«این اصطلاح کلاً به آن دسته از آثار روایتی منثور اطلاق می­ شود که جنبه خلاقه آنها بر واقعیت غلبه دارد و شامل قصه، داستان کوتاه، داستان بلند، رمان و رمان کوتاه می­ شود.» (داد، ۱۳۸۰ :۲۲).
لغت داستان در زبان فارسی به معنی قصّه، حکایت، افسانه، و سرگذشت به کار رفته است و در ادبیات اصطلاحی عام به شمار می ­آید که از یکسو شامل صور متنوع قصه می­ شود و از سوی دیگر انشعابات مختلف ادبیات داستانی از قبیل داستان کوتاه، رمان، داستان بلند و دیگر اقسام این شاخه از ادبیات خلاق را در بر می­گیرد.
«داستان نقل واقعه­ای است که به نوعی توالی زمان باشد. داستان حداقل باید از سه واقعه تشکیل شود و زمان وقوع این حوادث نیز با یکدیگر متفاوت باشد رابطه وقایع داستان با یکدیگر از کیفیت و علت و معلول برخوردار است.» (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۲۱).

 

۲-۵- انواع ادبیات داستانی

 

۲-۵-۱- رمانس

در قرن­های نخستین میلادی، رمانس به قصه­های منظوم، تاریخی یا غیرتاریخی اطلاق می­شد. در قرن سیزدهم میلادی، قصه­های ماجراجویانه سلحشورانه و عاشقانه را رمانس می­گفتند. (همان، ۲۳).
«رمانس قصه خیالی منثور یا منظومی است که به وقایع غیرعادی یا شگفت انگیز توجه کند و ماجراهای عجیب و غریب و عشق بازی­های اغراق آمیز یا اعمال سلحشورانه را به نمایش گذارد.» (همان: ۲۲).
قهرمان رمانس انسان مذهبی بود که از زندگی روزمره دور بود و به ماجراهای عاشقانه و شگفت­انگیز و اسرارآمیز دلبستگی داشت، بنابراین رمانس ها با عشق های باشکوه و سلحشورهای اعجاب­انگیز و اعمال جسورانه سروکار داشتند و بر امور غیر معقول، غلو و خوش باوری استوار بودند.
«رمانس یا حکایت افسانه وار داستانی شاعرانه و خیالی و تغزلی و یا حماسی است که نه اتفاق افتاده و نه احتمال اتفاق افتادنش هست. بدلیل آنکه هیچ نوع دلیلی عمیق عاطفی و فکری، خودآگاه و ناخودآگاه بر آن حکومت نمی­ کند.» (براهنی، ۱۳۶۲ :‌۳۲).

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲-۵-۲- رمان

«نثر روایتی خلاقه­ای با طول شایان توجه و پیچیدگی خاصی که با تجربه انسانی همراه با تخیل سرو کار داشته باشد و از طریق توالی حوادث بیان شود و در آن گروهی از شخصیت­ها در صحنه مشخصی شرکت داشته باشند.» (میرصادقی، ۱۳۷۶ : ۲۲).
در واقع رمان همان نثر کامل شده ازداستان کوتاه وبلند است. بلکه از داستان کوتاه طولانی­تراست واین حجم باعث شده است که تنوع زیاد شخصیت­ها وسعت گسترده محیط و کشف موشکافانه تر شخصیت­ها بیشتر از داستان­های کوتاه انجام بگیرد.

 

۲-۵-۳- داستان کوتاه

داستان کوتاه، روایت نسبتاًکوتاهی است که سروکارش با گروهی محدود از شخصیت­هاست. که در عمل انفرادی شرکت می­ کنند و شخصیت آنها بعداز شروع داستان کامل می­ شود. و آنها در مرحله­ ای اززندگی و تجربیات عاطفی قرار می­گیرند. (همان، ۲۶:۱۳۸۸).

 

۲-۵-۴- قصه

«در لغت به معنی حکایت و سرگذشت است و در اصطلاح به آثاری اطلاق می­ شود که در آنها تاکید بر حوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است. در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد. حوادث، قصه­ها را بوجود می آورد و در واقع رکن اسا سی و بنیادی آن را تشکیل می­دهد بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد.» (داد، ۱۳۸۰: ۲۳۴).
گاهی درقصه عناصر واقعی برعناصر غیرواقعی غلبه دارد. در قصه­های قدیمی وعامیانه این خصوصیت بیشتر قابل توجه است تاقصه­هایی که بعدها به وجود آمد. مثلاًسمک عیار که قدیمی ترین قصه­ی عامیانه­ی فارسی است نویسنده آن تلاش کرده است که زیاد ازواقعیات دور نشود و به بیان جزئیات وقایع وحوادث پرداخته است و اما از شخصیت­های غیر عادی وسحروجادو نیز نتوانسته است به راحتی عبور کند وبه آنها بی­توجه باشد. به این موضوع در مقایسه با قصه­هایی که بعد ازاین قصه به وجود آمده است بیشتر به واقعیت­هاتوجه داشته و به آن پرداخته وکمتر حول محور حوادث نامعقول وغیر ممکن گشته است. درواقع شخصیت­ها در قصه کمتر دچاردگرگونی می­شوند بیشتر تحت تأثیرحوادث واتفاقات گوناگون قرار می­گیرند. اغلب قصه ها پایان خوش وجذاب دارندودر آن نیکی برپلیدی پیروز می­ شود.
«یکی از بارزترین خصوصیات یک قصه آن است که خواننده و نویسنده، در وجود قهرمان­های داستان حلول می­ کنند و خود را در وجود آنها کشف می­ کنند و در سرنوشت آنها و محیطشان سهیم می­گردند.» (براهنی، ۱۳۶۲ : ۳۰).
به طورکلی قصه نوشته­ای است به نثر یا نظم که بر حوادث شگفت انگیز و غیرمعمول تاکید دارد. بیشتر قصه­ها سینه به سینه و زبان به زبان نقل شده است و اگر کسی سواد کمی داشت این قصه ها را مکتوب می‎کرد. شاید در نوشتن این قصه­ها چیزهایی بر قصه افزوده شده ولی تنه اصلی قصه هیچ تغییری نکرده است. در قصه قهرمان­ها در طول قصه تکامل پیدا می­ کنند و شخصیت آنها تغییر می­ کند و بیشتر حوادث و ماجراها است که دگرگونی می­پذیرد. شخصیت در قصه ها ایستا هستند و تا پایان قصه به همان شکل که هستند حضور دارند. قصه ها بیانگر راستی و درستی مردمان زمان خود هستند و نمایانگر مردم شریر و بدکار. این گونه قصه­ها که زبان عوام مردم گفته می­ شود نثری ساده و روان و قابل فهم دارند و لفظ قصه‎های عامیانه به خود گرفتند.

 

۲-۶- تاریخچه­ی قصه

قصه، تاریخچه بسیار طولانی داردکه مربوط به چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح که از فرهنگ وتمدن مصری به جای مانده است. مصری ها اولین ملتی بوذند که قصه را به جهان هدیه کردند. قصه­هایی که محتوی آنها شامل سحروجادو وداستان عاشقانه بود. بعداز مصری­ها، آشوری هاوبابلی­ها به قصه نویسی پرداختند که سابقه آن به دو هزار قبل از میلاد مسیح می­رسدکه معروفترین قصه به جای مانده حماسه گیلگمش است. بعد از آنها هندی­ها نیزبه ادبیات داستانی جهان خدمتی ویژه کرده ­اند امّا بیشتر قصه­هایی که در جهان پخش شده اند اصل و ریشه­ای هندی دارند و معروفترین آنها قصه­ی «پنجاتنترا» است. در چین نیزقصه­هایی ازهزار سال قبل میلاد مسیح وکمی بعدازآن در دست است مانند «کتاب روت»«کتاب دانیال» و در اروپا ازدوره رنسانس افسانه های تمثیلی وافسانه­ های پریان وقصه­های «کامرون»به جای مانده است. در ایران نیز قصه­هایی، پیش از اسلام به صورت منثور و منظوم وجود داشته است و این قصه­ها بیشتر جنبه حماسی، اساطیری ودینی دارد. مثلاً بخشی از«شاهنامه»وظاهراً نیزمنابعش از«شاهنامه ابو منصوری»بوده است. (میرصادقی، ۱۳۷۶).

 

۲-۷- اهداف قصه­ها

به طور کلی هدف قصه­ها در ظاهر باعث سرگرمی و شادی مردم، درواقع باعث اشاعه اصول انسانی و اخلاقی در بین مردم است. قهرمان در قصه درگیر مبارزه بازشتی­ها و بدی­هاست و با این عامل می­جنگد، پیروز می­ شود، شکست می­خورد و یا در آخر برای هدفی که دارد کشته می­ شود. اما قصه هایی هستند که پوچ و بی معنی هستند و هدفشان جز سرگرمی مردم و گذراندن وقت آنها چیزی نمی ­باشد. اما قصه­هایی نیز برای کودکان است که مایه سرگرمی و نشاط کودکان و خواب خوشی را برای آنها فراهم می­ کند. هدف بعضی از قصه­ها بیان کننده راستی و درستی است و آرزوهای مردم خوب انسان دوست را بازگو می­ کند و سرنوشت مردم بد و زیانکار را به نمایش می­گذارد تا عبرتی باشد برای خوانندگان. شاید که پند گیرند.

 

۲-۸- انواع قصه

قصه عامیانه: قصه­ای است که در بین مردم عامی رواج داشته که اکثراً به صورت شفاهی وزبان به زبان و سینه به سینه می­گشت ودربین مردم باز گو می­شدومردم عامی آرزوها ورویاهای خودرادرآن می­دیدند و اگر در بین آنها کسی پیدا می­شدکه کمترین سواد راداشت آنرا می­نوشت. نثر قصه­های عامیانه ساده وبی پیرایه است و قابل فهم برای عامه مردم و به زبان و گفتار نزدیک است و نحوه نگارش آن ادیبانه نیست. قصه‎گویی درگذشته شغل محسوب می­شدوزبان نوشتن آنها، زبان معمولی ورایج آن زمان بوده است. «قصه گویان می‎کوشیدند به زبان ساده و معمول قصه را نقل کنند تا شنوندۀ بیشتری برای خود فراهم آوردند و بعدها همین زبان به نوشتن درآمد.» (همان: ۱۲۶).
قصه­های عامیانه را می توان به چند گروه تقیسم کرد. اول اینکه قصه­هایی که عاشقانه وعاطفی هستند وقهرمان قصه برای رسیدن به معشوق دچار حوادث گونا گونی می­ شود وتمام سختی­ها ورنج­ها را تحمل می‎کند واین بیشتر، نشان دهنده ظاهر امر است. در واقع، قهرمان قصه در این راه به مبارزه زشتی­ها و بدیها می پردازد وسعی دربرکندن ظلم وبیداد می­ کند وقهرمان قصه فقط به یک محبوب واحد فکر می­ کند. امّا گروه دوم قصه­ها، قصه­هایی است که زمینه دینی ومذهبی دارد. قهرمان این قصه­هابه دلیل تعصبات مذهبی به جنگ و جدال می ­پردازد. به زن واحد قانع نیستند بلکه در هر سرزمینی که پیروز می­شوند با دختر شاه یا امیر آن سامان ازدواج می­کردند و زنان متعدد داشتند. گروه سوم این قصه­ها زمینه متنوع دارند، مثل هزارو یک شب، سرگذشت شاهان وامیران وتاجران است وخصوصیت دیگر آن ارتباط نزدیک انسان با کلیه مخلوقات جهان است که انسان با آن همزبانی دارد و از آن یاری می­طلبد و با آنها دوستی می­ کند و از آنها عبرت می­گیرد.
«غالب این گونه کتابها جنبه­ های محالی دارند. اما قصه­های دیگری از قبیل داستان­های عاشقانه، افسانه ها سرگذشت­هایی که جنبه دینی و انتقاداجتماعی دارند نیز می­توان در میان آنها یافت به طور خلاصه، داستان تخیلی، داستان­های تاریخی، داستان­های دینی، دینی و تاریخی ـ عاشقانه ـ داستانهای حیوانات و داستان­هایی براساس حدیث و روایات و داستان­های اقتباسی. (تمام آنها از این چند نوع بیرون نیستند.).» (محجوب، ۱۳۸۱، ج۱ : ۱۱۶-۱۱۷).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
«یکی از وجوه مشترک تمام این داستان­ها برتری انکار ناپذیر اصول اخلاقی است در هیچ یک از این داستان­ها، کسی خلاف اصول جوان­مردی و اخلاق و شرافت رفتار می­ کند توفیق نمی­یابد و قهرمانان هرگز برای پیشرفت خویش به حیله و تزویر و ریاکاری و ناجوان مردی توسل نمی­جویند.» (همان : ۱۱۸).

 

۲-۹- ویژگی قصه­های عامیانه

خرق عادت: قصه­ها دارای ویژگی­هایی هستند که برجسته­ترین آنها خرق عادت که در فرهنگ­ها به معنی خلاف عادت آمده است. آن چیزی که با محسوسات عقلی سازگاریی نداشته باشد.
پیرنگ ضعیف: شناخت انسان از هر دوره، پیرنگ آن داستان­ها را به وجود آورده است که امروزه قابل باور نمی ­باشد. ولی در گذشته معقول و قابل قبول بودند.
مطلق­گرایی: در قصه ها قهرمانان یا خوبند یا بد، نه خوب ونه بد وجود ندارندودر قصه­ها به کلیات پرداخته می­ شود وبه جزئیات کاری ندارد.
کلی­گرایی و نمونه­کلی: در قصه­ها به کلیات توجه می­ شود وبه جزئیات موقعیت ووقایع وخصوصیات روحی قهرمان ها توجه ندارد.
ایستایی: شخصیت در قصه ایستا می­باشد که قهرمان قصه تا پایان قصه هیچ تغییری در شخصیت او به وجود نمی­آید. مثل خورشید شاه در داستان سمک عیار.
«خورشید شاه قهرمان قصه بلند سمک عیار شخصیّتی ثابت و ایستا دارد او هرکجا برود و هرکار بکند در شخصیّتش تغییری حاصل نمی­ شود.» (داد، ۱۳۸۰ : ۱۷۸).
زمان و مکان: زمان ومکان در قصه­ها فرضی می­باشد. ومشخص نیست که قصه ها به کدام زمان ومکان تعلق دارندبا حدس وگمان می­توان فهمید که این قصه به کدام دوره وباز گو کنندۀ کدام جامعه انسانی است.
همسانی قهرمانی­ها در سخن­گفتن: در نحوۀ صحبت کردن قهرمان­های آن هیچ فرقی بین شاه وزیر دستان نیست.
«در قصه ها، قهرمان­ها را نمی توان از نحوه مکالمه و سخن گفتنشان از همدیگر تشخیص داد. اختلافی میان شاهزادگان ادب آموخته و تربیت یافته با سرکردگان لشکر عامه مردم تربیت نیافته نیست زنان اگر برای آن‎ها شخصیتی در قصه­ها قائل شده باشند، چون مردان صحبت می­ کنند و کودکان چون بزرگان، حتی عیاران به پهلوانان و سرکردگان شبیه اند، تنها اختلاف آن ها طرز سلوک و رفتار بی باکانه و حاضر جوابی آن­هاست و آب زیرکاهی و تند و تیزی و چابکی آنها این موضوع هم همیشه در همه موارد رعایت نمی­ شود. شخصیّت پردازی در قصه­ها اصولاً مطرح نسیت خصوصیّات روحی و خلقی شخصیّت را از گفت­وگوهایشان نمی‎توان دریافت. قهرمانان مثل قطره­های آب به هم شبیه­اند و گفت و گویشان با شخصیت­های شریر همسان است.» (میرصادقی، ۱۳۷۶ : ۶۹)
نقش سرنوشت: سرنوشت قهرمان است که قابل تغییر نیست واز قبل تعیین شده است
«تقدیر و سرنوشت در قصه­ها نقش اساسی دارد شخصیّت­ها از سرنوشت محتوم خود نمی­توانند بگریزند تنها سرنوشت آنان متفاوت است، زیرا تقدیر و سرنوشت، قهرمان حقیقی قصه­هاست نه شخصیّت­ها که چون پرکاهی بازیچه تقدیر تغییر ناپذیر خویشند.
هرچه تو قضا کرده­ای، من راضیم و گردن به حکم تو خدای عزوجل نهاده­ام که حکم، توست و امر و امر تو و خدایی عزوجل و من بنده تو.» (همان: ۷۰)
شگفت آوری: «خواننده حس می­ کند که نقال قصه­ها، سعی وافری دارد که خواننده یا شنونده را با ماجراها و حوادث خلق الساعه و خرق عادت به اعجاب و شگفتی وادارد. شاید این تمایل از آنجا ناشی می­ شود که در اصل، قصه­ها برای گفتن و نقل کردن خلق شده و بعدها به صورت مکتوب درآمده. شاید همین تمایل است که قصه­های جدیدتر را به انحطاط می­کشاند و حوادث اختراعی و خیالی و خرق عادت دور از ذهنی وارد قصه­ها می­ شود تا شنونده و خواننده را بیشتر جلب کند و به اعجاب وا دارد.» (همان: ۷۱)
استقلال یافتگی حوادث (ایپزودی): در قصه حوادث استقلال یافته است و. در عین حالی که حوادث به خودی خود کامل هستند ولی یک ارتباط ورابطه غیرمستقیم با هم دارندوقصه­های بلند را به وجود می­آورتد.
کهنگی: باتوجه به خصوصیاتی که ذکر شده معنا ومفهوم قصه­ها جدید وتازه نیست و موضوع آنها قدیمی و مربوط به زمان­های خیلی گذشته است وآشکارکننده فرهنگ ورسوم مردم آن روزگار است. (همان، ۱۳۷۶).

 

۲-۱۰- شخصیّت

«در لغت به معنی خلق و خوی مخصوص شخصی است و در معنی عام عبارت است از مجموعه خصوصیاتی است که حاصل برخورد غرایز و امیال نهفته انسان با دانش­های اکتسابی او در زمینه ­های مختلف اجتماعی می­باشد.» (داد، ۱۳۸۰ :۱۷۷).
یکی از ارکان مهم داستان یا رمان شخصیّت داستان است. به طوری که تصور داستان بدون وجود اشخاص آن، غیرممکن است. در مسیر داستان حوادث و اتفاقاتی رخ می­دهد که افرادی در وقوع آن­ها دخالت دارند یا این حوادث روی آن افراد تأثیر ­می­گذارد و به این گونه روند داستان پیش می­رود. این افراد همان شخصیّت های داستانی را می­رساند. از شخصیّت تعاریف بسیار زیادی وجود دارد که در ذیل ارائه می­گردد.
«اشخاص ساخته شده­ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و… ظاهر می­شوند شخصیت می­نامند. شخصیّت در اثر روایتی با نمایش، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او آنچه می­گوید و می کند وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیّت­هایی را که برای خواننده در حوزه­ داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه می­ کند، شخصیّت پردازی می­خوانند.» (میرصادقی، ۱۳۸۸ :‌ ۸۳-۸۴).
«داستانی با مجموعه ­ای از رفتار، گفتار و افکاری که توسط نویسنده بیان می­شوند و به وجود می­آیند و تنها در همین محدوده می­توانند در داستان نقش ایفا کنند.» (مستور، ۱۳۷۹ : ۳۳).
«در ادبیات شخصیّت، فرد ساخته شده­ای است که مانند اشخاص حقیقی از ویژگی­هایی برخوردار است و با این ویژگی­ها در داستان و نمایش ظاهر می­ شود. اعمال و گفتار که از اشخاص داستان سر می­زند باید به گونه­ ای با خصایل و ویژگی­های خاص آنان هماهنگی و ارتباط داشته باشد.» (داد، ۱۳۸۰ : ۱۷۷).

 

۲-۱۱- انواع شخصیّت

با تعارف گوناگونی که از شخصیّت شده است دو نوع شخصیّت در داستان­های عامیانه وجود دارد که یکی ایستا و دیگر شخصیّت پویا، که مدام در حال دگرگونی است. یکی شخصیّت ایستاست مثل خورشید شاه در سمک عیار که تا آخر داستان هیچ تغییری در او ایجاد نمی­ شود.

 

۲-۱۱-۱- شخصیّت ایستا

«شخصیّت­های ایستا در طول داستان متحول نمی­شوند گرچه ممکن است جامع باشند.» (مستور، ۱۳۷۹: ۳۵)
«شخصیّت ایستا نوعی شخصیّت است که در آخر داستان همان گونه است که در ابتدای داستان بوده است.» (پرین، ۱۳۷۸: ۵۱).
«اشخاصی که در رمان حضور دارند به دلیل اینکه تغییر در آنها ایجاد نمی­ شود یا در صورت وجود تغییر بسیار کم می­باشد از نوع شخصیّت ایستا می­باشند. خورشید شاه قهرمان قصه بلند سمک عیار شخصیّتی ثابت و ایستا دارد. او هر کجا برود و هرکاری بکند در شخصیّتش تغییری حاصل نمی­ شود.» (داد، ۱۳۸۰: ۱۷۸).

 

۲-۱۱-۲- شخصیّت پویا

«شخصیّت پویا شخصیّتی است که یک ریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد.» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۹۴).
«اما شخصیّت­های پویا دچار دگردیسی شخصیّتی می­شوند و در اثر رویدادهای داستان متحول می­شوند. این تحول باید به تدریج و منطقی می­باشد تا باورپذیر جلوه کند» (مستور، ۱۳۷۹ : ۵).

 

۲-۱۲- معنای لغوی واصطلاحی عیاری

«عیار: [عَ ی یا] بسیار آمدوشد کننده وگریزنده ومرد تیز خاطر. مرد بسیارآمدوشد کننده وذکی. بسیار گشت وبهر سو دود از نشاط.» (دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل واژه).
«عیار: دزد و سارق». (انوری، ج۸، ذیل واژه).
عیار: «جسور ـ دل ربا ـ فتنه انگیز و معمولاً کم اعتنا به عاشق ـ سالک.» (همان، ج۸، ذیل واژه).
عیار:« شخصی که جامه وسلاح مخصوص درجنگ همراه داشته باشد ومخفی کارها بکند. عیاران یا جوانمردان یا فتیان طبقه ای از طبقات اجتماعی ایران را تشکیل می­دادند، متشکل از مردم جلد وهوشیار از طبقۀ عوام­الناس که رسوم وآداب وتشکیلاتی خاص داشته اند ودرهنگامه­ها وجنگ­ها خود نمایی می­کرده ­اند. این گروه بیشتردسته­هایی تشکیل میداده­اند وگاهی بیاری اُمرا یا دست های مخالف آنان برمیخاسته­اند و در زمرۀ لشکریان ایشان می­جنگیده­اند.» (دهخدا، ۱۳۴۱:ذیل واژه).
«لفظ فتی (جوان ـ جوانمرد) در هشت موضع قرآن آمده است و از آن مردانگی و جوانمردی اراده شده است.» (کربن، ۱۳۸۲ : ۱۸۶).
«واژه عربی «فتی» که جمع آن فتیان است. بر مفهوم جوانی ـ از شانزده تا سی سالگی دلالت می­ کند معادل فارسی این واژه «جوان» و معادل لاتینی اش «جوونیس» است «جوانمردی» که معادل فارسی فتوت است همان جوانی است و مفهوم دقیق لغوی آن، دوره جوانی از حیث جسمانی است اما معنای مجازی آن «سالک» یا زائرمعنوی است که به منزلگه دل رسیده باشد. به جوان، فتی یا جوانمرد و در زبان فرانسه شوالیه می­گویند.» (همان : ۴).

 

۲-۱۳- تاریخچه­ی عیاری در ایران

چنان چه بنیان پاره­ای از آئین­ها و اعتقادات شیعیان ایران را می­توان در آئین­ها و اعتقادات مردم باستانی ایران یافت.
«افسانه­ های کهن پهلوانی که به پارسی بازمانده بر دو دسته است : یکی افسانه­ های پهلوانی اسطوره­ای، مانند آن چه در اوستا در شاهنامه فردوسی یا آثاری چون گرشاسب نام بازمانده دوم افسانه­ های جوانمردی یا عیاری است که کهن­ترین آن­ها داستان سمک عیار است.» (همان : ۱۹۲-۱۹۳).
افسانه­ های عیاری و در رأس آن ها داستان سمک عیار وجوه مشترک بسیاری را با سنن و آداب پهلوانی زمان ما نشان می­ دهند و مطمئناً پهلوانی در آثار دوره اسلامی و عیاری هر دو منشأیی واحد دارند.
عیاری یکی از سازمان­های مهم اجتماعی ایران در طی چند قرن بوده است. از آغاز پیدایش این راه و رسم خبری نداریم. اما با گمان نزدیک به یقین می­توان گفت که سرچشمه آن را در تاریخ ایران از اسلام باید جستجو کرد.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:03:00 ب.ظ ]