او ارتباط و تجارت بین شهر و روستا را نیز بر مبنای همان منفعت طلبی هر یک ارزیابی می کند. “بزرگ ترین تجارت هر جامعه متمدن، تجارتی است که بین ساکنان شهرها و روستا انجام می شود و این امر شامل مبادله مواد اولیه در قبال محصول ساخته شده است… نفع هردوی آن‌ ها در این معامله، مشترک و متقابل است و تقسیم کار در این مورد، مثل سایر موارد، به سود تمام افراد مختلفی است که در مشاغل گوناگون و متنوعی در این رشته‌ها کار می کنند.
ساکنان روستاها از شهر مقدار بیشتری کالاهای ساخته شده در برابر محصول بسیار کمتری از کار خود دریافت می کنند، چه اگر می خواستند خودشان آن‌ ها را تولید کنند باید مقدار بیشتری کار و کوشش اعمال می کردند. شهر، بازاری برای مازاد محصول روستاست… در این بازار است که ساکنان روستاها کالاهای اضافی را با کالاهایی که در بین آن‌ ها بیشتر طالب دارد، مبادله می کنند.
هر چه تعداد ساکنان شهرها بیشتر و درآمد آنان زیادتر باشد، بازاری که در اختیار روستائیان قرار می گیرد بزرگ تر و وسیع تر است و هرچه بازار بزرگ تر باشد, مزایای بیشتری برای تعداد زیادی از مردم دارد. (آدام اسمیت،۱۳۵۷ ،ص۳۱۱)
مسئله مهمی که از ابتکارات “اسمیت” نیز می باشد آن است که روند تبدیل نفع و مصلحت شخصی به عمومی را یک روند بدون برنامه ریزی و به تعبیر خودش حاکمیت”دستی نامرئی” تبیین می کند. چنان چه “رافائل” از او نقل می کند که “آن گاه که هر فرد چندان که می تواند می کوشد تا سرمایه خود را در حمایت از صنعت داخلی به کار اندازد و آن صنعت را چنان اداره کند که تولید آن بیشترین ارزش را داشته باشد، هر فرد الزاماً تلاش می کند تا درآمد سالانه جامعه را چندان که می تواند بیشتر کند.
در واقع، این فرد اغلب نه قصد پیشبرد منافع عمومی را دارد، و نه خود با خبر است که آن را تا چه حد پیش برده است… او فقط در پی سود خویش است و در این کار هم چون بسیار موارد دیگر، دست نامرئی هدایتش می کند تا در خدمت هدفی باشد که به هیچ روی به آن نیندیشیده است. (رافائل دد،۱۳۷۵ ،ص۸۱)
او حتی توانگران را نیز با هدایت دست نامرئی در خدمت منافع و مصالح جامعه می بیند. گنجایش شکم مالک “هیچ نسبتی با دامنه خواست‌هایش ندارد و چیزی بیش از سهم فقیرترین دهقانان نصیب نمی برد. باقی مانده را ناچار است میان کسانی تقسیم کند که با آب و تاب فراوان اندک چیزی را که او خود به مصرف می رساند، تهیه می کنند…این سهمی است که اگر چشم به انسانیت و عدالت از او می بستند, هرگز نصیبشان نمی شد… توانگران اندکی بیش از مستمندان مصرف می کنند… اینان حاصل همه اصلاحات خود را با مستمندان تقسیم می کنند. دست نامرئی اینان را به آن سوی می کشد که ضروریات زندگی را چنان توزیع کنند که اگر زمین به نسبت مساوی میان همه ساکنان آن تقسیم می شد، باز همان توزیع تحقق می یافت و بدین سان بی هیچ قصد پیشین و بی آن که خود بدانند منافع جامعه را پیش می برند و وسایل تکثیر انواع را فراهم می آورند. (رافائل دد،۱۳۷۵ ،ص۸۱-۸۲)
آدام اسمیت حتی نقش نفع و صلاح شخصی را از حوزه مسائل فردی به حوزه اجتماعی و حکومتی می کشاند. از نظر او “دلبستگی همگان به نفع شخصی سبب می شود که اساسی ترین این اصول با تدوین قوانین جنایی به اجرا نهاده شود. همین نفع شخصی در میان دولت‌ها آنان را وا می دارد که بر سر اصول محدود قانون بین المللی با هم توافق کنند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به همین ترتیب شیوه عمل در زندگی اقتصادی که از نفع شخصی سرچشمه می گیرد، دقیقاً از آن روی به شیوه‌هایی تثبیت شده بدل شده است که به طور کلی سودبخش است، هرچند هیچ کس آگاهانه پی آمدهای آن‌ ها را طرح نریخته است. این شیوه‌ها را به سبب سودبخشی شان، باید اصولی تجویزی به شمار آورد و این همان شیوه بایسته کردار ماست. (رافائل دد،۱۳۷۵ ،ص۸۶)
عکس مرتبط با اقتصاد
۲) تحلیل منفعت از نظر آدام اسمیت: آدام اسمیت برخلاف تحلیل متداول، ریشه صلاح و نفع عمومی و همکاری و ارائه خدمات به دیگران را نفع و مصلحت شخصی می داند.
نکته مهم آن است که در بحث مصلحت بلافاصله مسئله خیرخواهی طرح می گردد. ارسطو مصلحت را معادل خیر می شِمُرْد و مصلحت عمومی با خیر عمومی مقایسه می شد. امّا در بحث آدام اسمیت مصلحت و منفعت عمومی با خودخواهی “نه خیرخواهی” گره خورده است.
علی القاعده مصلحت خواهی، مسبوق بر نوع خاصی اخلاق گرایی و با روحیه خدمات با دیگران گره خورده تلقی می شود، امّا هنر آدام اسمیت در آن است که این مفهوم را در راستای سودطلبی و خودخواهی که علی القاعده غیراخلاقی “اگر نگوییم ضد اخلاقی” است تحلیل می کند. (آدام اسمیت در اثر دیگرش(احساسات اخلاقی)(همدردی)رامهمترین انگیزه عمل می‌داند.
مسئله مهم دیگر در پیوند بین مصالح فردی و منافع اجتماعی مکانیسم خودکار، و به تعبیر او نقش دست نامرئی است که در اصل در پاسخ این سؤال مقدّر که آیا اصلاً می توان از منفعت طلبی، سودخواهی و خودخواهی به مصلحت عمومی و منافع جمعی و همگانی رسید؟ و اگر پاسخ مثبت است از چه طریقی؟ پاسخ اسمیت به این سؤال مثبت است و راهکار آن را نه در برنامه ریزی و تدبیر اشخاص و نهادها، بلکه مکانیسمی خودجوش، ناخواسته و طبیعی ارزیابی می کند، که تلاش منفعت طلبانه افراد به سود جامعه و در جهت مصلحت عمومی قرار می گیرد و به جای عوامل مرئی، مسبب آن دستان نامرئی است.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

۱-۷-۶- اقسام مصلحت

مراد در این تقسیم بندی،تقسیم مصلحت به مصالح ثابت ومتغیر می‌باشد.موضوعات برحسب اینکه ازمصلحت ثابت یا متغیر برخوردارهستنددارای احکام ثابت ومتغیر می‌باشند.
مصلحت دربسیاری از احکام، مصلحت ثابت ودائم بوده برای همیشه پیش بینی شده است و قابل تغییر وتبدیل نیست؛
“حلال محمد(ص)حلال ابداً الی یوم القیامه وحرامه حرام ابداًالی یوم القیامه”. (شیخ کلینی،۱۳۶۳ش ،ج۱ : ۵۸)
احکام اسلام ابدی است.اگراصل”نسخ”راانکارنکنیم ومعتقد باشیم که در زمان رسول خدا(ص)بعضی از احکام، نسخ شده است، قطعاً بعداز رسول خدا نسخی درکار نیست و از آنجا که واجب، بایدمصلحت داشته باشدو حرام مفسده، پس واجب ابدی، مصلحت ابدی دارد وحرام ابدی، مفسده ابدی، بنابراین، هرحکمی که ابدی است-چه حکم اولی باشد، چه حکم ثانوی وچه حکم واقعی باشد، چه حکم ظاهری-مصلحت ابدی دارد<< حرٌم الربا>> که یک حکم ابدی است، باید تا ابد مفسده داشته باشدو<< احل الله البیع>> نیز یک حکم ابدی است وباید تا ابد مصلحت داشته باشد.بنابراین،حکم ابدی،مصلحت ابدی لازم دارد. (استادی ، ۱۳۷۶
،ش ۱۳)
در مقابل، مصلحت دیگری نیز وجود داردکه خاصیت ثبات ودوام را نداردو به پیشامدها ورویدادهای مربوط به زمان ومکان بستگی دارد. ازاین، هرگونه تشریعی که بر وفق این مصالح صورت گیرد، همانند خود این مصلحت، دوام وثبات نخواهدداشت.این گونه تشریعات که به مصالح مقطعی وابسته است، به نظر((ولی فقیه)) که عالم به احوال زمان است، بستگی دارد. (معرفت،۱۳۷۶ ،ش۱۴)
قوانین مربوط به این گونه مصالح مقطعی، ازاحکام حکومتی محسوب می‌شوندکه به نظر وصلاحدید فقیه بستگی داردوشرع مقدس، وضع چنین قوانینی رابه فقیهان هردوره واگذار کرده است.ازاین رو،می توان احکام شرع را به دو دسته اساسی ذیل تقسیم کرد:
۱- احکام ثابت که از روی مصالح با مفاسد ثابت برخاسته است.
۲-احکام متغیر که به اوضاع واحوال پیش آمده بستگی دارند.
همین احکام ومصالح متغیر هستندکه محدوده ولایت فقیه را مشخص می‌سازند؛ زیرا احکام مربوط به آنها، به نظر فقیه بستگی دارد. ولی مصالح واحکام ثابت ازمحدوده ولایت فقیه بیرون هستند. (معرفت،۱۳۷۶ ،ش۱۴)
چرا که از حیث وضع وجعل وقبض وبسط درقلمرو اجتهاد نیستندوافزودن وکاستن آنها باعث بدعت گذاری محسوب می‌شود. (امیدی،۱۳۸۱ ،ش۲۶)
درمقابل، احکام متغیر به تبع تغییر شرایط زمانی ومکانی قابل تغییرند؛ چرا که این احکام دائرمدارمصالح مترتب بر این امور هستند که با بقای این مصالح، باقی مانده وبا انتفای آنها، منتفی می‌شوند.البته، تغییر فتوا به خاطرتغییرمصالح، به معنای نسخ و تبدیل نصوص و قواعد شرعی نیست؛ بلکه به معنای تناوب مسائل و موضوعات، میان اصول و قواعدشرعی و اخراج یک مسأله ازشمول قاعده ای خاص والحاق آن به قلمرو قاعده ای دیگر ازقواعد شرعی است. (امیدی،۱۳۸۱ ،ش۲۶)

 

۱-۷-۷- مفهوم نظام

۱-۷-۷-۱- نظام درلغت
واژه((نظام))(ازریشه نظم)به معنی نظم دادن، آراستن، به رشته کشیدن مروارید، رویه، عادت وروش، آمده است. (عمید حسن ،۱۳۸۱ ،ج۲)ابن منظوردربیان این لغت گفته است: نظام به معنی تألیف، تجمیع وقرین کردن چیزی به چیز دیگرو نخی که با آن لولویا هرچیزدیگری (مثل مهره)به نظم کشیده می‌شود، است. همچنین وی نظام را درمعنی هدیه، سیره وعادت به کار برده است. (فارس احمد،۱۳۰۸ق ،ص۵۷۹)
امام علی (ع) نیز درمقام مشورت دادن به عمر، هنگامی که وی درمورد رفتنش به جنگ با فارسیان طلب مشورت کرد. با درنظر گرفتن معنی لغوی این کلمه، فرمود:
ومَکان القیم بالامرمکان النظام من الخرزیجمعه ویضمه فان انقطع النظام تفرق الخرزوذَهب ثُم یَجتَمع بحدافیره؛ موقعیت زمامدار،همچون ریسمانى است که مهره‏ها را در نظام مى‏کشد و آنها راجمع کرده ارتباط مى‏بخشد:اگر ریسمان از هم بگسلد مهره‏ها پراکنده میشوند و هر کدام بجائى خواهد افتاد و سپس‏هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود،و از نو نظام بخشید. (نهج البلاغه،خطبه ۱۴۶)
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) درمورد لزوم فرمان برداری از ولی امرکه به نصب الهی به این سمت، منصوب شده است، اورانظام الاسلام معرفی کرده ومی فرمایند:
اسمعواواطیعوالمن ولاه ا الله فانه نظام الاسلام؛ سخن کسی را که خداوند اوراامارت داده بشنویدوازاو فرمان برید؛که همانا اونظام اسلام است. (امالی مفید، ۴۱۳ق،مجلس۲حدیث۲)
دانشمند لغوی دیگری هم گفته است: ((لیس لامره نظام ای لاتستقیم طریقه)) (فراهیدی خلیل ابن احمد ، ۱۷۵ق،ص۱۶۶) درمجمع البحرین(کتابخانه دیجیتال موسسه تحقیقات ونشرمعارف اهل بیت (ع)) نیزآمده، هرگاه گفته می‌شود: (( نظمت الخرز)) یعنی مهره‌ها را دریک سلک و ردیف قراردادم که به آن نظام گفته می‌شود و از این ریشه است: ((اَنت اَساس الشیُ وَنِظامَه)) و (( نظمت الامرفانتظم)) .همچنین وقتی گفته می‌شود: ((وهو علی نظام واحد)) یعنی: ((علی نهج واحد غیرمختلف))
۱-۷-۷-۲- نظام دراصطاح
عبدالرحمن عالم-نویسنده سیاسی-دربیان مفهوم اصطلاحی نظام ابتدا چند تعریف گوناگون از نظریه پردازان دراین زمینه ارائه کرده، آنگاه عناصرنهفته درمفهوم نظام را احصاء کرده و می‌نویسد:
نظام یعنی( (مجموع عناصر دارای کنش وواکنش))، ((مجموعه هدف‌ها با روابط هدف‌ها خواص میان آن‌ ها)) و (( هرمجموعه ازعناصرکه بتواندبه نحوی به طورمتداخل با یکدیگرعمل کند، می‌تواند به صورت یک سیستم نگریسته شود.کهکشان‌ها، تیم‌های فوتبال،قوه‌های مقننه و احزاب سیاسی هر کدام یک سیستم (نظام)هستند)). (عالم عبدالرحمن ، ۱۳۲۹،تاریخ فلسفه سیاسی ،ص۱۴۹)
وی درادامه، ویژگی‌های بنیادی یک نظام را به طورخلاصه چنین بر می‌شمارد:
۱٫ نظام ازاجزای متفاوتی تشکیل شده است که با همراهی، آن را به وجود می‌آورند.نظام مفهومی یکتا گرا نیست.
۲٫ نظام، جمع شدن صرف اعضانیست؛ بلکه این اجزاباید به روالی منظم مرتب شده باشند. بایدمیان آن‌ ها رابطه منظم وجود داشته باشد.
۳٫ نظم وترتیب این اجزا بایدیک الگو به وجود بیاورد. اجزای یک ساعت باید چنان ترتیب یابدکه به وجودآورنده الگویی باشد که آن را ساعت می‌نامیم.
۴٫ میان اجزای نظام رابطه بنیادینی وجود دارد. هرجزءوظیفه خاصی برای اجرادارد. نظام با هرجزء و هرجزء با نظام ارتباط دارد.
۵٫همه اجزادرکل، یک واحد راتشکیل می‌دهند. اگرچه هرجزئی وظایف متفاوتی دارد، اما از لحاظ کارکردی به نحوی با دیگراجزا ارتباط دارد که واحدجدیدی می‌آفریند. نقصانی برهرجزءممکن است برکارنظام اثرگذارد. (عالم عبدالرحمن ، ۱۳۲۹،تاریخ فلسفه سیاسی ،ص۱۵۰)
۱-۷-۷-۳- اقسام و مراتب نظام درمفهوم اصطلاحی
با توجه به موارد کاربرد اصطلاح((نظام)) درمتون گوناگون، می‌توان گزاره‌های زیررا به عنوان اقسام ومراتب مفهوم اصطلاحی نظام بر شمرد. هریک ازاین مفاهیم بر اساس موردکاربردآن معنی پیدا کرده و تشخص می‌یابد، هرچند دراکثر مواقع پس از واژه نظام، مضاف الیهی قرارمی گیردکه مفهوم خاص ومورد نظررابیان می‌کند؛ مثل وقتی که گفته می‌شود((نظام الخلق)) یعنی نظام به مفهوم نخست که در زیربدان اشاره خواهدشد.
گفتنی است درذکر مواردزیر، اصل ترتیب وسلسله مراتب رعایت شده است؛ بدین معنی که بین این مفاهیم رابطه طولی از بالا به پایین به نحو ابتنایی، وجوددارد؛ یعنی وجود و حفظ هریک ازنظام‌های مذکوردرهر مرتبه، مبتنی بر وجود وحفظ نظام‌های پایین تر است؛ به گونه ای که هرگاه هریک از این نظام‌ها دچار اختلال شود، نظام یا نظام‌های بالادست آن نیز با اختلال مواجه خواهدشد.
۱٫ نظام به معنی((سامان داشتن زندگی ومعیشت مردم))
این مفهوم عام ترین وپرکاربردترین مفهوم نظام بوده ومنظور ازآن این گونه بیان شده است:
حفظ نظامات داخلیه مملکت وتربیت نوع اهالی ورسانیدن هرذی حقی به حق خودومنع از تعدی وتطاول آحادملت، بعضهم علی بعض الی غیر ذلک از وظایف نوعیه راجعه به مصالح داخلیه مملکت وملت. (نایینی محمدحسین ، ۱۳۲۷ق،تنبیه الامه وتنزیه المله ،ص۴۰)
درادبیات امروزی نظام به این مفهوم این گونه تعریف شده است که:
نظام، آراستگی درونی جامعه و نهادهای آن از هرج ومرج است که ایجاد ارتباط معقول و منطقی را میان ساختارهای حکومت مد نظر داردو محیط جامعه را برای اجرای احکام الهی آماده می‌کندو نقطه ثقل آن، سامان دهی نظام معیشت جامعه است. (شریعتی علی ، ۱۳۵۵،شناخت ادیان ،ص۲۵۲)
بدیهی است، کمال و سعادت انسان‌ها، که همان قرب ومنزلت نزدخداوند است، به عنوان برترین ومهم ترین هدف جوامع انسانی دانسته شده است. (طباطبایی محمدحسین ، ۱۳۸۵،المیزان ،ص۱۵۴) واین مهم زمانی دست یافتنی خواهد بود که زندگی مردم آرامش و سامان داشته و هرچیزی درجای خود قرار گرفته باشد. (طباطبایی محمدحسین ، ۱۳۸۵،المیزان ،ص۱۵۴)
چه آنکه هرج ومرج واختلال نظام زندگی، افرادرا ازتوجه به امر مبدأ و معاد بازداشته و به حل وفصل اختلال‌های پیش آمده وا می‌دارد. به همین خاطر است که فقها آنچه را نظام معیشت جامعه بدان نیاز دارد، واجب کفایی یا عینی، قلمدادکرده وقسم مستقلی از اقسام واجبات تحت عنوان((واجبات نظامیه)) تأسیس نموده اند.
ملاحظه و بررسی موارد کاربرد این اصطلاح درکلمات فقها آشکار می‌سازد، هرگاه اصلاح نظام، به طور مطلق و بدون هرگونه قیدی به کار رود، منظوراین مفهوم است و آن را به دهن متبادر می کند. مگر آنکه در بابی خاص به کار رفته باشد که منظورنظام خاص مربوط به همان باب فقهی است؛ هرچند درمواردی نیزممکن است همین مفهوم عام مورد نظر باشد.
۲٫ نظام به معنی((کیان کشور اسلامی ومسلمانان))
کاربرد این مفهوم غالباً درمباحث مربوط به جهاد ودفاع از کشور اسلامی به چشم می‌خوردکه گاهی ازکیان و حدود و ثغورکشور اسلامی، درمتون اسلامی به((حفظ بیضه اسلام))تعبیر می‌شود. (نایینی محمدحسین ، ۱۳۲۷ق،تنبیه الامه وتنزیه المله ،ص۳۹)
درحقیقت دشمنان اسلام و مسلمانان هرگاه در صدداز بین بردن اصل اسلام باشند از داخل و خارج بلاد اسلامی پرچم جنگ با حکومت اسلامی را برافراشته و به مرزهای سرزمین اسلامی حمله کرده یا دردرون مرزها علیه امام مسلمین سرکشی و طغیان می‌کنندو درمقام براندازی نظام حاکم برمی آیند.
در این صورت است که جهاد برمردم واجب می‌شود.صاحب جواهر در این زمینه می‌گوید:
بدون تردیددر این حالت، حتی درکنار حاکم جائر، جهاد واجب است؛ لکن به قصد دفاع ازکیان اسلام نه کمک به سلطان جور. (نجفی محمدحسن ، ۱۹۸۱م،جواهر الکلام ،ص۴۷ )
امام خمینی (ره)نیزدراین زمینه می‌گویند:
اگر سرزمین‌های مسلمانان یا مرزهای کشورآنان مورد هجوم دشمن قرارگیرد به طوری که ایجاد خطربرای بیضه اسلام و اجتماع مسلمانان نماید، برآن‌ ها واجب است به هر وسیله ممکنی اعم ازبذل مال وجان، از آن دفاع کنند. (خمینی سیدروح الله ، ۱۳۷۹ش،تحریرالوسیله ،مسئله ۱)
ایشان در ادامه چنین جهاد دفاعی را مشروط به حضور و اذن امام یا نایب خاص یا عام او ندانسته ودفاع را بر همه مکلفان با هروسیله ای بدون هیچ قید و شرطی واجب می‌شمارند. (خمینی سیدروح الله ، ۱۳۷۹ش،تحریرالوسیله ،مسئله ۲)
میرزای نایینی((تحفظ از مداخله وتحذراز حیل معموله در این باب وتهیه قوه دفاعیه واستعدادات حربیه وغیر ذلک(که)این معنی را در لسان متشرعین، ((حفظ بیضه اسلام))وسایر ملل((حفظ وطنش خوانند))، را ازوظایف اصولی سلطنت اسلامی وامامت درجهت حفظ نظام عالم وحفظ شرف وقومیت هرقومی می‌داند. (نایینی محمدحسین ، ۱۳۲۷ق،تنبیه الامه وتنزیه المله ،ص۳۹-۴۰)
۳٫ نظام به معنی((حکومت یا رژیم سیاسی موجود))
گاهی کلمه ((حکومت)) به معنی نظام سیاسی به کار می‌رود. همچنان که گاهی((دولت)) نیز درمعنای نظام سیاسی به کار رفته است. (ویلفریدروریش،۱۹۲۳م،ص۲۳)
به طورکلی، واژه حکومت سه معنی مختلف را به ذهن متبادر می‌کند:۱٫ عمل حکومت ورهبری.۲٫ رژیم سیاسی.۳٫ارگان‌هایی که عملاً حکومت را دریک دولت وکشور برعهده دارند؛ به ویژه ارگان‌هایی که قوه اجرایی را اعمال می‌کنند. این معنی سوم، که در زبان فارسی ازواژه((دولت)) نیز استفاده می‌شود، بیشتراز سایرمعانی در اذهان رایج است. (قاضی طباطبایی محمدعلی ،۱۳۶۹ق،ص۳۱۵)
درفرهنگ لالاند، حکومت یعنی مجموعه ارگان‌هایی که به واسطه آنان، حاکم به اقتدارمی پردازد.پس نادرست است که این واژه را فقط مخصوص قوه مجریه یا کابینه وزرااطلاق کنیم.
به عبارت دیگر حکومت عبارت است از ابزار اجرای حاکمیت،شامل قوای مختلف مقننه، مجریه وقضائیه ودستگاه‌های مستقل دولت یا وابسته به دولت که اجرای یکی از شئون حاکمیت رابرعهده دارند.
سوالی که دراین جا مطرح می‌شوداین است که، آیا حکومت یا همان رژیم سیاسی(قاضی طباطبایی محمدعلی ،۱۳۶۹ق،ص۳۱۶) به معنی نظام سیاسی است تا موضوع سخن ما قراربگیردیا خیر؟
به نظر می‌رسد،دانش واژه‌های (( رژیم ورژیم سیاسی)) با دانش واژه‌های ((نظام ونظام سیاسی)) مترداف است. (ابوالحمدعبدالحمید،۱۳۴۹،ص۱۹۶)
۴٫ نظام به معنی((هریک ازخرده نظام‌های سیاسی،اقتصادی،فرهنگی واجتماعی))
ازدیدگاه جامعه شناسان، تشکیل نظام به مفهوم کلان آن، که اصطلاحاً درجامعه شناسی به آن،((جامعه کل))، گفته می‌شود، بدین صورت است که در سطح خرددو عنصر(( فرد)) و(( تعامل)) بایک دیگر ترکیب می‌شوند و عنصر ((ما)) (جامعه خرد) به وجود می‌آید و همینطور((ماها))ی دیگر تا اینکه جامعه کلان یا جامعه کل تشکیل می‌شودو نظم فراگیرایجادمی کند و درسطح خرد با وجود گروه‌های کوچک یا خرد یا ((ماهای)) متعدد، نظم یا نظام عام یا کلان تشکیل می‌شود که دربردارنده نظم‌های متعدد در سطح خرداست. (چلپی مسعود ،۱۳۸۱،جامعه شناسی نظم،ص۲۲)
اصولاً((نظم اجتماعی دارای چهار بعد، شامل ابعاد اقتصادی،سیاسی،اجتماعی وفرهنگی است.دو بعداولی وجوه سخت واثباتی نظم کلان ررا تشکیل می‌دهندودو بعدآخری وجوه نرم واظهاری آن هستند)) . (چلپی مسعود ،۱۳۸۱،جامعه شناسی نظم،ص۲۲)
تالکت پارسونز جامعه شناس- نیز چهار ساختار یا خرده نظام را برای هر جامعه ای قائل است که عبارتنداز: ساختار اقتصاد یا همان خرده نظامی که از طریق کار، تولید و تخصیص مشاغل، کارکرد تطبیق با محیط را انجام می‌دهد. ساختار دیگر، ساختارسیاست یا نظام سیاسی است که ازطریق انتقال هنجارها و ارزش‌های فرهنگی به کنش گران، کارکردسکون یا نگه داشت الگورا انجام می‌دهد؛ وسرانجام خرده نظام عرف اجتماعی که با هماهنگ سازی عناصر گوناگون اجتماعی از طریق تنظیم و اجرای قواعد و قوانین اجتماعی،کارکرد اجتماعی را انجام می‌دهد. (تالکت پارسونز،۱۹۷۹م،ریترز،ص۱۸۳)

 

۱-۷-۷-۴- مفهوم نظام اسلامی

نظام اسلامی یا «دین)) که ازآن به ((نظام المله)) نیز یاد شده است. همچنان که در بعضی روایات به صراحت از((اطاعت از اهل البیت (ع))) به عنوان عامل حفظ نظام الملّه، نام برده شده است.مانند این فقره از خطبه حضرت زهرا(س)که درموردفدک ایراد فرموده اند:
فرض الله…طاعَتِنا نِظاماً لِلمِله؛همانا خداوند اطاعت ازما {اهل بیت}را برای{حفظ} نظام ملت،واجب گردانیده است . (بحارالانوار،ج۲۸، ص۱۸۵)

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:13:00 ب.ظ ]