«این اصطلاح کلاً به آن دسته از آثار روایتی منثور اطلاق می شود که جنبه خلاقه آنها بر واقعیت غلبه دارد و شامل قصه، داستان کوتاه، داستان بلند، رمان و رمان کوتاه می شود.» (داد، ۱۳۸۰ :۲۲).
لغت داستان در زبان فارسی به معنی قصّه، حکایت، افسانه، و سرگذشت به کار رفته است و در ادبیات اصطلاحی عام به شمار می آید که از یکسو شامل صور متنوع قصه می شود و از سوی دیگر انشعابات مختلف ادبیات داستانی از قبیل داستان کوتاه، رمان، داستان بلند و دیگر اقسام این شاخه از ادبیات خلاق را در بر میگیرد.
«داستان نقل واقعهای است که به نوعی توالی زمان باشد. داستان حداقل باید از سه واقعه تشکیل شود و زمان وقوع این حوادث نیز با یکدیگر متفاوت باشد رابطه وقایع داستان با یکدیگر از کیفیت و علت و معلول برخوردار است.» (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۲۱).
۲-۵- انواع ادبیات داستانی
۲-۵-۱- رمانس
در قرنهای نخستین میلادی، رمانس به قصههای منظوم، تاریخی یا غیرتاریخی اطلاق میشد. در قرن سیزدهم میلادی، قصههای ماجراجویانه سلحشورانه و عاشقانه را رمانس میگفتند. (همان، ۲۳).
«رمانس قصه خیالی منثور یا منظومی است که به وقایع غیرعادی یا شگفت انگیز توجه کند و ماجراهای عجیب و غریب و عشق بازیهای اغراق آمیز یا اعمال سلحشورانه را به نمایش گذارد.» (همان: ۲۲).
قهرمان رمانس انسان مذهبی بود که از زندگی روزمره دور بود و به ماجراهای عاشقانه و شگفتانگیز و اسرارآمیز دلبستگی داشت، بنابراین رمانس ها با عشق های باشکوه و سلحشورهای اعجابانگیز و اعمال جسورانه سروکار داشتند و بر امور غیر معقول، غلو و خوش باوری استوار بودند.
«رمانس یا حکایت افسانه وار داستانی شاعرانه و خیالی و تغزلی و یا حماسی است که نه اتفاق افتاده و نه احتمال اتفاق افتادنش هست. بدلیل آنکه هیچ نوع دلیلی عمیق عاطفی و فکری، خودآگاه و ناخودآگاه بر آن حکومت نمی کند.» (براهنی، ۱۳۶۲ :۳۲).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۲-۵-۲- رمان
«نثر روایتی خلاقهای با طول شایان توجه و پیچیدگی خاصی که با تجربه انسانی همراه با تخیل سرو کار داشته باشد و از طریق توالی حوادث بیان شود و در آن گروهی از شخصیتها در صحنه مشخصی شرکت داشته باشند.» (میرصادقی، ۱۳۷۶ : ۲۲).
در واقع رمان همان نثر کامل شده ازداستان کوتاه وبلند است. بلکه از داستان کوتاه طولانیتراست واین حجم باعث شده است که تنوع زیاد شخصیتها وسعت گسترده محیط و کشف موشکافانه تر شخصیتها بیشتر از داستانهای کوتاه انجام بگیرد.
۲-۵-۳- داستان کوتاه
داستان کوتاه، روایت نسبتاًکوتاهی است که سروکارش با گروهی محدود از شخصیتهاست. که در عمل انفرادی شرکت می کنند و شخصیت آنها بعداز شروع داستان کامل می شود. و آنها در مرحله ای اززندگی و تجربیات عاطفی قرار میگیرند. (همان، ۲۶:۱۳۸۸).
۲-۵-۴- قصه
«در لغت به معنی حکایت و سرگذشت است و در اصطلاح به آثاری اطلاق می شود که در آنها تاکید بر حوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدمها و شخصیتها است. در قصه یا حکایات محور ماجرا بر حوادث خلق الساعه قرار دارد. حوادث، قصهها را بوجود می آورد و در واقع رکن اسا سی و بنیادی آن را تشکیل میدهد بی آنکه در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصه نقشی داشته باشد.» (داد، ۱۳۸۰: ۲۳۴).
گاهی درقصه عناصر واقعی برعناصر غیرواقعی غلبه دارد. در قصههای قدیمی وعامیانه این خصوصیت بیشتر قابل توجه است تاقصههایی که بعدها به وجود آمد. مثلاًسمک عیار که قدیمی ترین قصهی عامیانهی فارسی است نویسنده آن تلاش کرده است که زیاد ازواقعیات دور نشود و به بیان جزئیات وقایع وحوادث پرداخته است و اما از شخصیتهای غیر عادی وسحروجادو نیز نتوانسته است به راحتی عبور کند وبه آنها بیتوجه باشد. به این موضوع در مقایسه با قصههایی که بعد ازاین قصه به وجود آمده است بیشتر به واقعیتهاتوجه داشته و به آن پرداخته وکمتر حول محور حوادث نامعقول وغیر ممکن گشته است. درواقع شخصیتها در قصه کمتر دچاردگرگونی میشوند بیشتر تحت تأثیرحوادث واتفاقات گوناگون قرار میگیرند. اغلب قصه ها پایان خوش وجذاب دارندودر آن نیکی برپلیدی پیروز می شود.
«یکی از بارزترین خصوصیات یک قصه آن است که خواننده و نویسنده، در وجود قهرمانهای داستان حلول می کنند و خود را در وجود آنها کشف می کنند و در سرنوشت آنها و محیطشان سهیم میگردند.» (براهنی، ۱۳۶۲ : ۳۰).
به طورکلی قصه نوشتهای است به نثر یا نظم که بر حوادث شگفت انگیز و غیرمعمول تاکید دارد. بیشتر قصهها سینه به سینه و زبان به زبان نقل شده است و اگر کسی سواد کمی داشت این قصه ها را مکتوب میکرد. شاید در نوشتن این قصهها چیزهایی بر قصه افزوده شده ولی تنه اصلی قصه هیچ تغییری نکرده است. در قصه قهرمانها در طول قصه تکامل پیدا می کنند و شخصیت آنها تغییر می کند و بیشتر حوادث و ماجراها است که دگرگونی میپذیرد. شخصیت در قصه ها ایستا هستند و تا پایان قصه به همان شکل که هستند حضور دارند. قصه ها بیانگر راستی و درستی مردمان زمان خود هستند و نمایانگر مردم شریر و بدکار. این گونه قصهها که زبان عوام مردم گفته می شود نثری ساده و روان و قابل فهم دارند و لفظ قصههای عامیانه به خود گرفتند.
۲-۶- تاریخچهی قصه
قصه، تاریخچه بسیار طولانی داردکه مربوط به چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح که از فرهنگ وتمدن مصری به جای مانده است. مصری ها اولین ملتی بوذند که قصه را به جهان هدیه کردند. قصههایی که محتوی آنها شامل سحروجادو وداستان عاشقانه بود. بعداز مصریها، آشوری هاوبابلیها به قصه نویسی پرداختند که سابقه آن به دو هزار قبل از میلاد مسیح میرسدکه معروفترین قصه به جای مانده حماسه گیلگمش است. بعد از آنها هندیها نیزبه ادبیات داستانی جهان خدمتی ویژه کرده اند امّا بیشتر قصههایی که در جهان پخش شده اند اصل و ریشهای هندی دارند و معروفترین آنها قصهی «پنجاتنترا» است. در چین نیزقصههایی ازهزار سال قبل میلاد مسیح وکمی بعدازآن در دست است مانند «کتاب روت»«کتاب دانیال» و در اروپا ازدوره رنسانس افسانه های تمثیلی وافسانه های پریان وقصههای «کامرون»به جای مانده است. در ایران نیز قصههایی، پیش از اسلام به صورت منثور و منظوم وجود داشته است و این قصهها بیشتر جنبه حماسی، اساطیری ودینی دارد. مثلاً بخشی از«شاهنامه»وظاهراً نیزمنابعش از«شاهنامه ابو منصوری»بوده است. (میرصادقی، ۱۳۷۶).
۲-۷- اهداف قصهها
به طور کلی هدف قصهها در ظاهر باعث سرگرمی و شادی مردم، درواقع باعث اشاعه اصول انسانی و اخلاقی در بین مردم است. قهرمان در قصه درگیر مبارزه بازشتیها و بدیهاست و با این عامل میجنگد، پیروز می شود، شکست میخورد و یا در آخر برای هدفی که دارد کشته می شود. اما قصه هایی هستند که پوچ و بی معنی هستند و هدفشان جز سرگرمی مردم و گذراندن وقت آنها چیزی نمی باشد. اما قصههایی نیز برای کودکان است که مایه سرگرمی و نشاط کودکان و خواب خوشی را برای آنها فراهم می کند. هدف بعضی از قصهها بیان کننده راستی و درستی است و آرزوهای مردم خوب انسان دوست را بازگو می کند و سرنوشت مردم بد و زیانکار را به نمایش میگذارد تا عبرتی باشد برای خوانندگان. شاید که پند گیرند.
۲-۸- انواع قصه
قصه عامیانه: قصهای است که در بین مردم عامی رواج داشته که اکثراً به صورت شفاهی وزبان به زبان و سینه به سینه میگشت ودربین مردم باز گو میشدومردم عامی آرزوها ورویاهای خودرادرآن میدیدند و اگر در بین آنها کسی پیدا میشدکه کمترین سواد راداشت آنرا مینوشت. نثر قصههای عامیانه ساده وبی پیرایه است و قابل فهم برای عامه مردم و به زبان و گفتار نزدیک است و نحوه نگارش آن ادیبانه نیست. قصهگویی درگذشته شغل محسوب میشدوزبان نوشتن آنها، زبان معمولی ورایج آن زمان بوده است. «قصه گویان میکوشیدند به زبان ساده و معمول قصه را نقل کنند تا شنوندۀ بیشتری برای خود فراهم آوردند و بعدها همین زبان به نوشتن درآمد.» (همان: ۱۲۶).
قصههای عامیانه را می توان به چند گروه تقیسم کرد. اول اینکه قصههایی که عاشقانه وعاطفی هستند وقهرمان قصه برای رسیدن به معشوق دچار حوادث گونا گونی می شود وتمام سختیها ورنجها را تحمل میکند واین بیشتر، نشان دهنده ظاهر امر است. در واقع، قهرمان قصه در این راه به مبارزه زشتیها و بدیها می پردازد وسعی دربرکندن ظلم وبیداد می کند وقهرمان قصه فقط به یک محبوب واحد فکر می کند. امّا گروه دوم قصهها، قصههایی است که زمینه دینی ومذهبی دارد. قهرمان این قصههابه دلیل تعصبات مذهبی به جنگ و جدال می پردازد. به زن واحد قانع نیستند بلکه در هر سرزمینی که پیروز میشوند با دختر شاه یا امیر آن سامان ازدواج میکردند و زنان متعدد داشتند. گروه سوم این قصهها زمینه متنوع دارند، مثل هزارو یک شب، سرگذشت شاهان وامیران وتاجران است وخصوصیت دیگر آن ارتباط نزدیک انسان با کلیه مخلوقات جهان است که انسان با آن همزبانی دارد و از آن یاری میطلبد و با آنها دوستی می کند و از آنها عبرت میگیرد.
«غالب این گونه کتابها جنبه های محالی دارند. اما قصههای دیگری از قبیل داستانهای عاشقانه، افسانه ها سرگذشتهایی که جنبه دینی و انتقاداجتماعی دارند نیز میتوان در میان آنها یافت به طور خلاصه، داستان تخیلی، داستانهای تاریخی، داستانهای دینی، دینی و تاریخی ـ عاشقانه ـ داستانهای حیوانات و داستانهایی براساس حدیث و روایات و داستانهای اقتباسی. (تمام آنها از این چند نوع بیرون نیستند.).» (محجوب، ۱۳۸۱، ج۱ : ۱۱۶-۱۱۷).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
«یکی از وجوه مشترک تمام این داستانها برتری انکار ناپذیر اصول اخلاقی است در هیچ یک از این داستانها، کسی خلاف اصول جوانمردی و اخلاق و شرافت رفتار می کند توفیق نمییابد و قهرمانان هرگز برای پیشرفت خویش به حیله و تزویر و ریاکاری و ناجوان مردی توسل نمیجویند.» (همان : ۱۱۸).
۲-۹- ویژگی قصههای عامیانه
خرق عادت: قصهها دارای ویژگیهایی هستند که برجستهترین آنها خرق عادت که در فرهنگها به معنی خلاف عادت آمده است. آن چیزی که با محسوسات عقلی سازگاریی نداشته باشد.
پیرنگ ضعیف: شناخت انسان از هر دوره، پیرنگ آن داستانها را به وجود آورده است که امروزه قابل باور نمی باشد. ولی در گذشته معقول و قابل قبول بودند.
مطلقگرایی: در قصه ها قهرمانان یا خوبند یا بد، نه خوب ونه بد وجود ندارندودر قصهها به کلیات پرداخته می شود وبه جزئیات کاری ندارد.
کلیگرایی و نمونهکلی: در قصهها به کلیات توجه می شود وبه جزئیات موقعیت ووقایع وخصوصیات روحی قهرمان ها توجه ندارد.
ایستایی: شخصیت در قصه ایستا میباشد که قهرمان قصه تا پایان قصه هیچ تغییری در شخصیت او به وجود نمیآید. مثل خورشید شاه در داستان سمک عیار.
«خورشید شاه قهرمان قصه بلند سمک عیار شخصیّتی ثابت و ایستا دارد او هرکجا برود و هرکار بکند در شخصیّتش تغییری حاصل نمی شود.» (داد، ۱۳۸۰ : ۱۷۸).
زمان و مکان: زمان ومکان در قصهها فرضی میباشد. ومشخص نیست که قصه ها به کدام زمان ومکان تعلق دارندبا حدس وگمان میتوان فهمید که این قصه به کدام دوره وباز گو کنندۀ کدام جامعه انسانی است.
همسانی قهرمانیها در سخنگفتن: در نحوۀ صحبت کردن قهرمانهای آن هیچ فرقی بین شاه وزیر دستان نیست.
«در قصه ها، قهرمانها را نمی توان از نحوه مکالمه و سخن گفتنشان از همدیگر تشخیص داد. اختلافی میان شاهزادگان ادب آموخته و تربیت یافته با سرکردگان لشکر عامه مردم تربیت نیافته نیست زنان اگر برای آنها شخصیتی در قصهها قائل شده باشند، چون مردان صحبت می کنند و کودکان چون بزرگان، حتی عیاران به پهلوانان و سرکردگان شبیه اند، تنها اختلاف آن ها طرز سلوک و رفتار بی باکانه و حاضر جوابی آنهاست و آب زیرکاهی و تند و تیزی و چابکی آنها این موضوع هم همیشه در همه موارد رعایت نمی شود. شخصیّت پردازی در قصهها اصولاً مطرح نسیت خصوصیّات روحی و خلقی شخصیّت را از گفتوگوهایشان نمیتوان دریافت. قهرمانان مثل قطرههای آب به هم شبیهاند و گفت و گویشان با شخصیتهای شریر همسان است.» (میرصادقی، ۱۳۷۶ : ۶۹)
نقش سرنوشت: سرنوشت قهرمان است که قابل تغییر نیست واز قبل تعیین شده است
«تقدیر و سرنوشت در قصهها نقش اساسی دارد شخصیّتها از سرنوشت محتوم خود نمیتوانند بگریزند تنها سرنوشت آنان متفاوت است، زیرا تقدیر و سرنوشت، قهرمان حقیقی قصههاست نه شخصیّتها که چون پرکاهی بازیچه تقدیر تغییر ناپذیر خویشند.
هرچه تو قضا کردهای، من راضیم و گردن به حکم تو خدای عزوجل نهادهام که حکم، توست و امر و امر تو و خدایی عزوجل و من بنده تو.» (همان: ۷۰)
شگفت آوری: «خواننده حس می کند که نقال قصهها، سعی وافری دارد که خواننده یا شنونده را با ماجراها و حوادث خلق الساعه و خرق عادت به اعجاب و شگفتی وادارد. شاید این تمایل از آنجا ناشی می شود که در اصل، قصهها برای گفتن و نقل کردن خلق شده و بعدها به صورت مکتوب درآمده. شاید همین تمایل است که قصههای جدیدتر را به انحطاط میکشاند و حوادث اختراعی و خیالی و خرق عادت دور از ذهنی وارد قصهها می شود تا شنونده و خواننده را بیشتر جلب کند و به اعجاب وا دارد.» (همان: ۷۱)
استقلال یافتگی حوادث (ایپزودی): در قصه حوادث استقلال یافته است و. در عین حالی که حوادث به خودی خود کامل هستند ولی یک ارتباط ورابطه غیرمستقیم با هم دارندوقصههای بلند را به وجود میآورتد.
کهنگی: باتوجه به خصوصیاتی که ذکر شده معنا ومفهوم قصهها جدید وتازه نیست و موضوع آنها قدیمی و مربوط به زمانهای خیلی گذشته است وآشکارکننده فرهنگ ورسوم مردم آن روزگار است. (همان، ۱۳۷۶).
۲-۱۰- شخصیّت
«در لغت به معنی خلق و خوی مخصوص شخصی است و در معنی عام عبارت است از مجموعه خصوصیاتی است که حاصل برخورد غرایز و امیال نهفته انسان با دانشهای اکتسابی او در زمینه های مختلف اجتماعی میباشد.» (داد، ۱۳۸۰ :۱۷۷).
یکی از ارکان مهم داستان یا رمان شخصیّت داستان است. به طوری که تصور داستان بدون وجود اشخاص آن، غیرممکن است. در مسیر داستان حوادث و اتفاقاتی رخ میدهد که افرادی در وقوع آنها دخالت دارند یا این حوادث روی آن افراد تأثیر میگذارد و به این گونه روند داستان پیش میرود. این افراد همان شخصیّت های داستانی را میرساند. از شخصیّت تعاریف بسیار زیادی وجود دارد که در ذیل ارائه میگردد.
«اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و… ظاهر میشوند شخصیت مینامند. شخصیّت در اثر روایتی با نمایش، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او آنچه میگوید و می کند وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیّتهایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریباً مثل افراد واقعی جلوه می کند، شخصیّت پردازی میخوانند.» (میرصادقی، ۱۳۸۸ : ۸۳-۸۴).
«داستانی با مجموعه ای از رفتار، گفتار و افکاری که توسط نویسنده بیان میشوند و به وجود میآیند و تنها در همین محدوده میتوانند در داستان نقش ایفا کنند.» (مستور، ۱۳۷۹ : ۳۳).
«در ادبیات شخصیّت، فرد ساخته شدهای است که مانند اشخاص حقیقی از ویژگیهایی برخوردار است و با این ویژگیها در داستان و نمایش ظاهر می شود. اعمال و گفتار که از اشخاص داستان سر میزند باید به گونه ای با خصایل و ویژگیهای خاص آنان هماهنگی و ارتباط داشته باشد.» (داد، ۱۳۸۰ : ۱۷۷).
۲-۱۱- انواع شخصیّت
با تعارف گوناگونی که از شخصیّت شده است دو نوع شخصیّت در داستانهای عامیانه وجود دارد که یکی ایستا و دیگر شخصیّت پویا، که مدام در حال دگرگونی است. یکی شخصیّت ایستاست مثل خورشید شاه در سمک عیار که تا آخر داستان هیچ تغییری در او ایجاد نمی شود.
۲-۱۱-۱- شخصیّت ایستا
«شخصیّتهای ایستا در طول داستان متحول نمیشوند گرچه ممکن است جامع باشند.» (مستور، ۱۳۷۹: ۳۵)
«شخصیّت ایستا نوعی شخصیّت است که در آخر داستان همان گونه است که در ابتدای داستان بوده است.» (پرین، ۱۳۷۸: ۵۱).
«اشخاصی که در رمان حضور دارند به دلیل اینکه تغییر در آنها ایجاد نمی شود یا در صورت وجود تغییر بسیار کم میباشد از نوع شخصیّت ایستا میباشند. خورشید شاه قهرمان قصه بلند سمک عیار شخصیّتی ثابت و ایستا دارد. او هر کجا برود و هرکاری بکند در شخصیّتش تغییری حاصل نمی شود.» (داد، ۱۳۸۰: ۱۷۸).
۲-۱۱-۲- شخصیّت پویا
«شخصیّت پویا شخصیّتی است که یک ریز و مداوم در داستان، دستخوش تغییر و تحول باشد.» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۹۴).
«اما شخصیّتهای پویا دچار دگردیسی شخصیّتی میشوند و در اثر رویدادهای داستان متحول میشوند. این تحول باید به تدریج و منطقی میباشد تا باورپذیر جلوه کند» (مستور، ۱۳۷۹ : ۵).
۲-۱۲- معنای لغوی واصطلاحی عیاری
«عیار: [عَ ی یا] بسیار آمدوشد کننده وگریزنده ومرد تیز خاطر. مرد بسیارآمدوشد کننده وذکی. بسیار گشت وبهر سو دود از نشاط.» (دهخدا، ۱۳۴۱، ذیل واژه).
«عیار: دزد و سارق». (انوری، ج۸، ذیل واژه).
عیار: «جسور ـ دل ربا ـ فتنه انگیز و معمولاً کم اعتنا به عاشق ـ سالک.» (همان، ج۸، ذیل واژه).
عیار:« شخصی که جامه وسلاح مخصوص درجنگ همراه داشته باشد ومخفی کارها بکند. عیاران یا جوانمردان یا فتیان طبقه ای از طبقات اجتماعی ایران را تشکیل میدادند، متشکل از مردم جلد وهوشیار از طبقۀ عوامالناس که رسوم وآداب وتشکیلاتی خاص داشته اند ودرهنگامهها وجنگها خود نمایی میکرده اند. این گروه بیشتردستههایی تشکیل میدادهاند وگاهی بیاری اُمرا یا دست های مخالف آنان برمیخاستهاند و در زمرۀ لشکریان ایشان میجنگیدهاند.» (دهخدا، ۱۳۴۱:ذیل واژه).
«لفظ فتی (جوان ـ جوانمرد) در هشت موضع قرآن آمده است و از آن مردانگی و جوانمردی اراده شده است.» (کربن، ۱۳۸۲ : ۱۸۶).
«واژه عربی «فتی» که جمع آن فتیان است. بر مفهوم جوانی ـ از شانزده تا سی سالگی دلالت می کند معادل فارسی این واژه «جوان» و معادل لاتینی اش «جوونیس» است «جوانمردی» که معادل فارسی فتوت است همان جوانی است و مفهوم دقیق لغوی آن، دوره جوانی از حیث جسمانی است اما معنای مجازی آن «سالک» یا زائرمعنوی است که به منزلگه دل رسیده باشد. به جوان، فتی یا جوانمرد و در زبان فرانسه شوالیه میگویند.» (همان : ۴).
۲-۱۳- تاریخچهی عیاری در ایران
چنان چه بنیان پارهای از آئینها و اعتقادات شیعیان ایران را میتوان در آئینها و اعتقادات مردم باستانی ایران یافت.
«افسانه های کهن پهلوانی که به پارسی بازمانده بر دو دسته است : یکی افسانه های پهلوانی اسطورهای، مانند آن چه در اوستا در شاهنامه فردوسی یا آثاری چون گرشاسب نام بازمانده دوم افسانه های جوانمردی یا عیاری است که کهنترین آنها داستان سمک عیار است.» (همان : ۱۹۲-۱۹۳).
افسانه های عیاری و در رأس آن ها داستان سمک عیار وجوه مشترک بسیاری را با سنن و آداب پهلوانی زمان ما نشان می دهند و مطمئناً پهلوانی در آثار دوره اسلامی و عیاری هر دو منشأیی واحد دارند.
عیاری یکی از سازمانهای مهم اجتماعی ایران در طی چند قرن بوده است. از آغاز پیدایش این راه و رسم خبری نداریم. اما با گمان نزدیک به یقین میتوان گفت که سرچشمه آن را در تاریخ ایران از اسلام باید جستجو کرد.