پیامبران، افزون بر عصمت از گناه، در موارد زیر نیز مصون از خطا بوده‏اند:
الف) داورى در منازعات: پیامبران از جانب خدا ماموریت داشته‏اند، که بر طبق موازین قضا داورى کنند، یعنى از مدعى شاهد بطلبند، و اگر مدعى شاهدى نداشت، از منکر سوگند بخواهند، وهیچ گاه با این میزان الاهى مخالفت نکرده‏اند. ولى ممکن است‏شاهد عمداً یا سهواً بر خلاف واقع گواهى داده، ویا منکر به دروغ یا از روى اشتباه سوگند یاد کند و در نتیجه حکم پیامبر مطابق واقع نباشد، این نوع مخالفت ضررى به عصمت پیامبران نمى‏زند، زیرا او مأمور است‏بر طبق میزان الاهى قضاوت کند، و آنجا که داورى او بر خلاف واقع باشد، او از خطاى حکم خود آگاه است، گرچه به خاطر مصالح اجتماعى مأمور به عمل بر وفق آن نمى‏باشد.
ب) تشخیص موضوعات احکام دینى مثلاّ فلان مایع شراب است‏یا نه.
ج) مسائل اجتماعى و تشخیص مصالح ومفاسد امور.
د) مسائل عادى زندگى.
دلیل عصمت در موارد سه­گانه اخیر، این است که در ذهن غالب افراد، خطا در این‏گونه مسائل با خطا در احکام دینى ملازمه دارد. در نتیجه، ارتکاب خطا در این مسائل، اطمینان مردم را نسبت‏به شخص پیامبر خدشه‏دار ساخته و نهایتاً سبب خدشه‏دار شدن غرض بعثت مى‏گردد. هرچند لزوم عصمت در دو صورت نخست، روشن‏تر از عصمت در صورت اخیر است.

 

اصل چهارم

یکى از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران امورى نباشد، که سبب دورى گزیدن مردم از آنان شود. همگى مى‏دانیم برخى از بیماری­هاى جسمى، یا برخى از خصلت­هاى روحى که حاکى از دنائت و پستى انسان است، سبب تنفّر و انزجار مردم مى‏گردد. طبعاً پیامبران بایستى از این‏گونه معایب جسمى و روانى منزّه باشند، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دورى گزیدن از او، با هدف بعثت (که ابلاغ رسالات الاهى توسط پیامبر به آنان است) منافات دارد.
باید در این­جا یادآور ‏شویم، که حکم عقل در اینجا به معنى کشف یک واقعیت است، و آن این است که، با توجّه به حکمت‏خدا، باید کسانى به پیامبرى برگزیده شوند، که پیراسته از چنین عیوبى باشند.[۱۱۳]

 

اصل پنجم

حکم قاطع عقل و داورى صریح قرآن را درباره لزوم عصمت پیامبران دانستیم، ولى در این زمینه برخى از آیات اولین نگاه حاکى از صدور گناه از آنان مى‏باشد (مانند آیات وارده در باره حضرت آدم و غیر آن). در این موارد چه باید گفت؟
در پاسخ باید خاطر نشان ساخت: مسلّماً، با علم به این مطلب که هیچ­گونه تناقضى در قرآن راه ندارد، باید با توجّه به قرائن موجود در خود آیات، به مراد واقعى آن‌ ها پى برد، و در این موارد، ظهور بدوى، هرگز نمى‏تواند ملاک قضاوت و داورى عجولانه قرار گیرد. خوشبختانه مفسّران و متکلّمان بزرگ شیعه، به تفسیر این آیات پرداخته، و حتّا برخى از آنان در این باره کتاب­هاى مستقلى تألیف کرده‏اند. از آنجا که بحث درباره تک‏تک این آیات از گنجایش این رساله بیرون است، علاقه­مندان مى‏توانند به کتب مزبور مراجعه کنند.[۱۱۴]

 

اصل ششم

عامل و منشأ عصمت را مى‏توان در دو چیز خلاصه کرد:
الف) پیامبران (و اولیاى خاص الاهى) از حیث معرفت و شناخت‏خداوند در مرتبه‌ی بسیار رفیعى قرار دارند که هیچ­گاه رضا و خشنودى حضرت حق را با چیزى عوض نمى‏کنند. به عبارت دیگر، درک آنان از عظمت الاهى و جمال وجلال شگرف وى، مانع از آن مى‏شود، که به چیزى غیر از خدا توجّه نمایند، و اندیشه‏اى جز رضاى خدا را در سر بپرورند. این مرتبه از معرفت همان است، که امیر مؤمنان (علیه السّلام) مى‏فرماید: «ما رأیت‏شیئا الاّ رأیت الله قبله وبعده و معه»؛ هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه پیش و پس و همراه با دیدن آن، خدا را دیدم. و امام صادق (علیه السّلام) نیز مى‏فرماید:
«و لکنی اعبده حبا له وتلک عباده الکرام‏»؛[۱۱۵] من خدا را از روى دوستى با او پرستش مى‏کنم، و چنین است عبادت بزرگواران.
ب) آگاهى کامل پیامبران از نتایج درخشان طاعت وپى‏آمدهاى سوء معصیت، سبب مصونیت آنان از نافرمانى خدا مى‏باشد. البتّه عصمت گسترده و همه‏جانبه، مخصوص گروه خاصى از اولیاى الاهى است، ولى در عین حال برخى از مؤمنان پرهیزگار نیز، در بخش عظیمى از افعال خویش، از ارتکاب گناه مصون مى‏باشند، مثلاّ یک فرد متّقى هرگز به هیچ قیمتى دست‏به خودکشى نمى‏زند، یا افراد بى‏گناه را نمى‏کشد. [۱۱۶]بالاتر از این، حتّا افراد عادى هم نسبت‏به برخى از امور مصونیت دارند، به طور مثال هیچ فردى به هیچ قیمتی ‏حاضر نمى‏شود به سیم لختى که برق در آن جریان دارد، دست‏بزند. پیداست که مصونیت در این‏گونه موارد، ناشى از علم قطعى شخص به آثار سوء عمل خویش است؛ حال اگر چنین علمى در مورد تبعات بسیار خطرناک گناهان نیز حاصل گردد، سبب مصونیت فرد از گناه خواهد بود.
با توجه به اصولی که در مورد عصمت یاد شد بحث در احتیاط به معنای اصولی، در مورد معصومین (علیها السّلام) تخصصاً خارج است.

 

 

فصل سوّم

 

اصل احتیاط در عصر

 

صحابه و اهل بیت

 

گفتار اوّل: اصل احتیاط و صحابه

با توجّه به تفّقه و اجتهاد هایی که در عصر پیامبر (صلی الله علیّه وآله وسلّم) می­شد و در بسیاری از موارد، مورد امضای حضرت قرار می­گرفت و در مواردی هم که مورد نهی حضرت واقع می­شد نهی وارده به مقدّمات و روش اجتهاد بوده، نه به اصل اجتهاد و تلاش برای یافتن حکم الله، این موارد نشان می­دهد که اصحاب به این راحتی به برائت عمل نمی­کردند بنابراین؛ در مقام خوف و دور اندیشی به دنبال کشف حکم الله بودند، که در این قسمت به مواردی اشاره می­ شود:
میر محمّد باقر داماد (قدّس سرّه)، در باره کسى است که جنب بوده و تیمّم گرفته و به حدث اصغر، محدث گشته پس تکلیف فعلى او چیست؟ آیا اگر آب به اندازه وضوء داشته باشد تکلیف وى وضوء است یا تیمم؟
از رساله (عیون المسائل)[۱۱۷] خود از محمّد بن حسن حلّی‏ نقل کرده که او در کتاب «ایضاح»[۱۱۸] خویش به این روایت نبوى «روى انّ صحابیّا و هو امّا عمرو بن العاص او حسان، على اختلاف الروایات، أجنب فتیمّم من شده البرد فقال النبی (صلی الله علیه و آله) أ صلّیت بأصحابک و أنت جنب؟، و فى روایه: أتصلّى بالنّاس و أنت جنب؟» استناد کرده است پس میر داماد (قدّس سرّه)، در مقام ردّ بر فخر المحقّقین[۱۱۹] گفته است:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

«و الجواب أنَّه ان کان قد اقرّه على صحه صلاته، على ما روى، فالغرض انما کان استعلام فقهه لا اثبات الجنابه مع الصلاه و ان کان قد حکم ببطلان صلاته فالسبب ان البرد لم یکن بحیث یسوغ معه التیمم».

و هم میر داماد(قدّس سرّه)، در همان مسأله از همان رساله، عبارت زیر را از قواعد شهید اوّل‏ نقل کرده است:

 

و قوله لحسّان لما تیمّم: أصلّیت بأصحابک و أنت جنب؟ لاستعلام فقهه کما قال لمعاذ: بم تحکم؟

ابو الفتوح رازى‏ در ذیل وجوه سه گانه که براى آیه « .. وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ‏ »[۱۲۰]در تفسیر خود می نویسد:

 

یکى را از جمله صحابه، رسول (صلی الله علیه و آله) به سریّتى فرستاد و گفت مرا در راه احتلام افتاد و سرما سخت بود من نیارستم غسل کردن، از هلاک شدن ترسیدم تیمّم کردم و نماز کردم به قوم خود، چون باز آمدم رسول را خبر دادم مرا گفت: «یا هذا أ صلّیت بأصحابک و أنت جنب؟» به اصحاب نماز کردى و تو جنب بودى من گفتم:

 

اى رسول اللَّه سرما سخت بود و من بر خویشتن خائف بودم خواستم تا غسل کنم این آیتم یاد آمد که خداى تعالى مى‏گوید «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» رسول(صلی الله علی و آله) بخندید و دیگر چیزى نگفت[۱۲۱].

از این قضیه وقوع تفّقه و استنباط فى الجمله در دوره صدور بلکه مشروع بودن و جواز آن نیز دانسته و ثابت مى‏گردد، حال بحث این جاست که اصحاب چرا دست به این اجتهاد زدند پاسخ این است که این‌ها در واقع به احتیاط عمل کردند و شاهد مطلب هم این است که شخص مذبور، دلیل این اجتهاد خویش را، خوف از جان می داند.
در مسأله کیفیت تیمّم ماجر‏ایى به عمّار منسوب شده، که به گفته صاحب جواهر[۱۲۲] تمام آن ماجرا در کتاب (مستطرفات السرائر)[۱۲۳] در ذیل آن چه از« نوادر احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى صاحب حضرت رضا (علیّه السّلام) استطراف کرده چنین آورده است:

 

قال احمد: ذکر عبد اللَّه بن بکیر عن زراره عن ابى جعفر قال عمّار بن یاسر لرسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله قال یا رسول اللَّه اجنبت اللیله و لم یکن عندى ماء قال کیف صنعت؟ قال طرحت ثیابى و قمت على الصعید فتمعّکت فیه فقال(صلی الله علیه و آله) هکذا یصنع الحمار انما قال اللَّه عز و جل‏ فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً؛ فضرب بیده على الارض ثم ضرب إحداهما على الاخرى ثم مسح کفیه کل واحده على- الاخرى فمسح بالیسرى على الیمنى و الیمنى على الیسرى.

ابو الفتوح رازى در ذیل آیه تیمم[۱۲۴] چنین آورده است:

 

.. و راوى خبر گوید که مردى نزدیک عمر آمد و او را پرسید از کسى که او را جنابت رسد و آب نیابد گفت: صبر کند تا آب یابد غسل کند و تا آب نیابد نماز نکند عمّار یاسر حاضر بود او را گفت یاد ندارى که ما با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در فلان سفر بودیم مرا جنابت رسید برفتم و خویشتن را در خاک بگردانیدم پس بیامدم و رسول را خبر دادم مرا گفت: یا عمّار این قدر کفایت بود تو را دو دست در زمین زد و در روى مالید و دگر باره در دست ها و گفت: نگر تا دگر چنان نکنى.

و هم­چنین سید بحر العلوم در کتاب رجال خود در ذیل ترجمه حال عمّار می­فرماید:

 

و قصه عمّار فى التیمّم مشهوره، و هو و ان لم یصب فیها الا انه کان [اصوب‏] من عمر حیث ترک الصلاه لمّا اصابته الجنابه و لم یجد ماء. و امّا عمّار فانه لمّا علم ان الصلاه لا تسقط بذلک راعى التسویه بین البدل و المبدل و ظن ان بدلیه التیمم عن الغسل یقتضى الاستیعاب: و هذا لعمری من انظار الفقهاء و دقائقهم بل من قواعدهم و ضوابطهم.

 

و انما قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله «أ فلا فعلّت هکذا؟» و مسح وجهه‏ و یدیه، لان التیمم الذی امر اللَّه به فى کتابه بدلا عن الوضوء و الغسل شی‏ء واحد لا فصل بینهما و التسویه بینهما غیر مراده و الا لوجب استیعاب محلّ الوضوء بالمسح. و فى قوله «أ فلا فعلّت؟» ایماء لطیف إلى ان عمّار لکونه من اهل النظر و الاستنباط کان ینبغى له ان یفعل هکذا و انه لو فعل لصحّ و لا یصحّ ممن لم یکن اهلا لذلک و ان اصاب، على ما یقتضیه اصول الاصحاب.[۱۲۵]

به حسب ظاهر، این قضیه هنگامى رخ داده که حکم تیمم بدل از وضو و غسل پیش از آن صدور یافته، و شاید کیفیّت تیمّم بدل از وضوء نیز مشروح و معلوم بوده، لکن کیفیّت «تیمّم بدل از غسل» هنوز براى عمر و عمّار مصرّح و منصوص نبوده است، پس عمر چون براى غسل آب نداشته و تیمّم بدل از غسل جنابت را هم نمى‏دانسته ترک صلاه را در این حالت تکلیف خود پنداشته، از این رو نماز را نگزارده است، لکن عمّار بیشتر تأمل و تفّقه کرده و حکم را طورى دیگر استنباط نموده و عمل را طبق آن انجام داده است.
طرز تفّقه و استنباط عمّار، در این زمینه، شاید مبنى بر مقدّمات زیر و به طریقى که حدس مى‏زنم و در ذیل تحریر و تقریر مى‏کنم شروع و خاتمه یافته باشد:
۱) کلیّاتى در باره نماز وارد شده، مانند «الصّلاه عماد الدّین»[۱۲۶] و «الصّلاه معراج المؤمن[۱۲۷]» و «الصّلاه قربان کلّ تقیّ[۱۲۸]» و از این قبیل روایات‏[۱۲۹] که بر مهم بودن نماز و شدّت علاقه شارع مقدس به آن دلالت دارد و برخى از آن­ها مى‏رساند که ترک آن به هیچ حال روا نیست و اگر آن قبول گردد بقیه اعمال مقبول، و اگر مردود گردد، دیگر اعمال نیز مردود خواهد شد، بنابراین ترک آن در حالى که عمّار داشته نیز روا نبوده است.
۲) در شرع دو نوع پاک کننده معین شده: نخست آب چنان­که در قرآن مجید است‏ «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً[۱۳۰]» دوّم خاک، چنان­که در حدیث نبوى است «و جعل لی الأرض مسجدا ترابها و طهورا[۱۳۱]» پس چون عمّار پاک کننده اوّلی نیافت، به حکم «.. و ان لم تجدوا ماء فتیمّموا ..» به حکم اولی عمل کرد و در واقع تکلیف او در آن حال (حال جنابت) تیمّم بوده است.
تا اینجا تمام مقدّمات استنباط، مرتّب و به جاست، از اینجا، استنباط از آن مقدّمات، شروع مى‏گردد به این گونه که استنباط حکم مجهول و تفریع آن بر اصول کلیّه (دو مقدّمه یاد شده) به عمل مى‏آید: نماز باید ترک نشود، طهارت باید تحصیل گردد، براى رفع حدث جنابت، که تمام بدن از آن متأثر و به عوارضش آلوده گشته، پاک کننده اصلى و نخست که آب است، موجود نیست پس باید پاک کننده دوّم که بدل آن است تحصیل شود و به جاى آب به کار رود و اگر آب مى‏بود، در این حال باید به تمام بدن مى‏رسید، پس خاک هم که بدل و جانشین آب شده است باید مانند (مبدّل منه) بکار رود و تمام بدن آلوده شود.
پس عمّار با این طرز تمهید مقدّمه و استدلال، چنین تفّقه و استنباط کرده که باید در میان خاک بغلتد و از این رو طبق استنباط خود عمل کرده است و این تمهید و استدلال، در مقام خوف و احتیاط از ترک حکم الله است.

 

گفتار دوّم: اصل احتیاط و اهل بیت

از نظر قرآن و روایات ، احتیاط در مقام عمل بسیار نیکو و سفارش شده است . و آن را موجب بیمه شدن انسان در مقابل گناه دانسته‌اند، زیرا کسی که محتمل الحرمه را ترک کند و محتمل الوجوب را عمل نماید، بسیار بعید است که چنین شخصی گرفتار انجام حرام بیّن و ترک واجب بیّن بشود .
روایات این موضوع ، به چند گروه تقسیم می­شوند:

 

الف ) روایاتی که نهی از سخن بدون علم می کند

 

امام باقر (علیّه السّلام) می­فرمایند: من دان اللّه بما لا یعلم فقد ضادّ اللّه، حیث أحلّ و حرّم فی ما لا یعل؛[۱۳۲] هر کس خدا را به آنچه که نمی­داند متّهم کند مسلّماً با خدا ضدیّت کرده به این­گونه که در چیزی که دلیل ندارد حلال و حرام جاری کند.

و هم­چنین در مورد حقّ مردم به خدا می­فرماید: «حقّ اللّه على العباد: «أن یقولوا ما یعلمون و یکفّوا عمّا لا یعلمون»[۱۳۳]؛ حقّ خدا بر مردمان چیست! فرمود این که هر آن چه دانند بگویند و از آنچه ندانند باز ایستند، چون چنین کنند حقّ خدا را به او پرداخته‏اند. (از علم خود مضایقه نکنند و ندانسته چیزى نگویند).
ابو جعفر باقر (علیه السّلام) گفت:

 

من أفتى‏ الناس‏ بغیر علم‏ و لا هدى من اللّه. لعنته ملائکه الرحمه و ملائکه العذاب و لحقّه وزر من عمل بفتیاه.[۱۳۴] ؛هر کس بدون فقه و دانش فتوا بدهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب بر او نفرین مى‏کنند؛ و هر خطائى که با اجازه او صورت بگیرد، وزر و وبال آن خطا دامن او را خواهد گرفت.

آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: «کل مفت ضامن»[۱۳۵]؛ یعنی مسئولیت فتوا به عهده فتوا دهنده است . اگر از روی برهان و دلیل و برهان شرعی باشد معذور است و گر نه مسئول خواهد بود.
اگر سخن گفتن بدون یقین و قطع این گونه مؤاخذه و باز خواست دارد، پر واضح است که فقیه در مواردی که منعی بر دستور به احتیاط نیست، رو به فتوای احتیاط در موضوع­هایی که به حدّ علم و یقین نرسیده بنماید، به تعبیر دیگر فقیه تمام سعی و تلاش خود را در جهت استنباط و استخراج احکام شرعی از منابع معتبر می کند، امّا احتمال می­دهد که شاید در واقع حکم خداوند چنین نباشد، به همین علّت دستور احتیاطی نیز صادر می­ کند.

 

ب) روایات دوری از شبهات

روایاتی موجود است، که وظیفه مکلّف را در صورت شک و احتمال دیگر عمل به احتیاط معرفی می‌کند، زیرا عمل به احتیاط موجب دوری از معصیت الاهی و انجام وظیفه می­ شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیّه وآله و سلّم) در مورد اموری که اختلاف در آن‌ هاست و مشتبه شده دستور به توقّف و واگذاری امر به خدا و رسولش را داده است:

 

القطان عن إسماعیل بن محمّد بن أبی کثیر القاضی عن علی بن إبراهیم عن السری بن عامر قال: صعد النعمان بن بشیر على المنبر بالکوفه فحمد الله و أثنى علیه و قال سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول إن لکل ملک حمى و إن حمى الله حلّاله و حرامه و المشتبهات بین ذلک کما لو أن راعیا رعى إلى جانب الحمى لم تلبث غنمه أن تقع فی وسطه فدعوا المشتبهات؛[۱۳۶] نعمان بن بشیر بر منبر کوفه رفت و پس از حمد و ثنای الاهی گفت که از رسول الله (صلی الله علیّه و آله وسلّم) شنیدم که فرمودند : برای هر پادشاهی چیزی است که ازآن دفاع می‌کند وآن چیز برای خدا حلال و حرامش است و امور مشتبه بین حلال و حرام است همان طورکه اگر چوپان گوسفندان را به سوی مکانی که ممنوع هست و برای گوسفندان خطر دارد هدایت کند گوسفندان ثابت در وسط خطر گاه نمی­مانند پس مشتبهات را رها کنید( که مشتبهات همان مکان ممنون و خطرگاه است).

هم­چنین در مورد دوری از شک می‌فرماید: «ادع ما یریبک إلى ما لا یریبک.»[۱۳۷]؛ آنچه که به آن شک داری رها کن و به طرف امری که شک نداری حرکت کن.
و هم­چنین امام صادق (علیه السّلام) از رسول خدا نقل می­ کنند:

 

الأمور ثلاثه أمر تبین لک رشده فاتبعه و أمر تبین لک غیه فاجتنبه و أمر اختلف فیه فرده إلى الله عز و جل الخبر؛[۱۳۸] شیخ صدوق در امالی خود از امام صادق (علیه السّلام) از پیامبر (صلی الله عله وآله وسلّم) نقل می­ کند که حضرت فرمودند :امور سه دسته می­باشند : امری که درستی آن برای تو آشکار است پس از آن امر تبعیت کن؛ اموری که گمراهی آن آشکار است پس از آن دوری کن و امری که در آن اختلاف است (که آیا امری درستی است یا گمراه کننده) پس آن را به خدا وا گذار کن.

هم­چنین در حدیث دیگر در مورد این­که شخص با ورع و متّقی بدون این­که بداند به معصیت دچار می‌شود می­فرماید:

 

الذی یتورّع‏ عن محارم اللّه، و یتجنّب‏ هؤلاء، و إذا لم یتّق الشبهات‏ وقع فی الحرام و هو لا یعرفه‏؛[۱۳۹]کسی است که از حرام های الاهی ورع می­ کند و از آنها اجتناب می­ورزدو اگر در شبهات تقوا نورزد در حرام واقع می­ شود در حالی که نمی­داند…

‏وصیت امام علی (علیه السّلام) به امام حسن (علیه السّلام) در مورد شبهات:

 

أوصیک یا بنی بالصلاه عند وقتها و الزکاه فی أهلها عند محلّها و الصمت عند الشبهه الخبر؛ امام علی (علیه السّلام) در وصیّتش به امام حسن(علیه السّلام) می­فرمایند : ای پسرم تو را به نماز در وقت­اش و زکات دادن به اهلش و سکوت (و توقف) در شبهه وصیّت می­کنم[۱۴۰]

امام صادق(علیه السّلام) وقتی در مورد ورع، که اعلی درجه تقوا است، سخن می­نماید؛ با ورع ترین مردم، را اهل احتیاط معرفی می­ کنند: «عن أبی شعیب‏ یرفعه إلى أبی عبد الله ع قال: أورع الناس من وقف عند الشبهه الخبر.»
امام صادق(علیه السّلام) فرمودند :با ورع­ترین مردم کسانی هستند که در هنگام شبهه توقّف می‌کنند.[۱۴۱]
امام باقر (علیه السّلام) می­فرمایند: و إن اشتبه الأمر علیکم فقفوا عنده و ردوه إلینا حتى نشرح لکم من ذلک ما شرح لنا؛[۱۴۲] اگر امر بر شما مشتبه شد باید در آن توقّف کنید و به ما رجوع کنید تا برای شما شرح دهیم.

 

ج) روایات ترغیب و دعوت به احتیاط

پر واضح است این قبیل روایات ، همگان ما را به احتیاط در عمل و فتوا فرا می­خوانند و احتیاط را بزرگترین ارزش­ها به حساب می آورد .

 

صفات زاهد

رسول خدا (صلی الله علیّه و آله وسلّم) در مورد صفات زاهد می­فرمایند:

 

با احتیاط و به مقدار ضرورت سخن گوید همان­طورى که بخواهد از مردار گندیده استفاده کند.[۱۴۳]

امام على (علیه السّلام) نیز در خطبه­ای می­فرماید:

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:53:00 ب.ظ ]