در این پژوهش بررسی مفهوم اجماع درمذهب شیعه انجام شده است که با تقسیم تاریخ به دو دوره قبل از انقلاب مشروطه و بعد از انقلاب مشروطه ، انقلاب مشروطه را به عنوان نقطه عطفی که تغییر گفتمان در آن قابل مشاهدهاست، شناسایی کرده و تعابیر جدید از مفهوم اجماع را با توجه به مفاهیم همپیوند و هم گروه آن بررسی خواهیم کرد ، اشاره به این مهم ضروری است که حقیقت مفهوم اجماع و تعریف آن از دید فقها تحول بارز و گسترده ای نداشتهاست ، اما چیزی که حائز اهمیت است پیدا کردن ریشه سنتی ـ اسلامی مفاهیم جدید در اجماع است. چنانکه در فصول بعد به آن پرداخته خواهد شد، مفهوم اجماع با اهمیت دار کردن مفهوم مجتهد ، باعث باز شدن باب اجتهاد و فتوا در اندیشه شیعی شده و این مهم باعث تاثیرات بارزی بر کاربرد جدید مفهوم اجماع در عمل شدهاست. در فصول آینده با بررسی گفتمان شیعه از دوره غیبت تا انقلاب مشروطه و بررسی گفتمان پس از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی به مقایسه آنها پرداخته و تاثیر شرایط اجتماعی ـ سیاسی و روابط دانش ـ قدرت را در هر دوره مرور خواهیم کرد و درنهایت با توجه به این گفتمانهای شناسایی شده، تحول کاربرد اجماع را در چهار شاخص مشخص در دو دوره مورد مقایسه خواهیم کرد. البته این مهم با بررسی آرای چند فقیه صاحب نظر همراه خواهد بود که در واقع از بیان نظریات آنها به دنبال کشف رابطه قدرت ـ دانش در هر دوره هستیم، با کشف رابطه قدرت ـ دانش گفتمان غالب شناسایی شده و مفهوم اجماع و برداشت از آن با تطابق خود با این گفتمان قابل بررسی خواهد بود.
بنابراین در این پژوهش با بررسی گفتمانها ضمن این که دل مشغولیهای هر دوره مطرح می شود مفاهیم جدی هر دوره نیز به دست می آید که نسبت آن مفاهیم با مفهوم اجماع سنجیده می شود و امید است در این قالب بتوان تحولات مفهوم اجماع را بررسی کرد.
فصل سوم: اجماع نخبه گرایانه؛ روش استنباط احکام زندگی فردی
در روش تبارشناسی فوکو دانش و قدرت در رابطه همپیوندی با یکدیگر قرار دارند. در این پژوهش فقه و مفهوم فقهی اجماع نماینده دانش در نظر گرفته شده اند که در رابطه همپیوند با قدرت هستند، از اینرو برای بررسی مفهوم اجماع، به بررسی روابط و تبار قدرت نیازمندیم. در واقع برداشت از مفهوم اجماع در بستر روابط قدرت و گفتمانهای حاصل از این روابط انجام شدهاست چرا که در تبارشناسی فوکو گفتمان، حلقه واسط بین دانش و قدرت محسوب می شود و برداشت از مفاهیم با توجه به گفتمان و در دل گفتمان اتفاق میافتد، چنانچه گفتمانها بر اساس نیاز خود، یک بعد از مفهوم را جلوهگر مینمایانند و بعد دیگر را کمرنگتر جلوه میدهند. با توجه به اینکه انقلاب مشروطه در ایران نقطه عطفی در تحول روابط قدرت به شمار میآید، دانش فقه نیز همپیوند با روابط قدرت دچار تحول می شود. در دوران قبل از انقلاب مشروطه، قدرت در حیطه حکومت محدود بود و در تاثیر از تلفیق سلطنت اسلامی و ایرانی بعدی اقتداری داشت. عالمان دینی به عنوان حاملان دانش فقه در مقابل این حکومتها جانب انزوا پیش گرفته و مفاهیم دینی مثل اجماع را به دلیل شرکت نکردن در سیاست، فقط در زندگی فردی بکار میگرفتند به عبارت دیگر در مسائل شرعی فردی به اجماع تمسک میکردند و برداشتی متصلب از مفهوم اجماع را، حتی در امور فردی بازتولید میکرد که با اتکا عالمان به اجماعهای منقول گذشتگان و اطاعت بیچون و چرا از آنان، جنبه عملی اجماع توسط فقهای یک عصر کمرنگتر جلوه مینمود.
در این فصل قبل از پرداختن به برداشت اولیه از مفهوم اجماع، مبانی و اصول شیعه را بررسی میکنیم. این مبانی در تناقض با «حقیقت متغییر» در اندیشه فوکو، جزء اصول لایتغیر در اندیشه شیعه محسوب میشوند که مهمترین اختلاف را در برداشت شیعه و سنی از مفهوم اجماع ایجاد می کنند. در بخش بعدی روابط و تبار قدرت را در اندیشه شیعه و در تاریخ شیعه قبل از انقلاب مشروطه مرور میکنیم. گفتمان حاصل از روابط بسته و اقتداری قدرت در عصر قبل از مشروطه منجر به جدایی دین و سیاست و نبود حاملان دانش(فقها) در عرصه سیاسی ـ اجتماعی شده بود، در نتیجه در این عصر فقه فقط در بعد خصوصی شکوفا می شود و برداشت از دین و مفهوم اجماع به تبع گفتمان نخبهگرایی اجماع، برای امور فردی بکار گرفته می شود. در بخش بعدی به طور مفصل به ویژگی ها و کاربردهای اجماع در این دوران در تعامل با مفاهیمی مثل شورا، اجتهاد، تقیه، نیت، رجعت و انتظار میپردازیم و نشان میدهیم که علاوه بر رواج اجماع برای استنباط احکام فردی، اجماع در این دوران به خاطر تکیه بر اجماع منقول از گذشتگان، در مقابل اجماع محصل فقیهان یک عصر، دچار تصلب می شود که رکود اجماع و فقه و اجتهاد را به دنبال دارد. اجماع در این دوران در مورد مسائل عقلی ـ اعتقادی نیز بکار گرفته می شود که این عامل باعث می شود در مسائل عقلی ـ اعتقادی، اجماع جایگزین استفاده از عقل بشری شود که در برداشت جدید از مفهوم اجماع مسائل عقلی ـ اعتقادی از گستره تمسک به اجماعهای پیشین رها می شود. برای اثبات حجیت اجماع(کاشف از رای معصوم ) در برداشت سنتی اجماع تضمنی کاربرد بیشتری داشتهاست چرا که در پیوند با شرایط بحرانی غیبت امام زمان(عج) حضور باطنی امام در اجماع از وظایف اجباری امام محسوب می شود.
۱٫ سیمای عمومی تشیع
برای بررسی اندیشه علمای شیعه در مورد هر موضوع و مفهومی قبل از هر چیز باید چهارچوب اندیشه و اصول تفکر سیاسی شیعه را به عنوان محور دیدگاه های سیاسی این مذهب بررسی کنیم. اولین اختلاف نظر و بحثانگیزترین اختلاف پس از رحلت رسول اکرم(ص) که باعث شکل گرفتن مذاهب اسلامی شد اختلاف بر سر رهبری جامعه اسلامی بود. اولین نمود این اختلاف در اجماعی به نام سقیفه بنیساعده شکل گرفت. در این جریان سه گروه وجود داشتند که به اعتبار تبار و قبیله و بخصوص سفارشات و نصوصی که از حضرت رسول درباره هریک بجا مانده بود، حقوق و انتظاراتی نسبت به رهبری جامعه داشتند و به لحاظ برخی ملاحظات عملی و تاریخی در تصدی قدرت سیاسی شتاب داشتند. از میان این سه گروه انصار، مهاجرین و بنیهاشم، بنیهاشم و رهبر آن علی (ع) و عباس عموی پیامبر به دلیل اشتغال به مراسم دفن پیامبر در سقیفه حضور نداشتند و به همین جهت هرچند یادی از علی(ع) در میان می آمد اما مناقشات سقیفه یکسره در غیاب آنان و بر مدار استدلالهای انصار و دیگر مهاجرین استوار بود.(طبری،۱۳۵۲ :۱۳۸و۱۳۹)
به لحاظ تاریخی، سقیفه بنیساعده اختلافات تاریخی اعراب قحطانی و عدنانی، مدنی و مکی، انصار و مهاجر، و سرانجام منازعات درونی قریش را تشدید نمود این منازعات نهایتا در آل عبد مناف، بنیامیه و بنیهاشم متمرکز گردید نتیجه مهم این مناقشات علاوه بر جدایی مذاهب، تقسیم و تفرق صحابه و قرار گرفتن آنان در مواضع سیاسی متعارض بود و متعاقب این امر نصوص دینی و احادیث نبوی یکپارچگی خود را از دست داد و علاوه بر تفسیرها و دسته بندیهای متفاوت دچار افزودگیها و تحریفات شد.(فیرحی ، ۱۴۶:۱۳۸۵)
از آنجایی که رهبر بنیهاشم در این بحث حضور نداشتند و با تکیه بر نص حدیث غدیر و نصب امام علی (ع) در آخرین حج پیامبر، مشروعیت سقیفه را از بنیان رد و انکار کردند و عقاید و اصول اساسی شیعیان در مخالفت با این جریان شکل گرفت. عبدالکریم شهرستانی در این باره می نویسد: « بزرگترین اختلاف میان امت اختلاف بر سر رهبری بوده است چرا که در اسلام به اندازه ای که در این جریان شمشیر کشیده شده بر هیچ قاعده دینی دیگری شمشیر کشیده نشده» (درخشه، ۱۵:۱۳۸۶)
این اختلاف در ظاهر کوچک و ساده به نظر میرسید اما در نهان سنگبنای منازعات نظری بسیاری را بسیاری را در عرصه ی کلام سیاست و فقه و .. در آن نهاده شدهاست که به تدریج سبب شکل گیری مکاتب مختلف اسلامی شد. این جدال به لحاظ نظری مکتبهایی را به وجود آورد که هرکدام درک متفاوتی از دولت و مبانی مشروعیت آن، حدود و اختیارات مردم و دولت و.. داشتند. در دهههای اولیه پس از رحلت پیامبر(ص) سه مکتب شیعه به عنوان اقلیت، تسنن به عنوان اکثریت و خوارج از این جدالها شکل گرفتند. پاسخهایی که در این جریانات به سوال چه کسی جانشین پیامبر است داده شد مهمترین اصول فکری و سیاسی هر مکتب را بنا نهاد. شیعه نیز در این پاسخ عمدهترین مفاهیم و اصول خود ازقبیل امامت، عصمت و ولایت را شکل داد. این اصول را به اختصار توضیح می دهیم.
۱ـ۱٫ امامت: امامت در اندیشه شیعه چه به لحاظ معنوی و چه از نقطهنظر دینی و معنوی از اساسی ترین دستمایههای فکری و عملی به شمار می آید و ازینرو شیعه آنرا در فهرست اصول دینی خود جای دادهاست، البته امامت به معنای پیشوایی فینفسه معنای مقدسی ندارد، در قرآن کریم به معنای منفی نیز بکار رفته است ( آیه ۴۱ سوره قصص : ائمه یدعون الی النار) اما درتعریف شیعه همراه با قدسیت بکار می رود.(درخشه،۲۱:۱۳۸۶)
مرتضی مطهری در کتاب امامت و رهبری امامت را به معنای ۱) رهبری اجتماع ۲) مرجعیت دینی ۳) ولایت به شمار میآورد و ذیل آن توضیح میدهد که رهبری اجتماع یا ریاست اجتماع به این معنی است که وقتی پیامبر از دنیا رفت، یکی از شئون او بی تکلیف میماند و آن رهبری اجتماع است و تردیدی وجود ندارد که اجتماع نیازمند رهبری است که این معنی مورد نظر تسنن و تشیع است و مرتبه دیگر مرجعیت دینی است که به دنبال خود مقوله عصمت را نیز در بینش دینی مطرح می کند و مرتبه سوم ولایت است که در واقع اوج امامت به شمار میرود و این دو مقوله اخیر از جمله مقولاتی هستند که بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد( مطهری، ۱۳۶۸ : ۴۷-۵۹) به عبارت دیگر در اندیشه شیعه امامت، در امتداد رسالت قرار میگیرد.
۱ـ۲٫ عصمت: در ادبیات شیعی بحث عصمت از جمله محوریترین ویژگی برای امام است و ازینرو میان اندیشمندان شیعی تلاش گستردهای برای توضیح مبانی عصمت ائمه انجام شدهاست.شیعه مقام امامت را منصبی الهی دانسته و معتقد است که امام باید از جانب خداوند منصوب شود زیرا قیام به جانشینی پیامبر بدون علم گسترده و عصمت ممکن نیست در این باب خواجه نصیرالدین طوسی قاعده لطف را مطرح کرده و با استناد به آن عصمت امام را توضیح میدهد که در این بحث مجالی به توضیح آن نیست. در دیدگاه شیعیان آیه ۵۹ سوره نسا « لاینال عهدی الظالمین» مقام عصمت را توضیح میدهد و حکومت ظالمان را که معصوم نیستند رد می کند. اما در این بحث منظور پژوهش توضیح این اصول بنیادی و یافتن مبانی آن در قرآن و سنت نیست بلکه با مشخص کردن این اصول پایدار و تغییرناپذیر در اندیشه شیعه به نقش آنها در تعابیر وتفسیر متون و نصوص میپردازیم چنانچه به تفضیل توضیح خواهیم داد این دو اصل بنیادی شیعه در تعبیر مفهوم مورد پژوهش یعنی اجماع اثر غیرقابل چشمپوشی گذاشته است و همین اصول به عنوان مهمترین اصول اختلافی شیعه و سنی به برداشت دو مفهوم متفاوت از اجماع انجامیدهاست.
۱ـ۳٫ بازتاب در نظریه اجماع: از آنجایی که شیعه امامت را اصل و عصمت امام را ضروری میشمارد، بعد از غیبت کبرای امام زمان(عج) دچار خلل بزرگ حاصل از عدم حضور امام در جامعه می شود. جامعه شیعی چنان با نقش امام گره خورده بود که به دنبال یافتن رد پای امام بودند، در دوران غیبت صغری این مهم، با نایبان امام حاصل میشد، در این دوران پیوند امام با جامعه کاملا ادامه داشت، اما در دوران غیبت کبری اجماع بهترین راه برای اثبات حضور باطنی امام در جامعه بود چرا که عالمان مهمترین پشتوانه فقهی خود را خارج از دسترس میدیدند و آنچه مهم بود پدید آوردن حالتی بود که به گونه ای نقش و دخالت امام در جامعه را ترسیم کند و یا به تعبیر احمد مبلغی «دست امام از آستین اجماع کنندگان بیرون زده شود و به ساماندهی فقه بپردازد.» (مبلغی،۲۷۹:۱۳۸۱)به همین دلیل روش اثبات اجماع در اوایل دوران غیبت اجماع تضمنی است که به نوعی وجود امام را در بین اجماع کنندگان واجب می شمارد.از سوی دیگر مذهب سنی که به امامت و عصمت امام اعتقادی ندارند و عصمت را ویژگی امت می دانند و از این جهت در نظریات اجماع آنان کشف قول معصوم بی مفهوم بوده و حجیت اجماع به خودی خود است.
چنان که در صفحات پیش ذکر شد این نکته تفاوت پژوهش حاضر از لحاظ روش شناسی با اندیشه تبارشناسی فوکو است. فوکو در تبارشناسی خود هیچ امری را به عنوان حقیقت ناب در نظر نمیگیرد بلکه حقیقت را برساخته و همپیوند قدرت میداند و ازین لحاظ هیچ اصل غیرقابل تغییری در اندیشه فوکو وجود ندارد و همه حقیقتها در بعد تاریخی و زمانی ـ مکانی معنی مییابند. اما در «اندیشه مذهبی» حقایقی غیرقابلتغییر شناخته میشوند و شناخت این حقایق در امر پژوهش ضروری است چرا که همه مفاهیم فقهی شیعه از جمله مفهوم مورد پژوهش حول این اصول ثابت اندیشه سیاسی شیعه شکل گرفته است بنابراین در پژوهش حاضر امامت و عصمت امامت در اندیشه شیعی به عنوان یک حقیقت تغییر ناپذیر شناخته می شود که مفاهیم تغییر پذیر و فرعی در ذیل این اصل قرار میگیرند.
محسن کدیور چهار مرحله برای تطور فقه سیاسی شیعه بیان می کند که در این مطالعه مفید و موثر است: مرحله اول: عصر شکوفایی فقه خصوصی که از شروع غیبت کبری ۳۲۹ ه.ق آغاز می شود و تا اوایل قرن دهم را در بر میگیرد.مرحله دوم: از قرن دهم هجری تا قرن سیزدهم را شامل می شود که از آغاز دوره صفوی تا شروع نهضت مشروطه را در بر میگیرد که عصر سلطنت و ولایت نامیده می شود. مرحله سوم: عصر مشروطه که از شرایط شروع انقلاب مشروطه را شامل می شود که عصر مشروطیت و نظارت نام دارد که از اوایل قرن چهاردهم هجری آغاز می شود. مرحله چهارم عصر جمهوری اسلامی ایران است که از اواخر قرن چهاردهم آغاز می شود.(کدیور، ۱۳تا۲۸ : ۱۳۷۶)
۲٫ بستر و زمینه تاریخی
فوکو عوامل موثر در گفتمانها یا نظامهای دانایی را در آثار خود بررسی میکرد اما یک ویژگی آثار فوکو که آثار متأخرش را متمایز ساخت در بررسی نظامهای دانایی خود بیش از هرچیز به روابط قدرت و دانش اهمیت میداد این نوع پژوهشهای فوکو تبارشناسی نام گرفت، تبارشناسی اندیشه سیاسی شیعه نیز از این مهم تبعیت کرده و رابطه قدرت و دانش را در اولویت بحث خود قرار خواهد داد. اما باید توجه به این موضوع الزامی است که مفهوم قدرت در این روش مربوط به گروه نهاد خاصی نیست بلکه در سراسر جامعه وجود دارد، بدینسان به نوعی قدرت هم بر طبقه مسلط و هم بر طبقه تحتسلطه اعمال می شود و همانند مویرگ در همه جای جامعه وجود دارد و اینکه هرچند روابط قدرت نیتمند هستند اما فاقد فاعل هستند. به بیان دیگر روابط قدرت مشحون از حسابگری هستند و با اراده صورت میپذیرند ولی تأثیر کلی آنها خارج از چارچوب نیت کنشگران و هرکس دیگر ظاهر می شود.(دریفوس، رابینو ۳۱۱تا۳۱۵ :۱۳۸۲)
فوکو در توضیح سرشت قدرت میان سه چیز تمایز میگذارد: تواناییهای عینی، ارتباطات زبانی و روابط قدرت. از میان این سه، روابط قدرت به روابط افراد درگیر در قدرت اشاره دارد. این سه مفهوم بیانگر سه نوع رابطه اند که با یکدیگر همپوشانی دارند و از یکدیگر پشتیبانی می کنند و یکدیگر را به عنوان وسیلهای برای هدف بکار میبرند. هماهنگی میان این سه رابطه به شرایط زمانی و مکانی بستگی دارد و مستمر نیست. (دریفوس، رابینو،۱۳۸۲ :۳۵۵تا۳۵۶) ویژگی چنین برداشتی از فوکو سبب می شود که زمان و مکان و در واقع شرایط تاریخی عنصر اصلی در بررسی همه موضوعات باشد و هیچ موضوعی امکان جدا شدن از زمینه خود را نداشته باشد. قدرت در چنین رویکردی مولد است و هدفش تنظیم فزاینده امور در همه حوزه ها به منظور حفظ آسایش است که با عنوان «قدرت مشرف بر حیات» از آن نام برده می شود. هر چند که فوکو به قدرت فراتر از نهادهای دولت می پردازد ولی معتقد است دولت در جوامع معاصر شکلی از قدرت است که همه اشکال دیگر روابط قدرت به نحوی به آن باز میگردد.(دریفوس، رابینو،۳۵۹:۱۳۸۲) در راستای نگرش سیاسی این پژوهش قدرت تنها در قالب قدرت سیاسی بررسی خواهد شد چرا که سایر روابط قدرت در جامعه تاثیر خود را در قدرت سیاسی نمایانگر می کند.
در شناخت تبار قدرت در ایران دو عامل سطنت ایرانی و خلافت اسلامی دخیل هستند، در تلفیق این دو، حکوتهای غیر شیعی به بار مینشیند که بر پایه زور و تغلب و اطاعتخواهی مطلق بنا گذاشته شده اند، به نظر می آید از آنجا که بررسی مفهوم اجماع به عنوان مفهومی از دانش فقه در روش تبارشناسی فوکو باید در بستر روابط قدرت و در پیوند با آن بررسی شود، گریزی به دیدگاه فوکو از دید تقسیم بندی قدرت در شرق خالی از لطف نیست. فوکو در مقاله ای به مقایسه دولت در یونان و شرق می پردازد و به درستی توضیح میدهد که تلقی مردمان خاور از سلطان به مثابه چوپان و شبان با تصورات یونان و روم متفاوت است. به نظر او هرچند تصوراتی شبیه به برداشت حاکم همانند شبان مراقب گله در متون منسوب به هومر و برخی آثار افلاطون نیز دیده می شود و عکس آن نیز در برخی منابع شرق ذکر شده اما اغلب متون و آثار سیاسی در مشرق رئیس حکومت را چوپان شبان مراقب رمه دانسته اند در صورتی که منابع یونان نوعاً مغایر با چنین تصوری است.
به نظر فوکو رواج تصور از حاکم به عنوان شبان و رعیت چون رمهای از گوسفند نتایج مهمی در زندگی این مردم داشتهاست، از جمله این نتایج ایجاد ذهنیت دوگانه از روابط بین حاکم ـ رعیت است که در یک سوی آن گله کثیری از انسانهای کمخرد و رمهای ناتوان از تدبیر و در سمت دیگر حاکم مدبر و هوشمندی که فقط صورت انسانی دارد اما بسیار فراتر از انسان و گویی از جنس دیگر است. رعیت ناگزیر به اطاعت است و سلطان محفوف به هاله ای از قداست و اولوهیت، رعیت طبعا متکثر و راعی به ضرورت واحد است. اما چنین تمایزات حاکم و رعیت هم در ایران و شرق و هم در یونان وجود داشت که به نحوی در یونان و عربستان دچار گسست و فروپاشی می شود.(فولادوند، ۷۴تا ۱۰۷ : ۱۳۷۷)
با ظهور اسلام در ایران ریشه های سلطنت ایرانی در خلافت اسلامی جذب شد. ازدواج عقیده اسلامی با سلطنت ایرانی موجب تولد اقتدارگرایی در عقلانیت سیاسی مسلمانان شد. این تلفیق ظهور عصبیت نوینی را بر دو پایه عصبیت قومی ایرانیان و عصبیت دینی تدارک دید که عصاره آن در سلطنت اسلامیـ ایرانی انعکاس یافت. قبض و بسط تعامل اندیشه سلطنت با عقیده اسلامی موجب استخدام تفکر اسلامی در بستر قدرت مطلقه خصلت اجرایی به خود نگرفت و موجب بهره برداری سلطنت قرار گرفت و منجر به برداشت اقتداری از متون دینی شد.(احمدوند، ۱۰۸:۱۳۸۴)
فیرحی سه ویژگی برای سلطنت اسلامی معرفی می کند که این سلطنت را از نوع نظامهای قدیمی ایرانی آن متمایز می کند اما با تلفیق یا سلطنت ایرانی باعث ساخت اقتدارگرای قدرت می شود:
سلطنت اسلامی بر زور و غلبه استوار است: به دست آوردن سلطنت بر اساس زور و غلبه بوده و تغلب نیز به طور طبیعی بر عصبیت و نیروی نظامی منبعث از آن متکی بود و سلطان بی ارتش و شمشیر ممکن نبود. سلطان در اندیشه دوره میانه دو هیبت متمایز دارد: نخست چهره و هیبت فردی او که همانند دیگر انسانهای جامعه او را ملتزم به احکام مذهبی و تکالیف شرعی میکرد و سلطان به اعتبار التزام یا عدم التزام به احکام بر یا فاجر شناخته میشد. دومین چهره را که می توان «هیبت سلطانی » نامید که با تکیه بر قوه قاهره نظم و امنیت عمومی را برقرار میساخت و به اعتبار همین چهره ظل الله فی الارض شناخته میشد. شخصیت دوگانه سلطان گاهی باعث تفکیک او به دو حوزه شخصی و سلطانی میشد. تا جایی این شخصیت دوگانه پیش رفت که گاهی اندیشمندان مسلمان، حضور استیلایی سلطان فاجر را به ضرورت نفع عموم از آن پذیرفتند و درباره مسائل شخصی او که از آن بابت که در حدود الهی و تکالیف فردی است، داوری را به روز جزا وانهادند. دیدگاهی که نتیجه آن به پردهنشینی سلطان و فاصله رعیت با امور سلطانی انجامید تا هیبت سلطانی حفظ شود.(فیرحی، ۱۳۷۸ :۲۱۱تا۲۱۴)
حفظ شریعت: اندیشه دوره میانه دین و سلطنت را چنان در پیوند با یکدیگر قرار میدهد که هیچ یک بدون دیگری قابل دوام نیستند. توأمان بودن دین و ملک، البته فقط خاص اسلام دوره میانه نیست چنانکه از نامه تنسر و دیگر آثار بجا مانده از ابن مقفع بر می آید اندیشهای قدیمی است.دین قبل از اسلام بر دو مبنی در نظامهای پادشاهی بود: ۱٫تاسیس مبنی بر وحدت و انسجام فرهنگی ـ اجتماعی ۲٫ ارائه قیاس برای ارزیابی رفتار سیاسی جامعه و دولت. بنابراین ایرانیان دین را شالوده پادشاهی میدانستند که پادشاهی را از شالوده و دین را از پادشاهی گریزی نبود.
اندیشه های ماوردی و خنجی نیز در راستای توأمان بودن دین و سلطنت است، خنجی نکات مهمی از سلطنت اسلامی را مطرح می کند، نخست آنکه چنانچه او میگوید شرع اسلام واضع و مقیاس عدالت است و اجرای شریعت موجب مشروعیت سلطان شده و اطاعت از او بر مؤمنان واجب میگردد. ثانیاً بدین جهت که سلطان آشنا به قواعد شرع نیست التزام او به حفظ شریعت موجب نیاز او به علما شده و روابط سلطان و علما چونان عنصری اجتناب ناپذیر در سلطنت اسلامی در مرکز اندیشه سیاسی دوره میانه قرار میگیرد. بنابراین اندیشه اسلامی در چنان موضع معرفت شناختی قرار میگیرد که ناگزیر تا ظهور مقدمات مشروطه بر پیوند شریعت و سلطنت تاکید نموده و رابطه سلطان و علما را شرط اصلی و ضروری جامعه اسلامی تلقی می کنند و در ترس از گسست این دو رأس هرم به سر می کنند که اندیشه سیاسی اسلامی از آن به ضرورت پیوند قلم و شمشیر یاد می کند(همان،۲۱۴تا۲۱۸)
تقدیر گرایی: سومین ویژگی سلطنت اسلامی که سلطنت را تقدیر الهی میدانستند که تحقق آن خارج از تدبیر بشر بوده و ناشی از مشیت و ارداه خداوند است. این اندیشه فراگیر در تفکر دوره میانه رواج داشت که رد میان شیعیان نیز به همان سیاق اهل سنت جاری بود علامه مجلسی عالم دوره صفوی میگوید:
حق تعالی هر که را در این دنیا سلطنتی داده درخور آنچه او را استیلا دادهاند نعمتی به او کرامت نموده اند و درخور آن نعمت شکر از طلبیدهاند و شکر هر نعمتی موجب مزید و وفور آن نعمت میگردد. چنانچه اگر پادشاهان درخور نعمت خود شکر کنند و رعایت حال رعیت کنند، ملکشان پاینده میماند وگرنه به زودی زائل می شود.(همان،۲۱۸تا۲۲۲)
در دیدگاه تبارشناسی قدرت در اندیشه شرقی توسط فوکو، تقسیم قدرت در شرق بر پایه رعیت و راعی استوار بوده است. مردم و به اصطلاح «عامه» همچون انسانهایی عاری از هرگونه دانش و علم و تابع راعی و سلطان به عنوان نماد ظل الله فی الارض شناخته میشدند، در واقع این مفهوم زمینه قدرت در اندیشه سیاسی شیعه در ایران را شکل دادهبود. با حفظ این پیش فرض و قرار گرفتن سلطنت اسلامی اطاعتطلب در بستر نظام پادشاهی ایرانی، بستری از تعامل قدرت ـ دانش روی داد که عالمان دینی در سیاست شرکت نداشتند و حکومتها را بر حسب شرایط دوران غیبت غاصب حق امام معصوم میدانستند و همکاری با سلاطین را سرزنش میکردند حتی مجالست علما با سلاطین نیز صرفاً برای کسب مشروعیت بوده است که والتر هینیتس در خصوص رابطه علما و حکام به خوبی اشاره می کند که بحث علما و حاکمان در مجالست باهم در حوزه خصوصی دین مثل فقه و سخنان پیامبران و تفسیر قرآن بوده است.(هینس، ۱۵۴:۱۳۶۲)
چنین بستری از قدرت بخصوص در تعامل با عصر غیبت امام معصوم (ع) عالمان را به این اندیشه رساند که حکومت های موجود حکومتهای متغلبی هستند که غاصب حق امام معصومند چرا که عصمت، نخستین ویژگی رهبر جامعه اسلامی است، در شرایط حاضر حاکمان غاصب حق امامتند و همکاری با آنها بر خلاف مصالح شیعیان است. اغلب حکومتها در ایران تا زمان صفویان حکومتهای غیرشیعی بودند که شیعیان را در انزوا قرار میدادند بجز حکومت آلبویه و مغولان که نوع نازلی از تساهل را در مذهب بوجود آوردند. آل بویه تساهلاتی در امور مذهبی ایجاد کرد اما این تساهل ها باعث پوشانده شدن چهره واقعی سلطنت ایرانی ـ اسلامی آل بویه نشد. سلطنت ایرانی ـ اسلامی مبتنی بر ویژگی های خاصی چون شوکتمندی، برداشت ظاهری از شریعت و اطاعت طلبی از مردم و فقدان جایگاه نظری مردم در حاکمیت استوار بود.(احمدوند، ۳۸:۱۳۷۹) اما به هر حال در این دوران نسل جدیدی از فقها و متکلمین شیعه شکوفا میشوند که نقش قابل ملاحظه ای در پدید آوردن گفتمان غالب این دوران داشته اند. از جمله می توان به شیخ مفید و شیخ صدوق سید مرتضی ، شیخ طوسی و محقق حلی، علامه حلی… یاد کرد.
مغولان نیز به دلیل الگوی ایلیاتی و گریز از مرکز خود نوعی تساهل و هرج ومرج را در خود داشتند که تساهل مذهبی آنان نیز بر اساس همین الگوی ایلی بود. بنابر همین تساهلگری مغولان شیعیان یک بار دیگر فرصت یافتند که با نزدیک شدن به مراکز قدرت سیاسی و بهرهبردن از آن به صورت چشمگیر اندیشه های کلامی و فقهی خود را بپراکنند. از نمونه های بارز این همکاری، همکاری خواجه نصیرالدین طوسی است که همفکری گستردهای با هلاکو خان داشت.(رضوی،۲۳:۱۳۸۷)
دوران صفوی اوج همکاری عالمان دینی با حکام سیاسی محسوب می شود، ریشه دودمان صفوی درتصوف قرار دارد و خاستگاه پدران شاه اسماعیل اول نیز خانقاه بود. در بدستگیری موفق قدرت در ایران در تصمیم نهایی برای رسمیت بخشیدن به تشیع دوازده امامی، قدرت حتی به کمک تصوف نمیتوانست به تنهایی عامل مشروعیت بخش حاکمیت صفویان باشد. ازینرو به منظور تامین مشروعیت سیاسی دولت صفوی رسماً از مجتهدان و فقهای شیعه جبل عامل لبنان دعوت کرد که ازجمله فقیهان معروف این دوره محقق کرکی است.(حاتمی، ۳:۱۳۸۷)
حکومت صفوی از طرفی از سلطنتهای اسلامی الگو پذیری کردهبود و از طرف دیگر بر پایه ایدوئولوژی شیعه بنا نهاده شدهبود ازین جهت تا حدی در تضاد حاصل از این دو الگو به سر میبرد. به هر تقدیر، صفویها به دلیل جایگاه علما که مسئلهای تاریخی بود و برای بهره گیری از ایدئولوژی شیعه در تمایزطلبی با حکومت سلطانی اسلامی و چالش با آن و دست آخر به جهت آشتی دادن علمای شیعه با قدرت به الگوی سلطان فقیه روی آوردند که در دولت عثمانی وجود داشت.(انصاری، ۴:۱۳۸۶) در این دوران مناصب شرعی در امور حسبه از قبیل قضاوت بر عهده فقیهان قرار گرفت اما مرزهای نهادهای شرعی و عرفی با نهادهای سیاسی حفظ شد و عالمان دینی به نظریهپردازی در باب سیاست و یا برداشت از مفاهیم دینی برای نهادهای اجتماعی ـ سیاسی دست نیافتند. هرچند به دلیل وجود عالمانی مثل محقق کرکی رابطه با حکومت تاحدی آغاز شد، به نظر میرسد این دوران، دوران گذار برای رسیدن به دوره حضور عالمان و دین در سیاست باشد.
در بستر چنین زمینهای که اغلب حکومتهای موجود در ایران حکومتهایی غیرشیعی بودند، شیعه با آرمانگرایی خاص خود و با تکیه بر مفهوم تقدیرگرایی مجبور به تقیه در مقابل حکومتها برای حفظ و بقای خود بود، در این انزواپیشگی فقه در امور فردی و شرعی قابلیت استفاده داشت چرا که زمینه لازم برای بکارگیری فقه در امور اجتماعی و سیاسی نبود چنانکه کدیور در دسته بندی خود از فقه از اوایل غیبت امام معصوم تا قرن دهم هجری را شکوفایی فقه خصوصی نامیدهاست.(کدیور، ۱۳:۱۳۷۶) در این دوران مفهوم اجماع نیز به تبع مفاهیم فقهی دیگر شاهدی برای کاربرد در هیچ مسئله اجتماعی و سیاسی ندارد و تمامی اجماعهای محصل و منقول در حیطه امور فردی اسلام از قبیل احکام وضو و غسل و روزه ونجاست و … بکار رفتهاند.
علاوه بر این، در این دوران اجماع بر خلاف ذات خود، که نوعی پویایی در اندیشه دینی با توجه به رأی عالمان هر دوره در یک موضوع را طالب است، دچار نوعی تصلب شده بود که در هر موضوع عقلی ـ اعتقادی بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و مکان به اجماعهای نقل شده از دوران قبل تمسک میجستند که فقه را دچار رکود میکرد.
۳. گفتمان نخبهگرایانه مبتنی بر احکام فردی
شیعیان با پذیرش اصل امامت معصوم در جامعه همیشه در اقلیت بوده اند و در دوران ائمه با رهبری امام معصوم در مقابل حکومت جائر عصر خود میایستادند. اکنون با غیبت امام معصوم در شرایطی قرار میگیرند که همه حاکمان زمان خود را غاصب میدانند و مهمترین مسائل مستحدثه در امور حکومت و زندگی جمعی نهایتاً چگونگی برخورد با این حکومتهای غاصب است. بنابراین حکومت و سیاست در این فضا نمی تواند مردمی و مشارکتی باشد چرا که امام و رهبر جامعه باید معصوم باشد و عصمت مهمترین ویژگی رهبر جامعه اسلامی است، مردم در این شرایط به دنبال بازگرداندن حکومت معصوم هستند و حکومت جائران را دورهگذار میپندارند تا به حکومت آرمانی و مدینه فاضله خود برسند.
از نظر فقهی، ابوالقاسم گرجی این دوران(از آغاز غیبت کبری تا پایان حکومت صفویان) را به بخشهای زیر تقسیم کردهاست: عصر محدثان، عصر آغاز اجتهاد، عصر کمال و اطلاق اجتهاد، عصرتقلید، عصر نهضت متجددان و عصر پیدایش اخباریون.(گرجی، ۱۳۷۹: ۱۱۷تا۲۶۴) در عصر محدثان عالمانی مانند کلینی تنها به جمع کردن احادیث میپرداختند. عصر آغاز اجتهاد که در دوره شیخ مفید و سید مرتضی نضج گرفت با حکومت آلبویه که تساهل نسبی داشتند مصادف بود. آثار شیخ مفید نشان از این دارد که در این دوران اجتهاد در دین در امور کلامی و اعتقادی شیعه بوده است، از جمله مهمترین آثار شیخ عبارتند از: المقنعه که در ابواب فقه بحث کردهاست، اوائل المقامات که آرای خاص شیعه در مسائل کلامی بررسی شدهاست، المسائل الکافیه که در مورد توبه سخن گفته شدهاست، الارشاد فی معرفه حجج الله که در شرح حال ائمه نوشته شدهاست.(گرجی، ۱۳۷۹: ۱۴۳و۱۴۴) از آثار شیخ مفید به راحتی قابل استنباط است که فقه در این دوره صرفاً در حال شکل گیری است و مسائل اجتماعی جایگاهی در آن ندارند. سید مرتضی نیز از بزرگان دوره اجتهاد است که با توجه به آثار فراوان ایشان میتوان به این نتیجه رسید که در در وادی احکام اجتماعی و سیاسی اثری تالیف نشدهاست، کتاب الاصول الاعتقادیه از ایشان در مورد مسائلی چون شفاعت، عذاب قبر، میزان، صراط، بهشت، فنا و… است.(همان، ۱۶۳) بنابراین در این دوره اسلام و اجتهاد و بالاخص اجماع در مورد مسائل عقلی ـ اعتقادی فردی مطرح است.
دوره کمال اجتهاد که دروه شیخ طوسی میباشد، اوج اجتهاد در دوره سنتی است، اجماع در این دوره یکی از مسائل مهم تلقی می شود، شیخ طوسی با اجتهاد خود بیشترین فتواها را صادر کردهاست که با تأیید علمای آن دوره اجماع شناخته شدهاست، اجماع در فتوا در دوره شیخ طوسی بوجود آمده است(مبلغی، ۲۸۹:۱۳۸۱) مهمترین منابع علوم نقلی مذهب جعفری از تالیفات اوست(گرجی، ۱۸۵:۱۳۷۹) هرچند که اجماع در این دوران رواج بیشتری یافت اما با توجه با این که دوره بعد از شیخ دوره یک قرنی تقلید محض از شیخ بود، اجماعهای نقل شده وی در بوته آزمایش قرار نگرفت و صرفاً به علت مورد اعتماد بودن وی سینه به سینه نقل شد. این دوره به نظر میرسد در رواج اجماع منقول و باز ایستادن فقه از اجتهاد و پویایی نقش موثری داشتهاست. بعد از دوره تقلید دوران کوتاهی از نقد توسط ابن ادریس آغاز شد که با پیدایش مذهب اخباریان به بن بست رسید، مذهب اخباریان نیز با توفق نقلگرایی بر عقلگرایی و نقل حدیث و رواج اجماع منقول، شکوفایی روح ابتکارجویانه اجماع را به تأخیر انداختند.
عابدینی در مقالهای با بررسی برخی احکام فردی و تطابق آن در بعد اجتماعی به این نتیجه میرسد که در کل اصول فقه، برای تبیین مسائل فردی پایه گذاری شدهاست(عابدینی، ۱۴۵:۱۳۹۰) به نظر می رسد انزوای شیعیان به علت قلت جمعیت آنان و در انزوا بودنشان و در نتیجه جدایی آنها از امور اجتماعی و سیاسی به نوبه خود باعث برداشتهای فردی از مفاهیم دینی می شود و عالمان دینی نه تنها در مورد اجماع بلکه در مورد مفاهیم همسو با اجماع مثل شورا و اجتهاد به برداشتی فردمحور میرسند. به این معنا که از مفهوم اجماع در حیطه موضوعات شرعی فردی مثل احکام فردی استفاده می کنند و به دلیل شرکت نکردن در اجتماع سیاسی جامعه برداشتهای مبتنی بر کاربرد در مسائل زندگی جمعی و سیاسی نادیده گرفته می شود.
در دوران غیبت آرا سیاسی فقیهان شیعه در ضمن ابواب امر به معروف و نهی از منکر، قضا، حدود، جهاد، خمس، بیع، حجر، نکاح، طلاق، صوم، حج، نماز جمعه و … آمدهاست. در فقه شیعه تا یک قرن و نیم پیش فصل مستقلی در ولایت و سیاست و امارت پیش بینی نشده بود(کدیور، ۹:۱۳۷۶) فقه شیعه به واسطه تلقی خاصی که به تدریج از مسئله غیبت امام زمان (عج) و مسئله امامت و ارتباط آن با دولت پیدا می کند، هرگز نیازی به پرداختن به مسئله دولت و سیاست احساس نمی کند. این پندار که عصمت شرط حاکم است و قیام در زمان غیبت و قبل از قیام قائم بر افراشتن پرچم ضلالت است و عدم احتمال طولانی شدن غیبت از جمله عوامل ایستایی اندیشه سیاسی شیعه و عدم رشد حقوق اساسی در میان فقیهان شیعه بوده است(همان،۱۰و۱۱)
علاوه بر اینکه موضوع فقه و بالاخص اجماع در انحصار امور فردی است، اجماع در این دوران با نظریه نخبهگرایی قابل توجیه است. چرا که اجماع توسط فقها و با حضور امام عصر در جمع آنان، جامعه را به دو بخش عالم و عامی تقسیم می کند، که عالمان در همنشینی امام عصر احکام مورد نیاز رسیدن به سعادت و بهشت را برای مردم عامی تدارک میبینند و این قوانین به دلیل حضور امام در جمع فقها دارای عصمت از خطا و اشتباهند و مردم عامی برای رسیدن به سعادت از آنها پیروی می کنند. اوج نخبهگرایی در نظریات سنتی اجماع دوره شیخ طوسی میباشد، که حتی فقهای بعد از عصر ایشان تحتتاثیر شخصیت و مقام ایشان کمتر به اندیشه و اجتهاد دست زدهاند و بیشتر در مقام اطاعت از اجماعهای نقل شده از ایشان بوده اند.
حکومتهای غیرشیعی که در این دوران وجود داشتهاست و گوشهگیری و انزوای سیاسی فقیهان بر اساس شرایط روابط قدرت در جامعه عامل مهمی در رشد نکردن فقه سیاسی به شمار میرود، نظریات اندک موجود درمورد امور سیاسی و چگونگی روابط مسلمانان با علما نیز در اندک زمان تساهل در قدرت سیاسی در زمان حکومت امویان و حکومت مغولان رشد پیدا کرد. با توجه به توضیحاتی که راجع به روششناسی فقهای یاد شده دادهشد. می توان گفت که تعریف آنها از عقل در شرایط جامعه آنروز تعریفی وابسته به شرع بود و عقل را مستقلاً به عنوان حجت نمیشناختند، بلکه فقط با تضمین وحی بود که عقل معنی داشت و این گونه بود که تفاسیر یا برداشتهای فقهی آنان نیز در سایه همین عقل، تفاسیری بسته و محدود بود، با توجه به شرایط سیاسی و روابط عالمان به عنوان حاملان دانش با سلاطین به عنوان حاملان قدرت گفتمان گوشهگیری علما از سیاست و انفعال حاکم بوده که از طرفی نتیجه آرمانگرایی شیعه بوده و از طرف دیگر مولد آرمانگرایی بوده است که این گفتمان هم به بازتولید مفاهیمی انجامیده و هم از خود آن مفاهیم برای شکل گیری خود استفاده کردهاست با توجه به مبحث قدرت مفهوم، مفهوم اجماع را در تعامل با مفاهیم رایج در این گفتمان را بررسی کرده و در مجال مناسبی رابطه این مفاهیم را بر مفهوم اصلی پژوهش یعنی مفهوم اجماع تحلیل خواهیم کرد.
۴. برداشت اولیه از مفهوم اجماع
.۴_۱ تعریف اجماع و اقسام آن
اجماع در لغت به دو معنی آمده است: یکی به معنای عزم و قصد و نیت چنانکه در این حدیث دیده می شود؛ «لاصیام لمن لم یجمع الصیام من الیل» یعنی اگر کسی از شب پیش نیت روزه نداشته باشد روزهدار نیست. در قرآن «فاجمعوا امرکم» به این معنی که در اجرای امورتان عزم کنید. دوم به معنای اتفاق بکار رفته و بیشتر هم همین معنا مستعمل شده. اما هر اتفاقی اجماع نیست و هر اجماعی حجت نیست. در قرآن: «اجمع القوم علی القیان بعمل ما» یعنی قوم برای انجام کاری اتفاق کردند.(محمدی، ۱۵۹:۱۳۵۱)
در مورد حجیت اجماع در بین مسلمانان بعد از غیبت نظر واحدی وجود ندارد. سه دیدگاه کلی در این موضوع یافت می شود: ۱٫گروهی مانند دانشیان کلامی و فقهای مذهب حنفی و مالکی و شافعی قائل شده اند که اجماع مطلقاً دارای حجیت و اعتبار است. ۲٫ در نقطه مقابل این گروه فقهای مذاهب ظاهری و حنبلی قائل شده اند که اجماع دارای اعتبار نیست مگر اجماع صحابه و یا بعضی از بزرگان اهل سنت مانند نظام و جعفربنحرب و جعفربنمبشر.۳٫ دانشمندان اصولی امامیه معتقدند که اجماع دارای اعتبار و حجیت است بهشرط اینکه کاشف از رأی معصوم باشد وگرنه برای مطلق اجماع اعتبار شرعی قائل نیستند.(جناتی، ۹:۱۳۶۷)
بنابه عقیده سنیان حجیت اجماع بواسطه خود آن است و بدین جهت حجت است که به فرموده پیغمبر(ص) اسلام ملت اسلام به خطا و باطل اتفاق نمی کنند، یعنی نمیتوان قبول کرد که مسئلهای که همه آنرا قبول دارند اشتباه و خطاباشد. در حالیکه شیعیان اجماع را دلیل مستقلی نمیدانند و اجماع را از آن جهت حجت میدانند که کاشف از رأی معصوم باشد.(محمدی، ۱۴۹:۱۳۵۱) فرق دیگر اینکه در مشرب سنی اتفاق تمام علما لازم است تا اجماعی بوجود آید و حال آنکه در طریق شیعه اتفاق کل لازم نیست بخصوص اگر مخالف شناخته شدهباشد و به اصطلاح معلوم النسب باشد چون معلوم است که او معصوم نیست، مخالفتش ایرادی به اجماع وارد نمی کند.(محمدی ، ۱۳۵۱:۱۵۰)
در میان امامیه گروهی ـ اخباریان ـ نه در فروع فقهی و نه در مسائل کلامی اعتقادی به حجیت اجماع ندارند، اما اصولیون اجماعی را که کاشف از قول معصوم باشد معتبر میدانند.(موذن سلطان آبادی، ۱۳۹۱ : ۹۱و۹۲)شیخ حر عاملی از محدثین اخباری میگوید :
روشن است که ادله حجیت اجماع تمام نیست و تحقق اجماع خصوصا در زمان غیبت بسیارمشکل و آگاهی یافتن از آن محال است و دلیلی به اختصاص آن به یک عصر و زمان وجود ندارد و تخصیص آن به اهل حل و عقد عجیبتر و غریبتر است.و هر آنچه که در این زمینه در کتابهای اصولی آمده از عامه است و دلیلی برای آن نیست.(همان، ۱۰۵)
ابن حزم فقیه و متکلم ظاهری (۴۵۶ق) با قاطعیت میگوید: «اجماع تنها اتفاق آرای اصحاب پیامبر در مورد یکی از احادیث نبوی است و لاغیر. آن هم توافقی که خود در اعلام تصریح آن مراقبت کرده اند به نحوی که تمام مردم به مطمئنترین وجه از آن آگاهی یافتهاند.» اصحاب میتوانستند نماینده امور مؤمنانی باشند که در یک عصر میزیستهاند و از آن تاریخ به بعد این کار غیر ممکن شدهاست وی در کتاب مراتب الاجماع یکایک اجماعهای نقلی روزگار صحابه را برشمردهاست.(ترکی، ۳۴: ۱۳۶۸) در کل فقها و اصولیون شیعه با تفاوتهای جزئی در روش های اثبات آن و موضوعات در بردارنده آن، اجماع را به شرط کاشف بودن از قول امام معصوم(ع) پذیرفتهاند. تفاوتهای جزئی در انواع اجماع باعث شدهاست انواع مختلفی از اجماع وجود داشته باشد که همگی بر اتفاق نظر علما در یک موضوع با کاشفیت از رأی معصوم متحدند برای آشکار شدن تفاوتها به تعاریف مختصری از اقسام اجماع اشاره میکنیم:
اجماع محصل(عملی) و منقول: اجماع محصل اجماعی است که فقیهان یک دوره بر آن اطمینان حاصل کرده باشند و اجماع منقول اجماعی است که فقیه طبق نقل و تحصیل آن به وسیله دیگران اعتماد می کند، خواه این نقل با واسطه باشد یا بیواسطه و چنانچه نقل اجماع به حد تواتر برسد اجماع متواتر مینامند.( جناتی، ۱۴:۱۳۶۷) این دو نوع اجماع مثل کفه یک ترازو هستند چنانکه تمسک به اجماع منقول افزایش یابد در واقع اجماع فقها در مسائل در هر دوران کاهش مییابد و به جای اجماع در عمل به اجماعهای انجام شده در گذشته تمسک میجویند. اجماع عملی در موضوعات مستحدثه باعث پویایی فقه و تمسک فراوان به اجماعهای منقول باعث تصلب فقه می شود.
اجماع بسیط یا مرکب: اجماع بسیط عبارتست از اتفاق فقیهان طبق یک فتوا مانند اجماع و اتفاق فقیهان بر «نجاست فضله حیوانی که خوردن گوشت آن حرام است» که مدلول مطابقی این اجماع نجاست فضله حیوانی است که گوشت آن حرام است. اما اجماع مرکب اجماعی است که فقیهان قول سوم را به دلیل اختلافی که بینشان وجود دارد، نفی کنند.
اجماع مدرکی و تعبدی: اجماع مدرکی اجماعی است که ممکن است منشأ آن، مدرک و دلیلی داشته باشد که موجود است. مانند اجماع پیشینیان بر متنجس شدن آب چاه بواسطه نجاست که مستند این اجماع روایاتی است که در این زمینه وجود دارد. اما متاخران به دلیل اعتماد نداشتن به روایات با آن مخالفت می کنند. اجماع تعبدی اجماعی است که به دلیلی مستند نیست به همان جهت به آن اجماع تعبدی گویند.(امامی، ۱۱۱:۱۳۸۸) شناختن و پذیرفتن اجماع منقول بر اساس مدرک آن به نوعی وابسته به پذیرش مدرک آن اجماع است اما در اجماع تعبدی همین که اجماعی صورت گرفته است به فرض اینکه امام معصوم در آن حضور دارد پذیرفته شدهاست و این نوع اجماع به خودی خود رواج اجماع منقول از گذشتگان را باعث می شود که پذیرش آن مانع از اجماع علمای دروان در مسائل بوجود آمده می شود.
اجماع سکوتی و صریح: اجماع سکوتی عبارت است از تصریح برخی عالمان یک عصر به فتوایی در یک مسئله و سکوت دیگران پس از آگاهی از این فتوا و اجماع صریح عکس آن است ، یعنی تصریح تمام عالمان به فتوای خویش و اعلامشان از توافق خود با دیگر عالمان است.(ساعدی، ۱۵۹:۱۳۸۴)رواج اجماع سکوتی ممکن است باعث شود که اجماع با وجود مخالفان در جمع حجیت یابد. اکنون به تقسیم بندی دیگری از اجماع به جهت مبنایی که اجماع بر آن بنا نهاده شدهاست میپردازیم:
اجماع تشرفی: اجماعی است که مبنای آن تشرف یکی از عالمان برجسته به خدمت امام در عصر غیبت است که طی این تشرف حکم شرعی مسئلهای را از امام گرفته و سپس بر آن مساله ادعای اجماع می کند. این که با این روند اجماع میگویند به این دلیل است که امام اگرچه یک نفر است رفتار او سر مشق سلوک دینی امت و فقیهان است. مطابق این معنا، اجماع تشرفی از حقیقت و ماهیت اجماع خارج است و با مسامحه به آن اجماع اطلاق می شود.(جناتی، ۲۴:۱۳۶۷) این نوع از اجماع در دوران صغری وجود داشته است که نائبان امام میتوانستند به حضور امام مشرف شوند و مسائل و احکام فردی و شرعی را که در قرآن و سنت دلیلی یر آن وجود ندارد از امام جویا شوند.
اجماع دخولی(تضمنی): این اجماع اتفاق تمام عالمان یک عصر و از جمله امام در یکی از امور دینی است. اینکه اجماع دخولی نامیدهشد به دلیل دخول امام در جمع عالمان و موافقت او با نظر آنهاست. در این اجماع حضور برای امام در اجماع واجب شمرده می شود و شرکت در اجماع از وظایف مسلم امام دانسته می شود.(ساعدی، ۱۶۲:۱۳۸۴) بعد از اجماع تشرفی، اجماع دخولی پیوند نزدیکی با اوایل غیبت امام(عج) دارد. چرا که خالی شدن جامعه از وجود امام هنوز جای نگرفته بود و به دلیل گره سخت زندگی شیعه با مفهوم امامت، حضور ایشان را در اجماع فقها لازم و ضروری میدانستند.
اجماع تقریری : هرگاه اجماعی بر این اساس استوار باشد که اگر فتوای مجتهدان مطابق با واقع باشد امام فتوای آنان را با سکوتش امضا کرده و چنانچه مطابق واقع نباشد آنها را به فتوای حق ارشاد و از آنچه بدان دست یافتهاند منصرف می کند اجماع تقریری نامیده می شود.(ساعدی، ۱۶۲:۱۳۸۴)
اجماع لطفی: اجماعی است که هرگاه میان عالمان اتفاقی تحقق یابد این اتفاق کاشف از رأی معصوم است زیرا بر اساس حکم عقل چنانچه اتفاق آنها بر خلاف حق باشد، اقتضای لطف خداوندی بر بندگانش این است که ولی خویش را در روی زمین ملزم به اظهار حق بر آنان کند.
بر اساس این نظریه لطف خدا سنتی غیرقابلتغییر است که در دوران ائمه و پیامبران وجود داشته و در دوران غیبت نیز که مردم راهی به سوی حل مشکلات ندارند باید اعمال شود.(جناتی، ۱۶:۱۳۶۷) این نوع اجماع نیز به اجماع تضمنی نزدیک است، چرا که حضور امام در اجماع را بر اساس قاعده لطف که برای اثبات امامت در اندیشه شیعه بکار گرفته شدهاست، واجب است و اجماع به دلیل همین حضور امام حجیت مییابد.
اجماع حدسی: اجماعی است که بر اساس نظر و اجتهاد، سبب کشف قطعی یا نزدیک به قطع از حکم شرعی می شود. این اجماع با ملازمه و حساب و احتمالات کاشف از قول معصوم است. گاهی منظور از اجماع حدسی آن است که اجماع مانند اجماع لطفی از روی حس انجام نشدهاست. (جناتی، ۱۹:۱۳۶۷) به نظر می رسد با گذشت زمان از غیبت امام و کنار آمدن شیعه با عدم وجود ظاهری امام در جامعه، اجماع حدسی باب می شود که با قاطعیت تمام از حضور امام در اجماع دفاع نمی کند، اما به حدس و گمان اینکه عالمان در اموری رأی یکسان دارند پس رأی امام نیز به احتمال قوی همین رأی عالمان میباشد.
در این بخش به دنبال ذکر ویژگیها و شاخص های اجماع در دوران غیبت امام معصوم تا آغاز عصر مشروطه، از دید فقها و عالمان همین دوره هستیم. چنانچه در مباحث قبلی شرایط و بستر سیاسی اجتماعی این دوران و نحوه توزیع قدرت در آن در حد وسع توضیح دادهشد، اکنون به دنبال این هستیم که با توجه به همین عوامل تعبیرهای موجود از مفهوم اجماع را بررسی کنیم و نشان دهیم که غیبت امام معصوم (ع) در تفکر شیعی و دید ایدهآلگرایانه شیعه و وجود سلاطین قدرتمند و جدایی مسائل عرفی و دینی موجب بسط دیدگاهی بسته از مفهوم اجماع شدهاست به طوری که ذات ابتکارجویانه و توسعه بخش آن نادیده انگاشته شده و جنبه بسته و محدود کننده این مفهوم توسعه یافته است. به طور کلی در رابطه قدرت و دانش این پژوهش سلطنت مطلقه ایرانی ـ اسلامی که غالبا حکومتهای غیرشیعی بودند، قدرت را در انحصار خود داشتند و فقه شیعه به عنوان دانش شیعه در انزوای حاصل از اقتدار حکومتهای متغلب از مسائل اجتماعی ـ سیاسی دوری گزیده و صرفا در مسائل فردی شکوفا شد. البته این انزوا نه تنها در اثر وجود حکومتهای متغلب غیرشیعی بلکه، در اثر غیبت امام زمان (عج) اتفاق افتاد. بعد از غیبت امام(ع) شیعیان در پی راه یافتن به حکومت معصوم و بازگشت امام از غیبت تا حدود زیادی دست از مبارزه با حکومتها برداشتند و مفهوم تقیه را در این راستا بکار بردند. مفهوم اجماع نیز به تبع فقه در این دوره به دلیل عدم وجود پیوند میان فقهای عصر با حکومت، در مسائل اجتماعی و سیاسی کاربردی پیدا نکرد و صرفاً در امور فردی شرعی و عقلی از قبیل مسائل روزانه چون نجاست شراب و حکم نجاست در آب چاه و وضو و … استفاده شد.
در این بخش با شاخصبندی مفهوم اجماع در چند گزینه سعی خواهیم کرد برداشت اولیه از مفهوم اجماع را بررسی کنیم. ضمن اینکه مفهوم اجماع در بستر قدرت سلطنتی غاصب و عدم همکاری علما با قدرت بررسی می شود، برای روشنتر شدن بحث، مفاهیم همسو با اجماع که در این دوره برداشتی متفاوت از دوره بعد از انقلاب مشروطه از خود بجا گذاشتهاند بکار گرفته میشوند تا شکل گیری برداشت اولیه از مفهوم اجماع در تعامل با این مفاهیم جلوهگر شود. برای دست یافتن به این مهم اجماع را از لحاظ موضوع(فردی یا اجتماعی ـ سیاسی)، روش اثبات اجماع( اجماع تضمنی یا حدسی)، گستره حجیت تمسک به اجماع( مسائل عقلی ـ اعتقادی یا صرفا مسائل شرعی اعتقادی) کاربرد اجماع ( اجماع منقول یا اجماع محصل) بررسی خواهیم کرد.
۴ـ۲ـ۱٫ موضوع اجماع (امری فردی)
مفهوم اجماع را نیز مانند همه مفاهیم نمیتوان جدا از زمینه قدرت و گفتمان حاصل از قدرت بررسی کرد. در پس زمینه برداشت سنتی از مفهوم اجماع غالب حکومتها غیرشیعی بودند و حکومتها چنان که یاد شد در ازدواج بعد ایرانی سلطنت با خلافت اسلامی جنبه ای مقتدرانه و سلطنت متغلبانه بر خود گرفتند که عالمان شیعی در برخورد و همکاری با حکومتها تقیه کردند. مفهوم تقیه به عنوان یک مفهوم غالب در گفتمان احکام فردی در این دوره وجود داشتهاست، این مفهوم در کاربرد فردی و شرعی از مفهوم اجماع تأثیر داشتهاست، بجاست که مختصری از این مفهوم توضیح دهیم تا چگونگی تأثیر این مفهوم بر مفهوم اجماع و به عبارت دیگر تعامل این مفاهیم با یکدیگر را بررسی کنیم.
مفهوم تقیه: تقیه «حفظ خویش از ضرر غیر است از طریق همراهی او با سخن و یا فعلی که مخالف حق است»(عمیدی، ۱۹:۱۳۷۲) ، تقیه واژهای عربی به معنای خودداری از اظهارنظر، عقیده و مذهب خویش در مواردی است که ضرر مالی یا جانی یا عرضی متوجه شخص باشد.( آقابخشی، ۵۷۸:۱۳۷۹) بحث «تقیه» نیز از مباحث مهم اندیشه سیاسی است که در حقیقت، تعیینکننده نحوه سلوک و زندگی سیاسی شیعیان در حاکمیت حاکمان جور، و عدم مشروعیت و پذیرش آن است. پس از نهضت امام حسین علیهالسلام، ائمّه اطهار علیهمالسلام بر اساس اصل «تقیه» رفتارهای سیاسی خود را تحقق میبخشیدند. در دوران غیبت نیز «تقیه» به یک اصل ثابت برای مدیریت سیاسی شیعیان تبدیل شد. به همین دلیل، یکی از تلاشهای اساسی در دوران بحران، به ویژه عصر شیخ مفید، انجام وظیفه در پوشش تقیه بود. شیخ مفید، در عصر خود بر اساس نیاز، در تبیین مبانی اندیشه سیاسی شیعه و ارائه راهکار، بحث «تقیه» را مطرح کردهاست و در اینباره میگوید: من میگویم که گاهی تقیّه عنوان تکلیف و وظیفه پیدا میکند و به صورت واجب شرعی درمیآید. (مفید، ۱۴۱۳: ۹۸و۹۹) شیخ مفید حکومتهای پس از غیبت را ظالمانه و غاصبانه دانسته است و میگوید: «سلطان اسلام، ائمه هدی از آل محمد (ص) و کسانی که ائمه هدی در مقامی نصب کرده اند میباشد»(کدیور، ۵۰:۱۳۷۸) وی تفکیکی عینی و آشکار از سلطان عادل ظالم ارائه ندادهاست. شیخ مفید در این میان تفکیک زیرکانه بین«همکاری» و «پیروی» قایل شده است. چون در امر همکاری دو عنصر اختیار و بهرهمندی از مزایا و امتیازات حکومتی نهفته است در حالیکه در این پیروی این دو غایب است و مسئله اجبار مطرح می شود. شیخ مفید به طور کلی همکاری را رد نمی کند اما شرایطی بیان می کند که نشان میدهد منظور وی معطوف به دوران حضور است نه غیبت. وی بهرهمندی از مزایا و امتیازات ناشی از همکاری با حکومت را مشروط به اذن امام دانسته است در حالیکه پیروی کردن را مشروط به ضرر نرساندن به مؤمنان و عدم ارتکاب معصیت کرده و اذن امام را لازم نمیداند.(مفید، ۶۷:۱۴۱۳) شیخ مفید همچنین در اوائل المقالات در خصوص همکاری، پیروی، کسب و کار و انتفاع از ستمگران معتقد است:
۱٫من میگویم که یاری کردن به ستمگران در راه حق و اجرای حدود الهی و انجام رسانیدن آنچه برایشان واجب است، جایز است و گاهی واجب.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:54:00 ق.ظ ]