مقاومتها و تلاش های تازهمسلمانان- که همراه شده بود با کاهش جمعیّت و اقتدار زردشتیان- نهایتاً نه تنها اجرای این محرومیّتها را منتفی ساخت، بلکه به مثابهی یک واکنش متقابل، منجر به صدور حکمی از جانب کارگزاران و فقهای مسلمان گردید که بر مبنای آن، هر کس اسلام بیاورد، وارث همهی اموال و دارایی خانوادهی غیر مسلمان خود می شود؛[۳۶۷] و بدینترتیب، محرومیّتی که مانع از اسلام آوردن بسیاری از زردشتیان میشد، جای خود را به مزیّتی داد که در افزایش گرایش به اسلام (خصوصاً در میان زردشتیانی که با خانواده یا جامعه خود دچار مشکل میشدند) تأثیر بسزایی داشت.
۵-۱-۳: فشارهای خانوادگی
اگر یکی از اعضای خانوادهای زردشتی- اعمّ از پدر یا مادر، برادر یا خواهر یا شوهر- مسلمان شده و جامعه زردشتیان را ترک میکرد، موقعیّت اجتماعی و حقوقی آن خانواده تضعیف میشد. مثلاً زنی که پدر یا شوهر یا برادرش به مسلمانان پیوسته بود، بر طبق فتوای دستهای از روحانیان زردشتی، فقط میتوانست همسر فرعی (= «اوسرائین») مرد زردشتی دیگری باشد و نه همسر اصلی (= پادشاهزن)؛ بدیهی است که چنین زنی بر فرزندان حاصل از این ازدواج اختیار چندانی نداشت.[۳۶۸] قاعدتاً این احکام که دشواریهایی را برای مرتدّ و خانوادهی بهدین او فراهم میساخت، با این هدف تدبیر شده بودند تا از یکطرف از حسّ خانوادهدوستی به عنوان عامل بازدارندهی ارتداد استفاده کنند و از طرف دیگر، خانواده را وادار سازند تا حتّیالامکان مراقبت کامل از اعضای خود به عمل بیاورد تا مبادا یکی از ایشان از بهدینی بازگردد.[۳۶۹]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به همینسبب، بخشی از رسالههای زردشتی، صرف پاسخ دادن به مسائلی می شود که منشاء آنها، همین تمهید استفاده از ابزار خانواده برای ممانعت از تغییر دین اعضای آن بود.[۳۷۰] ضمن اینکه این تمهید، دامنه مسئولیّت روحانیان زردشتی را افزایش داده و وظیفهی تعیین سرپرست یا سرپرستیِ کسانی که سالارشان مسلمانی اختیار کرده بود را برعهده ایشان قرار میداد:
«پرسش: اگر خاندانی مردمش همه غیر بهدین شوند، به جز زنی، آن دختر را پادشاهزنی باشد یا اوسرائین؟ پاسخ: چنانکه من میدانم؛ اگر هیچکس که تبارش را بتوان برشمرد از پدران این دختر بهدین نباشد، باید پیش ردان یا موبدان یا دستوران برای او سالاری گمارد، یا سندی برایش باید ساخت و او را به شوهر باید داد. اگر رد یا دستور در دسترس نباشد، او که در شهر به احکام آگاهتر است و اوستا و زند را بیشتر از بَر دارد، باید سالاری بیابد، آن سالار باید او را به شوهر دهد، اختیار [شوهر] دادن دارد».[۳۷۱]
در هر صورت، نهایتاً این تدبیر نیز نتیجه عکس داد؛ انزوای اجتماعی ناشی از ارتداد یکی از اعضای خانواده (خصوصاً اعضای مذکّر و سالار خانواده)، سایر اعضای خانواده و خصوصاً زنان و کودکان را به ترک جامعه اصلی و پیوستن به جامعه اسلامی ترغیب میکرد.[۳۷۲]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۵-۲: مشوّقهای اقتصادی؛ یاریگری به نیازمندان زردشتی
عکس مرتبط با اقتصاد
واقعیّت اینست که فشارهای اقتصادی- که خصوصاً از محلّ تحمیل جزیه بر زردشتیان وارد میشد- از جمله عوامل اصلیِ گرایش زردشتیان به اسلام بود که بویژه بر روی فقرای زردشتی تأثیر داشت. قاعدتاً روحانیّت زردشتی متوجّه این مسأله شدند و لذا کوشیدند تا فرهنگ دستگیری از همدینان فقیر را نهادینه سازند. بدینمنظور، اولاً بر مسئولیّت توانگران بر یاریرساندن به نیازمندان تأکید شد[۳۷۳] و ثانیاً، از رادی و بخشش به مثابهی بزرگترین کرفهها تمجید گردید:
«و هیچ نیکی کردن بهتر از آن نیست که چون بهدینی را کاری سخت پیش آید که روان وی بخواهد شدن، مر تُرا باید آنچه دسترس باشدت یاری دهی تا از آن آستانه بیرون آید و نگذاری که او دین بگذارد؛ و چون بعد از آن تا او بر دین باشد و هر کار و کرفه که او کند و فرزندان او، همچنین باشد که به دست خویش کرده باشد. و هم از جهت گزیت نیز درمانده باشد، یاری دادن فریضه است تا آنکس را خلاص دهند و بر جای خود بماند و او را ثوابی حاصل آید».[۳۷۴]
به همین سبب، متون زردشتی بارها راجع به اهمیّت رادی و رستگاری رادمردان قلمفرسایی می کنند؛ مثلاً، دری از «صد در نثر» کاملاً در ستایش رادمردان است و در آنجا اظهار می شود که چون هرمزد خواست تا مرد راد را پاداش دهد، پاداشی که درخور او باشد نیافت؛ «مگر آفرینِ همیشهی نیکمردان، پیوسته امشاسفندان آفرین می کنند مرد راد را که از نیکان چیز خویش دریغ ندارد». و ادامه میدهد که برای رسیدن به بهشت، سی و سه راه هست که رادان از طریق همهی آنها میتوانند به بهشت برسند؛ در حالیکه سایرین تنها از یک راه قادر به رسیدن به بهشت هستند و بنابراین، «هیچکس را آسانتر از رادان نیست به بهشت رسیدن». همچنین همهی هستی، خدمت به مردان راد را باعث خشنودی میدانند: «زمین را چنان بهتر و خوشتر که رادمرد بر آن رود، و باد را آن بهتر که بر مرد راد جَهَد، و اسپ را آن بهتر که مرد راد بر وی نشیند، و گاو و گوسفند را آن بهتر که مرد راد شیر او بخورد، و خورشید و ماه و ستارگان را آن بهتر و خوشتر باشد که بر مرد راد تابند».[۳۷۵]
نکتهای کلیدی که نشان میدهد که توصیه به رادی و سخاوت، صرفاً راهکاری برای جلوگیری از تغییر دین زردشتیان فقیر است، تأکید متون زردشتی بر این موضوع است که فقط بهان و ارزانیان، مستحقّ بهرهمند شدن از رادی و سخاوت توانگران هستند. به عبارتی دیگر، نفسِ رادی ارزشمند نیست، بلکه آن رادی کرفه محسوب می شود که در خدمت دین زردشتی باشد: «چون سخاوتی و رادی کنند باید که بجای ارزانیان کنند و اندیشیدن که این کسی را که این چیز بدو میدهم ارزانی است یا نه؟ پس جهد باید کردن تا به ناارزانیان ندهند؛ چه، در دینِ به آن کس که سخاوت به ناارزانیان کند، هرزهکاری بیسود دهش خوانند و روز به روز آنکس را پادفراه و عقوبت افزاید. و هرچه به ناارزانیان دهند، آن چیز نیست کرده باشند»،[۳۷۶] و تنها در صورتی میتوان به غیر زردشتیان رادی و سخاوت نمود که یا در آستانهی مرگ باشد یا مجبور به این کار باشند: «به جُددین مگر از سر ضرورت چیزی بدهند و اگر نه، گناه باشد».[۳۷۷]
بدینترتیب، مقصود از «ارزانیان» در متون زردشتی، نه انسانهای نیازمند بلکه صرفاً بهدینان نیکوکاری هستند که تحت فشار مالی قرار دارند. از جمله این ارزانیان، روحانیان زردشتی فقیر هستند که بیش از سایر ارزانیان، مستحقّ یاری و سخاوت توانگران هستند؛ زیرا روحانیّت، ستون دین است و ارتداد آنها، بزرگترین ضربه به دین است. به همین سبب، امید اشوهیشتان یکی از نیکترین اعمال را عبارت میداند از کوشش برای «خشنود ساختن و فراهم آوردن زندگی بهتری برای اعقاب بهان، پرهیزگاران و خانوادههای آزادهای که فضیلت و آزادمنشی آنان مُحرز است، اما سختی و نامساعدی چرخ زمانه برایشان خواری و رنج و بدکامی آورده، بویژه بازماندگان نسل آسرونان[۳۷۸]، علیالخصوص شارعین شرع و همه مقدّسین، منزّهین و دینبُرداران که به اعتبار فضیلت اقدامات و دانش دینیشان، چه منطقاً و چه بر اساس حقّ ویژهی اجدادشان، کفایت و استحقاق رهبری[۳۷۹] و دستوری دارند».[۳۸۰]
قابل ذکر است که تدبیر یاری به نیازمندان زردشتی می تواند منشاء ساسانی داشته و یکی از پیامدهای جنبش مزدکیان باشد. در واقع، انوشیروان که علّت ترویج سریع افکار برابریگرای مزدک در میان تودهی فقیر را تشخیص داده بود، کوشید تا با دستگیری از فقرا و ابداع قوانینی به نفع ایشان، ریشه فتنه را بخشکاند. مینوی خرد نیز وظیفهی دستگیری از فقرا را برعهده «حکمران نیک» میداند که موظّف است که «درویشان را یاوری و حمایت کند» و «از خواستهای که دارد، بهرهی ایزدان و ارزانیان و نیکوکرداران و درویشان را ببخشد»؛[۳۸۱] اما روحانیان زردشتی عهد اسلامی که امیدی به حکومت نداشتند، این تدبیر را بسط داده و آن را برعهده توانگران جامعه زردشتی نهادند.
۵-۳: پیشگویی و ادبیات نجات بخشی
در ساحت دیگری دینیاران تلاش کردند تا مانع از تغییر دین بهدینان شوند. ایشان با طرح ادبیات پیشگویی؛ اینکه سلطه عرب سلطه دیوان است و عاقبت از آن نیک بختان ( بهدینان) است، مصمم بودند تابیان کنند که سرانجام دین زرتشتی بر اسلام سلطه مییابد و از این رهگذر خواستند تا ایمان را در دل بهدینان نگهداری کنند. لذا آنها در صدد برآمدند تا به این سوال مهم پاسخ دهند که چرا زرتشتیان در جامعه ایران به طبقهای زیر دست تبدیل شده اند.
مفهوم زرتشتی پیشگویی، به خصوص به شکل خاص آن که مبتنی بر اعتقادات به پایان جهان است، از اعتقاد به آخرالزمان در بینش هند و ایرانی ریشه گرفته است که بعدها با نمودار بابلی دورانها در تاریخ مقدس پیوند یافت. بینش زرتشتی در مورد زمان که ناشی از آن دیدگاه است ، در برگیرنده هفت دوران است که از روی فلزات نامگذاری شده و هر فلز از فلز قبلی کم ارزش تر است. در آخر الزمان نجات دهندهای ظهور میکند تا شر را دور کند و دین زرتشتی را به صورت دین تمامی بشیریت در آورد.
موبدان و سایر زرتشتیان رخدادهای تاریخی را بر مبنای این نمودار به گونه ای توجیه میکردند که گویا رخدادها مومنان را به زمان ظهور منجی نزدیک تر میکنند. نتیجه این امر در نخستین سدههای حکومت اعراب بر سرزمین ایران، پیش بینی روز رستاخیز با تمرکز روی اشغال مسلمانان بود.[۳۸۲] ورود گسترده مسلمانان به ایران و به خطر افتادن هرچه بیشتر جامعه زرتشتی، دینیاران را برآن داشت تا با صراحت بیشتری سخن بگویند. زند وهمن یشت به صراحت ورود مسلمانان عرب را مقارن آخرین روزهای بشریت ذکر کرده است. بنا به گفته مصصح ناشناس این متن در سده سوم ه.ق خداوند به زرتشت گفت :” دوران هفتم یا دوران آهن برآمیخته پادشاهی بد دیوان ژولیده موی خشم تخمه است”. اصطلاح خشم در دین زرتشتی معمولا نامی برای دیو خشم است و در این عبارت جناسی است برای هاشم، موسس خاندان محمد نبی(ص).[۳۸۳]
به هرحال موبدان در تلاش برای بازنویسی پیشگویی ها برآمدند و تا آنجا پیش رفتند که حکومت اعراب را نشاندهنده روزهای پایانی جهان ترسیم نمودند که در آن زمان «سرباز سواره، پیاده خواهد بود، سرباز پیاده سوار بر اسب خواهد شد، بردگان در مسیرهای اربابان راه خواهند رفت و جداکردن بزرگان از افراد پست و افراد پست از برزگان ممکن نخواهد بود».[۳۸۴] رفته رفته باید جامعه دینداران زرتشتی اینگونه باور میداشتند که همه رخدادها طبیعی و به عبارت دیگر به نفع جامعه زرتشتی است؛ چرا که هر لحظه که میگذرد پایان جهان و روز موعود فرامیرسد. حاکم زرتشتی سیستان در نبرد با مسلمین با اشاره به مبحث آخرالزمان اینگونه میگوید: «این کارى نیست که بروزى و سالى و بهزار بخواهد گذشت، و اندر کتابها پیداست، و این دین و این روزگار تا زمان سالیان باشد».[۳۸۵] نه تنها زرتشتیان که مندائیان هم در اواخر سده نخست هجری قمری ادبیاتی حاوی پیشگویی آخرالزمان پدید آوردند و فرمانروایان مسلمان را افرادی توصیف کردند که زمینه ساز پایان جهان هستند. جوامع مختلف قدرت روز افزون مسلمان را به گونه ای تعبیر کردند که گویا مقدمهای برای ظهور یک منجی و بخشی از نقشههای خدای آنان بود.[۳۸۶] زرتشتیان نیز شکستهای نظامی خاص ساسانیان را بخشی از نقشه الهی تلقی کردند و در مورد آن مطالبی نوشتند. مثلا یکی از متنهای مربوط به موبدان،« دشت نهاوند» را یکی از میدانهای نبرد آخرالزمانی معرفی می کند[۳۸۷]. در مجموع چنین به نظر میرسد که دینیاران با بهره گرفتن از حس تقدیر گرایی ایرانیان، خواستند که حوادث ناگهانی دوران گذار را نه تنها طبیعی بلکه خواست خداوند تلقی نمایند.
بشر همواره منتظر شخص مصلح و نجات دهندهایی بوده است و در این بین حرکت جهان را ، حرکت به سمت پایان و ظهور منجی موعود تفسیر می کند. این موعود که در آیین زرتشتی «سوشیانت»[۳۸۸] خوانده مى شود، به صورتى همان کالکىِ هندوان (دهمین تجلى ویشنو)، بوداى پنجم بوداییان، مسیحاى یهودیان، فارقلیط مسیحیان و حضرت مهدى (عج) مسلمانان است. در گاهان اینگونه آمده است که:« فردی خواهد آمد که بهتر از مردی نیک است، کسی که به ما راههای درست و رستگاری را خواهد آموخت.کسی که آگاهی درستی دارد و خردمند است.»[۳۸۹]
سوشیانت در گاهان مفهوم کاملا دینی دارد و منظور از آن هر رهبر پرهیزگار دیوستیز است، هرچند اندیشه موعودها در سرودهای زرتشت هنوز فاقد شخصیت یابی کامل است، اما بیگمان زرتشت آموزه ای نو و بیسابقهای را در این مورد عرضه داشته است؛ چرا که انگاره موعودها، بدین شکل و شیوه هیچ نمونه و مانندی در عقاید هند و اروپاییان ندارد و اندیشه ای بکلی تازه و بیسابقه است. اما در متون پهلوی که در واقع تفسیر اوستا و سنت شفاهی زرتشتاند میتوان منجی موعود در آیین زرتشت را به لحاظ ماهیت شخص و یا شخصیتهای خاص دانست که متفقا به ظهور سه فرد خاص بدون جنبه های الوهی، همانند مسیح و با کارکرد جمعی که ثمره تلاش آن شامل تمام جوانب هستی با ویژگی معنوی و اجتماعی میگردد، لذا دارای کارکردی کیهانی است و تمام هستی را نو میگرداند. همه گیتی و کرانههای هستی را از شر اهریمن پاک و دگرگون می کنند و تمام انسانهای روی زمین را از لحاظ معنوی ارتقا میبخشند.[۳۹۰] انسان باید با پیروی از اشه و یاری منجی خوبی را از بدی جدا کند.
مسلمانان به اتکای موفقیت نظامی در میدان های نبرد و دگرگونی اجتماعی در شهرهای ایران از قادسیه تا بخارا شکوه خداوند را ستایش میکردند. از طرف دیگر، زرتشتیان اراده خدایی را که به نظر میرسید ناتوان از جلوگیری از انقیاد مومنان است، مورد تردید قرار میدادند. اینجا بود که ادبیات پیشگویانه سودمند واقع شد، چنان که میشد این ادبیات را به رشته تحریر در آورد و آن را برای انطباق با نیازهای خاص هر جامعه جرح و تعدیل میکرد. این ادبیات به هر دو صورت شفاهی و مکتوب، وسیله ایی برای توضیح رویدادهایی فراهم کرد که زندگی مردم را به نحو قابل توجهی دگرگون کرده بود. پیروز ی مسلمانان تجلی لطف خداوند توصیف میشد و هر شکست زرتشتیان گامی به سوی آخر الزمان بود[۳۹۱].
نتیجه گیری
این رساله بر آن بود تا فعالیت موبدان را در طی دوران گذار (چند قرن اول اسلامی) مورد پژوهش و بازبینی قرار دهد. نتیجه این پژوهش را میتوان اینگونه عنوان کرد که:
عربها که با ظهور اسلام جان تازهایی گرفته بودند و با آموزههای محمدی (صل الله علیه و آله و سلم) از بدویت تاریخی خود درآمده بودند، با فرمان خلیفه دوم بر ایران تاختند و طومار شاهنشاهی را درهم دریدند. اگر چه پس از مدت زمان کوتاهی قسمت اعظم خاک ایران بدست عربها فتح شد، اما لایه های فرهنگی و دینی ایرانیان با کوششهای اندیشمندان حفظ گردید. روحانیتِ زرتشتی که در آن زمان مهمترین متولی دین و فرهنگ شناخته میشد، یاور همیشگیاش، قدرت سیاسی، را از دست داد اما قداستش باقی ماند. از این روی موبدان زرتشتی در شرایط جدید میبایست زعامت دینی و اجتماعی مردم را بر عهده میگرفتند تا مبادا مومنین زرتشتی مرتد شوند و یا نسبت به اعمال مذهبی بیتوجه گردند.
موبدان و یا همان دینیاران برای دفاع از آموزههای زرتشتی در حوزه های کلام و فقه تلاش بسیار نمودند و در عرصه فعالیتهای اجتماعی و بخصوص دربار حاکمانِ مسلمان تاثیر فراوان برجای گذاشتند. بدیهی است که ایمان به آموزهها (حوزه کلام) و عمل به آنها (حوزه فقه) نیازمند تلاش، بازخوانی و توسعه بیشتری بود. این تلاش در ضمن نوشتن و جمع آوری کتب ارزشمند دینی جلوهگر شد. ونیز حضور موبدان در دربار حاکمان و برگزاری جلسات متعدد مناظره از کوشش بیوقفه آنان حکایت دارد.
فضای تاریکی که امویان ساخته بودند و سیاست دوگانهایی که عباسیان داشتند بر کس پوشیده و مستور نیست، با این حال، دینیاران زرتشتی با یاوری مردم خوب درخشیدند و توانستند بخوبی آموزههای توحیدی زرتشت را از نسلی به نسل بعد منتقل کنند. سرآمد آنان آذرفرنبغ فرخزادان بود که دانشنامه زرتشتی را احیا کرد و حیات جدیدی در کالبد این دین دمید. کتابهای کلامی و فقهی زیادی در قرون اولیه اسلامی درباب دین زرتشتی نوشته شد که گویای توانمندی علمی دینیاران بوده است.
همچنین دینیاران دارای مراتب علمی بوده اند و در امور مهم باید از شخص بالاتر (به لحاظ علمی) اجازه میگرفتند و هر یک در گوشه و کنار ایران پاسخگوی سوالات دینی مردم بوده اند. این ارتباط گسترده با مردم موجب شد تا نیازهای اساسی مردم شناخته شود و سیاستهایی برای جلوگیری از ارتداد زرتشتیان (که در آن روزگار بسیاری به اسلام ایمان میآوردند) اتخاذ شود. این سیاست ها و روشها همه برخاسته از متن مقدس بود که دینیاران بدانها پر و بال میدادند.
از دیگر سیاستهای کاری دینیاران این بود که علیه یا له خلفا و حاکمین اسلامی اقدامی مشهود نکنند. گزارشی تاریخی از اینکه دینیاران تحریک کننده مردم علیه مسلمانان باشند در دسترس نیست؛ اگر چه بعید به نظر میرسد که بصورت آرام و غیر مشهود اقداماتی بر ضد دستگاه اموی و عباسی انجام نداده باشند. به هر روی روحیهی تلاش، تعامل و تطبیق با زمان در دینیاران مشاهده می شود. با وجود آنکه دیگر قدرتی سیاسی همچون ساسانی پشتیبان آنان نبود و منابع درآمدی آنان رو به کاهش بود اما همچنان فرزندان خود را برای موبد شدن تشویق میکردند و نگذاشتند که سلسله موبدان منقطع گردد. در نهایت اینکه فداکاریهای موبدان در قالب اقدامات فرهنگی و نه نظامی در دوره های آغازین اسلامی به ثمر نشست و مانع از آن شد که دین کهن ایرانی بدست فراموشی سپرده شود.
منابع
آقایی، مجتبی، «معمای توحید زرتشتی »، مجله هفت آسمان،شماره سی و نه (۴۷-۷۸).
آموزگار ژاله و تفضلی احمد، کتاب پنجم دینکرد، تهران، انتشارات معین، ۱۳۸۶٫
ابن اثیر، علی بن محمد، اخبار ایران از الکامل ابن اثیر، باستانی پاریزی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۹٫
ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، هدایت الله مسترحمى، چاپ ششم، تهران،کتاب فروشى مصطفوى ۱۳۶۶٫
ابن بابویه، محمد بن على، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، محمد تقى آقا نجفی اصفهانی، تهران، بیتا.
ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، غفارى، چاپ: اول، تهران، نشر صدوق ۱۳۶۷٫
ابن بلخی، فارسنامه، به اهتمام گای لسترنج، دنیای کتاب، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۳٫
ابن ندیم، الفهرست، رضا تجدد، تهران، اساطیر ۱۳۸۱٫
ابو داوود، سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، سنن ابی داوود، تصحیح محمد عدنان درویش داراحیا التراث العربی، ۱۳۷۹ق.
ابوالمعالی محمد الحسینی العلوی، بیان الادیان، به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات روزنه ۱۳۷۶ .
اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ، جواد فلاطوری، ج۱، چاپ ششم، تهران، ،علمی و فرهنگی تهران ۱۳۷۹٫
افتخار زاده، محمود رضا، اسلام و ایران، تهران، انتشارات رسالت قلم، ۱۳۷۷٫
افتخار زاده، محمود رضا، شعوبیه ناسیونالیسم ایرانی، تهران، دفتر نشر معارف اسلامی، ۱۳۷۶٫
امینی، تورج، اسنادی از زرتشیان معاصر ایران، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۸۰٫
انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۷، چاپ دوم ،تهران ،۱۳۸۲٫
اوشیدری جهانگیر، دانشنامه مزدیسنا، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۱٫
اون والا، مانک رستم، روایات داراب هرمزد، ۱۹۲۲ م.
بارتولد، و. و، ترکستان نامه، کریم کشاورز، ج ۱، چاپ دوم ،تهران، آگاه، ۱۳۶۶٫
بلاذری، احمد بن یحیی ، فتوحالبلدان، محمد توکل، تهران، نقره، ۱۳۶۷٫
بلاذری، احمد بن یحیی ، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۸٫
بویس، چکیدهی تاریخ کیش زرتشت، مترجم همایون صنعتی زاده، تهران، صفیعلیشاه،۱۳۷۷٫
بویس، مری، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، عسکر بهرامی ،تهران،ققنوس،۱۳۸۵٫
بهار، مهرداد ، ادیان آسیایی، تهران ، چشمه، ۱۳۸۶٫
بهرامیان، علی، صادق سجادی، «ابومسلم خراسانی»، دایره المعارف بزرگ اسلامی ، جلد۶، (۲۲۶-۲۴۴).
بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، اکبر دانا سرشت، چاپ پنجم تهران، امیر کبیر، ۱۳۸۶٫
پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ، اسلام در ایران، کریم کشاورز، پیام ۱۳۵۴٫
ویسپرد، پور داوود، ابراهیم، تهران، اساطیر،۱۳۸۱ .
یشت ها، پورداود، ابراهیم، تهران ، اساطیر، ۱۳۷۷٫
تاریخ سیستان، تصحیح محمد تقی بهار، تهران، موسسه خاور، ۱۳۱۴٫