم و بزه­کاری در بزرگسالی باشد.(لوبر[۱۱] به نقل از لی اسچید۲۰۰۸)بر این عقیده اند که کاربرد دیدگاه ­های رشدی برای مطالعات جرم و جنایت،پیشبرد درک و فهم ما از دلایل تخلفات و روند آن است.پی بردن به ساختارهای رشدی که شامل تعامل و دخالت حوادث زندگی در سنین مختلف در زمینه ­های رفتارهای تخلف آمیز است و میتواند پیامدهای قابل پیش بینی داشته باشد، بعنوان عاملی شناخته شده که می تواند همچنین در کناره­گیری یا پافشاری بر رفتارهای ضد اجتماعی مرتبط باشد .(یعنی عوامل رشدی مرتبط است).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
واشل و فارینگتن[۱۲] (۲۰۰۷) براین اعتقادند که ساختار رشد اجتماعی می ­تواند عوامل خطرساز را در پیشگیری و مداخله روشن کند .
مطالعات طولی بسیاری، ارتباط بین تجارب زودهنگام کودکی رفتارهای ضد اجتماعی در بزرگسالی را گزارش داده­اند . این یافته­ ها براین مبنا هستند که ناتواتی والدبن در پروراندن خود کنترل­گری در کودک، اعمال منفی مختلف والدین، تعاملات خشونت آمیز در خانواده و ناتوانی کودک در پروراندن مهارت­ های رشدی مناسب با سن از عواملی است که پیش بینی کننده این گونه رفتارهاست . )لاکورز[۱۳] و همکاران ۲۰۰۲ .(
در حالی که (لوبر و همکاران، ۲۰۰۰)براین اعتقادند که اکثر اختلالات دوران کودکی نشات گرفته از مشکل بهنجاری است که اکثر کودکان با رشد و تکامل خود بر آن فائق می­آید، اما چالشی که پژوهشگران رشد با آن روبرو هستند این است که کدام رفتارها در زمان کودکی با عنوان رفتارهای زودگذر و موقتی رشدی در نظر گرفته نمی­ شود بلکه می ­تواند با مشکلات بعدی در ارتباط باشد .در زمینه عوامل خطرساز[۱۴] در رفتارهای جرم و جنایت آمیز، عوامل هشداردهنده­ای که می ­تواند در آینده مشکل ساز باشد شناخته شده است . برای مثال پژوهشگران عواملی همچون خلق وخو، تکانش­گری، کناره­گیری اجتماعی پرخاشگری – بیش فعالی را با رفتارهای مشکل ساز یا اختلال گونه همایند دانسته ­اند . همچنین عوامل خانوادگی که مبتنی بر رفتارهای ضعیف فرزند پروری، بد سرپرستی، تنبیه بدنی، طرد کودک و تعاملات ضعیف با کودک است را می توان بعنوان عوامل خطرساز نام برد.(لوبرو همکاران ۲۰۰۰)
مطالعاتی که متغیرهای پیش ­بینی کننده جرم و جنایت در بزرگسالی را می سنجند به دو گروه اصلی تقسیم می­شوند :
عوامل خطرساز در خانواده که دربرگیرنده عواملی همچون، عدم پویایی در خانواده، سلامت روان والدین، مدیریت والدین، ساختار خانواده و محیط آسیب رسان خانواده است.
عوامل خطرساز در کودکی که شامل درونی سازی، برونی سازی روابط اجتماعی، اختلالات رشدی، مسائل مربوط به تحصیل و مدرسه در کودکی، رفتارهای پیش اجتماعی درکودکی و تاریخچه رفتارهای جنایت امیز یاخلاف است.(لی اسچید ۲۰۰۸)
رابطه مادر و فرزند در هر کشوری بنا به آداب و رسوم و فرهنگ متفاوت است مثلا در کشور ما رشد و استقلال در کودک دیرتر شکل می­گیرد. همچنین مدل­های تربیتی والدین و تاثیر فرهنگ­ها بر افراد جوامع متفاوت است، به همین دلیل رشد دلبستگی وابسته به فرهنگ است. البته سبک های دلبستگی نیز از لحاظ تنوع متفاوت و می ­تواند تاثیر زیادی بر شخصیت فرد بگذارد، سوء مصرف مواد نیز از این امر مستثنی نیست. پیوند مادر با کودک از دوران بارداری مادر شروع می شود و زن باردار یک حالت ویژه از پیش والدینی را تجربه می­ کند، این وضعیت باعث می­ شود که نیازهای کودک با دقت بیشتری درک شده و وی قادر شود به حیات بیولوژیکی خود ادامه داده و از طریق یک آگاهی روانشناختی از آسیب پذیری و ضعفش آگاه شود و به طور کلی دلبستگی را می­توان جو هیجانی کودک با مراقبش تعریف کرد اینکه کودک مراقب خود را که معمولا مادر است می­جوید و به او می­چسبد موید دلبستگی میان انان است.نوزادان معمولاً تاپایان ماه اول عمر خود چنین رفتاری از خود نشان می­دهند، این رفتار برای تسریع نزدیکی به فرد مطلوب مطرح شده است .دلبستگی اولیه از طریق دهان یا مرحله دهانی فروید بوجود نمی­آید، بلکه یک راهکار ذاتی حیاتی است که تماس و عشق مادری ایجاد می­ کند.(دادستان ۱۳۶۶).
گروه همسالان
محیط اجتماعی که شخص در آن عمل می­ کند نیز می ­تواند بر سوء مصرف مواد تأثیر بگذارد. برای مثال، مارکویتز[۱۵] (۲۰۰۳) نیز اظهار می‌دارد، نوجوانانی که مواد مخدر مصرف می­ کنند، بیشتر محتمل است که دوستانی داشته باشند که آنان نیز از چنین دارو‌‌هایی مصرف نمایند؛ زیرا اولاً، تحت تأثیر دوستان خود قرار می‌گیرند و ثانیاً، ممکن است بوسیله مصرف داروی غیرمجاز خود گروه مشابه خود را پیدا کنند. از این رو، به اعتقاد وار[۱۶] (۱۹۹۳، به نقل از علوی، ۱۳۸۹) دوستان بیشترین نقش را در انحراف و کج­رفتاری ایفا می‌‌کنند. و بار تولاس[۱۷] (۱۹۹۳، نقل از علوی، ۱۳۸۹) نیز گروه‌‌‌های منفی و منحرف همسالان را به عنوان سوء‌ مصرف مواد و تعارض در خانواده، یکی از پیش بینی کننده‌‌‌های انحراف نوجوانان معرفی می‌کند. دمبو[۱۸] و همکاران (۱۹۹۲، به نقل از علوی، ۱۳۸۹) ارتباطات بین همسالان را از جمله عوامل سوق دهنده نوجوانان به سوی مصرف ماری جوانا معرفی می‌کند. بنابراین بیهوده نیست که ‌هانی و زیمبارد [۱۹](۱۹۹۸) بیان می­ کنند که حتی افراد خوب هم ممکن است تحت تأثیر نیروها و فشار‌‌های موقعیتی، واکنش‌‌‌های کج­رفتارانه از خود نشان دهند.
یافته­ های تحقیق چایونگ لی( ۲۰۰۲)نشان داد که مصرف مواد در دوستان به عنوان الگویی تاثیرگذار مهم­تر از مصرف مواد در والدین ارزیابی شده است.در این مطالعه به بررسی تاثیر یک نوع از مواد مخدر مصرف شده بوسیله والدین و دوستان بر مصرف همان نوع مواد یا مواد مختلف دیگر در نوجوانان پرداخته است،نتیجه این تحقیق نشان داد مصرف هر گونه مواد در دوستان و والدین ممکن است بر روی مصرف مواد مختلف ( نه لزوما همان موادی که دوستان و والدین مصرف مصرف می کنند) در نوجوانان تاثیر گذار باشد.این یافته از این اعتقاد حمایت می­ کند که روند روانشناختی مصرف مواد در نوجوانان، صرف نظر از اینکه چه نوع ماده ای مصرف کنند به صورت زیر بنایی به یکدیگر شبیه است.
فشار همسالان نقش مهمی در علت شناسی مصرف مواد در فرد دارد،مخصوصاً در زمانی که گفتن نه برای او سخت است،زیرا می خواهد دوستانش را از خودش راضی نگاه دارد.گفتن نه به همسالان خطر تحقیر و طرد از گروه آن­ها را برای فرد به دنبال خواهد داشت. در تحقیق امونال[۲۰](۲۰۱۲)به این نتیجه رسیدند که افرادی که به اعتیاد روی می­آورند به خصوص کسانی که ماری جوانا و حشیش مصرف می­ کنند،به دوستان خود نسبت به خانواده خود اعتماد بیشتری دارند.از این گذشته همسالانی که وابستگی به مواد دارند زمینه یا محیط اجتماعی مناسبی برای مصرف مواد ایجاد می­ کنند. که در این محیط خطر شروع و اقدام به مصرف مواد را در فرد افزایش می­دهد.
تحقیق (کیریلوا [۲۱]و همکاران،۲۰۰۸)نشان دادکه بچه­هایی که زودتر از پدر و مادرشان جدا شده ­اند و به سمت دوستان منحرف رفته اند الگوهای رفتارهای مخرب و اعتیادی را بیشتر پذیرفته اند، علت این مسئله شکل نگرفتن کامل ارزش ها در کودک عنوان گردیده است.
مطالعه­ سیگاری­ها (به نقل از شیفمن[۲۲] و همکاران، ۲۰۰۴) در زندگی روزمره­ نشان می­دهد که آنها در کنار سیگاری­های دیگر احتمال بیشتری دارد که اقدام به سیگار کشیدن بکنند تا در کنار اشخاص غیرسیگاری.
عکس مرتبط با سیگار
عضویت در گروه همسالان برای نخستین بار کودکان را در فرایندی قرار میدهد که بیشترین میزان جامعه پذیری به صورتی ناخودآگاه و بدون هرگونه طرح سنجیده ای در آن انجام می پذیرد. گروه همسالان برخلاف خانواده و مدرسه، کاملا حول محور منافع و علایق اعضا قرار دارد. اعضای این گروه می توانند به جستجوی روابط و موضوع هایی­ بپردازند که در خانواده و مدرسه با تحریم مواجه است (ستوده، ۱۳۸۸). تقریباً در ۶۰ درصد موارد، اولین مصرف مواد به دنبال تعارف دوستان رخ می دهد. ارتباط و دوستی با همسالان مبتلابه سوء مصرف مواد، عامل مستعدکننده قوی برای ابتلای نوجوانان و جوانان به اعتیاد است. مصرف کنندگان مواد برای گرفتن تأیید رفتار خود از دوستان سعی می کنند آنان را وادار به همراهی با خود نمایند. نظریه همنشینی افتراقی مؤید این دلیل است. در این نظریه، کجروی و انحراف اجتماعی ناشی از آن است که فرد رفتار نابهنجاری را در خلال فرایند جامعه پذیری و یادگیری فراگرفته و آن را از طریق همانندسازی یا درونی کردن ارزش ها، در درون خود جایگزین کرده است و به صورت رفتار بروز می دهد. در این تحلیل، خانواده، دوستان و گروه­همسالان­بیشترین­نقش­را­برعهده­دارند­داوری،(۱۳۸۱).
گروه همسالان، بخصوص در شروع مصرف سیگار، بسیار مؤثرتر است. بعضی از دوستی ها صرفاً حول محور مصرف مواد شکل می­گیرد.
تأثیر گروه همسالان، می ­تواند عامل مهمی در شروع مصرف مواد باشد و این تأثیرات لزوماً فشار مستقیم برای مصرف مواد نیستند بلکه شکل تطابق با هنجارهای گروه را به خود می­گیرد. بنابراین، نوجوانان استفاده از مواد را به منظور اینکه خودشان را به عنوان عضوی از گروه خاص طبقه بندی می­ کنند شروع می­ کنند. این نشان می­دهد که شبکه­ های اجتماعی می­توانند تأثیرات قدرتمندی بر مصرف اولیه مواد داشته باشند. همچنین همانندسازی با گروهی که داروهای قانونی مثل سیگار و الکل را مصرف می­ کنند می ­تواند مصرف داروهای دیگر را در اواخر نوجوانی افزایش دهد.(گراهام[۲۳]، ۲۰۰۸)
گروه‌‌‌های فرعی که از پذیرش اجتماعی نسبت به هم برخوردار گردیده‌اند، می ­تواند مشتمل بر نوجوانان و جوانانی باشد که با یک گروه فرعی منحرف مرتبط هستند و ارزش‌‌های آن گروه فرعی را پذیرفته‌اند. مارکویتز (۲۰۰۳) بیان کرده چنین طبقه­ای ممکن است دارای چنین خصوصیاتی باشد: ۱٫ دارای رفقا و شرکائی هستند. ۲٫ با همراهی و مشارکت دیگران دست به سرقت می‌زنند. ۳٫ به یک دسته و جمعیت خاص تعلق دارند. ۴٫ از منزل و مدرسه فرار می‌کنند. افراد متعلق به چنین گروه‌‌‌هایی، کمترین مشکل را در ارتباط با همسالان و هم گروه‌‌‌های خود دارند.
از سوی دیگر، تأثیر گروه همسالان در دوره بلوغ به اوج می‌رسد؛ یعنی دوره‌ای که این گروه سنی طبق سلیقه‌ها، نحوه پوشش، اصطلاحات، نهادها‌، ارزش‌ها و قهرمانان خود آماده شکل بخشیدن به یک خرده فرهنگ متمایز می‌باشد، گروه همسالان از طریق اعطای پاداش یا انتقاد و تحریم، در قبال همنوایی یا ناهمنوایی اعضا باهنجار‌‌های گروه، تأثیر بسیار نیرومندی را بر رفتار و شخصیت اجتماعی آنان اعمال می‌کنند.(ستوده، ۱۳۸۸)
شواهد نشان می­دهد افرادی که گرایش به سوء مصرف مواد دارند، ممکن است در عمل آن دسته از شبکه­ های اجتماعی را انتخاب کنند که با الگوی مشروب­خواری یا مصرف داروی خودشان هماهنگی دارند. بنابراین، دو تبین کلی درباره نحوه ارتباط محیط اجتماعی با سوء مصرف مواد داریم. مدل تأثیر اجتماعی و مدل انتخاب اجتماعی. یک مطالعه طولی درباره ۱۲۰۰ بزرگسال که برای پیدا کردن بهترین مدل برای تبین رفتار مشروب­خواری طراحی شد، شواهدی به نفع هر دو مدل پیدا کرد. در حقیقت تأثیر انتخاب اجتماعی قوی­تر بود که نشان می­دهد اشخاص معمولاً شبکه­ های اجتماعی با الگوهای مشروب­خواری مشابه با الگوی خود را انتخاب می­ کنند. شکی نیست که شبکه­ های انتخاب شده، مشروب­خواری آنها را تأیید یا تقویت کند، در مورد نوجوانان هم نتایج مشابهی بدست آمده است.(کرنیک و همکاران، ۲۰۰۷، ترجمه شمسی پور، ۱۳۹۰)
(سلیمی‌و داوری ۱۳۸۸) در مورد نقش همنشینان بزه­کار می­گویند: احتمال بزه­دیدگی افرادی که رابطه­ شخصی، اجتماعی یا شغلی نزدیکی با بزه­کاران و مجرمان بالقوه دارند، بیش از افرادی است که این ارتباط را ندارند. احتمال کنش متقابل اجتماعی افرادی که در ویژگی‌‌های جمعیتی ـ اجتماعی با مجرمان بالقوه اشتراک دارند، با این دسته از مجرمان بیشتر است. همین امر نیز سبب می‌شود که احتمال بزه­دیدگی این افراد، به دست آن مجرمان، فزونی یابد.
نقش مدرسه و دوران تحصیلی:
مدرسه:پس از کانون خانواده،مدرسه دومین سازمان اجتماعی است که می ­تواند در سازندگی شخصیت افراد ،سهم به سزایی داشته باشد،به ویژه وقتی پدران و مادران در برخورد با کودکان با شکست مواجه شده باشند،مدارس باید بار سنگین تری را عهده دار شوند. آگاهی مربیان نسبت به اصول بهداشتی روانی باعث می شود که کودکان در کلاس تشویق شوند و مشکلات زندگی روزمره خود را حل کنند و تصورات خود را در زمینۀ زندگی اجتماعی به محک آزمایش بگذارند.ولی اگر به اختلالات عاطفی توجهی نشوند و عوارضی بروز کند،غالبأ باعث ایجاد صدمات دایمی و ناسازگاری های فردی و اجتماعی می­گردد.(فرجاد به نقل از شاه نظری ۱۳۹۰)
جنبه های مختلفی از آموزش و تحصیلات مانند، عملکرد تحصیلی، پیشرفت تحصیلی و رفتارهای فرد در مدرسه با مصرف مواد و سایر رفتارهای ضد اجتماعی همایند است.تعهد پایین که اغلب با رفتارهای ناسازگارانه در مدرسه، اخراج شدن از مدرسه و حاضر نشدن در کلاس نشان داده می شوند، خطر افزایش رفتارهای مشکل آفرین را به همراه دارد. تعهد نسبت به مدرسه معمولاً با دلبستگی به مدرسه و اینکه دانش آموز ارزش تحصیلات را چگونه ارزیابی می کند،بستگی دارد (جویسون به نقل از فودرگیل[۲۴]،۲۰۰۸). اخراج از مدرسه و ترک آن در گذشته در مصرف کنندگان هروئین دو برابر بیشر از افراد به هنجار و سالم بوده است.یکی از دلایل اینکه عملکرد ضعیف در مدرسه شکست در برابر انتطارات اجتماعی است. مصرف مواد یکی از راه هایی است که فرد برای مقابله با ناکامی و نا امیدی ناشی از روبه رو نشدن با انتظارات اجتماعی و نقش پذیری به آن روی می دهد. موفقیت در نقش هایی همچون( اعضای خانواده،دانش آموز،کارمند و…) با سازگاری اجتماعی رابطه دارد.در تحقیق(فودرگیل و همکاران،۲۰۰۸) به این نتیجه رسیده شد که موفقیت در زمینه تحصیلی در مقطع های معینی به طور معنی داری با مصرف مواد در آینده رابطه دارد. اتمام کردن دبیرستان،خطر اختلالات بعدی در بزرگسالی را کاهش می دهد.
معلمین و مربیان مدارس ،بزرگترین مسؤلیت را به عهده دارند زیرا با شاگردان در تماس دایمی هستند. بنا براین معلمان و مربیان ،خود باید از نظر عاطفی و شخصیتی،آن قدر رشد کرده باشند که بتوانند در تربیت عاطفی کودکان موثر باشند،در حقیقت مربی در موقعیتی است که می تواند کودک را بسازد یا خرد کند. بنابراین می بینیم که شخصیت مربی و معلم،خود می تواند در رشد و در شکوفایی و شخصیت کودکان، نوجوان و جوانان و در نتیجه رشد و بالا رفتن فرهنگ یک جامعه، اثرات خوب یا بد داشته باشد.یکی از شرایط معلم خوب آن است که خودرا بشناسد زیرا تنها در این صورت است که می تواند شاگردان خود و نیازهای عاطفی، آرزوها، هدف ها و رفتار آنها را بشناسد و تنها در این صورت است که می تواند با نظر عینی ولی توأم با احساس همدردی نسبت به شاگردان خود، نیاز خود را بشناسد.از مسائل دیگری که باید در آموزش و پرورش کودکان مورد نظر باشد، همکاری مربیان و والدین است، متاسفانه غالبأ تفاهم و هماهنگی میان دو محیط خانه و مدرسه، این دو نهاد مهم اجتماعی، وجود ندارد.حقیقت این است که اگر در مدارس مدیریت و سازماندهی ماهرانه­ای وجود داشته باشد، می توان بسیاری از مشکلات را به کمک والدین وبالعکس به کمک مربیان و مدیران حل کرد.(فرجاد به نقل از شاه نظری ۱۳۹۰)
نقش آسیب ها و بیماری های روان­شناختی
درحالی که شروع زود و سریع اختلال مصرف مواد با از پیش موجود بودن بعضی اختلالات در فرد مانند نقص توجه و بیش فعالی، اختلال سلوک، اختلال خلق و اضطراب مرتبط است. اما بعضی از تحقیقات، نمایانگر این هستند که بعضی از اختلالات مثل افسردگی اساسی بعد از اختلال مصرف مواد پدیدار می­شوند و یا اینکه این نوع اختلالات خود عوارض مصرف مواد و یا تاثیر ژنتیکی ناشی از سوء مصرف مواد است.(بونستین[۲۵] و به نقل از هاهسی،۲۰۰۲)
ضعف روش­های تحقیقی قبلی باعث ناکافی بودن توجه به توالی رشدی اختلالات دوران کودکی که خطر مصرف مواد در آینده را پیش بینی می­ کند، شده است .برای مثال در گذشته ارتباط و همبودی اختلال بیش فعالی و شروع زود رس اختلال مصرف مواد ثابت شده بود.(ویلنز و همکاران به نقل از،هاهسی،۲۰۰۲ ) با این وجود باید به توالی رشدی اختلالات دیگر در دوران کودکی مانند اضطراب، افسردگی، اختلال سلوک، منفی­گرایی و تاثیر آن بر شروع اختلالات مصرف مواد، توجه ویژه­ای گردد.طرح یا توصیف اختلالات روانی بعنوان پیش بینی کننده اختلال مصرف مواد، مهم یا حائز اهمیت است زیرا اگر اختلالات روانی پیش ­بینی کننده در کودکی دیده شد، می­توان با برنامه ­های پیش­گیرانه در این کودکان از شروع مصرف مواد جلوگیری کرد. درمانگران بالینی باید بیشتر تلاششان بر روی درمان رفتاهای پرخاشگرانه و کنترل رشد اختلال مصرف مواد انجام دهند.(هاهسی[۲۶] و همکاران،۲۰۰۲ )
توالی اختلالات روانی با اختلال مصرف مواد بعنوان یک توالی رشدی اینگونه توصیف شده است که ابتدا بیش­فعالی در اوایل کودکی شکل می­گیرد که پس از این اختلال در اوایل نوجوانی، اختلال اضطرابی بوقوع می­پیوندد . در اواخر نوجوانی اختلال مصرف مواد شروع می­ شود که در پی آن افسردگی یا اختلال دو قطبی در اوایل بزرگسالی شکل می­گیرد. ۵۶% از بزرگسالانی که اختلال مصرف مواد دارند قبل از شروع آن بعضی از اختلالات روانی را داشته اند . اکثر کسانی که اختلال مصرف مواد دارند قبل از آن اختلالاتی همچون اضطراب، افسرده­خویی، اختلال سلوک را داشته اند. درمقابل اختلالاتی همچون اختلالات خلقی مثل افسردگی و اختلال دو قطبی بعد از شروع مصرف ایجاد می­ شود. یافته­ های کرولی حاکی از این است که ۲۳% افرادی که اختلال مصرف مواد دارند یکی از انواع اختلالات اضطرابی را در دوران کودکی داشته اند. بعضی از تحقیقات قاطعانه رابطه بین اختلال سلوک وشروع مصرف مواد در نوجوانی را تائید کرده اند ( کروولی و همکاران به نقل از هاهسی ،۲۰۰۲) .زیربنای مکانیزمی که بین اختلالات آسیب شناسانه روانی و اختلال مصرف مواد ارتباط برقرار می­ کند، چندان روشن نیست؛ شاید این دلیل را بتوان مطرح کرد که افرادی که قبل از مصرف مواد بیماری روانی دارند، برای کاهش درد و بهبود احساس کفایت خود و بهبود نشانه های بیمارگونه یشان دست به خود درمانی می زنند،که از الگویی تبعیت می­ کنند،که آنها را به سمت اختلال مصرف مواد می­برد. افرادی که دچار بیماری روانی هستند،ممکن است تمایل زیادی به خود درمانی نداشته باشند اما فهم کمی نیز نسبت به عواقب مصرف مواد داشته باشند. این نوع افراد نسبت به سایر همسالان خود بینش­پایین تری دارند و فرایند درمان اعتیاد آنها به مراتب سخت تر است.(خانتازان به نقل از هاهسی،۲۰۰۲).
محیط آسیب رسان مانند خانواده نابهنجار می ­تواند پیش بینی گر اختلالات روانی و سؤمصرف مواد باشد.این امکان نیز وجود دارد که اختلالات روانی روند پذیرش سؤمصرف مواد یا اعتیاد به مواد را تسریع کند.(ویسف[۲۷]،به نقل از هاهسی ،۲۰۰۲)
یکی از تبیین های روان شناختی که بر نارسایی­های شخصیتی تأکید دارد، تبیین فروید است. فروید ساختار شخصیت را شامل سه لایه «نهاد»، «من» و «من برتر» می داند. «نهاد» همان نفس اماره و سرچشمه نیروی نفسانی است که هیچگونه قیدوبندی نمی­شناسد. «من» هسته اصلی شخصیت و مبیّن آموزش و فراگیری واقعیات زندگی است. این بخش پیونددهنده «نهاد» و «مَن برتر» و ـ به اصطلاح ـ دروازه­بان شخصیت است. «مَن برتر» شامل ارزش های اخلاقی و وجدانی فرد است که به تدریج با آموزش و پرورش و تأثیر عوامل محیطی ایجاد می­ شود. فروید معتقد است که عرصه زندگی انسان صحنه کشاکش دو نیروی «نهاد» و «مَن برتر» است. زمانی رفتار انحراف آمیز پیش می ­آید که «نهاد» در مبارزه با «مَن برتر» پیروز گردد.(کوئن، ترجمه ثلاثی، ۱۳۸۰) ژان برژه معتادان را از نظر شخصیتی و روانی به معتادان با ساختار «روان نژند»، «روان پریش» و «افسرده» حال تقسیم می­ کند. اما به طور کلی، تقسیم بندی دیگری وجود دارد که بیشتر روانشناسان پای بند آن هستند و آن تقسیم شخصیت معتاد به «نوروتیک»، «پسیکوتیک» و «سازمان نیافته» است. معتادان «نوروتیک» خودآزار و دیگرآزارند و دارای اختلال در روابط عاطفی و خانوادگی می باشند. از نظر روانی، این افراد با مصاحبه و رویارویی و نیز از طریق همدلی، اعتماد و اطمینان بخشیدن به آن ها باید تحت درمان قرار گیرند. معتادان «پسیکوتیک»، واقعیت گریز هستند، روانکاوی این گروه و کنترل پرخاشگری در آن ها بهترین راه درمان این گروه محسوب می گردد. معتادانی که دارای رفتار «سازمان نیافته» هستند، قادر به برقراری ارتباط با واقعیت ها نیستند و ناکامی های خود را معلول محیط اجتماعی و خانوادگی دوران کودکی خود می دانند و بسیار خیالپرداز هستند. این گروه نیز از طریق روانکاوی فردی و گروهی تحت درمان قرار می­گیرند (رضایی، ۱۳۸۲). می توان نتیجه گرفت که هرگاه رشد روانی فرد به موازات رشد جسمی او انجام نگیرد و شخصیت فرد تکامل نیابد، فرد در معرض و هجوم بیماری ها و اختلالات روانی قرار می گیرد و به فردی بی اراده، تلقین پذیر و بی عاطفه تبدیل می شود. در این هنگام در معرض خطر کجروی و انحراف واقع می شود، که اعتیاد به مواد مخدّر یکی از این انحرافات است. این گونه افراد به دلیل عدم تکوین شخصیت نمی توانند ارزش های اخلاقی را بپذیرند و به آسانی نمی­توانند خود را با محیط سازش دهند. علاوه بر آن، دچار مشکلات احساسی و عاطفی می گردند. در نتیجه، زمینه مناسبی برای اعتیاد به مواد مخدّر در چنین افرادی به وجود می آید. برای مثال، افراد عقب مانده ذهنی به دلیل اینکه خطر ناشی از اعتیاد را نمی دانند و شخصیت تلقین پذیری دارند، تحت تأثیر تلقین دیگران و با همنشینی افراد معتاد به طرف اعتیاد کشانده می شوند (داوری، ۱۳۸۱). علاوه­براین مصرف الکل با چند اختلال شخصیت همایند است که اختلال شخصیت ضد­اجتماعی در مورد مردان و اختلال شخصیت مرزی در مورد زنان، بیش از همه قابل توجه­اند. نافرمانی و سطوح بالای پرخاشگری نیز با سوء مصرف مواد رابطه دارد. همچنین اختلال کاستی توجه، بیش فعالی، اختلال سلوک در کودکی و افسردگی نیز با سوء مصرف رابطه دارند. ( انوری­پور، ۱۳۸۶)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:16:00 ب.ظ ]