اتفاقاً خاقانی هم مانند مسعود پسرش را از دست داده و او را مرثیه گفته است که میتوان آن مراش را با همدیگر سنجید و به تفاوت سبک و اسلوب آن دو استاد پی برد. امّا در مقام ارزشگذاری و داوری نهایی باید اذعان داشت که توجه خاقانی به بدیع و بیان یعنی به نحوه تناسبات لفظی پیشرفته تر از مسعود سعد است. همانطوری که خود مسعود سعد نسبت به شاعران سلف خود چنین حالتی دارد.
اکنون به مطلع سه قصیده از حبسیّات خاقانی نیز اشاره میگردد.
روزم فرو شد از غم و هم غمخوری ندارم
رازم بر آمد از دل و هم دلبری ندارم
هر صبح پای صبر به دامن در آورم
پرگار عجز گرد سرو تن در آورم
غصّه بر هر دلی که کار کند
آب چشم آتشین نثار کند
۳-۹- توجه خاقانی به مسعود
براساس نظر کریستوا آثار فیلسوفان بزرگی چون افلاطون و ارسطو را هم نمی توان یکسره اصیل و بی سابقه دانست. [با توجه به اصل توارث اندیشه ها filiation] زیرا نظرریات ایشان نیز ریشه در اندیشه ها، مفاهیم و نقل قولهای پیش از خود دارند. (پاینده، ۱۳۸۶: ۳۳)
«گویندگان بزرگ و خداوندان قریحههای بلند قابلیّت جذب دارند. هرچه خوب و زیبا و خوش آهنگ است میگیرند و در بوتهی ذوق خدادادی خود ذوب میکنند و پس از آن به صورت دیگری که آفریدهی ذوق سلیم انهاست بیرون ریخته میشود. به عبارت دیگر از کثرت مطالعه و احاطه برگفتههای استادان پیشین در ذهن حافظ ذخیره ای تهیّه شده، قریحه تشنه و زیبا و هر انچه زیبا و معتبر بوده است هضم کرده و بالنتیجه ملکه و قوّه ای در وی نشو نمایافته و آنچه پس داده مولود آن قوّه و ملکه است، از این رو حتّی تعبیرات صریح دیگران در زبان حافظ موزون تر افتاده چنان که از مقایسهی کلمات و تعبیراتی که در ابیات خاقانی و حافظ قرار گرفته است این معنی به خوبی استنباط میشود.» (دشتی،۱۳۸۱: ۱۰۳)
ورونیک. م.فوتی در کتاب هیدگر و شاعران [۶۰]می نویسد: «زبان در نهایت دل به دریا زدن خود برای اینکه شکل شاعرانه است که، همچون «حرکت رقص» به وسیلهی زن جوانی رقصیده میشود که در لحظه ای به ثبات پویایی از زمین بر شدهی یک شکل کمال یافته دست مییابد و این حرکت رقص چنان زیباست و توفیق زن جوان بدان حد است که شاعر غزلهای خود را به خاطرهی او اهداء میکند:
تو ای هنوز کودک
حالت رقص را کامل کن، به هیئت ناب تصویر ستارگان
چنان رقص هایی که ما در آنها
بر فضای بستهی نظم طبیعت،
لمحه ای چیره میشویم.
(sonnets,11,28,werke,1,69)
به گفتههی هیدگر این ابیات با توازیهای حیرت انگیز اندیشه و واژه گزینی شان با بدیهه سرایی ها، آن «جرأت عظیم تری» را نشان میدهد که به مدد آنها از «نظم بسته و راکد طبیعت» فراتر میرویم.
(دست غیب،۱۳۷۶: ۱۳۲)
خاقانی به اشعار مسعود توجه داشته است و در بیان اسلوب او میگوید که مسعود بیشتربه سبک خراسانی و اشعار عنصری متمایل بوده است (مسعود شاعر اوایل قرن ششم و خاقانی اواخر قرن ششم است، لذا مسعود بیشتر به سبک خراسانی و خاقانی بیشتر به سبک عراقی نزدیک است.) خاقانی در مطاوی دیوان گاه گاهی در باب ماهیّت ادبیات، نقد شاعران و سبکشناسی و فنون مختلف شعر نظریاتی ارائه نمده است که بسیار نو و تازه است ولیکن پرداختی به انها محتاج رسالههای متعددی است که در اینجا مقصود ما نیست. در مورد مسعود میگوید: پیرو و دنباله رو عنصری است امّا خود به عنصری طعنه زده است. (که در اشعار بازمانده از مسعود چنین مطالبی دیده نمی شود.) و این نکته را برای پرورش معانی و در مقام تمثیل به کار برده است. آن جا که شعر و شاگردان خود را بلای خود میداند.
قطعه بسیار عالی زیر از خاقانی که در حقیقت گونه ای نقد ادبی است من باب التذاذ نویسنده و خواننده که یکی از اهداف ادبیات است نقل میشود:
خاقانیا ز دل سبــکی ســرگــران مباش
گوهر که زادهی سخن تُست خصم تست
گرچه دلت شکست ز مشتی شکسته نام
بر خویشتن شکسته دلی چون کنی درست؟
چون مصطفی نیابی چه معرفت چه جهل
چون زال زر بینی چه سیستان چه بست
مسعود سعد نه سوی تو شاعری است فحل؟
کاندر سخنش گنج روان یافت هر که جست
بر طرز عنصری رود و خصم عنصری است
کاندر قصیده هاش زند طعنههای چُست
آتش ز آهن آمــــد وز او گشت آهـن آب
آهن زخاره زاد و از او گشت خاره سست
فــرزنــد عاق ریش پـــدر گیــرد ابتــدا
فحل نبهره دســـت به ما در زنــد نخست
حیف است این ز گردش ایّام و چاره نیست
کایـــن ناخنه به دیـــدهی ایام درِبــرُســـت ( زندانی نای ، ۱۳۸۸ :۴۰ )
چون هدف ما در این مطالعه بیشتر سبکشناسی بیان و صور خیال است نه جامعه شناسی ادبی و لذا مقایسههای حبسیّههای مسعود سعد را با حبسیّههای دیگر در همین جا به پایان میبرم، زیرا در پهنهی ادب فارسی جز حبسیّههای خاقانی، همسنگ حبسیّههای مسعود نیست. پیداست که این سخن ما به معنی نفی حبسیّههای دیگران نیست. چنانکه حبسیّههای فرخی یزدی و حبسیّههای ملک الشعرا ی بهار (که در آن ها به حبسیّههای مسعود هم نظر داشته است) هر یک خود شاهکاری است. قول دیگری را هم که باید آن اضافه کنم این است که احتمالاً مرحوم دکتر مهندس حمیدی هم در ادب فارسی حبسیّه هایی سروده است که ما به آن ها دسترسی نداریم و چنانکه به آنها دسترسی داشتیم در اینجا مطرح میکردیم چرا که ندیده و نشنیده مطمئنیم که در سرودن برخی از ان حبسیّه ها به اقتضای قصاید مسعود و خاقانی _که حافظهی حافظ کلام دریش مملو از آن ها بود[۶۱]_ رفته است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۱۰- سه دبستان شعری در قرن ششم
درمطالعات سبک شناسانه به این امر واقفیم که در قرن ششم سه دبستان شعری در ایران دایر بوده است که به این هر سه مکتب و یا دبستان شعری فهرست وار اشاره میکنیم.
سبک خراسانی: شاعرانی چون معزّی و ادیب صابر تقریباً همان سبک خراسانی قرن چهارم و پنجم را ادامه میدادند.
سبک ارّانی یا آذربایجانی: که در حوزهی شمال غربی ایران به ریاست ابوالعلاء گنجوی دایر بود و شاعرانی چون خاقانی و فلکی شروانی و مجیرتبلیغاتی و نظامی گنجوی به ان اسلوب میسرودند. این هر دو مکتب در اواخر همان قرن ششم به کلّی تعطیل شدند.
مکتب شعری عهد سلجوقی یا بین بین: که از همه مهم تر است و بعداً منجر به سبک عراقی شد. شاعران این مکتبند که سبک خراسانی را به سبک عراقی تغییر دادند.
۳-۱۱- مختصات اسلوب شعری عهد سلجوقی یا بین بین
مهم ترین مختصهی اسلوب شعری عهد سلجوقی یا سبک بین استفاده از معلومات علمی در شعر است که پایهی گذار آن ابوالفرج رونی است. درست است که مختصات زبانی همان مختصات زبانی سبک خراسانی است امّا از نظر فکری و ادبی شعر دچار تغییراتی محسوس گردیده است. توجه مسائل انفسی (=ذهنی و انتزاعی) و سوبژکتیو و نحلههای فکری و معلومات عصری و آموزههای حکمی و شبه عرفانی و بدیع و بیان از مختصات این نوع شعر است. که از نمایندگان معروف این شیوه از همه نامبردارتر مسعود سعد و انوری است.
از تحوّلات و دگرگونیهای اساسی که در شعر شاعران این مکتب دیده میشود این است که در کنار قصیده گاه گاهی غزل نیز میسرایند که بعد ها قصیدهی این مکتب از بین میرود. و تنها غزل است که در سبک عراقی اساس این سبک است. درست است که در شعر برخی شاعران سبک عراقی مثلاً سعدی قصیده هم دیده میشود. امّا این قصیده دیگر آن قصیده سبک خراسانی یا سبک آذربایجانی نیست. سعدی یکی از این کسانی است که مرگ قصیده را اعلام کرد و به پند و اندرز شاهان پرداخت.
به نوبتند ملوک اندر این سپنج سرای کنون که نوبت توست ای ملک به عدل گرای «سعدی»
۳-۱۲- مسعود سعد نماینده سبک عهد سلجوقی یا بین بین
علّت اینکه در این پژوهش مسعود را نیز از نمایندگان عهد سلجوقی و سبک بین بین قلمداد نمودیم این است که اوّلا در شعر او مختصاتی از سبک خراسانی از قبیل: ویژگیهای زبان فارسی کهن، مفاخره، انواع تکرار از قبیل رّد الصدر و غیره دیده میشود و دیگر اینکه برخی از مختصات سبک عراقی را نیز حائز است. از قبیل بدیع معنوی مثل انواع ایهام (ایهام تناسب و تضاد و ترجمه و تبادر و اسلوب الحکیم و استخدام) و استفاده از ابزارهای بیانی چون تشبیه و استعاره در نقاشیهای شعری و بیان عواطف و احساسات و هم تا حدودی مانند انوری مصطحات علمی دورهی خود را در شعر وارد کرده است.
نکتهی دیگر اینکه در توضیح اسلوب شاعری مسعود سعد حائز کمال اهمّیت است این است که محبوس بودن هزده ساله (هجده ساله) او باعث شد تا به بیان مسائل حاد عاطفی و احساسی و شخصی بپردازد که تا روزگار او مسبوق به سابقه نبوده است. بنابراین برای نشان دادن این تفاوت سبکی به راحتی میتوان بین اشعار که در زندان سروده با اشعاری که خارج از زندان سروده است تفاوت گذاشت. یک نمونه از اشعاری که در زمان رهایی و خارج از زندان سروده است با مطلع زیر است:
به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
قصیدهی مزبور به همان اسلوب خراسانی است. مسائل مواج در آن جنبهی آفاقی و بیرونی دارد. حال انکه قصاید حبسیّه او مثلاً:
تیر و تیغ است بر دل و جگرم
غــم و تیمار دختــر و پسـرم
به اسلوب عاطفی اشعار سبک عراقی نزدیک است. امّا درست آن است که در یک داوری علمی و عاری از هر گونه اغراض disinterested به اصطلاح خالی از شائبهی هر گونه اغرض اسلوب او را اختلاطی (=آمیزشی) از هر دو روش (خراسانی و عراقی) بدانیم که از همین روی امتیازی یافته که نه این است و نه آن. چنانکه اگر دقیق شویم گاهی در یک بیت او میتوانیم این هر دو تمایل را ببینیم. مثلاً در بیت زیر:
خونی که ز سرخ لاله بگشایم
انــدر تـــن زار ناتـوان بندم
«خونی که از سرخ لاله میآید به معنی اشک یادآور شیوههای بیانی سبک عراقی است، حال آن که فعل گشادن در مصراع اوّل و کلّ مصراع دوم به اسلوب خراسانی است.»
امّا خود مختصات شعر عهد بین و بین از قبیل استفاده از معلومات علمی ان دوره از جمله اصطلاحات نجومی در شعر مسعود فراوان است. پایه گذار این نوع شاعر معاصر او «ابوالفرج رونی» است که زمانی با هم دوست بودند. (شمیسا،۱۳۸۸: ۵۲)
۳-۱۳- معاصران مسعود سعد
معاصر دیگر او سنایی است که از ارادتمندان مسعود بود و دیوان او را نیز گرآورده است. مسائل شرعی و اخلاقی و عرفانی را وارد شعر کرد که در شعر مسعود بازتابی ندارد. البته شعر مسعود از نکات اخلاقی و اندرزی خالی نیست. ولی چون در سبکشناسی آنچه مهم است فرکانس ها و بسآمد هاست و لذا این جنبه در او تشخیص ندارد همانطوری که نکات عرفانی و صوفیا نه در دیوان خاقانی کم نیست؛ «ولی آشنایی بیشتر با خاقانی به ما نشان میدهد که شیوهی تفکّر صوفیانه وارسته در روی اصیل و او مردی است متشرّع و به درجه ای مقیّد به ظواهر شرع که متابعت از فلسفه و احکام عقل را تخطئه میکند: