شیوه های مبارزه با فقر
باید دانست که فاصله طبقاتی زیاد تعادل روانی جامعه را بر هم می زند و عده ای از آحاد جامعه را به سوی اسارت روحی و تحقیر مستمر سوق می دهد. از این رو در جامعه حق مدار فقر مطرود است و نوعی بیماری خطرناک تلقی می شود. پس باید به سرعت درمان شده و ریشه کن گردد. زیرا فقر قابلیت‌های رشد و تکامل فرد را می کاهد و استعدادهای تعالی را منحرف می سازد و اصول اخلاقی را از بین برده و اخلاق و دین را ناکارآمد جلوه می دهد. جامعه درگیر فقر هرگز نمی تواند جامعه دینی و مورد رضایت پروردگار باشد. پس مقبول ترین عبادت در ارتباط با فقر اقدامی است که آن را ریشه کن می سازد. در این راستا موارد ی ذکر می گردد که انجام آنها به صورت صحییح می تواند اثر بسزائی داشته باشد که عبارتند از:
۴-۱- اهمیت به کار و تلاش:
اولین موضوعی که در بحث فقر و غنا باید از نظر دینی مورد توجه قرار گیرد این است که اسلام دین کارو فعالیت وآیین سعی و عمل است . تمام مردم برای تامین زندگی با عزت و شرافتمندانه باید از پی کار و کوشش بروند و در جامعه وجودی موثر داشته باشند که اگر چنین نکنند در اسلام مورد بد بینی و انزجارند.
همه می دانیم که کار یکی از نیازهای روحی و روانی انسان نیز هست. اگر کار نباشد نشاط و شادابی از بین خواهد رفت و زندگی خسته کننده و ملال آور خواهد شد.
امام صادق( علیه السلام) در سفارش خود به مفضل چنین می فرمایند: «لَوْ کَفَی النّاسُ کُلَّ ما یحْتاجونَ اِلَیهُ لِما تَهِنوروا بِالْعَیشِ وَلا وَجَدوا لَهُ لِذَّهَ. اگر تمام نیازهای انسان آماده بود زندگی برایش گوارا نبود و از آن هیچ لذتی نمی برد.»
سپس حضرت با ذکر مثالی به تو ضیح بیشتر در این زمینه می پردازند و می فرمایند:
«آیا نمی بینی که اگر کسی مدتی میهمان باشد و تمام نیازهای خوراکی و نوشیدنی و کاری او را برآورده سازد هر آیینه از بیکاری آزرده می شود و نفسش با او به نزاع بر می خیزد که باید به کاری مشغول گردد. حال اگر نیاز انسان در تمام عمر برآورده شود و هیچ نیازی نداشته باشد چه خواهد شد. پس بهترین تدبیر در آنچه برای انسان آفریده شده این است که جایی برای تلاش نیز قرار داده شود تا بی کاری او را به رنج نیندازد.[۱۸۹] بنابراین زندگی بدون کار ،ملال آور و خسته کننده است و کار و تلاش یکی از ارزشهای مهم زندگی است. با کار کردن، نیازهای زندگی انسان تأمین می شود و بدین وسیله، «استقلال زندگی» تأمین می گردد. کسی که با تلاش و زحمت خود، زندگی اش را تأمین می کند، وابسته به دیگران نیست . تأمین نیاز، یک اصل در تداوم حیات است. حال اگر نیازهای زندگی، با کار و تلاش و به وسیله ی صاحب زندگی، تأمین نگردد، باید از راه دیگری به وسیله افراد دیگری تأمین گردد و اینجاست که وابستگی در زندگی شکل می گیرد و زندگی های قارچ گونه به وجود می آید.
این پدیده ، فقط تإثیر اقتصادی ندارد. عمیق ترین و زیان بارترین تأثیر خود را بر روح وروان فرد بر جای می گذارد. سربا ردیگران بودن ، مایه ی خواری و ذلَت انسان می گردد. در حقیقت، کسی که کار نمی کند ، با آبروی خویش معامله می کند . آبرو می دهد و کالا می خرد. تجارت با آبرو، مساوی است با خوار شدن نزد دیگران و از بین رفتن عزّت نفس .
عکس مرتبط با اقتصاد
پیامبر خدا صلّی الله علیه و اله به ابوذر توصیه می کنند :«یا أباذَر إیاکَ وَ السُّؤال فإِنّهُ ذُلّ ٌحاضِرٌ، وَ فَقْرٌ تتَعَجّلَهُ ، وَ فیهِ حِسابٌ طَویلٌ یوْمَ الْقیامَهَ؛[۱۹۰] ای ابوذر از سؤال و گدایی بپرهیز که حالت خواستن از مردم، ذلّت حاظر است و فقری است که به سوی آن، شتاب گرفته ای و روز قیامت مدت زمان طولانی باید برای آن حساب و کتاب پس بدهی.»
قانون علیت بر جهان آفرینش حاکم و عالم ، عالم اسباب است و زمین و هرچه در آن است براساس حکمت ومصالح کل جهان آفریده و هرچه را خلق کرده به او اثربخشیده که درجای خویش نیکو و مبتنی برحکمت و مصلح جهان است.
سنت الهی بر این است که «اِنَّ اللهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یغَیروا ما بِاَنْفُسِهِمْ ؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آنچه را درخودشان است تغییر دهند.»[۱۹۱] مشیت الهی بر این است که این تغییر و تحولها باید از درون صورت گیرد. ازجمله دگرگونی هایی که در زندگی افراد و جوامع ممکن است پدید آید تغییر در درآمد ، ثروت و رفاه است. سنت خداست که «مَنْ جَدَّ وَجَدَ؛ هرکس بکوشد بیابد». هر جامعه ای می تواند با تدبیر و کار وفعالیت ثروتمند شده یا با سوءمدیریت و کم کاری به جامعه ای فقیر تبدیل شود.
خداوند زمینه کار و تلاش را برای انسان فراهم ساخته است و نیازها و تمایلات دربشر به وجود آورده است و از طرفی به انسان انگیزه و توانایی لازم داده است تا درتلاش برای کسب روزی باشد و بتواند نیازهای مادی و معنوی خود را تامین کند و رفاه دنیایی و سعادت آخرتی خویش را به دست آورد. این روند معمول است ولی توجه به چند نکته ضرورت دارد:
اول: خداوند مجموعه این غرایز، نیازها و خواهشها را درون انسان تعبیه کرده و توانایی لازم را به انسان داده است.عله العلل اوست و آنچه هرکس دارد روزی و عطای خداوند متعال است.
دوم: جمله «من جد وجد» قاعده ای همیشگی و کلی نیست. درجامعه فراوان دیده می شود که افراد یا اقوامی به هر دری می زنند، گشوده نمی شود. قرآن از اقوام و جوامع متعددی نام می بردکه خداوند آنان را خوار و به آن ها خشم کرده است. درمقابل اقوامی هم هستند که به راحتی و به سرعت به درآمدهای بالا می رسند. باید فراموش نشود که در ورای نظام سبب و مسبب قدرت نامتناهی قرار دارد که جهان را بر اساس حکمت و عدل تدبیر می کند. گاهی بنابر مشیت الهی کار بر انسان مشکل و گاهی ساده می شود.[۱۹۲]
پس با کار کردن نیازهای اساسی انسان تامین می شود و بدین وسیله استقلال زندگی تامین می گردد. کسی که با تلاش و زحمت خود، زندگی اش را تامین می کند وابسته به دیگران نیست. تامین نیاز یک اصل در تداوم حیات است.
حال اگر نیازهای زندگی با کار و تلاش و بوسیله صاحب زندگی تامین نگردد باید از راه دیگری به وسیله افراد دیگری تامین گردد و این جاست که وابستگی در زندگی شکل می گیردو زندگی های قارچ گونه به وجود می آید.این پدیده فقط تاثیر اقتصادی ندارد . بلکه عمیق ترین و زیان بار ترین تاثیر خود را بر روح و روان انسان بر جای می گذارد. سربار دیگران بودن مایه خواری و ذلت انسان می گردد. در حقیقت کسی که کار نمی کند، با آبروی خویش معامله می کند؛ آبرو می دهد و کالا می خرد. و تجارت با آبرو مساوی است با خوار شدن نزد دیگران و از بین رفتن عزت نفس.
در فرهنگ دینی از کار کردن به عنوان « حرکت به سمت عزت» یاد شده که نشانگر نقش عزت نفس افراد است. از امام کاظم علیه السلام روایت است که ایشان همواره به مصادف می فرمودند: «اُغْدُ اِلیٰ عِزِّکْ ؛صبح زود به سوی عزت خودت حرکت کن.[۱۹۳]
۴-۲- انفاق:
یکی از اهداف اسلام در ارائه الگوی اقتصادی ، توجه دادن ثروتمندان به رفع نیازهای تهیدستان جامعه است تا به این وسیله باکاهش اختلافات اقتصادی میان طبقه غنی و فقیر ، سطح زندگی نیازمندان در شرایط بهتر قرارگیرد و از هدر رفتن منابع اقتصادی و نیز منابع انسانی جلوگیری شود.در این راستا اسلام برنامه انفاق را در دستور کار خود قرار داده و همگان را تشویق به انجام آن می نماید و آنچنا ن بهره و پاداشی برای آن قرار می دهد تا همگان را به این کار ترغیب کرده باشد . آنجا که می فرماید:« مَثَلُ الَّذینَ ینفِقُونَ أَموَالََهُم فِی سَبیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنَبَتت سَبعَ سَنابِلَ فِی سُنبُلُهٍ مائَهُ حَبَّهٍ ؛ کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد.»[۱۹۴] انفاق به معنی خرج کردن و هزینه کردن است .و می گویند:«انفق المال » یعنی مال را خرج و مصرف کرد.[۱۹۵]
علامه طباطبایی در تفسیر خود ذیل آیه ۲۶۱ بقره در باب انفاق چنین می نویسد:
یکی از بزرگترین اموری که اسلام در یکی از دو رکن «حقوق الناس» و «حقوق الله» مورد اهتمام قرار داده و به طرق و انحای گوناگون مردم را بدان وادار می سازد ، انفاق است.و غرضش این بوده که بدینوسیله طبقات پایین را که نمی توانند بدون کمک مالی از ناحیه دیگران حوائج زندگی خود را برآورند مورد حمایت قرار داده تا سطح زندگیشان را بالا ببرند تا افق زندگی، طبقات مختلف را به هم نزدیک ساخته و اختلاف میان انها را از جهت ثروت و نعمات مادی کم کند. و از سوی دیگر توانگران و طبقه مرفه جامعه را از تظاهر به ثروت یعنی از تجمل و آرایش مظاهر زندگی ازخانه و لباس و ماشین و … نهی فرموده و از مخارجی که در نظر عموم مردم غیر معمولی است و طبقه متوسط جامعه تحمل دیدن اینگونه خرجها را ندارند تحت عنوان نهی از اسراف و تبذیر و امثال آن جلوگیر ی نموده است. و غرض از اینها ایجاد یک زندگی متوسطی است که فاصله طبقاتی در آن فاحش و بیش از اندازه نباشد تا در نتیجه ناموس وحدت و همبستگی زنده گشته ، خواستهای متضاد و کینه های دل و انگیزه های دشمنی بمیرند، چون هدف قرآن این است که که زندگی بشر را در شئون مختلفش نظام ببخشد و طوری تربیتش دهد که سعادت انسان را در دنیا و آخرت تضمین نماید و بشر در سایه این نظام در معارفی حق و خالی از خرافه زندگی کند، زندگی همه در جامعه ای باشدکه جو فضائل اخلاق حاکم بر آن باشد و در نتیجه در عیشی پاک از آنچه خدا ارزانیش داشته استفاده کند و داده های خدا برایش نعمت باشد نه عذاب و بلا و در چنین جوی نواقص و مصائب مادی را برطرف کند. و چنین چیز ی حاصل نمی شود مگر در محیطی پاک که زندگی نو در پاکی و خوشی و صفا شبیه به هم باشند و چنین محیطی هم درست نمی شود مگر به اصلاح حال نوع به اینکه حوائج زندگی تامین گردد و این نیز به طور کامل حاصل نمی شود مگر به اصلاح جهات مالی و تعدیل ثروتها و به کار انداختن اندوخته ها و راه حصول این مقصود انفاق افراد از اندوخته ها و مازاد آنچه با کد یمین و عرق جبین تحصیل کرده اند، می باشد چون مومنین همه برادر یکدیگرند و زمین و اموال زمین هم از آن یکی است و او خدای عزوجل است.[۱۹۶]
استاد مصباح یزدی در سلسله درسهای اخلاقی خود در این باره چنین می گوید: بخش دیگری از اخلاق اسلامی بر محور امور مالی شکل می گیرد و شامل دو دسته از ارزشهای اخلاقی می باشد. یک دسته ارزشهایی که زیر مجموعه عدالتند و در پرتو کلی عدالت باید از آنها یاد کرد و دوم ارزشهایی که زیر مجموعه احسان و پرتوی از ارزش اصلی احسان هستند…. روابط این دسته در جایی شکل می گیرد که از یک طرف کاری به نفع طرف دیگر انجام شود ولی توقع نمی رود که از طرف دیگر عمل متقابلی صورت گیرد. یعنی کاری مالی است ولی اساس آن بر معاوضه و مبادله مادی نیست. مثل زکات، انفاق، صدقه و……[۱۹۷]
همیشه تصور آدمی بر این بوده است که در مقابل کاری که برای کسی انجام می دهد باید عکس العملی مساوی با آن و یا بیش از آنچه انجام داده است مشاهده نماید. مثلا وقتی به شخصی کمکی می کند انتظار دارد که فرد آن را در جایی دیگر و بیش از آن برای او جبران نماید.این خصیصه در وجود همه افراد کم و بیش دیده می شود و آدمی خواسته یا ناخواسته چنین انتظاری را از دیگران دارد و در افکار خود چنین می پندارد که فلان کار را برای کسی انجام می دهم تا در مقابلش او نیز برای من در زمانی که نیاز دارم جبران کند.این یک قانون کلی است اما در این قانون کلی یک استثناء وجود دارد و آن این است که شخص آن چنان از لحاظ ایمانی ،اعتقادی و روحی غنی شده و تربیت یافته است که عمل مثبتی را در هر زمینه ای که توانایی داشته باشد برای فردی انجام می دهد بدون آنکه انتظار عکس العملی را داشته باشد و در این مورد هدفش تنها رضای خداوند است. خصوصا در امور مالی، که شخص حاضر است قسمتی از دارایی خود را بدون در نظر گرفتن سود دنیوی و برگشت بلاعوض آن به دیگری می بخشد و این همان انفاق است که خداوند متعال فرمود پاداش آن را برای شما هفتصد برابر می کنم و در روزی که به آن محتاجید به شما برمی گردانم.
علامه طباطبایی برای توجیه ازدیاد نعمت بوسیله انفاق می گوید: انفاق کننده گرچه ابتدا به قلبش خطور می کند که با انفاق مال او از دست می رود ولی با اندک تاملی می یابد که جامعه انسانی به منزله یک پیکر با اعضا و جوارح مختلف است که اگر عضوی بیمار شود تمام بدن سست و رنجور می گردد.
و همه اعضا از انجام وظائف خود باز می مانند و زیان می کنند ؛ اگر از همان ابتدا از نیروی اضافی سایر اعضا در سلامت آن عضو سالم استفاده شود در واقع تمام آن اعضا اصلاح شده اند. پس یک فرد از جامعه عضوی از یک جامعه است؛ اگر دچار فقر شد و با انفاق ما آن را نجات دادیم دل او را از رذایلی که فقر پدید می آورد پاک کرده ایم. محبت دردلش ایجاد کرده ایم و زبانش را به گفتن خوبی ها راه انداخته ایم و او را در عملکردش نشاط بخشیده ایم. این فواید عاید همه جامعه می شود چون همه افراد جامعه به هم مربوطند.[۱۹۸]
شکاف اقتصادی در جامعه و بی توجهی مرفهان جامعه به نیازمندان مسیری است که پیشوایان دین پیوسته مردم را از آن بر حذر داشته اند و از جریان چنین روندی در جامعه تاسف خورده و شکوه می کرده اند و همواره همگان را به پرداخت این فریضه مهم سفارش می کرده اند.چرا که انفاق را وسیله ای جهت از بین بردن فقر و تنگدستی می دانستند. خداوند متعال می فرماید: از آنچه ما به شما داده ایم در آن حق مشخصی است که این حق مربوط به درماندگان و افراد بیچاره است. «وَ فی اَموالِهِم حقٌ مَعلومٌ لِلسائِلِ وَ الْمَحرومِ»[۱۹۹] پس بر ثروتمندان جامعه و آنان که در حد توان قادر به کمکهای مالی هستند تا بخشی از دسترنج خود را به فقرا اختصاص دهند.که پرداخت آن هم به نفع پرداخت کننده است و هم به نفع گیرنده آن.
علامه طباطبایی با ضروری دانستن انفاق برای تعدیل ثروتهای اقتصادی جامعه می نویسد:« گذشت روزگار نظریه قرآن را تایید می کند و ثابت می کند همانگونه که قرآن فرموده تا زمانی که طبقه پایین جامعه از راه امداد رسانی و کمک به حد متوسط نزدیک نگردند و طبقه مرفه از زیاده روی و اسراف و تظاهر به جمال جلوگیری نشوند و به آن حد متوسط نزدیک نشوند بشر روی رستگاری را نخواهد دید. همه ما تمدن غرب را دیده ایم که چگونه داعیان آن بشر را به بی بند و باری در لذات مادی و افراط در لذات حیوانی واداشته اند و این باعث شده است که ثروت ها و لذات خالص زندگی مادی همه به طرف قدرت مداران و توانگران سرازیر گردد و چیزی جز محرومیت در دست اکثریت مردم جهان که همان طبقات. پایین جوامعند، نباشند.
پس از بزرگترین عواملی که این فسادها را بوجود آورده است آنکه باب انفاق به روی مردم بسته شده است و درهای ربا خواری به روی آنها گشوده شده است.[۲۰۰]
خداوند در قرآن می فرماید: « وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یوْمَ الْقِیامَهِ وَ لِلَّهِ میراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ ؛کسانی که بخل می ورزند و آنچه را خدا از فضل خویش به آنها داده است انفاق نمی کنند گمان نکنند این کار به سود آنهاست ؛ بلکه برای آنها شر است و بزودی در قیامت آنچه را نسبت به آن بخل ورزیدند همانند طوقی بر گردنشان می افکنند…..»[۲۰۱]
پس با یک بررسی مختصر در آیات نورانی قران به یک اصل مهم و سرنوشت ساز اقتصادی که سعادت و شقاوت جامعه به آن بستگی دارد دست پیدا می کنیم و آن اصل مهم این است که ثروتمندان و صاحبان سرمایه باید اهل انفاق و رسیدگی به حال محرومان و فقرا با شندتا جامعه به آسایش و رفاه نسبی دست پیدا کند چرا که اگر این اصل مورد غفلت قرار گیرد آثار شومی بر آن مترتب شده که سعادت همگان را مورد تهدید قرار می دهد.
روایتی است از امام رضا (علیه السلام) که در پاسخ فردی که از ایشان در مورد علت وجوب زکات پرسیده شد چنین فرمودند:و کتب الرّضا علىّ بن موسى صلوات اللَّه علیهما إلى محمّد بن سنان فیما کتب الیه من جواب مسائله انّ علّه الزّکاه من اجل قوت الفقراء و تحصین اموال الاغنیاء لأنّ اللَّه عزّ و جلّ کلّف اهل الصّحّه القیام بشأن اهل الزّمانه و البلوى کما قال اللَّه تبارک و تعالى‏ «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ» «ال عمران ۱۸۶» فى أموالکم اخراج الزّکاه و فى أنفسکم. .توطین النّفس على الصّبر مع ما فى ذلک من اداء شکر نعم اللَّه عزّ و جلّ و الطّمع فى الزّیاده مع ما فیه من الزّیاده و الرّأفه و الرّحمه لأهل الضّعف و العطف على اهل المسکنه و الحثّ لهم على المواساه و تقویه الفقراء و المعونه لهم على امر الدّین و هو عظه لأهل الغنى و عبره لهم
لیستدلّوا على فقراء الآخره بهم و ما لهم من الحثّ فى ذلک على الشّکر للّه تبارک و تعالى لما خوّلهم و اعطاهم و الدّعاء و التّضرّع و الخوف من ان یصیروا مثلهم فى امور کثیره فى اداء الزّکاه و الصّدقات و صله الارحام و اصطناع المعروف)
و آن حضرت صلوات اللَّه علیه در جواب مکتوب محمد نوشتند از جمله جواب مسائلى که پرسیده بود که چه حکمت است که حق سبحانه و تعالى زکات را واجب گردانیده است فرمودند که علت وجوب زکات اینست که از جهه فقراء قوتى باشد که به آن تعیش توانند کرد و اغنیاء به سبب دادن زکات مال خود را محفوظ گردانند از تلف زیرا که چون حکمت الهى اقتضا نموده که در میان خلایق غنى و فقیر بوده باشند تکلیف فرمود اهل صحت را خواه در بدن و خواه در مال به آن که برسند به احوال اهل مرض و فقر و بلاها چنانکه فرموده است که با شما معامله از مایندگان کرده مى‏شود در اموال شما و در انفس شما نسبت به اهل صحت و سلامت و نسبت به اهل فقر و زمانت اما اهل صحت در مال و بدن به آن که زکات اموال خود بیرون کنند و به فقرا و مساکین و بیماران برسانند و تعهد احوال ایشان بکنند و صبر نمایند بر دشوارى اینها بر نفس، و فقیران و بیماران بر فقر و بیمارى صبر کنند و ثواب غیر متناهى هر دو بیابند و ممکن است که آیه کریمه بعنوان لف و نشر باشد که اختیار اغنیا به دادن زکات باشد و آزمایش فقرا بر صبر و معنى اول اشمل است و اربط با آن که در دادن زکات این معنى نیز هست که بنده شکر نعمت الهى بر توانگرى کرده است چنانکه در باب حقوق خواهد آمد و معنى‏دیگر آن که به دادن زکات خود را در معرض زیادتى نعم الهى در آورده است بموجب وعده الهى مؤکد بقسم‏ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» یعنى قسم بذات مقدس خود یاد مى‏کنم که اگر شما شکر کنید نعمتهاى مرا هر آینه من زیاده کنم نعمتهاى خود را بر شما بحسب کم و کیف با آن که در دادن خود را زیاده گردانیده‏اید.[۲۰۲]
ابزارهای تعدیل ثروت و درآمد به گونه ای تنظیم شده است که به طور همزمان رشد مالی و اخلاقی را برای فرد و جامعه به دنبال داشته باشد. با فضیلت ترین فقیران را که به انفاق اولویت دارندکسانی می داند که کرامت انسانی را حفظ کرده و به درجه ای از عفاف و صبر رسیده باشند.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:40:00 ق.ظ ]