رقابت استراتژیک جهانی
مزیت نسبی
مزیت رقابتی مدل پورتر
هکشر- اوهلین
جدول ۲- ۱ تقسیم بندی تئوریهای تجارت[۲]
۲-۲-۱ نظریه سوداگری[۴]
این تئوری در قرن شانزدهم ایجاد شد و یکی از اولین تلاشها برای ایجاد و گسترش تئوریهای اقتصادی بود. این تئوری بیان میکند که ثروت یک کشور به وسیله میزان داراییهای طلا و نقره تعیین میشود و به معنای ساده سوداگران اعتقاد دارند که یک کشور باید میزان داراییهای طلا و نقره خود را از طریق افزایش صادرات و کاهش واردات افزایش دهد. [۲]
عکس مرتبط با اقتصاد
به عبارت دیگر اگر مردم کشورهای دیگر، خرید بیشتری (صادرات) نسبت به آن چیزی که به کشور شما میفروشند (واردات) انجام دهند در واقع آنها مجبور هستند ما به تفاوت این مقدار را از طریق طلا و نقره پرداخت نمایند. از نظر این تئوری هدف هر کشور باید در مازاد تجاری خود باشد یا باید در موقعیتی که ارزش صادرات نسبت به ارزش واردات بیشتر باشد و از کسری تجاری خود جلوگیری نماید. از اینرو سوداگران از این عقیده حمایت میکردند که دولت باید صادرات را تشویق و واردات را محدود کند. از این استراتژی به عنوان حمایت از تولید داخلی نام برده میشود که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد. [۲]
۲-۲-۲ نظریه مزیت مطلق[۵]
آدام اسمیت[۶] در سال ۱۷۷۶ در کتاب “ثروت ملل”، نظریه جدیدی را تحت عنوان مزیت مطلق در تجارت بینالملل مطرح نمود. بر اساس این نظریه؛ چنانچه کشوری بتواند کالایی را ارزان تر از کشور دیگری تولید کند و کشور مقابل نیز کالای دیگری را ارزانتر از کشور نخست تولید کند، هریک از کشورها در تولید کالایی که ارزانتر تولید کردهاند، مزیت مطلق دارند.[۳]
بنابراین چنانچه هر کشور به صدور کالایی که در آن مزیت دارد و به ورود کالایی که در آن مزیت ندارد، مبادرت ورزد، هر دو کشور از این مبادله نفع خواهند برد. [۲]
در واقع نظریه اسمیت بر روی توانایی یک کشور به تولید کالا با کارایی بیشتر نسبت به یک کشور دیگر متمرکز شده است. اسمیت استدلال کرد که تجارت بین کشورها نباید به وسیله مداخله سیاستهای دولتها محدود شود. او همچنان عقیده داشت که تجارت باید بر اساس نیروهای بازار و به صورت طبیعی در جریان باشد. تئوری اسمیت استدلال میکند که با افزایش کارایی، مردم در هر دو کشور سود خواهند برد و به تجارت تشویق میشوند. او از طریق این تئوری بیان میکند که دارایی و ثروت یک کشور نباید به وسیله میزان طلا و نقره مورد ارزیابی واقع شود اما به وسیله استانداردهای زندگی مردم میتواند مورد قضاوت قرار بگیرد. [۲]
۲-۲-۳ نظریه مزیت نسبی[۷]
نظریه مزیت نسبی ریکاردو[۸] اکنون بهعنوان یکی از مهمترین قوانین بلامنازع اقتصادی، با کاربردهای وسیع عملی، پایدار مانده است.[۴]
نظریه ریکاردو که به نظریه هزینه نسبی یا مزیت نسبی معروف است بر نظریه ارزش کار مبتنی است این نظریه کار را تنها عامل تولید ارزش میداند.[۳]
طبق قانون مزیت نسبی، حتی اگر یک کشور در تولید هردو کالا نسبت به کشور دیگر کارآیی کمتری داشته باشد(یعنی در تولید هیچ کالایی مزیت مطلق نداشته باشد)، هنوز هم پایهای برای تجارت دوجانبه سودآور وجود دارد. کشور اول باید در تولید و صدور کالایی تخصص پیدا کند، که دارای عدم مزیت مطلق کوچکتری است(کالایی که دارای مزیت نسبی است) و کالایی را وارد کند، که عدم مزیت مطلق بزرگتری دارد(کالایی که دارای عدم مزیت نسبی است).[۴]
مثال: دو کشور تایلند و کره جنوبی را در نظر بگیرید که هر دو امکان تولید گندم و برنج را دارا هستند؛ اما شرایط آن ها در تولید این دو کالا متفاوت است. تایلند در تولید هردو کالا از مزیت مطلق برخوردار است. در تایلند با ۱۰ واحد منابع تولیدی، ۱ تن گندم و با ۵/۱۳ واحد منابع، ۱ تن برنج تولید میشود. بنابراین هرگاه این کشور ۲۰۰ واحد منابع تولیدی در اختیار داشته باشد، میتواند ۲۰ تن گندم یا ۱۵ تن برنج تولید کند. در کشور کره جنوبی هم شرایط بدینگونه است؛ که برای تولید هر تن گندم ۴۰ واحد منابع و برای هر تن برنج ۲۰ واحد منابع باید بهکار برده شود. اگر فرض کنیم این کشور هم ۲۰۰ واحد منابع تولید در اختیار دارد، میتواند با بهکارگیری آن به ۵ تن گندم یا ۱۰ تن برنج دست یابد. اکنون تصوّر کنید، این دو کشور، تمایلی برای انجام مبادله با یکدیگر نداشته و قصد دارند از هر دو کالا تولید کنند.
در راستای این هدف، نیمی از منابع خود را صرف تولید گندم و نیمی دیگر را به تولید برنج اختصاص میدهند. در این حالت، تایلند میتواند به ۱۰ تن گندم و ۵/۷ تن برنج؛ یعنی جمعا به ۵/۱۷ تن از دو محصول دست یابد و کشور کره جنوبی هم میتواند موفق به تولید ۵/۲ تن گندم و ۵ تن برنج، یعنی جمعا به ۵/۷ تن کالا گردد. با توجه به این شرایط، ممکن است چنین برداشت کنیم که چون کشور تایلند در تولید هر دو کالا نسبت به کره جنوبی برتری مطلق دارد، بنابراین دلیلی برای انجام مبادله با این کشور نخواهد داشت.
اما واقعیت این است که تایلند در زمینه تولید گندم نسبت به کره مزیت نسبی دارد؛ یعنی اینکه توان تولیدش در گندم ۴ برابر کره جنوبی است؛ اما در تولید برنج فقط ۵/۱ برابر. پس میتوان گفت که تایلند بهصورت مقایسهای یا نسبی در تولید گندم، کارآمدتر از تولید برنج است و اگر همه منابع خود را در تولید گندم بهکار گیرد و آنگاه بخشی از محصول خود را با کره جنوبی مبادله نماید، منافع بیشتری بهدست میآورد. همچنین اگر کره هم در تولید برنج تمرکز نماید و بخشی از تولیدش را با تایلند مبادله کند، به منابع بیشتری دست مییابد.[۵]
مدل ریکاردو(مزیت نسبی) در اقتصاد بینالملل دارای چندین فرض است:[۶]
۱) کلیه متغیرهای مورد توجه مدل، در سیستم اقتصادی، مستقل از متغیرهای پولی هستند. این فرض، که گاه تحت عنوان خنثی، پول، خوانده میشود، به این معنی است، که ابعاد پولی متغیرها را در نظر نمیگیریم و حتی هنگامی که از قیمتها صحبت میشود، آن ها را بهصورت قیمتهای نسبی مطرح میکنیم.
۲) همه عوامل تولید، در جامعه، دارای مقدار ثابت هستند؛ به این معنی که تغییر قیمت این عوامل، هیچ تغییری در مقدار مؤثر دسترسی به این عوامل نمیدهد. به این ترتیب، با افزایش قیمت زمین، مردم به قابل استفاده کردن زمینهای موات، رغبت زیادتری نشان نمیدهند. به زبان تحلیلی، معنای این فرض، چنین است که منحنی عرضه عوامل تولید، خطی عمودی است؛ که کاملا کششناپذیر است.
۳) عوامل تولید در سطح بینالمللی غیر متحرّکند، در حالیکه در داخل کشور تحرّک کامل دارند.
۴) سطح تکنولوژی وآگاهیهای فنّی تولیدکنندگان محصولات مشابه در یک کشور، در یک سطح است. بهعبارت دیگر توابع تولید کلیه تولیدکنندگان محصولات مشابه، همسان است.
۵) سلیقه افراد جامعه برای تقاضای محصولات تغییری نمیکند. بهعبارت دیگر مجموعه منحنیهای بیتفاوتی افراد ثابت است.
۶) هیچگونه محدودیتی از نظر حملونقل کالا و کسب اطلاعات تجاری در بین کشورها وجود ندارد؛ بهعبارت دیگر، هیچ بازرگانی، بهخاطر هزینه حملونقل یا ناآگاهی از بازارهای فروش و یا عوارض وارداتی، مسیر تجاری خود را منحرف یا قطع نمیکند. ارزشها مبتنی بر میزان مشارکت عامل کار در تولید هر کالا است.
اولین و جدیترین نقدی که بر نظریه مزیت نسبی وارد شده، این است که طبق نظریه ارزش کار، ارزش یا قیمت کالا، فقط بهمقدار نیروی کار استفادهشده در تولید آن کالا بستگی دارد. بهعبارت دیگر، نیروی کار، تنها عامل تولید و همگن است(یعنی فقط یک نوع نیروی کار داریم) و از آنجا که هیچیک از فرضیات فوق صحّت ندارد، مجبوریم نظریه ارزش کار ریکاردو را مردود اعلام کنیم. چراکه نیروی کار، نه فقط تنها عامل تولید نیست، بلکه همگن نیز نمیباشد. با کنار گذاشتن نظریه ارزش کار، میتوانیم تفسیر ریکاردو از مزیت نسبی را زیر سؤال ببریم. چراکه یکی از پیشفرضهای نظریه مزیت نسبی وی، همان نظریه ارزش کار وی بوده است.[۴]
۲-۲-۴ نظریه هزینه فرصت
پس از ریکاردو نظریات اقتصادی در این زمینه عمدتا معطوف به اثبات این نکته بوده است که پارهای از فرضیات نظریه مزیت نسبی ضروری نیستند. هابرلر درباره هر یک از فرضیات نظریه ریکاردو به روشنی بحث میکند و به خصوص نشان میدهد که استفاده از نظریه ارزش کار برای ارائه نظریه هزینه نسبی ضروری نیستند. اقتصاد دانان قبل از هابرلر مانند باستبل و آلفرد مارشال برای جایگزین کردن هزینه کارگر با هزینه واقعی تلاش کردند، اما تلاش آنان با ارائه نظریه هابرلر بی ثمر گردید.[۳]
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:44:00 ق.ظ ]