۳-۲۷-استعاره مکنیّه
فرمول:مشبه+یکی ازملائمات مشبه به ،به استعاره نوع دوم معروف است.دراین استعاره مشبه راذکر می کنندنه مشبه به را.
کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند موج طوفان سرشکش زکمر درگذرد
(همان:۱۵۲)
“سنگین دل” ایهام است از کوهی که از سنگ پدید آمده (دل به معنای درون وجود است) و به معنای سنگدل و با شقاوت (که لازمۀ از سنگ بودن است).
“قلزم” در “قلزم چشم": استعاره مصرّحه از گریۀ بسیار است. در “موج طوفان سرشک"، “طوفان سرشک تشبیه بلیغ (سرشک   طوفان) است. “ز کمر درگذرد” :استعارۀ تبعیّه است از کمرگاه کوه گذشتن.
بگو که فاتحه ی باب صبح خیزان را سپیده دم بدمد حِرزی از سرِ اخلاص
(همان :۳۰۱)
فاتحه ی باب : گشایش کار، آغاز هر چیز. استعاره ی محقّقه.
حِرز : دعای بازوبند. دعایی که برای دفع چشم زخم می نویسند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
از سرِ اخلاص : از روی اخلاص. “سر” مجاز است. ضمناً “اخلاص” با “فاتحه"(در فاتحه ی باب” با اخلاص که هر دو نام یک سوره (حمد) اند شبه تناسب اند، چه “فاتحه” نخست به این معنا نیست، روی هم در بیت، استعاره ی مکنیّه تخییّلیه، ایهام وجود دارد و “سپیده دم” لفظاً مستعار و حقیقتاً مستعارٌله است (مستعارٌمنه محذوف است). “حِرز دمیدن از سر اخلاص” دو ملایم است که متعلّق به مستعارٌله مستعارٌمنه (انسان) است.
خورشید بر زمین زده پیش رخت کُلاه ریحان در آب شسته ز شرم خطت ورق
(همان:۳۰۴)
کلاه : تاج، در شاهنامه به جای “تاج” مکرّر از این واژه استفاده شده است.
چو آمد به نزدیک خور، بُرج ماه بزرگان نهادند برسر کلاه
(فردوسی، ۱۹۶۸ : ۶۸۴/۵)
در مصراع نخست استعاره ی مکنیّه تخییلیّه صورت گرفته است. خورشید لفظاً مستعار و حقیقتاً مستعارٌله است. کلاه بر زمین زده (تاج بر زمین نهاده) ملایم مستعارٌمنه است.کلاه بر زمین زده : تاج را کنار گذاشته که کنایه است از خورشید بودن و جهان تاب بودن خود منصرف و پشیمان شده است.
“ریحان” ایهام به خط ریحان (از خطوط هفتگانه) و نیز سبزه ی خط یار دارد. ورق شستن : کنایه از پشیمان شدن. مصراع دوّم می تواند استعاره ی مکنیّه باشد : ریحان: مستعار و مستعارٌله. ورق شستن : ملایم. سبزی ریحان دچار عرق شرم شده (در “آب"…"شرم"…)واژه های موّید “عرق” در بیت آمده است.
در گوش آسمان کشد از زر مغربی هر مه به امر کن فیکون حلقه ی ملال
(همان :۳۱۱)
کُن فیکون : مجاز است به علاقه ی جزء به کل از آیه مورد نظر : اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون (۸۴ :۶۷) (چون اراده ی آفرینش چیزی کند به او می گوید باش پس هست می شود) امر “کن فیکون” کنایه از امر خدایی است. گوش آسمان : استعاره مکنیّه. آسمان: مستعار و مستعارٌله . “گوش” ملایم استعاره است. زر مغربی : زر خالص.
به سوگند گفتن که زر مغربی است چه حاجت، محک خود بگوید که کیست
(سعدی، ۱۳۷۳ : ۱۴۴)
حلقه ی ملال : استعاره ی مصرحّه مجرّده از “ماه نو". “ملال” ملایم مستعارٌله است. ضمناً “زر مغربی” نیز ملایم “حلقه” (مستعارٌله ) است.
ز قید عشق تو می خواستم که بگریزم گرفت پیش ره اشکم که لات حین مَناص
(همان :۳۰۱)
قید : بند. قید عشق : (عشق ← قید) تشبیه صریح معقول و محسوس.
گرفت پیش ره اشکم (اشک پیش راهم گرفت) : استعاره ی مکنیّه. “اشک"مستعار و (مستعارله) است “پیشه ره گرفتن )ملایم مستعارمنه است “لاتَ حَین مَناص ” هنگام گریز نیست (نبود)این گفته ی “اشک"(مستعار له) است که اسناد مجازی است و ملایم مستعارمنه است. این جمله، مجاز است به علاقه ی جزء به کل از یک آیه ی کامل
(همان:۱۱ : ۳)
۳-۲۸-استعاره مصرّحه وصفی:
زلال مشربم از لفظ آبدار خود است نثار گوهرم از کلک دُر نثار خود است
(خواجو: ۷۶)
مَشرب: آبشخور، طریقت، نِحله، مذهب، شیوه، آیین.
زلال: استعارۀ مصرّحه و نمادین از “اشعار ناب و بلیغ”
زلال مشرب نیز به همان معنای “زلال” است.
لفظ: مجاز است از “سخن” به علاقۀ جزء به کلّ.
آبدار: استعارۀ تعبیّۀ وصفی، شیرین، فصیح و بلیغ.
گوهر: استعاره از سخنان و اشعار فصیح. کلک مجاز است (مجاز عقلی) از شاعر.
دُر نثار: استعاره از “سخن آفرین”
برجستگی صور بلاغی و نمود آن در استعاره
همچو سرچشمۀ نوش تو زبهر سخنم چشمم از دُرجِ عقیقت گهر انگیزتر است (خواجو: ۸۲)
دو چیز گوهر انگیز است (انگیز در معنای مجازی به معنای آفریننده است و استعارۀ تبعیّه میباشد): یکی سرچشمۀ نوش یار (مستعارله) که همان دهان یار است که گوهر(عقیق) آفرین است. دیگر “چشم های عاشق” که گوهر اشک (در بیت “گهر انگیز است و استعاره است) میآفریند.
“درج عقیق” (اضافه بیانی جنسی) و استعاره از لبهای سرخ یار است (مستعارمنه) خواجو در معنایی این بیت، ظرافت و دقّت خاص به فرج داده است:
سرچشمۀ نوش تو (دهان تو) ای یار سخن آفرین (گهر انگیز) است، امّا چشمهای من از درج عقیق تو (لبها واسطۀ ادای سخنند) بیشتر گوهر می آفریند(گهر انگیز) امّا علتش را ذکر نکرده است. با کمی دقّت می توان دریافت که گهرانگیز تربودن چشمهای شاعر به جهت دیدن و شنیدن تکلّم و صدای شیرین یار است که او را به ریختن اشک شوق بسیار واداشته است.
در بیت یاد شده یک پیچیدگی و ضمناً یک برجستگی بلاغی در استعاره های به کار رفته و در ژرف ساخت آنها که طبعاً تشبیه است، دیده می شود. اگر بیت را به نثر شیوا و دستور مفید درآوریم و بنویسیم، به ادای منظور و مقصود نزدیک تر می شویم: چشمم برای سرودن شعر از دندانهای شفّافت و گهرمانندت، بیشتر گوهر اشک می بارد. در این کلام، چند نکتۀ بلاغی وجود دارد:
الف)در به کار گیری استعاره برای “دندان های ردیف و شفاف محبوب” دو ترکیب بلاغی را در ساخت استعاره به کار گرفته است ("سرچشمه نوش” و “دُرج عقیق") که هر دو، ناظربه یک صورت بلاغی (دندانهای شفّاف و ردیف) اند و خواجو با تردستی بیانی خاص خود، این دو صورت بلاغی را در دو مصراع، بسیارهنرمندانه جای داده است.
ب) “گهرانگیزتر” گرچه صفت چشم است و برای آن استعاره شده است امّا در محور هم نشینی معنایی وتداعی واژگان و ترکیبات، سخن خواجو را
۳-۲۹-استعاره ی مصرحّه نمادین
“هدهد” ما دگر امروز نه بر جای خود است بازگویی مگر آهنگ سبا کرد و برفت
(همان : ۱۲۵)
“هدهد” پرنده است که نامه ی حضرت سلیمان را از فلسطین به یمن برد: فَمَکَثَ غَیرَ بَعیدٍ فَقالَ اَحَطتُّ بِمالَم تُحِط بِه وَ جِئتُکَ مِن سَبَأٍ بِنَبَأٍ یَقینٍ.اُذهَبُ بِکِتابی هذا فَاَلقِه اِلَیهِمُ ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُم فَاَنظُر ما ذا یَرجِعونَ. قالَت یا اَیُّهَا اَلمَلأُ اِنّی اُقِیَ اِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ اِنَّهُ مِن سُلَیمانَ وَ اِنَّهُ بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیم.
چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد) و گفت من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی، من از سرزمین “سبا” یک خبر قطعی برای تو آورده ام. این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن، سپس برگرد (و در گوشه ای توقف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند. ملکه سبا گفت: “ای اشراف نامه ی پر ارزشی به سوی من افکنده شده ! این نامه از سلیمان است ، و چنین است : “به نام خداوند بخشنده مهربان، توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید و به سوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید. (۲۹ : ۳۱ - ۲۷/۲۱)
این"هدهد” باید نمادین و رمزی باشد یعنی درعین واقعیّت یک ویژگی هایی دارد که پرندگان ندارند . درست است که سلیمان سخن پیامبران را می فهمیده امّا بردن نامه از فلسطین به یمن کار پرنده ای عادی مثل هدهد نیست چرا که اوّلاً هدهد پرواز بسیار کوتاهی دارد و بردن نامه (با نوک) آن هم فاصله دو هزار کیلومتر آن هم از روی دریا (خلیج فارس) کار درخور تأمّلی است و همه ی این ها بر می گردد به زندگی سلیمان که فراسوی فیزیک حاکم بر دنیاست . امّا صور بلاغی بیت:
“هدهد ما” : پیک شاعر که ظاهراً نماد ” باد صبا"ست:

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:42:00 ب.ظ ]